شمس تا بروج : تفسیر نور
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
سوره شمس ۹۱
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا وَالَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا وَالسَّمَآءِ وَمَا بَنَاهَا وَ الْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا به خورشید سوگند و گسترش نور آن. به ماه سوگند، آنگاه كه از پى خورشید در آید. به روز سوگند آنگاه كه زمین را روشن سازد. به شب سوگند، آنگاه كه زمین را بپوشاند. به آسمان سوگند و آنكه آن را بنا كرد. به زمین سوگند و آنكه آن را گسترانید. به نفس سوگند و آنكه آن را سامان داد. پس پلیدىها و پاكىهایش را به او الهام كرد.
نکته ها شاید رمز سوگند به خورشید و ماه و شب و روز و... آن است كه آنچه را كه براى آن سوگند یاد شده (تزكیه نفس) به مقدار عظمت خورشید و ماه ارزش دارد. ارزش خورشید و ماه و شب و روز، بر كسى پوشیده نیست. حیات جانداران و پیدایش ابر و بارش باران و رویش گیاهان و درختان و تغذیه حیوانات و انسان، همه مرهون تابش خورشید است. در قرآن، گاهى به خورشید بزرگ سوگند یاد شده و گاهى به انجیر و زیتون كوچك و این شاید به خاطر آن باشد كه براى قدرت خداوند فرقى میان خورشید و انجیر نیست. همانگونه كه دیدن كاه و كوه براى چشم انسان یكسان است و دیدن كوه براى چشم، زحمتى اضافه بر دیدن كاه ندارد. البتّه بالاترین سوگندها، سوگند به ذات خداوند است، آنهم درباره تسلیم بودن مردم در برابر رهبرى آسمانى. فلا و ربّك لا یؤمنون حتّى یحكموك نساء65
پرسوگندترین سورهها، همین سوره شمس است كه طبیعتاً باید در مورد مهمترین مسائل باشد و آن تزكیه روح از هرگونه پلیدى و آلودگى است. شاید این همه سوگند براى بیان اینكه رستگارى در سایه تهذیب است، به خاطر آن باشد كه خداوند به انسان بفهماند كه من تمام مقدّمات را براى تو آماده كردم، با نور آفتاب و ماه صحنه زندگى را روشن و با گردش شب و روز، زمینه تلاش و استراحت شما را فراهم كردم. زمین را براى شما گستردم و آسمان را برافراشتم و درك خوبىها و بدىها را به روح شما الهام كردم تا به اختیار خود، راه تزكیه نفس را بپیمایید.
ابر و باد و مه و خرشید و فلك در كارند تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى
«فجورها» از فجر به معناى شكافتن است. برافراشتگى آسمانها و گستردگى زمین، با اراده مستقیم الهى یا از طریق نیروها و عوامل طبیعى است و لذا قرآن مىفرماید: «والسماء و ما بناها» و نفرمود: «من بناها» زیرا كلمه «ما» شامل غیر خداوند نیز مىشود. یعنى آنچه آسمان را بنا كرد از نیروها و جاذبهها و دافعههاى طبیعى است كه خداوند حاكم كرده و اگر مراد از كلمه «ما» در «و ما بناها» خداوند باشد، به خاطر آن است كه در لفظ «ما» نوعى ابهام برخاسته از عظمت نهفته و به همین دلیل به جاى كلمه «من» كلمه «ما» گفته شده است. (واللّه العالم)
جهان هستى، گویا در ابتدا یك مجموعه متراكم بوده، سپس بخشى برافراشته و آسمان شده و بخشى گسترده و زمین شده است. «بناها - طحاها» مؤید این سخن آیهاى است كه مىفرماید: آسمان و زمین رتق بود و فتق كردیم، یعنى بسته بود و بازش كردیم. «رتقاً ففتقناهما»(انبیاء، 30) بعضى كلمه «طحاها» را اشاره به حركت زمین دانستهاند، چون یكى از معانى «طحو» راندن و حركت دادن است. اسلام، فكر انسان مادى را از شكم و شهوت و شمشیر و شراب، به تأمّل در عمق آسمانها و زمین و گردش كرات و پیدایش ایام وا داشته است. در تفاوت میان وحى و الهام، گفتهاند كه الهام، دركى است كه انسان سرچشمه آن را نمىشناسد، در حالى كه گیرنده وحى، سرچشمه وحى را مىشناسد.(تفسیر نمونه)
پيام ها
1- بسیارى از موجودات هستى، پدیدههایى شگفتانگیز، روشنگر، مقدّس و ارزشمند هستند و مىتوان به آنها سوگند یاد كرد.«والشمس - والقمر - والنهار»
2- ماه به دنبال خورشید و تابع آن است. «اذا تلاها»
3- اجرام آسمانى با یكدیگر پیوند دارند «و الشمس - والقمر - و السماء - و الارض»
4- خورشید و ماه و ستاره را خدا نپندارید، همه آنها آثار قدرت و تدبیر موجود دیگرى هستند. «تلاها - بناها - طحاها
5 - خواستهها و تمایلات و غرایز انسان به طور حكیمانه تعدیل شده است. «و نفس و ما سوّاها»
6- گناه، نوعى شكافتن پرده عفّت و دیانت است. «فجورها»
7- فهم و درك خوبیها و بدیها به صورت فطرى، در عمق روح انسانها نهاده شده است. «فالهمها فجورها وتقواها»
8 - ابتدا باید پلیدىها را بشناسیم، سپس راه گریز و پرهیز از آنها را. (كلمه «فجور» قبل از «تقوا» آمده است.)
«فجورها وتقواها» قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَآ إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا
به راستى رستگار شد، آن كس كه نفس خود را تزكیه كرد. و بى شك محروم و ناامید گشت هر كس كه آن را به پلیدى آلود. قوم ثمود از روى سركشى، (پیامبرشان را) تكذیب كردند. آنگاه كه شقىترین آنها (براى كشتن ناقه) به پا خاست. پس پیامبر خدا به آنان گفت: ناقه خدا و آبشخورش را (حرمت نهید). پس او را تكذیب كردند و ناقه را كشتند و پروردگارشان به خاطر این گناه، آنان را درهم كوبید و با خاك یكسانشان كرد. و خداوند از عاقبت كار خود بیم ندارد.
نکته ها
امام باقر و صادق علیهما السلام در تفسیر آیه «قد افلح من زكّاها» فرمودند: «قد افلح من اطاعَ»(نور الثقلین) یعنى آن كسكه از پیامبر و امامان معصوم، اطاعت كرد، رستگار شد. در دید الهى، پاكان رستگارند. «قد افلح من زكّاها» ولى در نزد فرعونیان، زورمندان رستگارند كه غلبه دارند و به ظاهر پیروزند. «قد افلح الیوم من استعلى» در انجام كارهاى خیر، امید رستگارى است. «و افعلوا الخیر لعلّكم تفلحون»(حج، 77) در حالى كه در تزكیه نفس و خودسازى، رستگارى قطعى است. «قد افلح من زكّاها» تزكیه نفس، شامل دورى از عقائد و اخلاقیات و رفتارهاى ناپسند و كسب عقائد و اخلاقیات و كردارهاى پسندیده است. در سوره شعراء، آیه 155 «لها شرب و لكم شرب یوم معلوم» و سوره قمر، آیه 28 «نبّئهم انّ الماء قسمة بینهم كلّ شرب محتضر» مىخوانیم: آب قریه یك روز سهم مردم و یك سهم روز شتر است و هر كدام در روز خود بهره گیرند و كسى مزاحم ناقه نشود كه به عذاب بزرگ گرفتار خواهد شد.
در قرآن، چهل مرتبه ماده فلاح به كار رفته كه از بررسى آنها معلوم مىشود رستگارى شامل چه گروههایى مىشود و چه گروههایى از رسیدن به آن محرومند، همچون مجرمان كه مىفرماید: «لا یفلح المجرمون»(یونس، 17)
در قرآن، بعضى مطالب با یك سوگند آمده است. «والعصر انّ الانسان لفى خسر»
گاهى دو سوگند پشت سرهم آمده است. «والضحى والّیل اذا سَجى»
گاهى سه سوگند در پى هم آمده است: «والعادیات ضَبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صُبحا»
گاهى چهار سوگند: «والتین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین»
گاهى پنج سوگند: «والفجر، ولیال عشر، والشفع والوتر، والّیل اذا یسر»
ولى خداوند در این سوره، ابتدا یازده سوگند یاد كرده و سپس به اهمیّت تزكیه نفس اشاره كرده است.
«خاب» از مصدر «خیبة» به معناى به هدف نرسیدن است.
«دسّ» به معناى پنهان كردن و تعبیر قرآن دربارهى زنده به گور كردن دختران چنین است: «یدسّه فى التراب» آرى خلافكار، به خاطر شرمندگى رویى براى جلوه در جامعه ندارد و سعى مىكند عیبها و خلافكارىهاى خود را پنهان كند. كلمه «دسیسه» نیز به كار زشتى گفته مىشود كه آن را پنهان مىكنند. «دَمدم» به معناى عذاب شكننده و فراگیر است كه عذاب شده را قطعه قطعه و پراكنده مىكند. منظور از «سوّاها» یا قلع و قمع ساختمانها است كه با خاك یكسان شد و یا خود مردم كه با خاك یكسان شدند. یك فرد تزكیه شده مىتواند منشأ تحول در جامعه شود و به جامعه رشد و شجاعت و شخصیّت و معرفت و وحدت دهد، چنانكه یك نفر تزكیه نشده براى رسیدن به هوسهاى خود امتهایى را به فساد و نابودى و سقوط مىكشاند.
در قرآن، براى رستگارى انسانها دو عامل مطرح شده است: یكى ایمان و دیگرى تزكیه. «قد افلح من زكاها»، «قد افلح المؤمنون» بنابراین حقیقت ایمان و تزكیه یكى است و هر كس مىخواهد خودسازى كند، باید مؤمن واقعى باشد. آرى مؤمن واقعى كسى است كه خود را تزكیه كند و تزكیه شده واقعى، كسى است كه ایمان داشته باشد و احكام و تكالیف دینى را به دقت انجام دهد كه در آغاز سوره مؤمنون آمده است. در تفسیر اطیبالبیان مىخوانیم، جنایتكاران تاریخ و قاتلان زیاد بودند امّا نوعاً به خاطر حفظ حكومت یا گرفتن حكومت یا محو رقیب و یا طمع به رسیدن چیزى، دست به جنایات مىزدند امّا قاتل ناقه صالح و حضرت على علیه السلام مرتكب جنایت عظیم شدند، در حالى كه هیچ یك از انگیزهها و عوامل فوق در كار نبود، فقط و فقط شقاوت بود. حضرت على علیه السلام در كوفه روى منبر فرمود: شتر صالح را یكى پى كرد ولى خداوند همه را عذاب كرد چون هم راضى بودند و سپس به این آیه اشاره كرد.(نهج البلاغه، خ20) در روایات متعددى از شیعه و اهل سنّت از جمله احمد حنبل، طبرى و قرطبى، آمده كه «اشقى الاولین» عاقر ناقه و «اشقى الاخرین» قاتل علىبن ابیطالب است.(تفسیر نمونه)
پيام ها
1- سوگند به خورشید و ماه و شب و روز و زمین و آسمان و روح انسان كه سعادت انسان در گرو رشد معنوى است نه زندگى مادّى. «والشمس... قد افلح من زكّاها»
2- اگر نفس را رها كنیم، انسان را به سقوط مىكشاند. لذا نفس را باید كنترل كرد. «زكّاها»
3- تزكیه و خودسازى، محروم كردن نیست، رشد دادن است.«زكّاها»
4- هر كس نفس خود را در لابلاى عادات و رسوم و پندارها مخفى كند و غافلانه دنبال تأمین خواستههاى نفسانى رود، محرومیّت بزرگى خواهد داشت. «قد خاب من دساها»
5 - طغیان و گناه، مقدّمه كفر و تكذیب است. كذّبت ثمود بطغواها تقوا یعنى پاكى و طغوى یعنى طغیان در گناه
6- در شیوه تبلیغ، بعد از بیان اصول كلّى، نمونههایى نقل كنید. «قد خاب... كذّبت ثمود»
7- شكستن قداستها نشانه شقاوت است و هر چه قداست بیشتر باشد، شكستن آن قساوت بیشترى مىخواهد. «اشقى»
8 - اگر انسان به فكر تزكیه نباشد، در ابتدا پیروى از نفس را مخفیانه انجام مىدهد «دسّاها» و سپس علنى. «اذ انبعث اشقاها»
9- در انجام كار بد، آن كس كه شقىتر است زودتر تحریك مىپذیرد. «انبعث اشقاها»(بعثَ» یعنى برانگیخت و «انبعثَ» یعنى برانگیخته شد.)
10- هر چه به خدا منسوب باشد، مقدّس است و باید مورد احترام قرار گیرد و اهانت به آن، كیفر الهى را به دنبال دارد. «ناقة اللّه، فعقروها، فدمدم»
11- زدودن علفهاى هرز كافى نیست، بارور كردن هم لازم است. («زكّاها» به معناى رشد است.)
12- به كامیابىهاى زودگذر نفس مغرور نشوید كه عاقبتش محرومیّت است. «و قد خاب» (كلمه «خاب» یعنى محروم شد و به آنچه مىخواست نرسید.)
13- هر كس به گناه دیگرى راضى باشد شریك جرم است. شتر را یك نفر كشت ولى قرآن مىفرماید: جمعى آن را كشتند. «فعقروها»
14- خداوند بر هر چیز مسلط است و از نابود كردن ستمگران هیچ پروائى ندارد. «ولا یخاف عقباها»
15- رضایت و تشویق و تحریك به گناه نیز گناه است. «انبعث اشقاها... بذنبهم»
16- كیفرهاى الهى جلوهاى از ربوبیّت اوست. (مربّى باید موانع تربیت را برطرف سازد.) «فدمدم علیهم ربّهم»
17- قهر الهى در دنیا نیز سخت است. «فدمدم علیهم ربّهم بذنبهم فسوّاها»
سیماى سوره شمس
سوره شمس، پانزده آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام آن برگرفته از آیه اول است كه با سوگند به خورشید آغاز مىشود. بیشترین سوگندهاى قرآن، به صورت پشت سر هم در این سوره آمده است كه با یازده سوگند پیاپى بر خورشید وماه، روز و شب و آسمان زمین، بر ارزش و اهمیّت تزكیه نفس، تأكید مىورزد. مضمون این سوره آن است كه انسان با الهام خدایى، كار نیك را از كار زشت تشخیص مىدهد و اگر بخواهد رستگار شود، باید باطن خود را تزكیه كند و با انجام كارهاى نیك، آن را رشد و پرورش دهد و گرنه از سعادت محروم مىماند.(تفسیر المیزان) آنگاه به عنوان شاهد، داستان قوم ثمود را ذكر مىكند كه به خاطر تكذیب پیامبرشان حضرت صالح و كشتن شترى كه معجزه الهى بود، به عذابى سخت گرفتار شدند.
سوره 90. بلد
لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ وَوَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِى كَبَدٍ أَيَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَداً أَيَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ به این شهر (مكّه) سوگند. در حالى كه تو در این شهر ساكن هستى. به پدر، و فرزندى كه پدیدآورد، سوگند. همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم. آیا مىپندارد كه هرگز احدى بر او قدرت ندارد؟ مىگوید: مال فراوانى تباه كردم آیا گمان مىكند احدى او را ندیده است؟
نکته ها
در قرآن سه بار جمله «لا اُقسم» به كار رفته است و اهل تفسیر آن را دو گونه معنا كردهاند. گروهى حرف لا را زائد دانسته و آن را (قسم مىخورم) معنا كردهاند و گروهى آن را (سوگند نمىخورم) ترجمه كردهاند، به این معنا كه مسئله به قدرى روشن است كه نیازى به سوگند خوردن نیست. منظور از «بلد»، مكّه است كه قبل از اسلام هم مورد احترام بوده است. مكّه حَرَم اَمن الهى و اولین خانهاى است كه براى انسان قرار داده شد.
جمله «و انت حلّ» چند گونه تفسیر شده است كه یك معنى را در ترجمه آوردیم و معناى دوم آن است كه مردم مكّه اهانت تو را در آن حلال مىدانند، پس به شهرى كه اهانت تو را حلال مىشمرند سوگند نمىخورم.(بحار، ج24، ص284) و معناى سوم آن است كه دست تو در مورد این شهر باز است و در فتح مكّه هر تصمیمى كه درباره مخالفان بخواهى مىتوانى بگیرى. «كَبَد» به معناى سختى و «لَبَد» به معناى پشم متراكم است. البتّه بعضى كبد را به معناى راست قامت و معتدل گرفتهاند.( لسان العرب ) اینكه انسان در دل رنج و سختى آفریده شده، یعنى كامیابىهاى دنیوى آمیخته با رنج و زحمت است. «لقد خلقنا الانسان فى كبد» حضرت على علیه السلام مىفرماید: دنیا خانهاى است كه با سختىها عجین شده است. «دار بالبلاء محفوفة»(نهجالبلاغه، خ226) گرچه بعضى مفسران به مناسبت عبارت «هذا البلد» كه مكّه است، مراد از «والد و ما ولد» را حضرت ابراهیم و فرزندش حضرت اسماعیل دانستهاند، ولى همان گونه كه در تفسیر مجمع البیان آمده است، مراد از آن، حضرت آدم و اولیاء از نسل او است. در حدیث آمده است كه گوینده این كلام «اهلكت مالاً لبداً» عمرو بن عبدود در جنگ خندق بوده كه گفت: سرمایه زیادى را در مبارزه با اسلام تباه كردم ولى موفق نشدم.(نور الثقلین)
پيام ها
2- تكرار گاهى نشانه عظمت و عنایت است. «هذا البلد....هذا البلد»
3- ارزش زمینها به ارزش ساكنان آنهاست. «و انت حِلّ بهذا البلد» (سوگند به مكّه به خاطر حضور پیامبر)
4- در مقام فرزندى، دختر یا پسر تفاوتى ندارد. «و ما ولد»
5 - زندگى بشر در متن مشقتها و سختىها قرار دارد. «فى كبد»
6- هر مالى كه در مسیر حق صرف نشود مایه حسرت است. «اهلكت مالاً لبدا»
7- انسان تحت سیطره قدرت و علم الهى است. «ایحسب ان لن یقدر علیه احد... ایحسب ان لم یره احد»
8 - نتیجه هر محاسبهاى كه جاى خدا در آن خالى باشد، پوچى و زیانكارى است. «ایحسب... ایحسب»
9- خود بزرگ بینى در برابر خدا چه معنایى دارد؟ «ایحسب ان لن یقدر علیه احد»
10- كسانى كه در انفاق به راه درست نروند یا مصرف آنها نابجا باشد یا نیّتشان خالص نباشد و همراه با ریا و خودنمایى و دروغ باشد، در آینده شرمنده و پشیمان خواهند شد. «اهلكت مالا لُبداً»
أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ وَلِسَاناً وَشَفَتَيْنِ وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَمَآ أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ فَكُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطَعَامٌ فِى يَوْمٍ ذِى مَسْغَبَةٍ يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْكِيناً ذَا مَتْرَبَةٍ آیا براى او دو چشم قرار ندادیم. و یك زبان و دو لب؟ و دو راه (خیر و شرّ) را به او نمایاندیم. امّا او در آن گردنه سخت قدم نگذاشت. و چه مىدانى كه آن گردنه چیست؟ آزاد كردن برده. یا غذا دادن به روز گرسنگى. به یتیمى خویشاوند یا بینوایى خاك نشین.
نکته ها
«نجد» به معناى مكان بلند، در برابر «تهامه» به معناى گود است. به فرموده امام صادقعلیه السلام به راه خیر و شر، نجدین مىگویند.(كافى، ج1، ص163) تشبیه راه خیر و شر به راهى كه در ارتفاعات است. شاید براى آن باشد كه پیمودن راه خیر بخاطر مبارزه با هوسها و پیمودن راه شر به علّت عواقب تلخ آن. همچون عبور از راه مرتفع است، و براى هر عاقلى مسئله خیر و شر مثل زمین بلند روشن و برجسته است. «عقبة» به معناى گردنه و گذرگاه باریك و سخت است و «اقتحام» به معناى خود را به سختى انداختن است. «مسغبة» به معناى گرسنگى، «مقربة» به معناى خویشاوندى و «متربة» از تراب به معناى خاك نشینى است. در حدیثى مىخوانیم كه امام رضاعلیه السلام هنگام غذا خوردن، سینى بزرگى كنار سفرهاش قرار مىداد و از هر چه در سفره بود بهترینش را در آن مىگذاشت و براى فقرا مىفرستاد و آیه «او اطعام فى یوم ذى مسغبة» را تلاوت كرده و مىفرمود: خداوند مىداند همه مردم توان آزاد كردن برده را ندارند، لذا راه دیگرى را براى بهشت رفتن مردم باز كرد.(نور الثقلین)
در آیه قبل خواندیم: آیا انسان گمان مىكند كه احدى او را نمىبیند؟ در این آیه مىفرماید: آیا ما براى او دو چشم قرار ندادیم؟ چگونه انسان مىبیند؟ ولى خیال مىكند خدا او را نمىبیند؟
خداوند براى چشم، چند محافظ قرار داده است:
جایگاه آن را در میان گودالى از استخوانها قرار داده و چون چشم از پیه ساخته شده، آن را با اشك شور مخلوط كرده است تا فاسد نشود. مژه، دربان و پلك، پوشش چشم است. ابرو، سایبان و خطوط پیشانى براى انحراف عرق به دو سوى صورت است. هر شبانه روز دهها هزار عكس رنگى مىگیرد، بدون آنكه به فیلم و یا تنظیمِ خاصى نیاز داشته باشد. راستى آیا وجود دوربینى كه از پیه ساخته شده و دهها سال عكسبردارى و فیلمبردارى مىكند، نشانه قدرت معجزهگر الهى نیست؟!!
چشم، مظهر عاطفه و غضب و مظهر تعجب و ادب و مظهر زیبائى و عشق است. چشم، رابط انسان با جهان خارج و زبان، وسیله ارتباط انسان با دیگر انسانها و بهترین و ارزانترین و سادهترین و عمومىترین وسیله مبادلات علمى و فرهنگى و اجتماعى است. شاید تأكید قرآن بر دو چشم، به خاطر آن باشد كه تخمین مسافت و فاصله و عمق اشیا با یك چشم امكانپذیر نیست. بگذریم كه چشم نقش ویژهاى در زیبائى افراد دارد و یكى از راههاى شناحت افراد است. اگر گوش یا دهان افراد پوشیده باشد به راحتى مىتوان آنان را شناخت در حالى كه اگر چشم بسته باشد، شناخته نمىشوند. چشم، دریچه دل و عشق است. شاعر مىگوید:
زدست دیده و دل هر دو فریاد كه هر چه دیده بیند دل كند یاد
بسازم خنجرى نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
چشم، راه نفوذ در دیگران است. تفاوت شاگردى كه استاد را ببیند و در چشم او نگاه كند با شاگردى كه از طریق بلندگو یا نوار سخنى را بشنود، بسیار است. زبان و لب، با هم كلمه را مىسازند و بدون همكارى آنها بسیارى از حروف ساخته نمىشوند. انواع زبانها و لهجهها، از آثار قدرت خداست. انسان در آفریدن كلمات و جملات محدودیّتى ندارد. زبان همچنین وسیله چشیدن و تشخیص مزههاست. جالب آنكه هر گوشهاى از زبان براى تشخیص نوعى از مزههاست و با قدرت الهى مقدار آبى كه نیاز دارد در درون دهان تولید مىشود، زبان غذا را به زیر دندانها هل مىدهد بدون آنكه خودش آسیب ببیند، زبان لقمهها را بازرسى مىكند كه اگر استخوان و یا موئى در آن باشد شناسائى كند و در پایان، دهان را جاروب مىنماید. از طریق همین شكاف سادهاى كه ما آن را لب مىنامیم، مكیدن، فوت كردن، جویدن، چشیدن و سخن گفتن صورت مىگیرد.
چشم و زبان و لب، هم مىتوانند ابزار خیر باشند و هم ابزار شرّ، لذا خداوند هر دو راه را به ما نشان داده است.
نجات دیگران از فقر و اسارت، لازم است، حتّى اگر كافر باشند. لذا در آیه، شرط آزاد كردن برده و سیر كردن فقیر، ایمان داشتن برده و فقیر نیست. شرایط زمانى و مكانى و خصوصیات افراد ارزش كارها را تغییر مىدهد:
اطعام ارزش دارد، ولى در زمان قحطى ارزش بیشترى دارد. «فى یوم ذى مسغبة»
یتیم نوازى با ارزش است، ولى یتیمى كه فامیل باشد اولویّت بیشترى دارد. «ذا مقربة»
رسیدگى به فقرا مهم است، به خصوص آنانكه از شدّت فقر خاكنشین هستند. «ذا متربة»
دل كندن از مال به نفع فقرا همچون عبور از گردنههاست، و راه بهشت از میان این گردنهها مىگذرد.
شاید بتوان براى این آیات، مصادیق معنوى در نظر گرفت و گفت: مراد از «فكّ رقبة» آزاد كردن مردم از آتش دوزخ، با هدایت است و مراد از اطعام «او اطعام فى یوم ذى مسغبة» اطعام روحى نیازمندان به وسیله تعلیم و ارشاد است و مراد از «یتیماً ذا مقربة» ایتام آلمحمّدصلى الله علیه وآله هستند و مراد از «مسكیناً ذا متربة»، نیازمندان به هدایت هستند. ناگفته نماند كه براى تأكید این معانى، در حدیث مىخوانیم: مراد از آیه «فلینظر الانسان الى طعامه»(عبس، 24) نظر به علمى است كه انسان مىآموزد كه طعام معنوى است.(تفسیر اطیب البیان) در حدیثى مىخوانیم كه رسول خداصلى الله علیه وآله فرمودند: «عتق رقبه» آن است كه شخصى خودش به تنهائى بردهاى را آزاد كند، ولى «فكّ رقبه» آن است كه به آزاد كردن بردهاى كمك كند.(مجمع البیان)
پيام ها
1- بهترین راه خداشناسى، دقّت و مطالعه در آفریدههاى حكیمانه خداوند است. «الم نجعل له...»
2- با سؤالهاى مناسب، وجدانهاى خفته را بیدار كنید. «الم نجعل له...»
3- همه انسانها از طریق عقل یا فطرت یا راهنمایى انبیا و اوصیا و علما، خیر و شر را مىشناسند. هدیناه النّجدین
4- انجام وظیفه و تكلیف، همچون عبور از گردنه است. «العقبة»
5 - افراد مرفّه و راحتطلب كه از انجام كار و پذیرش مسئولیّت فرار مىكنند، مورد انتقاد قرآناند. «فلا اقتحم العقبه»
6- انسان، مسائل معنوى را بدون هشدارهاى الهى درك نمىكند. «و ما ادریك ما العقبة»
7- آزاد سازى بردگان و اسیران در رأس كارهاى خیر است. «فكّ رقبة»
8 - همیشه كلى گویى مفید نیست، گاهى باید نمونهها و مصادیق را نام برد. «فكّ رقبة... اطعام»
9- براى تحریك عواطف مردم و بیدارسازى وجدانها دردها را مطرح كنید. «مسغبة... مقربة... متربة»
10- براى تشویق مردم به كارهاى خیر، ابتدا الطاف خدا را یادآور شوید. «عینین - لساناً شفتین - یتیما ذا مقربة»
11- اسلام به مسائل مادى طبقه محروم و لزوم حل مشكلات آنان تأكید و اصرار دارد. «یتیماً مسكیناً»
12- سرمایهها خرج مىشود ولى مهم مسیر خرج است.اهلكت مالاً لُبداً... فلا اقتحم العقبة... فكّ رقبة... او اطعام.
ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ وَتَواصَوْاْ بِالْمَرْحَمَةِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ بَآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ عَلَيْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ سپس از كسانى باشد كه ایمان آورده و همدیگر را به شكیبایى و مهربانى سفارش كردهاند. آنان اصحاب یمین هستند. و كسانى كه به آیات ما كفر ورزیدند اصحاب شومى و شقاوت هستند. بر آنان آتشى سرپوشیده و فراگیر احاطه دارد.
نکته ها عبارت «ثمّ كان من الّذین آمنوا» دو گونه معنا شده است:
الف: كارهاى خیر مثل آزاد كردن برده و سیر كردن گرسنه، بسترى براى گرایش به ایمان و سفارش دیگران به كارهاى نیك است.
ب: مقام و ارزش ایمان، بالاتر از سیر كردن گرسنه و آزادى برده است، لذا با كلمه «ثمّ» فاصله شده است.(تفسیر نمونه) «میمنة» از یمن و یمین به معناى میمنت و مباركى است و اصحاب میمنة یعنى كسانى كه بركت دائمى، ملازم و مصاحب آنان است. گویا اصحاب میمنه همان كسانى باشند كه نامه عملشان به دست راستشان داده مىشود. «مشئمة» از شوم به معناى نامبارك است و كلمه «مؤصدة» از «ایصاد» به معناى بستن درب و محكم كردن آن است.
در قرآن، چهار بار كلمه «تواصوا» به كار رفته است: یك بار «تواصوا بالحق»، دو بار «تواصوا بالصبر» ویك بار «تواصوا بالمرحمة». تكرار كلمه «تواصوا» در یك آیه، یا براى تأكید است و یا براى آنكه هر یك از صبر و مرحمت، یك تكلیف مستقل هستند و با ترك یكى زمینه دیگرى از بین نمىرود.(تفسیر راهنما) هیچكس بىنیاز از سفارش و تشویق نیست. كلمه «تواصوا» كه در قالب باب تفاعل آمده، به معناى آن است كه سفارش به نیكىها باید طرفینى و به صورت یك جریان عمومى باشد نه یك طرفه. در آیات قبل سفارش شد كه به یتیم و مسكین رسیدگى كنیم، در این آیه مىفرماید: دیگران را هم به رسیدگى و رحم كردن سفارش كنیم. «تواصوا بالمرحمة» با اینكه معمولاً در كنار «آمنوا»، «عملوا الصالحات» به كار مىرود، ولى در اینجا به جاى «عملوا الصالحات»، «تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة» آمده است گویى این دو سفارش، خود عمل صالح است.
اسلام، علاوه بر كار نیك، به عقائد و انگیزههاى افراد نیز توجه كامل دارد یعنى فرد علاوه بر آزاد كردن برده و اطعام بینوایان باید اهل ایمان نیز باشد. چه بسیارند كسانى كه حاضرند كمكهاى مالى و خدمات انسان دوستانه ارائه دهند ولى حاضر نیستند مكتب و راه و استدلال حق را بپذیرند! اینگونه افراد نیز واماندگانند و از عقبهها و گردنهها عبور نكردهاند، لذا قرآن مىفرماید: شرط عبور از گردنه، خدمات و كمكهاى مالى به اسیر و مسكین و یتیم است به شرط آنكه همراه با روحیه حق پذیرى و ایمان باشد. «ثم كان من الّذین آمنوا» شاید مراد از دوزخ سرپوشیده، همان باشد كه در آیهاى دیگر مىفرماید: «لهم من جهنّم مهاد و من فوقهم غواش»(اعراف، 41)
پيام ها
1- ایمان، شرط پذیرش كارهاى نیك است. «ثم كان من الّذین آمنوا»
2- همه مسلمانان باید یكدیگر را به صبر و رحمت سفارش كنند. «آمنوا و تواصوا»
3- دانستن كافى نیست، گفتن و شنیدن نیز مؤثر است. «تواصوا»
4- بهترین معروفها كه باید به آن سفارش شود، صبر و رحمت است. «تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة»
5 - بعد از خودسازى باید دیگران را به كار خیر دعوت كرد. «تواصوا بالمرحمة»
6- تشكر از نعمت چشم، دیدن آیات الهى و تشكر از نعمت زبان، سفارش به دیگران است. «تواصوا»
7- ایمان و صبر و محبّت، مایه بركت است. «اولئك اصحاب المیمنة»
8 - كسى كه با كفر و بخل، روى حق و رحمت را بپوشاند در قیامت در آتشى سرپوشیده قرار خواهد گرفت. «علیهم نار مؤصدة»
9- مؤمنانى كه به سیر كردن گرسنه و آزادى برده موفق شوند، هم براى جامعه، مایه خیر و بركت هستند و هم آخرت خود را آباد كردهاند و چه میمنت و بركتى بالاتر از این؟ «اصحاب المیمنة»
10- هركارى با بردبارى و پایدار به نتیجه مىرسد و لذا سفارش به صبر، مقدّم بر هر امرى است. «تواصوا بالصبر»
11- منشأ هرگونه شوى و پلیدى، به كفر و حق پوشى بازمىگردد. «والّذین كفروا... هم اصحاب المشئمة»
سیماى سوره بلد
سوره بلد، بیست آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام سوره برگرفته از آیه اول است و مراد از «بلد»، شهر مكّه است كه مورد سوگند خداوند قرار گرفته است. سوره با سوگند آغاز شده و با اشاره به نظام توالد و تناسل انسان، زندگى این دنیا را همراه با تلاش و زحمت معرّفى مىكند. آنگاه انسانهاى غافل و مغرور را مورد سرزنش قرار داده و به نعمتهاى با ارزشى كه خداوند به انسان عطا كرده اشاره نموده و راه سپاس از این نعمتها را رسیدگى به محرومان و خدمت به یتیمان بیان مىدارد. البتّه در برابر این نعمتها، انسانها دو گروه مىشوند، گروهى سپاسگزار كه عاقبتى میمون و مبارك دارند و گروهى كفران پیشه كه پایانى شوم و سخت در انتظار آنهاست
سوره 89. فجر
وَالْفَجْرِ وَلَيَالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ وَالَّيْلِ إِذَا يَسْرِ هَلْ فِى ذَلِكَ قَسَمٌ لِّذِى حِجْرٍ به سپیده دم سوگند. به شبهاى ده گانه سوگند. به زوج و فرد سوگند. به شب سوگند آنگاه كه سپرى شود. آیا (در این سوگندها) براى اهل خرد، سوگندى مهم نیست؟
نکته ها
«فجر» به معناى شكافتن است و مراد از آن، شكافتن تاریكى با سپیده دم است كه زمان مقدّس و با ارزشى است و در آن هنگام، جنبندهها به تكاپو مىافتند و صبح و روز تازهاى را آغاز مىكنند. در حدیثى مراد از فجر را حضرت مهدىعلیه السلام دانسته «الفجر هو القائمعج» كه شب تاریك ظلم و فساد، به صبح قیام آن حضرت برچیده خواهد شد.(تفسیر برهان) «حِجر» به معناى منع و مراد از آن عقل است كه انسان را از كار خلاف منع مىكند. چنانكه «محجور» به معناى ممنوع التصرف است. در روایات، براى «شَفع» به معناى زوج و «وَتر» به معناى فرد، مصادیق زیادى گفته شده است، از جمله اینكه مراد از وتر، روز نهم ذىالحجه (روز عرفه) و مراد از شفع روز دهم ذىالحجه (عید قربان) است و یا مراد از شفع، دو كوه صفا و مروه است و مراد از وتر، كعبه كه یكى است. و یا مراد از وتر، خداوند یكتا و مراد از شفع، مخلوقاتاند كه همه جفت و زوج هستند، یا مراد نماز مستحبّى شفع و وتر است كه در سحر خوانده مىشود و یا مراد از شفع، روز نهم و دهم ذى الحجه و وتر، شب مشعر است.(نور الثقلین) زمان خیلى ارزشمند و بلكه مقدّس است و نباید آن را بیهوده از دست دهیم. خداوند به تمام بخشهاى زمان سوگند یاد كرده است؛
«والصبح»(مدثّر، 34) به صبح سوگند، «والضُحى» به چاشت سوگند، «والنهار»(شمس، 3) به روز سوگند، «والعصر» به عصر سوگند. جالب آنكه به سحر سه بار سوگند یاد كرده است؛ «والّیل اذا یَسر»(فجر، 4)، «والّیل اذا عَسعس»(تكویر، 17)، «والّیل اذ أدبر»(مدثّر، 33) (به شب سوگند آنگاه كه رو به آخر مىرود، یعنى به هنگام سحر سوگند.) مراد از «لیال عَشر»، یا ده شب آخر ماه مبارك رمضان است كه شبهاى قدر در آن قرار گرفته و یا ده شب اول ماه ذى الحجه است كه روز عرفه و عید قربان را شامل مىشود.
پيام ها
1- زمان، مقدّس و قابل سوگند است. «والفجر»
2- بعضى ایام از قداست ویژهاى برخوردار است. «ولیال عشر»
3- ساعات پایان شب كه سالكان در آن سیر معنوى دارند، از قداست خاصّى برخوردار است. «و الّیل اذا یسر»
4- مخاطبان قرآن، اهل خردند. «لذى حجر»
أَلَمْتَرَ كَيْفَ فَعَلَرَبُّكَبِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِى لَمْ يُخْلَقْ مَثْلُهَا فِى الْبِلاَدِ وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ وَفِرْعَوْنَ ذِى الْأَوْتَادِ الَّذِينَ طَغَوْاْ فِى الْبِلاَدِ فَأَكْثَرُواْ فِيهَا الْفَسَادَ فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ آیا ندیدى كه پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ (همان قوم) ارم، (شهرى) كه داراى بناهاى ستون دار بود. (بناهایى) كه مانندش در دیگر شهرها ساخته نشده بود. و با قوم ثمود كه در وادى خود تخته سنگها را (براى ساختن خانه) مىبریدند. و با فرعون، صاحب قدرت و سپاه عظیم. آنها كه در شهرها طغیانگرى كردند. و در آن، فساد و تباهى افزودند. پس پروردگارت تازیانه عذاب بر آنان فرود آورد. همانا پروردگارت در كمینگاه است.
نکته ها
قوم عاد دو گروه بودند؛ عاد قدیم و جدید به دلیل آیه «عادٍ الاولى»، كه بعد از حضرت نوح در منطقه احقاف زندگى مىكردند و داراى هیكلهایى بزرگ و قدرتى عظیم و شهرهایى آباد بودند. «اِرَم» یا نام دیگر قبیله عاد است یا نام شاخهاى از قوم عاد و یا نام منطقهاى كه قوم عاد در آن زندگى مىكردند كه ساختمانهایشان داراى ستونهایى بزرگ و بلند بوده است. بعضى ارم را ساختمان شدّاد و بعضى ساخته اسكندر در اسكندریه دانستهاند.
«صَخر» جمع صخره به معناى سنگهاى بزرگ و سخت است و «واد» به فاصله میان كوه و تپه گفته مىشود.
«عماد» به معناى ستون یا ساختمان بلند است و «ثمود» به اعراب ما قبل تاریخ گویند كه در شمال عربستان ساكن بودند قومى كه پیامبر آنها حضرت صالح بود. «جابوا»، به معناى بریدن سنگ است و كلمه «جواب» كه از این ریشه است، به معناى قطع سؤال با پاسخ صحیح است. ظاهراً قوم ثمود بعد از قوم عاد بودهاند كه نامشان بعد از آنها برده شده است. قهر بر عاد و ثمود نمونهاى از در كمین بودن خداوند نسبت به ستمكاران است. خداوند در كمین است، یعنى خلافكاران راه گریز ندارند و به طور ناگهانى گرفتار مىشوند. استحكام ساختمانها مانع قلع و قمع الهى نیست و به خاطر محكمى ساختمان نباید از قهر خداوند احساس امنیّت كرد. مقصود از «ذو الاوتاد» یا آن است كه پایههاى حكومت فرعون محكم بود یا آنكه مخالفان خود را میخكوب مىكرد و یا آنكه سپاه فراوان داشت. كلمه «صَبَّ» به معناى ریختن است، تعبیر بارش عذاب، شاید كنایه از عذاب پىدرپى و مداوم باشد.(تفسیر راهنما) چگونه خداوند در كمین نباشد در حالى كه او از رگ گردن به ما نزدیكتر است؟ «و نحن اقرب الیه من حبل الورید»(ق، 16)
پيام ها
1- تاریخِ قلع و قمع متجاوزان را فراموش نكنید. «اَلم تَر»
2- نابود كردن طغیانگران جلوه ربوبیّت خداوند است. «فعل ربّك بعاد» به قول سعدى: ترحّم بر پلنگ تیزدندان ستمكارى بود بر گوسفندان
3- نشانه خرد و عقل، عبرت گرفتن از تاریخ است. «لذى حجر الم تَر كیف فعل ربّك»
4- پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله توسط وحى از تاریخ قوم عاد و ثمود و فرعون آگاهى داشت. «الم تَر»
5 - ابتكار در معمارى با استفاده از سنگ، در آن قوم عاد بوده است. «لم یخلق مثلها فى البلاد»
6- اختلاف و تضاد فكرى، مانع از بیان هنر و ابتكارات دیگران نشود. «لم یخلق مثلها فى البلاد»
7- قدرت بدون معنویّت، عاملى است براى بر هم زدن امنیّت. «جابوا الصخر...ذى الاوتاد....طغوا فى البلاد»
8 - طغیانگر و طغیان مرز نمىشناسد. طغوا فى البلاد بلاد، همه مناطقى است كه به آن دسترسى داشتند
9- سرچشمه تباهى و فساد، طاغوتها هستند. «طغوا فى البلاد فاكثروا فیها الفساد»
10- تمدن و پیشرفت، اگر همراه با تقوا و صلاح نباشد عامل سقوط و هلاكت است. «فصب علیهم ربّك سوط عذاب»
11- مربى، گاه براى تنبیه، نیاز به شلاق دارد. «ربُّك سوط»
12- طغیان و فساد جز با قهر بر طرف نمىشود. «طغوا... سوط عذاب»
13- مهلتها شما را مغرور نكند كه خدا در كمین است. «ان ربّك لبالمرصاد»
14- كیفر دنیوى نسبت به عذاب اخروى همچون تازیانهاى است كه درد آن موقّت و آثارش سطحى است و تنها بر پوست مىماند. «سوط عذاب»
فَأَمَّا الْإِنسَانُ إذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَكْرَمَنِ وَأَمَّآ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَهَانَنِ
كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ وَلَا تَحَآضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَّمًّا وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً امّا انسان، (طبعش چنین است كه) هرگاه پروردگارش او را بیازماید و گرامیش داشته و نعمتش دهد، (مغرور گشته و) مىگوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است. ولى هرگاه او را بیازماید و روزى او را تنگ سازد، مىگوید: پروردگارم مرا خوار كرده است. این چنین نیست؛ بلكه شما یتیم را گرامى نمىدارید. و یكدیگر را بر اطعام بینوایان ترغیب نمىكنید. و میراث را (به حق و ناحق) یكجا مىخورید. و مال را بسیار دوست دارید.
نکته ها
«اَكلاً لمّا» یعنى یكجا خوردن، بدون دقت در این كه حلال است یا حرام و آیا مال دیگران به آن اضافه شده یا نه. «لمّا» مصدر «لَمَمت» به معناى جمع و ضمیمه كردن است. «جَمّا» به معناى زیاد و انباشته است. رسول خداص فرمود: من و هر كسى كه یتیمى را تحت تكفّل خود قرار دهد، در بهشت در كنار هم هستیم.(نور الثقلین) یكى از سنّتها و برنامههاى قطعى خداوند، آزمایش مردم است؛ البتّه نه براى شناختن، بلكه براى ظهور خصلتها و بروز تلاشها تا بر اساس آن اجر و پاداش دهد. آزمایشهاى الهى گوناگون است، گاهى با رفاه و ثروت انسان را آزمایش مىكند و گاهى با تنگدستى و مشكلات. ولى انسان عجول كه از آزمایش الهى و اهداف آن غافل است، دست به قضاوتها و تحلیلها و تفسیرهاى غلط زده و از خداوند گلایه مىكند.
پيام ها
1- آزمایشهاى الهى، جلوهاى از در كمین بودن پروردگار نسبت به انسان است. «انّ ربّك لبالمرصاد فامّا الانسان اذا ما ابتلاه...»
2- آزمایش، وسیله تربیت و رشد انسان است. «الانسان ابتلاه ربّه»
3- دریافتهاى انسان بر اساس لطف اوست نه استحقاق ما. پس گرفتار غرور و عجب نشده و از آزمایش غفلت نكنید. «اكرمه و نعّمه»
4- نه فقر نشانه اهانت است و نه دارایى نشانه كرامت؛ بلكه هر دو وسیله آزمایش است. «ابتلاه... فاكرمه، ابتلاه فقدر علیه رزقه»
5 - مهمتر از جسم یتیم روح اوست كه باید گرامى داشته شود. «تكرمون»
6- كمبودهاى روحى را با احترام و محبت جبران كنید. اولین انتظار یتیمان احترام به شخصیّت آنان است تكرمون الیتیم
7- در مورد كارهاى خداوند، قضاوت نابجا نكنید. دلیل تنگى رزق را بىاعتنائى خداوند نپندازید، بلكه نتیجه عملكرد خودتان بدانید.«كلاّ بل لاتكرمون الیتیم»
8 - احسان به دیگران، در رزق و روزى انسان نقش مهمى دارد. «لاتكرمون - فقدر علیه رزقه»
9- بینوایان نباید گرسنه بمانند. با انفاق خود، با تشویق دیگران باید به آنان رسیدگى كرد. «تحاضّون على طعام المسكین»
10- در درآمدهاى خود دقّت كنید؛ هر نانى مصرف كردنى نیست. «اكلاً لّما»
11- علاقه به مال فطرى است، آنچه مذموم است، علاقه شدید است «حُبّاً جمّاً»
12- تكریم خداوند از شما، باید سبب تكریم شما از یتیمان باشد. «اكرمه... لا تكرمون»
كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً وَجَآءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً وَجِاْى ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى
يَقُولُ يَا لَيْتَنِى قَدَّمْتُ لِحَيَاتِى فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ چنان نیست، (كه مىپندارید، بلكه) آنگاه كه زمین به شدّت درهم كوبیده شود. و (فرمان) پروردگارت با فرشتگان صف در صف فرارسد. در آن روز دوزخ را حاضر كنند، در آن روز انسان متذكّر شود ولى این تذكّر چه سودى برایش دارد؟ (در آن روز انسان) مىگوید: اى كاش براى زندگى (امروز) چیزى از پیش فرستاده بودم. پس در آن روز هیچكس به مانند عذاب او عذاب نكند. و هیچكس چون به بند كشیدن او، در بند نكشد.
نکته ها
«دكّ» به معناى كوبیدن و هموار كردن است و دكّه و دكّان جایى است كه براى عرضه اجناس، زمین آن هموار و مهیا مىشود. امام رضاعلیه السلام فرمود: مراد از «جاء ربُّك»، آمدن فرمان پروردگار است (نه آمدن خود پروردگار).(نورالثقلین) چنانكه در آیه 33 سوره نحل مىفرماید: «یأتى امر ربّك»، فرمان پروردگارت مىآید. مراد از «و جیىء یومئذ بجهنّم»، پردهبردارى از روى آن باشد.( المیزان) چنانكه در جاى دیگر مىفرماید: «برّزت الجحیم لمن یرى»(نازعات، 36) هنگامى كه آیه «و جیىء یومئذ بجهنّم» نازل شد، پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله درهم فرو رفت، به گونهاى كه هیچكس جرأت سخن گفتن با آن حضرت را نداشت.(بحار، ج105، ص103)
پيام ها
1- خداوند، انسان را از علاقه شدید به مال و تصاحب حق دیگران باز مىدارد. «تحبّون المال - كلاّ...»
2- داروى حرص و حب مال، یاد قیامت است.«تأكلون التراث... تحبّون المال... كلاّ اذا دكّت الارض»
3- قیامت، روز حاكمیت مطلق فرمان الهى است. «جاء ربّك»
4- از رعایت نظم و سلسله مراتب، نمایش قدرت فرشتگان در قیامت به چشم مىخورد. «الملك صفّا صفّا»
5 - تذكّر و پشیمانى در قیامت سودى ندارد. «و انّى له الذّكرى»
6- قیامت، روز هوشیارى و یادآورى است. «یومئذ یتذكّر الانسان»
7- جهنم، در قیامت ظاهر مىشود. «جیىء... بجهنّم»
8 - قیامت روز حسرت است. «یا لیتنى»
9- آرزو كارساز نیست، تلاش لازم است. «یا لیتنى قدّمت»
10- زندگى واقعى و ابدى، زندگى قیامت است. «لحیاتى»
11- خداى رحیم، در جاى خود شدید است. «لایعذّب عذابه احد»
12- ممكن است براى كیفرهاى خداوند در دنیا مشابهى باشد، امّا در آخرت عذاب الهى مشابه ندارد. «فیومئذ لا یعذّب عذابه احد»
13- در قیامت، امكان فرار از عذاب نیست. «لا یعذّب... لا یوثق»
يَآ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى رَبِّكَ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى هان اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت بازگرد كه تو از او راضى و او از تو راضى است. پس در زمرهى بندگان من درآى. و به بهشت من داخل شو!
نکته ها دل آرام و نفس مطمئنه، با ذكر خدا به دست مىآید. «الا بذكراللّه تطمئنّ القلوب»(50) و بهترین ذكر خدا نماز است. «اقم الصّلاة لذكرى»(طه، 14) راضى بودن و مرضى بودن، نشانه نفس مطمئنه است كه او از خدا راضى است و خدا نیز از او راضى است. از امام صادقعلیه السلام سؤال شد كه آیا مؤمن از جان دادن خود راضى است؟ حضرت فرمود: در لحظه اول راضى نیست ولى فرشته قبض روح به او دلدارى مىدهد كه من از پدر به تو مهربانترم، چشمت را باز كن. او چشم باز مىكند و پیامبرصلى الله علیه وآله و على و فاطمه و حسن و حسین و سایر امامان علیهمالسلام را مىبیند. فرشته مىگوید: اینان دوستان تو هستند. مؤمن هم با دیدن این صحنه راضى مىشود و در این هنگام خطاب «یا ایّتها النفس المطمئنّة» را مىشنود.(تفسیر نمونه)
پيام ها
1- اصالت انسان با روح است و بدن، مركب آن است. «یا ایّتها النفس» (خطاب خداوند به نفس است)
2- بهشت بدون یار و همدم، بهشت نیست. «اُدخلى فى عبادى»
3- بهشت، انواع و درجاتى دارد. «جنّتى» چنانكه قرآن در موارد متعدد فرموده است: «جنّات عدن»
سیماى سوره فجر
این سوره سى آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام آن برگرفته از آیه اول و به معناى سپیده دم است. همانند دیگر سورههاى مكّى، آیات آن، كوتاه و كوبنده و انذار دهنده است. این سوره بخشهاى متعددى دارد كه با سوگند به زمانهایى همچون شب، سحر و سپیده دم آغاز مىشود و با اشاره به سرگذشت اقوامى طغیان گرو سركش ادامه مىیابد. سنّت آزمایش و ابتلا از سوى خداوند و عكس العملهاى متفاوت انسان در برابر آن و همچنین حضور انسان در دادگاه قیامت و اظهار حسرت و پشیمانىِ ناپاكان و ابراز خشنودى در رضایتِ پاكان، ادامه آیات این سوره را تشكیل مىدهد.
سوره 88. غاشیة
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ تَصْلَى نَاراً حَامِيَةً تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ لَّا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِى مِن جُوعٍ آیا خبر آن حادثه فراگیر به تو رسیده است؟ در آن روز، چهرههایى خوار و زبونند. (با آنكه) تلاش كرده و رنج بردهاند. (امّا) به آتشى سوزان درآیند. و از چشمهاى جوشان نوشانده شوند. و خوراكى جز خار خشك و تلخ ندارند. كه نه فربه كند و نه گرسنگى را از میان برد.
نکته ها
«غاشیة» به معناى پوشاننده است، و منظور از آن، حادثه قیامت است كه همه را تحت پوشش قرار مىدهد. «عاملة» به معناى كوشنده و «ناصبة» به معناى كار پرمشقت است كه انسان را خسته مىكند. «حامیة» به معناى بسیار داغ و «ءانیة» نهایت درجه سوزندگى است. ممكن است مراد از «وجوه»، صاحبان وجوه و چهرههاى برجسته باشد، یعنى چهرههاى شاخص هر یك از دو گروه نیك و بد. «ضریع» به فرموده پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله چیزى است در دوزخ شبیه به خار كه از مردار بد بوتر و از آتش داغتر و بسیار تلخ است.(مجمع البیان) شاید گذاردن نام «ضریع» بر این خار به خاطر آن باشد كه خوردن آن انسان را به فریاد و تضرّع وادار مىكند. كارهاى پر زحمت فراوانى در دنیا انجام مىشود ولى به خاطر آنكه اخلاص در آن نیست یا طبق دستور الهى انجام نشده است و یا با عجب و غرور و منت و گناه و شرك همراه بوده، حبط مىشود و هدر مىرود و در قیامت مورد بهره قرار نمىگیرد. در جهان بینى الهى، عنصر كار باید با عنصر هدف و جهت و عنصر رهبرى همسو و مقدّس باشند.
پيام ها
1- حادثه قیامت چنان فراگیر است، كه همه باید به فكر آن باشند. «هل اتاك حدیث الغاشیة»
2- هر تلاش و زحمتى، در قیامت مفید نخواهد بود. «عاملة ناصبة»
3- تنها گروه مخلص از تلاشهاى خود بهره خواهند گرفت. «لسعیها راضیة»
4- معاد جسمانى است، زیرا مسئله چاقى و لاغرى تنها در مورد اجسام قابل قبول است. «لایُسمن»
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ لِّسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ فِى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ لَّا تَسْمَعُ فِيهَا لاَغِيَةً در چنین روزى چهرههایى خرّم باشند. از كوشش خود خشنود. در بهشت برین (جاى دارند). در آنجا سخن بیهودهاى نشنوند
نکته ها «ناعمة» به معناى در ناز و نعمت به سر بردن و «لاغیة» به معناى گفتار بیهوده است.
پيام ها
1- شادى و خرّمى واقعى، در چهره منعكس مىشود. «وجوه... ناعمة» رنگ رخساره خبر مىدهد از سرّ ضمیر.
2- نعمتهاى بهشت و الطاف خاص الهى، از نتایج سعى و تلاش است. «ناعمة لسعیها»
3- سختى كار در دنیا زودگذر است ولى شادمانى و كامیابى دائمى در آخرت را به همراه دارد. «لسعیها راضیة»
4- بهشت، نقطه اعتلاى مادى و معنوى است. «جنّة عالیة»
5 - كسانى كه در دنیا از لغو دورى كنند، در سراى دیگر، در فضاى بدون لغو زندگى خواهند كردلا تسمع فیها لاغیة
6- در بهشت نه تنها لغو نیست بلكه كلامى كه به نحوى سبب پدید آمدن لغو هم شود وجود ندارد. لا تسمع فیها لاغیة
فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ فِيهَا سُرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ وَأَكْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ وَزَرَابِىُّ مَبْثُوثَةٌ در آنجا چشمهاى جارى است. در آنجا تختهایى است برافراشته. و سبوهایى چیده شده و بالشهایى ردیف شده و فرشهایى گسترده شده.
نکته ها كلمه «عین» به معناى چشمه، بر یك یا چند چشمه قابل تطبیق است و به دلیل آیه 15 سوره ذاریات، چشمههاى بهشتى متعدد است. «ان المتقین فى جنّات و عیون» «سُرر» و «سرور» از یك ریشه است. سریر به تختى گفته مىشود كه براى سرور باشد و كلمه «مرفوعة» نشانه جایگاه بلند تختهاى بهشتى است كه بر صحنههاى دیدنى بهشت اشراف دارد. «اكواب» جمع «كوب» بر وزن خوب به معناى قدحى است كه دسته ندارد. در سوره واقعه آیات 17 و 18 انواع ظرفها آمده است. «باكواب و اباریق و كأس من معین» «نمارق» جمع «نمرقة» به معناى بالش و پشتى كوچك است. «زرابىّ» فرش فاخر و زربافت است.
پيام ها
1- عظمت چشمههاى بهشتى قابل شناخت نیست. «فیها عین جاریة» (كلمه «عین» نكره آمده است.
2- جایگاه بهشتیان، رفیع و بلند است، نه آنكه روى زمین بنشینند. «سُرر مرفوعة»
أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَإِلَى السَّمَآءِ كَيْفَ رُفِعَتْ وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ آیا به شتر نمىنگرند كه چگونه آفریده شده؟ و به آسمان، كه چگونه برافراشته شده و به كوه كه چگونه برپا داشته شده و به زمین كه چگونه گسترده شده است؟
نکته ها
اگر روحیه تفكر در انسان باشد، همه هستى كلاس درس است. یك چوپان در بیابان هم گویى در بزرگترین كتابخانههاى دنیاست؛ زیر پایش زمین است، بالاى سرش آسمان، در اطرافش كوهها و جلوى رویش شترها، و اگر در هر یك دقت كند، اسرار بسیارى را كشف مىكند. مثلاً شتر از اسب بیشتر مىدود، از الاغ بیشتر بار مىبرد. در میان حیوانات بعضى براى سوارى، بعضى براى گوشت و بعضى براى شیر مورد استفاده قرار مىگیرند، ولى شتر همه چیزش قابل استفاده است. پلكهایش در برابر باد و خاك بیابان مقاوم است، در كوهان خود چربى و غذا را ذخیره كرده و در برابر گرسنگى مقاوم است. در بدنش آب را نگهدارى كرده و در برابر تشنگى مقاوم است، راه را مىداند، چنان رام است كه صدها شتر تسلیم یك ساربان مىشوند، كف پاى او براى ریگزار آفریده شده، گردن او پله سوار شدن و اهرم بار برداشتن و خلاصه به قول عربها، شتر كشتى بیابانهاست. قوىترین، كم خرجترین، پرفایدهترین و آرامترین و بردبارترین حیوان است.
پیدایش آسمانها و كوهها و زمین تصادفى نیست، بلكه كاملاً حكیمانه آفریده شده و در جاى خود قرار داده شدهاند.
در هر نعمتى یك جهتى برجستگى دارد (در شتر، نحوهى آفرینش؛ در آسمان، بلندى؛ در زمین، گستردگى و در كوهها نحوهى نصب شدن). آسمانها، كرات، مَدار كرات، نظم و حساب آنها كه هر روز گوشهاى از عجایب آنها كشف مىشود، از عرصههاى همیشگى مطالعه و كشف و تأمّل هستند. كوهها و ریشههاى آنها در دل زمین، مثل میخها و حلقههاى زنجیر زمین را از تزلزل و اضطرابى كه در اثر مواد گداخته درون زمین پدید مىآید، حفظ مىكنند، برفها را در خود ذخیره نموده و به تدریج روانه مىكنند، جلو طوفانها را گرفته و سبب تصفیه هوا مىشوند، مخزن انواع معدنها و مواد صنعتى بوده و علاماتى براى مسافران و بسترى براى پرورش بعضى از گیاهان هستند. دیگر كوهها از طریق انواع سنگهاى قیمتى و زینتى مثل عقیق یا سنگهاى عمرانى همچون مرمر در ساختمانها، سرمایهاى پایانناپذیر براى بشر هستند و خلاصه در این آیات به مسائل جهانشناسى و حتّى تمام مسائلى همچون كشاورزى، دامدارى، صنعت و امور فضایى به نحوى اشاره شده است.
پيام ها
1- كسانى كه در كشف حقایق هستى عمیق نمىشوند، مورد سرزنش خداوند هستند. «افلا ینظرون»
2- از محسوسات عبور كنید تا به معقولات برسید. «افلا ینظرون...»
3- در معاد و نعمتهاى ویژه بهشتیان شك نكنید، مگر آفریدههاى عجیب خدا را در دنیا نمىبینید؟ افلا ینظرون الى الابل
4- همان گونه كه اصل آفریدهها دلیل بر وجود خداست، چگونگى و پیچیدگى آفریدهها هم دلیل بر قدرت و علم و حكمت اوست. «كیف، كیف، كیف...»
فَذَكِّرْ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ إِلَّا مَن تَوَلَّى وَكَفَرَ فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ
ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمپس تذكّر بده كه همانا تو تذكّر دهندهاى، و بر آنان سیطره و تسلّطى ندارى (كه به ایمان آوردن مجبورشان كنى). مگر آن كس كه روى گرداند و كفر پیشه كرد. كه خداوند او را به بزرگترین عذاب مجازات مىكند.
همانا بازگشت آنان به سوى ماست. آنگاه حسابشان بر ماست.
نکته ها
تذكّر براى اتمام حجت است تا كافران در قیامت نگویند: «لولا ارسلت الینا رسولاً فنتّبع»(طه، 134) خدایا! چرا براى ما هشدار دهندهاى نفرستادى، كه از او پیروى كنیم. البتّه جز صاحبان خرد از این تذكّرها پند نمىگیرد. «انّما یتذكّر اولوا الالباب»( رعد، 19) در سوره قبل (سوره اعلى) خداوند به پیامبرش دستور تذكّر داد و فرمود: تو تذكّر بده كه هر كس خشیت دارد متذكّر مىشود و افراد شقى از تذكّر دورى خواهند كرد و به بزرگترین عذاب گرفتار خواهند شد. «یتجنّبها الاشقى الّذى یصلى النّار الكبرى» در این سوره نیز مىفرماید: تو تذكّر بده ولى بدان كه گروهى اعراض خواهند كرد و به عذاب اكبر گرفتار خواهند شد. «الاّ من تولّى و كَفَر فَیُعذّبه اللّه العذاب الاكبر» به هر حال «نار كبرى» در سوره اعلى و «عذاب اكبر» در این سوره، كیفر كسانى است كه تذكّرپذیر نیستند و پند و اندرز الهى را پشت گوش مىاندازند. «مُصیطر» از «سطر» و «سیطره» به كسى گفته مىشود كه افراد تحت امر خود را به بند مىكشد و آنان را در جهتى كه خود مىخواهد تنظیم مىكند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «كلّ امّة یحاسبها امام زمانها و یعرف الائمة اولیائهم و اعدائهم بسیماهم»( بحار، ج 8، ص339) حساب هر امت به عهده امام زمان آنهاست و امامان، دوستان و دشمنان خود را از سیمایشان مىشناسند، همان گونه كه در سوره اعراف چنین آمده است: «و على الاعراف رجال یعرفون كلا بسیماهم»(اعراف، 46) در زیارت جامعه خطاب به معصومینعلیهم السلام نیز مىخوانیم: «و ایاب الخلق الیكم و حسابهم علیكم»(مفاتیح الجنان) رجوع مردم به سوى شماست و حساب مردم با شماست. از امام كاظم و امام باقر و امام هادىعلیهم السلام نیز این معنا نقل شده است.(المیزان) جمله «الاّ من تولّى و كفر»، استثناء از جملهى «انّما انت مذكّر» است. یعنى اى پیامبر! تو تذكّر دهندهاى، جز آن كه كفر ورزد كه تذكّر تو در او اثرى ندارد. امام باقرعلیه السلام فرمود: مراد از عذاب اكبر، عذاب شدید و ابدى است.(نورالثقلین)
پيام ها
1- پیامبر، مأمور به وظیفه است نه نتیجه. «انّما انت مُذكّر» (پیامبرصلى الله علیه وآله براى هدایت مردم اهتمام وحرص داشت و خداوند به او فرمود: وظیفه تو فقط تذكّر است.)
2- وظیفه پیامبران، تذكّر است نه تسلط و تحمیل عقیده. «لَسْت علیهم بمصیطر»
3- بىاعتنایى مردم، وظیفه را ساقط نمىكند. «انما انت مذكّر لَست علیهم بمصیطر»
4- منشأ كفر، عناد و لجاجت و روى گردانى از حق و حقیقت است. «من تولّى و كفر»
5 - قهر خدا درجاتى دارد. «العذاب الاكبر»
6- فرار از قهر الهى براى هیچكس امكان ندارد. «انّ الینا ایابهم»
7- حسابرسى از سنّتهایى است كه خداوند بر خود واجب كرده است. «انّ علینا حسابهم»
سیماى سوره غاشیه
این سوره بیست و شش آیه دارد و در مكّه نازل شده است. «غاشیه» یكى از نامهاى قیامت است كه در آیه اول این سوره و نام سوره نیز قرار گرفته است. همانند دیگر سورههاى مكى، این سوره نیز به حالات بهشتیان و دوزخیان در قیامت پرداخته و در مقام انذار مشركان و بشارت به مؤمنان است. آنگاه نشانههاى قدرت الهى در آفرینش زمین و آسمان و برخى موجودات، بیان شده است، كه هم استدلالى بر یگانگى مبدء هستى است و هم دلیلى بر قدرت خداوند بر آفرینش دوباره انسانها در قیامت. و در پایان، پیامبرش را فرمان مىدهد تا همواره مردم را تذكّر دهد و ارشاد كند و البتّه بداند كه قرار نیست همه به او ایمان آورند و خداوند اراده كرده است كه انسانها با اختیارشان راه خود را انتخاب نمایند.
سوره 87. اعلی
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى وَالَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى وَالَّذِى أَخْرَجَ الْمَرْعَى فَجَعَلَهُ غُثَآءً أَحْوَى نام پروردگار بلندمرتبهات را به پاكى یاد كن. همان كه آفرید و سامان بخشید. و آنكه (هر چیز را) اندازهاى نهاد و هدایت كرد. آنكه (گیاه) چراگاه را رویانید. و سرانجام آن را خشك و تیره كرد.
نکته ها
تسبیحِ نام خدا، یعنى نه فقط براى ذات خداوند، شریك قائل نشویم، بلكه حتّى براى نام او نیز شریك نیاوریم و نام دیگران را هم ردیف نام خداوند قرار ندهیم. چنانكه برخى گروههاى التقاطى مىگفتند: «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران» در قرآن و حدیث نشانههاى زیادى است كه اسلام به محترم شمردن نامهاى مقدّس عنایت دارد. چنانكه در این سوره مىفرماید: علاوه بر تسبیح ذات، اسم پروردگار را هم باید منزه بدانى. در جاى دیگر مىفرماید: نام پیامبر را مثل نامهاى خودتان ساده نبرید: «لاتجعلوا دعاء الرسول كدعاء بعضكم بعضا»(نور، 63) در جاى دیگر مىفرماید: چرا فرشتگان را به نام زن مىخوانند: «لیسمّون الملائكة تسمیة الانثى»(نجم۲۷) و پیامبر اسلام نامهاى نامناسب یاران را تغییر مىدادند.
مسئله آفرینش و هدایت، در آیه پنجاه سوره طه نیز آمده است، آنجا كه فرعون از حضرت موسىعلیه السلام پرسید: پروردگار شما كیست؟ گفت: «ربّنا الّذى اعطى كلّ شىء خلقه ثم هَدى» ناگفته پیداست كه مراد از این هدایت، هدایت تكوینى است كه خداوند در موجودات قرار داده است. مثلا ساختمان بدن مادر را به گونهاى هدایت كرد كه شیر تولید كند و نوزاد را هدایت كرد كه به سراغ سینه مادر رفته و شیر بمكد. هدایت تكوینى موجودات با مرور زمان بهتر فهمیده مىشود. همین امر است كه هزاران دانشمند را به تحقیق وا داشته كه چگونه پرندگان یا ماهىها حتّى اگر صدها كیلومتر از جاى خود دور شوند باز به محل خود بر مىگردند. هدایت الهى در هر موجودى چیزى قرار داده كه او را به راه تكامل خود پیش مىبرد. ذرات خاك میوه مىشود، میوه نطفه و سپس انسان، دوباره جسم انسان، خاك مىشود.
«سَوّى» به معناى نظام بخشیدن است. از نظام كهكشانها گرفته تا نظام حاكم بر یك حشره ذرّهبینى. «غُثاء» یعنى گیاه خشك و خاشاك و «أحوى» به معناى سبزى است كه رو به سیاهى باشد. حتّى یك برگ كوچك و خاشاك ناچیز هم به حال خود رها شده نیست. سبزه زارى كه در دید ما خشك و تیره مىشود، در نظام هدایت الهى است، زیرا همان برگهاى خشكیده به ماده دیگرى تبدیل مىشود كه براى قوت و قوّت زمین و درخت لازم است یا در شرایط انبوه تبدیل به زغال سنگ شده و یا آثار مفید دیگرى در خاك دارد.
پيام ها
1- نام خداوند مقدّس است. از هرگونه بى احترامى به نام او پرهیز كنید. «سبّح اسم ربّك»
2- اوصاف ناشایست را در كنار نام خدا قرار ندهید. «سبّح اسم ربّك»
3- نامهاى اختصاصى خداوند را بر دیگران ننهید. «سبح اسم ربّك»
4- تسبیح او سبب رشد و پرورش شما است. «سبح اسم ربّك»
5 - مسئولیّت شرك زدایى در درجه اول به دوش رهبر آسمانى و سپس بر عهده همه مؤمنان است. «سبّح»
6- توحید كامل در پرتو تنزیه ذات و تسبیح نام اوست. «سبّح اسم ربّك»
7- خداوند، از هرچه گفته و نوشته و تصور شود، برتر است. او در همه كمالات برتر است. «ربّك الاعلى»
8 - خداوند، فقط خالق نیست، بلكه علاوه بر آن نظام بخش هستى و موجودات نیز مىباشد. «خلق فَسَوّى»
9- ظرفیّت و هدایت موجودات، دلیل بر هدفمندى آفرینش است. «قدّر فَهدى»
10- فرمانهاى الهى همراه با حكمت و دلیل است. نام خدا را تسبیح كن، زیرا او اعلى است، آفرید و سامان داد و هدایت كرد «سبّح... الاعلى، خلق فسوّى و الّذى قدّر فهدى»
11- هدایت تكوینى آفریدهها در چهرههاى مختلفى است، گاهى سبز و گاهى خشك ولى هر دو در مدار هدایت است. «اخرج المرعى فجعله غثاء احوى»
سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنسَى إِلَّا مَا شَآءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ مَا يَخْفَى ما تو را به قرائت درست وامىداریم، پس فراموش نخواهى كرد. مگر آنچه خدا بخواهد كه او بى گمان آشكار و نهان را مىداند.
نکته ها
«سنقرئك» از ریشه «قرء» و باب اِفعال است. «اقراء» در لغت یعنى آنكه قارى بخواند و استاد گوش بدهد و غلطهاى او را تصحیح كند، امّا در مورد پیامبر گرامى اسلام، «اقراء» یعنى ما قدرتى به تو مىدهیم كه قرآن را بدون كم و كاست و درست بخوانى و آنچه را به تو نازل شده، فراموش نكنى.(المیزان) «سنقرئك فلا تنسى» جمله «الا ما شاء اللّه» استثنایى است كه به منظور بیان قدرت مطلقه الهى آمده است تا بفهماند كه خداوند قادر است حتّى بعد از دادن این قدرت، مىتواند پیامبر را گرفتار فراموشى كند. (چنانكه درباره بهشتیان مىفرماید: بهشت براى آنان جاودانه است و عطاى خداوند نسبت به آنان قطع و گسسته نمىشود، ولى باز هم میان كلمه «خالدین» و «عطاء غیر مجذوذ» مىفرماید: «الاّ ما شاء ربّك»(هود، 108) مگر اینكه پروردگارت بخواهد آنان را از بهشت بیرون و لطفش را قطع كند و این بخاطر آن است كه بگوید دست خدا بسته نیست.)
پيام ها
1- آفرینش هستى و هدایت تكوینى آن، مقدّمه هدایت تشریعى و معنوى انسانهاست. «سنقرئك» (خدایى كه گیاه را از درون خاك بیرون مىكشد، چگونه استعدادهاى معنوى انسان را بروز ندهد؟ «سنقرئك»)
2- پیامبر كه هر چه دارد از وحى است، نگران فراموش كردن آن در آینده بود كه خداوند به او وعده عدم فراموشى داد. «سنقرئك فلا تَنسى»
3- رسول خدا ص از هرگونه نسیان، مصون است. «فَلا تَنسى»
4- پیامبر، حافظ كل قرآن بود. «فَلا تنسى» (یكى از معجزات پیامبر اكرم این بود كه با یكبار شنیدن براى همیشه حتّى آیات طولانى را به یاد داشت).
5 - دست خدا بسته نیست و مىتواند آنچه مىدهد پس بگیرد.«سنقرئك فلا تنسى الاّ ما شاء اللّه»
6- گرچه خداوند هرگز خلف وعده نمىكند «ولن یخلف اللّه وعده»(حج، 476) ولى معناى وعدههاى الهى مجبور بودن خداوند نیست. «فلا تَنسى الاّ ما شاء اللّه»
7- اراده الهى حكیمانه و عالمانه است. «الاّ ما شاء اللّه انّه یعلم...»
8 - اقتضاى بعضى از امور آن است كه پنهان باشد. «ما یخفى» (كلمه «یخفى» در قالب فعل مضارع بیانگر آن است كه مخفى بودن بعضى امور، مقتضاى طبیعت آنهاست.)
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى به راستى رستگار شد آن كس كه خود را (از پلیدىها) پاك گردانید. نام پروردگارش را یاد كرد و نماز گذارد.
نکته ها تزكیه، آن است كه فكر از عقاید فاسد و نفس از اخلاق فاسد و اعضاء از رفتار فاسد، پاك شود و زكات پاك كردن روح از حرص و بخل و مال از حقوق محرومان است. در مكتب انبیا، رستگاران پاكان هستند: «قد افلح من تزكى» ولى در مكتب طاغوتیان، رستگاران زورمندانند. فرعون مىگفت: هر كس پیروز شود رستگار است. «قد افلح الیوم من استعلى»(طه، 65) در قرآن رستگارى قطعى، هم براى مؤمنان آمده: «قد افلح المؤمنون»(مؤمنون، 1) و هم براى كسانى كه خود را تزكیه كردهاند: «قد افلح من تزكّى» پس مؤمن واقعى همان كسانى هستند كه خود را تزكیه كرده باشند.
پيام ها
1- قرآن در پایان برخى آیات مىفرماید: امید است رستگار شوید. «لعلّكم تفلحون» زیرا كار خیر از افرادى كه تزكیه نكردهاند، با ریا و غرور و گناه و منّتگذارى محو مىشود. ولى درباره تزكیه شدگان مىفرماید: قطعاً رستگارند. «قد افلح من تزكى»
2- تزكیه خود به خود حاصل نمىشود، باید به سراغ آن رفت. «تزكىّ»
3- تزكیه بدون نماز و عبادت نمىشود. «تزكّى، ذكر اسم ربّه فصلّى»
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى إِنَّ هَذَا لَفِى الصُّحُفِ الْأُولَى صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى ولى شما زندگى دنیا را ترجیح مىدهید. و حال آنكه آخرت بهتر و ماندگارتر است. این سخن در كتب آسمانى پیشین نیز آمده است. كتابهاى ابراهیم و موسى.
نکته ها
در روایات، علاقه به دنیا سرچشمه تمام خطاهاست. «حبّ الدنیا رأس كل خطیئة»(كافى، ج2، ص130) دنیا پل عبور است، نه توقفگاه، باید از آن عبور كرد و به اقامتگاه رسید. «خذوا من ممرّكم لمقرّكم»(نهجالبلاغه، خ203) در قرآن معمولاً زكات بعد از نماز آمده است: «یقیمون الصّلاة و یؤتون الزكاة»(مائده، 55) ولى امام صادق ع مىفرماید: در عید فطر پرداخت زكات به فقرا قبل از نماز عید آمده است. سپس این آیه را تلاوت فرمود:(تهذیبالاحكام، ج4، ص108) «قد افلح من تزكّى و ذكر اسم ربّه فصلّى» امام رضاع از معناى این آیه سؤال كرد: «ذكر اسم ربّه فَصَلى» شخصى گفت: هرگاه نام خدا را برد نماز بخواند. امام فرمود: این تكلیف سختى است كه در شبانه روز هر وقت نام خدا برده شد انسان نماز بخواند. او پرسید: پس معنا چیست؟ امام فرمود: هرگاه نام خدا برده شد، صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد. «كلمّا ذكر ربّه صَلّى على محمّد و اله»(نورالثقلین)
آخرت بهتر از دنیا است، زیرا ویژگىهاى زیر را دارد:
1. جاودانگى زمانى: «خالدین فیها»(آلعمران، 15)
2. وسعت مكانى: «عرضها كعرض السماء و الارض»(حدید، 21)
3. تنوع در خوراكى: «انهار من عسل»(محمّد، 15)، «فاكهة كثیر»( زخرف، 73)
4. دورى از ترس و اندوه: «آمنین»(حجر، 46)
5. دوستان وفادار: «اخواناً على سرر متقابلین»(حجر، 47)
6. همسران زیبا: «كامثال اللؤلؤ المكنون»(واقعه، 23)
ابوذر از پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله نقل مىكند كه خداوند یكصد و بیست و چهار هزار پیامبر فرستاده كه 313 نفر آنها رسول و مابقى نبىّ بودهاند و جمعاً 104 كتاب داشتند.(المیزان)
پيام ها
1- مانع تزكیه، علاقه به دنیاست. «بل تؤثرون»
2- دنیا بد نیست، آنچه مورد انتقاد است ترجیح آن بر آخرت است. «تؤثرون»
3- هرگاه از چیزى انتقاد مىكنید، نمونه خوب و راهكار آن را نشان دهید. «تؤثرون... و الاخرة خیر»
4- راه پاك شدن دل و فكر انسان، ذكر مدام و مستمر نام خداوند است. «تزكّى و ذكر اسم ربّه»
5 - توجه به جلوههاى ربوبیّت، عامل یاد خداست. «ذكر اسم ربّه»
6- نماز باید بر اساس ذكر و توجه باشد، نه غافلانه و بر اساس عادت. «ذكر اسم ربّه فَصلّى»
7- نمازگزاران زمانى رستگارند كه اهل تزكیه و یاد خدا باشند. «تزكّى و ذكر اسم ربّه فصَلّى»
8 - كتب آسمانى، همسو و هماهنگ با یكدیگر هستند. «انّ هذا لفى الصحف الاولى»
9- در میان كتب آسمانى، كتب حضرت ابراهیم و حضرت موسى امتیاز خاصى دارد. «صحف ابراهیم و موسى»
سیماى سوره اعلى
این سوره نوزده آیه دارد و در مكّه نازل شده است. سورههایى را كه با فرمان تسبیح خداوند آغاز مىشود، مسبّحات گویند و سوره اعلى، آخرین سوره از سور مسبّحات است. نام سوره، برگرفته از آیه اول است كه خداوند را با وصفِ «اعلى» توصیف مىكند. مطالب سوره به دو بخش تقسیم مىشود كه بخش اول، خطاب به پیامبر گرامى اسلام و بخش دوم درباره مؤمنان و كافران و عوامل سعادت و شقاوت این دو گروه است. در روایات سفارش شده است كه در نماز عید (فطر و قربان)، در ركعت اول سوره اعلى خوانده شود. تفسیر نور الثقلین.
سوره 86. طارق
وَالسَّمَآءِ وَالطَّارِقِ وَمَآ أَدْرَاكَ مَاالطَّارِقُ النَّجْمُ الثَّاقِبُ إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ
خُلِقَ مِن مَّآءٍ دَافِقٍ يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرَآئِبِ إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ يَوْمَ تُبْلَى السَّرَآئِرُ فَمَالَهُ مِن قُوَّةٍ وَلَا نَاصِرٍ سوگند به آسمان و ستاره طارق. و تو چه دانى كه طارق چیست؟ ستارهاى است درخشنده. (به اینها سوگند كه) هیچ كس نیست مگر آنكه بر او نگهبانى است. پس انسان بنگرد كه از چه آفریده شده است. از آبى جهنده آفریده شده است. كه از بین كمر و سینه بیرون مىآید. همانا او بر باز گرداندنش تواناست. روزى كه اسرار آشكار شود. پس براى انسان، هیچ قدرتى (از درون) و یاورى (از بیرون) نیست.
نکته ها
«طارق» به معناى كسى است كه در شب وارد شود و در را بكوبد. «طَرق» كوبیدن و «مِطرقة» وسیله كوبیدن است و «طریق» به راه گفته مىشود، زیرا زیر پا كوبیده مىشود. «ثاقب» به معناى سوراخ كردن است، گویا این ستاره با نور خود تاریكى شب را سوراخ مىكند. «صُلب» به معناى محكم و مراد از آن، ستون فقرات پشت است و «ترائب» به استخوانهاى سینه گفته مىشود. «تُبلى» از «بلوى» به معناى آزمایش است كه عامل آشكار شدن حقیقتهاست. طبق روایتى از امام صادق علیه السلام مراد از طارق، ستاره زُحَل است كه ستاره امیرالمؤمنین و اوصیاى اوست.(تفسیر برهان) اشعث بن قیس كه از منافقان بود، شبانه حلوایى براى حضرت على علیه السلام آورد و در خانه را زد تا با هدیه حلواى شب، در روز مرتكب خلافى شود. حضرت، نام او را كه شبانه در خانهاش را كوبید، طارق نامید.(نهجالبلاغه، خ224) مشابه آیه 4 این سوره را در سوره انفطار مىخوانیم: «و انّ علیكم لحافظین كراماً كاتبین یعلمون ما تفعلون» بر شما نگهبانانى گماشته شده كه بزرگوارانه، بدون كینه و سوء ظنّ، كارهاى شما را مىنویسند و آنچه انجام مىدهید مىدانند.
پيام ها
1- انسان و تمام كارهاى او تحت حفاظت فرشتگان الهى است. (هم ثبت اعمال و هم حفظ از حوادث) «ان كلّ نفس لمّا علیها حافظ»
2- چگونگى تولّد فرزند، از انعقاد نطفه تا خروج از شكم مادر، باید مورد مطالعه و دقّت قرار گیرد كه هم زمینه خداشناسى است و هم معادشناسى. «فلینظر الانسان ممّ خلق...»
3- انسان به خاطر دارا بودن عقل و علم و استعداد باید در آفرینش خود دقت كند. «فلینظر الانسان»
4- توجّه به آفرینش انسان، زمینه ایمان به معاد است. «على رجعه لقادر»
5 - معاد جسمانى است و جسم انسان در قیامت دوباره زنده مىشود. «رجعه»
وَ السَّمَآءِ ذَاتِ الرَّجْعِ وَ الْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً وَ أَكِيدُ كَيْداً فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدَا سوگند به آسمان بارانزا. سوگند به زمین كه (براى خروج گیاهان) برشكافته است. كه همانا این قرآن سخنى است قاطع. و هزل و شوخى نیست. همانا كافران پیوسته نیرنگ مىكنند. و من نیز تدبیر مىكنم. پس كافران را مهلت ده و اندك زمانى آنان را به خود واگذار.
نکته ها
«رجع» به معناى باران است، شاید به خاطر رجوع بخار آب به زمین به صورت باران. «صَدع» به معناى شكافته شدن زمین براى رویش گیاهان است. «هَزل» به معناى سخن بىمحتوا است. «كید» یعنى طرح و نقشه مخفیانه و غافلگیرانه. «مَهّل» و «اَمهِل» به یك معنا هستند و براى تأكید در دو قالب آمدهاند و هر دو به معناى مهلت دادن است. «رویدا» به معناى مهلت اندك است. آسمان و زمین براى تولید گیاه، نظیر پدر و مادر براى تولد انسان هستند.
نزول باران و آمادگى زمین، بسترى براى رشد گیاهان است. نزول قرآن و آمادگى انسان نیز زمینه براى رشد انسانهاست. نام قرآن در كنار نام باران آمده است. براى زدودن شك، هم باید منطقى سخن گفت و هم قاطع. سوگندهاى پى در پى خداوند، براى رفع هرگونه شك و تردید از مخالفان و تقویت اعتقاد و باور مؤمنان است. «لقول فصل» به جاى «لقول فاصل» یعنى قرآن، سراسر فصل است و میان حق و باطل فاصله مىاندازد. نظیر اینكه مىگوییم: فلانى شكر است، یعنى یك پارچه شیرینى است.
پیامبر اكرم ص فرمودند: به زودى فتنهها در میان شما ظاهر خواهد شد. پرسیدند راه نجات چیست؟ فرمود: «كتاب اللّه فیه نبأ من قبلكم و خبر ما بعدكم و حكم ما بینكم هو الفصل» قرآن كه اخبار پیشینیان و آیندگان و داورى شما در آن است. آن كلامى است كه حق را از باطل جدا مىكند. در ادامه فرمودند: «و من ابتغى الهدى فى غیره اضلّه اللّه» هر كس هدایت را در غیر قرآن جستجو كند، خداوند او را گمراه مىكند. تفسیر نمونه.
پيام ها
1- قیامت، روز بروز و ظهور افكار و كردار آدمیان است. «یوم تبلى السرائر»
2- انگیزهها وروحیات انسان، در قیامت او اثر دارند. «یوم تبلى السرائر»
3- قیامت، روز افشاى اسرار و شرمندگى است: «تبلى السرائر» و انسان نیز براى كتمان یا جبران گذشته خود نمىتواند كارى بكند. «فما له من قوّة و لا ناصر»
4- رجعت انسان در قیامت، همچون رجعت آب بخار شده دریا، از آسمان به زمین است. «على رجعه لقادر - و السماء ذات الرجع»
5 - ارزش هر موجودى وابسته به آثار وبركات آن است. «ذات الرجع - ذات الصدع»
6- قرآن، فرقان و جداكننده حق از باطل است، نه رمان و غیر واقعى. «انه لقول فصل و ما هو بالهزل»
7- نیرنگ كفّار، دائمى، سخت و حتمى است، از آن غافل نشوید. «انهم یكیدون كیدا»
8 - برخورد خداوند با انسان، متناسب با عمل اوست. اگر در راه خیر قدم بردارد، خدا هدایتش مىكند: «جاهدوا فینا لنهدینّهم»(عنكبوت، 69.) و اگر به دنبال كید باشد، گرفتار كید الهى مىشود. «یكیدون كیدا و اكید كیداً»
9- قرآن، میزان تشخیص حق از باطل است. «انّه لقول فصل»
10- كافران با خدا طرفند و تدبیر خداوند سخت است. «یكیدون كیداً و اكید كیداً»
11- آنان مسلمانان را غافلگیر مىكنند ما نیز آنان را غافلگیر مىكنیم. «یكیدون... اكید»
12- در برخورد با دشمن، نه خود عجله كنید و نه از خدا عجله بخواهید. «فمهّل الكافرین»
13- غفلت از دشمن هرگز، ولى مهلت دادن مانعى ندارد. «امهلهم»
14- سعه صدر، شرط لازم براى رهبرى است. «امهلهم»
15- مقدار مهلت به دشمن، به قدرى نباشد كه فرصت را از شما بگیرد. «رویدا»
سیماى سوره طارق
این سوره، هفده آیه دارد و در مكّه نازل شده است. نام سوره برگرفته از آیه اول است و به معناى كوبنده مىباشد.
محور مطالب این سوره دو چیز است: یكى هشدار نسبت به معاد و دیگرى نعمت قرآن و جایگاه والاى آن.
توجّه دادن انسان به منشأ وجودىاش كه آبى پست و ناچیز بوده است، زمینه پذیرش قدرت لایزال الهى بر آفرینش دوباره انسان و حضور او در دادگاه رسواگر قیامت را فراهم مىآورد و اینها همه برگرفته از وحى صادق آسمان است كه مخالفان آن را شوخى مىپندارند، در حالى كه قطعى و حتمى است و هرچه كافران علیه آن توطئه كنند، به خودشان بازمىگردد.
سوره بروج
وَالسَّمَآءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ وَشَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ وَمَا نَقَمُواْ مِنْهُمْ إِلَّا أَن يُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ الَّذِى لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ شَهِيدٌ سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسیار است. به روز موعود سوگند. به شاهد و مشهود سوگند. مرگ بر صاحبان گودال (پر آتش). همان آتش پر هیزم. آنگاه كه آنان بالاى آن نشسته بودند. و تماشاگر شكنجهاى بودند كه نسبت به مؤمنان روا مىداشتند. آنان هیچ ایرادى به مؤمنان نداشتند، جز آنكه به خداى عزیز و حمید ایمان آورده بودند. آن كه حكومت آسمانها و زمین براى اوست و خداوند بر هر چیز گواه است.
نکته ها
«بُروج» جمع «بُرج» به معناى امر ظاهر و آشكار است، چنانكه «تبرّج» به معناى آشكار ساختن زینت است. اگر به عمارتهاى بلند و مرتفع، برج گفته مىشود، از آن جهت است كه در میان دیگر ساختمانها، آشكارتر است. مراد از «بروج» در این آیات، ستارگان آسمان است كه همچون برجى بلند، از دور آشكار و درخشان هستند. چنانكه در آیهاى دیگر مىفرماید: «و لقد جعلنا فى السماء بروجاً و زیّناها للناظرین»(حجر، 16) براى آیه «شاهد و مشهود» حدود سى مصداق گفته شده است، از جمله اینكه شاهد، خداوند و مشهود، ما سوى اللّه است، یعنى سوگند به خالق و به كلّ هستى. امام حسنعلیه السلام مىفرماید:( نور الثقلین) مراد از شاهد، پیامبر است به دلیل آیه «انّا ارسلناك شاهداً...»(احزاب، 45) و مراد از مشهود، قیامت است، به دلیل آیه «ذلك یوم مجموع له الناس ذلك یوم مشهود»(هود، 103) «وقود» به معناى آتش گیرانه و مایه سوخت است. «اُخدود» به معناى گودال عمیق است و مراد از «اصحاب الاخدود» كسانى هستند كه در زمین گودالى وسیع ایجاد كردند و آتشى بزرگ در آن افروختند و سپس مؤمنان را در آتش انداخته و آنان را زنده زنده سوزاندند. چنانكه در مورد حضرت ابراهیم نیز چنین عمل كردند. امّا اینكه این ستمگران و آن مؤمنان چه كسانى بودند، روایات گوناگونى وارد شده، ولى در قرآن ذكرى از آنها به میان نیامده است.
پيام ها
1- همه هستى در نزد خداوند ارزش دارد و قابل سوگند است، از جمله: آسمان و ستارگانش. و السماء ذات البروج
2- از قیامت غافل نباشید كه میعادگاه همه است. «الیوم الموعود»
3- شما وكارهایتان، همه زیر نظر است، آن هم زیر نظر خدا. «و شاهد و مشهود»
4- اعلام برائت و اظهار تنفّر از ستمگر لازم است. «قتل اصحاب الاخدود»
5 - در نقل تاریخ، عبرتها مهم است نه جزئیات. (از مكان اخدود، زمان حادثه، نام و تعداد ستمگران و تعداد شهدا و... سخنى به میان نیامده است، چون اثرى در گرفتن عبرت ندارد.) «قتل اصحاب الاخدود»
6- تفكّر ظلم ستیزى و ظالمكوبى ارزش است، گرچه ظالم وجود نداشته باشد. (اصحاب اخدود امروز حضور ندارند، چنانكه ابولهب امروز نیست، روحیه تنفّر از آنان باید همچنان زنده باشد. تبّت یدا ابى لهب و تبّ «قتل اصحاب الاخدود»
7- سوزاندن، سختترین نوع عذاب است و در میان انواع كشتنها، خداوند نام در آتش انداختن مؤمنان را نام برده است. «النار ذات الوقود»
8 - نقل ظلمها و مظلومیّتها و ذكر مصیبت و روضه خوانى، سابقه قرآنى دارد. «اصحاب الاخدود النار ذات الوقود اذ هم علیها قعود...»
9- ارتكاب گناه یك مسئله است، ولى سنگدلى و نظارهگرى و رضایت بر آن، مسئله دیگر. «و هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود»
10- ستمگرانى كه شاهد بر شكنجه مؤمنانند، بدانند كه خدا شاهد بر آنان و كار آنهاست. «شاهد و مشهود - هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود»
11- پایدارى بر ایمان، تاوان دارد. «و ما نقموا منهم الاّ ان یؤمنوا» (جمله «یؤمنوا» به جاى «آمنوا» رمز آن است كه كفّار از پایدارى مؤمنان ناراحت بودند و اگر دست بر مىداشتند شكنجهاى در كار نبود.)
12- منطق كافر، تهدید و انتقام است. «و ما نقموا منهم»
13- در نزد كفّار، ایمان بزرگترین جرم است و جز با دست برداشتن از ایمان به چیز دیگرى راضى نمىشوند. «و ما نقموا منهم الاّ أن یؤمنوا...»
14- كافران بدانند كه حامى مؤمنین خداى عزیز است كه قدرت انتقام دارد. «یؤمنوا باللّه العزیز»
15- جاذبه اتّصال به خداى قادر، اشكالات وارده بر شهادت و از جان گذشتگى در راه خدا را حل مىكند. «یؤمنوا باللّه العزیز الحمید»
16- حكومت واقعى از آنِ خداوند است. «له ملك السموات و الارض»
17- حكومت الهى همراه با علم و حضور اوست. «واللّه على كُلّ شىءٍ شهید»
إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُواْ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُواْ فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَ لِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ همانا كسانى كه مردان و زنان با ایمان را مورد آزار و شكنجه قرار دادند و توبه نكردند، پس براى آنان عذاب دوزخ و همچنین عذاب سوزان است. همانا براى كسانى كه اهل ایمان و عمل صالح هستند، باغهایى بهشتى است كه نهرها از زیر آن جارى است، این است رستگارى بزرگ.
نکته ها «فتنة» در اصل به معناى قرار دادن طلا در آتش، براى به دست آوردن میزان خلوص آن است و در اصطلاح، به معناى عذاب و شكنجه و یا آزمایشهاى سخت نیز به كار مىرود. امّا در آیه مورد بحث به معناى عذاب و آزار است.(تفسیر نمونه) چنانكه در آیهاى دیگر مىفرماید: «یوم هم على النار یفتنون ذوقوا فتنتكم هذا الّذى كنتم به تستعجلون (ذاریات، 13 و 14) در حوادث تلخ و سخت تاریخ، همواره زنان و مردان مؤمن در كنار یكدیگر بودهاند و نقش زنان در حركتهاى اصلاحى و انقلابى فراموش نشدنى است. لذا ستمگران جنایتكار نیز، آنان را همچون مردان مورد آزار و شكنجه قرار مىدادند. «فتنوا المؤمنین و المؤمنات»
پيام ها
1- اصحاب اخدود و همه شكنجهگران تاریخ، مورد قهر الهى هستند. «الّذین فَتنوا المؤمنین...»
2- زنان با ایمان در كنار مردان، آزار و شكنجهها را به جان مىخریدند. «فَتنوا المؤمنین و المؤمنات»
3- در دفاع از مظلوم، تفاوتى میان زن و مرد نیست. «فَتنوا المؤمنین و المؤمنات ...»
4- راه توبه همواره باز است و براى هیچ كس بنبست وجود ندارد و لذا یأس از رحمت خدا ممنوع است. (آرى، خداوند حتّى شكنجهگرانى كه مؤمنان را مىسوزاندند، دعوت به توبه كرده است.) «فتنوا... ثمّ لم یتوبوا»
5 - خداوند توبهپذیر است، گرچه مدّتى طول كشیده باشد. «ثُمّ»
6- كیفر سوزاندن، سوزاندن است. «النّار ذات الوقود - عذاب الحریق»
7- بشارت و انذار باید همراه یكدیگر باشد. «عذاب الحریق... جنات تجرى...»
8 - بهترین لذّتها، لذّت بردن از طبیعت است. «جنّات... اَنهار»
9- براى كفّار شكنجهگر دو عذاب است: عذاب كفر و عذاب شكنجه. «فلهم عذاب جهنّم و لهم عذاب الحریق»
10- دنیا زودگذر است. هم كامیابىهاى ستمگران گذراست و هم سختىهاى مؤمنان. به فكر آخرت باشید كه عذاب دوزخیان بى پایان و پاداش بهشتیان، جاودان است. فتنوا المؤمنین... لهم عذاب الحریق الّذین آمنوا... لهم جنّات
إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ همانا قهر و مجازات پروردگارت شدید است. بى تردید اوست كه (آفرینش را) آغاز مىكند و باز مىگرداند. و هموست بخشنده و دوستدار (مؤمنین). صاحب عرش و داراى مجد و عظمت. آنچه را اراده كند حتماً انجام مىدهد
نکته ها «بَطش» به معناى گرفتن همراه با قهر و غلبه است. «عَرش» به معناى تخت فرمانروایى و كنایه از تدبیر الهى است. عرش را به معناى جایگاهى كه همه هستى را در برگرفته است نیز گفتهاند. بنابراین «ذوالعرش» یعنى صاحب همه هستى و مركز اداره هستى.
پيام ها
1- قهر و غلبه الهى به گونهاى است كه هیچ كس و هیچ چیز نمىتواند مانع آن شود. «انّ بطش ربّك لشدید»
2- قهر و كیفر از شئون ربوبیّت و در جهت پیشبرد اهداف رسالت و دلدارى پیامبر است. «بطش ربّك»
3- آفریدن و بازگرداندن، كار همیشگى خداوند است. «انّه هو یبدئ و یعید»
4- قدرت خداوند بر آفریدن و بازگرداندن یكسان است. «یبدئ و یعید»
5 - خداوند هم قهر و غلبه دارد و هم بخشش و محبّت. «بطش ربّك لشدید... و هو الغفور الودود»
6- علاوه بر آفریدن، تدبیر و فرمانروایى همه چیز براى اوست. «ذوالعرش»
7- در قهر و مهر، هیچ چیز مانع اراده الهى نیست. «بطش ربّك لشدید - هو الغفور الودود - فعّال لما یرید»
8 - كارهاى الهى محدودیّت ندارد. «لما یُرید» (ناگفته پیداست كه اراده الهى همراه با حكمت است و كارى كه حكیمانه نباشد، اراده نمىكند تا انجام دهد.)
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ بَلِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى تَكْذِيبٍ وَاللَّهُ مِن وَرَآئِهِم مُّحِيطٌ بَلْ هُوَ قُرْءَانٌ مَّجِيدٌ فِى لَوْحٍ مَّحْفُوظٍآ یا سرگذشت آن سپاه به تو رسیده است؟ (سپاه) فرعون و ثمود. آرى، كافران (پیوسته) در تكذیب (حق) هستند. و خداوند از هر سو بر ایشان احاطه دارد. آرى آن قرآن مجید است. كه در لوحى محفوظ ثبت است.
نکته ها قوم فرعون و ثمود، در قدرت و تمدن و امكانات، بالاترین اقوام بودند و در آیات دیگر قرآن به قدرت آنها اشاره شده است. لذا در اینجا از این دو قوم نام برده شده است. اعلام توانایى خداوند در قلع و قمع ابرقدرتها، نوعى آرام بخشى به مؤمنان است. كلمه «قرآن» هرگاه با الف و لام بیاید، مراد از آن، كتاب قرآن است ولى بدون الف و لام، به معناى «مقروء» یعنى خوانده شده است. چنانكه در این آیات مىفرماید: «بل هو قرآن مجید» یعنى الفاظ وحى بر پیامبر قرائت شده است
پيام ها
1- ابتدا شنونده را تشنه كنیم، سپس سخن خود را بگوییم. «هل اتاك حدیث الجنود»
2- باید از تاریخ گذشتگان آگاه بود و از برخورد خداوند با آنان عبرت گرفت. «هل اتاك حدیث الجنود فرعون و ثمود»
3- مجهّزترین سپاه و لشكرها در برابر قهر او ناچیزند. «الجنود فرعون و ثمود»
4- كافران، در تكذیب قرآن و وعدههاى آن اصرار و پافشارى دارند. «بل الّذین كفروا فى تكذیب»
5 - ستمگران از مدار قدرت الهى خارج نیستند و هیچ راه گریزى ندارند، ولى خودشان نمىفهمند. «و اللّه من ورائهم محیط» (كلمه «ورائهم» نشانه غفلت آنان از علم و قدرت خداست.)
6- هم خداوند، صاحب مجد و عظمت است و هم قرآن او. «ذو العرش المجید... بل هو قرآن مجید»
7- لوحى كه قرآن بر آن ثبت شده، براى ما ناشناخته است، گرچه در نزد خداوند محفوظ است. «فى لوح محفوظ»
8 - قرآن، از هر گونه تهدید و تحریف بیمه است. «قرآن مجید فى لوح محفوظ»
سیماى سوره بروج
این سوره بیست و دو آیه دارد و در مكّه نازل شده است.
نام سوره برگرفته از آیه اول است و مراد از آن، ستارگان درخشان است كه همچون برج بلند در آسمان مىدرخشند. این سوره با بیان جنایات گروهى شكنجهگر آغاز مىشود كه گودالى عمیق حفر مىكردند و آتشى عظیم در آن مىافروختند و مؤمنان را به سوزاندن در آتش تهدید مىكردند و هركه دست از ایمان برنمىداشت، در آتش مىافكندند. خداوند نیز آنان را به آتش سخت دوزخ وعده مىدهد كه با آتش دنیا قابل مقایسه نیست و بدین وسیله مؤمنان را دلدارى مىدهد و آنان را به مقاومت در برابر ستمگران دعوت مىنماید. ادامه سوره، اشارهاى گذرا به ماجراى فرعون و قوم ثمود دارد كه چگونه با همه قدرتى كه داشتند، در برابر اراده الهى شكست خوردند و به هلاكت رسیدند. آیات پایانى سوره، بیانگر عظمت قرآن و جایگاه والاى وحى الهى است.