سوره 7. اعراف
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
سوره 7. اعراف آيه 11
وَلَقَدْ خَلَقْنَكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّجِدِينَ و همانا ما شما را آفریدیم، سپس به صورتبندى و چهرهنگارى شما پرداختیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده كنید. همه سجده كردند، جز ابلیس كه از سجده كنندگان نبود.
در آیهى قبل، قدرت مادّى و سلطهى انسان بر زمین مطرح بود، ولى در این آیه به مقام معنوى انسان اشاره شده كه همهى فرشتگان بر او سجده كردهاند. وقتى همهى فرشتگان فرمانبردار خدایند و بر آدم سجده كردند، دریغ است كه انسان فرمان نبرد و براى خدا سجده نكند. همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار * شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى . در این آیه، دوبار همهى انسانها مخاطب قرار گرفتهاند، امّا سجده براى حضرت آدم ع ذكر شده ، شاید اشاره به این باشد كه همهى انسانها استعداد مسجود ملائكه شدن را دارند.
از این آیه تا 14 آیهى بعد، به داستان حضرت آدم ع مربوط مىشود.
مردى یهودى از حضرت على ع سؤال كرد: خداوند به ملائكه فرمود بر آدم سجده كنند، آیا از پیامبر اسلام نیز چنین احترامى كرده ؟ حضرت فرمود: خداوند به پیامبر ص فضیلتى بالاتر از این داد، خداوند با آن عظمتى كه دارد همراه تمام فرشتگان، بر محمّد ص صلوات مىفرستد و صلوات مؤمنین بر پیامبر را عبادت خود خوانده است. [احتجاج طبرسى، ج1، ص2041- آفرینش انسان، در چند مرحله تحقّق یافته است. ولقد خلقناكم ثمّ صوّرناكم
2- سجده براى حضرت آدم بود، نه همهى انسانها. قلنا للملائكة اسجدوا لآدم و گرنه مىفرمود: «اسجدوا لكم» همانگونه كه فرمود: «خلقناكم ثمّ صوّرناكم»
3- در انسان، استعداد و لیاقت رسیدن به مقامى است كه مسجود فرشتگان شود. اُسجدوا لآدم
4- سجده براى غیر خدا، اگر بر اساس فرمان خدا باشد، شرك نیست. قلنا... اُسجدوا لآدم
5 - ابلیس، همپایهى فرشتگان بود و خطاب به فرشتگان، شامل او نیز مىشد. فسجدوا الاّ ابلیس
6- سجده نكردن ابلیس سهوى نبود، بلكه از روى علم و عمد بود. الاّ ابلیس لم یكن من السّاجدینسوره اعراف آيه 12
قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ : وقتى كه من (به سجده) فرمانت دادم، چه چیز تورا از سجده كردن باز داشت؟ (شیطان) گفت: من از او بهترم، مرا از آتش و او را از گِل آفریدى.
دلیل سجدهى فرشتگان بر آدم، فرمان خداوند و لیاقت ذاتى انسان بود نه جنسیّت و ساختمان وجودى او. شیطان در مقام توجیه نافرمانى خود، با مغلطه و قیاسى نابجا ادّعا كرد: من از آدم برترم، زیرا من از آتشم و آدم از خاك، گرچه هركدام منشأ اثرى خاص مىباشند، امّا در حقیقت او با این ادّعاى غلط، به جاى اطاعت از فرمان خداوند حكیم و توجّه به جایگاه آدمى نزد خداوند، انّى جاعل فى الارض خلیفة[بقره30] و نادیده گرفتن روح الهى در انسان، نفختُ فیه من روحى [حجر29] در مقابل فرمان خداوند گردنكشى كرد. چنانكه بسیارى از ما نیز در بسیارى موارد، احكام و دستورات دینى را بدون توجّه به حكمت و فلسفهى آن، به ظاهر با عقل خود مىسنجیم و چون دلیل آشكارى براى آن نمىیابیم، آن را نمىپذیریم و بدان بىاعتنا مىشویم، یا در برخى موارد از مقایسهى موضوعاتِ متشابه با یكدیگر، حكم یكسانى براى همهى آنها صادر مىكنیم.
لذا قیاس در استنباط احكام جایز نیست و امام صادق ع همواره از قیاسهاى ابوحنیفه به شدّت انتقاد مىكرد. [تفسیر نمونه]1- قبل از صدور حكم، محاكمه و بازپرسى لازم است. قال ما منعك
2- شیطان، پایهگذار نافرمانى و گناه. ما منعك... اذ امرتك چون اوّلین نافرمانى توسّط او صورت گرفت
3- عقاب بدون بیان قبیح است، تا حكمى و مطلبى بیان نشده، بازخواست و مجازات نمىتوان كرد. «قال ما منعك... اذ امرتك»
4- شیطان در برابر خدا ایستاد، نه در برابر حضرت آدم. «اذ أمرتك» چنانكه در آیهى دیگر مىخوانیم: «ففسق عن امر ربّه» [كهف، 50]
5 - شیطان نیز همچون انسان داراى تكلیف و اختیار است. «ما منعك الاّ تسجد اذ امرتك قال...»
6- میزان، اطاعت امر خداست. سنّ و نژاد و سابقه و... هیچ كدام معیار نیست.اذ أمرتك قال أنا خیر
7- در قضاوت، به مجرمان نیز فرصت اظهارنظر بدهیم. «قال أنا خیر منه»
8 - نادیده گرفتن بعد ملكوتى انسان و تنها چشم دوختن به جسم او كه مرام و مسلك مادّیین مىباشد، شیطانصفتى است. «قال أنا خیر منه»
9- خودبرتربینى مىتواند مخلوق را به جبههگیرى در مقابل خالق ودار مىكند. «أنا خیر منه»
10- قبول خالقیّت خدا به تنهایى كافى نیست، اطاعت و تسلیم هم لازم است. «خلقتنى... خلقته» شیطان، خالقیّت خدا را پذیرفته بود، ولى از او اطاعت نكرد.
11- نژادگرایى، از ارزشهاى شیطانى است. «خلقتنى من نار»
12- شیطان در برابر فرمان روشن و صریح خداوند، به سلیقه شخصى خود عمل كرد و به اصطلاح، اجتهاد در برابر نص نمود. «اذ امرتك قال... خلقتنى من نار...»
13- شیطان، از قیاس استفاده كرد كه اساس علمى ندارد، بلكه بر مبناى گمان است. خلقتَنى من نار و خلقتَه من طینسوره اعراف آيه 13
قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّغِرِينَ(خداوند به شیطان) فرمود: از این (جایگاه) فرودآى! تو را نرسد كه در آن جایگاه تكبّر كنى، پس بیرون شو كه قطعاً تو از خوار شدگانى.
حضرت على ع فرمودند: از سرنوشت ابلیس عبرت بگیرید كه با سابقهى شش هزار سال عبادت كه معلوم نیست سالهاى دنیوى (365 روز) بوده یا سالهاى اخروى (كه یكروزش برابر پنجاه هزار سال دنیوى)، چگونه با یك لحظه تكبّر و فخرفروشى سقوط كرد. [نهج البلاغه، خطبه 192]
رسول اكرم ص فرمودند: در قیامت، متكبّرین در خوارترین صورت محشور شده و زیر پاى اهل محشر لگدمال مىشوند. [تفسیر مراغى] در روایت دیگرى حضرت فرمود: هركس تواضع و فروتنى كند، خداوند او را بالا برد و هركس تكبّر و گردنكشى كند خداوند او را خوار و پست گرداند. [محجّةالبیضاء، ج6، ص215] همچنین در روایت آمده : ریشهى كفر سه چیز است: حرص، حسد و تكبّر [كافى ج2]1- تكبّر، نه تنها براى افراد عادّى خطرناك است، بلكه براى آنان كه مقام عالى دارند و همنشین فرشتگان در ملأ اعلى هستند و سالها و قرنها سابقهى عبادت داشته باشند نیز خطر دارد. «فاهبط، فاخرج»
2- نه علم و شناخت شیطان به خدا، نجاتبخش است و نه عبادتهاى طولانى او، بلكه راه نجات، تسلیم خدا بودن است. «تتكبّر فیها فاخرج»
3- تكبّر، سبب حبط و نابودى عمل مىشود. «فاهبط... فاخرج»
4- گاهى یك لحظه تكبّر، سبب سقوط دائمى است. «تتكبّر فیها فاخرج»
5 - نتیجهى تكبّر و خودبزرگبینى، كوچكى و خوارى است. آرى، نتیجهى شعار من بهترم، أنا خیر، شنیدن جوابِ «فاخرج انّك من الصاغرین» است.قَالَ أَنظِرْنِى إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ (ابلیس، به جاى توبه و عذرخواهى) گفت: تا روزى كه مردم برانگیخته مىشوند، مرا مهلت بده. خدا فرمود: همانا تو از مهلت یافتگانى.
خواستهى ابلیس، مهلت تا روز قیامت بود، این آیه مشخّص نمىكند تا چه زمانى به او مهلت داده شد، امّا از آیه 38 حجر و 80 و 81 «ص» استفاده مىشود كه تنها براى مدّتى طولانى به او مهلت داده شد، نه تا روز قیامت: اِنّك من المنظرین. الى یوم الوَقت المَعلوم برخى مىگویند: شیطان تا وقتى كه خدا صلاح بداند، زنده است. [تفسیر عیّاشى]فیض كاشانى مىگوید: ابلیس، تا نفخهى اوّل یا تا قیام امام زمان عج زنده است و پس از آن، مرگ به سراغ او هم مىآید. [تفسیر صافى]
سؤال: چرا خداوند به ابلیس مهلت داد؟ پاسخ: مهلت دادن به بدكاران، از سنّتهاى الهى و در مسیر آزمایش و امتحان انسان است، علاوه بر آنكه باید اسباب خیر و شر فراهم باشد و انسان با اختیار، راهى را انتخاب كند. زیرا ابلیس انسان را مجبور به انحراف نمىكند و تنها وسوسه مىكند، چنانكه در آیه 22 ابراهیم آمده . و ما كان لى علیكم من سلطان الاّ اَن دعَوتُكم فاستجبتم لى
گفت أنظرنى الى یوم الجزاء * كاشكى گفتى كه تب یا ربّنا1- ابلیس هم از استجابت دعاى خود مأیوس نبود. «قال أنظِرنى»
2- شیطان نیز مىداند كه عمر، به اراده و به دست خداست. «قال أنظرنى»
3- هر عمر طولانى ارزشمند نیست، شیطان هم عمر طولانى دارد. «أنظِرنى الى یوم یبعثون»
4- ابلیس، هم آفریدگار را مىشناخت، «خلقتنى» هم معاد را قبول داشت، «یوم یبعثون» ولى چه سود كه فرمان خداوند را اطاعت نكرد.
5 - گاهى خواستهى كافران هم پذیرفته مىشود. «قال انّك من المنظرین»سوره اعراف آيه 16, 17
قَالَ فَبِمَآ أَغْوَيْتَنِى لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَ طَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَأَتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَنِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَكِرِينَ(شیطان) گفت: پس به خاطر آنكه مرا گمراه كردى، من هم براى (فریب دادن) آنان حتماً بر سر راه راست تو (به كمین) خواهم نشست.
سپس از روبرو و از پشت سر و از راست و چپشان بر آنان مىتازم و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهى یافت.
در حدیث مىخوانیم: شیطان كه سوگند خورد از چهار طرف در كمین انسان باشد تا او را منحرف یا متوقّف كند، فرشتگان از روى دلسوزى گفتند: پروردگارا! این انسان چگونه رها خواهد شد؟ خداوند فرمود: دو راه از بالاى سر و پایین باز است و هرگاه انسان دستى به دعا بر دارد، یا صورت بر خاك نهد، گناهان هفتاد سالهاش را مىبخشایم. [تفسیر كبیر فخررازى] همین كه حضرت آدم از تسلّط شیطان بر انسان آگاه شد، روبه درگاه خدا آورده و ناله زد. خطاب رسید: ناراحت نباش، زیرا من گناه را یكى و ثواب را ده برابر حساب مىكنم و راه توبه هم باز است. [تفسیر نورالثقلین] امام باقر ع فرمود: ورود ابلیس بر انسان از پیشِ رو بدین شكل است كه امر آخرت را براى انسان ساده و سبك جلوه مىدهد، و از پشت سر به این است كه ثروتاندوزى و بخل و توجّه به اولاد و وارث را تلقین مىكند و از طرف راست با ایجاد شبهه، دین را متزلزل و تباه مىسازد و از طرف چپ، لذّات و شهوات و منكرات را غالب مىكند. [تفسیر كنزالدقائق]
شیطان اگر بتواند، مانع ایمان انسان مىشود و اگر نتواند، راههاى نفاق و ارتداد را مىگشاید و اگر موفّق نشود، با ایجاد شك و تردید و وسوسه، انسان را به گناه سوق مىدهد تا از ایمان و عبادتش لذّت نبرد و كار خیر برایش سنگین و با كراهت جلوه كند. در روایات متعدّد، صراط مستقیم، به اهلبیت ع و ولایت على ع تعبیر شده . [تفسیر فرقان]1- نافرمانى و گناه خود را به تقدیر قضا و قدر الهى نسبت دادن، كارى شیطانى. قال فبما اغویتنى
2- ابلیس مهلت خواست تا انتقام بگیرد، نه آنكه توبه كند. «أنظرنى، لاقعدنّ...»
3- ابلیس به جاى تشكّر از خداوند، گستاخى كرد. «انّك من المنظرین، لاقعدنّ لهم...»
4- شیطان، انسان را موجودى منفعل و اغواپذیر مىداند. «لاقعدنّ لهم...»
5 - شیطان، دشمن قسم خورده انسان . لاقعدنّ... چنانكه در جاى دیگر: فبعزّتك لاغویّنّهم اجمعین
6- انسان به طور فطرى سالك راه حقّ و مستقیم است. «لاقعدنّلهم صراطكالمستقیم»
7- ابلیس نیز اقرار دارد كه راه مستقیم راه خداوند است. «صراطك المستقیم»
8 - شیوههاى اغفال ابلیس، متعدّد و مختلف است. «من بین ایدیهم ومن خلفهم و...»
9- شیطان، هم صراط مستقیم را مىشناسد، «صراطك المستقیم» هم راههاى وسوسه و هجوم و غلبه را، «لآتینّهم من بین...» هم شاكرین و ناسپاسان را. «و لاتجد اكثرهم شاكرین»
10- هدف و آرزوى شیطان، ناسپاسى انسان است. ولاتجد اكثرهم شاكرین بنابراین پیروى از شیطان، ناسپاسى خداست و انسان سپاسگزار، در راه مستقیم است.سوره اعراف آيه 26
يَبَنِى ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَ رِى سَوْءَ تِكُمْ وَرِيشاً وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَ لِكَ خَيْرٌ ذَ لِكَ مِنْ ءَايَتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ اى فرزندان آدم! همانا بر شما لباسى فرو فرستادیم تا هم زشتى (برهنگى) شما را بپوشاند و هم زیورى باشد، ولى لباس تقوا همانا بهتر است. آن، از نشانههاى خداست، باشد كه آنان پند گیرند و متذكّر شوند
پس از نقل داستان حضرت آدم، خداوند در این سوره چهار بار (در این آیه و آیات 27، 31 و 35)، فرزندان آدم و نسل بشر را خطاب قرار داده و به امورى همچون: حفظ لباس تقوا، فریب شیطان را نخوردن، در خوراكىها و آشامیدنىها و تجمّلات اسراف نكردن و پذیرفتن دعوت انبیا، سفارش نموده است. «ریش»، به معناى پر پرندگان است كه براى آنها، هم پوشش است و هم وسیلهى زیبایى، همچنین به لباسى كه براى انسان نوعى زینت به حساب آید، ریش گفته مىشود.
همهى نعمتها به دست خداوند است و از خزینهى غیب الهى سرازیر مىشود : و اِنْ من شىء الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم [حجر21] هیچ چیز نیست، جز آنكه گنجینههاى آن نزد ماست و جز به اندازه معلوم، فرو نمىفرستیم. و مىفرماید: وانزلنا الحدید [حدید، 25] ، و انزل لكم من الانعام [زمر6] پس مراد از نزولِ لباس از سوى خداوند، آفرینش و قرار دادن آن در اختیار انسان است. أنزلنا علیكم لباساً مراد از لباس التّقوى، لباسى است كه بر اساس تقوا، تواضع، پاكى و پاكدامنى باشد و به هر یك از خشیت، طاعت، عفّت، حیا و عمل صالح نیز تعبیر شده . [تفسیر منهجالصادقین]1- توجّه به نعمتهاى الهى، عامل عشق به خدا و دورى از غفلت است. قد انزلنا علیكم... لعلّهم یذّكّرون
2- لباس، زمانى نعمت الهى است كه بدن را بپوشاند. «یوارى سواتكم»
3- گرچه در تهیّهى لباس، علاوه بر عوامل طبیعى انسانها نیز تلاش مىكنند، ولى همهى اینها به دست خداست. «انزلنا علیكم لباساً»
4- پوشش و پوشاندن كار خداست، «انزلنا علیكم لباساً یوارى»، ولى برهنگى و برهنه كردن كار شیطان است. «فوسوس... لیبدى لهما ما ورى عنهما من سواتهما»
5 - لباس، نعمت الهى است، «لباساً یوارى» و برهنگى و خلع لباس، كیفر گناه. «فلمّا ذاقا الشجرة بدت لهما سوءاتهما»
6- پوشش و آراستگى با پوشاك و لباسهاى زیبا، مطلوب و محبوب خداوند است. «قد انزلنا علیكم لباساً... و ریشاً» آراستن و زینت و بهرهبردن از لباسهاى زیبا تا آنجا كه به اسراف كشیده نشود، مانعى ندارد.
7- معنویّت در كنار مادّیت، تقوا در كنار زینت لازم است. ریشاً و لباس التّقوى، و گرنه لباس مىتواند وسیلهى اسراف، تكبّر، فساد، خودنمایى، مدپرستى، شهوترانى، فخرفروشى و امثال آن شود.
8 - آن گونه كه در لباس مادى، پوشش عیوب، حفاظت از سرما و گرما و زیبایى مطرح است، تقوا هم عامل پوشش عیوب است، هم نگهدارنده از گناه و هم مایهى زیبایى معنوى انسان مىباشد. «لباس التّقوى»
9- از خاك، پنبه مىروید، از علف كه خوراك حیوان است پشم تولید مىشود و از آب دهان كرم، ابریشم، اینها همه از آیات الهى است كه مىتواند مایهى تذكّر و بیدارى انسان باشد. «ذلك من آیات اللّه لعلّهم یذّكّرون»إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِى الَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَلَمِينَ همانا پروردگار شما خداوندى است كه در شش روز (و دوران) آسمانها و زمین را آفرید و سپس بر عرش (جایگاه قدرت و تدبیر جهان) مستولى شد. او روز را به وسیلهى شب كه به سرعت آنرا دنبال مىكند مىپوشاند و خورشید و ماه وستارگان را (آفرید) كه تسلیم فرمان اویند. آگاه باشید كه آفرینش و تدبیر تنها از آنِ اوست! خجسته و مبارك است خداوندى كه پروردگار جهانیان است.
در آیهى قبل، سخن از محو شدن هر چیز و هر كس در قیامت بود، جز خداوند، «ضلّ عنهم...» در اینجا معرّفى پروردگار واقعى است. «یوم»، غیر از «نهار» است. «نهار»، روزِ در برابر شب است، ولى «یوم»، گاهى به معناى روز است و گاهى به معناى شبانه روز و گاهى هم به روزگار و دوره، یوم گفته شده است و در این آیه، معناى اخیر مراد است. «تبارك» از «بركت»، به معناى بقا و ماندگارى است. «بَرَك»، سینهى شتر است، وقتى كه شتر سینهاش را بر زمین مىگذارد، نشانهى استقرار و ماندن اوست. آنگاه به هر صفتى كه پایدار و بادوام باشد و هر موجودى كه داراى عمر طولانى یا آثار مستمرّى باشد، بركت گفته شده است. «بِركه»، نیز جایى است كه مدّتى طولانى آب در آن مىماند و ذخیره مىشود. با توجّه به قرائن موجود در این آیه و آیات دیگر قرآن، منظور از «خلق»، آفرینش نخستین و منظور از «امر»، جعل و وضع قوانین حاكم بر هستى است كه آفریدهها را در مسیر خود هدایت مىكند. [تفسیر نمونه]
«استوى على العرش»، كنایه از قدرت، سلطه، تدبیر، هدایت و اداره كامل جهان است. در زبان فارسى هم، بر تخت نشاندن یا از تخت نشستن، یعنى بر اوضاع مسلّط شدن و قدرت و حكومت را به دست گرفتن. البتّه ممكن است «عرش»، كنایه از جهان ماوراى ماده و «كرسىّ» كنایه از جهان مادّه باشد، چنانكه در آیةالكرسى مىخوانیم: «وسع كرسیّه السموات و الارض». [تفسیر نمونه]
همان گونه كه خداوند خورشید و ماه و ستارگان را براى هدایت و استفادهى مخلوقات مسخّر آنان قرار داد، رسالت وامامت واهلبیت ع را نیز در مسیر استفاده و هدایت آنان قرار داد، چنانكه به نقل شیعه و سنّى پیامبر ص فرمودند: «النّجوم أمان لاهل الارض و اهلبیتى أمان لامّتى» [تفسیر فرقان ]
خداوند گرچه قدرت دارد كه همهى هستى را در یك لحظه خلق كند، ولى تأنّى و تدریج، سنّت اوست، لذا هستى را در شش دوره آفریده است. چنانكه عجله و شتاب بىدلیل، امرى شیطانى و راه نفوذ و تسلّط اوست. پیامبر ص فرمودند: «التّأنّى من الرّحمن و العجلة من الشیطان». حضرت على ع نیز فرمود: اگر خدا مىخواست آسمان و زمین را در كمتر از یك چشم بهم زدن مىآفرید، ولى ترتیب و مرور را مثالى براى اُمناى خود و حجّتى بر خلقش قرار داد. [تفسیر اثنى عشرى] مولوى مىگوید:
مكر شیطان است تعجیل و شتاب خوى رحمن است صبر و احتساب
با تأنّى گشت موجود از خدا تا به شش روز این زمین و چرخها
ورنه قادر بود كز كُن فَیكون صد زمین و چرخ آوردى برون
آدمى را اندك اندك آن همام تا چهل سالش كند مردى تمام
این تأنّى از پى تعلیم توست صبر كن در كار، دیر آى و درست1- آفریدگار هستى، لایق تدبیر و مدیریّت آن است. «ربّكم اللّه الّذى خلق...»
2- عرش، مركز مدیریّت و تصمیمگیرى خداوند است. «استوى على العرش»
3- تعقیب دائمى شب و روز، تنها با كروى بودن و حركت داشتن زمین ممكن است. «یطلبه حثیثاً»
4- هستى، هم نظام دارد و هم تسلیم ارادهى خداست. «مسخرات بأمره»
5 - هم آفرینش به دست خداست، هم اداره و تدبیر آفریدهها. «له الخلق والامر»
6- خداوند سرچشمهى بركات است. «تبارك اللّه»
7- نزول بركات، از ربوبیّت خداوند است. «تبارك اللّه ربّ العالمین»
8 - تمام هستى در حال تكامل و تحت تربیت الهى است. «ربّ العالمین»سوره اعراف آيه 55
اُدْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ پروردگارتان را با تضرّع و پنهانى بخوانید، قطعاً او تجاوزگران را دوست ندارد.
پیامبر اكرم ص در سفرى بعضى اصحاب را دیدند كه با فریاد دعا مىكنند، حضرت فرمودند: آرام دعا كنید. [تفاسیر مجمع البیان و كبیر فخررازى] حضرت زكریّا نیز خداوند را در پنهانى و با اخلاص ندا مىكرد. «نادى ربّه نداءً خفیّاً» [مریم، 3] زیرا نشانهى ادب است چنانكه خداوند به مؤمنان مىفرماید: بلندتر از صداى پیامبربا او سخن نگویید. «لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النبىّ كجهر بعضكم لبعض» [حجرات، 2] وممكن است صداى بلند در عبادت ونیایش، زمینهساز تظاهر وریا باشد.
تضرّع و ناله در دعا، نشانهى توجّه انسان به كمبودها و نیازهاى خود و عامل شكستن غرور و خودخواهى است. زیرا آنكه خود را قوى و غنى بداند، در برابر هیچ كس ناله و درخواستى ندارد.
امام صادق ع فرمود: تضرّع در دعا، دستان را به طرف آسمان بلند كردن و دعا نمودن است، [كافى، ج2، ص481] پیامبر اكرم ص نیز چنین دعا مىكرد و سلمان فارسى از آن حضرت نقل كرده كه فرمود: خداوند حیا مىكند دستى را كه به دعا بلند شود محروم برگرداند. [تفسیر قرطبى]1- پس از خداشناسى، خداپرستى لازم است. «اُدعوا ربّكم» در آیهى قبل، خداشناسى مطرح شد، در این آیه خداپرستى.
2- بهتر است دعا با استمداد از كلمهى «ربّ» و همراه تضرّع و زارى و پنهانى باشد. «اُدعوا ربّكم تضرّعاً و خفیة» دعاى پنهانى از ریا دور و به اخلاص نزدیكتر است.
3- دعا وقتى مؤثّر است كه خالصانه و همراه با تضرّع باشد. «تضرّعاً و خفیة»
4- با تمام وجود و با كمال خضوع خدا را بخوانیم و زبانمان نماینده همهى وجود ما باشد. اُدعوا... تضرّعاً»
5 - گردنكشان و تجاوزكاران، از لطف و محبّت الهى محروم مىباشند. «انّه لا یحبّ المعتدین»
6- دعا نكردن، دعاى بىتضرّع و دعاى ریائى، از نمونههاى سركشى و تجاوز است. «المعتدین»سوره اعراف آيه 56
وَلَا تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ پس از اصلاح زمین، در آن دست به فساد نزنید و خداوند را با بیم و امید بخوانید، قطعاً رحمت خداوند به نیكوكاران نزدیك است.
آیهى قبل، رابطهى انسان با خدا را مطرح كرد، این آیه رابطهى انسان با مردم را. امام باقر ع فرمود: خداوند به واسطهى پیامبر و قرآن، زمین را اصلاح كرد و فرمود: بعد از اصلاح فساد نكنید. [كافى، ج8، ص58 ] آرى، آمدن هریك از انبیا، یك اصلاح بزرگ اجتماعى را بدنبال دارد و انحراف از آیین و دستورات آنان، عامل فساد و تباهى در جامعه است. بین دو فرمان «اُدعوا» در آیهى قبل و این آیه، جملهى «لا تفسدوا فى الارض» آمده تا اشاره كند كه دعاى زبانى باید همراه با تلاش اصلاح طلبانهى اجتماعى باشد، نه با زبان دعا كردن و در عمل فساد نمودن. این آیه و آیهى قبل، شرایط كمال دعا و آداب آن و زمینههاى استجابت را مطرح كرده است، كه عبارتند از:
الف: دعا همراه با تضرّع. «تضرّعا»
ب: دعا پنهانى و دور از ریا. «تضرّعا و خفیة»
ج: دعا بدون تجاوز از مرز حقّ.«انّه لا یحبّ المعتدین»
د: دعا همراه بیم و امید. «خوفاً و طمعا»
ه: دعا بدون تبهكارى. «لا تفسدوا»
و: دعا همراه با نیكوكارى. «المحسنین»
لقمان حكیم به فرزندش فرمود: فرزندم! اگر دل مؤمن را بشكافند در آن دو نور خواهند یافت؛ یكى نور ترس الهى و دیگرى نور امید و رحمت كه هر دو با هم یكسانند. [تفسیر اثنى عشرى]1- جامعهى اصلاح شده نیز در معرض خطر است. «ولاتفسدوا... بعد اصلاحها»
2- انقلابیون اصلاحگر، بىنیاز از دعا و مناجات نیستند. «وادعوه خوفاً...»
3- آبادىهاى زمین را تخریب نكنید. «ولاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها»
4- انسان باید میان خوف و رجا باشد. این اعتدال را خداوند، احسان نامیده . قریب من المحسنین
5 - سیره و روش نیكوكاران، دورى از فساد است. «لاتفسدوا... قریب من المحسنین»
6- احسان، زمینهى دریافت رحمت الهى است و بدون آن، انتظار رحمت بىجاست. «قریب منالمحسنین» آرى، دعاى مستجاب همراه بانیكوكارى است.
7- دست نیاز به جانب حقّ دراز كردن و دورى از فساد، احسان است. «و لاتفسدوا... و ادعوه... قریب من المحسنینسوره اعراف آيه 57
وَهُوَ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلنَا بِهِ الْمَآءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَ تِ كَذَ لِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ و اوست كه بادها را پیشاپیشِ (باران) رحمتش به بشارت مىفرستد، تا آنكه (باد) ابرهاى سنگین (پر آب) را به آسانى حمل كند (و آن را) به سوى سرزمین مرده روانه كنیم، پس به این وسیله آب (باران) نازل كردیم و به واسطهى آن هرگونه میوهاى را (از زمین) رویاندیم و برآوردیم. مردگان را نیز این گونه (از زمین) بیرون خواهیم آورد، باشد كه شما (با دیدن حیات زمین پس از مرگ) متذكّر شوید.
در آیات قبل، خداشناسى و خداپرستى مطرح بود، اینجا معاد، و براى هر یك از مبدأ و معاد، به مسائل طبیعى و نظام آفرینش استدلال شده است. كلمهى «اَقلَّت» یعنى به آسانى حمل كردن، و این نشاندهندهى آن است كه بادها به قدرى قوى هستند كه ابرهاى پر آب و سنگین را به آسانى جا به جا مىكنند
1- قوانین طبیعى با همه پیچیدگى و نظمى كه دارند، تحت اراده پروردگار است و نباید انسان را از مبدأ هستى غافل كند. «هو الّذى یرسل الریاح» (در فرمولهاى علمى و قوانین مادّى غرق نشوید، هدایت و حركت بادها و نزول باران و رویش گیاهان، با تدبیر خداوند است)
2- منكران معاد، برهانى ندارند و تنها استبعاد مىكنند. بیان نمونههاى حیات در طبیعت و جمع شدن مواد تشكیل دهندهى گلابى، سیب و انار كه در خاك پخش هستند، نظیر جمع شدن ذرّات مردگان است و این نمونهها براى رفع آن استبعاد كافى است. «كذلك نخرج الموتى»
3- مرگ، به معناى فنا و نیستى نیست، بلكه تغییر حالت است، همان گونه كه زمین مرده، به معناى زمین معدوم و نابود نیست. «سقناه لبلد میّت... فاخرجنا... كذلك نخرج الموتى»سوره اعراف آيه 58
وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِى خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً كَذَ لِكَ نُصَرِّفُ الْأَيَتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ و سرزمین پاك (و آماده)، گیاهش به اذن پروردگارش بیرون مىآید. امّازمینى كه خبیث (و شورهزار) است، جز محصولى اندك و بىفایده بیرون نمىدهد. ما این چنین آیات خویش را براى گروه شكرگزار، گونهگون بیان مىكنیم.
كلمهى «نَكد»، به معناى چیزى است كه در آن خیرى نباشد، «نبات نَكد»، به معناى گیاه كم و بىفایده مىباشد. زمین شوره سنبل بر نیارد در او تخم و عمل ضایع مگردان . اگر با دید وسیع به این آیه بنگریم، شاید بتوان یكى از مصادیق سرزمین پاك را كه محصول پاك مىدهد، خانوادهى پاك بدانیم. گوهر پاك بباید كه شود قابل فیض ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود . آیات قرآن، مثل بارانِ رحمت است، هنگامى كه بر افراد آماده تلاوت شود، شناخت و عشق و ایمان و تلاش در پى دارد، ولى نااهلان را جز لجاجت و دشمنى نمىافزاید: «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزید الظالمین الاّ خساراً» [اسراء، 82] باران كه در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار، خس
پیامبر اكرم ص فرمودند: «مثل ما بعثنى اللّه من الهدى و العلم كمثل الغیث الكثیر اصاب ارضاً...» مبعوث شدن من با علم و هدایت بر مردم، همانند باریدن باران بسیار زیادى است كه بعضى زمینها آن را مىگیرند و بعضى نمىگیرند. چنانكه بعضى دستورات مرا مىگیرند و عالم و فقیه مىشوند و بعضى سربلند نكرده و هدایت را قبول نمىكنند.[ تفسیر منهجالصادقین] پس قلب طیّب همانند سرزمین طیّب و قلب خبیث مانند سرزمین خبیث و غیر بارور است.1- تنها نزول رحمت براى سعادت كافى نیست، قابلیّت و ظرفیّت محل هم لازم است. والبلد الطیّب
2- گرچه نظام طبیعت، بر قوانین خاص خود استوار است، اما همه چیز زیر نظر و با اراده و اذن پروردگار صورت مىپذیرد. «باذن ربّه»
3- اصل بر پاكى و پاك بودن است و ناپاكى، یك مسئلهى عارضى است. البلد الطیّب... و الّذى خَبُثَ
4- نه یك تذكّر كافى است و نه تذكّرات یكنواخت كارساز است، بلكه ارشاد و تبلیغ باید متعدّد و متنوّع باشد تا به نتیجه نزدیك شویم. «نصرّف الآیات»
5 - گرچه قرآن براى همه مایهى هدایت است، امّا تنها شاكرین بهره مىگیرند. نصرّف الآیات لقوم یشكرونسوره اعراف آيه 128
قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُواْ بِاللَّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَقِبَةُ لِلْمُتِّقِينَ موسى به قوم خود گفت: از خداوند یارى بجویید و صبر و مقاومت كنید، زیرا زمین از آنِ خداوند است كه آن را به هر یك از بندگانش كه بخواهد به ارث مىگذارد و فرجام (نیك) از آنِ پرهیزكاران است.
در این آیه دو فرمان همراه با دو بشارت مطرح است: فرمان به استعانت و صبر، بشارت به وراثت زمین و پایان نیك براى متّقین. امام باقر ع از حضرت على ع نقل مىكند كه فرمودند: من و اهلبیتم مصداق این آیه هستیم. و امام صادق ع در تفسیر این آیه فرمودند: «فما كان للّه فهو لرسوله و ما كان لرسول اللّه فهو للامام بعد رسول اللّه» [تفسیر نورالثقلین] بنابراین اگر آیه مىفرماید: زمین براى خداوند است، یعنى رسول خدا ص و امامان ع وارثان زمین از سوى خدا هستند.
1- رهبر، در مواقع حسّاس، امّت را دلدارى مىدهد. «قال موسى لقومه...» حضرت موسى نابودى فرعونیان و تسلّط مؤمنان بر آنان را به یارانش مژده داد.
2- از عوامل پیروزى و بیمه شدن در برابر تهدیدها، استمداد، توكّل، مقاومت و تقواست. «استعینوا باللّه واصبروا» (هم از او كمك بگیریم و هم خود صبر كنیم.)
3- نابودى حكومتهاى ستمگر و جانشینى مؤمنانِ صابر، با اراده و مشیّت خداوند حتمى است. «یورثها من یشاء»
4- شرط رسیدن به حاكمیّت، صبر و مقاومت و استعانت از خداوند است. «استعینوا باللّه و اصبروا انّ الارض للّه یورثها من یشاء»
5 - استعانت از خداوند و صبورى، نمودى از تقوا و پرهیزكارى است. «استعینوا باللّه و اصبروا... و العاقبة للمتّقین»
6- اهل تقوا، هم در دنیا پایان نیك دارند، «یورثها من یشاء» و هم در آخرت، برندگان اصلىاند. «والعاقبة للمتّقین»
7- امید به آیندهى روشن، وعدهى ادیان الهى از جمله اسلام است. «و العاقبة للمتّقینسوره اعراف آيه 142
وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَرُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ وما با موسى، سى شب (در كوه طور، براى نزول تورات وآیات الهى) وعده گذاشتیم و آن را با (افزودن) ده شب كامل كردیم، پس میعاد پروردگارش چهل شب كامل شد و موسى (پیش از رفتن به این وعدهگاه) به برادرش هارون گفت: در میان امّت من جانشین من باش (و كار مردم را) اصلاح كن و از راه وروش مفسدان پیروى مكن!
در آیه 51 سورهى بقره، سخن از وعدهى چهل شب با موسى است، «واذ واعدنا موسى أربعین لیلة»، ولى در اینجا سى شب به اضافهى ده شب، كه به فرمودهى امام باقر ع فلسفهى این كار، آزمایش بنىاسرائیل بوده است. در روایات مىخوانیم: سى شب آن در ماه ذىالقعده و ده شب آن در اوّل ماه ذىالحجّه بوده است. [تفسیر نورالثقلین] با آن كه حضرت موسى چهل شبانه روز را به طور كامل در كوه طور بوره است، (چنانكه در تورات سِفر خروج نیز آمده است،) ولى تعبیر به چهل شب، ممكن است به این دلیل باشد كه مناجاتها اغلب در شب صورت مىگیرد و یا آنكه در قدیم تقویم براساس ماه بوده و ماه در شب نمایان است، لذا براى شمارش ایّام نیز از شب استفاده مىشده است.
تغییر برنامه بر اساس حكمت، مانند تغییر نسخهى پزشك در شرایط ویژهى بیمار، اشكال ندارد. لذا سى شب با اضافه شدن ده شب به چهل شب تغییر نمود. چنانكه «بداء» در مورد خداوند، به معناى تغییر برنامه براساس تغییر شرایط است، البتّه تمام این تغییرات را خداوند از قبل مىداند، همان گونه كه گاهى پزشك از قبل مىداند پس از دو روز عمل به این نسخه، وضع بیمار تغییر كرده و نیاز به دارو و نسخهاى دیگر دارد. و دربارهى خداوند هرگز به معناى پشیمان شدن یا تغییر هدف و یا كشف نكتهاى تازه و تغییر موضع نیست، زیرا این معانى از جهل و محدودیّت سرچشمه مىگیرد كه مربوط به انسان است، امّا خداوند در مسیر امتحان و تربیت انسان این تغییرات را انجام مىدهد. در «اربعین» و عدد چهل، اسرارى نهفته است، این عدد، در فرهنگ ادیان و در روایات اسلامى جایگاه خاصّى دارد، چنانكه مىخوانیم:
در زمان حضرت نوح ع براى عذاب كفّار، چهل روز باران بارید.
چهل سال قوم حضرت موسى در بیابان سرگردان بودند.
پیامبر ص چهل روز از خدیجه جدا شد و اعتكاف كرد تا غذاى آسمانى نازل شد و مقدّمهى تولّد حضرت زهرا علیها السلام فراهم گردید.
رسول خدا ص در چهل سالگى مبعوث شد.
انسان تا چهل سالگى زمینهى كمال روحى ومعنوى دارد، امّا پس از آن دشوار مىشود.
چهل روز اخلاص در عمل، عامل جارى شدن حكمت از قلب به زبان است.
چهل بار خواندن بعضى سورهها و دعاها براى فرج و رفع مشكلات سفارش شده است.
چهل روز پذیرفته نشدن اعمال از جمله نماز، پیامد بعضى گناهان است.
چهل مؤمن اگر به خوب بودن مردهاى شهادت دهند، خداوند او را مىآمرزد... [سفینةالبحار، ج1، ص 504 تا 505] بعضى كتابها نیز با محوریّت عدد چهل، مانند چهل حدیث نوشته شده است. [تفسیر فرقان و اربعین در فرهنگ اسلامى]
چگونه مىتوان پذیرفت كه حضرت موسى براى غیبت موقّت خود جانشین تعیین كند، امّا خاتم پیامبران ص براى غیبت ابدى خود، جانشینى تعیین نكرده باشد؟! با آنكه حدیث منزلت كه پیامبر خطاب به على ع فرمود: «أنت منّى بمنزلة هارون من موسى» تو براى من مثل هارون براى موسى مىباشى، به صورت متواتر در منابع اهل سنّت آمده است. [صحیح بخارى، ج6، ص3 ؛ صحیح مسلم، ج4، ص187 ؛ سننابنماجه، ج1، ص42 و مسند احمدبن حنبل، ج1 ص173، 175، 177، 179 و 182 ] و آیا مردم در زمان غیبت امام زمان عج رها شدهاند؟!
دو آزمایش براى قوم موسى رخ داد: یكى ده روز زیادتر ماندن موسى در وعدهگاه و دیگرى گوسالهى سامرى. چنانكه خداوند مىفرماید: «فانّا قد فتّنا قومك من بعدك و اضلّهم السامرىّ» [طه، 85] ، هنگامى كه موسى ع فرمود: من براى دریافت دستورات الهى، سى شب به وعدهگاه مىروم، چون از سى شبانهروز گذشت و موسى نیامد، مردم گفتند: موسى خلف وعده كرده است، لذا از او بریده و بدنبال برنامههاى انحرافى رفتند. در حالى كه بار رفتن موسى به كوه طور، خداى او كه از میان نرفته بود تا مردم به سراغ بتپرستى بروند. مراد از اصلاح در آیه، اصلاح در مسائل اجتماعى و جامعه است، نه اصلاح در رفتار فردى و شخصى. (كلمهى «اَصلِح»، پس از «اُخلُفنى» آمده است.)
در زمان حضرت موسى، مفسدانِ توطئهگرى بودند كه موسى نگران آنها بود و به هارون سفارش مىكرد: نگذار زمام امور را به دست گیرند وخواسته یا ناخواسته دنبالهرو آنان شوى. «ولا تَتّبع سبیل المفسدین»1- بىمقدّمه و بدون خودسازى، بر پیامبران كتاب آسمانى نازل نمىشود، بلكه لیاقت به همراه عبادت و مناجاتهاى شبانه و عارفانه لازم است. «و واعدنا موسى ثلاثین لیلة...»
2- مسئولیّتها حتّى در سطح رهبرى، نباید مانع عبادت و اعتكاف و خلوت با خدا باشد. «و واعدنا موسى...»
3- قانون الهى چنان مقدّس است كه دریافتش نیاز به آمادگى كاملِ روحى دارد. «و واعدنا...»
4- وعدهگاه خداوند با انبیا، مكان نهایى همچون كوه طور و غار حراست و ضیافت الهى از بندگان صالح خود، دعا و مناجات است. «واعدنا...»
5 - شب، بهترین فرصت براى مناجات است. «لیلة»
6- عبادت در چهل شب تمام، آثار خاصّى بدنبال دارد. «اتممناها... فتمّ»
7- در كارها باید مدّت و اجل تعیین شود. «أربعین»
8 - رهبرى جدید باید در فراز و نشیبهاى نهضت، در كنار رهبرى قدیم تجربه دیده باشد. «قال موسى لاخیه هارون اخلفنى فى قومى...»
9- جامعه هرگز نباید بىرهبر باشد. «اُخلُفنى»
10- انبیا به اذن الهى، حقّ تعیین جانشین دارند. «اُخلُفنى»
11- امامت و رهبرى مردم باید به سفارش پیامبر، «اُخلُفنى فى قومى» در مسیر اصلاح جامعه، «اصلح» و به دور از انحراف «ولاتتّبع سبیل المفسدین» باشد.
12- در یك زمان، دو رهبر نمىشود. هارون علیه السلام همچون حضرت موسى پیامبر بود، ولى رهبرى با موسى علیه السلام بود. «اُخلُفنى» (آرى، امامت و رهبرى غیر از نبوّت است، لذا موسى براى دوران غیبت، هارون را جانشین خود و رهبر مردم قرار داد)
13- انبیا آنقدر دلسوز امّتند و خود را مسئول مىدانند كه حتّى براى چند روز، مردم را بىسرپرست نمىگذارند. «اُخلُفنى»
14- وظیفهى كلّى رهبر، اصلاح امّت است. «اَصلِح»
15- اگر مردم به فساد كشیده شدند و یا خواستار فساد بودند، رهبرى نباید از موضع اصلاحگرى دست بردارد. «و لا تتّبع سبیل المفسدین»
16- تذكّر و یادآورى، نشانهى ناتوانى و ضعف نیست. با آنكه هارون علیه السلام پیامبر و معصوم بود، امّا باز هم حضرت موسى او را به دو وظیفه عمدهى اصلاح و دورى از فساد توجّه داد. اَصلِح و لا تَتّبع
17- اصلاح جامعه، با عوامل فاسد و پیروى از مفسدان، امكانپذیر نیست. «اَصلِح و لاتَتّبع سبیل المفسدین»
18- جامعه نیاز به رهبرى اصلاحگر دارد، «اَصلِح» رهبرى كه هرگز تسلیم نظرات و توطئههاى مفسدان نشود. «ولا تَتَّبع سبیل المفسدین»
سوره اعراف آيه 180
وَلِلَّهِ الْأَسْمَآءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِى أَسْمَئِهِ سَيُجْزَوْنَ مَاكَانُواْ يَعْمَلُونَ و نیكوترین نامها براى خداوند است، پس خداوند را با آنها بخوانید. و كسانى را كه در اسمهاى خدا به كژى و مجادله میل دارند (و به جنگ و ستیزه مىپردازند و صفات خدا را بر غیر او مىنهند) رهاكنید. آنان به زودى به كیفر آنچه مىكردند، خواهند رسید.
گرچه همهى نامها و صفات الهى نیكوست و خداوند همهى كمالات را دارد كه قابل احصا و شماره نیست، امّا در روایات، بر 99 اسم تكیه شده، كه در كتب اهلسنّت مانند صحیح مسلم، بخارى، ترمذى نیز آمده است. و هر كس خدا را با آنها بخواند، دعایش مستجاب مىشود. [تفاسیر المیزان و نمونه ] و هر كس آنها را شماره كند، اهل بهشت است. البتّه منظور تنها شمردن لفظى و با حركات لب نیست، بلكه توجّه و الهام گرفتن از این صفات و اتّصال به آنهاست. این 99 اسم، عبارتند از:
«اللّه، اله، الواحد، الاحد، الصّمد، الاوّل، الآخر، السّمیع، البصیر، القدیر، القاهر، العلىّ، الاعلى، الباقى، البدیع، البارّ، الاكرم، الظاهر، الباطن، الحىّ، الحكیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحقّ، الحسیب، الحمید، الحفىّ، الربّ، الرّحمن، الرّحیم، الذّارء، الرّازق، الرّقیب، الرؤوف، الرّائى، السّلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتكبّر، السیّد، السُبّوح، الشهید، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنىّ، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتّاح، الفالق، القدیم، الملك، القدّوس، القوىّ، القریب، القیّوم، القابض، الباسط، قاضىالحاجات، المجید، المولى، المنّان، المحیط، المبین، المقیت، المصوّر، الكریم، الكبیر، الكافى، كاشف الضرّ، الوتر، النور، الوهّاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادى، الوفىّ، الوكیل، الوارث، البرّ، الباعث، التوّاب، الجلیل، الجواد، الخبیر، الخالق، خیر النّاصرین، الدیّان، الشكور، العظیم، اللطیف، الشافى». [351] در قرآن، اسامى خدا تا 145 نام آمده و عدد 99 در روایات، یا براى این است كه برخى نامها قابل ادغام و تطبیق بر بعض دیگر است، یا مراد این است كه این نامها در قرآن نیز هست، نه اینكه فقط این تعداد باشد. در بعضى آیات، مضمون این نامها وجود دارد. مثلاً «صادق»، به عنوان نام خدا در قرآن نیست، ولى آیهى «و من أصدق من اللّه قیلاً» [تفاسیر مجمع البیان و نورالثقلین؛ توحید صدوق ] یعنى چه كسى راستگوتر از خداست؟ آمده است. در برخى روایات و دعاها مانند دعاى جوشن كبیر، نامهاى دیگرى هم براى خدا بیان شده است، البتّه بعضى از اسماى حسناى الهى، آثار و بركات و امتیازات خاصّى دارد. فخررازى مىگوید: همهى صفات خداوند، به دو چیز بر مىگردد: بىنیازى او و نیاز دیگران بهاو. [تفسیر كبیرفخررازى ]
امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا سوگند، اسماى حسنى ماییم. [تفسیر نورالثقلین؛ كافى، ج1، ص 143] یعنى صفات الهى در ما منعكس شده است و ما راه شناخت واقعى خداییم. طبق این احادیث، جملهى «ذروا الّذین یلحدون»، به ما مىگوید كه به ملحدین فضائل اهلبیت ع تكیه و اعتنا نكنید. در روایت دیگرى امام رضا علیه السلام فرمودند: ما اهلبیت ع اسماى حسناى خدا هستیم كه عمل هیچ كس بدون معرفت ما قبول نمىشود. «نحن واللّه الاسماء الحسنى الّذى لایقبل اللّه من احد عملاً الاّ بمعرفتنا» [تفسیر اثنى عشرى]
عبارت «الاسماء الحسنى»، چهار بار در قرآن آمده است. [اسراء، 110 ؛ طه، 8 ؛ حشر، 24 و این آیه ] اسماى حُسنى سه مصداق دارد: صفات الهى، نامهاى الهى و اولیاى الهى. [تفسیر فرقان]
امام رضا علیه السلام فرمود: هرگاه به شما مشكلات و سختى روى آورد، به وسیلهى ما از خداوند كمك بخواهید و سپس فرمود: «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها» [بحار، ج91، ص 5]
طبق روایات، هر كه اسم اعظم خداوند را بداند، دعایش مستجاب است و مىتواند در طبیعت، تصرّف كند. چنانكه بلعمباعورا (كه در آیه 175 از او یاد شد) اسم اعظم الهى را مىدانسته است.
امّا اینكه اسم اعظم چیست؟ بعضى گفتهاند: یكى از نامهاى الهى است كه بر ما پوشیده است. بعضى گویند: اسم اعظم، در حقیقت لفظ و نام نیست، بلكه كمال و صفتى از خداوند است كه هر كس بتواند پرتوى از آن را در وجود خویش پدید آورد، قدرت روحى او به حدّى مىرسد كه مىتواند در طبیعت تصرّف كند، وگرنه چنان نیست كه یك فرد، با فراگرفتن لفظ و گفتن كلمهاى بتواند مستجاب الدّعوه شود و مثلا در جهان اثر بگذارد. [تفسیر نمونه ]
امام رضا علیه السلام فرمود: «انّ الخالق لا یوصف الاّ بما وصف به نفسه» آفریدگار، جز به آنچه خود توصیف كرده، وصف نمىشود. یعنى نمىتوان از پیش خود بر خدا نام نهاد. مثلاً او را عفیف و شجاع و امثال آن نامید. [تفسیر فرقان ] اسم، نمایانگر مسمّى است، ذات خداوند مقدّس است، نام او هم باید مقدّس باشد. بنابراین هم ذات خدا را باید منزّه شمرد، «سبحانه عمّا یشركون» [توبه، 31] و هم نام او را تنزیه كرد. «سبّح اسم ربّك الاعلى» لذا قرار دادنِ نام دیگران در ردیف نام خدا جایز نیست و نمىتوان گفت: به نام خدا و خلق.
شهید مطهرى مىگوید: نامهاى خداوند جنبه علامت ندارند، بلكه نمایانگر صفت و حقیقتى از حقایق ذات مقدّس او مىباشند. [آشنایى با قرآن، ص14 ] امام صادق علیه السلام ذیل این آیه فرمود: غیر خدا را با اسمهاى الهى نام ننهید و آنگاه به مناسبت جمله «یلحدون فى اسمائه» فرمود: «یضعونها فى غیر مواضعها» آنان نامهاى الهى را در غیر مورد آن بكار مىبرند و با این كار، مشرك مىشوند و به همین دلیل خداوند فرمود: و ما یؤمن اكثرهم باللّه و هم مشركون» [یوسف، 106] ایمان اكثر مردم با شرك همراه است.[تفسیر نورالثقلین ؛ توحید صدوق، ص324]1- كلمهى «اللّه»، محور همهى اسماى الهى است. «وللّه الاسماء الحسنى» (كلمهى «اللّه»، دربردارندهى تمام صفات الهى است)
2- تمام خصال نیكو، براى خداست، دیگران براى رسیدن به «حُسنى» باید سراغ او بروند. «للّه الاسماء الحسنى»
3- دعوت و دعا باید به زیبایىها و خوبىها باشد. «الحسنى فادعوه بها»
4- اسماى الهى نشانههاى اوست، مىتوان از نشانه به او رسید. للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها
5 - ایمان به اینكه خداوند تمام كمالات را دارد و از همهى عیبها دور است، انسان را به دعا و ستایش وامىدارد. «فادعوه بها»
6- داروى غفلت، یاد خداست. در آیهى قبل خواندیم: هم الغافلون در این آیه مىخوانیم: فادعوه بها
7- اسلام، به نام نیكو و دورى از انحراف در نامگذارى توجّه دارد. الاسماء الحسنى... یلحدون فى أسمائه
8 - نسبت به ملحدان و منحرفان، عكس العمل نشان دهیم. «ذروا الّذین یلحدون»
9- راه حقّ، فطرى است و انحراف از آن، بر خلاف مسیر فطرت است. (یاد خداوند به وصفى كه سزاوار او نیست، انحراف و خارج شدن از حقّ و اعتدال است.) «الّذین یُلحِدون» («الحاد»، به معناى انحراف است)
10- هم نام و صفات خدا را به دیگرى نسبت دادن الحاد است، هم نام دیگران را به خدا نسبت دادن. «یُلحدون فى أسمائه»سوره اعراف آيه 194
إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ همانا كسانى را كه به جاى خدا مىخوانید (و مىپرستید)، بندگانى (آفریدههایى) همچون خود شمایند. پس اگر راست مىگویید، آنان را بخوانید، تا آنان جوابتان را بدهن
ممكن است مراد از «عباد»، انسانهایى باشند كه به عنوان خدا مطرح شده بودند، مثل حضرت عیسى علیه السلام، یا فرشتگان و ممكن است مراد، همان بتهایى باشند كه بتپرستان آنها را «اله» مىپندارند. و اگر به معناى مخلوقات بدانیم، شامل هرچیزى مىشود كه به جاى خدا پرستش مىشو
پرستش، دلیل مىخواهد و معبود باید برتر و بالاتر از عابد باشد، پرستیدن مخلوقات یا انسانهایى مثل خودمان، نه دلیل دارد، نه امتیازى. «عباد أمثالكم» اقبال لاهورى در این زمینه مىگوید:
آدم از بىبصرى بندگى آدم كرد گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم كرد
یعنى از خوى غلامى زسگان پستتر است من ندیدم كه سگى پیش سگى سر خم كرد
2- معبودى شایستهى پرستش است كه عبد خود را اجابت كند و نیازهاى او را برطرف كرده و او را رشد دهد، و بین او و معبود روابط دو طرفه باشد. «فلیَستَجیبوا لكم»
3- عدم پاسخگویى معبودها به حوائج شما، نشانهى عجز و بىعرضگى و دروغین بودن آنهاست. «فلیَستَجیبوا لكم ان كنتم صادقینسوره 7. اعراف آيه 204
وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْءَانُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنْصِتُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ و هرگاه قرآن خوانده شود، به آن گوش دهید و ساكت شوید (تا بشنوید)، باشد كه مورد رحمت قرار گیرید.
كلمهى «اِنصات»، به معناى ساكت شدن براى گوش سپردن است. این آیه مىگوید: هنگام تلاوت قرآن، از روى ادب سكوت كرده و آیات آن را گوش دهید. البتّه سكوتِ واجب، تنها در زمانى است كه امامجماعت مشغول خواندن حمد و سوره نماز باشد كه باید مأمومین ساكت باشند و در باقى موارد مستحب و نشانهى ادب است. اگر فرمان سكوت هم نبود، خرد و ادب اقتضا مىكرد كه در برابر كلام خالق، سكوت كنیم. حضرت على ع در نماز بود كه فرد منافقى چندین بار بلند قرآن خواند، در هر بار حضرت سكوت مىكردند و سپس نماز را ادامه مىدادند. [409] امام باقر علیه السلام فرمودند: قاریان قرآن سه گروه مىباشند: گروهى قرآن را وسیلهى كسب و كار و معاش خود دانسته و بر مردم تحمیل مىشوند، گروهى كه تنها قرآن را به زبان دارند و در عمل، احكامش را رعایت نمىكنند و گروهى كه قرآن را تلاوت كرده و دواى درد خود مىدانند و همواره با قرآن مأنوسند، خداوند به واسطهى این افراد عذاب را دفع كرده و به خاطر آنان باران نازل مىكند و اینان افرادى نادر هستند. «اعزّ من الكبریت الاحمر». [كافى، ج2، ص627 ] 409) تفسیر نمونه
1- در برابر تلاوت قرآن از سوى هركس كه باشد، باید سكوت كرده و گوش بسپاریم. «و اذا قُرء القرآن فاستمعوا له» («قُرِء» مجهول آمده است)
2- سكوت و گوش سپردن به قرآن، زمینهى برخوردارى از رحمت الهى است. «لعلّكم تُرحمون»سوره اعراف آيه 205
وَاذْكُر رَّبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْأَصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ الْغَفِلِينَ و پروردگارت را از روى خوف وتضرّع، آهسته و آرام در دل خود و در هر صبح و شام یاد كن و از غافلان مباش.
در آیهى قبل، آداب تلاوت قرآن بیان شد و این آیه آداب ذكر و دعا مىباشد كه باید با تضرّع و خشوع و بیم و امید همراه باشد. كلمهى «آصال» جمع «اصیل»، به معناى نزدیك غروب و شامگاهان و كلمهى «غُدوّ» جمع «غدوة»، به طلوع فجر تا طلوع خورشید گفته مىشود. بعضى گفتهاند مراد از «ذكر» در این آیه، نمازهاى واجب در شبانه روز است. و از ابنعباس نقل شده كه بر اساس این آیه، امام جماعت باید در نماز صبح و شب قرائتش با صداى بلند باشد به مقدارى كه مأمومین بشنوند، نه زیادتر از آن.
1- پیامبران نیز باید پیوسته به یاد خدا باشند، تا چه رسد به دیگران. «واذكر ربّك»
2- قرآن، علاوه بر ذكر زبانى، ذكر قلبى و یاد درونى را هم مىستاید. «فى نفسك»
3- یاد خدا وقتى غفلتزدایى مىكند كه بدون تظاهر و سر وصدا باشد، وگرنه خودش نوعى سرگرمى و غفلت مىشود. «تضرّعاً و خیفةً و دونالجهر»
4- ربوبیّت خداوند دائمى است، سزاوار كه یاد او هم پیوسته باشد. واذكر ربّك... بالغدوّ و الاصال
5 - آن ذكر و یادى بیمه كنندهى انسان است كه عاشقانه و سوزناك و پیوسته و در هر صبح و شام باشد. «تضرّعاً... بالغدوّ و الاصال»
6- در آغاز هر روز و هنگام شروع به كار و تصمیمگیرى و در پایان هر روز و هنگام جمعبندى و نتیجهگیرى باید به یاد خدا بود. «بالغدوّ و الاصال»
7- آنان كه هر صبح و شام، خدا را یاد نمىكنند، از غافلانند. « واذكر... ولاتكن من الغافلین»سوره 7. اعراف آيه 206
إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ همانا كسانى كه مقرّبان درگاه پروردگارت هستند، از پرستش او سر باز نمىزنند، او را تسبیح مىگویند و براى او سجده مىكنند.
«الّذین عند ربّك»، یعنى مقرّبان درگاه خداوند، هم شامل فرشتگان مىشود، هم بندگانوارستهاى كه خود را در محضر خدا مىبینند. سجده كردن هنگام تلاوت و شنیدن آیهى فوق، مستحبّ است. [تفسیر نمونه ] در مورد پانزده آیهى قرآن سجده وارد شده است كه چهار مورد آن واجب است، آیات 15 سجده، 37 فصّلت، 62 نجم و 19 علق و در یازده آیه سجده مستحب است، آیات 206 اعراف، 15 رعد، 48نحل، 107 اسراء، 58 مریم، 18 و 77 حج، 60 فرقان، 25 نمل، 24 ص و 21 انشقاق.
1- با عبادت، خود را همرنگ و هماهنگ فرشتگان سازیم. «واذكر ربّك...انّ الّذین عند ربّك...»
2- مستكبر، به مقام قرب الهى نمىرسد، «الّذین عند ربّك لایستكبرون» و مقرّبان الهى، متواضع و فروتن بوده و تكبّر نمىورزند.
3- ذكر خدا، نمونهى روشن عبادت است. «واذكر ربّك... لایستكبرون عن عبادته»
4- غفلت از خداوند، بر اثر خودبزرگبینى و استكبار است. «لا تكن من الغافلین انّ الّذین عند ربّك لا یستكبرون»
5 - راه قرب به خداوند، فروتنى، عبادت و سجدهى خالصانه است. «عند ربّك لایستكبرون... و له یسجدون»
6- سجده، مخصوص خداوند است و مقرّبان این را باور دارند. «له یسجدون» (مقدّم شدن «له» بر «یسجدون»، نشانهى اختصاص است)
7- به عبادت خود مغرور نشویم، چون خداوند فرشتگانى دارد كه پیوسته در حال عبادتاند. «انّ الّذین عند ربّك.... یسبّحونه و له یسجدون»
8 - ابتدا باید روحیّهى استكبار را كنار گذاشت، سپس خدا را تسبیح گفت و در مرحلهى سوّم به سجده افتاد. «لایستكبرون، یسبّحونه، یسجدون» «الحمدلِلّه رَبِّ العالمین»