تفسير نور : نبا’ تا انشقاق
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
سوره 78. نبأ
عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ الَّذِى هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ درباره چه از یكدیگر مىپرسند؟ از خبر بزرگ. همان كه ایشان در باره آن اختلاف دارند. چنین نیست؛ زود است كه بدانند. باز چنین نیست؛ زود است كه بدانند.
نکته ها واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آیات بعد فهمیده مىشود مراد از آن خبر برپاشدن قیامت و رستاخیز است. در روایات، حضرت علىع به عنوان یكى از مصادیقِ «نبأ عظیم» معرّفى شده.(تفسیر نورالثقلین) درباره معاد، كفار چند گروهند: «الذى هم فیه مختلفون» بعضى آنرا محال و برخى بعید دانسته و برخى تردید مىورزند و برخى دیگر لجاجت مىكنند. سؤال، گاهى براى فهمیدن مطلب است كه مورد تأیید و تأكید قرآن است، چنانكه مىفرماید: فسئلوا اهل الذكر(نحل، 43) امّا گاهى سؤال، براى ایجاد تشكیك و تردید در ذهن دیگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قیامت كه قرآن در این آیات، آن را مورد مذمّت قرار مىدهد.
پيام ها
1- شروع سخن با طرح سؤال، در تأثیر كلام مؤثّر است. «عمّ یتساءلون»
2- تشكیك در قیامت، كار كافران است. «یتساءلون عن النبأ العظیم»
3- اگر سوال طبیعى بود باید جواب داد: یسئلونك ... قل ولى اگر شیطنت بود. برخورد لازم است. كلا سیعلمون
4- در برابر طعنه و كنایه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعیّت باید سخن گفت. «كلاّ»
5 - در برابر تردید، باید حرف حق را تكرار كرد. «كلاّ سیعلمون...كلاّ سیعلمون»
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً وَ خَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجاً وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتاً وَجَعَلْنَا الَّيْلَ لِبَاساً وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشاً آیا زمین را بستر قرار ندادیم؟ و كوهها را (همچون) میخها؟ و شما را جفت آفریدیم. و خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم. و شب را پوششى ساختیم. و روز را وقت تلاش و معاش قرار دادیم.
نکته ها «اوتاد» جمع «وتد» به معناى میخ و تشبیه كوه به میخ، از معجزات علمى قرآن است. ریشه كوهها در عمق زمین، مانع حركت لایههاى زمین و وقوع زلزلههاى دائمى است. كوهها همچون میخ، چند برابر آنچه در بیروناند، در دل زمین فرورفتهاند، كوهها منافع دیگرى نیز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ایجاد درّهها هستند كه هر یك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطیل كردن آن است كه موجب آسایش و آرامش جسم و روان مىشود.
پيام ها
1- مشت نمونه خروار. مطالعه در هستى، بهترین راه خداشناسى و معادشناسى است.ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً..
2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مىتوان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد.ألَم نَجْعَل
3- از قدرت خداوند به آفرینش زمین و آسمان و دیگر پدیدههاى طبیعى، به قدرت او براى برپایى قیامت، استدلال كنید. «الارْضَ... الجبال... الّیل... النّهار...»
4- پس از طرد افكار باطل، بر عقاید حقتان استدلال كنید. «كلاّ سیعلمون... ألَم نَجْعَل»
5- اگر روحیه لجاجت نباشد،انسان از همین زمین و زمان و خواب و خوراك مىتواند درس بگیرد.الارْضَ. الّیل..النّهار
6- قدرت و حكمت الهى در آفرینش ما و هستى، دلیل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النّهار معاشاً
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِيقَاتاً يَوْمَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً وَ فُتِحَتِ السَّمَآءُ فَكَانَتْ أَبْوَاباً وَ سُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَاباً همانا روز جدایى، وعدهگاه (ما با شما) است. روزى كه در صور دمیده شود و گروه گروه مىآیید. و آسمان گشوده شود و به صورت درهایى باز درآید. و كوهها روان شوند و چون سراب گردند.
نکته ها قیامت از جهتى «یوم الجمع» است كه همه در آن اجتماع مىكنند و از جهتى «یوم الفصل» نامیده شده، زیرا خوبان از بدان و حق از باطل جدا و به اختلافات فیصله داده مىشود. در روایات مىخوانیم كه در قیامت مردم به گروههاى مختلفى تقسیم مىشوند و هر گروه به شكلى؛ سخن چین در قیافه میمون، حرامخوار در شكل خوك، رباخوار در قالب وارونه، قاضى ظالم به صورت كور، خودپسند كر و لال، عالم بى عمل در حال جویدن زبان، همسایه آزار بىدست و پا، سعایت كننده آویخته بر آتش، هوسباز بدبو، و فخر فروشان به لباس با لباس دوزخى محشور مىشوند.(تفسیر نورالثقلین) حركت كوهها مقدّمه به هم خوردن آنها و خرد شدن و ذره ذره شدن سنگها و در نهایت، روان شدن به گونهاى است كه از دور سراب به نظر آیند. «و سُیّرت الجبال فكانت سراباً».
پيام ها
1- دنیا، مقدّمه قیامت است و این همه نعمت عبث و بیهوده نیست.«انّ یَوم الْفصل كانَ میقاتاً»
2- زمان قیامت از قبل نزد خداوند معلوم است. «كان میقاتاً»
3- قیامت نیز نظامى دارد «یَوم یُنفخُ فى الصُّور»
4- در قیامت، نظام آسمان و زمین دگرگون مىشود. «فتحت السماء...سیّرت الجبال»
5 - انسان با مرگ، رها و فراموش نمىشود. «یوم الفصل كان میقاتاً»
6- به پیوندها و روابط دنیوى دلخوش نباشید كه روزى همه چیز گسسته مىشود. «یوم الفصل»
7- ارتباط زمین و آسمان و اهل آنها، در قیامت توسعه مىیابد. «فتحت السماء»
إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتْ مِرْصَاداً لِّلطَّاغِينَ مَئَاباً لاَّبِثِينَ فِيهَآ أَحْقَاباً لَّا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْداً وَلَا شَرَاباً إِلَّا حَمِيماً وَ غَسَّاقاً جَزَآءً وِفَاقاً إِنَّهُمْ كَانُواْ لَايَرْجُونَ حِسَاباً وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا كِذَّاباً وَكُلَّ شَىْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَاباً فَذُوقُواْ فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلَّا عَذَاباً همانا دوزخ، كمینگاهى است. براى سركشان، جایگاه و بازگشتگاهى است. روزگارانى در آن به سر برند.
در آن دوزخ، نه خنكى چشند و نه آشامیدنى. مگر آب جوش و خونابه و چركابهاى. كه این، كیفرى مناسب گناه آنهاست. آنان بودند كه به روز حساب، امید و باورى نداشتند. و آیات ما را به سختى تكذیب مىكردند. (ولى) ما حساب همه چیز را در كتاب خود داشتیم. پس بچشید كه جز عذاب بر شما نمىافزاییم.
نکته ها «مرصاد» یعنى كمینگاه و «طاغین» از «طغیان»، بىاندازه پیش رفتن در معصیت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گویند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مىگردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روایات مىخوانیم: «اَحقاب» جمع «حُقب» و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنیا مىشمارید.(تفسیر نورالثقلین) «حمیم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مىشود. ممكن است معناى آیه چنین باشد كه جهنم براى همه در كمین است ولى متقین از آن عبور مىكنند و براى مجرمان جایگاه مىشود. «لطّاغین مئابا» با توجّه به عدالت الهى كه كیفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، «جزاءً وفاقاً» پس زیادى عذاب در آیه «فلن نَزیدكم الاّ عذاباً» به خاطر زیادى كفر و فرار از حق است. «فلم یزدهم دعائى الاّ فرارا»( نوح، 6) چون در برابر هر دعوتى از انبیا، فرار كفار بیشتر مىشود، خداوند نیز عذاب آنان را بیشتر مىكند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. «برداً و لا شراباً الاّ حمیماً و غسّاقاً»
پيام ها
1- دوزخ، از هم اكنون در كمین خلافكاران است. «انّ جهنّم كانت مرصاداً»
2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. «مرصاداً للطّاغین»
3- طغیانگرى، نشانه دوزخیان است. «للطّاغین»
4- كیفرهاى الهى عادلانه است. «جزاءً وفاقاً»
5 - حتى احتمال حساب و كتاب در قیامت، براى كنترل انسان كافى است. «لایرجون حسابا»
6- بىاعتقادى به قیامت، رمز طغیان است. «لطّاغین... لایرجون حساباً»
7- انكار قیامت، زمینه انكار همه چیز است. «لا یرجون حسابا و كذبوا بآیاتنا كذّابا»
8 - ریز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چیز دارد و این احاطه، ثابت و باقى است. («كتاباً» رمز ثبوت و بقا است) «كلّ شىء احصیناه كتاباً»
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً حَدَآئِقَ وَأَعْنَاباً وَكَوَاعِبَ أَتْرَاباً وَكَأْساً دِهَاقاً لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلَا كِذَّاباً جَزَآءً مِّن رَّبِكَ عَطَآءً حِسَاباً همانا براى اهل پروا، رستگارى و كامیابى بزرگى است. انواع باغها و انگورها. و همسرانى زیبا و دلربا
همانند و همسال وجامهایى سرشار. در آنجا نه بیهودهاى شنوند و نه تكذیبى. پاداشى از طرف پروردگارت و عطایى از روى حساب.
نکته ها «مفاز» یا به معناى محل كامیابى است و یا خود كامیابى. «حدائق» جمع «حدیقة» باغ دیواردار را گویند. «كواعب» جمع «كاعب» دخترى را گویند كه تازه سینهاش بر آمده باشد، «اتراب» جمع «تَرب» به معناى هم سن و سال و هم شكل و شمائل است. شاید مراد این باشد كه حوریان بهشتى در زیبائى بر یكدیگر برترى ندارند، كلمه كاس به معناى جام بلورین و دهاق به معناى لبریز است. البتّه بعضى آن را از ریشه دَهَقَ به معناى گره زدن پى درپى گرفتهاند، یعنى جامهاى شراب پیاپى عرضه مىشود. انگور در میان میوهها جایگاه خاصّى دارد و لذا به صورت جداگانه ذكر شده است. «حدائق و اعناباً»
پيام ها
1- بیم و امید باید در كنار هم باشد. در این سوره پاداش متقین در برابر كیفر طاغین قرار گرفته است. «انّ جهنّم كانَت مرصاداً للطاغین...انّ لِلمتقین مفازا»
2- كامیابى و رستگارى در سایه نعمتهاى مادى و معنوى است. «انّ لِلمتقین مفازا» (كلمه «حدائق» رمز نعمتهاى مادى و كلمه «لایسمعون» رمز نعمتهاى معنوى است.)
3- نعمتهاى بهشتى، انسان را گرفتار غرور و غفلت و یاوهگوئى و بدمستى نمىكند. «لایسمعون»
4- جلساتى كه در آن لغو و دروغ نباشد، جلسات بهشتى است. «لایسمعون فیها لغواً و لا كذّاباً»
5 - نه تنها كیفرها عادلانه است. «جزاءً وفاقاً» بلكه پاداشها نیز حساب و كتاب دارد. «عطاءً حساباً»
6- در جامعه بهشتى، افراد یكدیگر را تكذیب نمىكنند و اعتماد و اطمینان میان آنها حاكم است. «و لا كذّاباً»
7- پاداشهاى الهى، عطا و تفضّل اوست نه اینكه ماطلبى داشته باشیم.«جزاءً من ربّك عطاءً»
8 - لازمه ربوبیّت، نظام كیفر و پاداش است. «جزاء من ربّك»
9- پاداش الهى به متقین حساب دارد. هر كه تقواى بیشترى دارد پاداش بیشترى خواهد داشت. «عطاءً حساباً»
رَّبِّ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الرَّحْمَنِ لَا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطَاباً (پروردگار تو) پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست مىباشد، او سر چشمه رحمت است. (با این وصف) كسى را یاراى خطاب با او نیست.
پيام ها
1- تدبیر اداره امور همه هستى براى خدا یكسان است. آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست، براى او تفاوتى ندارد. «ربّ السموات و الارض و مابینهما»
2- پیامبر اكرم مقام بس والائى دارد. گویا او در یك كفّه و تمام هستى در كفّه دیگر است. «ربّك... ربّ السموات و الارض»
3- ربوبیّت الهى بر اساس رحمت است. «ربّ - الرحمن»
4- حق گفتگوى خودسرانه و معترضانه در قیامت نیست. «لا یملكون منه خطاباً»
يَوْمَ يَقُوُمُ الرُّوحُ وَالْمَلَآئِكَةُ صَفّاً لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَن أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَاباً ذَ لِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَآءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَئَاباً روزى كه روح و فرشتگان به صف ایستند، كسى سخن نگوید جز آن كه (خداى) رحمان به او اجازه دهد و او سخن صواب گوید. آن روز، روز حق است (و محقق خواهد شد.) پس هر كه بخواهد، راه بازگشتى به سوى پروردگارش انتخاب كند.
واژه «روح» در قرآن گاهى به صورت مطلق آمده، مانند این آیه و آیه 4 قدر، «تنزل الملائكة و الروح» كه معمولاً در این موارد، در برابر ملائكه قرار گرفته است و گاهى به صورت مقید آمده، مانند روح القدس، روح الامین.
از روایات بر مىآید كه روح، یا مخلوقى است برتر از فرشته و یا اگر فرشته است، برترین فرشتگان است. چنانكه در روایتى از امام صادقعلیه السلام مىخوانیم: روح، فرشتهاى برتر از جبرئیل و میكائیل است.(تفسیر نمونه)
در روایات مىخوانیم كه مراد از «الاّ من اذن له الرّحمن و قال صواباً» امامان معصوم هستند كه از جانب خداوند اذن دارند سخن صواب و حق گویند.(تفسیر نورالثقلین)
پيام ها
1- نه فقط انسان و جنّ، بلكه فرشتگان نیز در صحنه قیامت حاضر مىشوند. «یوم یقوم الروح و الملائكة»
2- رعایت نظم و انضباط و آمادگى براى انجام دستورات، از ویژگىهاى فرشتگان الهى است. «یقوم الروح و الملائكة صفّاً»
3- در قیامت شفاعت منوط به اذن خداوند است. «لایتكلّمون الاّ من أذن لَه الرّحمنُ و قال صوابا»
4- انسان در انتخاب راه آزاد است. «فمن شاء»
5 - قیامت، روزى است كه هم وقوع آن حق است و هم بر اساس حق عمل مىشود. «الیوم الحق»
6- چون قیامت حق است، پس راهى را انتخاب كنیم كه به سوى او باشد. «فَمن شاءَ اتَّخذ الى ربّه مئابا»
إِنَّآ أَنذَرْنَاكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِى كُنتُ تُرَابًا همانا ما شما را از عذابى نزدیك بیم دادیم، روزى كه انسان به آنچه از پیش فرستاده بنگرد و كافر گوید: اى كاش خاك بودم.
پيام ها
1- براى افراد غافل، هشدار و انذار مهمتر از بشارت است. «انّا انذرناكم»
2- دلیل غفلت آن است كه مردم، قیامت را دور مىپندارند. «عذاباً قریباً»
3- پشیمانى، دلیل بر اختیار انسان است. «یا لیتنى كنت تراباً»
4- در قیامت، انسان ناظر بر عملكرد خویش است. «ینظر المرء ما قدّمت یداه»
5 - سرنوشت اخروى هر كس به دست خود اوست. «ینظر المرء ما قدّمت یداه»
6- خاك یك دانه مىگیرد، یك خوشه مىدهد، ولى كفّار صدها دلیل و برهان مىشنوند ولى یكى را نمىپذیرند. پس خاك بر كافر برترى دارد. «كنت تراباً»
سیماى سوره نبأ
این سوره چهل آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام سوره برگرفته از آیه دوم است كه از قیامت، به «نبأعظیم» یعنى خبر بزرگ یاد مىكند. آیات این سوره با استدلال به نظام حكیمانه حاكم بر طبیعت، برپایى قیامت براى اجراى نظام پاداش و كیفر را لازمه حكمت الهى شمرده و هستى انسان بدون آن را عبث و بیهوده مىداند. ادامه سوره گوشهاى از عذاب سخت طغیانگران و نعمتهاى بهشتیان را بیان مىدارد و با هشدار شدید به كافران پایان مىپذیرد. 6- قیامت دورنیست. «سیعلمون» (حرف سین رمز نزدیك بودن است) 7- قیامت، روز كشف حقائق است. «سیعلمون»
سوره 79. نازعات
وَ النَّازِعَاتِ غَرْقاً وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطاً وَ السَّابِحَاتِ سَبْحاً فَالسَّابِقَاتِ سَبْقاً فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً سوگند به فرشتگانى كه جان (كافران) را به سختى مىگیرند. سوگند به فرشتگانى كه جان (مؤمنان) را به آسانى و نشاط مىگیرند. سوگند به فرشتگانى كه (در انجام فرمان الهى) به سرعت شناورند. و(در انجام مأموریّت) بر یكدیگر سبقت گیرند. و امور (بندگان) را تدبیر كنند.
نکته ها «نزع» به معناى جدا كردن با كندن و كشیدن است. «غرق» و «اغراق» به معناى شدت است. «نشط» به معناى گشودن گره است و نشاط یعنى آنكه عقدههاى روحى باز شوند. بر خلاف بعضى انسانها كه نمازشان با كسالت و انفاقشان با كراهت است، فرشتگان الهى در انجام مأموریّتها با نشاط هستند. «ناشط» به كسى گویند كه كارى را با رغبت انجام مىدهد. همچنین این كلمه، در مورد كسى كه سطل آب را از چاه بیرون مىكشد، گفته مىشود، گویا فرشتگان جان مؤمنان را به آرامى بیرون مىكشند.(تفسیر راهنما)«نازعات» و «ناشطات» در واقع دو وصف براى طایفهاى از فرشتگان است و چون كلمه «طائفة» مؤنث است این صفات نیز مؤنث آمده است.
«سابحات» از «سبح» به معناى حركت سریع در آب یا هواست. اشاره به اینكه فرشتگان در انجام مأموریّتهاى الهى سریع و چابك هستند.به فرموده حضرت علىعلیه السلام، فرشتگان با آرامى و رفاقت جان مؤمنین را مىگیرند. «یقبضون ارواح المومنین یسلّونها سلاً رفیقا»(تفسیر نورالثقلین)سوگند خداوند به فرشتگان، هم نشانه اهمیّت و جایگاه فرشتگان در نظام هستى است و هم اهمیّت امرى كه برایش سوگند یاد شده است.ممكن است پنج صفتى كه در این آیات آمده، براى پنج گروه فرشته باشد و ممكن است براى یك گروه باشد، به این معنا كه به محض صدور فرمان از جا كنده و با نشاط پیگیرى و با سرعت حركت مىكنند و از یكدیگر سبقت مىگیرند تا فرمان را مدبّرانه انجام دهند.(تفسیر المیزان)
پيام ها
1- هر كس دل بستهتر به مادیات باشد، دل كندنش از آن سختتر خواهد بود. «والنازعات غرقا»
2- لحظه مرگ، آغاز پاداش و كیفر است. «غرقا، نشطا»
3- هردسته از فرشتگان مأمور كارى مخصوصاند.«النازعات، الناشطات، السابحات»
4- نشاط داشتن در انجام مأموریّت یك ارزش است. «والناشطات نشطا»
5 - تمام هستى میدان كار فرشتگان است. «والسابحات سبحاً»
6- فرشتگان در انجام مأموریّت الهى بر یكدیگر سبقت مىگیرند. «فالسابقات»
7- فرشتگان، كار خود را به نحو احسن انجام مىدهند. «غرقا، نشطاً، سبحاً، سبقاً»
8 - با اینكه تدبیر هستى با خداست: «یدبّر الامر»(یونس، 3) ولى خداوند به فرشتگان نیز اجازه تدبیر داده است. «فالمدبّرات امرا»
9- فرشتگان در اداره و تدبیر مهارت لازم را دارند. «فالمدبّرات امرا»
10- تدبیر و مدیریّت امور، نیازمند نشاط و سبقت و چابكى است. «الناشطات، السابحات، السابقات، المدبّرات»
11- نظام هستى تصادف نیست، بر اساس تدبیر است. «فالمدبّرات...»
12- تدبیر ارزشى است كه به خاطر آن مىتوان سوگند یاد كرد. «فالمدبّرات امراً»
يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ يَقُولُونَ أَءِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِى الْحَافِرَةِ أَءِذَا كُنَّا عِظَاماً نَّخِرَةً قَالُواْ تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ فَإِنَّمَا هِىَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ روزى كه زلزله وحشتناك همه چیز را به لرزه درآورد. و به دنبال آن لرزه دیگرى واقع شود. در آن روز، دلهایى ترسان و لرزان است. و چشمها (از ترس) فرو افتاده. (آنان كه در دنیا) مىگویند: آیا (پس از مرگ) ما به زندگى نخستین باز گردانده مىشویم؟ آنگاه كه استخوانهایى پوسیده شدیم؟ (با خود) گویند: در این صورت، این بازگشتى زیانبار است. جز این نیست كه آن بازگشت، با یك صیحه عظیم است. كه ناگهان همگى در صحراى محشر حاضر شوند.
نکته ها «راجفة» به معناى اضطراب و لرزه شدید است. «اراجیف» به كلمات فتنهانگیز كه مایه اضطراب باشد گفته مىشود. «رادفة» از «ردیف» به معناى در پى آمدن است و به پس لرزهها گفته مىشود. شاید زمین لرزه اول به خاطر صور اول باشد كه همه مىمیرند و مراد از «رادفة» صور دوم باشد كه همه زنده مىشوند، چنانكه در آیه 68 زمر به هر دو امر تصریح شده است. «واجفة» به حركت یا اضطراب شدید و سریع گفته مىشود و «خاشعة» به كسى گویند كه سر به زیر انداخته و به زمین چشم دوخته است. «حافرة» به معناى آغاز و ابتداى هر چیزى است. بنابراین كافران از بازگشت به زندگى نخستین تعجّب مىكردند. امّا ممكن است «حافرة» به معناى «محفورة» باشد، یعنى قبرى كه در زمین حفر مىكنند، كه در این صورت معنا چنین مىشود: آیا بعد از مردن، از قبرهایمان برمى گردیم و زنده مىشویم؟(تفسیر المیزان) «نخرة» استخوان پوسیدهاى است كه با اندك فشارى از هم بپاشد. دلهایى كه در دنیا از خوف خدا لرزان باشد «وجلت قلوبهم»(انفال، 2) در آخرت در امان است. «لاخوف علیهم و لا هم یحزنون»(یونس، 62) و دلهایى كه در دنیا آرامش غافلانه دارند، آنجا مضطربند. «قلوب یومئذ واجفة» «زجر»، راندن با فریاد و صداست و «زجرة» شاید همان نفحه دوم در صور باشد كه مقدّمه زنده شدن تمام مردگان مىشود و «ساهرة» زمین هموار قیامت است، زیرا در آن سرزمین، چشمها به خواب نمىرود و در حال سَهَر است.
پيام ها
1- دگرگونى نظام طبیعت از مقدّمات رستاخیز است. «ترجف الراجفة...»
2- زلزلههاى قیامت در یك مرحله نیست، پىدرپى هستند. «الراجفة... الرادفة»
3- در قیامت همه نگران نیستند، بعضى دلها دلهره دارند. «قلوبٌ»
4- ارتباط عمیقى بین روح و جسم برقرار است.«قلوب... واجفة، ابصارها خاشعة»
5 - گروهى از مردم، با طرح سؤالات تكرارى، وقوع قیامت را انكار مىكنند. «یقولون ءانّا لمردودون؟»
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَى أَن تَزَكَّى
وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى آیا سرگذشت موسى به تو رسیده است؟ آنگاه كه پروردگارش او را در سرزمین مقدّس طُوى ندا داد به سوى فرعون برو كه او سركشى كرده است. پس به او بگو: آیا مىخواهى كه (از پلیدىها) پاك شوى؟ و ترا به سوى پروردگارت هدایت كنم تا بترسى (و سركشى نكنى).
نکته ها «واد» همان وادى است كه درّه میان دو كوه یا دو تپه را گویند و «طُوى» درّهاى در پائین كوه طور است. «خشیت» به ترسى گویند كه ناشى از ایمان به عظمت خداوند باشد. «تَزكّى» از «زكات» به دو معناست: رشد و نموّ، پاكى و طهارت. جایگاه گفتگو با خداوند باید پاك و مقدّس باشد. چنانكه در این آیه مىفرماید: «ناداه ربّه بالواد المقدّس» و در آیات دیگر مىخوانیم: «طهّر بیتى للطائفین و القائمین و الرّكع السجود»(حج26)، (خداوند به ابراهیم فرمود:) خانه مرا براى طواف كنندگان و برپا ایستادگان و ركوع و سجودكنندگان (نمازگزار)، پاكیزه بدار. «ما كان للمشركین ان یعمروا مساجد اللّه»(توبه17)، مشركان سزوار نیست و حق ندارند به تعمیر و بازسازى مساجد الهى دست بزنند. «ان اولیائه الاّ المتقون»(انفال 34)، تنها پرهیزكاران شایسته تولیت وسرپرستى (مسجد الحرام) هستند. «خذوا زینتكم عند كلّ مسجد»(اعراف31)، در هر مسجدى و به هنگام نماز، زینتهاى خود را همراه كنید
پيام ها
1- آغاز سخن با سؤال، شوق شنیدن را در افراد زیاد مىكند. «هل اتاك»
2- نقل سرگذشت پیامبران پیشین براى پیامبران بعدى، عامل تقویت روحیه است. «هل اتاك حدیث موسى»
3- رهبران الهى قبل از مبارزه با طاغوتها، ارتباط خود را با خداوند محكم مىكردند. «اذ ناداه ربّه... اذهب الى فرعون انه طغى»
4- برخى سرزمینها، مورد احترام و قداست هستند. «الواد المقدّس طوى»
5 - انبیا، سردمداران مبارزه با طاغوتند. «اذهب الى فرعون انه طغى»
6- در نهى از منكر به سراغ ریشهها بروید. «اذهب الى فرعون»
7- از هدایت هیچكس حتى فرعون مأیوس نباشید و لااقل، سخن حق را به او ابلاغ كنید تا اتمام حجّت شده باشد. «اذهب الى فرعون... فقل هل لك الى ان تزكّى»
8 - در نهى از منكر، حتى با طاغوتها به نرمى سخن بگویید. «انه طغى فقل هل لك...»
9- با سؤال، فطرتها را بیدار كنید. «هل لك الى ان تزكّى»
10- در شیوه تبلیغ، لحن عاطفى و نرمش در گفتار را فراموش نكنید. «هل لك»
11- جهت دعوت انبیا، تزكیه انسانهاست. «هل لك الى ان تزكّى»
12- در دعوت و تبلیغ مردم، از كلماتى استفاده كنید كه همه انسانها بپذیرند و بپسندند. (دعوت به پاكى و دورى از ناپاكى) «الى ان تزكّى»
13- اگر به تزكیه تمایلى نباشد، تلاش انبیا بىثمر است. «تزكّى و اهدیك الى ربّك»
14- در مكتب انبیا، براى مبارزه با طاغوتها، ابتدا آنها را موعظه مىكنند. «انّه طغى... تزكّى و اهدیك الى ربّك»
15- نشانه هدایتپذیرى، خوف و خشیت است. «اهدیك... فتخشى»
16- پیامبران مردم را به سوى خدا دعوت مىكردند نه خود. «الى ربّك»
17- طغیان همراه با بىباكى و ناپاكى است. (خداوند مىفرماید: به سراغ فرعون طغیانگر برو و درباره تزكیه و خشیت با او سخن بگو، یعنى او ناپاك و جسور است.) «انّه طغى... ان تزكّى... فتخشى»
18- اصلاح افراد، بستگى به اراده و اختیار خود آنان دارد. «هل لك الى ان تزكىّ»
فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى فَكَذَّبَ وَعَصَى ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى فَحَشَرَ فَنَادَى فَقَالَ أَنَاْ رَبُّكُمُ الْأَعْلَى فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُوْلَى إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَى پس معجزه بزرگ را به او نشان داد. امّا او تكذیب كرد و نافرمانى نمود. آنگاه پشت كرد، در حالى كه (براى خاموشى این دعوت) تلاش مىنمود. پس (ساحران را) جمع كرد و ندا داد. و گفت: من پروردگار برتر شما هستم. آنگاه خداوند او را به كیفر دنیا و آخرت گرفتار كرد. همانا در این ماجرا براى هر كسكه (از سوء عاقبت) بترسد، درس عبرتى است.
نکته ها در برابر فرعون كه مىگفت: «اَنا ربّكم الاعلى» من پروردگار برتر هستم، حضرت موسى مىگوید: «اهدیك الى ربّك» تو را به پروردگارت رهنمون كنم. «نكال»، كیفر و مجازاتى است كه هر كس آن را ببیند یا بشنود، از ارتكاب مثل آن خوددارى كند. عذاب آخرت، از آن جهت نكال نامیده شده، كه هركس آن را بشنود، از هر عملى كه وى را گرفتار سازد، خوددارى مىكند.(تفسیر المیزان)
پيام ها
1- براى امثال فرعون باید بزرگترین معجزهها را آورد. «الآیة الكبرى»
2- طاغوتها براى حفظ كیان خود از منحرفان استمداد مىكنند. «فحشر فنادى»
3- ادّعاى نبوّت و انتظار تسلیم شدن دیگران، به معجزه آوردن نیاز دارد. «اهدیك... فاراه الآیة الكبرى»
4- در برخى متكبران، حتى بزرگترین معجزات كارساز نیست. «الآیة الكبرى فكذّب»
5 - معجزات انبیا یكسان نیست. «الآیة الكبرى»
6- تكذیب انبیا، براى نافرمانى از تعالیم آنان و آزاد بودن از قید و بندهاى دینى است. «فكذّب و عصى»
7- كسانى كه از استدلال و گفتگوى مستقیم عاجزند، پشت پرده تلاش مىكنند. «فكذّب... ثمّ ادبر یسعى»
8 - جوّ سازى و شعار و هیاهو، از ابزار فرعونهاست. «فحشر فنادى»
9- مردم داراى فطرت خداجویى هستند. طاغوتها مسیر آن را متوجه خود مىكنند. «انا ربّكم»
10- مستكبران، روزى به زانو در خواهند آمد. «انا ربّكم... فاَخَذَه اللّه»
11- تاریخ وسیله عبرت است، نه سرگرمى و پركردن ایام فراغت. «لعبرةً»
12- از تاریخ آن قسمتى را بازگو كنید كه سازنده و عبرتآموز باشد. «لعبرةً»
13- عبرتها بسیار است، عبرت گرفتن مهم است كه به آمادگى روحى نیاز دارد. «لعبرةً لمن یخشى»
ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَآءُ بَنَاهَا رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا وَ أَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَ لِكَ دَحَاهَآ
أَخْرَجَ مِنْهَا مَآءَهَا وَمَرْعَاهَا وَ الْجِبَالَ أَرْسَاهَا مَتَاعاً لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ آیا آفرینش شما سختتر است یا آسمانى كه او بنا كرده؟ سقفش را برافراشت و آن را استوار ساخت. شبش را تیره و روزش را روشن گرداند. بعد از آن، زمین را گسترش داد. و از آن آب و چراگاه بیرون آورد. و كوهها را استوار و پابرجا گردانید. تا وسیله برخوردارى شما و چارپایان شما باشد.
پيام ها
1- در تبلیغ، شیوه سؤال بسیار مفید است. «ءانتم اشد خلقاً ام السماء»
2- بهترین راه خداشناسى، توجّه به نعمتهاى اوست. باید از محسوسات براى پى بردن به معقولات استفاده كرد. «رفع سمكها فسوّاها»
3- دنیا براى ماست، نه ما براى دنیا. «متاعاً لكم»
4- در كامیابىهاى مادى، انسان و چهارپا در كنار هم هستند. (آنچه مایه امتیاز انسان است كمالات معنوى است.) «متاعاً لكم و لانعامكم»
5 - نعمتها براى بهرهگیرى انسان است، تحریمها و ریاضتهاى نابجا بىمعنا است. «متاعا لكم و لانعامكم»
6- گسترش زمین و گردش آن در فضا، بعد از آفرینش آسمانها بوده است. «و الارض بعد ذلك دَحاها»
فَإِذَا جَآءَتِ الطَّآمَّةُ الْكُبْرَى يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَى فَأَمَّا مَن طَغَى وَ آثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا
فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِىَ الْمَأْوَى وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأوْى آنگاه كه آن حادثه بزرگ فرارسد. در آن روز، انسان آنچه تلاش كرده، به یادآورد. و جهنم براى هر بینندهاى آشكار شود. امّا هركه سركشى كرده، و زندگى پست دنیا را (بر آخرت) برگزیده، بى شك، دوزخ جایگاه اوست. و اما كسى كه از مقام پروردگارش ترسید و نفسش را از هوس بازداشت. بىشك، بهشت جایگاه اوست.
پيام ها
1- قیامت، بزرگترین و فراگیرترین حادثه كه تمام حوادث دیگر را تحت الشعاع خود قرار مىدهد. «الطامّة الكبرى»
2- انسان در قیامت، دائماً متذكّر كارهایش در دنیا مىشود. «یتذكّر الانسان ما سعى»
3- ریشه طغیان، دنیاپرستى است. «طغى و آثر الحیاة الدنیا»
4- دنیا بد نیست، ترجیح آن بر آخرت بد است. «آثر الحیاة الدنیا»
5 - خداوند كه ترس ندارد، مقام اوست كه مایه ترس انسان مىشود. مثل اینكه انسان از قاضى مىترسد، زیرا مىداند اگر جرمى مرتكب شود، با او سر و كار دارد. «خاف مقام ربّه»
6- ریشه مبارزه با نفس، خوف الهى است. «خاف مقام ربّه و نهى النفس عن الهوى»
7- نفس انسان فتنهگر است كه باید او را باز داشت. «و نهى النفس عن الهوى»
8 - قانون الهى براى همه افراد یكسان است. «من طغى... من خاف»
يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا فِيمَ أَنتَ مِن ذِكْرَاهَآ إِلَى رَبِّكَ مُنتَهَاهَآ إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخْشَاهَا
كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُواْ إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا از تو درباره قیامت مىپرسند كه چه وقت بر پا مىشود.
تو را به گفتگو درباره آن چه كار؟ پایان و سرانجام آن با پروردگار توست. وظیفه تو هشدار كسى است كه از آن مىترسد. روزى كه آن را مىبینند، گویى جز شبى یا روزى (در دنیا و برزخ) درنگ نكردهاند.
نکته ها سؤال از زمان وقوع قیامت، بارها در قرآن مطرح شده، امّا پاسخى به آن داده نشده است. زیرا یكى از الطاف الهى، مخفى بودن زمان مرگ وقیامت است و دانستن زمان آن سبب به هم خوردن آرامش درونى و ارتباطات بیرونى و سبب رشد اضطرارى است. آنچه مهم است ایمان به وقوع قیامت است نه دانستن زمان وقوع آن. براى غافلان، هشدار و انذار لازمتر از بشارت است. لذا «انما انت مبشّر» در قرآن نداریم، امّا «انّما انت منذر» آمده.
پيام ها
1- برخى سؤالات درباره قیامت، نابجاست و نیاز به پاسخ ندارد. (سؤال از زمان وقوع قیامت) یسئلونك عن الساعة.
2- گفتگو در امرى كه به بشر مربوط نیست، معنا ندارد. «فیم انت من ذكراها»
3- علم بشر محدود است و نمىتواند به انتهاى علم كه مخصوص خداوند است دست یابد. «الى ربّك منتهاها»
4- وظیفه پیامبر، انذار مردم است، نه الزام و اجبار به پذیرش. «انّما انت منذر»
5 - از شرایط پذیرش دعوت انبیا، آمادگى روحى مردم و پرواداشتن از گناه است. «انت منذر من یخشاها»
6- آخرت به قدرى بزرگ است كه تمام عمر دنیا و برزخ در كنار آن، به مقدار شبى یا روزى بیش نیست. «لم یلبثوا الاّ عشیةً او ضحاها»
سیماى سوره نازعات
این سوره چهل و شش آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام سوره، برگرفته از آیه اول است و به معناى فرشتگانِ گیرنده جان مىباشد. همانند دیگر سورههاى مكّى و سوره نبأ كه پیش از آن آمده بود، موضوع قیامت و معاد، محور مطالب این سوره است. از آنجا كه گرفتن جان مؤمنان و كافران و تدبیر امور همه بندگان بر عهده فرشتگان است، این سوره با سوگند به انواع فرشتگان آغاز مىشود. بیان گوشهاى از ماجراى حضرت موسى و فرعون و طغیان و سركشى او در برابر حق، كه مجازات سخت الهى را در دنیا براى او بدنبال آورد، مقدّمهاى است براى بیان یك اصل كلّى كه طغیان و دنیاپرستى انسان را به دوزخ مىكشاند، در حالى كه مبارزه با هواهاى نفسانى و پروا در برابر پروردگار، انسان را به بهشت سعادت رهنمون مىسازد.
سوره 80. عبس
عَبَسَ وَ تَوَلَّى أَن جَآءَهُ الْأَعْمَى وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى
وَ مَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى وَ أَمَّا مَن جَآءَكَ يَسْعَى وَهُوَ يَخْشَى فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى چهره درهم كشید و روى بر تافت. از اینكه نابینایى به سراغ او آمد. و تو چه دانى، شاید او در پى پاكى و پارسایى باشد. یا پند گیرد و آن پند سودش بخشد. امّا كسى كه خود را بىنیاز مىبیند. پس تو به او مىپردازى. با آنكه اگر پاك نگردد، بر تو چیزى نیست. و امّا كسى كه شتابان نزد تو آمد، در حالى كه از خدا مىترسد، تو از او تغافل مىكنى و به دیگرى مىپردازى.
نکته ها بر اساس روایات اهل سنّت، شخصى به نام عبداللّه بن امّ مكتوم كه فردى نابینا بود، به مجلس پیامبر وارد شد، در حالى كه آن حضرت با بزرگان قریش همچون ابوجهل و عُتبه جلسه داشت و آنان را به اسلام دعوت مىكرد. او كه نابینا بود و حاضران را نمىدید، مكرّر از پیامبر مىخواست كه قرآن بخواند تا او حفظ كند. لذا نوعى كراهت و ناراحتى در چهره آن حضرت ظاهر شد. در اینجا بود كه آیات اولیه عبس نازل شد و آن حضرت را مورد عتاب و سرزنش قرار داد. البتّه در آیات مورد بحث، دلالت روشنى بر اینكه شخص عبوس كننده، پیامبر بوده است وجود ندارد و روایات اهل سنّت، آن را مطرح كرده است. امّا در روایتى كه از امام صادقع رسیده، این آیات در شأن مردى از بنى امیّه نازل شده كه در محضر پیامبر بوده و به هنگام ورود ابن مكتوم، چهره درهم كشید و روى بگرداند.(المیزان)
سیّد مرتضى در كتاب متشابه القرآن، روایات اهل سنّت را مردود دانسته و با استناد به دیگر آیات قرآن مىفرماید: خداوند اخلاق پیامبر را ستوده و درباره او فرموده است: «انّك لعلى خلق عظیم»(قلم، 4) تو داراى خلق نیكو و بزرگوارانه هستى ودر دو مورد آن حضرت را به تواضع در برابر مؤمنان سفارش نموده است: «واخفض جناحك للمؤمنین»(حجر، 88)، «واخفض جناحك لمن اتّبعك من المؤمنین»(شعراء، 215) علاوه بر آنكه اگر پیامبر چنین اخلاقى داشت، بر اساس آیات دیگر قرآن، اصولاً در تبلیغ توفیقى نداشت. چنانكه خداوند خطاب به پیامبرش مىفرماید: «لو كنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولك»(آلعمران، 159) اگر تندخو و خشن بودى، مردم از اطراف تو پراكنده مىشدند. ده آیه انتقاد به خاطر چهره درهم كشیدن و عبوس كردن در برابر نابینایى كه براى او خنده و ترشرویى فرقى ندارد، نشان دهنده حساسیت اسلام در برخورد با طبقه محروم است. مراد از «مَن إستغنى» یا بىنیازى مالى است كه باعث مىشود شخص خود را برتر از دیگران بداند و یا بىنیازى از ارشاد و هدایت است كه شخص، دیگران را گمراه و منحرف ببیند. البتّه جمع میان هردو نیز ممكن است، یعنى شخص در اثر ثروت زیاد، گرفتار غرور شده و به سخن حق دیگران گوش فراندهد.
پيام ها
1- نقص عضو نشانه نقص شخصیّت نیست. (احترام نابینایان و معلولین و افراد ناقص الخلقه لازم است.) «عبس و تولّى أن جائه الاعمى»
2- ارزش اخلاق به خاطر كمال ذاتى آن است، نه خوشایند دیگران. (نابینا كه عبوس كننده را نمىبیند تا شاد یا ناراحت شود.) «عبس و تولّى أن جائه الاعمى»
3- اسلام با روحیه استكبار و تحقیر دیگران مخالف است. «ما یدریك لعلّه یزّكى»
4- به ظاهر افراد نمىتوان قضاوت كرد. (گاهى نابینا، از افرا بینا طالبتر است) «الاعمى... لعلّه یزكّى»
5 - میزان پذیرش افراد جامعه متفاوت است. در برابر ارشاد و دعوت پیامبر، گروهى تزكیه مىشوند و گروهى در حدّ تذكّر سود مىبرند. «یزّكّى او یذكّر»
6- تذكّر دادن، بى نتیجه نیست و اثر خود را مىگذارد. «یذّكر فتنفعه الذكرى»
7- اصل، ایمان انسانهاست نه ثروت و سرمایه آنها. «امّا من استغنى امّا من... یخشى»
8 - پیامبر مسئول ارشاد مردم است نه اجبار آنان. «و ما علیك ألاّ یزكّى»
9- احساس بىنیازى محكوم است. جمله «امّا من استغنى» در مقام انتقاد است.
10- احساس بىنیازى و خود را كامل و بى نیاز دانستن، سبب محروم شدن از تزكیه است. من استغنى... اَلاّ یزكّى
11- طبقه محروم با سرعت به سراغ اسلام مىآیند. «جاءك یسعى»
12- خشیت درونى با تلاش و حركت بیرونى باید توأم باشد. «یسعى و هو یخشى»
13- راه خودسازى، درك محضر پیامبر و یا استاد ربّانى است. «جاءك یسعى»
14- در شیوه تبلیغ برخورد دوگانه با فقیر و غنى جایز نیست. «فانت له تصدّى - فانت عنه تلهّى»
كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُ فِى صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ بَأِيْدِى سَفَرَةٍ كِرَامٍ بَرَرَةٍ چنین نیست (كه آنها مىپندارند)، همانا قرآن وسیله تذكّر است. پس هر كس بخواهد، آن را یاد كند و از آن پند گیرد. در میان صحیفههایى ارجمند است. كه بلند مرتبه و پاكیزه است. به دست سفیرانى بزرگوار و نیكوكار.
نکته ها «صُحف» جمع «صحیفة» به معناى مكتوب است. «سفرة» جمع «سافر» به معناى كاتب است، چنانكه «اسفار» جمع «سِفر» به معناى كتاب است. «بررة» جمع «بارّ» به معناى نیكو كار است.(مجمعالبیان) مراد از «سفرة»، سفیران و رسولان وحى، یعنى فرشتگانى هستند كه وحى الهى را به پیامبران مىرسانند و این فرشتگان، یاران جبرئیل و تحت امر او هستند كه قرآن درباره او مىفرماید: «انّه لقول رسول كریم... مطاع ثمّ امین (تكویر19) راه خدا هم آسان است و هم زمینه فطرى و فكرى و فقهى دارد.
پيام ها
1- آیات قرآن مایه تذكّر و عامل بیدارى فطرت بشرى است. «انَّها تذكرة»
2- مقام و مرتبه قرآن برتر از دسترسى نااهلان و تحریف و تغییر آنان است. «مرفوعة مطهّرة»
3- قرآن را باید در جایگاه بلند قرار داد. «مرفوعة»
4- قرآن باید از هر آلودگى حفظ شود. «مطهّرة»
5 - در دعوت قرآن، اكراه و اجبارى نیست و هركس بخواهد با اختیار خودش آن را مىپذیرد. «فمن شاء ذكره»
6- آنچه را خداوند تكریم كرده ما نیز باید تكریم كنیم. «صحف مكرّمة»
7- قرآن كریم را، فرشتگان كرام به پیامبر مىرسانند. «صحف مكرّمة... بایدى سفرة كرام» (هم سرچشمه قرآن خداوند كریم است و هم خود قرآن و هم آورندگان آن و هم بر كسى كه نازل شده است.)
قُتِلَ الْإِنسَانُ مَآ أَكْفَرَهُ مِنْ أَىِّ شَىْءٍ خَلَقَهُ مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ ثُمَّ إِذَا شَآءَ أَنشَرَهُ كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَآ أَمَرَهُ مرگ بر این انسان (سركش) كه چه ناسپاس است. (مگر خداوند) او را از چه چیز آفریده است. از نطفهاى ناچیز آفریدش و سامانش بخشید. سپس راه (سعادت) را براى او آسان و فراهم نمود. آنگاه او را میراند و در گورش نهاد. پس هر زمان كه بخواهد او را برانگیزد. هرگز (چنین نیست)كه هنوز آنچه را كه خدا به او فرمان داده، انجام نداده است.
نکته ها
1- انسانِ كافر و ناسپاس مورد لعن خداست. «قتل الانسان ما اَكفره»
2- در شیوه تبلیغ گاهى باید براى گروهى تند سخن گفت. «قتل الانسان»
3- به آفرینش خود از نطفه ناچیز بنگرید تا از كفر و غرور دست بردارید. «من نطفة خلقه»
4- آفرینش انسان تصادفى نیست، بلكه از روى حساب و كتاب و تقدیر و اندازهگیرى است. «فقدّره»
5 - آفریدن، دلیل قدرت و اندازهگیرى، دلیل حكمت است. «خلقه فقدّره»
6- با آسان بودن راه شناخت حق و پیمودن آن، چرا گروهى بىراهه مىروند؟ «قتل الانسان ما اكفره... ثم السّبیل یَسّره»
7- خداوند با آسان كردن راه تكامل، اتمام حجت كرده است. «ثم السبیل یَسّره»
8 - انسان داراى استعدادهاى زیادى است كه با پیمودن راه حق به تكامل مىرسد. «ثم السّبیل یَسّره»
9- انسان كه مرگ و قبر را مىبیند، چرا سرسختى مىكند؟ «قتل الانسان ما اكفره... ثم اماته فَاقبره»
10- تمام كارها در حقیقت منسوب به اوست. «اماته فاقبره»
11- معاد، جسمانى است. «اقبره... انشره» یعنى همان را كه در قبر برد، بیرون آورد.
12- با اینكه راه باز و حركت آسان است، امّا گروهى واماندهاند. «ثم السّبیل یسّره... لمّا یقض ما امره»
13- توحید و نبوت و معاد در كنار یكدیگر مطرحند. «خلقه - السّبیل یسّره - انشره»
14- زمان وقوع قیامت تنها در اختیار خداست. «اذا شاء انشره»
15- انسان از ابتدا تا انتها تحت تدبیر و در دست اوست. «خلقه - اماته - انشره»
فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَآءَ صَبّاً ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبّاً وَ عِنَباً وَقَضْباً وَزَيْتُوناً وَنَخْلاً وَ حَدَآئِقَ غُلْباً وَفَاكِهَةً وَأَبّاً مَّتَاعاً لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ پس باید انسان به غذاى خود بنگرد. ما آب را آن گونه كه باید، (از آسمان) فرو ریختیم. سپس زمین را به خوبى شكافتیم. و در آن، دانه رویاندیم. و نیز انگور و سبزیجات، و زیتون و نخل خرما، و باغهاى پردرخت، و میوه و چراگاه، براى برخوردارى شما و چهارپایانتان.
نکته ها «صبّ» به معناى فرو ریختن آب از بلندى است كه شامل نزول باران از آسمان و ریزش آب از آبشارها نیز مىشود. «قضب» به سبزیجاتى گفته مىشود كه تر و تازه چیده و خورده شود و شامل علف و یونجه حیوانات نیز مىگردد. مراد از «شققنا الارض»، شكافتن زمین به وسیله جوانه گیاهان است كه براى سربرآوردن از خاك، آن را مىشكافند و به رشد خود ادامه مىدهند. مراد از «حبّاً» حبوباتى است كه به مصرف غذاى انسان مىرسد، مانند گندم و جو و نخود و عدس و امثال اینها. «حدائق» جمع «حدیقه» به معناى بوستانى است كه اطراف آن دیوار كشیده باشند و «غُلب» جمع «غَلباء» به معناى درخت بزرگ و تنومند است. انسان باید به غذاى خود بنگرد كه آیا از حلال است یا حرام، دیگران دارند یا ندارند، نیروى بدست آمده از آن در كجا صرف مىشود و این غذا چگونه بدست آمده است؟ امام باقرعلیه السلام در ذیل آیه «فلینظر الانسان الى طعامه» فرمودند: انسان بنگرد كه علم خود را از چه كسى مىگیرد(كافى، ج1، ص50) و طعام را شامل طعام معنوى دانستند.
پيام ها
1- انسان، مأمور به تفكر در غذا، به عنوان یكى از نعمتهاى خداست، خوردن بىفكر كار حیوان است. «فلینظر الانسان الى طعامه»
2- اگر ملاكهاى معنوى نباشد، انسان و حیوان در كامیابى از غذا و طبیعت، در یك ردیفند. «متاعاً لكم و لانعامكم»
3- دقّت در پیدایش نعمتها، وسیلهاى براى كفر زدائى است. قتل الانسان ما اكفره... فلینظر الانسان الى طعامه
4- هستى، مدرسه خداشناسى است، چه سیر تكاملى درون انسان و چه بیرون انسان. «من نطفة خلقه فقدّره - اماته - انشره صببنا الماء صبّا شققنا الارض شقّا...»
5 - ریزش باران و رویش انواع گیاهان و درختان، هدفمند است و فراهم شدن غذا براى انسان و حیوانات، یكى از حكمتهاى آن است. «انّا صببنا الماء... شققنا الارض... فانبتنا فیها حبّاً... متاعاً لكم و لانعامكم»
6- انگور، زیتون و خرما، از میوههاى مورد سفارش قرآن است. «عنباً... زیتوناً و نخلاً»
فَإِذَا جَآءَتِ الصَّآخَّةُ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَأَبِيهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ لِكُلِّ امْرِىٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ پس زمانى كه آن صداى هولناك در آید. روزى كه انسان از برادرش بگریزد و از مادر و پدرش و همسر و فرزندانش
در آن روز براى هر یك از آنان كار و گرفتارى است كه او را (از پرداختن به كار دیگران) بازدارد.
نکته ها «صاخّه» به معناى صداى وحشتناكى است كه نزدیك است گوش را كر كند. مراد از آن، یا صیحهى برپا شدن قیامت است و یا ناله و فریاد گوش خراش مردم در آن روز. در آیات قبل، از معاش بحث شد و در این آیات از معاد گفتگو مىشود. در باره انگیزه فرار انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندان، مطالبى مىتوان گفت، از جمله اینكه مىگریزد تا مبادا برادرش از حقوق خود مطالبه كند و او را گرفتار سازد. مىگریزد تا مورد تقاضاى دیگران قرار نگیرد. مىگریزد تا رسوایى او را دیگران نفهمند. مىگریزد تا به كار خود برسد و تكلیفش زودتر روشن شود. «لكلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه»
پيام ها
1- قیامت، روز فرار است. فرار برادر از برادر، فرزند از پدر و مادر، مرد از همسر، پدر از پسر.فاذا جاءت الصاخة یوم یفرّ
2- روابط خویشاوندى، در قیامت گسسته مىشود.«یفرّ المرء من اخیه و...»
3- در قیامت، هركس به فكر نجات خویش است. «لكلّ امرىء... شأن یُغنیه»
4- در قیامت، فرصت براى پرداختن به كار دیگران نیست. «لكل امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه»
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ أُوْلَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ چهرههایى در آن روز درخشانند خندان و شادمانند و چهره هایى در آن روز، غبار (غم) بر آنها نشسته. و تیرگى و سیاهى، چهره آنان را پوشانده است. اینان همان كافران بدكردارند.
نکته ها «مستبشرة» با خبر شدن از مطلب شادى كه از آن بشره و پوست صورت شكفته شود. «غَبرة» و غُبار به معناى گرد خاك فرونشسته برچیزى است. «قَترة»، دود سیاهى است كه برمىخیزد و «رهق» به معناى فراگرفتن و پوشاندن است. این آیات، مردم را در قیامت به دو دسته تقسیم مىكند: اهل سعادت و اهل شقاوت، كه هر دو گروه با سیما و چهرهشان شناخته مىشوند. چون صورت انسان، آئینه سیرت اوست و شادى و غم درونى او در چهرهاش ظاهر مىگردد. این سوره با چهره درهم كشیدن در دنیا آغاز و با چهره دود آلوده شدن در قیامت پایان مىیابد. «عَبَس....تَرهقُها قتره» «كَفرة» جمع كافر و «فَجرة» جمع فاجر است. اولى اشاره به فساد عقیده دارد و دومى اشاره به فساد عمل.
پيام ها
1- معاد جسمانى است. «وجوه یومئذ...»
2- چهره باز و خندان یك ارزش است. «مسفرة، ضاحكة»
3- خندههاى قیامت، بر اساس بشارت به آیندهاى روشن است. «ضاحكة مستبشرة»
4- آلودگى به گناه در دنیا، سبب آلودگى چهره در قیامت مىشود. «ترهقها قَتره اولئك هم الكَفَرةُ الفجرة»
5 - كفر، سبب ارتكاب گناه و فسق و فجور است. «الكفرة الفجرة»
6- صورتِ اهل ایمان و تقوا، شاد و خندان است. (به قرینه اینكه صورتِ اهل كفر و فجور، دود آلود است) «وجوه یومئذ مسفرة... وجوه یومئذ علیها غبرة»
7- از بهترین شیوههاى تبلیغ، مقایسه است. «وجوهٌ... وجوهٌ»
8 - گناه، باعث مىشود كه چهره پاك الهى انسان، با نقابى زشت و سیاه پوشیده شود. «علیها غَبرة ترهقها قترة»
سیماى سوره عَبس
این سوره چهل و دو آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام سوره از اولین آیه گرفته شده و به معناى چهره درهم كشیدن است. گرچه شأن نزول آیات اولیه این سوره، برخورد نامناسبى است كه با یك فرد نابینا صورت گرفته، امّا محور مطالب آن، همانند دیگر سورههاى مكّى، معاد و حوادث تكان دهنده قیامت و سرنوشتِ مؤمنان و كافران در آن روز است. بیان گوشهاى از نعمتهاى خداوند به انسان و كفران و ناسپاسى او در برابر این نعمتها، بخشى دیگر از آیات این سوره را تشكیل مىدهد.
سوره تكویر
إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ آنگاه كه خورشید در هم پیچیده و تاریك شود. و آنگاه كه ستارگان به خاموشى گرایند. و آنگاه كه كوهها به حركت درآیند. و آنگاه كه شتران باردار به حال خود رها شوند. و آنگاه كه حیوانات وحشى، برانگیخته و گرد هم آیند.
نکته ها «تكویر»، به معناى درهم پیچیدن است كه در مورد خورشید، به جمع شدن شعلههاى آن و خاموش شدن آن منجر مىگردد. حركت كوهها در آستانه قیامت، ناشى از زلزله بزرگى است كه باعث فروپاشى و متلاشى شدن كوهها مىگردد و چنانكه در آیات دیگر نیز آمده است، همچون ریگ بیابان روان مىشوند. «عِشار» جمع «عَشْراء» به معناى شتر حامله ده ماهه است كه در نزد عرب، با ارزشترین اموال محسوب مىشده است. امّا به هنگام بروز علائم قیامت، بىصاحب مىماند و كسى به فكر آن نیست. «وحوش» جمع «وحش» به معناى حیوانى است كه هرگز با انسانها انس نمىگیرد. مانند درّندگان. برخى با استناد به آیه «و ما من دابّة فى الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الاّ امم امثالكم ما فرطنا فى الكتاب من شىء ثمّ الى ربّهم یحشرون»(انعام، 38) گفتهاند مراد این آیه نیز، محشور شدن حیوانات در قیامت است. امّا برخى دیگر از مفسران، با توجّه به اینكه سیاقِ آیات مربوط به نشانههاى قبل از قیامت است، گفتهاند: منظور آن است كه قبل از قیامت، در اثر زلزلههاى پى در پى همه حیوانات از لانهها و بیشههاى خود خارج و در كنار یكدیگر جمع مىشوند.(المیزان)
پيام ها
1- نظام موجود خورشید و ستارگان در آسمان و كوه و دریا و زمین، روزى دگرگون مىشود. اذا الشمس كوّرت و..
2- هستى، محكوم اراده خداوند است و هرگاه او اراده كند، نظام عالم به هم مىخورد. «اذا الشمس كوّرت و...»
3- شاید در قیامت، حیوانات وحشى نیز زنده شوند. «و اذا الوحوش حُشرت»
وَإِذَا البِحارُ سُجِّرَتْ وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَىِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ وَإِذَا السَّمَآءُ كُشِطَتْ وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّآ أَحْضَرَتْ و آنگاه كه دریاها به جوش آیند. و آنگاه كه جانها جفت و قرین شوند. و آنگاه كه از دختر زنده به گور شده پرسیده شود. كه به كدامین گناه كشته شده است؟ و آنگاه كه نامههاى عمل گشوده شود. و آنگاه كه آسمان از جاى كنده شود. و آنگاه كه دوزخ شعلهور شود. و آنگاه كه بهشت (براى اهلش) نزدیك آورده شود. هر كس بداند كه چه حاضر كرده است.
نکته ها «سُجّرت» چند معنا شده است: 1. به جوش آمدن 2. به هم پیوستن 3. پُر و لبریز شدن دریاها كه همه آنها طبیعى است، زیرا از یك سو كوهها از جا كنده شده و دریاها به یكدیگر متصل مىشوند و از سوى دیگر زمین لرزه شدید، گداختگى درون زمین را بیرون ریخته، آبها به جوش آیند و بخار شوند. در قیامت، حوریان بهشتى به تزویج بهشتیان سعادتمند در آید. چنانكه در آیات دیگر مىفرماید: «و زوّجناهم بحور عین»(دخان، 54) و جهنّمیان دوزخى با قرینهاى شیطانیشان ازدواج مىكنند. چنانكه در آیهاى دیگر مىفرماید: «و من یعش عن ذكر الرّحمن نقیّض له شیطاناً فهو له قرین»(زخرف، 36) چنانكه امام باقرع در تفسیر آیه «و اذا النفوس زوِّجت» فرمودند: اهل ایمان با همسران بهشتى و اهل دوزخ با شیطان قرین مىشوند.(المیزان) «موؤدة» به معناى دختر زنده به گور شده است. یكى از عادات بسیار بد جاهلیّت این بود كه به خاطر فقر یا احساس ننگ، گاهى دختران خود را زنده به گور مىكردند. ولایت والدین بر فرزند محدود است و آنان حق گرفتن حقوق طبیعى فرزند همچون حقّ حیات را ندارند. پدر نمىتواند بگوید فرزند خودم است و حق دارم هر تصمیمى راجع به او بگیرم، چنانكه مادر نمىتواند بگوید من نمىخواستم بچهدار شوم و حق دارم فرزند در شكم را سقط كنم.
پيام ها
1- دفاع از مظلوم، اسلام و كفر ندارد. با اینكه دختران زنده به گور شده مسلمان نبودند، ولى قرآن از حقّ آنان دفاع مىكند. «و اذا الموؤدة سئلت»
2- دفاع از مظلوم، زن و مرد، كوچك و بزرگ و فرد و جمع ندارد، حتى از یك دختر كوچك باید دفاع كرد.باىّ ذنب قتلت
3- با سؤال، وجدانها را بیدار كنید. «بأىّ ذنب قتلت»
4- ولایت پدر بر فرزند، شامل حق كشتن فرزند نمىشود. «بأىّ ذنب قتلت»
5 - بیم و امید در كنار هم سازنده است. «الجحیم سُعِّرت - الجنّة اُزلفت»
6- در قیامت، بهشت و دوزخ به اهلش نزدیك مىشود. «الجنّة ازلفت» (و در آیه 23 فجر مىفرماید: «و جىء یومئذ بجهنّم» در آن روز جهنّم آورده شود.)
7- اعمال انسان در دنیا ثبت شده و پرونده عمل هر كس در قیامت باز مىشود. «و اذا الصحف نشرت»
فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوَارِ الْكُنَّسِ وَالَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ سوگند به ستارگانى كه بازمىگردند. در حركت هستند و پنهان مىشوند. و سوگند به شب آنگاه كه برود. و سوگند به صبح آنگاه كه بدمد. كه همانا قرآن، كلام پیامآورى گرامى است. آن كه نزد خداوندِ صاحب عرش، داراى قدرت و مقام والا است. (فرشتهاى كه) فرمانش برند و امینش شمرند.
نکته ها «خُنَّس» جمع «خانس»، به معناى رجوع كننده است. «جَوار» جمع «جاریة» به معناى روان و در جریان است و «كُنَّس» جمع «كانس» به معناى مخفى شدن است. مفسران با توجّه به آیات بعد كه در مورد به پایان رسیدن شب و دمیدن صبح است، آیاتِ «فلا اقسم بالخنّس الجوار الكنّس» را در مورد ستارگان دانستهاند كه هر شب ظاهر مىشوند و با طلوع خورشید پنهان مىگردند، گرچه در همان حال پنهانى، در حركت اند و لذا شب بعد به جاى خود بازمىگردند. «عَسعس» به معناى تاریكى رقیق است كه به فرموده حضرت على علیه السلام به هنگام پایان شب مشاهده مىشود.(مجمع البیان) بنابراین آیه «و الّیل اذا عسعس» شبیه آیه «والّیل اذ ادبر»(مدّثر33) مىباشد. «تَنَفَّس» به معناى نفس كشیدن صبح است. گویا روز از حبس شب آزاد شده و در هواى آزاد نفس مىكشد. سوگند خداوند به دمیدن صبح و پنهان شدن ستاره و حركت كرات آسمانى در زمانى كه مردم در جاهلیّت به سر مىبردند، نشانهى توجّه اسلام به طبیعت و تفكر در آن است.
پيام ها
1- روز قیامت روز شهود و تجسّم عمل است. «علمت نفس ما احضرت»
2- در قیامت، انسان به جزئیّات كار خود آگاه مىشود. «ما احضرت»
3- فرشته وحى، كریم، امین، قوى و مطاع است. «كریم، ذى قوّة مكین، مطاع، امین»
4- كرامت و بزرگوارى، توانایى و مكنت، داشتن نیروهایى فرمان بر و امانتدارى از شرایط لازم براى پیامرسانى و ارشاد است. «كریم، ذى قوّة، مكین، مطاع، امین»
5 - جبرئیل مأمورانى فرمانبردار در اختیار دارد. «مطاع»
وَ مَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ وَ مَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ و همانا مصاحب شما (پیامبر،) جنّ زده نیست. و قطعاً آن (فرشته وحى) را در افق روشن دیده است. و او بر غیب بخیل نیست (و آنچه را دریافت كرده، دریغ نمىكند). و آن قرآن، از القائات شیطانِ رانده شده نیست.
نکته ها «ضَنین» از «ضَنّ» به معناى بخل ورزیدن است. این كلمه یك بار بیشتر در قرآن به كار نرفته است. مخالفان پیامبر، به او نسبتِ مجنون مىدادند و مراد آنان، ارتباط پیامبر با جنّیان بود و در واقع، قرآن را از القائات جنّ بر پیامبر مىدانستند. لذا این آیات، در مقام رفع این تهمت مىفرماید: پیامبر، فرشته وحى را به روشنى دیده و قرآن را از او دریافت كرده است، نه آنكه شیطان بر قلب پیامبر چیزى را القا كرده باشد و او گمان نموده كه وحى الهى است.
پيام ها
1- گاهى باید تهمتها را بىجواب نگذاشت و پاسخ داد. «و ما صاحبكم بمجنون»
2- پیامبر، همراه با مردم و در كنار آنان زندگى مىكرد.«صاحبكم»
3- بهترین نشانهى سالم بودن عقل پیامبر، آن است كه شما عمرى با او مصاحبت و معاشرت داشته و هیچ فكر و كردار و گفتار و رفتار ناروایى از او ندیدهاید. «و ما صاحبكم بمجنون»
4- پیامبر، جبرئیل را مىدید. «و لقد رآه» (چنانكه در سوه نجم آیه 13 مىفرماید: «لقد رآه نزلةً اخرى»)
5 - در برابر تحقیرها، تكریم تحقیر شدهها لازم است. «لقد رآه بالافق المبین»
6- در جایگاه ملاقات پیامبر با جبرئیل، جاى هیچ ابهامى نیست. «الافق المبین»
7- شكر علم، بازگویى آن است و بخل علمى، امرى ناپسند است. «و ما هو على الغیب بضنین»
8 - پیامبر اكرم علم غیب مىدانست. «و ما هو على الغیب بضنین»
9- رسول خدا، نه از درون گرفتار جنون است: «ما صاحبكم بمجنون» و نه از بیرون تحت تأثیر القائات شیطانى است. «و ما هو بقول شیطان رجیم»
10- قرآن، در مرحله نزول از هرگونه تحریفى محفوظ است و جبرئیل هیچ گونه دخل و تصرّفى در آن نمىكند، رسول كریم... امین همان گونه كه در مرحله ابلاغ، دچار هیچ كم و كاست نمىشود. «و ما هو على الغیب بضنین»
11- قرآن، سخن فرشته وحى است، نه شیطان مطرود. «لقول رسول كریم... ما هو بقول شیطان رجیم»
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ لِمَن شَآءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّا أَن يَشَآءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ پس به كجا مىروید؟ آن (قرآن) جز پند و تذكّرى براى جهانیان نیست. براى هر كس از شما كه بخواهد راستى و درستى پیشه كند. و شما نمىخواهید جز آنچه خداوند، پروردگار جهانیان بخواهد.
پيام ها
1- انسان بىهدف و بىمكتب نداریم، حتى كفار ومشركان براى خود راه و مرامى دارند، «لكم دینكم» آنچه مهم است، انتخاب راه درست است. «این تذهبون»
2- قرآن، بهترین وسیله پند، تذكّر و موعظه است. «ان هو الاّ ذكر»
3- قرآن، براى همه جهانیان است و به زمان و مكان و نژاد خاصى وابسته نیست. «للعالمین»
4- در شیوه تبلیغ، تذكّر آرى ولى اجبار نه. «ذكر للعالمین لمن شاء منكم ان یستقیم»
5 - راهیابى به راه راست و پایدارى در آن، در گرو خواست خود انسان است. «لمن شاء منكم ان یستقیم»
6- راه قرآن، راه مستقیم است و به دور از هرگونه افراط و تفریط و اعوجاج مىباشد. «لمن شاء منكم ان یستقیم»
7- خواست ما در مدار خواست خداست، نه به اجبار او، كه در این صورت، خواست ما بى معنا مىشود. «و ما تشاؤن الاّ ان یشاء اللّه»
8 - انسان، نه بى اراده است و نه خود مختار. «و ما تشاؤن الاّ ان یشاء اللّه»
9- مشیّت خداوند بر مبناى ربوبیّت اوست. «یشاء اللّه ربّ العالمین»
10- چون خداوند ربّ العالمین است و بر همه امور تسلّط دارد، پس خواست انسان نیز مشروط به خواست اوست. «و ما تشاؤن الاّ ان یشاء اللّه ربّ العالمین» مثلاً در ماشینهاى تعلیم رانندگى، دو دستگاه گاز و ترمز وجود دارد؛ یكى زیر پاى كارآموز و دیگرى زیر پاى مربّى. در این ماشین كارآموز مىتواند از گاز و ترمز سمت خود استفاده كند، ولى به شرط آنكه مربّى هم بخواهد. یا نظیر چكهاى دو امضائى كه هر یك از دو صاحب امضا مىتواند امضا كند، اما اثر و پرداخت چك زمانى است كه دیگرى نیز آن را امضا كرده باشد.
سیماى سوره تكویر
این سوره بیست و نه آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام سوره، برگرفته از آیه اول است و به معناى درهم پیچیده شدن و تاریك شدن است. محتواى سوره نشان مىدهد كه این سوره در اوایل بعثت نازل شده است، زیرا مخالفان در اوایل دعوت، آن حضرت را مجنون مىخواندند و این سوره همانند سوره قلم كه در اوایل بعثت نازل شده، مشتمل بر تنزیه آن حضرت از این گونه تهمتها مىباشد.(المیزان) بخش اول این سوره، تغییرات عظیم و فراگیر این جهان را كه مقدمه برپا شدن قیامت است، بیان مىكند و بخش دوم، بیانگر جایگاه والاى قرآن و نقش و تأثیر آن در روح و روان آدمیان است. در روایات، براى تلاوت این سوره كه موجب تذكّر و غفلتزدایى انسان مىشود، فضیلتهاى بسیارى نقل شده است.(نورالثقلین)
سوره انفطار
إذَا السَّمَآءُ انفَطَرَتْ وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ آنگاه كه آسمان شكافته شود. و آنگاه كه ستارگان پراكنده شوند. و آنگاه كه دریاها گشوده و به هم راه یابند.
و آنگاه كه قبرها زیرورو گردد. (در آن زمان) هركس مىداند، آنچه از پیش فرستاده و آنچه براى بعد گذاشته است.
نکته ها «اِنفطار» به معناى شكافته شدن است، «فطر» و «افطار» نیز به همین معناست، زیرا روزه با غذا خوردن مىشكافد. «انفطار» و «انشقاق» به یك معناست، لكن در انفطار بعد از شكافتن به چیزى مىرسیم، بر خلاف انشقاق، چنانكه عرب در حفر قنات مىگوید: «فطرتُ» چون بعد از شكافتن زمین، به آب مىرسد. «اِنتثار» به معناى پراكندگى است و به چیزى كه بر سر عروس مىریزند، نثار گویند. «فَجر» به معناى بروز شكاف و باز شدن راه است و «تفجیر»، بیانگر عظمت و شدّت شكافته شدن كوههاست. در كلمه «بُعثر» هم معناى «بعث» (به پا خواستن) است و هم معناى «ثور» (دگرگون شدن)، لذا راغب در مفردات گفته است كه بعید نیست فعل «بُعثر» مركّب از این دو فعل باشد، یعنى زیر و رو شدن خاكها و برپاخاستن مردگان. پیوند میان آسمان و زمین و دریا و خشكى به گونهاى است كه هرگاه نظام یكى از آنها به هم بخورد، نظام همه چیز به هم مىخورد.
پيام ها
1- نظام حاكم بر آسمان و زمین به دست خداست و هرگاه او بخواهد تغییر مىكند. «اذا السماء انفطرت»
2- معاد جسمانى است و مردگان از قبر برمىخیزند. «اذا القبور بعثرت»
3- به هم ریختن نظام هستى، مقدّمه رستاخیز و رستاخیز، براى حساب و كتاب و جزاى اعمال انسانهاست. «علمت نفس ما قدّمت...»
4- در قیامت ظرفیّت انسان توسعه مىیابد و همه كارهاى گذشته را به یاد مىآورد. «علمت نفس ما قدّمت»
5 - انسان، هم باید به فكر گذشته خود باشد، تا اگر خلافى كرده توبه كند و هم به فكر پس از مرگ خود باشد تا یادگار خوبى از خود بجاى گذارد. «ما قدّمت و اخّرت»
6- در قیامت، انسان هم به آنچه عمل كرده آگاه مىشود و هم به آثار خوب یا بد اعمال خود. «ما قدّمت و اخّرت»
7- در قیامت، انسان به كارهایى كه مىتوانسته بكند و به تأخیر انداخته و انجام نداده پى مىبرد. علمت... ما اخّرت و شاید مراد از اخّرت كارهایى است كه بازدهى آن پس از مرگ به ایشان مىرسد. مانند تألیف كتاب یا بناى فساد.
يَآ أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ الَّذِى خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ فِى أَىِّ صُورَةٍ مَّا شَآءَ رَكَّبَكَ كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ
وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ كِرَاماً كَاتِبِينَ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت مغرور و فریب داده است؟ همان كه تو را آفرید و (اندامت را) استوار ساخت و متعادل كرد. و به هر صورت كه خواست، تو را تركیب كرد. با این همه، (شما روز) جزا را دروغ مىپندارید. در حالى كه قطعاً بر شما نگهبانانى (از فرشتگان) گمارده شدهاند. نویسندگانى بزرگوار، كه به آنچه انجام مىدهید آگاهند.
نکته ها «غَرّ» از «غرور» به معناى غفلت، فریب و مغرور، «سوّاك» به معناى استوارى و استقامت و دورى از اعوجاج است و «عدلك» بیانگر تعادل و توازن میان اعضا و جوارح انسان است. به عمل خود تكیه كنید نه بر كرم خداوند، انبیا از كرم خدا آگاه بودند امّا اهل عمل بودند. خداوند كریم است: «ربّك الكریم» فرشتگان مأمور او كریماند: «كراماً كاتبین» رسولان او كریماند: «رسول كریم»(حاقّه، 40) كتاب او كریم است: «انّه لقرآن كریم»( واقعه۷۷) و پاداش او كریمانه است. «اجر كریم»(یس، 11) خداوند كریم است؛ هم گناهان را مىبخشد، هم عیبها را مىپوشاند و هم پاداش را چند برابر مىدهد.
پيام ها
1- انسان، موجودى غافل و فریب خورده است و خود را از عواقب كار و قهر خدا در اَمان مىپندارد. «یا ایّها الانسان ما غرّك بربّك»
2- چرا انسان با آن همه نیاز و ضعف، مغرور باشد؟ «یا ایّها الانسان ما غرّك»
3- بدترین نوع كبر و غرور، آن است كه در برابر پروردگار كریم و هستى بخش باشد. «غرّك بربّك الكریم الّذى خلقك»
4- غرور و غفلت انسان، سوء استفاده از لطف و كرم و پردهپوشى خداست. «ما غرّك بربّك الكریم»
5 - لطف و كرم ابتدایى خدا تنها نسبت به مؤمنان نیست، بلكه نسبت به همه انسانهاست. «یا ایّها الانسان.... بربّك الكریم»
6- غرور انسان، بیانگر غفلت او از نعمتهاى الهى و عظمت آفریدگار است. «ما غرّك بربّك الكریم»
7- درمان غرور، توجّه به الطاف كریمانه است. «الكریم... خلقك فسوّاك فعدلك»
8 - آفرینش، نشانه قدرت، خلقك تسویه، نشانه حكمت، سواك و اعتدال، دلیل علم او به تمام نیازهاست. «عدلك»
9- آفرینش انسان و هماهنگى و تعادل میان اعضا، جلوهاى از كرم خداوند است.الكریم الّذى خلقك فسوّاك فعدلك
10- تنوّع شكل و قیافه انسانها، براساس خواستِ حكیمانه خداوند است. «فى اىّ صورة ما شاء ركّبك»
11- براى شكستن غرور، باید نعمتهاى الهى را پىدرپى گوشزد كرد. «خلقك، سوّاك، عدلك، ركّبك»
12- آنكه در دنیا تو را آفرید، در آخرت نیز تو را خلق مىكند، پس تكذیب چرا؟ «كلاّ بل تكذّبون بالدین»
13- كسى كه به دنیا مغرور شود، آخرت را انكار مىكند. «غرّك - تكذّبون»
14- گرچه شما قیامت را منكر مىشوید، ولى فرشتگان كار خود را انجام مىدهند. «تكذّبون... انّ علیكم لحافظین»
15- فرشتگان متعدّد، مسئول حفظ و حراست از انسانها هستند. «لحافظین»
16- فرشتگان، مسئول ثبت و ضبط كارهاى انسانند. «كراماً كاتبین»
17- فرشتگانِ مراقب، در ثبت اعمال برخوردى كریمانه دارند. «كراماً كاتبین»
18- فرشتگان هم متعدّدند، هم تیزبین و هم ریزبین. «یعلمون ما تفعلون»
19- توجّه به ثبت اعمال توسط فرشتگان معصوم، سبب حیا و تقواى انسان مىشود. «یعلمون ما تفعلون»
إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِى جَحِيمٍ يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ وَ مَا هُمْ عَنْهَا بِغَآئِبِينَ وَ مَآ أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ ثُمَّ مَآ أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَيْئاً وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ بى شك، نیكان در ناز و نعمت بهشتىاند. و بىشك، بدكاران در آتشى شعلهور. كه در روز جزا به آن وارد شوند و بسوزند. و لحظهاى، از آن غایب و جدا نشوند. تو چه دانى كه روز جزا چه روزى است؟ باز، چه دانى كه روز جزا چه روزى است؟ روزى كه هیچ كس براى هیچ كس اختیارى ندارد و در آن روز، فرمان تنها براى خداست.
نکته ها «أبرار» جمع «بارّ» به معناى نیكوكار و «نَعیم» به معناى پر نعمت است. «فُجّار» جمع «فاجر» به معناى شكافتن است، یعنى كسانى كه پردهدرى مىكنند و هتّاك هستند. «صَلى» ورود در قهر و عذاب است. «یصلونها یوم الدین» همان گونه كه «صَلْو» ورود در رحمت و لطف است. «هو الّذى یصلّى علیكم»(احزاب، 43) در قیامت، همه امور به دست خداست و این به معناى نفى شفاعت نیست، چون شفاعت نیز از امورى است كه خداوند فرمان داده است.(مجمع البیان)
پيام ها
1- در تربیت و تبلیغ، سرنوشت خوبان و بدان را مقایسه كنید. «انّ الابرار لفى نعیم - انّ الفجّار لفى جحیم»
2- حتّى پیامبر، به بسیارى از امور قیامت آگاه نیست. «و ما ادراك ما یوم الدین»
3- مسائل قیامت را با عقل عادى نمىتوان درك كرد، بلكه باید از طریق وحى بپذیریم. «ما ادراك ما یوم الدین»
4- مطالب مهم را باید تكرار كرد. «ما ادراك - ثمّ ما ادراك»
5 - پیدایش قیامت براى جزا و كیفر عملكرد دنیوى ماست. «یوم الدّین»
6- مجرمان براى همیشه در دوزخند. «ما هم عنها بغائبین»
7- قیامت روز سلب مالكیّت و اختیار از همه انسانهاست. «یوم لا تملك نفس لنفس شیئاً»
8 - قیامت، تجلّى حاكمیّت مطلقه خداوند است. «و الامر یومئذ للّه»
سیماى سوره انفطار
این سوره نوزده آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام آن برگرفته از آیه اول و به معناى شكافته شدن آسمان است. همچون دیگر سورههاى مكّى، محور این سوره، قیامت و حالات مردمان در آن هنگامه هولناك است. حوادث عظیمى كه در پایان دوران جهان و در آستانه قیامت رخ مىدهد، فرشتگانى كه مأمور ثبت اعمال انسانها در دنیا هستند، عاقبت نیكان و بدان و گوشهاى از مشكلات آن روز، بخشهاى مختلف این سوره را تشكیل مىدهد.
براى تلاوت این سوره در نمازهاى واجب و مستحب، فضیلتهایى وارده شده كه بیانگر نیاز دائمى انسان به تذكّر و توجّه است تا از قیامت غفلت نكند و به دنیا دل نبندد.
سوره 83. مطفّفین
وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُواْ عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ أَلَا يَظُنُّ أُوْلَئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ
لِيَوْمٍ عَظِيمٍ يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ واى بر كمفروشان. كسانى كه هرگاه از مردم پیمانه بگیرند كامل مىگیرند. و هرگاه به ایشان پیمانه دهند یا برایشان (كالایى را) وزن كنند، كم مىگذارند. آیا آنان گمان ندارند كه برانگیخته خواهند شد؟ براى روزى بزرگ. روزى كه مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان (براى پاسخ به كارهایشان) خواهند ایستاد.
نکته ها وَیل» به معناى هلاك و عذاب است و بر اساس روایات، نام درّهاى در دوزخ یا درى از درهاى آن مىباشد.
«طفیف» و قلیل به یك معناست و «تطفیف» به معناى كاستن و كم گذاشتن است و ریشه آن از «طفّ» به معناى كنار است. به فروشندهاى كه از كنار اجناس مىزند، «مطفّف» گویند. ابن مسعود نقل مىكند كه هر كس از نمازش بكاهد مشمول این آیه است.(تفسیر نمونه) كم فروشى هر صنفى متناسب با خودش مىباشد: معلم، كارگر، نویسنده، فروشنده، مهندس، دكتر و دیگر مشاغل، هر كدام در انجام وظیفه خود كوتاهى كنند، كم فروشند. كمفروش، خود را زرنگ مىداند، مردم را دوست ندارد، خدا را رازق نمىداند و ظلم اقتصادى به جامعه مىكند.
كم فروشى از گناهان كبیره است، زیرا وعده عذاب براى آن آمده است. امكانِ كم فروشى یا حساسیّت در كیل بیش از وزن است، لذا در یك آیه فقط از كیل و در آیه پس از آن، ابتدا مجدداً از كیل و سپس وزن، سخن به میان آمده است. در روایات مىخوانیم: هرگاه مردم گرفتار گناه كمفروشى شوند، زمین روئیدنىهاى خود را از مردم باز مىدارد و مردم به قحطى تهدید مىشوند.(المیزان) انضباط و دقّت اقتصادى، در رأس برنامههاى اصلاحى انبیاست. چنانكه حضرت شعیب به قوم خود فرمود: «اوفوا الكیل و لا تكونوا من المخسرین وزنوا بالقسطاس المستقیم و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تعثوا فى الارض مفسدین»(شعراء، 181 -183) پیمانه را (در معامله) كامل و تمام بدهید و از كم كنندگان و خسارت زنندگان نباشید و با ترازوى درست وزن كنید و كالاهاى مردم را كم ندهید و روى زمین مفسدانه عمل نكنید.
پيام ها 1-خطر را با كلماتِ هشدار دهنده اعلام كنید. «ویل للمطفّفین»
2- مال حرام از راه كمفروشى، عامل سقوط انسان است. «ویل للمطفّفین»
3- تفاوت گذاردن در گرفتن و دادن كم فروشى است. آنچه بر خود نمىپسندى بر دیگران مپسند. «اكتالو... یستوفون - كالوهم... یخسرون»
4- كم فروشى نسبت به هر كس، گرچه مسلمان نباشد، نارواست. «على الناس»
5 - بالاتر از گناه، انس گرفتن با گناه است، به گونهاى كه كم فروشى شغل انسان شود. «یخسرون» (فعل مضارع، نشانه استمرار است.)
6- براى جلوگیرى از مفاسد اقتصادى، باید یاد معاد را در دلها زنده كنیم. «الا یظنّ اولئك انّهم مبعوثون»
7- اعتقاد به معاد حتّى در حدّ گمان بازدارنده است. «الا یظنّ اولئك انّهم مبعوثون»
8 - حوادث روز قیامت، بزرگ و هولناك است. «لیومٍ عظیم»
9- براى كمفروشى و حق الناس باید پاسخگو باشیم. «یقوم النّاس لربّ العالمین»
10- كیفر و مجازاتِ مجرمان، از شئون ربوبیّت خداست. «یقوم النّاس لربّ العالمین»
كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِى سِجِّينٍ وَمَآ أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ كِتَابٌ مَّرْقُومٌ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ
وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ چنین نیست (كه آنان مىپندارند)، همانا پرونده بدكاران در سجّین است. و تو چه مىدانى كه سجّین چیست؟ این، سرنوشتى است رقم خورده (و حتمى). واى بر تكذیب كنندگان در آن روز. كسانى كه روز جزا را انكار مىكنند. و جز تجاوزگر گناهكار، كسى آن را تكذیب نمىكند. هرگاه آیات ما بر او تلاوت شود، گوید: افسانههاى پیشینیان است.
نکته ها «سجّین» از «سِجْن» به معناى زندان و وزنِ فِعّیل براى مبالغه است: زندان ابد و سخت. «مرقوم» از «رقم»، به معناى خط درست و مشخص است، به گونهاى كه با دیگر نوشتهها اشتباه نشود. بنابراین، «كتاب مرقوم» یعنى سرنوشت فاجران، كاملاً مشخص و معیّن است و آنان گرفتار زندانِ همیشگى در دوزخاند. مراد از «دین» در آیات مربوط به قیامت، جزاست. «یكذّبون بیوم الدّین» همان گونه كه در سوره حمد، آیه «مالك یوم الدین» به معناى مالك روز جزاست. «أثیم» از «اِثم» به كسى گویند كه در گناه فرو رفته باشد. جمله «ویل یومئذ للمكذّبین» را دو گونه مىتوان تفسیر كرد:
الف: واى به كم فروشى كه سرنوشتش به تكذیب قیامت مىانجامد.
ب: واى به كسانى كه كیفر كم فروشان در قیامت را باور ندارند.
«اساطیر» جمع «اسطورة» به معناى افسانه است كه مطالب زیبا و دلنشین دارد ولى واقعیّت ندارد و بافته ذهن و خیال داستان سرایان است. «اساطیر الاولین» یعنى آنكه پیشینیان افسانهها را ساختهاند و پیامبر آنها را بازگو مىكند. در تاریخ عاشورا مىخوانیم كه امام حسینع چندین مرتبه لشگر یزید را موعظه كرد و از آنان اقرار گرفت كه مگر من فرزند فاطمه دختر پیامبر شما نیستم، مگر حلالى را حرام یا حرامى را حلال كردهام؟ مگر شما با هزاران نامه از من دعوت نكردید؟ و... فرمود: «قد مُلئت بطونكم من الحرام» شكمهاى شما از حرام پر شده و دیگر سخن حق در روح شما اثرى ندارد. امروزه هیچ یك از دانشكدههاى علوم تربیتى و روانشناسى دنیا، سخنى از تأثیر لقمهى حلال و حرام در تربیت و روح انسان مطرح نمىكنند و دانشمندان شرق و غرب عالم از تأثیر تغذیه بر تربیت غافلند.
پيام ها
1-كم فروش، فاجر است و پرده دیانت را مىدرد. «للمطفّفین... الفجّار»
2- سرنوشت فاجران، قطعى و مشخص است. «كتاب مرقوم»
3- گناه، انسان را به كفر و انكار حقایق وامىدارد. «و ما یكذّب به الاّ كُل معتد اَثیم»
4- كسانى آیات قرآن را افسانه و اسطوره مىخوانند كه در گرداب گناه و طغیان فرو رفتهاند. «كُلّ معتد اَثیم اذا تتلى علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین»
5 - توجیه وحى به افسانه، راهى است براى كافر ماندن. «قال اساطیر الاولین»
6- لقمهى حرام، انسان را تا مرز كفر پیش مىبرد. (در آغاز سوره سخن از كم فروشى بود كه عامل كسب لقمه حرام است، در آیات بعد سخن از فجور شد و در ادامه سخن از تكذیب است.) «ویل یومئذ للمكذّبین»
7- رفتار انسان، در عقائد و باورهاى او اثر مىگذارد. تجاوز و گناه پىدرپى، انسان را به تكذیب وامىدارد. «و ما یكذّب به الاّ كلّ معتد اثیم»
8 - به یك تذكّر و انذار نباید قناعت كرد، تذكّر و تلاوت باید دائمى باشد. «تُتلى علیه آیاتنا» (فعل مضارع، نشان استمرار است.)
9- قرآن، حتّى نزد مخالفان پرجاذبه است. قال اساطیر الاولین(اسطوره به داستانهاى زیبا و پر جاذبه گفته مىشود
كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ ثُمَّ إِنَّهُم لَصَالُواْ الْجَحِيمِ ثُمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ چنین نیست، بلكه آنچه كسب مىكردند بر دلهایشان زنگار نهاده است. آنان در آن روز از (الطاف) پروردگارشان محجوب و محرومند. و آنگاه آنان به دوزخ وارد خواهند شد. سپس (به آنان) گفته خواهد شد: این همان چیزى است كه آن را دروغ مىپنداشتید.
نکته ها « رَین» به معناى زنگار است كه بر اجناس قیمتى مىنشیند. امام باقرع مىفرماید: هرگاه گناه بر انسان غالب شود، امیدى به رستگارى او نخواهد بود و این است معناى «كلا بل ران على قلوبهم».(مجمع البیان) امام باقر ع فرمود: هیچ بندهاى نیست مگر آنكه قلبش سفید است. با انجام هر گناه، در آن سفیدى نقطهى سیاهى پدید مىآید و اگر توبه كند، آن سیاهى محو مىشود و اگر اصرار بر گناه كند، سیاهى توسعه یافته و تمام سفیدى قلب را فرامىگیرد و دیگر انسان به خیر و سعادت برنمىگردد.(نور الثقلین) امام رضاع فرمود: مراد از «انّهم عن ربّهم یومئذ لمحجوبون» آن است كه از پاداش خداوند محرومند وگرنه خداوند مكان ندارد.(توحید صدوق، ص 162)
پيام ها 1- فسانه پنداشتن قرآن، ناشى از ناپاكى دل است. «كلاّ بل ران على قلوبهم»
2- گناه، روح انسان را دگرگون و از درك حق باز مىدارد. «بل ران على قلوبهم ما كانوا یكسبون»
3- فطرت انسان سالم است، آنچه آن را مىپوشاند، گناه است. «ران على قلوبهم»
4- در فرهنگ قرآن، قلب و روح مركز درك حقایق است. «ران على قلوبهم»
5 - اصرار و تداوم بر گناه، سبب زنگار قلب است. «ما كانوا یكسبون»
6- عمل، سرمایه انسان است كه با آن، خوبىها یا بدىها را كسب مىكند. «كانوا یكسبون»
7- زنگار گناه كه در دنیا مانع درك حقیقت است، در آخرت نیز مانع دریافت الطاف الهى مىشود. «انهم عن ربّهم یومئذ لمحجوبون»
8 - مأموران دوزخ، دوزخیان را سرزنش مىكنند. «ثم یقال هذا الّذى كنتم به تكذّبون»
كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِى عِلِّيِّينَ وَمَآ أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ كِتَابٌ مَّرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ عَلَى الْأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ تَعْرِفُ فِى وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِى ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ
وَ مِزَاجُهُ مِن تَسْنِيمٍ عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ چنین نیست، همانا نامه عمل نیكوكاران در جایگاهى بلند است. و تو چه دانى كه علّیّین چیست؟ سرنوشتى است رقم خورده و (حتمى). كه مقرّبان الهى گواه آنند. همانا نیكوكاران در ناز و نعمت بهشتىاند. برتختها (تكیه زده و) مىنگرند. در چهره آنان خرّمى و طراوت نعمت را مىشناسى. از شرابى خالص و مُهر و موم شده به آنان نوشانند. مُهر آن از مُشك است و هر كس كه اهل مسابقه است، شایسته است كه در (رسیدن به این نعمتها) رقابت ورزد. و مخلوط آن، تسنیم است. چشمهاى كه مقرّبان (الهى) از آن مىنوشند.
پيام ها
1 - وعدههاى الهى در مورد پاداش خوبان قطعى است. «ان الابرار لفى نعیم» (كلمه انّ و حرف لام و جمله اسمیه، بیانگر قطعى بودن وعده است.)
2- دریافت نعمت در حضور دیگران، لذّت را چند برابر مىكند. «یشهده المقرّبون»
3- جایگاه بلند و اِشراف بر منظرههاى زیبا، از نعمتهاى بهشتیان است. «على الارائك ینظرون»
4- حالات روحى و روانى انسان، بر جسم او تأثیرگذار است. «تعرف فى وجوههم» (درخشندگى صورت بهشتیان براى انسان مشهود است.)
5 - بكر و دست نخورده بودن نعمتهاى بهشتى، یك ارزش است. «مختوم»
6- لذّتهاى بهشتى، عوارض ندارد. «ختامه مسك»
7- در فرهنگ اسلام، دنیا، میدان مسابقه و رقابت است، البتّه رقابت براى به دست آوردن نعمتهاى اخروى. «و فى ذلك فلیتنافس المتنافسون»
8 - بهشتیان، درجات و مراتبى دارند. «الابرار - المقربون»
إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ كَانُواْ مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ يَضْحَكُونَ وَ إِذَا مَرُّواْ بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ وَإِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمُ انقَلَبُواْ فَكِهِينَ وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُواْ إِنَّ هَؤُلَا ءِ لَضَآلُّونَ وَمَآ أُرْسِلُواْ عَلَيْهِمْ حَافِظِينَ فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُواْ مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ عَلَى الْأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ
هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ همانا مجرمان پیوسته به اهل ایمان مىخندیدند. و هرگاه از كنارشان مرور مىكردند، (از روى تمسخر) با چشم و ابرو به یكدیگر اشاره مىكردند. و هرگاه به سوى اهل خودشان (و همفكران منحرفشان) باز مىگشتند، (شادمان از تمسخر) طنزگونه و بذلهگویان باز مىگشتند. و هرگاه اهل ایمان را مىدیدند، مىگفتند: شكّى نیست كه آنان گمراهند. در حالى كه آنان، رسالت نگهبانى بر مؤمنان را نداشتند. پس امروز، اهل ایمان بر این كفّار مىخندند. در حالى كه بر تختهاى بهشتى نظارهگرند. كه آیا كافران كیفر عملكرد خود را دیدهاند؟
نکته ها « غَمز» به معناى عیبجویى از دیگران با اشاره چشم و ابرو است.
پيام ها 1- مؤمنان باید آماده برخوردهاى نارواى گنهكاران و مجرمان باشند. «انّ الّذین اجرموا»
2- خنده، غمزه، نیش و نوشهاى دیگران شما را دلسرد نكند، زیرا خود آنان مجرم هستند. «انّ الّذین اجرموا»
3- تمسخر و تحقیر، روش دیرینه مجرمان است. «كانوا... یضحكون»
4- مجرم به گناه خود قانع نیست، پاكان را تحقیر مىكند و به آنان ضربه روحى مىزند. «یضحكون، یتغامزون»
5 - ساختن طنز و فكاهى براى تمسخر مؤمنان از شیوههاى مجرمان است. «انقلبوا فكهین»
6- اصرار بر گناه، دید و قضاوت انسان را عوض مىكند. (جالب است كه مجرمان، مؤمنان را گمراه مىپندارند.) «قالوا انّ هؤلاء لضالّون»
7- گنهپیشگان، لایق قضاوت و اظهار نظر درباره مؤمنان نیستند. «قالوا انّ هؤلاء لضالّون و ما ارسلوا علیهم حافظین»
8 - مؤمنان، نباید انتظار تأیید مخالفان را داشته باشند. «و ما ارسلوا علیهم حافظین»
9- گویا مجرمان، خود را قیّم مؤمنان مىدادند كه خداوند آن را نفى مىكند. «و ما ارسلوا علیهم حافظین»
10- مؤمنان در قیامت، عامل رنج روحى مجرمان هستند، زیرا در آنجا مؤمنان نیز به آنان خواهند خندید. «فالیوم الّذین آمنوا من الكفّار یضحكون»
11- كیفر در قیامت، با گناه در دنیا تناسب دارد. (كیفر خندههاى تمسخرآمیز در دنیا، مورد خنده قرار گرفتن در آخرت است.) «الّذین اجرموا كانوا... یضحكون - الّذین آمنوا... یضحكون»
12- كیفرهاى قیامت، بازتاب اعمال خود انسان است. «هل ثُوّب الكفّار ما كانوا یفعلون
سیماى سوره مطفّفین
این سوره سى و شش آیه دارد و در مكّه نازل شده است، گرچه بر اساس برخى روایات، آیات اولیه آن مدنى است.
نام سوره، برگرفته از آیه اول است و به معناى كم فروشان مىباشد. این سوره با هشدار به كم فروشان آغاز مىشود و ریشه آن را باور نداشتن روز قیامت برمىشمرد. سرگذشت فاجران گنهكار و متجاوز و برخورد آنان با آیات الهى، كه بیانگر زنگار گرفتگى دلهاى آنهاست، بخش دیگرى از آیات این سوره را تشكیل مىدهد. البتّه بیان نعمتهاى جاودان و شادى و سرور بهشتیان، نور امید را در دل مؤمنان روشن مىسازد و آنان را در برابر نیش و نوشهاى مجرمان دلدارى مىدهد تا در اثر تحقیر و استهزاى آنان اندوهگین نشوند. براساس روایات، قرائت این سوره در نماز، امنیّت از عذاب را در روز قیامت به دنبال دارد و خداوند او را از نوشیدنىهاى طهور بهشتى سیراب مىسازد. تفسیر نورالثقلین.
سوره 84. انشقاق
إِذَا السَّمَآءُ انشَقَّتْ وَ أَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَ حُقَّتْ وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ وَأَلْقَتْ مَا فِيهَا وَتَخَلَّتْ وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَ حُقَّتْ آنگاه كه آسمان شكافته شود. و پروردگارش را فرمان برد كه چنین سزاوار است. و آنگاه كه زمین هموار شود. و آنچه در آن است بیرون اندازد و خالى گردد. و به فرمان پروردگارش گوش سپرد كه چنین سزد.
نکته ها انشقاق» به معناى شكافته شدن است. حضرت على ع فرمودند: «تنشق السماء من المجرة»(تفسیر درّالمنثور) یعنى آسمان از طریق كهكشان از هم گسیخته شود. «أذِنت» از «اُذُن» به معناى حرف شنوى و «حُقَّتْ» یعنى شایسته وسزاوار و حقّش این بود. در قیامت آنچه در دل زمین است ،از مردگان و گنجها و... به بیرون پرتاب مىشود. چنانكه در سوره زلزال مىفرماید: «اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها...»
پيام ها
1- در آستانه قیامت، آسمانهاى استوار و محكم «سبعاً شداداً»(نبأ، 12) شكافته مىشوند. «اذا السماء انشقت»
2- هستى گوش به فرمان و تسلیم خداوند است. «اذنت لربّها» (این جمله درباره آسمان و زمین هر دو آمده است.)
3- طبیعت نوعى شعور دارد كه فرمانپذیر خداوند است. «اذنت لربّها»
4- تسلیم خدا شدن، تنها تسلیم شدنى است كه شایسته و سزاوار است. «حُقّت»
5 - در آستانه قیامت، زمین چنان دگرگون مىشود كه تمام ناهموارىهاى آن از میان رفته و سطحى گسترده و هموار مىشود. «اذا الارض مدّت»
يَآ أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ فَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسِيراً وَ يَنقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ وَرَآءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ يَدْعُواْ ثُبُوراً وَيَصْلَى سَعِيراً إِنَّهُ كَانَ فِى أَهْلِهِ مَسْرُوراً إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن يَحُورَ بَلَى إِنَّ رَبَّهُ كَانَ بِهِ بَصِيراً هان اى انسان! تو به سوى پروردگارت تلاش بسیارى دارى و سرانجام به لقاى او خواهى رسید. پس هر كس كارنامهاش به دست راستش داده شود، به زودى و به آسانى به حساب او رسیدگى خواهد شد، و شادمان به سوى خانوادهاش (یا همفكرانش) باز مىگردد. و هر كس نامهاش از پشت سر (و به دست چپ) او داده شود، پس زود فریاد فغان بر خواهد آورد، و داخل دوزخ خواهد شد. همانا او (در دنیا) در میان خانوادهاش شادمان بود. او گمان مىكرد كه هرگز بازنمى گردد. چرا (باز خواهد گشت) و پروردگارش به او بیناست.
نکته ها كلمه «كَدح» هم به معناى تلاش و كوشش آمده و هم به معناى آسیب وارد كردن، یعنى انسان به سوى پروردگارش پیش مىرود ولى رفتنى همراه با رنج و تعب كه گویا به خود آسیب و خدشه وارد مىكند.
در حدیث مىخوانیم: هر كس سه خصلت را دارا باشد، خداوند حساب او را آسان قرار مىدهد و با رحمت خود، او را به بهشت وارد مىسازد: به آن كس كه محرومش كرده، عطا كند؛ با آنكه قطع رابطه كرده، صله رحم مىكند و از آن كه به او ظلم كرده، درمىگذرد. «تعطى من حرمك تصل من قطعك و تعفو عمن ظلمك»(نورالثقلین) در آیه نهم و سیزدهم، سخن از شادى و سرور در نزد خانواده است، یكى منفى كه مورد انتقاد است و یكى مثبت كه پاداش نیكوكاران است. آرى، ثمره سرور مستانه و غافلانه در دنیا، دوزخ است و ثمره ایمان و تقوى در دنیا، سرور در میان بستگان در قیامت است. از حضرت علىعلیه السلام درباره آیهى «ینقلب الى اهله مسرورا» سؤال شد. فرمودند: كسانى كه در دنیا اهل و عیال انسان بهشتى بودند، اگر مؤمن باشند در آخرت نیز اهل او خواهند بود.
پيام ها
1- انسان در حركت به سوى خداست. «یا ایّها الانسان انّك كادح الى ربّك» (چنانكه در جاى دیگر مىفرماید: «انّا للّه و انّا الیه راجعون»(بقره، 156
2- انسان در مسیر حركت به سوى خدا، با مشكلات بىشمارى روبروست. «انّك كادح الى ربّك»
3- خداوند در تاریخ و جامعه قوانینى ثابت قرار داده است كه همه از آن تبعیّت مىكنند؛ نه مىتوانند توقف كنند، نه به عقب بازگردند و یا به سویى دیگر روند. «كادح الى ربّك كدحا»
4- پایان حركت انسان، رسیدن به خداوند است. «فملاقیه»
5 - اعمال انسان در دنیا ثبت شده و در قیامت، به صورتى مكتوب و مستند به او ارائه مىشود. «اوتى كتابه»
6- در قیامت، حساب مردم گوناگون است و خوبان حسابى آسان دارند. «حساباً یسیراً» (و تبهكاران حسابى سخت. «حساباً شدیداً»(طلاق8
7- به شادىهاى دنیوى مغرور نشوید كه مىگذرد، به شادىهاى پایدار قیامت، فكر كنید. (اگر امروز به خاطر فرمان الهى از بعضى لذّتهاى خانوادگى صرف نظر كردیم و براى جهاد یا تحصیل علم یا خدمت از خانواده دور شدیم، در آینده جبران خواهد شد.) «ینقلب الى اهله مسرورا»
8 - در روزى كه برخى از یكدیگر فرار مىكنند: «یوم یفرّ المرء من اخیه...»( عبس، 34 - 36) آن كه حسابش آسان و جایگاهش بهشت باشد، به سوى خانوادهاش بازمىگردد. «ینقلب الى اهله مسروراً» (شاید فراریان از یكدیگر، مراد كافران باشند)
بَلِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُكَذِّبُونَ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ بلكه كافران (آیات الهى را) تكذیب مىكنند. و خدا به آنچه در دل دارند آگاهتر است. پس ایشان را به عذابى دردناك بشارت ده. مگر كسانى كه ایمان آوردند و كارهاى شایسته انجام دادند كه براى آنان پاداشى است ابدى و قطع نشدنى (و بى منّت).
نکته ها «یوعون» از «وِعاء» به معناى ظرف است و مراد از آن در اینجا، ظرف دل است و آنچه انسان در دل دارد. «بَشّر» از بشارت، به خبرى گویند كه به واسطه آن، در چهره و بَشَره انسان تغییرى صورت گیرد و معمولاً به خبرهاى خوش گفته مىشود. گاهى براى تحقیر نیز مىآید، چنانكه مىگویند: «خبر خوش فلانى، مرگ است»
پيام ها 1- كافران، نه تنها در برابر آیات قرآن تسلیم نمىشوند، بلكه آن را تكذیب مىكنند.لایسجدون بل... یكذّبون
2- كسى كه خط كفر را پذیرفت، به هر مسئلهاى كه رسید تكذیب مىكند. «بل الّذین كفروا یكذّبون»
3- خداوند، به اسرار درونى انسان احاطه دارد. «واللّه اعلم بما یوعون»
4- گاهى انسان در قالب انكار و تكذیب، اهداف دیگرى را دنبال مىكند كه خداوند به آن آگاه است. «یكذّبون واللّه اعلم بما یوعون»
5 - گاهى انسان به خاطر حفظ منافعش، در ظاهر تكذیب مىكند ولى در دل آن را مىپسندد. «یكذّبون واللّه اعلم بما یوعون»
6- گرچه مبناى كیفر و پاداش عمل است، امّا ارزش عمل به هدف و انگیزه آن است كه خداوند به آنها آگاه است. «واللّه اعلم بما یوعون»
7- لازمه ایمان، انجام هر عمل است كه صالح و شایسته باشد، در هر زمینهاى كه باشد. «آمنوا و عملوا الصالحات» (عبادت، یكى از مصادیق عمل صالح است.)
8 - ایمان از عمل جدا نیست و لازم ملزوم یكدیگرند. «آمنوا و عملوا الصالحات»
9- پاداشهاى الهى، گسسته نمىشود و همراه با منّت نیست. «لهم اجر غیر ممنون»
سیماى سوره انشقاق
این سوره بیست و پنج آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام سوره برگرفته از آیه اول و به معناى شكافته شدن است. همانند دیگر سورههاى مكّى، محور مباحث این سوره، موضوع معاد و قیامت است. از هم پاشیدن نظام موجود هستى و به هم خوردن نظم زمین و آسمان، خبر از برپاشدن قیامت و برقرار شدن نظامى دیگر در عالم مىدهد. تلاش و كوشش انسان، در قیامت به بار مىنشیند و كارنامه عمل پاكان و ناپاكان به دست آنان داده مىشود تا بر اساس آن به پاداش یا كیفر برسند و این سنّت پروردگار در طول تاریخ است و همه بر آن اساس محاسبه مىشوند. در روایات آمده است، تلاوت همراه با تدبّر آیات این سوره، انسان را از اینكه نامه عملش به دست چپش داده شود، حفظ كرده و درامان مىدارد.(نورالثقلین)