تفسیر نور (عادیات تا لیل) حاج آقا قرائتی
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
سوره 101. قارعة
الْقَارِعَةُ مَا الْقَارِعَةُ وَمَآ أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالعِهْنِ الْمَنفُوشِ فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَهُوَ فِى عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ وَمَآ أَدْرَاكَ مَاهِيَهْ نَارٌ حَامِيَةٌ حادثه كوبنده. آن حادثه كوبنده چیست؟ و تو چه دانى آن حادثه كوبنده چیست؟ روزى كه مردم مانند پروانهها پراكنده باشند. و كوهها مانند پشمِ رنگارنگِ زده شده. پس هر كس كفّههاى (عمل خیرش در) ترازویش سنگین باشد، پس او در زندگى رضایت بخشى است. ولى هر كس كفّههاى (كار خیرش در) ترازویش سبك باشد، پس در آغوش آتش است. و تو چه دانى آن چیست؟ آتشى سوزان
نکته ها «قارعة» از «قرع» به معناى كوبیدن چیزى بر چیزى است. یكى از نامهاى قیامت، «قارعة» است، زیرا با صیحهى كوبنده آغاز مىشود و عذاب آن كوبنده است. در روایات مىخوانیم: حضرت علىع و فرزندان معصومش، میزان و معیار سنجش اعمال انسانها در قیامت هستند.( بحارالانوار، ج7، ص:252) شاید دلیل آنكه كلمه «موازین» به صورت جمع آمده، این باشد كه كارهاى گوناگون انسان با ابزارهاى گوناگون سنجیده مىشود و هر كار، میزان مخصوص به خود را دارد. «موازین» جمع «میزان» به معناى وسیله سنجش است و روشن است كه اعمال انسان، امرى مادى و داراى وزن و جرم نیست كه با ترازوهاى معمولى سنجیده شود، بلكه هر دسته از اعمال انسان، معیار سنجش مخصوص به خود دارد. مادر براى همه فرزندان، مأوى و پناهگاه است، اما در آنجا مادر و پناهگاه گروهى از انسانها دوزخ است. «هاویة» از «هَوى» به معناى سقوط است و دوزخ، محلّ سقوط گروهى است.
«حامیة» از «حَمى» به معناى شدّت حرارت است.
كوههاى رنگارنگ در اثر قطعه قطعه شدن و خورد و خاك شدن، مثل پشم زده رنگارنگ مىشوند. «كالعهن المنفوش» «منفوش» از «نفش» به معناى باز كردن و كشیدن پشم است تا آنجا كه اجزاى آن از هم بگسلد.( تفسیر راهنما) سبك و سنگینى مخصوص مادیات نیست. لذا به سخنان بىمحتوى مىگویند: سخن سبك. شاید مراد از «ثقلت موازینه» و «خفّت موازینه» ارزش و كیفیّت عمل باشد و شاید هم مراد، قلّت و كثرت آن باشد. حضرت علىع فرمودند: مراد از سبكى عمل، كم بودن عمل و مراد از سنگینى عمل، زیادى آن است. «قلّة الحساب و كثرته»( احتجاج طبرسى، ج1، ص363) شخصى سلمان را تحقیر كرد كه تو كیستى و چیستى؟ پاسخ داد: اول من و تو نطفه و آخر من و تو مردار است. این دنیاست، اما در قیامت، «مَن ثقلت موازینه فهو الكریم و من خفّت موازینه فهو لئیم»( نور الثقلین) هر كس میزان او سنگین باشد، تكریم مىشود و هر كس سبك باشد، تحقیر و ملامت خواهد شد.
پيام ها 1- قیامت، كوبنده مستكبران و روحیههاى متكبّرانه است. «القارعة ما القارعة»
2- قیامت فراتر از فكر بشر است. حتى پیامبر بدون بیان الهى از آن خبر ندارد. «و ما ادراك ما القارعة»
3- قیامت روز تحیّر و سرگردانى بشر است. «كالفراش المبثوث»
4- بهشت را به بها دهند نه بهانه. «من ثقلت موازینه فهو فى عیشة راضیة»
5 - زندگىِ سراسر شاد، مخصوص قیامت است. زیرا در دنیا در كنار كامیابىها، دغدغه بیمارى، سرقت، حسادت، از دست دادن و گذرا بودن هست. «عیشة راضیة»
6- رضایت از زندگى، از نشانههاى جامعه بهشتى است. «فهو فى عیشة راضیة»
7- مبناى كیفر و پاداش، عمل است كه با ترازوى عدل سنجیده مىشود. «ثقلت موازینه... خفّت موازینه»
سوره 100. عادیات
بسم الله الرحمن الرحیم وَ الْعَادِيَاتِ ضَبْحاً فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً فَالمُغِيرَاتِ صُبْحاً فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ وَإِنَّهُ عَلَى ذَ لِكَ لَشَهِيدٌ وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ أَفَلاَ يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِى الْقُبُورِ وَ حُصِّلَ مَا فِى الصُّدُورِ إِنَّ رَبَّهُم بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّخَبِيرٌ سوگند به اسبان دونده كه (در میدان جهاد) نفسشان به شماره افتاد. و (به هنگام تاختن، از برخورد نعل اسبان با سنگهاى بیابان) به شدّت برق افروزند. و صبحگاهان بر دشمن هجوم برند. و گرد و غبار برانگیزند. و در میان معركه و جمع دشمنان در آمدهاند. همانا انسان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است. و بىشك بر این (ناسپاسى) گواه است. و همانا او علاقه شدیدى به مال دارد. آیا انسان نمىداند كه وقتى آنچه در گورهاست برانگیخته شود. و آنچه در سینههاست فاش شود. همانا خداوند در آن روز به كارشان آگاه است
نکته ها
عَدْو» به معناى تجاوز است. چون دویدن، تجاوز از حدّ حركت عادى است، به آن «عَدْو» گفته مىشود. «ضَبْح» به معناى صداى نفس اسب است. «قَدْح» به معناى خروج آتش از سنگ چخماق، «المغیرات» از «اِغارة» به معناى تاختن سریع، «صُبحا» كنایه از غافلگیر كردن دشمن و پنهان كردن زمان هجوم است. «أثَرن» از «اِثارة» به معناى منتشر ساختن، «نَقْع» به معناى غبار و «كَنود» به معناى كَفور است. در كلمه «بُعثر» معناى بعث و اثاره نهفته است یعنى بیرون كشیدن و زیرو رو كردن. «حُصّل» به معناى استخراج مغز از پوسته و متمایز شدن خصلتهاى نیك و بد در آن روز از یكدیگر است.
قرآن در برخى آیات، انسان را به خاطر برخى صفات، مورد سرزنش قرار داده و او را «ظلوماً جهولاً»(احزاب، 72.) (ستمگر و نادان)، «هلوعاً»(معارج، 19) (حریص)، «یؤوساً»(اسراء، 83) (ناامید)، «كفوراً»(اسراء، 67) (ناسپاس)، «جزوعاً»(معارج، 20) (بى صبر)، «منوعاً»(معارج، 21) (بخیل) خوانده است. ولى از سوى دیگر درباره انسان مىفرماید: «كرّمنا»(اسراء، 70) (گرامى داشتیم)، «فضّلنا»(اسراء، 70) (برترى دادیم)، «احسن تقویم»(تین، 4) (بهترین قوام را به او دادیم)، «نفخت فیه من روحى»(حجر، 29) (روح الهى در او دمیدیم) و این دوگانگى به خاطر آن است كه در انسان دو نوع عامل حركت وجود دارد: یكى عقل و یكى غریزه. اگر در مسیر بندگى خدا و تربیت اولیاى خدا قرار گیرد، به گونهاى است و اگر در مسیر هوسها و طاغوتها و وسوسهها قرار گیرد، به گونه دیگر. در قرآن از علاقه شدید و حریصانه به مال دنیا كه سبب فراموش كردن آخرت و محرومان شود، انتقاد شده است. «انّه لحبّ الخیر لشدید» قرآن از مال دنیا به «خیر» تعبیر كرده است: «لحبّ الخیر» تا بفهماند مال باید از راه خیر بدست آید و در راه خیر با نیت خیر و با شیوه خیر مصرف گردد.
پيام ها
1- جهاد و دفاع به قدرى ارزش دارد كه خداوند به نفس اسبهاى زیر پاى جهادگران سوگند یاد مىكند. و العادیات ضَبحا»
2- مسلمانان باید اسب سوار و چابك باشند. (در سوگند به نفس اسب، نوعى تشویق به اسب سوارى هدفدار است.) «و العادیات ضَبحا»
3- اسبان در راه خدا مىدوند، ولى انسان در برابر خدا سرسختى مىكند. «والعادیات... انّ الانسان لربّه لكنود»
4- در جهاد با دشمن، سرعت عمل یك ارزش است. «و العادیات ضَبحا»
5 - هنگام غفلت دشمن براى حمله استفاده كنید. «فالمغیرات صُبحا»
6- دشمن را چنان غافلگیر كنید كه ناگاه در وسط آنان باشید تا فرصت مقابله با شما را نداشته باشند.فوسطن به جمعًا»
7- ناسپاسى و مال دوستى انسان را در برابر جبهه حق قرار مىدهد. «و العادیات... انّ الانسان لربّه لكنود... لحبّ الخیر لشدید»
8 - شهداى جبههها و امدادهاى الهى را فراموش نكنید. «انّ الانسان لربّه لكنود»
9- پیروزى و امنیّت انسان را مغرور مىكند، هشدار لازم است. «لربّه لكنود»
10- وجدان انسان آگاه است؛ حتى در مواردى كه عذر و بهانه مىآورد خود مىداند كه چه كاره است. «و انّه على ذلك لشهید»
11- در فرهنگ اسلامى، ثروت و مال خیر است. «انّه لحبّ الخیر لشدید»
12- علاقه به مال، امرى فطرى است، آنچه مذموم است علاقه افراطى است كه انسان از یك سو دست به هر نوع درآمدى مىزند و از سوى دیگر حقوق واجب الهى را نمىپردازد. «لشدید»
13- معاد جسمانى است زیرا سخن از قبر است. «بعثر ما فى القبور» (در آیهاى دیگر مىفرماید: «یبعث من فى القبور»(حج، 7
14- یاد قیامت، عامل هشدار به ناسپاسان و مال پرستان است. «أفلا یعلم اذا بعثر ما فى القبور»
15- روز قیامت اسرار درونى كشف وحسابرسى خواهد شد. «حصّل ما فى الصّدور»
16- خداوند بر افكار و اعمال ما آگاهى كامل دارد(خبیر به معناى آگاهى از ظاهر و باطن است) انّ ربّهم بهم... لخبیر
17- خداوند در دنیا نیز به امور مردم آگاه است، امّا در قیامت، این خبیر بودن براى همه ظاهر مىشود. «یومئذ»
18- چون خداوند خبیر است، حسابرسى او نیز دقیق است. «یومئذ لخبیر»
19- انسان در برابر دیگران این همه سركشى ندارد، كفر و ناسپاسى شدید انسان تنها در برابر پروردگارش است. «لربّه لكنود»
بسم الله الرحمن الرحیم إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا وَ قَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِّيُرَوْاْ أَعْمَالَهُمْ فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ آن گاه كه زمین به لرزش شدید خود لرزانده شود. و زمین بارهاى سنگین خود را بیرون افكند. و انسان بگوید: زمین را چه شده است؟ (كه اینگونه سخت مىلرزد). در آن روز زمین خبرهاى خود را بازگو كند. چرا كه پروردگارت به آن وحى كرده است. در آن روز مردم به طور پراكنده (از قبرها) بیرون آیند تا كارهایشان به آنان نشان داده شود. پس هر كس به مقدار ذرّهاى كار نیك كرده باشد همان را ببیند. و هركس هم وزن ذرهاى كار بد كرده باشد آن را ببیند.
نکته ها
مراد از «اثقالها»، مردگان هستند كه در قیامت، زمین آنها را بیرون مىافكند. چنانكه در آیهاى دیگر مىفرماید: «و القت ما فیها و تخلّت»(انشقاق، 4) حضور مردم در قیامت بطور پراكنده است. چنانكه در آیات دیگر مىفرماید: «اشتاتاً»، «كانّهم جراد منتشر»(قمر، 7)، «كالفراش المبثوث»(قارعه، 4) حضور متفرق مردم در قیامت یا به خاطر آن است كه هر كس همراه رهبرى كه در دنیا انتخاب كرده، مىباشد یا آنكه خوبان و بدان از یكدیگر جدا مىشوند. با اراده خدا در قیامت، جمادات نیز به سخن مىآیند، نه فقط زمین، بلكه اعضاى بدن انسان علیه او گواهى مىدهند. «و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا اللّه الّذى انطق كلّ شىء»(فصّلت، 21) در روایات آمده است كه در مكانهاى مختلف نماز بخوانید، زیرا آن مكان در قیامت براى شما شهادت مىدهد.(مجمعالبیان)
در روایت دیگرى آمده است كه در بیابانها نیز اذان بگویید، زیرا به هر سنگ و كلوخى كه صداى شما برسد، گواه قیامت شماست. حضرت علىعلیه السلام پس از آنكه بیت المال را تقسیم مىكرد، دو ركعت نماز مىخواند و به زمین خطاب مىكرد: «اشهدى انّى ملئتك بحقّ و فرغتك بحق»(لئالى الاخبار، ج 5، ص79) اى زمین گواهى بده كه من تو را از بیت المال بر اساس حق پر كردم و سپس بر اساس حق خالى كردم. در روایات است كه نحوه خبر دادن زمین این گونه است كه مىگوید: فلانى در فلان زمان فلان عمل را روى من انجام داد.(نورالثقلین)
«مثقال» از «ثقیل» به معناى میزان سنگینى است و كلمه «ذرّة» یا به معناى كوچكترین مورچه است و یا به معناى ذرات سبك پراكنده در هوا. البته امروز به اتم نیز ذرّه مىگویند. ولى به هر حال مراد از آن كوچكترین واحد وزن است. در روایات مىخوانیم: مرد عربى وارد مسجد پیامبر اكرم شد و گفت: «علّمنى بما علمك اللّه» از آنچه خدا به تو یاد داده مرا یاد بده! حضرت شخصى را مأمور آموزش قرآن به او كردند. معلم براى او سوره اذا زلزلت... را خواند، همین كه به آیه «فمن یعمل مثقال...» رسید، مرد عرب گفت: «كفانى» مرا بس است و سپس رفت. پیامبر فرمود: «رجع فقیهاً»(تفاسیر نمونه و نورالثقلین)
در سوره لقمان نیز، لقمان به فرزندش مىفرماید: اگر به اندازه وزن خردلى عمل نیك یا بد داشته باشى، در دل سنگ یا در اوج آسمان یا در زمین باشد، خداوند در قیامت براى حساب مىآورد. «یا بنىّ انّها اِن تك مثقال حبّة من خردل فتكن فى صخرة او فى السموات او فى الارض یأت بها اللّه»(لقمان، 16) گواهى و شهادت زمین در قیامت، بیانگر آن است كه در همین حال، زمین آگاهانه كارهاى ما را درك مىكند و در آن روز با فرمان و وحى الهى بازگو مىكند.
حسان در دیوان خود:
این زمین در آن زمان پر بلا ناگهان چون زلزلت زلزالها
از درونش اخرجت اثقالها با تعجب قال الانسان مالها
مردگان خیزند بر پا كلّهم تا همه مردم یروا اعمالهم
هر كه آرد ذرّةً خیراً یره یا كه آرد ذرّةً شرّاً یره
آن زمان خورشید تابان كوّرت كوههاى سخت و سنگین سُیّرت
آبها در كام دریا سجّرت آتش دوزخ به شدت سعّرت
چون در آن هنگام جنّت ازلفت خود بداند هركسى ما احضرت
اضافه شدن زلزله به زمین «زلزالها» هم رمز عظمت زلزله است و هم رمز گستردگى آن در تمام زمین. در اولین آیه سوره حج نیز عظمت این زلزله مطرح شده است: «انّ زَلزلة الساعة شىءٌ عظیم» در خطبه 157 نهجالبلاغه نیز مىخوانیم: «عباد اللّه احذروا یوما تفحص فیه الاعمال و یكثر فیه الزلزال و تشیب فیه الاطفال» بندگان خدا! بترسید از روزى كه در آن، تمام اعمال بررسى شود، زلزلهها زیاد مىشود و كودكان (به خاطر طولانى بودن یا سختى آن روز) پیر مىشوند.
پيام ها
1- زلزله بزرگ زمین در آستانه قیامت، امرى قطعى و حتمى است. «اذا زلزلت الارض زلزالها» (كلمه اذا در موردى بكار مىرود كه امر قطعى باشد)
2- معاد جسمانى است. (جسم انسانها در زمین دفن شده كه در قیامت خارج مىشود، نه روح آنها) «اخرجت الارض اثقالها»
3- قیامت روز تحیّر انسان است. «قال الانسان ما لها»
4- هستى شعور دارد. «یومئذ تحدث اخبارها»
5 - زمین از گواهان قیامت است. «یومئذ تحدّث اخبارها»
6- در قیامت راه هرگونه انكار بسته است. «یروا اعمالهم»
7- همه مردم در دادگاه عدل الهى یكساناند. «فمن یعمل... فمن یعمل...»
8 - كیفر و پاداش الهى، بر اساس عمل است. «فمن یعمل... فمن یعمل...»
9- عمل هر چه هم كوچك باشد، حساب و كتاب دارد. لذا نه گناهان را كوچك شمرید و نه عبادات را. «مثقال ذرّة»
10- تجسم و دیدن عمل در آن روز خود عذاب یا لذت است. «یره»
سوره 98. بینة
بسم الله الرحمن الرحیم لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ يَتْلُواْ صُحُفاً مُطَهَّرَةً فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ وَ مَآ أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَّهُ الدِّينَ حُنَفَآءَ وَ يُقِيمُواْ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُواْ الزَّكَاةَ وَذَ لِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِى نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَآ أُوْلَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ كسانى كه كفر ورزیدند از اهل كتاب و مشركان، (از راه انحرافى خود) دست برندارند تا آنكه دلیل روشنى برایشان بیاید پیامبرى از سوى خدا كه كتاب (آسمانى) را تلاوت كند. در آنها نوشتههایى استوار و با ارزش است. كسانى كه به آنان كتاب داده شد، متفرّق نشدند مگر بعد از آنكه برهان روشن برایشان آمد. به اهل كتاب فرمانى داده نشده جز آنكه خدا را بپرستند در حالى كه دین را براى او خالص ساخته و گرایش به حق داشته باشند و نماز را به پا دارند و زكات بپردازند و این است دین استوار.
همانا كسانى از اهل كتاب و مشركان كه كافر شدند، در آتش دوزخند، در آن جاودانهاند. آنانند بدترین مخلوقات.
بى شك كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته انجام دادهاند آنانند خود بهترین مخلوقات پاداش آن گروه در نزد پروردگارشان، باغهاى جاودانهاى است كه زیر آن نهرها جارى است. (آنان) براى همیشه در بهشت جاودانهاند، خدا از آنان راضى است و آنان نیز از او راضى. این مقام مخصوص كسى است كه از پروردگارش خشیت دارد
نکته ها
بیّنة» به معناى دلیل روشن است كه به واسطه آن حق از باطل آشكار گردد. «قیّمة» به معناى مستقیم، محكم، ارزشمند و گرانبهاست. «قیّم» به كسى گویند كه دلسوز است و به مصالح دیگران قیام مىكند. حرف تاء در كلمه «قیمة» براى مبالغه است نظیر علاّمة، نه تأنیث. این آیه را دو گونه تفسیر كردهاند: طبق یك تفسیر سخن از بىوفائى و عدم صداقت اهل كتاب و مشركان است و در تفسیر دیگر سخن از اتمام حجت براى آنان است. ادعاى كفار این بود كه تا دلیل روشنى به ما نرسد، در راه خود باقى هستیم، ولى بعد از آن كه دلیل روشنى رسید، باز هم در راه خود باقى ماندند و جز عدهاى ایمان نیاوردند. شبیه این مضمون، در آیه 89 سوره بقره آمده است كه قبل از ظهور اسلام در انتظار آمدن پیامبر جدیدى بودند و به خود نوید مىدادند، ولى «فلما جائهم ما عرفوا كفروا» همین كه آمد براى آنان چیزى را كه مىشناختند نپذیرفتند. «صُحُف» جمع «صحیفة» است. گویا هر بخش از كتاب آسمانى به تنهایى صحیفهاى است. تورات یك كتاب است ولى قرآن در باره آن مىفرماید: «صحف ابراهیم و موسى»(اعلى، 19)
«حنفاء» جمع «حَنیف» به معناى گرایش به حق است، در برابر كلمه «جَنیف» كه به معناى گرایش به باطل است.
اگر آیه «ذلك دین القیّمة» را در كنار آیه «فاقم وجهك للدّین حنیفاً فطرة اللّه»(روم، 30) بگذاریم مىتوان استفاده كرد كه عبادت خالص و بىپیرایه و رابطه با خدا (نماز) و كمك به دیگران (زكات)، از امور فطرى هر انسانى است. كلمه «بَریّة» یا از «بَرى» به معناى خاك و مراد از آن تمام خاكیان از جمله بشر است و یا از «بَرَءَ» به معناى خلق است و «بَریّة» بر وزن فعیلة به معناى مفعولة یعنى مخلوقات است. در روایاتى از شیعه و سنى نقل شده كه پیامبر اكرمص به علىّ بن ابیطالب فرمودند: تو و یاران تو خیر البریّة هستید.(شواهد التنزیل، ج2، ص357) مشابه این آیه، در جاى دیگر قرآن چنین آمده است: «انّ شرّ الدّوابّ عند اللّه الصُمّ البُكم الّذین لایعقلون»(انفال، 22) دلیل بدترین بودن انسان آن است كه رسول و كتاب به سراغش آمده و او حقیقت را مىفهمد ولى به خاطر غرور و تكبر لجاجت مىكند. «كفروا من اهل الكتاب... هم شرّ البریّة»
«خَشیت» به آن خوفى گفته مىشود كه بر اساس تعظیم و عظمت باشد. این آیه مىفرماید: بهشت مخصوص اهل خشیت است. «ذلك لمن خشى ربّه» و آیهاى دیگر مىفرماید: تنها علما اهل خشیت هستند: «انّما یخشى اللّه من عباده العلماء»(فاطر، 28) پس بهشت مخصوص علما است. از طرفى مىدانیم كه تمام علما و دانشمندان اهل بهشت نیستند. زیرا قرآن بسیارى از دوزخیان را كسانى مىداند كه بعد از علم و آگاهى گمراه شدند: «اضلّه اللّه على علم»(جاثیه، 23) و همچنین تمام بىسوادان دوزخى نیستند. پس آن علمى كه سبب خشیت مىشود این علم اصطلاحى نیست، بلكه مراد یك فهم طبیعى و الهى است كه سبب نورانیّت دل شود.
پيام ها
1- بدون دلیل روشن انتظار نداشته باشید كه مردم دست از عقیده و راه خود بردارند. «لم یكن... منفكّین حتى تأتیهم البیّنة»
2- در اتمام حجّت، كفّار و مشركان از یكدیگر جدا نیستند. خداوند براى همه مردم، چه كفّار و چه مشركان، با فرستادن بیّنه، اتمام حجّت مىكند. «تأتیهم البیّنة»
3- از اهل كتاب توقع بیشترى است. (با اینكه در آیه اول سخن از اهل كتاب و مشركان بود ولى در آیات بعد انتقاد تنها از اهل كتاب است.) «و ما تفرّق الّذین اوتوا الكتاب»
4- اتمام حجت خداوند از طریق پیامبرى آسمانى و كتاب پاك است. «رسول... یتلوا صُحُفًا مطهّرة»
5 - قرآن از هر خطا و انحراف و لغو و باطل وتحریف دور است. «صحفاً مطهّرة»
6- در قرآن، دستورات قوام بخش است.(كُتب به معناى دستورات دینى) «فیها كتب قیّمة»
7- قرآن هم خود كتابى معتدل و دور از اعوجاج است. و هم سبب اعتدال و قوام جامعه است «قیّمة»
8 - با وجود هواى نفس، علم و دانش مشكلگشا نیست. اهل كتاب حق را به روشنى فهمیدند ولى به خاطر هواهاى نفسانى، دستخوش تفرقه شدند. «و ما تفرّق الّذین اوتوا الكتاب...»
1- سلیقهها و هوسهاى دیگران متغیّر است. دین پایدار و ثابت، سرسپردگى خالصانه به خداى ثابت است. «مخلصین له الدین... ذلك دین القیّمة»
2- ایمان بدون نماز و زكات استوار نیست. «یقیموا الصّلاة و یؤتوا الزكاة و ذلك دین القیّمة»
3- توجه به سابقه لجاجتها و تفرقهها، سبب تسلّى پیامبر و پیروان است. «و ما تفرّق الّذین... الاّ من بعد ما جاءتهم البیّنة»
4- توحید و پرستش خالصانه خداوند، عامل وحدت است. «و ما تفرّق الّذین اوتوا الكتاب... و ما امروا الاّ لیعبدوا اللّه»
5 - پیامبران، مردم را به سوى خدا دعوت مىكردند نه خود. «و ما امروا الاّ لیعبدوا اللّه»
6- خالص و بى پیرایه بودن، رمز بقاء است. «مخلصین... ذلك دین القیّمة»
7- فرمان توحید و نماز و زكات در تمام ادیان آسمانى بوده است. «و ما امروا الاّ لیعبدوا اللّه...»
1- كسى كه اسلام را نپذیرد، خواه مشرك باشد، خواه اهل كتاب، كافر است. «انّ الّذین كفروا من اهل الكتاب و المشركین»
2- سرنوشت اهل كتاب و مشركان یكى است. «اهل الكتاب و المشركین فى نار جهنم»
3- گل سر سبد هستى یعنى انسان، به خاطر پشت پا زدن به منطق و بیّنه، بدترین مخلوقات مىشود. شرّ البریّة
4- انسان با انتخاب خود جایگاه خود را تعیین مىكند، یا شرّ البریّه و جهنمى، یا خیر البریّه و بهشتى. «كفروا... شرّ البریّة... آمنوا... خیر البریّة»
5 - مقایسه میان كفر و ایمان و پایان كار آنان، بهترین نوع روشنگرى است. «شرّ البریّة - خیر البریّة»
6- رشد یا سقوط دیگر موجودات، محدود است ولى رشد و سقوط انسان، بى نهایت است. «شرّ البریّة - خیر البریّة» (انسان در اثر ایمان و عمل صالح مىتواند حتى از فرشتگان برتر باشد.)
7- بهترین شدن در گرو ایمان است و بدترینها اهل كفرند. (در كلمه «هُم» معناى انحصار است) «اولئك هم شرّ البریّة... هم خیر البریّة»
8 - ایمان به شرطى ثمربخش است كه همراه با عمل صالح باشد «آمنوا و عملوا الصالحات» (ولى كفر به تنهایى سبب دوزخ است.)
1- بهشت جسم، باغ و نهر و بهشت روح، رضاى خداوند است. «جنّات عدن... رضى اللّه عنهم»
2- خشیت الهى، سرچشمه عمل به دستورات الهى است. «آمنوا و عملوا الصالحات... جزاؤهم... جنّات... ذلك لمن خشى ربّه»
3- جاودانگى بهشت براى مؤمنان قطعى است. (كلمات «عدن»، «خالدین» و «ابداً» همه بیانگر قطعى بودن خلود است.) «جنّات عدن... خالدین فیها ابداً»
سوره 97. قدر
إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ مَآ أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّن أَلْفِ شَهْرٍ تَنَزَّلُ الْمَلَآئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ سَلاَمٌ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ همانا ما قرآن را در شب قدر نازل كردیم.و تو چه دانى كه شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است.در آن شب، فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان براى انجام هر كارى فرود آیند. (آن شب) تا طلوع فجر، (سراسر) سلام و درود است.
نکته ها
خداوند، امور عالم را از طریق فرشتگان و با واسطه آنان به انجام مىرساند. لذا در بسیارى از آیات قرآن، فعلها و ضمیرهاى مربوط به خداوند به صورت جمع آمده است. چنانكه در آغاز این سوره مىفرماید: «انّا انزلناه» ما قرآن را نازل كردیم. بر اساس نظر مفسّران،(المیزان) قرآن دو بار نازل شده است. یكبار به صورت یكپارچه در شب قدر كه این سوره به آن اشاره دارد و بار دیگر به صورت تدریجى در مدت بیست و سه سال دوره رسالت پیامبر. تعبیرات قرآن نیز درباره نزول این كتاب آسمانى دو گونه است. برخى با واژه «انزلنا» از ریشه انزال به معناى نزول دفعى آمده و برخى دیگر با واژه «نزّلنا» از ریشه تنزیل به معناى نزول تدریجى آمده است. از انضمام آیه «انّا انزلناه فى لیلة القدر» با آیه «شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن»(بقره، 185) معلوم مىشود كه شب قدر در ماه رمضان است، امّا اینكه كدام یك از شبهاى ماه رمضان است، در قرآن چیزى بر آن دلالت ندارد و در روایات نیز به صورت مردّد میان یكى از سه شب آمده است. چنانكه از امام صادقعلیه السلام در مورد شب قدر پرسیدند: آن حضرت فرمود: در شب نوزدهم، بیست و یكم و بیست و سوم رمضان جستجویش كن.(وسائل الشیعه، ج 10، ص 360) البته معروف میان اهل سنّت آن است كه شب بیست و هفتم رمضان، شب قدر است.
كلمه «قدر» در قرآن، در چند معنا به كار رفته است:
الف) مقام و منزلت. چنانكه مىفرماید: «و ما قدروا اللّه حقّ قدره»(انعام، 91) آن گونه كه باید، مقام و منزلت الهى را نشناختند.
ب) تقدیر و سرنوشت. چنانكه مىفرماید: «جئت على قدر یا موسى»(طه، 40) اى موسى تو بنا بر تقدیر (الهى به این مكان مقدّس) آمدهاى.
ج) تنگى و سختى. چنانكه مىفرماید: «و من قدر علیه رزقه...»(طلاق، 7) كسى كه رزق و روزى بر او تنگ و سخت شود... دو معناى اول در مورد «لیلة القدر» مناسب است، زیرا شب قدر، هم شب با منزلتى است و هم شب تقدیر و سرنوشت است. هستى، حساب و كتاب و قدر و اندازه دارد. «و اِن مِن شىء الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم»(حجر، 21) هیچ چیز نیست مگر آنكه خزانه آن نزد ماست و جز به مقدار تعیین شده فرونمىفرستیم. حتّى مقدار نزول باران از آسمان حساب شده است. «و انزلنا من السماء ماء بقدر»(مؤمنون، 18) نه تنها باران، بلكه هر چیز نزد او اندازه دارد. «و كلّ شىء عنده بمقدار»(رعد، 8) چنانكه خورشید و ماه، از نظر حجم و وزن و حركت و مدار آن حساب و كتاب دقیق دارد. «و الشمس و القمر بحسبان»(الرّحمن، 5)
خداوند در شب قدر، امور یك سال را تقدیر مىكند، چنانكه قرآن در جایى دیگر مىفرماید: «فیها یفرق كلّ امر حكیم»(دخان، 4) در آن شب، هر امر مهمّى، تعیین و تقدیر مىشود. بنابراین، شب قدر منحصر به شب نزول قرآن و عصر پیامبر نیست، بلكه در هر رمضان، شب قدرى هست كه امور سال آینده تا شب قدر بعدى، اندازهگیرى و مقدّر مىشود. بیدار بودن شب قدر و احیاى آن با دعا و نماز و قرآن، مورد سفارش پیامبر و اهل بیت آن حضرت بوده است و در میان سه شب، بر شب بیست و سوم تأكید بیشترى داشتهاند. چنانكه شخصى از پیامبر پرسید: منزل ما از مدینه دور است، یك شب را معیّن كن تا به شهر بیایم. حضرت فرمود: شب بیست و سوم به مدینه داخل شو.(وسائلالشیعه، ج3، ص307)
امام صادقعلیه السلام در حالى كه بیمار بودند، خواستند كه شب بیست و سوم ایشان را به مسجد ببرند(بحار الانوار، ج 95، ص 169) و حضرت زهراعلیها السلام در این شب، با پاشیدن آب به صورت بچهها، مانع خواب آنها مىشدند.(بحار الانوار، ج 94، ص 10) در روایات آمده است كه دهه آخر ماه رمضان، پیامبر بستر خواب خود را جمع نموده و ده شب را احیا مىداشت.(مجمع البیان) در حدیثى طولانى از پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله مىخوانیم كه حضرت موسىعلیه السلام به خدا عرض كرد: خدایا مقام قربت را خواهانم. پاسخ آمد: «قُرْبى لِمَن اسْتَیْقَظَ لَیْلَةَ الْقَدْر»، قرب من، در بیدارى شب قدر است. عرضه داشت: پروردگارا، رحمتت را خواستارم. پاسخ آمد: «رَحْمَتى لِمَنْ رَحمَ الْمَساكِینَ لَیلةَ الْقَدر»، رحمت من در ترحّم بر مساكین در شب قدر است.
گفت: خدایا، جواز عبور از صراط مىخواهم. پاسخ آمد: «ذلِكَ لِمَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ لَیْلَةَ الْقَدْر»، رمز عبور از صراط، صدقه در شب قدر است. عرض كرد: خدایا بهشت و نعمتهاى آن را مىطلبم. پاسخ آمد: «ذلك لِمَنْ سَبَّحَ تَسْبیحَة فى لیلةِ القدر»، دستیابى به آن، در گرو تسبیح گفتن در شب قدر است. عرضه داشت: پروردگارا، خواهان نجات از آتش دوزخم. پاسخ آمد: «ذلك لِمَنْ اسْتَغْفَرَ فِى لَیلةِ الْقَدْر»، رمز نجات از دوزخ، استغفار در شب قدر است.
در پایان گفت: خدایا رضاى تو را مىطلبم. پاسخ آمد: «رِضاىَ لِمَنْ صَلّى رَكْعَتَینِ فِى لَیلةِ الْقَدْر»، كسى مشمول رضاى من است كه در شب قدر، نماز بگذارد.(وسائل الشیعه، ج 8، ص 20) از وقایع عجیب تاریخى، ضربت خوردن حضرت علىعلیه السلام در شب قدر، در محراب عبادت و به هنگام نماز است. آرى، اشرف خلق خدا، در اشرف مكانها و اشرف زمانها، در اشرف حالات، شهید شد.
شب جایگاه ویژهاى در مسائل معنوى دارد كه به چند مورد اشاره مىكنیم:
خداوند براى اهداى تورات، حضرت موسى را به مناجات شبانه فراخواند: «اربعین لیلة»(بقره، 51) قرآن، زمان مناسب براى استغفار را، هنگام سحر مىداند: «و بالاسحار هم یستغفرون»(ذاریات، 18) عروج پیامبر به آسمان، به هنگام شب بود. «اسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام»(اسراء، 1) پیامبر مأمور بود كه مناجات و عبادات شبانه داشته باشد. «و من الّیل فتهجّد به نافلة لك»(اسراء، 79)، «قم الّیل الاّ قلیلا»(مزّمل، 2) خداوند از عابدان در شب ستایش مىكند. «یتلون ایات اللّه اناء الّیل»(آلعمران، 113) و به تسبیح در شب سفارش مىكند. «فسبّحه لیلا طویلا»(انسان، 26) خداوند در قرآن، به زمان طلوع فجر و هنگام عصر یك بار سوگند یاد كرده است ولى به هنگام سحر سه بار. «و الّیل اذا عسعس»(تكویر، 17)، «و الّیل اذ ادبر»(مدّثر، 33)، «و الّیل اذا یسر»(فجر، 4) طول شب قدر، یك شب كامل كره زمین است كه 24 ساعت مىشود، نه آنكه مخصوصِ مكان خاصّى همچون مكّه و آن هم به میزان 8 ساعت شب آن منطقه باشد. چنانكه مراد از روز عید فطر، یك روز كامل كره زمین است كه شامل همه نقاط و مناطق مىشود.
تقارن شب تقدیر بشر با شب نزول قرآن، شاید رمز آن باشد كه سرنوشت بشر، وابسته به قرآن است. اگر پیرو قرآن باشد، سعادت و رستگارى و اگر دور از قرآن باشد، شقاوت و بدبختى براى او رقم مىخورد. ابوذر مىگوید: به رسول خدا عرضه داشتم آیا شب قدر در عهد انبیا بوده و امر بر آنان نازل مىشده و پس از آنكه از دنیا مىرفتند، نزول امر در آن شب تعطیل مىشده است؟ حضرت فرمودند: شب قدر تا قیامت هست.(تفسیر برهان) شاید رمز اینكه شب قدر مخفى است، آن باشد كه مردم شبهاى متعدّد را به عبادت بپردازند، كسانى كه یك شبِ آنرا درك كردند مغرور نشوند و كسانى كه آنرا درك نكردند، از باقى شبها مأیوس نشوند. در روایات آمده است: «العمل الصالح فیها خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیلة القدر»(من لایحضر، ج2، ص 158) كار نیك در شب قدر، بهتر از كار نیك در هزار ماه بدون شب قدر است.
1- براى امور مقدّس، زمان مقدّس انتخاب كنید. «لیلة القدر خیر من الف شهر»
2- زمانها یكسان نیست، بعضى زمانها بر بعضى دیگر برترى دارد. «لیلة القدر خیر من الف شهر»
از امام صادقع پرسیدند: آیا روح همان جبرئیل است؟ فرمود: جبرئیل از ملائكه است و روح برتر از ملائكه است. سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «تنزل الملائكة والروح...»(تفسیر برهان) با نزول فرشتگان بر قلب پیامبر و امام معصوم در شب قدر، ارتباط زمین با آسمان، مُلك با ملكوت و طبیعت با ماوراء طبیعت برقرار مىشود.
روح انواعى دارد:
- روحى كه منشأ تمایلات و شهوات است.
- روحى كه منشأ قدرت و حركات است. این دو روح، مشترك میان انسان و حیوان است.
- روحى كه منشأ اختیار و اندیشه است، كه این روح مختص انسان است.
- روحى كه عقل محض است و جوهر وجودى فرشتگان را تشكیل مىدهد.
- روحى كه برتر از فرشتگان است و شب قدر همراه آنان به زمین نازل مىشود.
در روایات آمده است كه با منكران امامت، با سوره قدر احتجاج كنید.(نورالثقلین) زیرا بر اساس این سوره، فرشتگان هر سال در شب قدر نازل مىشوند. در زمان حیات پیامبر بر وجود شریف حضرتش وارد مىشدند. پس از آن حضرت بر چه كسانى نازل مىشوند؟ روشن است كه هر كسى نمىتواند میزبان فرشتگان الهى باشد و باید او همچون پیامبر، معصوم بوده و ولایت امور بشر به عهده او باشد و او كسى جز امام معصوم نیست كه در زمان ما، حضرت مهدىعلیه السلام مىباشد و فرشتگان در شب قدر شرفیاب محضرش مىشوند.
نگاهى به فرشتگان در قرآن(نهجالبلاغه، خ 1 و 91 ) فرشتگان، كارگزاران نظام هستى و مأمور انجام فرامین خداوند در اداره امور هستند. در قرآن براى هر دسته از فرشتگان مأموریّت و نقش خاصّى تعیین شده است و با همان مأموریّت نامگزارى شدهاند: «النّازعات»(نازعات، 1)، «الصّافات»(صافّات، 1)، «الزّاجرات»(صافّات، 2)، «النّاشرات»(مرسلات، 3)، «الفارقات»(مرسلات، 4)، «المدبّرات»(نازعات، 5) برخى فرشتگان براى حفاظت گماشته شدهاند. «انّ علیكم لحافظین»(انفطار، 10) بعضى فرشتگان با اولیاء الهى گفتگو دارند. با زكریا سخن گفتند و او را به فرزندى به نام یحیى بشارت دادند «نادته الملائكة»(آل عمران، 39) و همین فرشتگان با حضرت مریم گفتگو كردند. «اذ قالت الملائكة یا مریم»(آل عمران، 42) در مواردى، سخن از امداد فرشتگان به رزمندگان در جبهههاى جنگ به میان آمده است. چنانكه در جنگ بدر، خداوند سه هزار فرشته را به یارى مسلمانان فرستاد. «یمدّكم ربّكم بثلاثة ءالاف من الملائكة»(آل عمران، 124) برخى فرشتگان مسئول گرفتن جان مردم هستند. «یتوفّیكم ملك الموت»(سجده، 11) و دستهاى دیگر، مسئول امور عرش. «یحمل عرش ربّك»(حاقّه، 17) از امتیازات فرشتگان، عبادت دائمى و خستگىناپذیر آنهاست كه قرآن مىفرماید: «و من عنده لایستكبرون عن عبادته و لا یستحسرون(سجده، 15)، «یسبحون الیل و النهار لایفترون»(انبیاء، 20)
از وظایف دیگر فرشتگان، دعا و استغفار براى مؤمنین «یستغفرون لمن فى الارض»(شورى، 5) و صلوات بر پیامبر اسلام است. «انّ اللّه و ملائكته یصلّون على النّبى»(احزاب، 56) فرشتگان درجاتى دارند و همه در یك سطح و مقام نیستند. «ما منّا الا له مقام معلوم»(صافّات، 164) خداوند، همان گونه كه بعضى از انبیا را بر برخى دیگر برترى داده، از میان فرشتگان نیز بعضى را برگزیده است. «اللّه یصطفى من الملائكة»(حج، 75) قدرت تمام فرشتگان یكسان نیست و ظرفیّتهاى متفاوتى دارند. «اولى اجنحة مثنى و ثلث و رباع»(فاطر، 2) بعضى فرمانبرند و بعضى فرمانده، ولى همه معصوم و امین. «مطاع ثَمَّ امین»(تكویر، 21) ایمان به همه فرشتگان لازم است، «كلّ آمن باللّه و ملائكته»(بقره، 285) و انكار آنان در كنار انكار خداوند آمده است. «و من یكفر باللّه و ملائكته»(نساء، 136)
فرشتگان، لشگر الهى هستند و تعدادشان را جز خداوند هیچكس نمىداند. «و ما یعلم جنود ربّك الاّ هو»(مدّثر، 31) و اگر گاهى سخن از تعداد به ظاهر اندك آنان است، نظیر آیه «علیها تسعة عشر»(مدّثر، 30) كه مىفرماید: مأموران دوزخ نوزده نفرند، دلایل دیگرى دارد، نه آنكه به خاطر نداشتن نیرو باشد. فرشتگان، اطاعت مطلق از خداوند دارند و هر چه را مأمور شوند انجام مىدهند و هرگز نافرمانى ندارند. «لایعصون اللّه ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون»(تحریم، 6) آنان بر فرمان خداوند پیشى نمىگیرند و فقط فرمان او را عمل مىكنند. «لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون»(انبیاء، 27)
اطاعت آنان آگاهانه و بر اساس تقواى الهى است و در اطاعت، كار خاصّى را گزینش نمىكنند، بلكه هر كارى كه به آنان محوّل شود انجام مىدهند. «یخافون ربهم من فوقهم و یفعلون ما یؤمرون»(نحل، 50) پیامبر اسلام فرمود: آفرینش فرشتگان، همه از نور است. «انّ اللّه عزّ و جلّ خلق الملائكة من النور»(اختصاص، ص 109) و خداوند هیچ موجودى را به اندازه فرشتگان نیافریده است. «ما من شىء مما خلق اللّه اكثر من الملائكة»(تفسیر قمى، ج 2، ص 260) امام صادقع فرمود: فرشتگان، اهل خوردن و آشامیدن و آمیزش جنسى نیستند. «انّ الملائكة لا یأكلون و لا یشربون و لاینكحون»(بحار الانوار، ج 56، ص 174)
1- فرشتگان بدون اذن خداوند كارى انجام نمىدهند. «تنزّل الملائكة... باذن ربّهم»
2- تقدیر امور در شب قدر، با نزول و حضور فرشتگان صورت مىگیرد. «تنزّل الملائكة... من كل امر»
3- تقدیر امور در شب قدر، گوشهاى از ربوبیّت الهى است.«باذن ربّهم من كل امر»
«سلام»، یكى از نامهاى خداوند در قرآن است. «هو اللّه الّذى لا اله الا هو الملك القدوس السلام...»(حشر، 23)
مراد از «سلام» در این آیه، لطف و عنایت ویژه الهى نسبت به بندگان در شب قدر است كه سلامت و رحمت و بركت را به دنبال دارد و باب نقمت و عذاب را مىبندد، زیرا كید و وسوسه شیطان در آن شب مؤثر واقع نشود.(المیزان) در شب قدر، فرشتگان به زمین نازل مىشوند و بر هر مرد و زنى كه در حال عبادت باشند، سلام مىكنند.(مجمع البیان) چنانكه در قیامت نیز با گفتن سلام به استقبال بهشتیان مىروند: «سلام علیكم طبتم فادخلوها خالدین»(زمر، 73)
پيام ها
1- شب قدر، شب شكرگزارى و تشكر از خداوند است. زیرا مهمترین نعمت خداوند بر بشر، یعنى قرآن نازل شده است. «انّا انزلناه فى لیلة القدر»
2- ظرف و مظروف باید متناسب باشند. بهترین كتاب در بهترین شب بر بهترین انسانها نازل مىشود. «انّا انزلناه فى لیلة القدر»
1- براى امور مقدّس، زمان مقدّس انتخاب كنید. «لیلة القدر خیر من الف شهر»
2- زمانها یكسان نیست، بعضى زمانها بر بعضى دیگر برترى دارد. «لیلة القدر خیر من الف شهر»
1- فرشتگان بدون اذن خداوند كارى انجام نمىدهند. «تنزّل الملائكة... باذن ربّهم»
2- تقدیر امور در شب قدر، با نزول و حضور فرشتگان صورت مىگیرد. «تنزّل الملائكة... من كل امر»
3- تقدیر امور در شب قدر، گوشهاى از ربوبیّت الهى است.«باذن ربّهم من كل امر»
1- شب قدر، شب سلامت فكر و روح آدمى و تعالى به سوى خداوندِ سلام است. «سلام هى حتّى مطلع الفجر
2- شب قدر، شب رحمت است و مىتوان با توبه، الطاف خداوند را به خود جلب كرد. سلام هى حتّى مطلع الفجر
3- تقدیر امور از سوى خداوند، بر اساس سعادت بشر است، مگر آنكه او خود جز این بخواهد. «سلام هى حتّى مطلع الفجر»
سیماى سوره قدر
سوره قدر در مكّه نازل شده و همانند دیگر سورههاى مكّى، آیاتش كوتاه و موزون است. این سوره با اشاره به نزول قرآن در شب قدر آغاز و با بیان اهمیّت شب قدر نزد خداوند و برترى آن بر هزار ماه ادامه مىیابد و با سلام و درود الهى در آن شب پایان مىپذیرد. روایات متعدّدى در فضیلت تلاوت این سوره بعد از سوره حمد در نماز وارد شده است و به كسى كه آن را در نماز واجب بخواند خطاب مىشود: «غفر اللّه لك ما مضى فاستأنف العمل»(وسائل الشیعه، ج 6، ص 79) خداوند گذشته تو را بخشید، از نو آغاز كن. امام رضاعلیه السلام فرمود: كسى كه در زیارت قبور مؤمنین، سوره قدر را هفت مرتبه بخواند، خداوند آن مردگان و كسى كه این سوره را تلاوت كرده است، مىآمرزد.(نورالثقلین)
سوره 96. علق |
إقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ بخوان به نام پروردگارت كه (هستى را) آفرید. (او كه) انسان را از خون بسته آفرید. بخوان كه پروردگار تو از همه گرامىتر است. او كه با قلم آموخت. آنچه را انسان نمىدانست به او آموخت.
نکته ها پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: اولین بار كه جبرئیل بر من ظاهر شد، فرمود: بخوان، گفتم: نمىتوانم، بعد از سه بار مرا فشار داد، دیدم مىتوانم بخوانم.(تفسیر نمونه) در تفسیر نوین مىخوانیم: آنجا كه به مسئله آفرینش انسان نظر دارد، خداوند، خود را كریم خوانده: «ما غرّك بربّك الكریم الّذى خلقك»(انفطار، 6 - 7) ولى آنجا كه موضوع خواندن و یادگیرى و قلم مطرح است، خود را اكرم خوانده است. «اقرأ و ربّك الاكرم الّذى علّم بالقلم» از افتخارات اسلام این است كه كارش را با قرائت و علم و قلم شروع كرد و اولین فرمان خداوند به پیامبرش فرمان فرهنگى بود. خواندن لوحى كه براى اولین بار در برابر پیامبر باز شد، منظم و مكتوب بود. در فرمان اقرء این نكته نهفته است كه آنچه بر تو نازل خواهد شد، خواندنى است، نه فقط دانستنى.
براى كلمه «علق» چند معنا شده است:
الف) چسبنده و مراد آن است كه حضرت آدم از گل چسبنده آفریده شد و یا نطفه مرد شبیه زالو به نطفه زن مىچسبد.
ب) به معناى خون غلیظ و بسته باشد كه معمولاً این معنا مطرح است. آنكه از خون بسته انسان مىسازد، بر شخص درس ناخوانده فرمان اقرء مىدهد. آغاز تحصیل علم باید با نام خدا باشد. «اقرء باسم ربّك» فارغ التحصیلان نیز باید در راه او باشند. «فاذا فرغت فانصب و الى ربّك فارغب»
پيام ها
1- قرائت قرآن باید با نام خداوند آغاز شود. «اقرء باسم ربّك»
2- اولین فرمان اسلام، فرمان فرهنگى است. «اقرء»
3- خواندن باید جهت الهى داشته باشد. «اقرء باسم ربّك»
4- خواندن قرآن وسیله رشد است. «اقرء و ربّك»
5 - پرورش الهى هم مادّى است، «ربك الّذى خلق - خلق الانسان من علق» هم معنوى. «ربّك الاكرم - الّذى علّم بالقلم»
6- پروردگار، همان آفریننده است. (بنابراین سخن مشركان كه خالق بودن خدا را پذیرفته بودند ولى بتها را ربّ مىدانستند باطل است.) «ربّك الّذى خلق»
7- بیان آفرینش انسان از خون بسته شده، هم یك پیشگوئى علمى است و هم راهى براى تربیت انسان كه بداند مبدء او از چیست و گرفتار غرور نشود. «خلق الانسان من علق»
8 - آفرینش همه هستى در یكسو «الّذى خلق» و آفرینش انسان در یك سوى دیگر. «خلق الانسان من علق»
9- معلم اصلى انسان خداست. «علّم الانسان ما لم یعلم»
10- قلم، بهترین وسیله انتقال دانش است. «علّم بالقلم»
11- وحى الهى سرچشمه علوم بشرى است. «علّم الانسان ما لم یعلم»
12- خالقیّت، ربوبیّت، كریم بودن و معلم بودن خداوند، مستلزم قرائت كتاب اوست. «اقرء باسم ربّك... خلق... الاكرم... علّم...»
13- خداوند كارهاى خود را از طریق اسباب انجام مىدهد. «علّم بالقلم»
14- رهائى از جهل با استفاده از قلم، جلوهاى از كرم و ربوبیّت اوست و نویسندگى هنر مطلوب و مورد ترغیب اسلام است. «علّم بالقلم»
15- خداوند هم جسم انسان را رشد مىدهد و هم روح او را. (كلمه «ربّك» میان دو كلمه «خَلَق» و «اِقرء» آمده است.) «اقرء باسم ربّك الّذى خلق»
كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى أَرَأَيْتَ الَّذِى يَنهَى عَبْداً إِذَا صَلَّى أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَى الْهُدَى أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى أَرَأَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى نه چنین است (كه مىپندارند). بىگمان آدمى طغیان مىكند. چون خود را بىنیاز مىبیند. همانا بازگشت همه به سوى پروردگار توست. آیا دیدى آن كه منع مىكند. بندهاى را كه نماز مىخواند. آیا اندیشیدهاى كه اگر (آن بنده) بر طریق هدایت باشد یا به تقوا سفارش كند. (سزاى نهى كننده او جز آتش نیست) آیا اندیشیدهاى كه اگر تكذیب كند و روى برتابد (فقط خود را هلاك ساخته است؟) آیا او نمىداند كه خداوند مىبیند.
نکته ها
كلمه «كلاّ» یا به معناى نفى گذشته است یعنى این گونه نیست كه انسان به یاد گذشته خود باشد كه خداوند او را آفرید و به او آموخت، پس بنده او باشد، بلكه به جاى بندگى طغیان مىكند و مانع بندگى دیگران نیز مىشود.
و ممكن است كلمه «كلاّ» به معناى حقًا و براى تأكید باشد.(تفسیر نمونه) اگر انسان ظرفیّت نداشته باشد، یا ثروت او را مغرور مىكند، چنانكه قارون مىگفت: «انّما اوتیته على علم عندى»(قصص، 78) یا قدرت او را مغرور مىكند، چنانكه فرعون مىگفت: «الیس لى ملك مصر»(زخرف، 51) یا علم او را مغرور مىكند. چنانكه بلعم باعورا به آن گرفتار شد. «آتیناه آیاتنا فانسلخ منها»(اعراف، 175) ولى اگر ظرفیّت باشد، حتى هر سه در یك نفر جمع مىشود مثل حضرت یوسف و سلیمان ولى مغرور نمىشود، چون همه را از خداوند مىداند نه خود. چنانكه حضرت سلیمان گفت: «هذا من فضل ربّى»(نمل، 40) و حضرت یوسف گفت: «ربّ قد آتیتنى من الملك و علّمتنى من تأویل الاحادیث»(یوسف، 101) آرى خطر آنجاست كه انسان به خود بنگرد نه خدا.(تفسیر نوین) «أن رآه استغنى»
طغیانگر نه خدا را بنده است، نه دستورات الهى را به رسمیّت مىشناسد، نه استدلال مىپذیرد و نه به نداى وجدان و ناله مظلومان گوش مىدهد. مراد از عبدى كه نماز مىخواند «عبداً اذا صلّى» چنانكه از آیات آخر سوره بر مىآید، رسول خداست، چون در آن آیات، آن حضرت را از اطاعت آن شخص نهى نموده است و او را به سجده و قرب دعوت مىكند. از آنجا كه این آیات، اولین آیاتى است كه بر پیامبر نازل شده، پس آن حضرت قبل از رسیدن به مقام رسالت، نماز مىخوانده است.(المیزان) در احادیث مىخوانیم: ابوجهل از اطرافیان خود پرسید: آیا پیامبر در میان شما نیز براى سجده صورت به خاك مىگذارد؟ گفتند: آرى. گفت: سوگند به آنچه سوگند مىخوریم، اگر او را در چنین حالى ببینم، با پاى خود گردن او را له مىكنم. زمانى كه متوجه شد پیامبر در حال نماز است، تصمیم گرفت با لگد بر سر مبارك آن حضرت در سجده بكوبد، همین كه نزدیك شد، با حالتى عجیب عقب نشینى كرد و به مشركان گفت: وقتى به او نزدیك شدم، در مقابل خود خندقى از آتش دیدم.(مجمع البیان و نمونه)
با اینكه مراد از «عبداً» شخص پیامبر است ولى نكره آوردن آن، به خاطر تعظیم و بزرگداشت است. «عبدًا اذا صلّى»
پيام ها
1- انسان ناسپاس است. ما او را آفریدیم و هر چه نمىدانست به او آموختیم. امّا او در برابر پروردگارش طغیان مىكند. «كلاّ انّ انسان لیطغى»
2- انسان به خاطر آنكه به غلط خود را بىنیاز مىپندارد دست به طغیان مىزند. «لیطغى ان رآه استغنى»
3- بازداشتن از نماز، روشنترین نوع منكرات است. «ینهى عبداً اذا صلّى»
4- حتى اگر احتمال حقانیّت دهند نباید اینگونه با پیامبر برخورد كنند. «ان كان على الهُدى»
5 - انسان كم ظرفیّت است و پندار بىنیازى او را مست مىكند. «لیطغى ان رآه استغنى»
6- علم به تنهایى كافى نیست. با اینكه به انسان علم دادیم امّا طغیان مىكند. «علّم الانسان ما لم یعلم - انّ الانسان لیطغى»
7- غنى بودن كمال است، ولى خود را غنى دیدن زمینه لغزشهاست. «راه استغنى»
8 - ایمان به معاد مانع طغیان است. «انّ الى ربّك الرجعى»
9- هر چه داریم مىگذاریم و مىرویم خود را بى نیاز نپنداریم. «انّ الى ربّك الرجعى»
10- انسان و هستى هدفدار و به سوى خداست. «انّ الى ربّك الرجعى»
11- طاغوتیان مخالف نمازند. «لیطغى - ینهى عبدًا اذا صلّى» (رفتار ناروا زمانى مورد سرزنش قرار مىگیرد كه دوام داشته باشد.)
12- نشانه بندگى خدا نماز است. «عبدًا اذا صلّى»
13- طاغوتها از بندگى خدا ناراحتند. (نه از افراد بىتفاوت و یا بنده هوسهاى خود یا دیگران) «ینهى عبدًا اذا صلّى»
14- نام و نشان مهم نیست، عملكردها مهم است. (نام نهى كننده و نمازگزار نیامده است.) «ینهى - صلّى»
15- سزاوار است كسى كه امر به تقوا مىكند خودش از راه یافتگان باشد. «كان على الهُدى او امر بالتّقوى»
16- ریشه طغیان دو چیز است: یكى آنكه خود را بىنیاز مىبیند. «رآه استغنى» دیگر آنكه خدا را نمىبیند و گمان مىكند خدا هم او را نمىبیند.
«ألم یعلم بانّ اللّه یرى»كَلَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ فَلْيَدْعُ نَادِيَهُ سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِب چنین نیست (كه او مىپندارد.) اگر از كار خلافش دست باز ندارد موى پیشانى او را سخت بگیریم. موى پیشانى دورغگوى خطاكار را. پس او اهل محفلش را (به یارى) بخواند. ما هم بزودى مأموران دوزخ را فرامىخوانیم. حاشا از او پیروى مكن و سجده كن و (به خدا) تقرّب جوى.
نکته ها
«نسفعاً» فعل است و نون تأكید آخر آن به صورت تنوین نگاشته شده است. این كلمه از ریشه «نسفع» به معناى گرفتن، به شدت كشیدن و سیلى به صورت زدن است. «ناصیة» به معناى موى جلوى پیشانى است كه براى تحقیر، آن را گرفته و مىكشند. هنگامى كه سوره الرحمن نازل شد پیامبر اكرمص پرسید: چه كسى آن را براى رؤساى قریش مىخواند؟ اصحاب به خاطر برخورد تند و خشن رؤساى قریش ساكت شدند، ولى عبداللّه بن مسعود كه جثّهاى ضعیف داشت قبول كرد. همین كه نزد كعبه سران را دید، آیات را تلاوت كرد. ابوجهل چنان سیلى به او زد كه از گوش او خون جارى گشت. او گریان نزد پیامبر آمد و حضرت غمناك شد. در جنگ بدر، عبداللّه بن مسعود در میان كشتههاى مشركان ابوجهل را در آخرین لحظات دید و روى سینه او نشست. ابوجهل گفت مىدانى كجا نشستهاى؟! گفت «الاسلام یعلو و لا یُعلى علیه» ابوجهل گفت به پیامبر بگو: حتى در این حال، او مبغوضترین فرد نزد من است. حضرت فرمود: فرعونِ موسى در آخرین لحظه ایمان آورد ولى فرعونِ من حتى در آخرین لحظه ایمان نیاورد. ابن مسعود سر ابوجهل را از تن جدا و موى سر او را گرفته و نزد پیامبر مىكشید و آیه «لنسفعاً بالنّاصیة» در همین دنیا عملى شد.(تفسیر نمونه) كلمه «نادى» به مجلس عمومى یا تفریح گفته مىشود.
«زبانیة» جمع «زبینة» به معناى مأمور است. امام علىع مىفرماید: ثمره علم بندگى خداست. آغاز این سوره فرمان قرائت و تعلیم با قلم بود و پایانش سجده و تقرّب است. یعنى علم مفید، علمى است كه ما را به خدا برساند. البته راه قرب به خداوند شامل تمام كارهایى است كه با قصد قربت انجام مىشود، لیكن سجده بهترین راه قرب است. در این سوره كوچك سه بار كلمه «كلاّ» آمده است. یعنى باید از توهمات و پندارهاى بى اساس پرهیز نمود.
امام رضاع به استناد آیه «و اسجد و اقترب» فرمودند: نزدیكترین حالات انسان نسبت به خداوند حالت سجده است.(نورالثقلین)
پيام ها
1- راه توبه براى همه باز است ولى اگر توبه نكردند و دست بر نداشتند، گرفتار كیفر مىشوند. «لئن لم ینته لنسفعاً»
2- در برابر ستمگران تهدید لازم است.«لنسفعًا بالناصیة»
3- دروغ و دروغگویى ریشه دیگر خطاها و خلافكارى است. «كاذبة خاطبة»
4- پشتوانه عملهاى ایذایى مخالفان، جلسات مخفیانه است. «ینهى عبدا اذا صلى - فلیدع نادیه»
5 - با اینكه مخالفان پیامبر، متشكل و سازمان یافته بودند، ولى كارى از پیش نبردند. «فلیدع نادیه»
6- كلوخ انداز را پاداش سنگ است.«فلیدع نادیه - سندع الزّبانیة»
7- قدرت خداوند بر همه توطئهها غالب است. «سندع الزبانیة»
8 - در برابر نهى و منع دیگران، شما اصرار بر انجام كارهاى عبادى داشته باشید. «ینهى عبدًا اذا صلّى - واسجد»
9- اول برائت، بعد عبادت. «لاتطعه واسجد» (از ابوجهلهائى كه از نماز نهى مىكنند پیروى نكن و به عبادت و سجده بپرداز.)
10- سجده بهترین وسیله قرب به خداست. «واسجد واقترب»
سیماى سوره عَلق
این سوره نوزده آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام سوره برگرفته از آیه دوم است كه اشاره به خلقت انسان از علق (خون بسته) دارد. این سوره، اولین سورهاى است كه بر پیامبر نازل شده و سیاق آیاتش چنان به هم ارتباط دارد كه مىتوان گفت تمام سوره یكباره نازل شده است.(المیزان) این سوره نظیر سورههاى سجده، فصلت، نجم داراى سجده واجب است كه به عقیده شیعه در نماز نباید خوانده شود و خواندن آنها در حال حیض یا جنابت ممنوع است.
سوره 95. تین وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ وَطُورِ سِينِينَ وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ |
به انجیر و زیتون سوگند. و به طور سینا سوگند. و به این شهر (مكّه) امن سوگند. همانا ما انسان را در بهترین قوام و نظام آفریدیم. سپس او را به پایینترین مرحله بازگرداندیم. مگر كسانى كه ایمان آوردند و كارهاى نیك انجام دادند كه براى آنان پاداشى قطع ناشدنى و همیشگى است. پس بعد از این، چه چیز سبب مىشود قیامت را تكذیب كنى؟ آیا خدا بهترین حكم كنندگان نیست؟
نکته ها
طور سینین، همان وادى سینا میان مصر و فلسطین امروزى است. در برخى روایات، به قرینه «طور سینین» و «البلد الامین» كه اشاره به دو مكان مقدس است، آمده است كه مراد از التین و الزیتون نیز محلّ رویش این دو میوه مىباشد و ایه را اشاره به شهرهاى مدینه و بیت المقدس دانستهاند(نورالثقلین) در میان خوردنىها، میوهها و در میان آنها میوههاى قنددار و چربىدار براى سوخت و ساز بدن بیشتر مورد نیاز است. «التین و الزیتون» از امتیازات اسلام داشتن سرزمین امن است حتى براى گیاهان و حیوانات. «البلد الامین» نام انجیر یكبار و زیتون، شش بار در قرآن آمده است و هر دو داراى خواص غذایى و درمانى فراوانى هستند. انجیر براى هر سن و سالى به خاطر قندى كه دارد مفید است. ورزشكاران و كسانى كه دچار ضعف و پیرى هستند به خوردن آن سفارش شدهاند. بر اساس برخى روایات، انجیر میوهاى بهشتى است و در طبّ قدیم، معجون انجیر و عسل براى زخم معده و انجیر خشك براى تقویت فكر سفارش شده است. امام رضاع فرمود: انجیر بوى دهان را مىبرد، لثهها و استخوانها را محكم مىكند، مو را مىرویاند، درد را برطرف مىسازد و مثل دارو مؤثر است. زیتون، بلغم را برطرف مىسازد، رنگ صورت را صفا داده اعصاب را تقویت نموده، بیمارى و درد و ضعف را از بین مىبرد و آتش خشم را فرو مىنشاند.(بحارالانوار، ج 66، ص183) مراد از «ثمّ رددناه اسفل سافلین» دست برداشتن گروهى از انسانها از فطرت اولیه الهى است كه خداوند در نهاد هر بشرى قرار داده كه هر كس چنین كند، خداوند او را در پستترین جایگاهها قرار مىدهد و گرفتار شقاوت و عذاب مىشود.
پيام ها
1- نعمتهاى دنیوى حتى خوردنىها، قداست دارد و مورد سوگند الهى واقع شدهاند. «و التین و الزیتون»
2- سلامتى كه از طریق غذا به دست مىآید و امنیّت، مهمترین نیازهاى مادّى انسان است. «التین و الزیتون... البلد الامین»
3- قداست وحى، به زمینها نیز سرایت مىكند. «طور سینین»
4- امنیّت شهر مكّه، دعاى حضرت ابراهیم است كه گفت: «ربّ اجعل هذا بلداً آمنا»(بقره، 126) و این دعا مورد استجابت واقع شد. «هذا البلد الامین»
5 - انسان در آفرینش بر همه موجودات برترى دارد. «خلقنا الانسان فى احسن تقویم»
6- خداوند بر آغاز و فرجام انسان حاكم است. «خلقنا... رددنا»
7- انسان در اصل خلقت پستى ندارد و سقوط او در طىّ مراحل زندگى واقع مىشود. «خلقنا الانسان فى احسن تقویم ثمّ رددناه اسفل سافلین»
8 - انسان كه برترین مخلوق است، سقوطش نیز از همه موجودات پستتر است. «احسن تقویم... اسفل سافلین» (چنانكه در آیات دیگر نیز مىفرماید: «اولئك كالانعام بل هم اضلّ»(اعراف، 179)
9- دورى از ایمان و عمل صالح سبب سقوط است و ایمان، عامل دورى از هر گونه پستى و نزول است. «رددناه اسفل سافلین الاّ الّذین آمنوا و عملوا الصالحات»
10- با آنكه خداوند خالق انسان است و هرگونه بخواهد حق دارد با مخلوقش رفتار كند، امّا او بر اساس عدل، حكم مىكند و بهترین داوران است. «احكم الحاكمین»
سیماى سوره تین
این سوره هشت آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام سوره برگرفته از آیه اول است و به معناى انجیر مىباشد.
محور سوره، كیفر و پاداش انسانها در قیامت است، امّا مطلب را از راه آفرینش انسانها در بهترین صورت و دو گروه شدن آنان بر مبناى ماندن بر فطرت پاك الهى و یا خروج از آن و سقوط به پایینترین درجات انسانیّت، بیان مىكند كه این اختلاف در انتخاب، موجب اختلاف در كیفر و پاداش الهى مىشود. و طبیعتاً حكمت اقتضا مىكند كه دو گروه یكسان دیده نشوند.
سوره 94. شرح
أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ وَوَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَكَ وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَب (اى پیامبر!) آیا به تو شرح صدر عطا نكردیم؟ و بار سنگینات را از (دوش) تو برنداشتیم؟ آن (بار گرانى) كه براى تو كمرشكن بود. و نام تو را بلند (آوازه) گردانیدیم. پس (بدان كه) با هر سختى آسانى است. آرى، با هر دشوارى آسانى است. پس هر وقت (از كارى) فراغت یافتى (براى كار جدید) خود را به تعب انداز. و با رغبت و اشتیاق به سوى پروردگارت روىآور.
نکته ها
در سوره قبل (ضُحى) فرمود: خداوند تو را رها نكرده است: «ما ودّعك ربّك» در این سوره مىفرماید: چگونه تو را رها كرده، كسى كه بزرگترین الطاف و سرمایهها را كه شرح صدر است به تو داده است: «ألم نشرح لك صدرك»
«شرح صدر» به معناى گشایش سینه و بالا رفتن ظرفیّت انسان است تا بتواند ناملایمات را تحمّل كند و در مشكلات و سختىها صبر و پایدارى ورزد. هنگامى كه خداوند حضرت موسى را به رسالت برگزید، اولین خواسته او سعه صدر بود كه گفت: «ربّ اشرح لى صدرى»(طه، 25.) پروردگارا! سعه صدر به من عطا كن. ولى پیامبر اسلام بدون درخواست مورد لطف قرار گرفت و سعه صدر را از خداوند دریافت كرد. «الم نشرح لك صدرك»
مراد از بار سنگین كه بر دوش پیامبر سنگینى مىكرد و خداوند با دادن شرح صدر، آن را ازدوش پیامبر برداشت، مسئولیّت رسالت و دعوت مردم به توحید و مبارزه با فساد و شرك و خرافات است. از آنجا كه غم و غصهها را نمىتوان كم كرد، پس باید ظرفیّتها را بالا برد تا بتوان مشكلات را تحمّل كرد و كم نیاورد. شرح صدر نشانه لطف ویژه الهى است: «فمن یرد اللّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام»(انعام، 125) یعنى هر كس را خداوند اراده كند هدایت یابد، روح او را براى پذیرش اسلام باز مىكند. از نظر روانى، هنگام برخورد با مشكلات نباید تمام ذهن متوجه آن شود، بلكه باید به سهولتهاى پس از آن كه مورد وعده و سنت الهى است نیز توجه نمود.
عُسرها سبب یُسر است. كلمه «مَعَ» ممكن است به معناى سبب باشد، یعنى هر سختى در درون خود تجربهها و سازندگىهایى دارد. «انّ مع العسر یسراً» حذف حرف فاء در جمله دوم «فانّ مع العسر یسرا، انّ مع العسر یسرا» بیانگر آن است كه این اصل عمومى است و مخصوص پیامبر نیست. رهبران حق كه در برابر طوفان مخالفتها و مشكلات و شكنجهها و تهدیدها و توطئهها و تهمتها و لجاجتها و جنگها و... قرار مىگیرند بیش از هر چیز به سعه صدر نیاز دارند. «ألمنشرح لك صدرك»
بر اساس روایات كه مورد فتواى مراجع دینى نیز قرار گرفته است، این سوره و سوره ضُحى یك سوره حساب مىشوند نظیر سوره فیل و قریش و در نمازهاى واجب كه بعد از سوره حمد، خواندن بیش از یك سوره جایز نیست، این دو سوره باید با هم خوانده شود. شاهد یكى بودن این دو سوره، تناسب آیه آخر سوره قبل با آیه اول این سوره است كه مىفرماید: «ألم نشرح لك صدرك» شرح صدرى كه به پیامبر اسلام داده شد، باعث شد تا آن حضرت در برابر آن همه آزارها، قومش را نفرین نكند و مىفرمود: «اللّهم اهد قومى فانّهم لا یعلمون»(بحارالانوار، ج11، ص298) یعنى خداوندا این مردم را هدایت كن زیرا كه نمىدانند و در فتح مكه با اعلام عفو عمومى فرمود: «لا تثریب علیكم الیوم» امروز باكى بر شما نیست و همه را بخشیدم، همانگونه كه یوسف با این جمله تمام برادرانش را یكجا عفو كرد.
نمونه «وضعنا عنك وزرك و رفعنا لك ذكرك» این بود كه مردم فوج فوج در دین خدا وارد مىشدند «یدخلون فى دین اللّه افواجاً»(نصر،۲) و در جنگهاى بدر و خندق و حنین اسلام پیروز شد و با اینكه بعضى منافق و یا ترسو بودند و فرار مىكردند باز اسلام رو به رشد بود.
در اكثر موارد این بار سنگین توسط حضرت علىع از دوش پیامبر برداشته مىشد. او در بدر و خیبر و احد شجاعانهترین عملیات را انجام داد. البته در برخى موارد، «وزر» و سنگینى را، از طریق امدادهاى غیبى و نزول فرشتگان(آل عمران،123) و یا القاء ترس(آل عمران، 151 و حشر،۲) در دل دشمنان، از دوش پیامبر اكرم برداشته شد. خداوند، نام و یاد پیامبرش را گرامى داشته است. در قرآن، به درود و صلوات بر پیامبرش فرمان داده است: «یا ایّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»(احزاب، 56) نام او را در بسیارى از آیات در كنار نام خودش آورد است، «یا ایّها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول»(محمّد، 33) در اذان، شهادت به رسالت او را در كنار شهادت به وحدانیّت خودش قرار داده است. «اشهد أن لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه» و در تشهد هر نماز، نیز این شهادتین را تكرار كرده است. زنى از ندادن نفقه شوهر فقیرش، نزد حضرت علىع شكایت كرد. حضرت مرد را زندانى نكرد و فرمود: «انّ مع العسر یُسرا»(نور الثقلین9)
1- سعه صدر، زمینهساز انجام برنامههاى سنگین رسالت است. «الم نشرح... وضعنا عنك وزرك»
2- از آینده مكتب نگران مباشید. «و رفعنا لك ذكرك»
3- مبارزه با خرافات و آداب و رسوم جاهلى بسیار سنگین است. «وزرك»
4- كار پیامبر در حدّ كمرشكن بود. «انقض ظهرك»
5 - نام نیك و آبرو لازمه توفیق در رهبرى جامعه است. «رفعنا لك ذكرك»
6- سنّت و برنامه الهى آن است كه بدنبال هر سختى، آسانى است. «انّ مع العسر یسرا» (در جاى دیگر قرآن مىخوانیم: «سیجعل اللّه بعد عُسر یسرا»(طلاق، 7) سختىها و مشكلات زوالپذیرند و به آسانى تبدیل مىشوند).
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
7- انسان باید بعد از فارغ شدن از هر كار و مسئولیّتى، آماده پذیرش مسئولیّت دیگر و تلاش و كوشش دیگر باشد. «فاذا فرغت فانصب»
8 - تلاشها باید جهت الهى داشته باشد. «الى ربّك فارغب»
9- تلاش و كوشش باید همراه با اخلاص باشد. «فانصب... الى ربّك فارغب»
10- براى توجه به خداوند باید نهایت تلاش را بكار برد. «فانصب - الى ربك فارغب»
11- پیمودن راه خدا باید عاشقانه و با رغبت باشد. «الى ربّك فارغب»
12- رغبتها و تمایلات تنها سزاوار اوست نه دیگران. «الى ربّك فارغب»
سوره ضحی
نکته ها «ضحى» به معناى اوایل روز و هنگام چاشت است. «سَجى» هم به معناى پوشاندن و هم به معناى سكون و آرامش است. «وَدّعك» از «تودیع» به معناى واگذاشتن و رها كردن است و «قلى» به معناى شدّت عداوت و بغض و خشم و قهر است. براى چند روزى وحى از پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله قطع شد. مخالفان سرزنش كردند كه خدا تو را رها كرده است. این آیات نازل شد و حضرت را دلدارى داد. شاید دلیل قطع وحى آن بود كه خداوند به مردم بفهماند هر چه هست از اوست و پیامبر در الفاظ وحى و زمان نزول آن و مقدار آن، از خود اختیارى ندارد.
نشانه آنكه خدا پیامبرش را رها نكرده، این است كه در این سوره كوچك، سیزده بار شخص پیامبر مورد خطاب قرار گرفته است.
پيام ها
1- روشنى روز و تاریكى و آرامش شب دو نعمت بزرگ الهى است كه مورد سوگند خداوند قرار گرفته است. «و الضّحى و الّیل اذا سجى»
2- با قاطعیّت، زبان بدگویان را قطع و دل پاكان را بدست آورید. «والضحى و الّیل اذا سجى ما ودّعك ربّك»
3- به قضاوتها و پیش داورىها و تحلیلهاى نادرست، صریحاً جواب بدهید. «ما ودّعك ربُّك»
4- مربّى نباید كسى را كه تحت تربیت اوست رها كند. «ما ودّعك ربُّك»
5 - قطع موقت لطف را نشانه غفلت و قهر الهى ندانید. «ما ودّعك ربُّك و ما قلى»
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فََاوَى وَوَجَدَكَ ضَآلّاً فَهَدَى وَ وَجَدَكَ عَآئِلاً فَأَغْنَى فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ وَأَمَّا السَّآئِلَ فَلَا تَنْهَرْ وَأَمَّا بِنَعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ آیا تو را یتیم نیافت، پس پناه داد و سامانت بخشید. و تو را سرگشته یافت، پس هدایت كرد. و تو را تهىدست یافت و بىنیاز كرد. (حال كه چنین است) پس بر یتیم قهر و تندى مكن. و سائل را از خود مران. و نعمت پروردگارت را (براى سپاس) بازگو كن
سیماى سوره ضحى
این سوره یازده آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام سوره، برگرفته از آیه اول است كه با سوگند به هنگام بالا آمدن روز آغاز مىشود. از آنجا كه مخالفان، به خاطر قطع نزول وحى به مدّت پانزده روز، به آن حضرت نیش زبان مىزدند، لذا این سوره در مقام دلدارى به پیامبر است و حمایتهاى خداوند از آن حضرت را، از هنگام یتیمى تا رسیدن به رسالت بیان مىدارد. و آنگاه از پیامبر مىخواهد تا او نیز با یتیمان و محرومان برخوردى خدایى داشته و با زبان و عمل، نعمتهاى الهى را آشكار ساخته و سپاسگزار آنها باشد.
نکته ها
مراد از «آخرت» در آیه «و للاخرة خیر لك من الاولى» یا روز قیامت است و یا عاقبت كار پیامبر در همین دنیا.
قبل از تولد پیامبرص پدرش عبداللّه از دنیا رفت. در كودكى مادرش را از دست داد و هشت ساله بود كه جدش عبدالمطلب از دنیا رفت و از این رو از درد یتیمان خبر داشت. قرآن مىفرماید: «ما ضلّ صاحبكم و ما غوى»(نجم، 2) یعنى پیامبر شما حتّى براى یك لحظه گمراه نبوده است. پس مراد از «وجدك ضالاً فهدى» آن است كه اگر هدایت الهى نبود، راه به جایى نمىبردى. چنانكه در سوره شورى آیه 52 مىفرماید: «ما كنت تَدرى ما الكتاب و لا الایمان ولكن جعلناه نورا نهدى به» اگر لطف ما نبود تو خبرى از كتاب و ایمان نداشتى.
و در سوره یوسف آیه 3 نیز مىفرماید: «اوحینا الیك هذا القرآن و ان كنت من قبله لمن الغافلین» تو قبل از نزول قرآن از بىخبران بودى. كلمه «ضالّ» هم به معناى گمراه است و هم به معناى گمشده، نظیر «الحكمة ضالة المؤمن»(نهجالبلاغه، حكمت 80) حكمت گمشده مؤمن است. آرى پیامبر قبل از نزول وحى متحیّر بود و با نور وحى با دستورات و وظیفه الهى خود آشنا مىشد. «عائل» به فقیر گفته مىشود و «قهر»، غلبه توأم با تحقیر است. «نهر» راندن همراه با خشونت است. عنوان نهر آب نیز به خاطر حركت تند آب است.
اگر نیازهاى یتیم تأمین نشود مفاسد اخلاقى و اجتماعى فراوانى جامعه را تهدید مىكند و كمبود محبت ممكن است یتیم را به صورت فردى سنگدل و عقدهاى درآورد. در حدیث مىخوانیم: امیدواركنندهترین آیات قرآن، آیه «و لسوف یعطیك ربّك فترضى» مىباشد كه مراد شفاعت است.(شواهد التنزیل، ج2، ص446) رضاى پیامبر در دنیا و آخرت، مورد نظر خداست. چنانكه در دنیا قبله را براى رضاى او تغییر داد تا یهودیان بر او منت ننهند كه رو به بیت المقدّس كه قبله ماست نماز مىگزارى. «فلنولینك قبلةً ترضاها» و در آخرت، مقام شفاعت به او مىدهد تا راضى شود. «و لسوف یعطیك ربّك فترضى»(87) امام باقر علیه السلام دوبار سوگند یاد فرمودند كه مراد از آن عطاى مخصوص كه خداوند به پیامبرش عطا خواهد كرد، شفاعت است. «واللّه الشفاعة واللّه الشفاعة»(بحار، ج8، ص57) و امام صادقعلیه السلام فرمود: رضایت جدم به این است كه موحدى در آتش باقى نماند.(تفسیر صافى) امام صادق علیه السلام در ذیل آیه «و امّا بنعمة ربّك فحدّث» فرمودند: «حدّث بما اعطاك اللّه و فضّلك و رزقك و احسن الیك و هداك»(مجمع البیان و نمونه) آنچه از عطاها، برترىها، رزقها، احسانها و هدایتهاى اوست بازگو كن. پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمودند: «التحدّث بنعمة اللّه شكر و تركه كفر»(وسائل، ج8، ص40) كسى كه آثار نعمتهاى الهى در زندگى او دیده نشود، دشمن خدا و مخالف نعمتهاى اوست.
2- نعمتهاى آخرت، زوال و رنج و نقص نعمتهاى دنیوى را ندارد. «وللاخرة خیر لك من الاولى»
3- در برابر قطع موقت وحى، خداوند وعده چشمگیر به پیامبرش مىدهد. «ولسوف یعطیك ربُّك»
4- مالكیّت تمام دنیا هم مردان خدا را راضى نمىكند، پس تحقیق وعده خداوند، در جهان دیگرى است. «لسوف یعطیك ربّك فترضى»
5 - جلب رضاى پیامبر، مورد توجه خداست. «فترضى»
6- رهبر باید درد آشنا باشد تا درد دیگران را لمس كند. «الم یجدك یتیماً، عائلاً»
7- یتیمى، مانع رسیدن به كمال نیست. «الم یجدك»
8 - منت گذارى انسان بر انسان زشت است، ولى منت خدا بر انسان یك ارزش است. «الم یجدك یتیماً فاوى...»
9- یاد نعمتهاى الهى، روحیه تشكر از خدا و خدمت به دیگران را در انسان زنده مىكند. «الم یجدك یتیماً فاوى... فاما الیتیم فلا تقهر»
10- در هنگام قدرت، از زمان ضعف خود یاد كنید. «الم یجدك یتیماً »
11- الطاف الهى با واسطه است. آوى مَأوى دادن و غنى كردن خداوند از طریق حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه بود
12- پناه دادن به یتیم و غنى كردن فقیر، كارى الهى است. «فاوى - فاغنى»
13- اگر گذشته تلخ خود را یاد كنید، محرومان را منع و طرد نمىكنید. «فاما الیتیم فلا تقهر»
14- رسیدگى به یتیم، به دلیل شرایط سنى و روحى او در اولویّت است. «فلا تقهر - فلا تنهر»
15- نعمتها را از خدا بدانید و به آن مغرور نشوید. «نعمة ربّك»
16- بازگو كردن نعمت یك نوع شكرگزارى است. «فحدّث»
17- لطف گذشته خداوند، عامل امید به آینده است. (خدایى كه در گذشته، یتیمى و فقیرى و تحیر تو را برطرف كرد، آینده و آخرت تو را بهتر قرار مىدهد.) «وللاخرة خیر لك... الم یجدك...»
18- خدا زیاد مىبخشد ولى كم مىخواهد، فقیر را غنى مىكند ولى از ما نمىخواهد فقیر را غنى كنیم، فقط مىفرماید: فقیر را طرد نكنید. «و امّا السائل فلا تنهر» یتیم را مأوى مىدهد ولى از ما در این حد مىخواهد كه بر یتیم سلطه نیفكنیم. «و امّا الیتیم فلا تقهر»
19- خداوند، سؤال نكرده عطا مىكند، پس ما لااقل بعد از سؤال و درخواست، به دیگران كمك كنیم. «ووجدك عائلا فاغنى... و امّا السائل فلا تنهر»
20- نعمتها را محصولِ علم و تخصص و زرنگى خود ندانید، بلكه لطف او بدانید «بنعمة ربّك...»
21- یاد نعمتها انسان را از یأس و خودباختگى نجات داده و مقاومت او را در برابر حوادث زیاد مىكند. «بنعمة ربّك فحدّث»
22- مهمتر از غذا و لباس براى یتیمان، محبت است. «امّا الیتیم فلا تقهر»
23- اگر بیمارى و فقر و سختى براى انسان رخ دهد، یاد سایر نعمتها براى او مرهمى است.و امّا بنعمة ربّك فحدّث
24- نعمتهاى الهى باید در مسیر رشد و تربیت انسان باشد نه غفلت او. «نعمة ربّك»
سوره 92. لیل
وَالَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى وَمَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىبه شب سوگند، آنگاه كه (زمین را در پردهى سیاه) فرو پوشاند. به روز سوگند، آنگاه كه روشن شود. سوگند به آن كس كه نر و ماده را آفرید.
همانا تلاشهاى شما پراكنده است.
نکته ها در حدیث مىخوانیم: خداوند به هر چه از مخلوقاتش كه بخواهد، حق دارد سوگند یاد كند ولى مردم باید تنها به خدا سوگند یاد نمایند.(75) «شتّى» جمع «شتیت» به معناى متفرّق است. سوگند، تنها براى تفاوت سعىها نیست، زیرا كه این تفاوت بر همه روش است، بلكه سوگند به خاطر نتایج و آثار متفاوت كارها است.
سایهى شب یك نعمت بزرگ است كه در آن تعدیل حرارت، آسایش جسم، آرامش روح و نیایشهاى خالصانه انجام مىگیرد. 75) تفسیر نورالثقلین.
پيام ها 1- زمان، امرى مقدّس و قابل سوگند است. «والیل اذا یغشى»
2- هم به نشانههاى آفاقى توجه كنید، «والّیل... والنهار» هم به نشانههاى انفسى. «و ما خلق الذكر و الانثى»
3- نظام زوجیّت در حیوان و انسان، نشانه قدرت و حكمت خداوند است. «ما خلق الذكر و الانثى»
4- تفاوت مهر یا قهر خداوند حكیمانه و عادلانه است نه گزاف، زیرا تلاشهاى شما انسانها گوناگون است. «ان سیعكم لشتّى»
فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيِّسرُهُ لِلْيُسْرَى وَأَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَى وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى وَمَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى امّا آن كه انفاق كرد و پروا داشت و پاداش نیك (روز جزا) را تصدیق كرد. به زودى ما او را براى پیمودن بهترین راه آماده خواهیم كرد. ولى آنكه بخل ورزید و خود را بىنیاز پنداشت. و پاداش نیك (روز جزا) را تكذیب نمود. پس او را به پیمودن دشوارترین راه خواهیم انداخت. و چون هلاك شد، دارایىاش براى او كارساز نخواهد بود.
نکته ها
شاید مراد از عطاى همراه با تقوا، این باشد كه عطا با نیّت خالص و بدون منت، آن هم از مال حلال و در مسیر خدا باشد كه تمام این امور در كلمه تقوا جمع است. «اعطى واتقى» اگر خداوند براى برخى راه خیر را باز مىكند، «فسنیسّره للیسرى» و براى برخى راه شر را «فسنیسّره للیسرى» به خاطر تفاوت تلاش خود انسانها است. «انّ سعیكم لشتّى» در خانه شخصى ثروتمند درختى بود كه كودكان همسایه هنگامى كه میوه آن درخت به زمین مىریخت، آن را برگرفته و مىخوردند ولى صاحب درخت، میوه را از دهان اطفال مىگرفت. پدر اطفال مسئله را به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله گزارش داد. حضرت نزد صاحب خانه رفته و پیشنهاد كردند درخت را در برابر درختى در بهشت به من بفروش. آن مرد جواب رد به پیامبر داد و گفت: دنیاى نقد را به آخرت نسیه نمىفروشم. پیامبر برگشت. یكى از یاران پرسید: آیا اگر من آن درخت را بگیرم و با من نیز چنین معاملهاى مىكنید؟ حضرت فرمود: آرى. آن شخص توانست با بهایى چندین و چند برابر، درخت را خریدارى كند و در اختیار پیامبر گذارد. آن حضرت به نزد آن خانواده فقیر آمده و درخت را به آنها بخشید. در این هنگام آیات این سوره نازل شد.(تفسیر نمونه) «فامّا من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى...»
هر كس گام اول سخاوت را بر اساس ایمان به معاد و تقوا بردارد، خدا ظرفیّت و شرایط روحى او را براى كارها هموار مىكند و روح او را با كار خیر مأنوس مىگرداند، تجربه و تعقل و كاردانى او را بالا مىبرد، الهام و ابتكار به او مىدهد، پذیرش مردمى و اجتماعى او را زیاد مىكند و راههاى جدیدى را براى كار خیر پیش پاى او مىگذارد كه همه اینها مصداق «فسنیسّره للعسرى» است. نكته لطیف آن است كه قرآن مىفرماید: او را براى آسانترین راه آماده مىكنیم «فسنیسّره للیسرى» و نفرمود: كار را براى او آسان مىكنیم. «سنیسر له الیسرى» و فرق است میان آنكه انسان روان باشد یا كارش روان باشد. انسان مىتواند با توكل و دعا و اتصال به قدرت بى نهایت آسان داراى چنان سكینه و سعه صدر شود كه هر كارى را به راحتى بپذیرد و انجام هر كار خیر براى او آسان باشد.
در تاریخ كربلا مىخوانیم كه همین كه زینب كبرى بدن قطعه قطعه امام حسینعلیه السلام را دید گفت: «ربّنا تقبّل منّا هذا القلیل» پروردگارا این شهید در نزد عظمت تو كوچك است او را بپذیر! آرى ایمان و تقوا انسان را در برابر هر حادثه بیمه كرده و كار روان و آسان مىكند. «فسنیسّره للیسرى»
مراد از كلمه «یُسرى» و «عُسرى» كه در قالب مؤنث آمده است، كارها یا راههاى آسان و مشكل است.
آنچه مهم است، اصل بخشش است، نوع و مقدار آن در مرحله بعد است. عطا گاهى كم است، گاهى زیاد، گاهى از مال است و گاهى از مقام و آبرو. كلمهى «حُسنى» یا مصدر است مثل رُجعى و یا مؤنث احسن است. امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «و امّا مَن اعطى و اتّقى و صدّق بالحسنى فسنیسّره للیسرى» فرمودند: «لا یرید شیئا من الخیر الاّ یسّره اللّه له» چیزى را اراده نمىكند مگر آنكه خداوند انجام آن را براى او آسان مىكند.(كافى، ج4، ص46) و در تفسیر آیه «و امّا من بخل واستغنى و كذّب بالحسنى فسنیسّره للعسرى» فرمودند: «لا یرید شیئا من الشرّ الاّ یسّره اللّه له» درباره انجام دادن هیچ شرى تصمیم نمىگیرد مگر آنكه خداوند انجام آن شر را براى او آسان كرده و مرتكب مىشود.(كافى، ج4، ص47)
پيام ها
1- شیوه تبلیغ صحیح این است كه بعد از كلیات، نمونهها و مصادیق بیان شود. «انّ سعیكم لشتّى فامّا مَن اعطى»
2- عطا همراه با تقواكار ساز است. «اعطى واتقى»
3- عطا باید بدون ریا و غرور و منت و آزار باشد.«اعطى و اتقى...»
4- آنچه عطا مىكنید مهم نیست، چگونه و با چه انگیزه و حالت عطا كردن مهم است. «اعطى و اتقى»
5 - شرط پذیرفته شدن عطا، تقواست. «اعطى و اتقى» (وگرنه عطاى مال حرام یا با نیّت غیر خالص اجرى ندارد، زیرا «انّما یتقبّل اللّه من المتّقین»(مائده، 27)
6- آخرت، بهتر از دنیا است. «الحُسنى»
7 - كسى مىتواند به عطاى خود رنگ الهى داده و اهل پروا باشد كه به معاد ایمان داشته باشد. «و صدق بالحُسنى» (قرآن به وعدههاى قیامت حُسنى گفته است. «كُلاً وعد اللّه الحُسنى»(نساء، 95)
8 - ایمان به قیامت، شرط پذیرفته شدن عمل است. «و صدق بالحسنى»
9- بخل و مغرور شدن به مال، نشانه بىتقوایى است. «من بخل واستغنى»
10- گشایش یا گره خوردن كارهاى انسان، نتیجه سخاوت یا بخل انسان نسبت به دیگران است. «اعطى... للیسرى، بخل... للعسرى»
11- نیكى، نیكى مىآورد و شر، شر. «اعطى واتقى... فسنیسره للیسرى - بخل واستغنى... فسنیسره للعسرى»
12- پاداش و كیفر الهى متناسب با رفتار انسانهاست، اگر گره از كار فقرا باز كنیم، خداوند گره از كار ما باز مىكند. «فسنیسره للیسرى» و اگر فقرا را در عُسرت گزاریم، خداوند هم عسرت را پیش پاى ما مىگذارد. «فسنیسره للعسرى»
13- اهل بخل بدانند كه ثروت نجات دهنده نیست. «و مایغنى عنه ماله اذا تردّى»
14- نتیجه بخل سقوط است، سقوط از انسانیّت و كمال و سقوط از چشم مردم همراه با سقوط در دوزخ و محروم شدن از درجات اخروى. «اذا تردّى»
15- گاهى منشأ بخل امروز، به خاطر ترس از فقر در آینده است. «بَخل واستغنى» (چنانكه در آیه 267 و 268 سوره بقره در كنار دستور انفاق مىفرماید: این شیطان است كه شما را از فقر آینده مىترساند. «انفقوا... الشیطان یعدكم الفقر»)
16- گاهى سرچشمه بخل، مغرور شدن به دنیا و احساس بىنیازى نسبت به وعدههاى بهشتى است. «بخل و استغنى»
إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَالْأُولَى فَأَنذَرْتُكُمْ نَاراً تَلَظَّى لَا يَصْلاَهَآ إِلَّا الْأَشْقَى الَّذِى كَذَّبَ وَتَوَلَّى وَسَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِى يُؤْتِى مَالَهُ يَتَزَكَّى وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تُجْزَى إِلَّا ابْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى وَلَسَوْفَ يَرْضَى همانا هدایت (مردم) بر عهده ماست. و بى شك آخرت و دنیا از آنِ ماست. پس شما را از آتشى كه زبانه مىكشد بیم دادم. (آتشى كه) جز بدبختترین افراد در آن در نیاید. همان كه (حق را) تكذیب كرد و روى بر تافت. ولى با تقواترین مردم از آن آتش دور داشته خواهد شد. همان كه مال خود را مىبخشد تا پاك شود. در حالى كه براى احدى (از كسانى كه به آنان مال مىبخشد،) نعمت و منتى كه باید جزا داده شود، نزد او نیست. جز رضاى پروردگار بلند مرتبهاش، نمىطلبد. و به زودى خشنود شود.
نکته ها
هدایت كردن از جانب خداوند، امرى حتمى است، «انّ علینا للهدى» ولى پذیرش آن از سوى مردم حتمى نیست. چنانكه در جاى دیگر مىفرماید: «و امّا ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمى على الهدى»(فصّلت، 17) «تلظّى»، شعله آتش بدون دود است كه سوزندگى زیادترى دارد. خلود و جاودانگى در دوزخ مخصوص افراد شقى است. «لایصلاها الاّ الاشقى» در كلمه «صَلى» ملازمت و همراهى نهفته است. شاید «نارًا تلظّى» كه نوع خاصى از آتش است مخصوص افراد شقى باشد و سایر مجرمان به انواع دیگرى از آتش گرفتار شوند. آیه «و لسوف یرضى» را دو گونه مىتوان معنا كرد: یكى آنكه انسان با رسیدن به اهدافش از خدا راضى مىشود، دیگر آنكه خداوند از او راضى مىشود. البتّه در قرآن، هر دو مورد یعنى رضاى خداوند از انسان و رضاى انسان از خداوند، در كنار هم آمده است: «رضى اللّه عنهم و رضوا عنه»(بیّنه، 8)، «ارجعى الى ربّك راضیة مرضیة»(فجر، 28)
پيام ها
1- یكى از سنّتهاى الهى كه خداوند بر خود واجب كرده، هدایت مردم از طریق عقل و فطرت و پیامبران است. «انّ علینا للهدى»
2- پذیرش هدایت، به نفع خود شماست، وگرنه خداوند بىنیاز است. «و انّ لنا للآخرة و الاولى»
3- هشدار و انذار وسیله هدایت الهى است. «فانذرتكم» (هشدارهاى الهى را باید جدى گرفت، زیرا از سوى كسى است كه دنیا و آخرت به دست اوست)
4- آتش آخرت، امرى ناشناخته و عظیم است. «ناراً» به صورت نكره آمده است.
5 - شقاوت مثل تقوا داراى مراحلى است. «الاشقى... الاتقى» (كسى كه آن همه نشانههاى هدایت را نادیده بگیرد بدبختترین است «اشقى، الّذى كذّب و تولىَّ»
6- تقوا، همراه كمك به محرومان سپرى است در برابر آتش دوزخ. «سیجنّبها الاتقى الّذى یؤتى ماله»
7- كمك به محرومان، شیوه دائمى پرهیزگاران است. «یؤتى»
8 - كمك از مال شخصى ارزش است. «ماله»
9- نشانه تقوا، كمكهاى مالى خالصانه است. «الاتقى الّذى یوتى ماله»
10- كمك به فقرا، راهى است براى تزكیه و خودسازى. «یؤتى ماله یتزكى»
11- كمكهاى مالى كه براساس جبران خوبىهاى دیگران باشد، مایه رشد نیست. «ما لاَحدٍ عنده من نعمة» (انفاقى ارزش بالایى دارد كه انسان مدیون دیگران نباشد و چشم داشتى هم نداشته باشد)
12- متّقى، جز رضاى خدا به دنبال چیز دیگرى نیست. «الاّ ابتغاء وجه ربّه الاعلى»
13- قصد قربت، شرط لازم است. «الاّ ابتغاء وجه ربّه»
14- انفاق باید در راههاى خداپسندانه باشد. «یؤتى ماله... ابتغاء وجه ربّه»
15- او پروردگار اعلى است، پس فقط رضاى او را جستجو كنید كه پاداش اعلى مرحمت مىكند. «ابتغاء وجه ربّه الاعلى»
16- انسان مخلص، به مقام رضا مىرسد و همواره از خداوند خشنود است. «و لسوف یرضى»
سیماى سوره لیل این سوره بیست و یك آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام سوره، برگرفته از آیه اول است كه با سوگند به شب هنگام آغاز شده است. سوگند با تأكید به تفاوت تلاشها و انگیزههاى بشرى آغاز و با بیان قانون مكافات عمل ادامه مىیابد. قانونى كه احسان به دیگران را اساس گشایش در كارها و بخل و بزرگىطلبى را عامل دشوار شدن امور انسان معرفى مىكند. ادامه سوره به سنّت عام هدایت الهى اشاره داشته و سرانجام آنان را كه به انذار الهى توجّه نمىكنند، آتش دوزخ و فرجام اهل تقوا را آزادى از آن بیان مىكند. البتّه متّقیانى كه اهل زكات هستند و انگیزهاى جز رضاى الهى ندارند، كه خداوند نیز اسباب خشنودى آنان را فراهم مىسازد.