سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

سوره شمس ۹۱ 

 وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا  وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا  وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا  وَالَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا  وَالسَّمَآءِ وَمَا بَنَاهَا  وَ الْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا  وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا  فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا     به خورشید سوگند و گسترش نور آن.  به ماه سوگند، آنگاه كه از پى خورشید در آید.  به روز سوگند آنگاه كه زمین را روشن سازد.  به شب سوگند، آنگاه كه زمین را بپوشاند.  به آسمان سوگند و آنكه آن را بنا كرد.  به زمین سوگند و آنكه آن را گسترانید.  به نفس سوگند و آنكه آن را سامان داد.  پس پلیدى‏ها و پاكى‏هایش را به او الهام كرد.

 نکته ها     شاید رمز سوگند به خورشید و ماه و شب و روز و... آن است كه آنچه را كه براى آن سوگند یاد شده (تزكیه نفس) به مقدار عظمت خورشید و ماه ارزش دارد. ارزش خورشید و ماه و شب و روز، بر كسى پوشیده نیست. حیات جانداران و پیدایش ابر و بارش باران و رویش گیاهان و درختان و تغذیه حیوانات و انسان، همه مرهون تابش خورشید است. در قرآن، گاهى به خورشید بزرگ سوگند یاد شده و گاهى به انجیر و زیتون كوچك و این شاید به خاطر آن باشد كه براى قدرت خداوند فرقى میان خورشید و انجیر نیست. همانگونه كه دیدن كاه و كوه براى چشم انسان یكسان است و دیدن كوه براى چشم، زحمتى اضافه بر دیدن كاه ندارد. البتّه بالاترین سوگندها، سوگند به ذات خداوند است، آنهم درباره تسلیم بودن مردم در برابر رهبرى آسمانى. فلا و ربّك لا یؤمنون حتّى یحكموك نساء65
پرسوگندترین سوره‏ها، همین سوره شمس است كه طبیعتاً باید در مورد مهمترین مسائل باشد و آن تزكیه روح از هرگونه پلیدى و آلودگى است. شاید این همه سوگند براى بیان اینكه رستگارى در سایه تهذیب است، به خاطر آن باشد كه خداوند به انسان بفهماند كه من تمام مقدّمات را براى تو آماده كردم، با نور آفتاب و ماه صحنه زندگى را روشن و با گردش شب و روز، زمینه تلاش و استراحت شما را فراهم كردم. زمین را براى شما گستردم و آسمان را برافراشتم و درك خوبى‏ها و بدى‏ها را به روح شما الهام كردم تا به اختیار خود، راه تزكیه نفس را بپیمایید.
ابر و باد و مه و خرشید و فلك در كارند     تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى‏
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار        شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى      

  «فجورها» از فجر به معناى شكافتن است.  برافراشتگى آسمانها و گستردگى زمین، با اراده مستقیم الهى یا از طریق نیروها و عوامل طبیعى است و لذا قرآن مى‏فرماید: «والسماء و ما بناها» و نفرمود: «من بناها» زیرا كلمه «ما» شامل غیر خداوند نیز مى‏شود. یعنى آنچه آسمان را بنا كرد از نیروها و جاذبه‏ها و دافعه‏هاى طبیعى است كه خداوند حاكم كرده و اگر مراد از كلمه «ما» در «و ما بناها» خداوند باشد، به خاطر آن است كه در لفظ «ما» نوعى ابهام برخاسته از عظمت نهفته و به همین دلیل به جاى كلمه «من» كلمه «ما» گفته شده است. (واللّه العالم)
جهان هستى، گویا در ابتدا یك مجموعه متراكم بوده، سپس بخشى برافراشته و آسمان شده و بخشى گسترده و زمین شده است. «بناها - طحاها» مؤید این سخن آیه‏اى است كه مى‏فرماید: آسمان و زمین رتق بود و فتق كردیم، یعنى بسته بود و بازش كردیم. «رتقاً ففتقناهما»(انبیاء، 30) بعضى كلمه «طحاها» را اشاره به حركت زمین دانسته‏اند، چون یكى از معانى «طحو» راندن و حركت دادن است. اسلام، فكر انسان مادى را از شكم و شهوت و شمشیر و شراب، به تأمّل در عمق آسمان‏ها و زمین و گردش كرات و پیدایش ایام وا داشته است. در تفاوت میان وحى و الهام، گفته‏اند كه الهام، دركى است كه انسان سرچشمه آن را نمى‏شناسد، در حالى كه گیرنده وحى، سرچشمه وحى را مى‏شناسد.(تفسیر نمونه)

پيام ها

1- بسیارى از موجودات هستى، پدیده‏هایى شگفت‏انگیز، روشنگر، مقدّس و ارزشمند هستند و مى‏توان به آنها سوگند یاد كرد.«والشمس - والقمر - والنهار»
2- ماه به دنبال خورشید و تابع آن است. «اذا تلاها» 
 3- اجرام آسمانى با یكدیگر پیوند دارند «و الشمس - والقمر - و السماء - و الارض»
 4- خورشید و ماه و ستاره را خدا نپندارید، همه آنها آثار قدرت و تدبیر موجود دیگرى هستند. «تلاها - بناها - طحاها
 5 - خواسته‏ها و تمایلات و غرایز انسان به طور حكیمانه تعدیل شده است. «و نفس و ما سوّاها» 
 6- گناه، نوعى شكافتن پرده عفّت و دیانت است. «فجورها»
 7- فهم و درك خوبیها و بدیها به صورت فطرى، در عمق روح انسانها نهاده شده است. «فالهمها فجورها وتقواها»
 8 - ابتدا باید پلیدى‏ها را بشناسیم، سپس راه گریز و پرهیز از آنها را. (كلمه «فجور» قبل از «تقوا» آمده است.) 

 «فجورها وتقواها»   قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا   وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا  كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَآ  إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا  فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا  فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا  وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا

 به راستى رستگار شد، آن كس كه نفس خود را تزكیه كرد.  و بى شك محروم و ناامید گشت هر كس كه آن را به پلیدى آلود.  قوم ثمود از روى سركشى، (پیامبرشان را) تكذیب كردند.  آنگاه كه شقى‏ترین آنها (براى كشتن ناقه) به پا خاست.  پس پیامبر خدا به آنان گفت: ناقه خدا و آبشخورش را (حرمت نهید).  پس او را تكذیب كردند و ناقه را كشتند و پروردگارشان به خاطر این گناه، آنان را درهم كوبید و با خاك یكسانشان كرد.  و خداوند از عاقبت كار خود بیم ندارد.

  نکته ها

امام باقر و صادق علیهما السلام در تفسیر آیه «قد افلح من زكّاها» فرمودند: «قد افلح من اطاعَ»(نور الثقلین) یعنى آن كس‏كه از پیامبر و امامان معصوم، اطاعت كرد، رستگار شد. در دید الهى، پاكان رستگارند. «قد افلح من زكّاها» ولى در نزد فرعونیان، زورمندان رستگارند كه غلبه دارند و به ظاهر پیروزند. «قد افلح الیوم من استعلى» در انجام كارهاى خیر، امید رستگارى است. «و افعلوا الخیر لعلّكم تفلحون»(حج، 77) در حالى كه در تزكیه نفس و خودسازى، رستگارى قطعى است. «قد افلح من زكّاها»  تزكیه نفس، شامل دورى از عقائد و اخلاقیات و رفتارهاى ناپسند و كسب عقائد و اخلاقیات و كردارهاى پسندیده است. در سوره شعراء، آیه 155 «لها شرب و لكم شرب یوم معلوم» و سوره قمر، آیه 28 «نبّئهم انّ الماء قسمة بینهم كلّ شرب محتضر» مى‏خوانیم: آب قریه یك روز سهم مردم و یك سهم روز شتر است و هر كدام در روز خود بهره گیرند و كسى مزاحم ناقه نشود كه به عذاب بزرگ گرفتار خواهد شد. 
در قرآن، چهل مرتبه ماده فلاح به كار رفته كه از بررسى آنها معلوم مى‏شود رستگارى شامل چه گروه‏هایى مى‏شود و چه گروه‏هایى از رسیدن به آن محرومند، همچون مجرمان كه مى‏فرماید: «لا یفلح المجرمون»(یونس، 17)
در قرآن، بعضى مطالب با یك سوگند آمده است. «والعصر انّ الانسان لفى خسر»
گاهى دو سوگند پشت سرهم آمده است. «والضحى والّیل اذا سَجى»
گاهى سه سوگند در پى هم آمده است: «والعادیات ضَبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صُبحا»
گاهى چهار سوگند: «والتین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین»
گاهى پنج سوگند: «والفجر، ولیال عشر، والشفع والوتر، والّیل اذا یسر»
ولى خداوند در این سوره، ابتدا یازده سوگند یاد كرده و سپس به اهمیّت تزكیه نفس اشاره كرده است.
«خاب» از مصدر «خیبة» به معناى به هدف نرسیدن است.
«دسّ» به معناى پنهان كردن و تعبیر قرآن درباره‏ى زنده به گور كردن دختران چنین است: «یدسّه فى التراب» آرى خلافكار، به خاطر شرمندگى رویى براى جلوه در جامعه ندارد و سعى مى‏كند عیب‏ها و خلافكارى‏هاى خود را پنهان كند. كلمه «دسیسه» نیز به كار زشتى گفته مى‏شود كه آن را پنهان مى‏كنند. «دَمدم» به معناى عذاب شكننده و فراگیر است كه عذاب شده را قطعه قطعه و پراكنده مى‏كند. منظور از «سوّاها» یا قلع و قمع ساختمان‏ها است كه با خاك یكسان شد و یا خود مردم كه با خاك یكسان شدند. یك فرد تزكیه شده مى‏تواند منشأ تحول در جامعه شود و به جامعه رشد و شجاعت و شخصیّت و معرفت و وحدت دهد، چنانكه یك نفر تزكیه نشده براى رسیدن به هوسهاى خود امت‏هایى را به فساد و نابودى و سقوط مى‏كشاند.
در قرآن، براى رستگارى انسان‏ها دو عامل مطرح شده است: یكى ایمان و دیگرى تزكیه. «قد افلح من زكاها»، «قد افلح المؤمنون» بنابراین حقیقت ایمان و تزكیه یكى است و هر كس مى‏خواهد خودسازى كند، باید مؤمن واقعى باشد. آرى مؤمن واقعى كسى است كه خود را تزكیه كند و تزكیه شده واقعى، كسى است كه ایمان داشته باشد و احكام و تكالیف دینى را به دقت انجام دهد كه در آغاز سوره مؤمنون آمده است. در تفسیر اطیب‏البیان مى‏خوانیم، جنایتكاران تاریخ و قاتلان زیاد بودند امّا نوعاً به خاطر حفظ حكومت یا گرفتن حكومت یا محو رقیب و یا طمع به رسیدن چیزى، دست به جنایات مى‏زدند امّا قاتل ناقه صالح و حضرت على علیه السلام مرتكب جنایت عظیم شدند، در حالى كه هیچ یك از انگیزه‏ها و عوامل فوق در كار نبود، فقط و فقط شقاوت بود. حضرت على علیه السلام در كوفه روى منبر فرمود: شتر صالح را یكى پى كرد ولى خداوند همه را عذاب كرد چون هم راضى بودند و سپس به این آیه اشاره كرد.(نهج البلاغه، خ20) در روایات متعددى از شیعه و اهل سنّت از جمله احمد حنبل، طبرى و قرطبى، آمده كه «اشقى الاولین» عاقر ناقه و «اشقى الاخرین» قاتل على‏بن ابیطالب است.(تفسیر نمونه)

پيام ها

1- سوگند به خورشید و ماه و شب و روز و زمین و آسمان و روح انسان كه سعادت انسان در گرو رشد معنوى است نه زندگى مادّى. «والشمس... قد افلح من زكّاها»
 2- اگر نفس را رها كنیم، انسان را به سقوط مى‏كشاند. لذا نفس را باید كنترل كرد. «زكّاها»
 3- تزكیه و خودسازى، محروم كردن نیست، رشد دادن است.«زكّاها»
 4- هر كس نفس خود را در لابلاى عادات و رسوم و پندارها مخفى كند و غافلانه دنبال تأمین خواسته‏هاى نفسانى رود، محرومیّت بزرگى خواهد داشت. «قد خاب من دساها»
 5 - طغیان و گناه، مقدّمه كفر و تكذیب است. كذّبت ثمود بطغواها تقوا یعنى پاكى و طغوى‏ یعنى طغیان در گناه
 6- در شیوه تبلیغ، بعد از بیان اصول كلّى، نمونه‏هایى نقل كنید. «قد خاب... كذّبت ثمود»
 7- شكستن قداست‏ها نشانه شقاوت است و هر چه قداست بیشتر باشد، شكستن آن قساوت بیشترى مى‏خواهد. «اشقى‏» 
 8 - اگر انسان به فكر تزكیه نباشد، در ابتدا پیروى از نفس را مخفیانه انجام مى‏دهد «دسّاها» و سپس علنى. «اذ انبعث اشقاها»
 9- در انجام كار بد، آن كس كه شقى‏تر است زودتر تحریك مى‏پذیرد. «انبعث اشقاها»(بعثَ» یعنى برانگیخت و «انبعثَ» یعنى برانگیخته شد.)
10- هر چه به خدا منسوب باشد، مقدّس است و باید مورد احترام قرار گیرد و اهانت به آن، كیفر الهى را به دنبال دارد. «ناقة اللّه، فعقروها، فدمدم»
 11- زدودن علف‏هاى هرز كافى نیست، بارور كردن هم لازم است. («زكّاها» به معناى رشد است.)
 12- به كامیابى‏هاى زودگذر نفس مغرور نشوید كه عاقبتش محرومیّت است. «و قد خاب» (كلمه «خاب» یعنى محروم شد و به آنچه مى‏خواست نرسید.)
 13- هر كس به گناه دیگرى راضى باشد شریك جرم است. شتر را یك نفر كشت ولى قرآن مى‏فرماید: جمعى آن را كشتند. «فعقروها»
 14- خداوند بر هر چیز مسلط است و از نابود كردن ستمگران هیچ پروائى ندارد. «ولا یخاف عقباها»
 15- رضایت و تشویق و تحریك به گناه نیز گناه است. «انبعث اشقاها... بذنبهم»
 16- كیفرهاى الهى جلوه‏اى از ربوبیّت اوست. (مربّى باید موانع تربیت را برطرف سازد.) «فدمدم علیهم ربّهم»
 17- قهر الهى در دنیا نیز سخت است. «فدمدم علیهم ربّهم بذنبهم فسوّاها» 

سیماى سوره شمس‏
 سوره شمس، پانزده آیه دارد و در مكّه نازل شده است.  نام آن برگرفته از آیه اول است كه با سوگند به خورشید آغاز مى‏شود.  بیشترین سوگندهاى قرآن، به صورت پشت سر هم در این سوره آمده است كه با یازده سوگند پیاپى بر خورشید وماه، روز و شب و آسمان زمین، بر ارزش و اهمیّت تزكیه نفس، تأكید مى‏ورزد.  مضمون این سوره آن است كه انسان با الهام خدایى، كار نیك را از كار زشت تشخیص مى‏دهد و اگر بخواهد رستگار شود، باید باطن خود را تزكیه كند و با انجام كارهاى نیك، آن را رشد و پرورش دهد و گرنه از سعادت محروم مى‏ماند.(تفسیر المیزان)  آنگاه به عنوان شاهد، داستان قوم ثمود را ذكر مى‏كند كه به خاطر تكذیب پیامبرشان حضرت صالح و كشتن شترى كه معجزه الهى بود، به عذابى سخت گرفتار شدند. 

سوره 90. بلد

 لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ  وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ  وَوَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ  لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِى كَبَدٍ  أَيَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ  يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَداً  أَيَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ   به این شهر (مكّه) سوگند.  در حالى كه تو در این شهر ساكن هستى.  به پدر، و فرزندى كه پدیدآورد، سوگند.  همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم.  آیا مى‏پندارد كه هرگز احدى بر او قدرت ندارد؟  مى‏گوید: مال فراوانى تباه كردم   آیا گمان مى‏كند احدى او را ندیده است؟ 

 نکته ها

  در قرآن سه بار جمله «لا اُقسم» به كار رفته است و اهل تفسیر آن را دو گونه معنا كرده‏اند. گروهى حرف لا را زائد دانسته و آن را (قسم مى‏خورم) معنا كرده‏اند و گروهى آن را (سوگند نمى‏خورم) ترجمه كرده‏اند، به این معنا كه مسئله به قدرى روشن است كه نیازى به سوگند خوردن نیست. منظور از «بلد»، مكّه است كه قبل از اسلام هم مورد احترام بوده است. مكّه حَرَم اَمن الهى و اولین خانه‏اى است كه براى انسان قرار داده شد.
جمله «و انت حلّ» چند گونه تفسیر شده است كه یك معنى را در ترجمه آوردیم و معناى دوم آن است كه مردم مكّه اهانت تو را در آن حلال مى‏دانند، پس به شهرى كه اهانت تو را حلال مى‏شمرند سوگند نمى‏خورم.(بحار، ج‏24، ص‏284) و معناى سوم آن است كه دست تو در مورد این شهر باز است و در فتح مكّه هر تصمیمى كه درباره مخالفان بخواهى مى‏توانى بگیرى. «كَبَد» به معناى سختى و «لَبَد» به معناى پشم متراكم است. البتّه بعضى كبد را به معناى راست قامت و معتدل گرفته‏اند.( لسان العرب ) اینكه انسان در دل رنج و سختى آفریده شده، یعنى كامیابى‏هاى دنیوى آمیخته با رنج و زحمت است. «لقد خلقنا الانسان فى كبد» حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: دنیا خانه‏اى است كه با سختى‏ها عجین شده است. «دار بالبلاء محفوفة»(نهج‏البلاغه، خ226) گرچه بعضى مفسران به مناسبت عبارت «هذا البلد» كه مكّه است، مراد از «والد و ما ولد» را حضرت ابراهیم و فرزندش حضرت اسماعیل دانسته‏اند، ولى همان گونه كه در تفسیر مجمع البیان آمده است، مراد از آن، حضرت آدم و اولیاء از نسل او است. در حدیث آمده است كه گوینده این كلام «اهلكت مالاً لبداً» عمرو بن عبدود در جنگ خندق بوده كه گفت: سرمایه زیادى را در مبارزه با اسلام تباه كردم ولى موفق نشدم.(نور الثقلین)

پيام ها

 2- تكرار گاهى نشانه عظمت و عنایت است. «هذا البلد....هذا البلد»
 3- ارزش زمین‏ها به ارزش ساكنان آنهاست. «و انت حِلّ بهذا البلد» (سوگند به مكّه به خاطر حضور پیامبر)
 4- در مقام فرزندى، دختر یا پسر تفاوتى ندارد. «و ما ولد»
 5 - زندگى بشر در متن مشقت‏ها و سختى‏ها قرار دارد. «فى كبد»
 6- هر مالى كه در مسیر حق صرف نشود مایه حسرت است. «اهلكت مالاً لبدا»
 7- انسان تحت سیطره قدرت و علم الهى است. «ایحسب ان لن یقدر علیه احد... ایحسب ان لم یره احد»
 8 - نتیجه هر محاسبه‏اى كه جاى خدا در آن خالى باشد، پوچى و زیانكارى است. «ایحسب... ایحسب»
 9- خود بزرگ بینى در برابر خدا چه معنایى دارد؟ «ایحسب ان لن یقدر علیه احد»
 10- كسانى كه در انفاق به راه درست نروند یا مصرف آنها نابجا باشد یا نیّتشان خالص نباشد و همراه با ریا و خودنمایى و دروغ باشد، در آینده شرمنده و پشیمان خواهند شد. «اهلكت مالا لُبداً»

 أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ  وَلِسَاناً وَشَفَتَيْنِ  وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ  فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ  وَمَآ أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ  فَكُّ رَقَبَةٍ  أَوْ إِطَعَامٌ فِى يَوْمٍ ذِى مَسْغَبَةٍ  يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ  أَوْ مِسْكِيناً ذَا مَتْرَبَةٍ   آیا براى او دو چشم قرار ندادیم.  و یك زبان و دو لب؟  و دو راه (خیر و شرّ) را به او نمایاندیم.  امّا او در آن گردنه سخت قدم نگذاشت.  و چه مى‏دانى كه آن گردنه چیست؟  آزاد كردن برده.  یا غذا دادن به روز گرسنگى.  به یتیمى خویشاوند  یا بینوایى خاك نشین.

نکته ها

«نجد» به معناى مكان بلند، در برابر «تهامه» به معناى گود است. به فرموده امام صادق‏علیه السلام به راه خیر و شر، نجدین مى‏گویند.(كافى، ج‏1، ص‏163)  تشبیه راه خیر و شر به راهى كه در ارتفاعات است. شاید براى آن باشد كه پیمودن راه خیر بخاطر مبارزه با هوسها و پیمودن راه شر به علّت عواقب تلخ آن. همچون عبور از راه مرتفع است، و براى هر عاقلى مسئله خیر و شر مثل زمین بلند روشن و برجسته است. «عقبة» به معناى گردنه و گذرگاه باریك و سخت است و «اقتحام» به معناى خود را به سختى انداختن است. «مسغبة» به معناى گرسنگى، «مقربة» به معناى خویشاوندى و «متربة» از تراب به معناى خاك نشینى است.  در حدیثى مى‏خوانیم كه امام رضاعلیه السلام هنگام غذا خوردن، سینى بزرگى كنار سفره‏اش قرار مى‏داد و از هر چه در سفره بود بهترینش را در آن مى‏گذاشت و براى فقرا مى‏فرستاد و آیه «او اطعام فى یوم ذى مسغبة» را تلاوت كرده و مى‏فرمود: خداوند مى‏داند همه مردم توان آزاد كردن برده را ندارند، لذا راه دیگرى را براى بهشت رفتن مردم باز كرد.(نور الثقلین)
در آیه قبل خواندیم: آیا انسان گمان مى‏كند كه احدى او را نمى‏بیند؟ در این آیه مى‏فرماید: آیا ما براى او دو چشم قرار ندادیم؟ چگونه انسان مى‏بیند؟ ولى خیال مى‏كند خدا او را نمى‏بیند؟
خداوند براى چشم، چند محافظ قرار داده است:
جایگاه آن را در میان گودالى از استخوان‏ها قرار داده و چون چشم از پیه ساخته شده، آن را با اشك شور مخلوط كرده است تا فاسد نشود. مژه، دربان و پلك، پوشش چشم است. ابرو، سایبان و خطوط پیشانى براى انحراف عرق به دو سوى صورت است.  هر شبانه روز ده‏ها هزار عكس رنگى مى‏گیرد، بدون آنكه به فیلم و یا تنظیمِ خاصى نیاز داشته باشد. راستى آیا وجود دوربینى كه از پیه ساخته شده و دهها سال عكسبردارى و فیلمبردارى مى‏كند، نشانه قدرت معجزه‏گر الهى نیست؟!!
چشم، مظهر عاطفه و غضب و مظهر تعجب و ادب و مظهر زیبائى و عشق است.  چشم، رابط انسان با جهان خارج و زبان، وسیله ارتباط انسان با دیگر انسانها و بهترین و ارزان‏ترین و ساده‏ترین و عمومى‏ترین وسیله مبادلات علمى و فرهنگى و اجتماعى است. شاید تأكید قرآن بر دو چشم، به خاطر آن باشد كه تخمین مسافت و فاصله و عمق اشیا با یك چشم امكان‏پذیر نیست.  بگذریم كه چشم نقش ویژه‏اى در زیبائى افراد دارد و یكى از راه‏هاى شناحت افراد است. اگر گوش یا دهان افراد پوشیده باشد به راحتى مى‏توان آنان را شناخت در حالى كه اگر چشم بسته باشد، شناخته نمى‏شوند.  چشم، دریچه دل و عشق است. شاعر مى‏گوید: 
زدست دیده و دل هر دو فریاد    كه هر چه دیده بیند دل كند یاد
بسازم خنجرى نیشش ز فولاد     زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
چشم، راه نفوذ در دیگران است. تفاوت شاگردى كه استاد را ببیند و در چشم او نگاه كند با شاگردى كه از طریق بلندگو یا نوار سخنى را بشنود، بسیار است. زبان و لب، با هم كلمه را مى‏سازند و بدون همكارى آنها بسیارى از حروف ساخته نمى‏شوند.  انواع زبان‏ها و لهجه‏ها، از آثار قدرت خداست. انسان در آفریدن كلمات و جملات محدودیّتى ندارد. زبان همچنین وسیله چشیدن و تشخیص مزه‏هاست. جالب آنكه هر گوشه‏اى از زبان براى تشخیص نوعى از مزه‏هاست و با قدرت الهى مقدار آبى كه نیاز دارد در درون دهان تولید مى‏شود، زبان غذا را به زیر دندان‏ها هل مى‏دهد بدون آنكه خودش آسیب ببیند، زبان لقمه‏ها را بازرسى مى‏كند كه اگر استخوان و یا موئى در آن باشد شناسائى كند و در پایان، دهان را جاروب مى‏نماید. از طریق همین شكاف ساده‏اى كه ما آن را لب مى‏نامیم، مكیدن، فوت كردن، جویدن، چشیدن و سخن گفتن صورت مى‏گیرد.
چشم و زبان و لب، هم مى‏توانند ابزار خیر باشند و هم ابزار شرّ، لذا خداوند هر دو راه را به ما نشان داده است. 
نجات دیگران از فقر و اسارت، لازم است، حتّى اگر كافر باشند. لذا در آیه، شرط آزاد كردن برده و سیر كردن فقیر، ایمان داشتن برده و فقیر نیست. شرایط زمانى و مكانى و خصوصیات افراد ارزش كارها را تغییر مى‏دهد:
اطعام ارزش دارد، ولى در زمان قحطى ارزش بیشترى دارد. «فى یوم ذى مسغبة»
یتیم نوازى با ارزش است، ولى یتیمى كه فامیل باشد اولویّت بیشترى دارد. «ذا مقربة»
رسیدگى به فقرا مهم است، به خصوص آنانكه از شدّت فقر خاك‏نشین هستند. «ذا متربة»
دل كندن از مال به نفع فقرا همچون عبور از گردنه‏هاست، و راه بهشت از میان این گردنه‏ها مى‏گذرد.
شاید بتوان براى این آیات، مصادیق معنوى در نظر گرفت و گفت: مراد از «فكّ رقبة» آزاد كردن مردم از آتش دوزخ، با هدایت است و مراد از اطعام «او اطعام فى یوم ذى مسغبة» اطعام روحى نیازمندان به وسیله تعلیم و ارشاد است و مراد از «یتیماً ذا مقربة» ایتام آل‏محمّدصلى الله علیه وآله هستند و مراد از «مسكیناً ذا متربة»، نیازمندان به هدایت هستند.  ناگفته نماند كه براى تأكید این معانى، در حدیث مى‏خوانیم: مراد از آیه «فلینظر الانسان الى طعامه»(عبس، 24) نظر به علمى است كه انسان مى‏آموزد كه طعام معنوى است.(تفسیر اطیب البیان) در حدیثى مى‏خوانیم كه رسول خداصلى الله علیه وآله فرمودند: «عتق رقبه» آن است كه شخصى خودش به تنهائى برده‏اى را آزاد كند، ولى «فكّ رقبه» آن است كه به آزاد كردن برده‏اى كمك كند.(مجمع البیان)

پيام ها

 1- بهترین راه خداشناسى، دقّت و مطالعه در آفریده‏هاى حكیمانه خداوند است. «الم نجعل له...»
 2- با سؤال‏هاى مناسب، وجدان‏هاى خفته را بیدار كنید. «الم نجعل له...»
 3- همه انسانها از طریق عقل یا فطرت یا راهنمایى انبیا و اوصیا و علما، خیر و شر را مى‏شناسند. هدیناه النّجدین
 4- انجام وظیفه و تكلیف، همچون عبور از گردنه است. «العقبة»
 5 - افراد مرفّه و راحت‏طلب كه از انجام كار و پذیرش مسئولیّت فرار مى‏كنند، مورد انتقاد قرآن‏اند. «فلا اقتحم العقبه»
 6- انسان، مسائل معنوى را بدون هشدارهاى الهى درك نمى‏كند. «و ما ادریك ما العقبة» 
 7- آزاد سازى بردگان و اسیران در رأس كارهاى خیر است. «فكّ رقبة»
 8 - همیشه كلى گویى مفید نیست، گاهى باید نمونه‏ها و مصادیق را نام برد. «فكّ رقبة... اطعام»
 9- براى تحریك عواطف مردم و بیدارسازى وجدانها دردها را مطرح كنید. «مسغبة... مقربة... متربة»
 10- براى تشویق مردم به كارهاى خیر، ابتدا الطاف خدا را یادآور شوید. «عینین - لساناً شفتین - یتیما ذا مقربة»
 11- اسلام به مسائل مادى طبقه محروم و لزوم حل مشكلات آنان تأكید و اصرار دارد. «یتیماً مسكیناً»
 12- سرمایه‏ها خرج مى‏شود ولى مهم مسیر خرج است.اهلكت مالاً لُبداً... فلا اقتحم العقبة... فكّ رقبة... او اطعام.

ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ وَتَواصَوْاْ بِالْمَرْحَمَةِ   أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ   وَالَّذِينَ كَفَرُواْ  بَآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ   عَلَيْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ      سپس از كسانى باشد كه ایمان آورده و همدیگر را به شكیبایى و مهربانى سفارش كرده‏اند.  آنان اصحاب یمین هستند.  و كسانى كه به آیات ما كفر ورزیدند اصحاب شومى و شقاوت هستند.  بر آنان آتشى سرپوشیده و فراگیر احاطه دارد. 

 نکته ها   عبارت «ثمّ كان من الّذین آمنوا» دو گونه معنا شده است:
 الف: كارهاى خیر مثل آزاد كردن برده و سیر كردن گرسنه، بسترى براى گرایش به ایمان و سفارش دیگران به كارهاى نیك است.
ب: مقام و ارزش ایمان، بالاتر از سیر كردن گرسنه و آزادى برده است، لذا با كلمه «ثمّ» فاصله شده است.(تفسیر نمونه) «میمنة» از یمن و یمین به معناى میمنت و مباركى است و اصحاب میمنة یعنى كسانى كه بركت دائمى، ملازم و مصاحب آنان است. گویا اصحاب میمنه همان كسانى باشند كه نامه عملشان به دست راستشان داده مى‏شود. «مشئمة» از شوم به معناى نامبارك است و كلمه «مؤصدة» از «ایصاد» به معناى بستن درب و محكم كردن آن است.
در قرآن، چهار بار كلمه «تواصوا» به كار رفته است: یك بار «تواصوا بالحق»، دو بار «تواصوا بالصبر» ویك بار «تواصوا بالمرحمة». تكرار كلمه «تواصوا» در یك آیه، یا براى تأكید است و یا براى آنكه هر یك از صبر و مرحمت، یك تكلیف مستقل هستند و با ترك یكى زمینه دیگرى از بین نمى‏رود.(تفسیر راهنما) هیچكس بى‏نیاز از سفارش و تشویق نیست. كلمه «تواصوا» كه در قالب باب تفاعل آمده، به معناى آن است كه سفارش به نیكى‏ها باید طرفینى و به صورت یك جریان عمومى باشد نه یك طرفه. در آیات قبل سفارش شد كه به یتیم و مسكین رسیدگى كنیم، در این آیه مى‏فرماید: دیگران را هم به رسیدگى و رحم كردن سفارش كنیم. «تواصوا بالمرحمة» با اینكه معمولاً در كنار «آمنوا»، «عملوا الصالحات» به كار مى‏رود، ولى در اینجا به جاى «عملوا الصالحات»، «تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة» آمده است گویى این دو سفارش، خود عمل صالح است. 
اسلام، علاوه بر كار نیك، به عقائد و انگیزه‏هاى افراد نیز توجه كامل دارد یعنى فرد علاوه بر آزاد كردن برده و اطعام بینوایان باید اهل ایمان نیز باشد. چه بسیارند كسانى كه حاضرند كمك‏هاى مالى و خدمات انسان دوستانه ارائه دهند ولى حاضر نیستند مكتب و راه و استدلال حق را بپذیرند! اینگونه افراد نیز واماندگانند و از عقبه‏ها و گردنه‏ها عبور نكرده‏اند، لذا قرآن مى‏فرماید: شرط عبور از گردنه، خدمات و كمك‏هاى مالى به اسیر و مسكین و یتیم است به شرط آنكه همراه با روحیه حق پذیرى و ایمان باشد. «ثم كان من الّذین آمنوا»  شاید مراد از دوزخ سرپوشیده، همان باشد كه در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «لهم من جهنّم مهاد و من فوقهم غواش»(اعراف، 41)

پيام ها

 1- ایمان، شرط پذیرش كارهاى نیك است. «ثم كان من الّذین آمنوا»
 2- همه مسلمانان باید یكدیگر را به صبر و رحمت سفارش كنند. «آمنوا و تواصوا»
 3- دانستن كافى نیست، گفتن و شنیدن نیز مؤثر است. «تواصوا»
 4- بهترین معروف‏ها كه باید به آن سفارش شود، صبر و رحمت است. «تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة»
 5 - بعد از خودسازى باید دیگران را به كار خیر دعوت كرد. «تواصوا بالمرحمة»
 6- تشكر از نعمت چشم، دیدن آیات الهى و تشكر از نعمت زبان، سفارش به دیگران است. «تواصوا»
 7- ایمان و صبر و محبّت، مایه بركت است. «اولئك اصحاب المیمنة»
 8 - كسى كه با كفر و بخل، روى حق و رحمت را بپوشاند در قیامت در آتشى سرپوشیده قرار خواهد گرفت. «علیهم نار مؤصدة»
 9- مؤمنانى كه به سیر كردن گرسنه و آزادى برده موفق شوند، هم براى جامعه، مایه خیر و بركت هستند و هم آخرت خود را آباد كرده‏اند و چه میمنت و بركتى بالاتر از این؟ «اصحاب المیمنة»
 10- هركارى با بردبارى و پایدار به نتیجه مى‏رسد و لذا سفارش به صبر، مقدّم بر هر امرى است. «تواصوا بالصبر»
 11- منشأ هرگونه شوى و پلیدى، به كفر و حق پوشى بازمى‏گردد. «والّذین كفروا... هم اصحاب المشئمة»

سیماى سوره بلد
 سوره بلد، بیست آیه دارد و در مكّه نازل شده است.  نام سوره برگرفته از آیه اول است و مراد از «بلد»، شهر مكّه است كه مورد سوگند خداوند قرار گرفته است.  سوره با سوگند آغاز شده و با اشاره به نظام توالد و تناسل انسان، زندگى این دنیا را همراه با تلاش و زحمت معرّفى مى‏كند.  آنگاه انسان‏هاى غافل و مغرور را مورد سرزنش قرار داده و به نعمت‏هاى با ارزشى كه خداوند به انسان عطا كرده اشاره نموده و راه سپاس از این نعمت‏ها را رسیدگى به محرومان و خدمت به یتیمان بیان مى‏دارد.  البتّه در برابر این نعمت‏ها، انسان‏ها دو گروه مى‏شوند، گروهى سپاس‏گزار كه عاقبتى میمون و مبارك دارند و گروهى كفران پیشه كه پایانى شوم و سخت در انتظار آنهاست

سوره 89. فجر

 وَالْفَجْرِ  وَلَيَالٍ عَشْرٍ  وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ  وَالَّيْلِ إِذَا يَسْرِ   هَلْ فِى ذَلِكَ قَسَمٌ لِّذِى حِجْرٍ       به سپیده دم سوگند.  به شبهاى ده گانه سوگند.  به زوج و فرد سوگند.  به شب سوگند آنگاه كه سپرى شود.   آیا (در این سوگندها) براى اهل خرد، سوگندى مهم نیست؟

 نکته ها

  «فجر» به معناى شكافتن است و مراد از آن، شكافتن تاریكى با سپیده دم است كه زمان مقدّس و با ارزشى است و در آن هنگام، جنبنده‏ها به تكاپو مى‏افتند و صبح و روز تازه‏اى را آغاز مى‏كنند. در حدیثى مراد از فجر را حضرت مهدى‏علیه السلام دانسته «الفجر هو القائم‏عج» كه شب تاریك ظلم و فساد، به صبح قیام آن حضرت برچیده خواهد شد.(تفسیر برهان) «حِجر» به معناى منع و مراد از آن عقل است كه انسان را از كار خلاف منع مى‏كند. چنانكه «محجور» به معناى ممنوع التصرف است. در روایات، براى «شَفع» به معناى زوج و «وَتر» به معناى فرد، مصادیق زیادى گفته شده است، از جمله اینكه مراد از وتر، روز نهم ذى‏الحجه (روز عرفه) و مراد از شفع روز دهم ذى‏الحجه (عید قربان) است و یا مراد از شفع، دو كوه صفا و مروه است و مراد از وتر، كعبه كه یكى است. و یا مراد از وتر، خداوند یكتا و مراد از شفع، مخلوقات‏اند كه همه جفت و زوج هستند، یا مراد نماز مستحبّى شفع و وتر است كه در سحر خوانده مى‏شود و یا مراد از شفع، روز نهم و دهم ذى الحجه و وتر، شب مشعر است.(نور الثقلین) زمان خیلى ارزشمند و بلكه مقدّس است و نباید آن را بیهوده از دست دهیم. خداوند به تمام بخشهاى زمان سوگند یاد كرده است؛ 
«والصبح»(مدثّر، 34) به صبح سوگند، «والضُحى» به چاشت سوگند، «والنهار»(شمس، 3) به روز سوگند، «والعصر» به عصر سوگند.  جالب آنكه به سحر سه بار سوگند یاد كرده است؛ «والّیل اذا یَسر»(فجر، 4)، «والّیل اذا عَسعس»(تكویر، 17)، «والّیل اذ أدبر»(مدثّر، 33) (به شب سوگند آنگاه كه رو به آخر مى‏رود، یعنى به هنگام سحر سوگند.) مراد از «لیال عَشر»، یا ده شب آخر ماه مبارك رمضان است كه شبهاى قدر در آن قرار گرفته و یا ده شب اول ماه ذى الحجه است كه روز عرفه و عید قربان را شامل مى‏شود.

 پيام ها

 1- زمان، مقدّس و قابل سوگند است. «والفجر»
 2- بعضى ایام از قداست ویژه‏اى برخوردار است. «ولیال عشر»
 3- ساعات پایان شب كه سالكان در آن سیر معنوى دارند، از قداست خاصّى برخوردار است. «و الّیل اذا یسر»
 4- مخاطبان قرآن، اهل خردند. «لذى حجر»

 أَلَمْ‏تَرَ كَيْفَ فَعَلَ‏رَبُّكَ‏بِعَادٍ  إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ  الَّتِى لَمْ يُخْلَقْ مَثْلُهَا فِى الْبِلاَدِ  وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ  وَفِرْعَوْنَ ذِى الْأَوْتَادِ  الَّذِينَ طَغَوْاْ فِى الْبِلاَدِ  فَأَكْثَرُواْ فِيهَا الْفَسَادَ  فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ  إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ    آیا ندیدى كه پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟  (همان قوم) ارم، (شهرى) كه داراى بناهاى ستون دار بود.  (بناهایى) كه مانندش در دیگر شهرها ساخته نشده بود.  و با قوم ثمود كه در وادى خود تخته سنگها را (براى ساختن خانه) مى‏بریدند.  و با فرعون، صاحب قدرت و سپاه عظیم.  آنها كه در شهرها طغیانگرى كردند.  و در آن، فساد و تباهى افزودند.  پس پروردگارت تازیانه عذاب بر آنان فرود آورد.  همانا پروردگارت در كمین‏گاه است.

نکته ها

قوم عاد دو گروه بودند؛ عاد قدیم و جدید به دلیل آیه «عادٍ الاولى»، كه بعد از حضرت نوح در منطقه احقاف زندگى مى‏كردند و داراى هیكل‏هایى بزرگ و قدرتى عظیم و شهرهایى آباد بودند. «اِرَم» یا نام دیگر قبیله عاد است یا نام شاخه‏اى از قوم عاد و یا نام منطقه‏اى كه قوم عاد در آن زندگى مى‏كردند كه ساختمان‏هایشان داراى ستون‏هایى بزرگ و بلند بوده است. بعضى ارم را ساختمان شدّاد و بعضى ساخته اسكندر در اسكندریه دانسته‏اند.
«صَخر» جمع صخره به معناى سنگهاى بزرگ و سخت است و «واد» به فاصله میان كوه و تپه گفته مى‏شود.
«عماد» به معناى ستون یا ساختمان بلند است و «ثمود» به اعراب ما قبل تاریخ گویند كه در شمال عربستان ساكن بودند قومى كه پیامبر آنها حضرت صالح بود. «جابوا»، به معناى بریدن سنگ است و كلمه «جواب» كه از این ریشه است، به معناى قطع سؤال با پاسخ صحیح است. ظاهراً قوم ثمود بعد از قوم عاد بوده‏اند كه نامشان بعد از آنها برده شده است. قهر بر عاد و ثمود نمونه‏اى از در كمین بودن خداوند نسبت به ستمكاران است. خداوند در كمین است، یعنى خلافكاران راه گریز ندارند و به طور ناگهانى گرفتار مى‏شوند. استحكام ساختمان‏ها مانع قلع و قمع الهى نیست و به خاطر محكمى ساختمان نباید از قهر خداوند احساس امنیّت كرد. مقصود از «ذو الاوتاد» یا آن است كه پایه‏هاى حكومت فرعون محكم بود یا آنكه مخالفان خود را میخكوب مى‏كرد و یا آنكه سپاه فراوان داشت. كلمه «صَبَّ» به معناى ریختن است، تعبیر بارش عذاب، شاید كنایه از عذاب پى‏درپى و مداوم باشد.(تفسیر راهنما) چگونه خداوند در كمین نباشد در حالى كه او از رگ گردن به ما نزدیك‏تر است؟ «و نحن اقرب الیه من حبل الورید»(ق، 16)

پيام ها

 1- تاریخِ قلع و قمع متجاوزان را فراموش نكنید. «اَلم تَر»
 2- نابود كردن طغیانگران جلوه ربوبیّت خداوند است. «فعل ربّك بعاد» به قول سعدى:    ترحّم بر پلنگ تیزدندان      ستمكارى بود بر گوسفندان‏
 3- نشانه خرد و عقل، عبرت گرفتن از تاریخ است. «لذى حجر الم تَر كیف فعل ربّك»
 4- پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله توسط وحى از تاریخ قوم عاد و ثمود و فرعون آگاهى داشت. «الم تَر»
 5 - ابتكار در معمارى با استفاده از سنگ، در آن قوم عاد بوده است. «لم یخلق مثلها فى البلاد»
 6- اختلاف و تضاد فكرى، مانع از بیان هنر و ابتكارات دیگران نشود. «لم یخلق مثلها فى البلاد»
 7- قدرت بدون معنویّت، عاملى است براى بر هم زدن امنیّت. «جابوا الصخر...ذى الاوتاد....طغوا فى البلاد»
 8 - طغیانگر و طغیان مرز نمى‏شناسد. طغوا فى البلاد  بلاد، همه مناطقى است كه به آن دسترسى داشتند
 9- سرچشمه تباهى و فساد، طاغوت‏ها هستند. «طغوا فى البلاد فاكثروا فیها الفساد»
 10- تمدن و پیشرفت، اگر همراه با تقوا و صلاح نباشد عامل سقوط و هلاكت است. «فصب علیهم ربّك سوط عذاب»
 11- مربى، گاه براى تنبیه، نیاز به شلاق دارد. «ربُّك سوط»
 12- طغیان و فساد جز با قهر بر طرف نمى‏شود. «طغوا... سوط عذاب»
 13- مهلت‏ها شما را مغرور نكند كه خدا در كمین است. «ان ربّك لبالمرصاد»
 14- كیفر دنیوى نسبت به عذاب اخروى همچون تازیانه‏اى است كه درد آن موقّت و آثارش سطحى است و تنها بر پوست مى‏ماند. «سوط عذاب»

فَأَمَّا الْإِنسَانُ إذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَكْرَمَنِ  وَأَمَّآ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّى  أَهَانَنِ 
كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ  وَلَا تَحَآضُّونَ عَلَى‏ طَعَامِ الْمِسْكِينِ  وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَّمًّا  وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً    امّا انسان، (طبعش چنین است كه) هرگاه پروردگارش او را بیازماید و گرامیش داشته و نعمتش دهد، (مغرور گشته و) مى‏گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است.  ولى هرگاه او را بیازماید و روزى او را تنگ سازد، مى‏گوید: پروردگارم مرا خوار كرده است.  این چنین نیست؛ بلكه شما یتیم را گرامى نمى‏دارید.  و یكدیگر را بر اطعام بینوایان ترغیب نمى‏كنید.  و میراث را (به حق و ناحق) یكجا مى‏خورید.  و مال را بسیار دوست دارید.

نکته ها

 «اَكلاً لمّا» یعنى یكجا خوردن، بدون دقت در این كه حلال است یا حرام و آیا مال دیگران به آن اضافه شده یا نه. «لمّا» مصدر «لَمَمت» به معناى جمع و ضمیمه كردن است.  «جَمّا» به معناى زیاد و انباشته است.  رسول خداص فرمود: من و هر كسى كه یتیمى را تحت تكفّل خود قرار دهد، در بهشت در كنار هم هستیم.(نور الثقلین)  یكى از سنّت‏ها و برنامه‏هاى قطعى خداوند، آزمایش مردم است؛ البتّه نه براى شناختن، بلكه براى ظهور خصلت‏ها و بروز تلاش‏ها تا بر اساس آن اجر و پاداش دهد.   آزمایش‏هاى الهى گوناگون است، گاهى با رفاه و ثروت انسان را آزمایش مى‏كند و گاهى با تنگدستى و مشكلات. ولى انسان عجول كه از آزمایش الهى و اهداف آن غافل است، دست به قضاوت‏ها و تحلیل‏ها و تفسیرهاى غلط زده و از خداوند گلایه مى‏كند.

پيام ها

 1- آزمایشهاى الهى، جلوه‏اى از در كمین بودن پروردگار نسبت به انسان است. «انّ ربّك لبالمرصاد فامّا الانسان اذا ما ابتلاه...»
 2- آزمایش، وسیله تربیت و رشد انسان است. «الانسان ابتلاه ربّه»
 3- دریافت‏هاى انسان بر اساس لطف اوست نه استحقاق ما. پس گرفتار غرور و عجب نشده و از آزمایش غفلت نكنید. «اكرمه و نعّمه»
 4- نه فقر نشانه اهانت است و نه دارایى نشانه كرامت؛ بلكه هر دو وسیله آزمایش است. «ابتلاه... فاكرمه، ابتلاه فقدر علیه رزقه»
 5 - مهمتر از جسم یتیم روح اوست كه باید گرامى داشته شود. «تكرمون»
 6- كمبودهاى روحى را با احترام و محبت جبران كنید. اولین انتظار یتیمان احترام به شخصیّت آنان است تكرمون الیتیم
 7- در مورد كارهاى خداوند، قضاوت نابجا نكنید. دلیل تنگى رزق را بى‏اعتنائى خداوند نپندازید، بلكه نتیجه عملكرد خودتان بدانید.«كلاّ بل لاتكرمون الیتیم»
 8 - احسان به دیگران، در رزق و روزى انسان نقش مهمى دارد. «لاتكرمون - فقدر علیه رزقه»
 9- بینوایان نباید گرسنه بمانند. با انفاق خود، با تشویق دیگران باید به آنان رسیدگى كرد. «تحاضّون على طعام المسكین»
 10- در درآمدهاى خود دقّت كنید؛ هر نانى مصرف كردنى نیست. «اكلاً لّما»
 11- علاقه به مال فطرى است، آنچه مذموم است، علاقه شدید است «حُبّاً جمّاً»
 12- تكریم خداوند از شما، باید سبب تكریم شما از یتیمان باشد. «اكرمه... لا تكرمون»

كَلَّا  إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً  وَجَآءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً  وَجِاْى ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّى‏ لَهُ الذِّكْرَى‏ 
يَقُولُ يَا لَيْتَنِى قَدَّمْتُ لِحَيَاتِى  فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ  وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ   چنان نیست، (كه مى‏پندارید، بلكه) آنگاه كه زمین به شدّت درهم كوبیده شود.  و (فرمان) پروردگارت با فرشتگان صف در صف فرارسد.  در آن روز دوزخ را حاضر كنند، در آن روز انسان متذكّر شود ولى این تذكّر چه سودى برایش دارد؟  (در آن روز انسان) مى‏گوید: اى كاش براى زندگى (امروز) چیزى از پیش فرستاده بودم.  پس در آن روز هیچكس به مانند عذاب او عذاب نكند.  و هیچكس چون به بند كشیدن او، در بند نكشد.

نکته ها

«دكّ» به معناى كوبیدن و هموار كردن است و دكّه و دكّان جایى است كه براى عرضه اجناس، زمین آن هموار و مهیا مى‏شود. امام رضاعلیه السلام فرمود: مراد از «جاء ربُّك»، آمدن فرمان پروردگار است (نه آمدن خود پروردگار).(نورالثقلین) چنانكه در آیه 33 سوره نحل مى‏فرماید: «یأتى امر ربّك»، فرمان پروردگارت مى‏آید. مراد از «و جیى‏ء یومئذ بجهنّم»، پرده‏بردارى از روى آن باشد.( المیزان) چنانكه در جاى دیگر مى‏فرماید: «برّزت الجحیم لمن یرى‏»(نازعات، 36) هنگامى كه آیه «و جیى‏ء یومئذ بجهنّم» نازل شد، پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله درهم فرو رفت، به گونه‏اى كه هیچكس جرأت سخن گفتن با آن حضرت را نداشت.(بحار، ج‏105، ص‏103)

پيام ها

 1- خداوند، انسان را از علاقه شدید به مال و تصاحب حق دیگران باز مى‏دارد. «تحبّون المال - كلاّ...»
 2- داروى حرص و حب مال، یاد قیامت است.«تأكلون التراث... تحبّون المال... كلاّ اذا دكّت الارض»
 3- قیامت، روز حاكمیت مطلق فرمان الهى است. «جاء ربّك»
 4- از رعایت نظم و سلسله مراتب، نمایش قدرت فرشتگان در قیامت به چشم مى‏خورد. «الملك صفّا صفّا»
 5 - تذكّر و پشیمانى در قیامت سودى ندارد. «و انّى له الذّكرى»
 6- قیامت، روز هوشیارى و یادآورى است. «یومئذ یتذكّر الانسان»
 7- جهنم، در قیامت ظاهر مى‏شود. «جیى‏ء... بجهنّم»
 8 - قیامت روز حسرت است. «یا لیتنى»
 9- آرزو كارساز نیست، تلاش لازم است. «یا لیتنى قدّمت»
 10- زندگى واقعى و ابدى، زندگى قیامت است. «لحیاتى»
 11- خداى رحیم، در جاى خود شدید است. «لایعذّب عذابه احد»
 12- ممكن است براى كیفرهاى خداوند در دنیا مشابهى باشد، امّا در آخرت عذاب الهى مشابه ندارد. «فیومئذ لا یعذّب عذابه احد»
 13- در قیامت، امكان فرار از عذاب نیست. «لا یعذّب... لا یوثق»

 يَآ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ  ارْجِعِى  إِلَى‏ رَبِّكَ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً   فَادْخُلِى فِى عِبَادِى   وَادْخُلِى جَنَّتِى    هان اى روح آرام یافته!  به سوى پروردگارت بازگرد كه تو از او راضى و او از تو راضى است.  پس در زمره‏ى بندگان من درآى.  و به بهشت من داخل شو!

نکته ها    دل آرام و نفس مطمئنه، با ذكر خدا به دست مى‏آید. «الا بذكراللّه تطمئنّ القلوب»(50) و بهترین ذكر خدا نماز است. «اقم الصّلاة لذكرى»(طه، 14) راضى بودن و مرضى بودن، نشانه نفس مطمئنه است كه او از خدا راضى است و خدا نیز از او راضى است. از امام صادق‏علیه السلام سؤال شد كه آیا مؤمن از جان دادن خود راضى است؟ حضرت فرمود: در لحظه اول راضى نیست ولى فرشته قبض روح به او دلدارى مى‏دهد كه من از پدر به تو مهربان‏ترم، چشمت را باز كن. او چشم باز مى‏كند و پیامبرصلى الله علیه وآله و على و فاطمه و حسن و حسین و سایر امامان علیهم‏السلام را مى‏بیند. فرشته مى‏گوید: اینان دوستان تو هستند. مؤمن هم با دیدن این صحنه راضى مى‏شود و در این هنگام خطاب «یا ایّتها النفس المطمئنّة» را مى‏شنود.(تفسیر نمونه)

پيام ها

 1- اصالت انسان با روح است و بدن، مركب آن است. «یا ایّتها النفس» (خطاب خداوند به نفس است)
 2- بهشت بدون یار و همدم، بهشت نیست. «اُدخلى فى عبادى»
 3- بهشت، انواع و درجاتى دارد. «جنّتى» چنانكه قرآن در موارد متعدد فرموده است: «جنّات عدن»‏

 سیماى سوره فجر
 این سوره سى آیه دارد و در مكّه نازل شده است.  نام آن برگرفته از آیه اول و به معناى سپیده دم است.  همانند دیگر سوره‏هاى مكّى، آیات آن، كوتاه و كوبنده و انذار دهنده است.  این سوره بخش‏هاى متعددى دارد كه با سوگند به زمان‏هایى همچون شب، سحر و سپیده دم آغاز مى‏شود و با اشاره به سرگذشت اقوامى طغیان گرو سركش ادامه مى‏یابد.  سنّت آزمایش و ابتلا از سوى خداوند و عكس العمل‏هاى متفاوت انسان در برابر آن و همچنین حضور انسان در دادگاه قیامت و اظهار حسرت و پشیمانىِ ناپاكان و ابراز خشنودى در رضایتِ پاكان، ادامه آیات این سوره را تشكیل مى‏دهد.

سوره 88. غاشیة

هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ  وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ  عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ  تَصْلَى‏ نَاراً حَامِيَةً  تُسْقَى‏ مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ  لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ  لَّا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِى مِن جُوعٍ    آیا خبر آن حادثه فراگیر به تو رسیده است؟  در آن روز، چهره‏هایى خوار و زبونند.  (با آنكه) تلاش كرده و رنج برده‏اند. (امّا) به آتشى سوزان درآیند.  و از چشمه‏اى جوشان نوشانده شوند.  و خوراكى جز خار خشك و تلخ ندارند.  كه نه فربه كند و نه گرسنگى را از میان برد.

 نکته ها

«غاشیة» به معناى پوشاننده است، و منظور از آن، حادثه قیامت است كه همه را تحت پوشش قرار مى‏دهد. «عاملة» به معناى كوشنده و «ناصبة» به معناى كار پرمشقت است كه انسان را خسته مى‏كند. «حامیة» به معناى بسیار داغ و «ءانیة» نهایت درجه سوزندگى است. ممكن است مراد از «وجوه»، صاحبان وجوه و چهره‏هاى برجسته باشد، یعنى چهره‏هاى شاخص هر یك از دو گروه نیك و بد. «ضریع» به فرموده پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله چیزى است در دوزخ شبیه به خار كه از مردار بد بوتر و از آتش داغ‏تر و بسیار تلخ است.(مجمع البیان) شاید گذاردن نام «ضریع» بر این خار به خاطر آن باشد كه خوردن آن انسان را به فریاد و تضرّع وادار مى‏كند. كارهاى پر زحمت فراوانى در دنیا انجام مى‏شود ولى به خاطر آنكه اخلاص در آن نیست یا طبق دستور الهى انجام نشده است و یا با عجب و غرور و منت و گناه و شرك همراه بوده، حبط مى‏شود و هدر مى‏رود و در قیامت مورد بهره قرار نمى‏گیرد. در جهان بینى الهى، عنصر كار باید با عنصر هدف و جهت و عنصر رهبرى هم‏سو و مقدّس باشند. 

پيام ها

 1- حادثه قیامت چنان فراگیر است، كه همه باید به فكر آن باشند. «هل اتاك حدیث الغاشیة»
 2- هر تلاش و زحمتى، در قیامت مفید نخواهد بود. «عاملة ناصبة»
 3- تنها گروه مخلص از تلاش‏هاى خود بهره خواهند گرفت. «لسعیها راضیة»
 4- معاد جسمانى است، زیرا مسئله چاقى و لاغرى تنها در مورد اجسام قابل قبول است. «لایُسمن»

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ   لِّسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ   فِى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ   لَّا تَسْمَعُ فِيهَا لاَغِيَةً     در چنین روزى چهره‏هایى خرّم باشند.  از كوشش خود خشنود.  در بهشت برین (جاى دارند).  در آنجا سخن بیهوده‏اى نشنوند

نکته ها    «ناعمة» به معناى در ناز و نعمت به سر بردن و «لاغیة» به معناى گفتار بیهوده است.

پيام ها

 1- شادى و خرّمى واقعى، در چهره منعكس مى‏شود. «وجوه... ناعمة» رنگ رخساره خبر مى‏دهد از سرّ ضمیر.
 2- نعمت‏هاى بهشت و الطاف خاص الهى، از نتایج سعى و تلاش است. «ناعمة لسعیها»
 3- سختى كار در دنیا زودگذر است ولى شادمانى و كامیابى دائمى در آخرت را به همراه دارد. «لسعیها راضیة»
 4- بهشت، نقطه اعتلاى مادى و معنوى است. «جنّة عالیة»
 5 - كسانى كه در دنیا از لغو دورى كنند، در سراى دیگر، در فضاى بدون لغو زندگى خواهند كردلا تسمع فیها لاغیة
 6- در بهشت نه تنها لغو نیست بلكه كلامى كه به نحوى سبب پدید آمدن لغو هم شود وجود ندارد. لا تسمع فیها لاغیة

فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ  فِيهَا سُرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ  وَأَكْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ  وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ  وَزَرَابِىُّ مَبْثُوثَةٌ      در آنجا چشمه‏اى جارى است.  در آنجا تختهایى است برافراشته.   و سبوهایى چیده شده  و بالشهایى ردیف شده  و فرش‏هایى گسترده شده.

 نکته ها    كلمه «عین» به معناى چشمه، بر یك یا چند چشمه قابل تطبیق است و به دلیل آیه 15 سوره ذاریات، چشمه‏هاى بهشتى متعدد است. «ان المتقین فى جنّات و عیون» «سُرر» و «سرور» از یك ریشه است. سریر به تختى گفته مى‏شود كه براى سرور باشد و كلمه «مرفوعة» نشانه جایگاه بلند تخت‏هاى بهشتى است كه بر صحنه‏هاى دیدنى بهشت اشراف دارد. «اكواب» جمع «كوب» بر وزن خوب به معناى قدحى است كه دسته ندارد. در سوره واقعه آیات 17 و 18 انواع ظرف‏ها آمده است. «باكواب و اباریق و كأس من معین» «نمارق» جمع «نمرقة» به معناى بالش و پشتى كوچك است. «زرابىّ» فرش فاخر و زربافت است.

 پيام ها

  1- عظمت چشمه‏هاى بهشتى قابل شناخت نیست. «فیها عین جاریة» (كلمه «عین» نكره آمده است.
 2- جایگاه بهشتیان، رفیع و بلند است، نه آنكه روى زمین بنشینند. «سُرر مرفوعة»

 أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ  وَإِلَى السَّمَآءِ كَيْفَ رُفِعَتْ  وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ  وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ     آیا به شتر نمى‏نگرند كه چگونه آفریده شده؟ و به آسمان، كه چگونه برافراشته شده  و به كوه كه چگونه برپا داشته شده  و به زمین كه چگونه گسترده شده است؟

 نکته ها

 اگر روحیه تفكر در انسان باشد، همه هستى كلاس درس است. یك چوپان در بیابان هم گویى در بزرگترین كتابخانه‏هاى دنیاست؛ زیر پایش زمین است، بالاى سرش آسمان، در اطرافش كوهها و جلوى رویش شترها، و اگر در هر یك دقت كند، اسرار بسیارى را كشف مى‏كند. مثلاً شتر از اسب بیشتر مى‏دود، از الاغ بیشتر بار مى‏برد. در میان حیوانات بعضى براى سوارى، بعضى براى گوشت و بعضى براى شیر مورد استفاده قرار مى‏گیرند، ولى شتر همه چیزش قابل استفاده است. پلك‏هایش در برابر باد و خاك بیابان مقاوم است، در كوهان خود چربى و غذا را ذخیره كرده و در برابر گرسنگى مقاوم است. در بدنش آب را نگهدارى كرده و در برابر تشنگى مقاوم است، راه را مى‏داند، چنان رام است كه صدها شتر تسلیم یك ساربان مى‏شوند، كف پاى او براى ریگزار آفریده شده، گردن او پله سوار شدن و اهرم بار برداشتن و خلاصه به قول عربها، شتر كشتى بیابانهاست. قوى‏ترین، كم خرج‏ترین، پرفایده‏ترین و آرام‏ترین و بردبارترین حیوان است.
پیدایش آسمانها و كوهها و زمین تصادفى نیست، بلكه كاملاً حكیمانه آفریده شده و در جاى خود قرار داده شده‏اند.
در هر نعمتى یك جهتى برجستگى دارد (در شتر، نحوه‏ى آفرینش؛ در آسمان، بلندى؛ در زمین، گستردگى و در كوهها نحوه‏ى نصب شدن). آسمان‏ها، كرات، مَدار كرات، نظم و حساب آنها كه هر روز گوشه‏اى از عجایب  آنها كشف مى‏شود، از عرصه‏هاى همیشگى مطالعه و كشف و تأمّل هستند. كوه‏ها و ریشه‏هاى آنها در دل زمین، مثل میخها و حلقه‏هاى زنجیر زمین را از تزلزل و اضطرابى كه در اثر مواد گداخته درون زمین پدید مى‏آید، حفظ مى‏كنند، برفها را در خود ذخیره نموده و به تدریج روانه مى‏كنند، جلو طوفان‏ها را گرفته و سبب تصفیه هوا مى‏شوند، مخزن انواع معدن‏ها و مواد صنعتى بوده و علاماتى براى مسافران و بسترى براى پرورش بعضى از گیاهان هستند. دیگر كوهها از طریق انواع سنگهاى قیمتى و زینتى مثل عقیق یا سنگهاى عمرانى همچون مرمر در ساختمان‏ها، سرمایه‏اى پایان‏ناپذیر براى بشر هستند و خلاصه در این آیات به مسائل جهان‏شناسى و حتّى تمام مسائلى همچون كشاورزى، دامدارى، صنعت و امور فضایى به نحوى اشاره شده است.

 پيام ها

 1- كسانى كه در كشف حقایق هستى عمیق نمى‏شوند، مورد سرزنش خداوند هستند. «افلا ینظرون»
 2- از محسوسات عبور كنید تا به معقولات برسید. «افلا ینظرون...»
 3- در معاد و نعمت‏هاى ویژه بهشتیان شك نكنید، مگر آفریده‏هاى عجیب خدا را در دنیا نمى‏بینید؟ افلا ینظرون الى الابل
 4- همان گونه كه اصل آفریده‏ها دلیل بر وجود خداست، چگونگى و پیچیدگى آفریده‏ها هم دلیل بر قدرت و علم و حكمت اوست. «كیف، كیف، كیف...»

 فَذَكِّرْ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٌ  لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ  إِلَّا مَن تَوَلَّى‏ وَكَفَرَ  فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ  إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ 
ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمپس تذكّر بده كه همانا تو تذكّر دهنده‏اى،  و بر آنان سیطره و تسلّطى ندارى (كه به ایمان آوردن مجبورشان كنى).  مگر آن كس كه روى گرداند و كفر پیشه كرد.  كه خداوند او را به بزرگترین عذاب مجازات مى‏كند. 
همانا بازگشت آنان به سوى ماست.  آنگاه حسابشان بر ماست.

نکته ها

تذكّر براى اتمام حجت است تا كافران در قیامت نگویند: «لولا ارسلت الینا رسولاً فنتّبع»(طه، 134) خدایا! چرا براى ما هشدار دهنده‏اى نفرستادى، كه از او پیروى كنیم. البتّه  جز صاحبان خرد از این تذكّرها پند نمى‏گیرد. «انّما یتذكّر اولوا الالباب»( رعد، 19) در سوره قبل (سوره اعلى) خداوند به پیامبرش دستور تذكّر داد و فرمود: تو تذكّر بده كه هر كس خشیت دارد متذكّر مى‏شود و افراد شقى از تذكّر دورى خواهند كرد و به بزرگترین عذاب گرفتار خواهند شد. «یتجنّبها الاشقى الّذى یصلى النّار الكبرى»  در این سوره نیز مى‏فرماید: تو تذكّر بده ولى بدان كه گروهى اعراض خواهند كرد و به عذاب اكبر گرفتار خواهند شد. «الاّ من تولّى و كَفَر فَیُعذّبه اللّه العذاب الاكبر» به هر حال «نار كبرى‏» در سوره اعلى و «عذاب اكبر» در این سوره، كیفر كسانى است كه تذكّرپذیر نیستند و پند و اندرز الهى را پشت گوش مى‏اندازند. «مُصیطر» از «سطر» و «سیطره» به كسى گفته مى‏شود كه افراد تحت امر خود را به بند مى‏كشد و آنان را در جهتى كه خود مى‏خواهد تنظیم مى‏كند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «كلّ امّة یحاسبها امام زمانها و یعرف الائمة اولیائهم و اعدائهم بسیماهم»( بحار، ج 8، ص‏339) حساب هر امت به عهده امام زمان آنهاست و امامان، دوستان و دشمنان خود را از سیمایشان مى‏شناسند، همان گونه كه در سوره اعراف چنین آمده است: «و على الاعراف رجال یعرفون كلا بسیماهم»(اعراف، 46) در زیارت جامعه خطاب به معصومین‏علیهم السلام نیز مى‏خوانیم: «و ایاب الخلق الیكم و حسابهم علیكم»(مفاتیح الجنان) رجوع مردم به سوى شماست و حساب مردم با شماست.  از امام كاظم و امام باقر و امام هادى‏علیهم السلام نیز این معنا نقل شده است.(المیزان) جمله «الاّ من تولّى و كفر»، استثناء از جمله‏ى «انّما انت مذكّر» است. یعنى اى پیامبر! تو تذكّر دهنده‏اى، جز آن كه كفر ورزد كه تذكّر تو در او اثرى ندارد. امام باقرعلیه السلام فرمود: مراد از عذاب اكبر، عذاب شدید و ابدى است.(نورالثقلین)

پيام ها

 1- پیامبر، مأمور به وظیفه است نه نتیجه. «انّما انت مُذكّر» (پیامبرصلى الله علیه وآله براى هدایت مردم اهتمام وحرص داشت و خداوند به او فرمود: وظیفه تو فقط تذكّر است.)
 2- وظیفه پیامبران، تذكّر است نه تسلط و تحمیل عقیده. «لَسْت علیهم بمصیطر»
 3- بى‏اعتنایى مردم، وظیفه را ساقط نمى‏كند. «انما انت مذكّر لَست علیهم بمصیطر»
 4- منشأ كفر، عناد و لجاجت و روى گردانى از حق و حقیقت است. «من تولّى و كفر»
 5 - قهر خدا درجاتى دارد. «العذاب الاكبر»
 6- فرار از قهر الهى براى هیچكس امكان ندارد. «انّ الینا ایابهم»
 7- حسابرسى از سنّت‏هایى است كه خداوند بر خود واجب كرده است. «انّ علینا حسابهم»‏

 سیماى سوره غاشیه‏
 این سوره بیست و شش آیه دارد و در مكّه نازل شده است.  «غاشیه» یكى از نام‏هاى قیامت است كه در آیه اول این سوره و نام سوره نیز قرار گرفته است.  همانند دیگر سوره‏هاى مكى، این سوره نیز به حالات بهشتیان و دوزخیان در قیامت پرداخته و در مقام انذار مشركان و بشارت به مؤمنان است.  آنگاه نشانه‏هاى قدرت الهى در آفرینش زمین و آسمان و برخى موجودات، بیان شده است، كه هم استدلالى بر یگانگى مبدء هستى است و هم دلیلى بر قدرت خداوند بر آفرینش دوباره انسان‏ها در قیامت. و در پایان، پیامبرش را فرمان مى‏دهد تا همواره مردم را تذكّر دهد و ارشاد كند و البتّه بداند كه قرار نیست همه به او ایمان آورند و خداوند اراده كرده است كه انسان‏ها با اختیارشان راه خود را انتخاب نمایند.

 سوره 87. اعلی

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى  الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى‏  وَالَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى‏  وَالَّذِى أَخْرَجَ الْمَرْعَى‏  فَجَعَلَهُ غُثَآءً أَحْوَى    نام پروردگار بلندمرتبه‏ات را به پاكى یاد كن.  همان كه آفرید و سامان بخشید.  و آنكه (هر چیز را) اندازه‏اى نهاد و هدایت كرد.   آنكه (گیاه) چراگاه را رویانید.  و سرانجام آن را خشك و تیره كرد.

نکته ها

تسبیحِ نام خدا، یعنى نه فقط براى ذات خداوند، شریك قائل نشویم، بلكه حتّى براى نام او نیز شریك نیاوریم و نام دیگران را هم ردیف نام خداوند قرار ندهیم. چنانكه برخى گروه‏هاى التقاطى مى‏گفتند: «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران» در قرآن و حدیث نشانه‏هاى زیادى است كه اسلام به محترم شمردن نام‏هاى مقدّس عنایت دارد. چنانكه در این سوره مى‏فرماید: علاوه بر تسبیح ذات، اسم پروردگار را هم باید منزه بدانى. در جاى دیگر مى‏فرماید: نام پیامبر را مثل نام‏هاى خودتان ساده نبرید: «لاتجعلوا دعاء الرسول كدعاء بعضكم بعضا»(نور، 63) در جاى دیگر مى‏فرماید: چرا فرشتگان را به نام زن مى‏خوانند: «لیسمّون الملائكة تسمیة الانثى»(نجم۲۷) و پیامبر اسلام نام‏هاى نامناسب یاران را تغییر مى‏دادند.
مسئله آفرینش و هدایت، در آیه پنجاه سوره طه نیز آمده است، آنجا كه فرعون از حضرت موسى‏علیه السلام پرسید: پروردگار شما كیست؟ گفت: «ربّنا الّذى اعطى كلّ شى‏ء خلقه ثم هَدى» ناگفته پیداست كه مراد از این هدایت، هدایت تكوینى است كه خداوند در موجودات قرار داده است. مثلا ساختمان بدن مادر را به گونه‏اى هدایت كرد كه شیر تولید كند و نوزاد را هدایت كرد كه به سراغ سینه مادر رفته و شیر بمكد. هدایت تكوینى موجودات با مرور زمان بهتر فهمیده مى‏شود. همین امر است كه هزاران دانشمند را به تحقیق وا داشته كه چگونه پرندگان یا ماهى‏ها حتّى اگر صدها كیلومتر از جاى خود دور شوند باز به محل خود بر مى‏گردند. هدایت الهى در هر موجودى چیزى قرار داده كه او را به راه تكامل خود پیش مى‏برد. ذرات خاك میوه مى‏شود، میوه نطفه و سپس انسان، دوباره جسم انسان، خاك مى‏شود.
«سَوّى» به معناى نظام بخشیدن است. از نظام كهكشانها گرفته تا نظام حاكم بر یك حشره ذرّه‏بینى. «غُثاء» یعنى گیاه خشك و خاشاك و «أحوى‏» به معناى سبزى است كه رو به سیاهى باشد. حتّى یك برگ كوچك و خاشاك ناچیز هم به حال خود رها شده نیست. سبزه زارى كه در دید ما خشك و تیره مى‏شود، در نظام هدایت الهى است، زیرا همان برگهاى خشكیده به ماده دیگرى تبدیل مى‏شود كه براى قوت و قوّت زمین و درخت لازم است یا در شرایط انبوه تبدیل به زغال سنگ شده و یا آثار مفید دیگرى در خاك دارد.

 پيام ها

 1- نام خداوند مقدّس است. از هرگونه بى احترامى به نام او پرهیز كنید. «سبّح اسم ربّك»
 2- اوصاف ناشایست را در كنار نام خدا قرار ندهید. «سبّح اسم ربّك»
 3- نام‏هاى اختصاصى خداوند را بر دیگران ننهید. «سبح اسم ربّك»
 4- تسبیح او سبب رشد و پرورش شما است. «سبح اسم ربّك» 
 5 - مسئولیّت شرك زدایى در درجه اول به دوش رهبر آسمانى و سپس بر عهده همه مؤمنان است. «سبّح» 
 6- توحید كامل در پرتو تنزیه ذات و تسبیح نام اوست. «سبّح اسم ربّك»
 7- خداوند، از هرچه گفته و نوشته و تصور شود، برتر است. او در همه كمالات برتر است. «ربّك الاعلى»
 8 - خداوند، فقط خالق نیست، بلكه علاوه بر آن نظام بخش هستى و موجودات نیز مى‏باشد. «خلق فَسَوّى» 
 9- ظرفیّت و هدایت موجودات، دلیل بر هدفمندى آفرینش است. «قدّر فَهدى»
 10- فرمان‏هاى الهى همراه با حكمت و دلیل است. نام خدا را تسبیح كن، زیرا او اعلى است، آفرید و سامان داد و هدایت كرد «سبّح... الاعلى، خلق فسوّى و الّذى قدّر فهدى»
 11- هدایت تكوینى آفریده‏ها در چهره‏هاى مختلفى است، گاهى سبز و گاهى خشك ولى هر دو در مدار هدایت است. «اخرج المرعى فجعله غثاء احوى»

  سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنسَى‏  إِلَّا مَا شَآءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ مَا يَخْفَى‏    ما تو را به قرائت درست وامى‏داریم، پس فراموش نخواهى كرد.  مگر آنچه خدا بخواهد كه او بى گمان آشكار و نهان را مى‏داند.

 نکته ها

  «سنقرئك» از ریشه «قرء» و باب اِفعال است. «اقراء» در لغت یعنى آنكه قارى بخواند و استاد گوش بدهد و غلطهاى او را تصحیح كند، امّا در مورد پیامبر گرامى اسلام، «اقراء» یعنى ما قدرتى به تو مى‏دهیم كه قرآن را بدون كم و كاست و درست بخوانى و آنچه را به تو نازل شده، فراموش نكنى.(المیزان) «سنقرئك فلا تنسى» جمله «الا ما شاء اللّه» استثنایى است كه به منظور بیان قدرت مطلقه الهى آمده است تا بفهماند كه خداوند قادر است حتّى بعد از دادن این قدرت، مى‏تواند پیامبر را گرفتار فراموشى كند. (چنانكه درباره بهشتیان مى‏فرماید: بهشت براى آنان جاودانه است و عطاى خداوند نسبت به آنان قطع و گسسته نمى‏شود، ولى باز هم میان كلمه «خالدین» و «عطاء غیر مجذوذ» مى‏فرماید: «الاّ ما شاء ربّك»(هود، 108) مگر اینكه پروردگارت بخواهد آنان را از بهشت بیرون و لطفش را قطع كند و این بخاطر آن است كه بگوید دست خدا بسته نیست.)

 پيام ها

   1- آفرینش هستى و هدایت تكوینى آن، مقدّمه هدایت تشریعى و معنوى انسانهاست. «سنقرئك» (خدایى كه گیاه را از درون خاك بیرون مى‏كشد، چگونه استعدادهاى معنوى انسان را بروز ندهد؟ «سنقرئك»)
 2- پیامبر كه هر چه دارد از وحى است، نگران فراموش كردن آن در آینده بود كه خداوند به او وعده عدم فراموشى داد. «سنقرئك فلا تَنسى»
 3- رسول خدا ص از هرگونه نسیان، مصون است. «فَلا تَنسى»
 4- پیامبر، حافظ كل قرآن بود. «فَلا تنسى» (یكى از معجزات پیامبر اكرم این بود كه با یكبار شنیدن براى همیشه حتّى آیات طولانى را به یاد داشت).
 5 - دست خدا بسته نیست و مى‏تواند آنچه مى‏دهد پس بگیرد.«سنقرئك فلا تنسى الاّ ما شاء اللّه» 
 6- گرچه خداوند هرگز خلف وعده نمى‏كند «ولن یخلف اللّه وعده»(حج، 476) ولى معناى وعده‏هاى الهى مجبور بودن خداوند نیست. «فلا تَنسى الاّ ما شاء اللّه»
 7- اراده الهى حكیمانه و عالمانه است. «الاّ ما شاء اللّه انّه یعلم...»
 8 - اقتضاى بعضى از امور آن است كه پنهان باشد. «ما یخفى» (كلمه «یخفى‏» در قالب فعل مضارع بیانگر آن است كه مخفى بودن بعضى امور، مقتضاى طبیعت آنهاست.)

 قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى‏  وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى     به راستى رستگار شد آن كس كه خود را (از پلیدى‏ها) پاك گردانید.  نام پروردگارش را یاد كرد و نماز گذارد.

 نکته ها     تزكیه، آن است كه فكر از عقاید فاسد و نفس از اخلاق فاسد و اعضاء از رفتار فاسد، پاك شود و زكات پاك كردن روح از حرص و بخل و مال از حقوق محرومان است. در مكتب انبیا، رستگاران پاكان هستند: «قد افلح من تزكى» ولى در مكتب طاغوتیان، رستگاران زورمندانند. فرعون مى‏گفت: هر كس پیروز شود رستگار است. «قد افلح الیوم من استعلى»(طه، 65) در قرآن رستگارى قطعى، هم براى مؤمنان آمده: «قد افلح المؤمنون»(مؤمنون، 1) و هم براى كسانى كه خود را تزكیه كرده‏اند: «قد افلح من تزكّى» پس مؤمن واقعى همان كسانى هستند كه خود را تزكیه كرده باشند.

پيام ها

 1- قرآن در پایان برخى آیات مى‏فرماید: امید است رستگار شوید. «لعلّكم تفلحون» زیرا كار خیر از افرادى كه تزكیه نكرده‏اند، با ریا و غرور و گناه و منّت‏گذارى محو مى‏شود. ولى درباره تزكیه شدگان مى‏فرماید: قطعاً رستگارند. «قد افلح من تزكى»
 2- تزكیه خود به خود حاصل نمى‏شود، باید به سراغ آن رفت. «تزكىّ»
 3- تزكیه بدون نماز و عبادت نمى‏شود. «تزكّى، ذكر اسم ربّه فصلّى»

 بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا  وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى‏  إِنَّ هَذَا لَفِى الصُّحُفِ الْأُولَى‏  صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى       ولى شما زندگى دنیا را ترجیح مى‏دهید.  و حال آنكه آخرت بهتر و ماندگارتر است.  این سخن در كتب آسمانى پیشین نیز آمده است.  كتاب‏هاى ابراهیم و موسى.

 نکته ها

  در روایات، علاقه به دنیا سرچشمه تمام خطاهاست. «حبّ الدنیا رأس كل خطیئة»(كافى، ج‏2، ص‏130) دنیا پل عبور است، نه توقفگاه، باید از آن عبور كرد و به اقامتگاه رسید. «خذوا من ممرّكم لمقرّكم»(نهج‏البلاغه، خ203) در قرآن معمولاً زكات بعد از نماز آمده است: «یقیمون الصّلاة و یؤتون الزكاة»(مائده، 55) ولى امام صادق ع مى‏فرماید: در عید فطر پرداخت زكات به فقرا قبل از نماز عید آمده است. سپس این آیه را تلاوت فرمود:(تهذیب‏الاحكام، ج‏4، ص‏108) «قد افلح من تزكّى و ذكر اسم ربّه فصلّى» امام رضاع از معناى این آیه سؤال كرد: «ذكر اسم ربّه فَصَلى» شخصى گفت: هرگاه نام خدا را برد نماز بخواند. امام فرمود: این تكلیف سختى است كه در شبانه روز هر وقت نام خدا برده شد انسان نماز بخواند. او پرسید: پس معنا چیست؟  امام فرمود: هرگاه نام خدا برده شد، صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد. «كلمّا ذكر ربّه صَلّى على محمّد و اله»(نورالثقلین)
آخرت بهتر از دنیا است، زیرا ویژگى‏هاى زیر را دارد:
1. جاودانگى زمانى: «خالدین فیها»(آل‏عمران، 15)
2. وسعت مكانى: «عرضها كعرض السماء و الارض»(حدید، 21)
3. تنوع در خوراكى: «انهار من عسل»(محمّد، 15)، «فاكهة كثیر»( زخرف، 73)
4. دورى از ترس و اندوه: «آمنین»(حجر، 46)
5. دوستان وفادار: «اخواناً على سرر متقابلین»(حجر، 47)
6. همسران زیبا: «كامثال اللؤلؤ المكنون»(واقعه، 23)
ابوذر از پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله نقل مى‏كند كه خداوند یكصد و بیست و چهار هزار پیامبر فرستاده كه 313 نفر آنها رسول و مابقى نبىّ بوده‏اند و جمعاً 104 كتاب داشتند.(المیزان)

 پيام ها

 1- مانع تزكیه، علاقه به دنیاست. «بل تؤثرون»
 2- دنیا بد نیست، آنچه مورد انتقاد است ترجیح آن بر آخرت است. «تؤثرون»
 3- هرگاه از چیزى انتقاد مى‏كنید، نمونه خوب و راهكار آن را نشان دهید. «تؤثرون... و الاخرة خیر»
 4- راه پاك شدن دل و فكر انسان، ذكر مدام و مستمر نام خداوند است. «تزكّى و ذكر اسم ربّه»
 5 - توجه به جلوه‏هاى ربوبیّت، عامل یاد خداست. «ذكر اسم ربّه»
 6- نماز باید بر اساس ذكر و توجه باشد، نه غافلانه و بر اساس عادت. «ذكر اسم ربّه فَصلّى»
 7- نمازگزاران زمانى رستگارند كه اهل تزكیه و یاد خدا باشند. «تزكّى و ذكر اسم ربّه فصَلّى»
 8 - كتب آسمانى، همسو و هماهنگ با یكدیگر هستند. «انّ هذا لفى الصحف الاولى»
 9- در میان كتب آسمانى، كتب حضرت ابراهیم و حضرت موسى امتیاز خاصى دارد. «صحف ابراهیم و موسى»

سیماى سوره اعلى‏
 این سوره نوزده آیه دارد و در مكّه نازل شده است.  سوره‏هایى را كه با فرمان تسبیح خداوند آغاز مى‏شود، مسبّحات گویند و سوره اعلى، آخرین سوره از سور مسبّحات است.  نام سوره، برگرفته از آیه اول است كه خداوند را با وصفِ «اعلى» توصیف مى‏كند. مطالب سوره به دو بخش تقسیم مى‏شود كه بخش اول، خطاب به پیامبر گرامى اسلام و بخش دوم درباره مؤمنان و كافران و عوامل سعادت و شقاوت این دو گروه است.  در روایات سفارش شده است كه در نماز عید (فطر و قربان)، در ركعت اول سوره اعلى خوانده شود.      تفسیر نور الثقلین.

سوره 86. طارق

 وَالسَّمَآءِ وَالطَّارِقِ  وَمَآ أَدْرَاكَ مَاالطَّارِقُ  النَّجْمُ الثَّاقِبُ  إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ  فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ 
خُلِقَ مِن مَّآءٍ دَافِقٍ  يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرَآئِبِ  إِنَّهُ عَلَى‏ رَجْعِهِ لَقَادِرٌ  يَوْمَ تُبْلَى السَّرَآئِرُ  فَمَالَهُ مِن قُوَّةٍ وَلَا نَاصِرٍ     سوگند به آسمان و ستاره طارق.  و تو چه دانى كه طارق چیست؟  ستاره‏اى است درخشنده.  (به اینها سوگند كه) هیچ كس نیست مگر آنكه بر او نگهبانى است.  پس انسان بنگرد كه از چه آفریده شده است.  از آبى جهنده آفریده شده است.  كه از بین كمر و سینه بیرون مى‏آید. همانا او بر باز گرداندنش تواناست.  روزى كه اسرار آشكار شود. پس براى انسان، هیچ قدرتى (از درون) و یاورى (از بیرون) نیست.

نکته ها

«طارق» به معناى كسى است كه در شب وارد شود و در را بكوبد. «طَرق» كوبیدن و «مِطرقة» وسیله كوبیدن است و «طریق» به راه گفته مى‏شود، زیرا زیر پا كوبیده مى‏شود. «ثاقب» به معناى سوراخ كردن است، گویا این ستاره با نور خود تاریكى شب را سوراخ مى‏كند. «صُلب» به معناى محكم و مراد از آن، ستون فقرات پشت است و «ترائب» به استخوان‏هاى سینه گفته مى‏شود.  «تُبلى‏» از «بلوى‏» به معناى آزمایش است كه عامل آشكار شدن حقیقت‏هاست. طبق روایتى از امام صادق علیه السلام مراد از طارق، ستاره زُحَل است كه ستاره امیرالمؤمنین و اوصیاى اوست.(تفسیر برهان) اشعث بن قیس كه از منافقان بود،  شبانه حلوایى براى حضرت على علیه السلام آورد و در خانه را زد تا با هدیه حلواى شب، در روز مرتكب خلافى شود. حضرت، نام او را كه شبانه در خانه‏اش را كوبید، طارق نامید.(نهج‏البلاغه، خ224) مشابه آیه 4 این سوره را در سوره انفطار مى‏خوانیم: «و انّ علیكم لحافظین كراماً كاتبین یعلمون ما تفعلون» بر شما نگهبانانى گماشته شده كه بزرگوارانه، بدون كینه و سوء ظنّ، كارهاى شما را مى‏نویسند و آنچه انجام مى‏دهید مى‏دانند.

پيام ها

 1- انسان و تمام كارهاى او تحت حفاظت فرشتگان الهى است. (هم ثبت اعمال و هم حفظ از حوادث) «ان كلّ نفس لمّا علیها حافظ»
 2- چگونگى تولّد فرزند، از انعقاد نطفه تا خروج از شكم مادر، باید مورد مطالعه و دقّت قرار گیرد كه هم زمینه خداشناسى است و هم معادشناسى. «فلینظر الانسان ممّ خلق...»
 3- انسان به خاطر دارا بودن عقل و علم و استعداد باید در آفرینش خود دقت كند. «فلینظر الانسان»
 4- توجّه به آفرینش انسان، زمینه ایمان به معاد است. «على رجعه لقادر» 
 5 - معاد جسمانى است و جسم انسان در قیامت دوباره زنده مى‏شود. «رجعه»

 وَ السَّمَآءِ ذَاتِ الرَّجْعِ  وَ الْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ  إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ  إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً  وَ أَكِيدُ كَيْداً  فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدَا     سوگند به آسمان باران‏زا.  سوگند به زمین كه (براى خروج گیاهان) برشكافته است.  كه همانا این قرآن سخنى است قاطع.  و هزل و شوخى نیست.  همانا كافران پیوسته نیرنگ مى‏كنند.  و من نیز تدبیر مى‏كنم. پس كافران را مهلت ده و اندك زمانى آنان را به خود واگذار.

 نکته ها

   «رجع» به معناى باران است، شاید به خاطر رجوع بخار آب به زمین به صورت باران. «صَدع» به معناى شكافته شدن زمین براى رویش گیاهان است. «هَزل» به معناى سخن بى‏محتوا است. «كید» یعنى طرح و نقشه مخفیانه و غافلگیرانه.  «مَهّل» و «اَمهِل» به یك معنا هستند و براى تأكید در دو قالب آمده‏اند و هر دو به معناى مهلت دادن است. «رویدا» به معناى مهلت اندك است. آسمان و زمین براى تولید گیاه، نظیر پدر و مادر براى تولد انسان هستند.
نزول باران و آمادگى زمین، بسترى براى رشد گیاهان است. نزول قرآن و آمادگى انسان نیز زمینه براى رشد انسان‏هاست. نام قرآن در كنار نام باران آمده است. براى زدودن شك، هم باید منطقى سخن گفت و هم قاطع. سوگندهاى پى در پى خداوند، براى رفع هرگونه شك و تردید از مخالفان و تقویت اعتقاد و باور مؤمنان است. «لقول فصل» به جاى «لقول فاصل» یعنى قرآن، سراسر فصل است و میان حق و باطل فاصله مى‏اندازد. نظیر اینكه مى‏گوییم: فلانى شكر است، یعنى یك پارچه شیرینى است.
پیامبر اكرم ص فرمودند: به زودى فتنه‏ها در میان شما ظاهر خواهد شد. پرسیدند راه نجات چیست؟ فرمود: «كتاب اللّه فیه نبأ من قبلكم و خبر ما بعدكم و حكم ما بینكم هو الفصل» قرآن كه اخبار پیشینیان و آیندگان و داورى شما در آن است. آن كلامى است كه حق را از باطل جدا مى‏كند. در ادامه فرمودند: «و من ابتغى‏ الهدى‏ فى غیره اضلّه اللّه» هر كس هدایت را در غیر قرآن جستجو كند، خداوند او را گمراه مى‏كند.   تفسیر نمونه.

 پيام ها

 1- قیامت، روز بروز و ظهور افكار و كردار آدمیان است. «یوم تبلى السرائر»
 2- انگیزه‏ها وروحیات انسان، در قیامت او اثر دارند. «یوم تبلى السرائر»
 3- قیامت، روز افشاى اسرار و شرمندگى است: «تبلى السرائر» و انسان نیز براى كتمان یا جبران گذشته خود نمى‏تواند كارى بكند. «فما له من قوّة و لا ناصر»
 4- رجعت انسان در قیامت، همچون رجعت آب بخار شده دریا، از آسمان به زمین است. «على رجعه لقادر - و السماء ذات الرجع»
 5 - ارزش هر موجودى وابسته به آثار وبركات آن است. «ذات الرجع - ذات الصدع»
 6- قرآن، فرقان و جداكننده حق از باطل است، نه رمان و غیر واقعى. «انه لقول فصل و ما هو بالهزل»
 7- نیرنگ كفّار، دائمى، سخت و حتمى است، از آن غافل نشوید. «انهم یكیدون كیدا»
 8 - برخورد خداوند با انسان، متناسب با عمل اوست. اگر در راه خیر قدم بردارد، خدا هدایتش مى‏كند: «جاهدوا فینا لنهدینّهم»(عنكبوت، 69.) و اگر به دنبال كید باشد، گرفتار كید الهى مى‏شود. «یكیدون كیدا و اكید كیداً»
 9- قرآن، میزان تشخیص حق از باطل است. «انّه لقول فصل»
 10- كافران با خدا طرفند و تدبیر خداوند سخت است. «یكیدون كیداً و اكید كیداً»
 11- آنان مسلمانان را غافلگیر مى‏كنند ما نیز آنان را غافلگیر مى‏كنیم. «یكیدون... اكید»
 12- در برخورد با دشمن، نه خود عجله كنید و نه از خدا عجله بخواهید. «فمهّل الكافرین»
 13- غفلت از دشمن هرگز، ولى مهلت دادن مانعى ندارد. «امهلهم»
 14- سعه صدر، شرط لازم براى رهبرى است. «امهلهم»
 15- مقدار مهلت به دشمن، به قدرى نباشد كه فرصت را از شما بگیرد. «رویدا» 

سیماى سوره طارق‏
 این سوره، هفده آیه دارد و در مكّه نازل شده است.  نام سوره برگرفته از آیه اول است و به معناى كوبنده مى‏باشد.
 محور مطالب این سوره دو چیز است: یكى هشدار نسبت به معاد و دیگرى نعمت قرآن و جایگاه والاى آن.
 توجّه دادن انسان به منشأ وجودى‏اش كه آبى پست و ناچیز بوده است، زمینه پذیرش قدرت لایزال الهى بر آفرینش دوباره انسان و حضور او در دادگاه رسواگر قیامت را فراهم مى‏آورد و اینها همه برگرفته از وحى صادق آسمان است كه مخالفان آن را شوخى مى‏پندارند، در حالى كه قطعى و حتمى است و هرچه كافران علیه آن توطئه كنند، به خودشان بازمى‏گردد.

سوره بروج

  وَالسَّمَآءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ  وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ  وَشَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ  قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ  النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ  إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ  وَهُمْ عَلَى‏ مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ  وَمَا نَقَمُواْ مِنْهُمْ إِلَّا  أَن يُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ  الَّذِى لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِيدٌ     سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسیار است.  به روز موعود سوگند.  به شاهد و مشهود سوگند.  مرگ بر صاحبان گودال (پر آتش). همان آتش پر هیزم.  آنگاه كه آنان بالاى آن نشسته بودند.  و تماشاگر شكنجه‏اى بودند كه نسبت به مؤمنان روا مى‏داشتند.  آنان هیچ ایرادى به مؤمنان نداشتند، جز آنكه به خداى عزیز و حمید ایمان آورده بودند.  آن كه حكومت آسمان‏ها و زمین براى اوست و خداوند بر هر چیز گواه است.

 نکته ها

  «بُروج» جمع «بُرج» به معناى امر ظاهر و آشكار است، چنانكه «تبرّج» به معناى آشكار ساختن زینت است. اگر به عمارت‏هاى بلند و مرتفع، برج گفته مى‏شود، از آن جهت است كه در میان دیگر ساختمان‏ها، آشكارتر است. مراد از «بروج» در این آیات، ستارگان آسمان است كه همچون برجى بلند، از دور آشكار و درخشان هستند. چنانكه در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «و لقد جعلنا فى السماء بروجاً و زیّناها للناظرین»(حجر، 16) براى آیه «شاهد و مشهود» حدود سى مصداق گفته شده است، از جمله اینكه شاهد، خداوند و مشهود، ما سوى اللّه است، یعنى سوگند به خالق و به كلّ هستى. امام حسن‏علیه السلام مى‏فرماید:( نور الثقلین) مراد از شاهد، پیامبر است به دلیل آیه «انّا ارسلناك شاهداً...»(احزاب، 45) و مراد از مشهود، قیامت است، به دلیل آیه «ذلك یوم مجموع له الناس ذلك یوم مشهود»(هود، 103) «وقود» به معناى آتش گیرانه و مایه سوخت است.  «اُخدود» به معناى گودال عمیق است و مراد از «اصحاب الاخدود» كسانى هستند كه در زمین گودالى وسیع ایجاد كردند و آتشى بزرگ در آن افروختند و سپس مؤمنان را در آتش انداخته و آنان را زنده زنده سوزاندند. چنانكه در مورد حضرت ابراهیم نیز چنین عمل كردند. امّا اینكه این ستمگران و آن مؤمنان چه كسانى بودند، روایات گوناگونى وارد شده، ولى در قرآن ذكرى از آنها به میان نیامده است.

پيام ها

 1- همه هستى در نزد خداوند ارزش دارد و قابل سوگند است، از جمله: آسمان و ستارگانش. و السماء ذات البروج
 2- از قیامت غافل نباشید كه میعادگاه همه است. «الیوم الموعود»
 3- شما وكارهایتان، همه زیر نظر است، آن هم زیر نظر خدا. «و شاهد و مشهود»
 4- اعلام برائت و اظهار تنفّر از ستمگر لازم است. «قتل اصحاب الاخدود»
 5 - در نقل تاریخ، عبرت‏ها مهم است نه جزئیات. (از مكان اخدود، زمان حادثه، نام و تعداد ستمگران و تعداد شهدا و... سخنى به میان نیامده است، چون اثرى در گرفتن عبرت ندارد.) «قتل اصحاب الاخدود»
 6- تفكّر ظلم ستیزى و ظالم‏كوبى ارزش است، گرچه ظالم وجود نداشته باشد. (اصحاب اخدود امروز حضور ندارند، چنانكه ابولهب امروز نیست، روحیه تنفّر از آنان باید همچنان زنده باشد. تبّت یدا ابى لهب و تبّ «قتل اصحاب الاخدود»
 7- سوزاندن، سخت‏ترین نوع عذاب است و در میان انواع كشتن‏ها، خداوند نام در آتش انداختن مؤمنان را نام برده است. «النار ذات الوقود»
 8 - نقل ظلم‏ها و مظلومیّت‏ها و ذكر مصیبت و روضه خوانى، سابقه قرآنى دارد. «اصحاب الاخدود النار ذات الوقود اذ هم علیها قعود...»
 9- ارتكاب گناه یك مسئله است، ولى سنگدلى و نظاره‏گرى و رضایت بر آن، مسئله دیگر. «و هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود»
 10- ستمگرانى كه شاهد بر شكنجه مؤمنانند، بدانند كه خدا شاهد بر آنان و كار آنهاست. «شاهد و مشهود - هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود»
 11- پایدارى بر ایمان، تاوان دارد. «و ما نقموا منهم الاّ ان یؤمنوا» (جمله «یؤمنوا» به جاى «آمنوا» رمز آن است كه كفّار از پایدارى مؤمنان ناراحت بودند و اگر دست بر مى‏داشتند شكنجه‏اى در كار نبود.)
 12- منطق كافر، تهدید و انتقام است. «و ما نقموا منهم»
 13- در نزد كفّار، ایمان بزرگ‏ترین جرم است و جز با دست برداشتن از ایمان به چیز دیگرى راضى نمى‏شوند. «و ما نقموا منهم الاّ أن یؤمنوا...»
 14- كافران بدانند كه حامى مؤمنین خداى عزیز است كه قدرت انتقام دارد. «یؤمنوا باللّه العزیز»
 15- جاذبه اتّصال به خداى قادر، اشكالات وارده بر شهادت و از جان گذشتگى در راه خدا را حل مى‏كند. «یؤمنوا باللّه العزیز الحمید»
 16- حكومت واقعى از آنِ خداوند است. «له ملك السموات و الارض»
 17- حكومت الهى همراه با علم و حضور اوست. «واللّه على كُلّ شى‏ءٍ شهید»

 إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُواْ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُواْ فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ  إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَ لِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ    همانا كسانى كه مردان و زنان با ایمان را مورد آزار و شكنجه قرار دادند و توبه نكردند، پس براى آنان عذاب دوزخ و همچنین عذاب سوزان است.  همانا براى كسانى كه اهل ایمان و عمل صالح هستند، باغ‏هایى بهشتى است كه نهرها از زیر آن جارى است، این است رستگارى بزرگ.

 نکته ها   «فتنة» در اصل به معناى قرار دادن طلا در آتش، براى به دست آوردن میزان خلوص آن است و در اصطلاح، به معناى عذاب و شكنجه و یا آزمایش‏هاى سخت نیز به كار مى‏رود. امّا در آیه مورد بحث به معناى عذاب و آزار است.(تفسیر نمونه) چنانكه در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «یوم هم على النار یفتنون ذوقوا فتنتكم هذا الّذى كنتم به تستعجلون (ذاریات، 13 و 14) در حوادث تلخ و سخت تاریخ، همواره زنان و مردان مؤمن در كنار یكدیگر بوده‏اند و نقش زنان در حركت‏هاى اصلاحى و انقلابى فراموش نشدنى است. لذا ستمگران جنایتكار نیز، آنان را همچون مردان مورد آزار و شكنجه قرار مى‏دادند. «فتنوا المؤمنین و المؤمنات»

 پيام ها

  1- اصحاب اخدود و همه شكنجه‏گران تاریخ، مورد قهر الهى هستند. «الّذین فَتنوا المؤمنین...» 
 2- زنان با ایمان در كنار مردان، آزار و شكنجه‏ها را به جان مى‏خریدند. «فَتنوا المؤمنین و المؤمنات»
 3- در دفاع از مظلوم، تفاوتى میان زن و مرد نیست. «فَتنوا المؤمنین و المؤمنات ...»
 4- راه توبه همواره باز است و براى هیچ كس بن‏بست وجود ندارد و لذا یأس از رحمت خدا ممنوع است. (آرى، خداوند حتّى شكنجه‏گرانى كه مؤمنان را مى‏سوزاندند، دعوت به توبه كرده است.) «فتنوا... ثمّ لم یتوبوا»
 5 - خداوند توبه‏پذیر است، گرچه مدّتى طول كشیده باشد. «ثُمّ»
 6- كیفر سوزاندن، سوزاندن است. «النّار ذات الوقود - عذاب الحریق»
 7- بشارت و انذار باید همراه یكدیگر باشد. «عذاب الحریق... جنات تجرى...»
 8 - بهترین لذّت‏ها، لذّت بردن از طبیعت است. «جنّات... اَنهار»
 9- براى كفّار شكنجه‏گر دو عذاب است: عذاب كفر و عذاب شكنجه. «فلهم عذاب جهنّم و لهم عذاب الحریق»
 10- دنیا زودگذر است. هم كامیابى‏هاى ستمگران گذراست و هم سختى‏هاى مؤمنان. به فكر آخرت باشید كه عذاب دوزخیان بى پایان و پاداش بهشتیان، جاودان است. فتنوا المؤمنین... لهم عذاب الحریق الّذین آمنوا... لهم جنّات

إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ  إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ  وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ  ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ  فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ     همانا قهر و مجازات پروردگارت شدید است.  بى تردید اوست كه (آفرینش را) آغاز مى‏كند و باز مى‏گرداند.  و هموست بخشنده و دوستدار (مؤمنین).  صاحب عرش و داراى مجد و عظمت.  آنچه را اراده كند حتماً انجام مى‏دهد

 نکته ها     «بَطش» به معناى گرفتن همراه با قهر و غلبه است.    «عَرش» به معناى تخت فرمانروایى و كنایه از تدبیر الهى است. عرش را به معناى جایگاهى كه همه هستى را در برگرفته است نیز گفته‏اند. بنابراین «ذوالعرش» یعنى صاحب همه هستى و مركز اداره هستى.

پيام ها

 1- قهر و غلبه الهى به گونه‏اى است كه هیچ كس و هیچ چیز نمى‏تواند مانع آن شود. «انّ بطش ربّك لشدید»
 2- قهر و كیفر از شئون ربوبیّت و در جهت پیشبرد اهداف رسالت و دلدارى پیامبر است. «بطش ربّك» 
 3- آفریدن و بازگرداندن، كار همیشگى خداوند است. «انّه هو یبدئ و یعید»
 4- قدرت خداوند بر آفریدن و بازگرداندن یكسان است. «یبدئ و یعید»
 5 - خداوند هم قهر و غلبه دارد و هم بخشش و محبّت. «بطش ربّك لشدید... و هو الغفور الودود»
 6- علاوه بر آفریدن، تدبیر و فرمان‏روایى همه چیز براى اوست. «ذوالعرش»
 7- در قهر و مهر، هیچ چیز مانع اراده الهى نیست. «بطش ربّك لشدید - هو الغفور الودود - فعّال لما یرید»
 8 - كارهاى الهى محدودیّت ندارد. «لما یُرید» (ناگفته پیداست كه اراده الهى همراه با حكمت است و كارى كه حكیمانه نباشد، اراده نمى‏كند تا انجام دهد.)

هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ  فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ  بَلِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى تَكْذِيبٍ  وَاللَّهُ مِن وَرَآئِهِم مُّحِيطٌ  بَلْ  هُوَ قُرْءَانٌ مَّجِيدٌ  فِى لَوْحٍ مَّحْفُوظٍآ   یا سرگذشت آن سپاه به تو رسیده است؟  (سپاه) فرعون و ثمود.  آرى، كافران (پیوسته) در تكذیب (حق) هستند.  و خداوند از هر سو بر ایشان احاطه دارد.  آرى آن قرآن مجید است.  كه در لوحى محفوظ ثبت است.

نکته ها    قوم فرعون و ثمود، در قدرت و تمدن و امكانات، بالاترین اقوام بودند و در آیات دیگر قرآن به قدرت آنها اشاره شده است. لذا در اینجا از این دو قوم نام برده شده است.   اعلام توانایى خداوند در قلع و قمع ابرقدرت‏ها، نوعى آرام بخشى به مؤمنان است.    كلمه «قرآن» هرگاه با الف و لام بیاید، مراد از آن، كتاب قرآن است ولى بدون الف و لام، به معناى «مقروء» یعنى خوانده شده است. چنانكه در این آیات مى‏فرماید: «بل هو قرآن مجید» یعنى الفاظ وحى بر پیامبر قرائت شده است

پيام ها

 1- ابتدا شنونده را تشنه كنیم، سپس سخن خود را بگوییم. «هل اتاك حدیث الجنود»
 2- باید از تاریخ گذشتگان آگاه بود و از برخورد خداوند با آنان عبرت گرفت. «هل اتاك حدیث الجنود فرعون و ثمود»
 3- مجهّزترین سپاه و لشكرها در برابر قهر او ناچیزند. «الجنود فرعون و ثمود»
 4- كافران، در تكذیب قرآن و وعده‏هاى آن اصرار و پافشارى دارند. «بل الّذین كفروا فى تكذیب» 
 5 - ستمگران از مدار قدرت الهى خارج نیستند و هیچ راه گریزى ندارند، ولى خودشان نمى‏فهمند. «و اللّه من ورائهم محیط» (كلمه «ورائهم» نشانه غفلت آنان از علم و قدرت خداست.)
 6- هم خداوند، صاحب مجد و عظمت است و هم قرآن او.  «ذو العرش المجید... بل هو قرآن مجید»
 7- لوحى كه قرآن بر آن ثبت شده، براى ما ناشناخته است، گرچه در نزد خداوند محفوظ است. «فى لوح محفوظ»
 8 - قرآن، از هر گونه تهدید و تحریف بیمه است. «قرآن مجید فى لوح محفوظ»

سیماى سوره بروج‏
 این سوره بیست و دو آیه دارد و در مكّه نازل شده است.
 نام سوره برگرفته از آیه اول است و مراد از آن، ستارگان درخشان است كه همچون برج بلند در آسمان مى‏درخشند.  این سوره با بیان جنایات گروهى شكنجه‏گر آغاز مى‏شود كه گودالى عمیق حفر مى‏كردند و آتشى عظیم در آن مى‏افروختند و مؤمنان را به سوزاندن در آتش تهدید مى‏كردند و هركه دست از ایمان برنمى‏داشت، در آتش مى‏افكندند.  خداوند نیز آنان را به آتش سخت دوزخ وعده مى‏دهد كه با آتش دنیا قابل مقایسه نیست و بدین وسیله مؤمنان را دلدارى مى‏دهد و آنان را به مقاومت در برابر ستمگران دعوت مى‏نماید.  ادامه سوره، اشاره‏اى گذرا به ماجراى فرعون و قوم ثمود دارد كه چگونه با همه قدرتى كه داشتند، در برابر اراده الهى شكست خوردند و به هلاكت رسیدند.  آیات پایانى سوره، بیانگر عظمت قرآن و جایگاه والاى وحى الهى است.