تفسیر نور ( سوره حمد . توحید ) حاج آقا قرائتی
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
تفسیر سوره حمد در كلام امام رضا (ع):
حضرت علی ع از پیامبر(ص) شنیدم كه خداوند فرموده است من سوره حمد را میان خود و بندهام تقسیم كردهام. نیمی از این سوره برای من و نیمی از آن برای بنده من است و هر چه بنده بخواهد اجابت میشود.
هنگامی كه بنده میگوید: 'بسم الله الرحمن الرحیم' خداوند میفرماید: بندهام به نام من آغاز كرد و بر من است كه كارهای او را كامل نمایم و برای او در همه حالاتش بركت قرار دهم.
زمانی كه بنده میگوید: 'الحمدلله رب العالمین' خداوند میفرماید: بندهام مرا حمد و ستایش كرد و دانست نعمت هایی كه دارد از ناحیه من است و بلاهایی را كه از او دور كردم؛ با احسان من بوده است. گواه باشید كه من نعمت های سرای آخرت را بر نعمت های دنیایی او میافزایم و همانگونه كه بلاهای دنیا را از او دور كردم؛ بلایای آن جهان را نیز از او دفع میكنم.
هنگامی كه بنده میگوید: مالك یوم الدین خدا میفرماید: گواه باشید همانگونه كه او حاكمیت و مالكیت روز جزا (قیامت) را از من دانست؛ من نیز در روز حساب، حسابش را آسان میكنم؛ اعمال نیكش را میپذیرم و از بدی هایش صرف نظر میكنم.
زمانی كه بنده من میگوید: 'ایاك نعبد' خداوند بزرگ می گوید: بنده ام راست میگوید كه تنها مرا پرستش میكند و من شما را گواه میگیرم كه بر عبادتش، ثوابی به او بدهم كه همه مخالفان عبادت او به حالش حسرت بخورند.
هنگامی كه میگوید: و ایاك نستعین خدا میگوید: بندهام از من یاری خواسته و تنها به من پناه آورده است و گواه باشید او را در كارهایش كمك میكنم و در سختی ها یاریش میكنم و در روز پریشانی دستش را میگیرم.
زمانی كه میگوید: اهدنا الصراط المستقیم خداوند میفرماید: این خواسته بندهام برآورده است و او هر چه می خواهد از من بخواهد كه من اجابت خواهم كرد و آنچه را امید دارد به او می بخشم و از آنچه بیم دارد ایمنی اش می دهم.
مرحوم علامه طباطبائی پس از نقل این روایت در تفسیر شریف المیزان مینویسد : این روایت سوره فاتحه الكتاب را تفسیر میكند و تایید كننده گفته قبلی ماست كه گفتیم این سوره كلام خدای سبحان است اما به نیابت از طرف بندهاش می باشد كه در مقام عبادت و اظهار عبودیت بیان میدارد و پروردگار خویش را ستایش میكند و این سوره در اصل برای عبادت قرار داده شده و در قرآن هیچ سورهای نظیر آن دیده نمی شود.
چه كنيم حال عبادت داشته باشيم؟ آيت الله خوانساري(ره)، آن آقايي كه نماز بارانش معروف شد: اذان، اذن پروردگار عالم براي بندگي است، در مرحله نخست خود را موظف به نماز كنيد و عبادت كنيد. در مرحله دوم نسبت به عبادت معرفت پيدا كنيد، اين كه چرا نماز مي خوانم؟ در مقابل چه كسي ركوع و سجود انجام مي دهم؟ در مقابل چه كسي مي ايستم و سخن مي گويم؟ كيست كه به من اجازه داده است در محضر مباركش سخن بگويم؟ وقتي معرفت پيدا كردي، آن وقت عشق مي ورزي و وقتي عشق ورزيدي پروردگار عالم تو را به سرش مزين مي كند و در عبادت، اخلاص را براي تو قرار مي دهد.
بِسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ به نام خداوند بخشندهى مهربان
نکته ها در میان اقوام و ملل مختلف، رسم است كه كارهاى مهم و با ارزش را به نام بزرگى از بزرگان خویش كه مورد احترام و علاقهى آنهاست، شروع مىكنند تا آن كار میمون و مبارك گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس اعتقادات صحیح یا فاسد خویش عمل مىكنند. گاهى به نام بتها و طاغوتها و گاهى با نام خدا و به دست اولیاى خدا، كار را شروع مىكنند. چنانكه در جنگ خندق، اوّلین كلنگ را رسول خدا صلى الله علیه وآله بر زمین زد.(بحار، ج20 ص 2187)
«بسماللَّه الرّحمن الرّحیم» سر آغاز كتاب الهى است. «بسماللَّه» نه تنها در ابتداى قرآن، بلكه در آغاز تمام كتابهاى آسمانى بوده است. در سر لوحهى كار و عمل همهى انبیا «بسماللَّه» قرار داشت. وقتى كشتى حضرت نوح در میان امواج طوفان به راه افتاد، نوح علیه السلام به یاران خود گفت: سوار شوید كه بسماللَّه مجراها و مرساها(8) یعنى حركت و توقّف این كشتى با نام خداست. حضرت سلیمانع نیز وقتى ملكه سبا را به ایمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جملهى «بسماللَّه الرّحمن الرّحیم»(نمل، 309) آغاز نمود.
حضرت على ع فرمود: «بسماللَّه»، مایه بركت كارها و ترك آن موجب نافرجامى است. همچنین آن حضرت به شخصى كه جملهى «بسماللَّه» را مىنوشت، فرمود: «جَوِّدها» آنرا نیكو بنویس.(كنزالعمّال، ح 29558)
بر زبان آوردن «بسماللَّه» در شروع هر كارى سفارش شده است؛ در خوردن و خوابیدن و نوشتن، سوارشدن بر مركب و مسافرت و بسیارى كارهاى دیگر. حتّى اگر حیوانى بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و این رمز آن است كه خوراك انسانهاى هدفدار و موحّد نیز باید جهت الهى داشته باشد.
در حدیث مىخوانیم: «بسماللَّه» را فراموش نكن، حتّى در نوشتن یك بیت شعر. و روایاتى در پاداش كسى كه اوّلین بار «بسماللَّه» را به كودك یاد بدهد، وارد شده است.(تفسیربرهان، ج1، ص43)
سؤال: چرا در شروع هر كارى «بسماللَّه» سفارش شده است؟
پاسخ: «بسماللَّه» آرم و نشانهى مسلمانى است و باید همه كارهاى او رنگ الهى داشته باشد. همان گونه كه محصولات و كالاهاى ساخت یك كارخانه، آرم و علامت آن كارخانه را دارد؛ خواه به صورت جزیى باشد یا كلّى. مثلاً یك كارخانه چینى سازى، علامت خود را روى تمام ظروف مىزند، خواه ظرفهاى بزرگ باشد یا ظرفهاى كوچك. یا اینكه پرچم هر كشورى هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگانهاى آن كشور است و هم بر فراز كشتىهاى آن كشور در دریاها، و هم بر روى میز ادارى كارمندان.
سؤال: آیا «بسماللَّه الرّحمن الرّحیم» آیهاى مستقل است؟
پاسخ: به اعتقاد اهلبیت رسول اللّهعلیهم السلام كه صد سال سابقه بر سایر رهبران فقهى مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسیده و در قرآن نیز عصمت و پاكى آنها به صراحت بیان شده است، آیه «بسماللَّه الرّحمن الرّحیم» آیهاى مستقل و جزء قرآن است. فخر رازى در تفسیر خویش شانزده دلیل آورده كه «بسماللَّه» جزء سوره است. آلوسى نیز همین اعتقاد را دارد. در مسند احمد نیز «بسماللَّه» جزء سوره شمرده شده است.(مسند احمد، ج3، ص 177 و ج4، ص 85) برخى از افراد كه بسماللَّه را جزء سوره ندانسته و یا در نماز آن را ترك كردهاند، مورد اعتراض واقع شدهاند. در مستدرك حاكم آمده است: روزى معاویه در نماز «بسماللَّه» نگفت، مردم به او اعتراض كردند كه «أسرقت أم نَیستَ»، آیه را دزدیدى یا فراموش كردى؟!(مستدرك، ج3، ص233)
امامان معصومعلیهم السلام اصرار داشتند كه در نماز، بسماللَّه را بلند بگویند. امام باقرعلیه السلام در مورد كسانى كه «بسماللَّه» را در نماز نمىخواندند و یا جزء سوره نمىشمردند، مىفرمود: «سَرقوا اكرم آیة»(بحار، ج 85، ص 20) بهترین آیه قرآن را به سرقت بردند. در سنن بیهقى در ضمن حدیثى آمده است: چرا بعضى «بسماللَّه» را جزء سوره قرار ندادهاند!(سنن بیهقى، ج2، ص50)
شهید مطهّرىقدس سره در تفسیر سوره حمد، ابن عباس، عاصم، كسایى، ابنعمر، ابنزبیر، عطاء، ابنطاووس، فخررازى وسیوطى را از جمله كسانى معرّفى مىكند كه بسم اللَّه را جزء سوره مىدانستند.
در تفسیر قرطبى از امام صادقعلیه السلام نقل شده است: «بسماللَّه» تاج سورههاست. تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه) «بسماللَّه» نیامده و این به فرموده حضرت على علیه السلام به خاطر آن است كه «بسماللَّه» كلمه امان و رحمت است، و اعلام برائت از كفّار و مشركان، با اظهار محبّت و رحمت سازگار نیست.(مجمعالبیان و فخررازى)
سیماى «بسم اللّه»
1. «بسماللَّه» نشانگر رنگ و صبغهى الهى و بیانگر جهتگیرى توحیدى ماست.(امام رضاع مىفرماید: بسماللَّه یعنى نشان بندگى خدا را بر خود مىنهم. تفسیر نورالثقلین)
2. «بسماللَّه» رمز توحید است و ذكر نام دیگران به جاى آن رمز كفر، و قرین كردن نام خدا بانام دیگران، نشانهى شرك. نه در كنار نام خدا، نام دیگرى را ببریم و نه به جاى نام او.(نه فقط ذات او، بلكه نام او نیز از هر شریكى منزّه است؛ «سبّح اسم ربّك الاعلى» حتّى شروع كردن كار به نام خدا و محمدص ممنوع است. اثباتالهداة، ج7، ص482)
3. «بسماللَّه» رمز بقا و دوام است. زیرا هرچه رنگ خدایى نداشته باشد، فانى است.(كلّ شىء هالك الاّ وجهه» قصص، 88)
4. «بسماللَّه» رمز عشق به خدا و توكّل به اوست. به كسىكه رحمان و رحیم است عشق مىورزیم و كارمان را با توكّل به او آغاز مىكنیم، كه بردن نام او سبب جلب رحمت است.
5. «بسماللَّه» رمز خروج از تكبّر و اظهار عجز به درگاه الهى است.
6. «بسماللَّه» گام اوّل در مسیر بندگى و عبودیّت است.
7. «بسماللَّه» مایه فرار شیطان است. كسى كه خدا را همراه داشت، شیطان در او مؤثّر نمىافتد.
8. «بسماللَّه» عامل قداست یافتن كارها و بیمه كردن آنهاست.
9. «بسماللَّه» ذكر خداست، یعنى خدایا! من تو را فراموش نكردهام.
10. بسماللَّه» بیانگر انگیزه ماست، یعنى خدایا هدفم تو هستى نه مردم، نه طاغوتها و نه جلوهها و نه هوسها.
11. امام رضاع فرمود: «بسماللَّه» به اسم اعظم الهى، از سیاهى چشم به سفیدى آن نزدیكتر است.(تفسیر راهنما)
1- «بسماللَّهالرّحمنالرّحیم» در آغاز سوره، رمز آنست كه مطالب سوره، از مبدأ حقّ و مظهر رحمت نازل شده .
2- «بسماللَّهالرّحمنالرّحیم» در آغاز كتاب آسمانى، یعنى هدایت تنها با استعانت از او محقّق مىشود.(شاید معناى اینكه مىگویند: تمام قرآن در سوره حمد، و تمام سوره حمد در بسماللَّه، و تمام بسماللَّه در حرف (باء) خلاصه مىشود، این باشد كه آفرینش هستى و هدایت آن، همه با استمداد از اوست. چنانكه رسالت پیامبر اكرمص نیز با نام او آغاز گردید. «اقرأ باسم ربّك)
3- «بسماللَّه» كلامى كه سخن خداوند با مردم و سخن مردم با خدا، با آن شروع مىشود.
4- رحمت الهى همچون ذات او ابدى و همیشگى است. «اللَّه الرّحمن الرّحیم»
5 - بیان رحمت الهى در قالبهاى گوناگون، نشانهى اصرار بر رحمت است. (هم قالب «رحمن»، هم قالب «رحیم») «الرّحمن الرّحیم»
6- شاید آوردن كلمه رحمان و رحیم در آغاز كتاب، نشانه این باشد كه قرآن جلوهاى از رحمت الهى است، همان گونه كه اصل آفرینش و بعثت جلوه لطف و رحمت اوست. «الرّحمن الرّحیم»
سیماى سوره حمد
سورهى حمد كه نام دیگرش فاتحة الكتاب است، هفت آیه دارد(عدد هفت، عدد آسمانها، ایّام هفته، طواف، سعى بین صفا و مروه و پرتاب سنگ به شیطان نیز مىباشد) و تنها سورهاى است كه بر هر مسلمانى واجب است روزانه ده بار آن را در نمازهاى شبانه روزى بخواند و در صورت ترك عمدى نماز او باطل است. «لاصلاة الاّ بفاتحة الكتاب»(مستدرك، ج4، ح43652) بنا به روایت جابربن عبداللّه انصارى از رسول اكرم ص: این سوره بهترین سورههاى قرآن است. و به نقل ابن عباس؛ سورهى حمد اساس قرآن است. در حدیث نیز آمده است: اگر هفتاد مرتبه این سوره را بر مرده خواندید و زنده شد، تعجّب نكنید.(بحار، ج 92، ص 2573)
از نامگذارى این سوره به فاتحة الكتاب توسط پیامبر اكرمص(عیون اخبار الرضا، ج2، ص27) معلوم مىشود كه تمام آیات قرآن در زمان رسول خدا جمع آورى شده و به صورت كتاب در آمده و به امر ایشان این سوره در آغاز و شروع كتاب (قرآن) قرار گرفته .
همچنین در حدیث ثقلین پیامبرص فرمود: انّى تارك فیكم الثقلَین كتاب اللَّه و عترتى(بحار، ج 2، ص 1005) من دو چیز گرانبها در میان شما مىگذارم، كتاب خدا و خاندانم. از این حدیث نیز معلوم مىشود كه آیات الهى در زمان پیامبرص به صورت «كتاب اللّه» جمع آورى شده و به همین نام در میان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.
آیات سورهى مباركه فاتحه، اشاراتى در بارهى خداوند و صفات او، مسأله معاد، شناخت و درخواست رهروى در راه حقّ و قبول حاكمیت و ربوبیّت خداوند دارد. همچنین به ادامهى راه اولیاى خدا، ابراز علاقه واز گمراهان و غضبشدگان اعلام بیزارى و انزجار شده است. سورهى حمد - همانند خود قرآن - مایهى شفاست، هم شفاى دردهاى جسمانى و هم شفاى بیمارىهاى روحى.(علاّمه امینى)
درسهاى تربیتى سورهى حمد
1- انسان در تلاوت سورهى حمد با «بسماللَّه» از غیر خدا قطع امید مىكند.
2- با ربّ العالمین و مالك یوم الدین احساس مىكند كه مربوب و مملوك است و خودخواهى و غرور را كنار مىگذارد.
3- با كلمه «عالمین» میان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مىكند.
4- با «الرّحمن الرّحیم» خود را در سایه لطف او مىداند.
5 - با «مالك یوم الدین» غفلتش از آینده زدوده مىشود.
6- با گفتن «ایّاك نعبد» ریا و شهرت طلبى را زایل مىكند.
7- با «ایّاك نستعین» از ابرقدرتها نمىهراسد.
8 - از «انعمت» مىفهمد كه نعمتها به دست اوست.
9- با «اهدنا» رهسپارى در راه حقّ و طریق مستقیم را درخواست مىكند.
10- در «صراط الّذین انعمت علیهم» همبستگى خود را با پیروان حقّ اعلام مىكند.
11- با «غیر المغضوب علیهم» و «لا الضّالّین» بیزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مىدارد.
نکته ها «ربّ» به كسى گفته مىشود كه هم مالك و صاحب چیزى است و هم در رشد و پرورش آن نقش دارد.
خداوند هم صاحب حقیقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن. پس همه هستى حركت تكاملى دارد و در مسیرى كه خداوند معیّن كرده، هدایت مىشود. علاوه بر سوره حمد، چهار سورهى انعام، كهف، سبأ و فاطر نیز با جمله «الحمدللّه» آغاز گردیده، ولى فقط در سوره حمد بعد از آن «ربّ العالمین» آمده است.
مفهوم حمد، تركیبى از مفهوم مدح و شكر است. انسان در برابر جمال و كمال و زیبایى، زبان به ستایش و در برابر نعمت و خدمت و احسان دیگران، زبان به تشكّر مىگشاید. خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش، شایستهى ستایش و به خاطر احسانها و نعمتهایش، لایق شكرگزارى است.
«الحمدللّه»، بهترین نوع تشكّر از خداوند است. هر كس در هرجا، با هر زبانى، هرگونه ستایشى از هر كمال و زیبایى دارد، در حقیقت سرچشمهى آن را ستایش مىكند. البتّه حمد خداوند منافاتى با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خداوند و در خط و مسیر او باشد. خداوند، پروردگار همهى آفریدههاست. و هو ربّ كلّ شىء(انعام، 164) آنچه در آسمانها و زمین و میان آنهاست، پروردگارشان اوست. ربّ السّموات والارض و مابینهما(شعراء، 24) حضرت علىع مىفرماید: من الجمادات و الحیوانات؛ او پروردگار جاندار و بىجان است. له الخلق والامر تباركاللّه ربّ العالمین هم آفرینش از اوست و هم ادارهى آن، و او مربى و پرورش دهندهى همه است.(نورالثقلین)
مراد از عالَمین یا فقط انسانها هستند، مانند آیه 70 حجر كه قوم لوط به حضرت لوط گفتند: أوَ لم ننهك عن العالمین آیا ما تو را از ملاقات با مردم نهى نكردیم؟ و یا مراد همهى عوالم هستى است. «عالَم» به معناى مخلوقات و «عالَمین» به معناى تمام مخلوقات نیز استعمال شده است. از این آیه فهمیده مىشود كه تمام هستى یك پروردگار دارد و آنچه در جاهلیت و در میان بعضى از ملّتها اعتقاد داشتند كه براى هر نوع از پدیدهها خدایى است و آن را مدبّر و ربّ النّوع آن مىپنداشتند، باطل است.
2- خداوند در تربیت و رشد هستى اجبارى ندارد. زیرا حمد براى كارهاى غیر اجبارى است. «الحمدللَّه»
3- همه هستى زیباست و تدبیر همه هستى نیكوست. زیرا حمد براى زیبایى و نیكویى است. «الحمدللَّه»
4- دلیل ستایش ما، پروردگارى اوست. «الحمدللَّه ربّ العالمین»
5 - رابطهى خداوند با مخلوقات، رابطهى دائمى و تنگاتنگ است. «ربّ العالمین» (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه مىكند و مىرود، ولى مربّى باید هر لحظه نظارت داشته باشد.)
6- همهى هستى، تحت تربیت خداوند یكتاست. «ربّ العالمین»
7- امكان رشد و تربیت، در همهى موجودات وجود دارد. «ربّ العالمین»
8 - خداوند هم انسانها را با راهنمایى انبیا تربیت مىكند، (تربیت تشریعى) و هم جمادات و نباتات و حیوانات را رشد و پرورش مىدهد. (تربیت تكوینى) «ربّ العالمین»
9- مؤمنان در آغاز كتاب (قرآن) با نیایش به درگاه خداوند متعال، «الحمدللّه ربّ العالمین» مىگویند و در پایان كار در بهشت نیز، همان شعار را مىدهند كه «آخر دعواهم أن الحمدللّه ربّ العالمین»(یونس، 10)
خداوند رحمت را برخود واجب كرده است، كتب ربّكم على نفسه الرّحمة(انعام، 54) و رحمت او بر همه چیز سایه گسترده است. و رحمتى وسعت كلّ شىء(اعراف، 156)
همچنین پیامبر و كتاب او مایه رحمتند، «رحمةً للعالمین»(انبیاء، 107) آفرینش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نیز مىدهد از روى لطف است. بخشیدن گناهان و قبول توبهى بندگان و عیبپوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.
پیام ها : 1- تدبیر و تربیت الهى، همراه محبّت و رحمت است. (در كنار كلمه «ربّ»، كلمه «رحمن» آمده است.) «ربّ العالمین الرحمن الرحیم»
2- همچنان كه تعلیم نیازمند رحم و مهربانى است، «الرّحمن علّم القرآن»( الرحمن، 1-2) تربیت و تزكیه نیز باید بر اساس رحم و مهربانى باشد. «ربّ العالمین الرّحمن الرّحیم»
3- رحمانیّت خداوند، دلیل بر ستایش اوست. «الحمدللَّه... الرّحمن الرّحیم»
نکته ها
مالكیّت خداوند، حقیقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالكیّتهاى اعتبارى، از سلطهى مالك خارج مىشود و تحت سلطهى واقعى او نیست. «مالك یوم الدین» با آنكه خداوند مالك حقیقى همه چیز در همه وقت است، ولى مالكیّت او در روز قیامت و معاد جلوهى دیگرى دارد؛
* در آن روز تمام واسطهها و اسباب نسبت به كفار قطع مىشوند. «تقطّعت بهم الاسباب»(بقره، 166)
* نسبتها و خویشاوندىها نسبت به كفار از بین مىرود. «فلا انساب بینهم»(مؤمنون، 101)
* براى كفار مال و ثروت و فرزندان، سودى ندارند. «لاینفع مال و لابنون»(شعراء، 88)
* بستگان و نزدیكان نیز فایدهاى نمىرسانند. «لن تنفعكم ارحامكم»(ممتحنه، 3)
* نه زبان كفار، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر آنها، فرصت تدبیر. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختیار آن روز است. لفظ «دین» در معانى گوناگون به كار رفته است:
الف: مجموعهى قوانین آسمانى. «إنّ الدّین عنداللَّه الاسلام»(آلعمران، 19)
ب: عمل و اطاعت. «للّه الدّین الخالص»(زمر، 3)
ج: حساب و جزا. «مالك یوم الدّین»
«یوم الدّین» در قرآن به معناى روز قیامت است كه روز كیفر و پاداش مى باشد. یسئلون ایّان یوم الدّین (ذاریات، 12) مى پرسند روز قیامت چه وقت است؟ قرآن در مقام معرّفى این روز، مى فرماید: ثم ما ادراك ما یوم الدّین . یوم لا تملك نفس شیئاً و الامر یومئذ للّه (انفطار، 18 - 19) (اى پیامبر!) نمى دانى روز دین چه روزى است؟ روزى كه هیچ كس براى كسى كارآیى ندارد وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست.
«مالك یوم الدّین» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در كنار آیه ى «الرّحمن الرّحیم» معلوم مى شود كه بشارت و انذار باید در كنار هم باشند. نظیر آیه شریفه دیگر كه مى فرماید: نبّىء عبادى انّى أنا الغفور الرّحیم . و أنّ عذابى هو العذاب الالیم (حجر، 49 - 50) به بندگانم خبر ده كه من بسیار مهربان و آمرزنده ام، ولى عذاب و مجازات من نیز دردناك است. همچنین در آیه دیگر خود را چنین معرّفى مى كند: قابل التَّوب شدید العقاب (غافر،۳) خداوند پذیرنده ى توبه مردمان و عقوبت كننده ى شدید گناهكاران است. در اوّلین سورهى قرآن، مالكیتَ خداوند عنوان شده است، «مالكِ یوم الدّین» و در آخرین سوره، مَلِكیت او. «ملك النّاس»
پيام ها
1- خداوند متعال، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما باید حمد و سپاس او را به جا آوریم. به خاطر كمال ذات و صفات او كه «اللّه» است، به خاطر احسان و تربیت او كه «ربّ العالمین» است و به خاطر امید و انتظار رحم و لطف او كه «الرّحمن الرّحیم» است و به خاطر قدرت و هیبت او كه «مالك یوم الدّین» است.
2- قیامت، پرتوى از ربوبیّت اوست. «ربّ العالمین... مالك یوم الدین»
3- قیامت، جلوهاى از رحمت خداوند است. الرّحمن الرّحیم مالك یوم الدین
إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (خدایا) تنها ترا مىپرستیم و تنها از تو یارى مىجوئیم.
نکته ها
انسان باید به حكم عقل، بندگى خداوند را بپذیرد. ما انسانها عاشق كمال هستیم و نیازمند رشد و تربیت، و خداوند نیز جامع تمام كمالات و ربّ همهى هستى است. اگر به مهر و محبّت نیازمندیم او رحمان و رحیم است و اگر از آینده دور نگرانیم، او صاحب اختیار و مالك آن روز است. پس چرا به سوى دیگران برویم؟! عقل حكم مىكند كه تنها باید او را پرستید و از او كمك خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور دیگران.
در نماز، گویا شخص نمازگزار به نمایندگى از تمام خداپرستان مىگوید: خدایا! نه فقط من كه همهى ما بنده توایم، ونه تنها من كه همهى ما محتاج و نیازمند لطف توایم.
خدایا! من كسى جز تو را ندارم ایّاك ولى تو غیر مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بندهى تو هستند. «ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتى الرّحمن عبداً ( مریم، 93) در آسمانها و زمین هیچ چیزى نیست مگر این كه بنده و فرمان بردار خداوند رحمان هستند. جمله نعبد هم اشاره به این دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بیانگر این است كه مسلمانان همگى برادر و در یك خط هستند. مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراین اوّل سورهى حمد ثناست، آیهى ایّاك نعبد ارتباط و آیات بعد، دعا مىباشد. گفتگو با محبوب واقعى شیرین است، شاید به خاطر همین كلمه «ایّاك» تكرار شد.
پيام ها
1- ابتدا باید بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست. «نعبد، نستعین»
2- بندگى، تنها در برابر خداوند رواست نه دیگران. «ایّاك نعبد»
3- گر چه عبادت از ماست، ولى در عبادت كردن نیز نیازمند كمك او هستیم. «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین»(و ما كنا لنهتدى لولا ان هدانا اللَّه» اگر هدایت الهى نبود ما هدایت نمىیافتیم. اعراف43)
4- «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین» یعنى نه جبر است و نه تفویض. چون مىگوییم: «نعبد» پس داراى اختیار هستیم و نه مجبور. وچون مىگوییم: «نستعین» پس نیاز به او داریم و امور به ما تفویض نشده است.
5 - شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دستیابى به توحید و یكتاپرستى است. «ربّ العالمین، الرّحمن الرّحیم، مالك یوم الدّین، ایّاك نعبد»
6- از آداب دعا و پرستش كه انسان خود را مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. «ایّاك نعبد...»
7- توجّه به معاد، یكى از انگیزههاى عبادت است. «مالك یوم الدّین ایّاك نعبد»
اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ (خداوندا!) ما را به راه راست هدایت فرما.
نکته ها
در قرآن مجید دو نوع هدایت مطرح شده است:
الف: هدایت تكوینى، نظیر هدایت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و یا هدایت و راهنمایى پرندگان در مهاجرتهاى زمستانى و تابستانى. آنجا كه قرآن مىفرماید: «ربّنا الّذى اعطى كلّ شىء خلقه ثم هدى (طه، 50) بیانگر این نوع از هدایت است.
ب: هدایت تشریعى كه همان فرستادن انبیاى الهى و كتب آسمانى براى هدایت بشر است.
كلمهى صراط (صراط» در قیامت نام پلى است بر روى دوزخ كه همهى مردم باید از روى آن عبور كنند.) بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده . انتخاب راه و خط فكرى صحیح، نشانهى شخصیت انسان است. راههاى غیر الهى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او باید یكى را انتخاب كند:
* راه خواستهها و توقعاتهاى خود. * راه انتظارات وهوسهاى مردم.
* راه وسوسههاى شیطان. * راه طاغوتها.
* راه نیاكان و پیشینیان. * راه خدا و اولیاى خدا.
انسان مؤمن، راه خداوند و اولیاى او را انتخاب مىكند كه بر دیگر راهها امتیازاتى دارد:
الف: راه الهى ثابت است، بر خلاف راههاى طاغوتها و هوسهاى مردم و هوسهاى شخصى كه تغییر مىكنند.
ب: یك راه بیشتر نیست، در حالى كه راههاى دیگر متعدّد و پراكندهاند.
ج: در پیمودن آن، انسان به مسیر و مقصد مطمئن است.
د: در پیمودن آن، شكست و باخت وجود ندارد.
راه مستقیم، راه خداست. «انّ ربّى على صراطٍ مستقیم»(هود، 56)
* راه مستقیم، راه انبیاست. «انّك لَمِن المرسلین على صراطٍ مستقیم»(یس، 3 - 4)
* راه مستقیم، راه بندگى خداست. «و أنِ اعبدونى هذا صراط مستقیم»(یس، 61)
* راه مستقیم، توكّل و تكیه بر خداست. «مَن یعتصم باللّه فقد هُدىَ الى صراط مستقیم»(آلعمران، 101)
* راه مستقیم، یكتاپرستى و تنها یارى خواستن از اوست.(الف و لام در «الصراط» اشاره به همان راه یكتاپرستى در آیه قبل باشد)
* راه مستقیم، كتاب خداوند است.(مجمعالبیان، ج1، ص 58)
* راه مستقیم، راه فطرت سالم است.(تفسیر صافى، ج1، ص 86)
انسان، هم در انتخاب راه مستقیم و هم در تداوم آن باید از خدا كمك بگیرد. مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نیروگاه مىگیرد. «اهدنا الصّراط المستقیم» در راه مستقیم بودن، تنها خواستهاى است كه هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مىكند، حتّى رسولاللَّهص و ائمّه اطهارع از خداوند ثابت ماندن در راه مستقیم را مىخواهند. انسان باید همواره، در هر نوع از كارهاى خویش، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشتهى تحصیلى و همسر، راه مستقیم را از خداوند بخواهد. زیرا چه بسا در عقاید، صحیح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و یا بالعكس. پس هر لحظه، خواستن راه مستقیم از خدا، ضرورى است. راه مستقیم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولیاى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زیادشدن نورِ هدایت، دعا كنند. «والّذین اهتدوا زادَهم هُدى»(كسى كه مىگوید «الحمدللَّه ربّ العالمین الرّحمن الرّحیم...» مراحلى از هدایت را پشت سر گذارده است، بنابراین درخواست او، هدایت به مرحله بالاترى است)
راه مستقیم، همان راه میانه و وسط است كه حضرت علىع مىفرماید: «الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطى هىالجادّة»(بحار، ج 87، ص3) انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جادهى هدایت است.
راه مستقیم یعنى میانهروى واعتدال و احتراز از هر نوع افراط و تفریط، چه در عقیده و چه در عمل. یكى در عقاید از راه خارج مىشود و دیگرى در عمل و اخلاق. یكى همه كارها را به خدا نسبت مىدهد، گویا انسان هیچ نقشى در سرنوشت خویش ندارد. و دیگرى خود را همه كاره و فعّالمایشاء دانسته و دست خدا را بسته مىداند. یكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مىكند و دیگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مىپندارد. یكى زیارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مىداند و دیگرى حتّى به درخت و دیوار، متوسل شده و ریسمان مىبندد. یكى اقتصاد را زیر بنا مىداند و دیگرى، دنیا و امورات آن را نادیده مىانگارد.
در عمل نیز یكى غیرت نابجا دارد و دیگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مىفرستد. یكى بخل مىورزد و دیگرى بىحساب سخاوت به خرج مىدهد. یكى از خلق جدا مىشود و دیگرى حقّ را فداى خلق مىكند.
اینگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسیر مستقیم هدایت است. خداوند دین پا برجا واستوار خود را، راه مستقیم معرّفى مىكند.(قل انّنى هَدانى ربّى الى صراط مستقیم انعام، 161) در روایات آمده است كه امامان معصومعلیهم السلام مىفرمودند: راه مستقیم، ما هستیم.(نورالثقلین، ج1 ص20) یعنى نمونهى عینى و عملى راه مستقیم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود دربارهى تمام مسائل زندگى از قبیل كار، تفریح، تحصیل، تغذیه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و میانهروى سفارش كردهاند.(اصول كافى، باب الاقتصاد فى العبادات) جالب آنكه ابلیس در همین صراطِ مستقیم به كمین مىنشیند.(شیطان به خدا گفت: «لاقعدنّ لهم صراطك المستقیم» اعراف، 16) در قرآن و روایات، نمونههاى زیادى آمده كه در آنها به جنبهى اعتدال، تأكید و از افراط و تفریط نهى شده است. به موارد ذیل توجّه كنید:
* «كلوا و اشربوا و لاتسرفوا»(اعراف، 31) بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نكنید.
* «لا تَجعل یدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط»(اسراء، 29) در انفاق، نه دست بر گردن قفل كن - دستبسته باش - و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى.
* «الّذین اذا أنفقوا لمیسرفوا و لمیقتروا و كان بین ذلك قواماً»(فرقان، 67) مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه میانهرو هستند.
* «لا تجهر بصلاتك و لاتخافت بها وابتغ بین ذلك سبیلاً»(اسراء، 110) نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته، بلكه با صداى معتدل بخوان.
* نسبت به والدین احسان كن؛ «و بالوالدین احساناً»(بقره، 83) امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نیست. «ان جاهداك على انتشرك بى... فلاتطعهما»( لقمان، 15)
* پیامبر هم رسالت عمومى دارد؛ «و كان رسولاً نبیّاً»(مریم، 51) و هم خانواده خویش را دعوت مىكند. «و كان یأمر أهله بالصّلاة»(مریم، 15)
* اسلام هم نماز را سفارش مىكند كه ارتباط با خالق است؛ «اقیموا الصّلاة» و هم زكات را توصیه مىكند كه ارتباط با مردم است. «اتوا الزكاة»( بقره، 43)
* نه محبتها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ «شهداء لِلّه و لو على انفسكم»(نساء، 135) و نه دشمنىها شما را از عدالت دور كند. «و لا یَجرِمنّكم شَنئان قوم»(مائده، 8)
* مؤمنان هم دافعه دارند؛ «أشداء على الكفار» و هم جاذبه دارند. «رحماء بینهم»(فتح، 9)
* هم ایمان و باور قلبى لازم است؛ «امنوا» و هم عمل صالح. «عملوا الصالحات»(بقره، 25)
* هم اشك و دعا و درخواست پیروزى از خدا لازم است؛ «ربّنا افرغ علینا صبراً»(بقره، 250 ) و هم صبورى وپایدارى در سختىها. «عشرون صابرون یغلبوا مأتین»(انفال، 65) شب عاشورا امام حسینعلیه السلام هم مناجات مىكرد و هم شمشیر تیز مىكرد.
* روز عرفه و شب عید قربان، زائر خانهى خدا دعا مىخواند و روز عید باید در قربانگاه با خون آشنا شود.
* اسلام مالكیّت را مىپذیرد، «الناس مسلّطون على اموالهم»( بحار، ج2، ص 272) ولى اجازه ضرر زدن به دیگرى را نمىدهد و آن را محدود مىسازد. «لا ضَرر و لا ضِرار»( كافى، ج5، ص 28)
آرى، اسلام دین یك بعدى نیست كه تنها به جنبهاى توجّه كند و جوانب دیگر را فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال ومیانهروى وراه مستقیم را سفارش مىكند.
پيام ها
1- همهى هستى، در مسیرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدایا! ما را نیز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده. «اهدنا الصراط المستقیم»
2- درخواست هدایت به راه مستقیم، مهمترین خواستهى یكتاپرستان است. «ایّاك نعبد... اهدنا الصراط المستقیم»
3- براى دستیابى به راه مستقیم، باید دعا نمود. «اهدنا الصراط المستقیم»
4- ابتدا ستایش، آنگاه استمداد و دعا. «الحمدللَّه... اهدنا»
5 - بهترین نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقیم است. «ایّاك نستعین اهدنا اهدنا الصّراط المستقیم»
صِرَ طَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ خداوندا! ما را به) راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى، (هدایت كن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!
نکته ها
این آیه راه مستقیم را، راه كسانى معرّفى مىكند كه مورد نعمت الهى واقع شدهاند وعبارتند از: انبیا، صدّیقین، شهدا وصالحین.(75) توجّه به راه این بزرگواران و آرزوى پیمودن آن وتلقین این آرزو به خود، ما را از خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مىدارد. بعد از این درخواست، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسیر غضبشدگان وگمراهان قرار ندهد. زیرا بنىاسرائیل نیز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند. قرآن، مردم را به سه دسته تقسیم مىنماید: كسانى كه مورد نعمت هدایت قرار گرفته وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان. مراد از نعمت در «انعمتَ علیهم»، نعمتِ هدایت است. زیرا در آیهى قبل سخن از هدایت بود. علاوه بر آنكه نعمتهاى مادى را كفّار ومنحرفین ودیگران نیز دارند. هدایت شدگان نیز مورد خطرند و باید دائماً از خدا بخواهیم كه مسیر ما، به غضب و گمراهى كشیده نشود.
مغضوبین در قرآن
در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّتهایى همچون قوم عاد، ثمود و بنىاسرائیل، به عنوان غضبشدگان معرّفى شدهاند. بنىاسرائیل كه داستان زندگى و تمدّن آنها در قرآن بیان شده است، زمانى بر مردم روزگار خویش برترى داشتند؛ «فَضّلتُكم على العالَمین»(بقره، 47) لكن بعد از این فضیلت و برترى، به خاطر رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند. «و باؤوا بغضب من اللّه»(بقره، 61) این تغییر سرنوشت، به علّت تغییر در رفتار و كردار آنان بوده است؛ دانشمندان یهود، دستورات وقوانین آسمانى تورات را تحریف كردند، «یحرّفون الكلم»(نساء، 46) وتجّار وثروتمندان آنان نیز به ربا وحرامخوارى و رفاهطلبى روى آوردند، «اخذهم الرّبا»(نساء، 161) وعامّه مردم نیز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روى تنپرورى و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمینِ مقدّس، سر باز زدند. «فاذهب انت و ربّك فقاتلا انّا هاهُنا قاعدون»(مائده، 24) به خاطر این انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضیلت، به نهایت ذلّت و سرافكندگى مبتلا ساخت.
ما در هر نماز، از خداوند مىخواهیم كه مانند غضبشدگان نباشیم. یعنى نه اهل تحریف آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنین از گمراهان نباشیم، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مىروند و در دین و باور خود غلوّ و افراط كرده و یا از هوى و هوس خود و یا دیگران پیروى مىكنند.(قل یا أهلالكتاب لاتَغلوا فى دینكم غیرالحقّ ولاتتّبعوا أهواءقوم قدضَلّوا منقبل وأضلّوا من قبل و أضلّوا عن سواءالسبیل» بگو: اى اهلكتاب! در دینتان به ناحقّ غلوّ نكنید وبه دنبال خواهشهاى گمراهانِ پیش از خود نروید، كه آنان افراد زیادى را گمراه كرده و از راه راست گمراه شدهاند. مائده، 77) انسان در این سوره، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبیا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاریخ نیز برائت و دورى مىجوید و این مصداق تولّى و تبرّى است.
ضالّین در قرآن
«ضلالت» كه حدود دویست مرتبه این واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. گاهى در مورد تحیّر بكار مىرود، «و وَجدَك ضالاً»(ضحى، 7) وگاهى به معناى ضایع شدن است، «اضلّ اعمالهم»(محمّد، 1) ولى اكثراً به معناى گمراهى وهمراه با تعبیرات گوناگونى نظیر: «ضلال مبین»، «ضلال بعید»، «ضلال كبیر» به چشم مىخورد. در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شدهاند، از جمله: كسانى كه ایمان خود را به كفر تبدیل كردند،(من یَتبدّل الكفر بالایمان فقد ضلّ سواء السبیل» بقره، 108) مشركان،(و من یشرك باللَّه فقد ضل ضلالا بعیدا» نساء، 116) كفار،(و من یكفر باللَّه... فقد ضلّ» نساء، 136) عصیانگران،(و من یعص اللَّه و رسوله فقد ضل» احزاب، 36) مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند،(لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولیاء... و من یفعله منكم فقد ضل سواء السبیل» ممتحنه، 1) كسانى كه مردم را از راه خدا باز مىدارند، كسانى كه به خدا یا رسول خدا توهین مىكنند، آنان كه حقّ را كتمان مىكنند و كسانى كه از رحمت خدا مأیوسند. در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است، از قبیل: ابلیس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونیاكان منحرف. گمراهان خود بستر وزمینهى انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از این بسترها و شرایط آماده، استفاده مىكنند.
بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: 1. هوسها،(اتّخذ الهه هَواه واضلّه اللَّه» جاثیه، 23) 2. بتها،(جعلوا لِلّه انداداً لِیضلّوا عن سبیله» ابراهیم، 30) 3. گناهان(وما یضلّ به الا الفاسقین» بقره، 26)،4. پذیرش ولایت باطل،(انّه من تولاّه فانّه یضلّه» حج، 4)5. جهل و نادانى.(و ان كنتم من قبله لمن الضّالّین» بقره، 198)
75) من یطعاللّه و الرّسول فاولئك مع الّذین انعم اللّه علیهم من النبیّین و الصدّیقین و الشهداء و الصالحین»، كسانى كه خدا و رسول را پیروى كنند، آنان با كسانى هستند كه خدا آنها را نعمت داده است، از پیامبران، راستگویان، شهدا و صالحان. نساء، 69 و آیه 59 سوره مریم. 76) در آیات متعدّدى از قرآن ویژگىهاى گمراهان و غضب شدگان و مصادیق آنها بیان شده است كه براى نمونه به موارد ذیل اشاره مىشود:
* منافقان و مشركان و بدگمانان به خداوند. نساء، 116 و فتح، 6.
* كافران به آیات الهى و قاتلان انبیاء الهى. بقره، 61.
* اهل كتاب كه در برابر دعوت به حقّ سركشى كردهاند. آلعمران، 110 - 112.
* فراریان از جهاد. انفال، 16.
* پذیرندگان و جایگزین كنندگان كفر با ایمان. بقره، 108 و نحل، 106.
* پذیرندگان ولایت دشمنان خدا و دوستداران رابطهى با دشمنان خدا. ممتحنه، 1.
پيام ها
1- انسان در تربیت، نیازمند الگو مىباشد. انبیا، شهدا، صدّیقین وصالحان، نمونههاى زیباى انسانیّتاند. «صراط الّذین انعمت علیهم»
2- آنچه از خداوند به انسان مىرسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود مىآوریم.(95) انعمت، المغضوب علیهم»
3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامى را در برابر پذیرش حكومت آنان، مقاوم و پایدار مىكند. «غیر المغضوب علیهم ولا الضّالّین»(96)
95) درباره نعمت «أنعَمتَ» بكار رفته، ولى در مورد عذاب، نفرمود: «غَضبتَ» تو غضب كردى.
96) قرآن سفارش كرده است: «لا تَتولّوا قوماً غَضِب اللّه علیهم» هرگز سرپرستى گروه غضب شدگان الهى را نپذیرید. ممتحنه، 13
سوره 112. اخلاص آيه 1
بسم الله الرحمن الرحیم قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ أَللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدُ بگو : او خداوند یگانه است. خداوندى كه مقصود همگان است. فرزند نیاورده و فرزند كسى نیست. و هیچ همتایى براى او نباشد.
كلمه «اللّه» از «وَلِهَ» به معناى تحیّر است، یعنى آفریدهها از درك حقیقت او عاجز و در شناخت ذات او واله و متحیّرند. چنان كه امیر مؤمنان علىعلیه السلام مىفرماید: معناى اللّه آن است كه او معبودى است كه آفریدهها در او حیرانند، زیرا او از درك دیدگان مستور و از دسترس افكار و عقول، محجوب است.( بحارالانوار، ج 3، ص222) میان كلمه «واحد» و «اَحد» تفاوت است. «واحد» در جایى بهكار مىرود كه ثانى و ثالث براى آن فرض شود، بر خلاف «احد» كه در مورد یكتا و یگانه استعمال مىشود. چنانكه اگر گفتى: یك نفر حریف او نیست، یعنى چند نفر حریف او مىشوند، اما اگر گفتى: اَحدى حریف او نیست، یعنى هیچ حریفى ندارد. توحید، مرز میان ایمان و كفر است و ورود به قلعه ایمان بدون اقرار به توحید ممكن نیست. اولین سخن پیامبر كلمه توحید بود: «قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا». شعار توحیدى «لا اله الا اللّه» از سه حرف (الف، لام و ها) تركیب شده و ذكرى است كه در گفتنش حتى لب تكان نمىخورد ولى عملش تا اطاعت از رهبرى معصوم و جانشینان آنان ادامه دارد؛ زیرا شرط توحید طبق فرمایش امام رضاعلیه السلام ایمان به امام معصوم و اطاعت از اوست.
در سفرى كه امام رضاعلیه السلام با اجبار مأمون وادار به هجرت از مدینه به مرو شد، در مسیر راه وقتى به نیشابور رسید، مردم دور آن حضرت جمع شدند و از او هدیه و رهنمود خواستند. امام رضاعلیه السلام فرمود: پدرم از پدرش و او از اجدادش و آنان از پیامبر خدا نقل كردند كه خداوند فرموده است: «كلمة لا اله الا اللّه حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابى: توحید، قلعه من است و هر كس داخل این قلعه شود از قهر من در اَمان است.» آنگاه امام رضاع فرمود: البتّه توحید شروطى دارد و من (كه امام حاضر هستم) شرط آن هستم، یعنى توحید بىولایت پذیرفته نیست. در زمان غیبت امام معصوم نیز، بنا بر فرمان خودشان باید به سراغ فقهاى عادلى كه از هوى و هوس دورند، برویم. بنابراین توحید كامل، ایمان به یكتایى خداوند، دور كردن فكر و عمل از هر نوع شرك و پیروى از رهبران معصوم در زمان حضور و فقهاى عادل در زمان غیبت است.
حضرت على علیه السلام در نامهاى به فرزندش امام حسنعلیه السلام مىنویسد: «لَوْ كانَ لِرَبِّكَ شَریكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلَه» اگر پروردگارت شریكى داشت، او نیز پیامبرانى مىفرستاد تا مردم او را بشناسند و بندگىاش كنند.( نهج البلاغه، نامه 31)
دلیل یكتایى او، هماهنگى میان آفریدههاست. چنانكه امام صادقعلیه السلام «اتّصال التدبیر» را نشانه یكتایى آفریدگار مىشمارد.( نورالثقلین ج3، ص418) هماهنگى میان خورشید و ماه و زمین و آب و باد و خاك و كوه و دشت و دریا با یكدیگر و هماهنگى همه آنها با نیاز انسان، نشانه یكپارچگى تدبیر در نظام هستى است. انسان اكسیژن مىگیرد و كربن پس مىدهد ولى گیاهان كربن مىگیرند و اكسیژن پس مىدهند. نیازهاى طفل با محبت والدین و خستگى روز با خواب شب تأمین مىشود. چشم كه از پى ساخته شده با آب شور حفظ مىشود و دهان كه راه ورودى غذا به معده است، با آب شیرین كه در هضم غذا مؤثر است، مرطوب مىشود.
در جنگ جمل، یك عرب صحرانشین درباره معناى توحید از حضرت علىعلیه السلام سؤال كرد. دیگر رزمندگان از او ناراحت شدند كه این چه سؤال نابجایى است، امّا آن حضرت فرمود: جنگ ما براى توحید است و آنگاه معناى صحیح توحید را براى او بیان فرمود.( نورالثقلین) خداوند، نه فقط در ذات، بلكه در صفات نیز یكتاست. او مثل ما نیست كه صفاتش از ذاتش جدا باشد. ما علم و قدرت داریم ولى در كودكى نداشتیم و در پیرى نیز از دست مىدهیم. خداوند علم و قدرت دارد ولى این صفات براى او پیدا نشده، بلكه همراه ذات او بوده است، چنانكه صفتِ مخلوق بودن، عاجز بودن و فقیر بودن هیچ گاه از ما جدا نبوده و جدا نخواهد شد.
صَمد» به معناى قصد كردن است. خداوند صمد است، یعنى همه موجودات در امورشان او را قصد مىكنند و او مقصود همگان است. چنانكه امام جوادعلیه السلام در معناى «صمد» فرمود: «سیّدٌ مصمودٌ الیه: او بزرگى است كه موجودات به او رجوع مىكنند و محتاج اویند.» نظیر آیه «انّ الى ربّك المنتهى».( نورالثقلین) امام حسین علیه السلام در پاسخ اهل بصره كه از معناى صمد سؤال كرده بودند، فرمود: معناى صَمد همان جملات پس از آن یعنى «لم یلد و لم یولد» است.( نورالثقلین) حضرت علىعلیه السلام در تفسیر صَمد فرمود: «هو اللّه الصمد الّذى لا من شىء و لا فى شىء و لا على شىء، مبدع الأشیاء و خالقها و منشئ الأشیاء بقدرته، یتلاشى ما خلق للفناء بمشیّته و یبقى ما خلق للبقاء بعلمه»( نورالثقلین) خداوند صمد است، یعنى از چیزى به وجود نیامده، در چیزى فرو نرفته، و بر چیزى قرار نگرفته است، آفریننده اشیاء و خالق آنها است، همه چیز را به قدرتش پدید آورده، آنچه براى فنا آفریده به ارادهاش از هم متلاشى مىشود و آنچه براى بقاء خلق كرده به علمش باقى مىماند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر اهلش را پیدا مىكردم از همین كلمه «صمد» توحید و اسلام و ایمان را استخراج مىكردم.( نورالثقلین)
رابطه خداوند با موجودات، رابطه آفرینش است نه زایش. او موجودات را مىآفریند، یعنى از نیستى به هستى مىآورد، نه آنكه خود بزاید. زیرا نوزاد از جنس والدین و در واقع جزئى از آنهاست، در حالى كه هیچ چیز از جنس خداوند و یا جزئى از او نیست. چون بیشتر مشركان و اهل كتاب براى خداوند فرزند قائل بودند، لذا «لم یلد» كه به معناى نداشتن فرزند است، مقدّم بر «لم یولد» آمده است.( تفسیر نوین) موجودات، نه فقط از او زاده نشوند، بلكه حتى از او خارج نشوند، آن گونه كه میوه از گل، درخت از هسته، آب از ابر و چشمه، آتش از چوب، كلام از دهان، نوشته از قلم، بو از گل، مزه از غذا، فكر از عقل، گرما از آتش، سرما از یخ، خواب و خیال از ذهن، اندوه و شادى و بیم و امید از دل، صادر و خارج مىشوند.( نورالثقلین) این آیه، هم عقیده مسیحیّت كه عیسى را فرزند خدا مىدانند و هم عقیده یهود كه عُزیر را فرزند خدا مىدانستند و هم عقیده مشركان جاهلى كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند، رد مىكند.
كُفْو» به معناى شبیه و نظیر و مانند است.( نهایة ابن اثیر) چنانكه در بحث ازدواج، توصیه شده همسرى انتخاب كنید كه «كفو» شما باشد. یعنى در دین و اخلاق شبیه و مانند شما باشد. خدا صمد است، یعنى او از دیگران بىنیاز و همه به او نیازمندند. بنابراین نمىتواند همتایى داشته باشد، زیرا همتاى او باید بىنیاز از او باشد كه این با صمد بودن خدا سازگار نیست. آیه قبل، فرزند بودن و فرزند داشتن را از خدا نفى كرد، این آیه وجود هرگونه همسر را از او نفى مىكند. چنانكه در آیهاى دیگر مىفرماید: «ما اتّخذ صاحبةً و لا ولداً»( جنّ، 3) او نه همسرى انتخاب كرده و نه فرزندى دارد.
پيام ها
1- پیامبران امین وحىاند؛ خدا به پیامبر فرمود: «قل...» او نیز مىگوید: «قل...»
2- خداوند، در عین حضور، از دیدگان غایب است و قابل مشاهده نیست. «هو» (اهل توحید عقیده دارند كه «لا تدركه الابصار و هو یدرك الابصار»(254) چشمها او را درك نمىكند ولى او چشمها را درمىیابد.)
3- به سؤالات اعتقادى باید پاسخ داد. «قل هو اللّه...»
4- عقاید حق را باید به دیگران اعلام كرد. «قل هو اللّه...»
5 - خداوند در همه چیز یكتاست. در ذات و صفات، در علم و قدرت و حیات و حكمت، در آفرینش و هستى بخشى. «قل هو اللّه احد
1- توجّه تمام موجودات، خواسته یا ناخواسته به سوى اوست. «اللّه الصمد»
2- تنها او غنى است و همه به او محتاجند. «اللّه الصمد»
3- تنها خداوند است كه سزاوار قصد كردن است. «اللّه الصمد» (حرف الف و لام در الصمد براى حصر است.)
4- موجودات، در همه امورشان محتاج اویند. «اللّه الصمد» (كلمه صمد مطلق است و شامل تمام احتیاجات مادى و معنوى مخلوقات مىشود.)
1- صَمَدیّت و بىنیازى خداوند از همه چیز، دلیل آن است كه او نیاز به فرزند و والدین ندارد. «اللّه الصمد. لم یلد و لم یولد»
2- خداوند علّتى ندارد و از چیزى به وجود نیامده است. «و لم یولد»
3- مولود، معلول است و نمىتواند خدا باشد. «و لم یولد» (چگونه مسیحیان عیسى را مولود مریم، ولى باز هم او را خدا مىدانند؟)
1- نه در ذات، نه در صفات و نه در افعال، هیچ كس و هیچ چیز شبیه و مانند خداوند نیست. «و لم یكن له كفوا احد»
2- خداوند شبیه ندارد تا بتواند شریك او در امور هستى گردد. «و لم یكن له كفوا احد» «والحمد للّه ربّ العالمین»
سیماى سوره توحید
برخى از اهل كتاب و مشركان، از پیامبر خواستند كه خدایت را براى ما معرفى كن؛ این سوره كه به منزله شناسنامه خداوند است، نازل شد و خداوند را از داشتن پدر و مادر یا فرزند و همسر و یا شبیه و شریك، پاك و منزه دانست. این سوره شامل خالصترین عقاید توحیدى است، از این رو سوره توحید و اخلاص نام گرفته است. در فضیلت این سوره، روایات بسیارى وارد شده است كه به برخى از آنها اشاره مىشود:( نور الثقلین، (ج 5، ص 699 - 715)) در هر شبانه روز، لااقل یكبار این سوره را در نمازهاى خود بخوانید و پس از آن بگویید: «كذلك اللّه ربّى: پروردگار من چنین است.» به گفته روایات، این سوره در اهمیّت، به منزله یك سوم قرآن است. یك بار تلاوت آن، برابر تلاوت یك سوم قرآن و دوبار تلاوت آن، معادل دو سوم و سه بار تلاوت آن برابر تلاوت كل قرآن است. رسول خداص فرمود: سوره توحید مثل على بن ابىطالب است كه هر كس او را قلباً دوست دارد یك سوم ایمان را داراست و هر كس با قلب و زبان دوست بدارد دو سوم ایمان را دارد و هر كس با قلب و زبان و اطاعت در عمل، همراه او باشد ایمانش كامل است. تلاوت این سوره به عنوان یكى از تعقیبات نماز به شمار آمده و در روایات مىخوانیم: هركس تلاوت آن را بعد از هر نماز ترك نكند، خداوند خیر دنیا و آخرت را به او مىدهد و او و والدین و فرزندانش را مىآمرزد. امام سجادعلیه السلام فرمود: چون خداوند مىدانست كه در دوره آخر الزمان گروهى دقیق و عمیق خواهند آمد، سوره توحید و شش آیه اول سوره حدید را نازل فرمود. تلاوت این سوره به شش سمت، سبب حفظ شدن انسان از خطرات و ایمن شدن از حوادث مىگردد.( مصباح كفعمى، ص 246)