سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

سوره 7. اعراف آيه 11

وَلَقَدْ خَلَقْنَكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّجِدِينَ‏ و همانا ما شما را آفریدیم، سپس به صورت‏بندى و چهره‏نگارى شما پرداختیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده كنید. همه سجده كردند، جز ابلیس كه از سجده كنندگان نبود.

در آیه‏ى قبل، قدرت مادّى و سلطه‏ى انسان بر زمین مطرح بود، ولى در این آیه به مقام معنوى انسان اشاره شده كه همه‏ى فرشتگان بر او سجده كرده‏اند.  وقتى همه‏ى فرشتگان فرمانبردار خدایند و بر آدم سجده كردند، دریغ است كه انسان فرمان نبرد و براى خدا سجده نكند.  همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار * شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى . در این آیه، دوبار همه‏ى انسان‏ها مخاطب قرار گرفته‏اند، امّا سجده براى حضرت آدم ع ذكر شده ، شاید اشاره به این باشد كه همه‏ى انسان‏ها استعداد مسجود ملائكه شدن را دارند. 
از این آیه تا 14 آیه‏ى بعد، به داستان حضرت آدم ع مربوط مى‏شود. 
مردى یهودى از حضرت على ع سؤال كرد: خداوند به ملائكه فرمود بر آدم سجده كنند، آیا از پیامبر اسلام نیز چنین احترامى كرده ؟  حضرت فرمود: خداوند به پیامبر ص فضیلتى بالاتر از این داد، خداوند با آن عظمتى كه دارد همراه تمام فرشتگان، بر محمّد ص صلوات مى‏فرستد و صلوات مؤمنین بر پیامبر را عبادت خود خوانده است. [احتجاج طبرسى، ج‏1، ص‏204 

1- آفرینش انسان، در چند مرحله تحقّق یافته است. ولقد خلقناكم ثمّ صوّرناكم 
2- سجده براى حضرت آدم بود، نه همه‏ى انسان‏ها. قلنا للملائكة اسجدوا لآدم و گرنه مى‏فرمود: «اسجدوا لكم» همان‏گونه كه فرمود: «خلقناكم ثمّ صوّرناكم» 
3- در انسان، استعداد و لیاقت رسیدن به مقامى است كه مسجود فرشتگان شود. اُسجدوا لآدم 
4- سجده براى غیر خدا، اگر بر اساس فرمان خدا باشد، شرك نیست. قلنا... اُسجدوا لآدم 
5 - ابلیس، هم‏پایه‏ى فرشتگان بود و خطاب به فرشتگان، شامل او نیز مى‏شد. فسجدوا الاّ ابلیس 
6- سجده نكردن ابلیس سهوى نبود، بلكه از روى علم و عمد بود. الاّ ابلیس لم یكن من السّاجدین

سوره اعراف آيه 12

قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ‏ : وقتى كه من (به سجده) فرمانت دادم، چه چیز تورا از سجده كردن باز داشت؟ (شیطان) گفت: من از او بهترم، مرا از آتش و او را از گِل آفریدى.

دلیل سجده‏ى فرشتگان بر آدم، فرمان خداوند و لیاقت ذاتى انسان بود نه جنسیّت و ساختمان وجودى او.  شیطان در مقام توجیه نافرمانى خود، با مغلطه و قیاسى نابجا ادّعا كرد: من از آدم برترم، زیرا من از آتشم و آدم از خاك، گرچه هركدام منشأ اثرى خاص مى‏باشند، امّا در حقیقت او با این ادّعاى غلط، به جاى اطاعت از فرمان خداوند حكیم و توجّه به جایگاه آدمى نزد خداوند، انّى جاعل فى الارض خلیفة[بقره30] و نادیده گرفتن روح الهى در انسان، نفختُ فیه من روحى [حجر29] در مقابل فرمان خداوند گردنكشى كرد. چنانكه بسیارى از ما نیز در بسیارى موارد، احكام و دستورات دینى را بدون توجّه به حكمت و فلسفه‏ى آن، به ظاهر با عقل خود مى‏سنجیم و چون دلیل آشكارى براى آن نمى‏یابیم، آن را نمى‏پذیریم و بدان بى‏اعتنا مى‏شویم، یا در برخى موارد از مقایسه‏ى موضوعاتِ متشابه با یكدیگر، حكم یكسانى براى همه‏ى آنها صادر مى‏كنیم. 
لذا قیاس در استنباط احكام جایز نیست و امام صادق ع همواره از قیاس‏هاى ابوحنیفه به شدّت انتقاد مى‏كرد. [تفسیر نمونه] 

1- قبل از صدور حكم، محاكمه و بازپرسى لازم است. قال ما منعك 
2- شیطان، پایه‏گذار نافرمانى و گناه. ما منعك... اذ امرتك چون اوّلین نافرمانى توسّط او صورت گرفت 
3- عقاب بدون بیان قبیح است، تا حكمى و مطلبى بیان نشده، بازخواست و مجازات نمى‏توان كرد. «قال ما منعك... اذ امرتك» 
4- شیطان در برابر خدا ایستاد، نه در برابر حضرت آدم. «اذ أمرتك» چنانكه در آیه‏ى دیگر مى‏خوانیم: «ففسق عن امر ربّه» [كهف، 50] 
5 - شیطان نیز همچون انسان داراى تكلیف و اختیار است. «ما منعك الاّ تسجد اذ امرتك قال...» 
6- میزان، اطاعت امر خداست. سنّ و نژاد و سابقه و... هیچ كدام معیار نیست.اذ أمرتك قال أنا خیر 
7- در قضاوت، به مجرمان نیز فرصت اظهارنظر بدهیم. «قال أنا خیر منه» 
8 - نادیده گرفتن بعد ملكوتى انسان و تنها چشم دوختن به جسم او كه مرام و مسلك مادّیین مى‏باشد، شیطان‏صفتى است. «قال أنا خیر منه» 
9- خودبرتربینى مى‏تواند مخلوق را به جبهه‏گیرى در مقابل خالق ودار مى‏كند. «أنا خیر منه» 
10- قبول خالقیّت خدا به تنهایى كافى نیست، اطاعت و تسلیم هم لازم است. «خلقتنى... خلقته» شیطان، خالقیّت خدا را پذیرفته بود، ولى از او اطاعت نكرد. 
11- نژادگرایى، از ارزشهاى شیطانى است. «خلقتنى من نار» 
12- شیطان در برابر فرمان روشن و صریح خداوند، به سلیقه شخصى خود عمل كرد و به اصطلاح، اجتهاد در برابر نص نمود. «اذ امرتك قال... خلقتنى من نار...» 
13- شیطان، از قیاس استفاده كرد كه اساس علمى ندارد، بلكه بر مبناى گمان است. خلقتَنى من نار و خلقتَه من طین  

سوره اعراف آيه 13

قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّغِرِينَ‏(خداوند به شیطان) فرمود: از این (جایگاه) فرودآى! تو را نرسد كه در آن جایگاه تكبّر كنى، پس بیرون شو كه قطعاً تو از خوار شدگانى.

حضرت على ع فرمودند: از سرنوشت ابلیس عبرت بگیرید كه با سابقه‏ى شش هزار سال عبادت كه معلوم نیست سال‏هاى دنیوى (365 روز) بوده یا سال‏هاى اخروى (كه یك‏روزش برابر پنجاه هزار سال دنیوى)، چگونه با یك لحظه تكبّر و فخرفروشى سقوط كرد. [نهج البلاغه، خطبه 192] 
رسول اكرم ص فرمودند: در قیامت، متكبّرین در خوارترین صورت محشور شده و زیر پاى اهل‏ محشر لگدمال مى‏شوند. [تفسیر مراغى] در روایت دیگرى حضرت فرمود: هركس تواضع و فروتنى كند، خداوند او را بالا برد و هركس تكبّر و گردنكشى كند خداوند او را خوار و پست گرداند. [محجّةالبیضاء، ج‏6، ص‏215] همچنین در روایت آمده : ریشه‏ى كفر سه چیز است: حرص، حسد و تكبّر [كافى ج‏2] 

1- تكبّر، نه تنها براى افراد عادّى خطرناك است، بلكه براى آنان كه مقام عالى دارند و همنشین فرشتگان در ملأ اعلى هستند و سال‏ها و قرن‏ها سابقه‏ى عبادت داشته باشند نیز خطر دارد. «فاهبط، فاخرج» 
2- نه علم و شناخت شیطان به خدا، نجات‏بخش است و نه عبادت‏هاى طولانى او، بلكه راه نجات، تسلیم خدا بودن است. «تتكبّر فیها فاخرج» 
3- تكبّر، سبب حبط و نابودى عمل مى‏شود. «فاهبط... فاخرج» 
4- گاهى یك لحظه تكبّر، سبب سقوط دائمى است. «تتكبّر فیها فاخرج» 
5 - نتیجه‏ى تكبّر و خودبزرگ‏بینى، كوچكى و خوارى است. آرى، نتیجه‏ى شعار من بهترم، أنا خیر، شنیدن جوابِ «فاخرج انّك من الصاغرین» است. 

قَالَ أَنظِرْنِى إِلَى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ‏  قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ‏ (ابلیس، به جاى توبه و عذرخواهى) گفت: تا روزى كه مردم برانگیخته مى‏شوند، مرا مهلت بده. خدا فرمود: همانا تو از مهلت یافتگانى.

خواسته‏ى ابلیس، مهلت تا روز قیامت بود، این آیه مشخّص نمى‏كند تا چه زمانى به او مهلت داده شد، امّا از آیه 38 حجر و 80 و 81 «ص» استفاده مى‏شود كه تنها براى مدّتى طولانى به او مهلت داده شد، نه تا روز قیامت: اِنّك من المنظرین. الى یوم الوَقت المَعلوم برخى مى‏گویند: شیطان تا وقتى كه خدا صلاح بداند، زنده است. [تفسیر عیّاشى]فیض كاشانى مى‏گوید: ابلیس، تا نفخه‏ى اوّل یا تا قیام امام زمان عج زنده است و پس از آن، مرگ به سراغ او هم مى‏آید. [تفسیر صافى] 
سؤال: چرا خداوند به ابلیس مهلت داد؟  پاسخ: مهلت دادن به بدكاران، از سنّت‏هاى الهى و در مسیر آزمایش و امتحان انسان است، علاوه بر آنكه باید اسباب خیر و شر فراهم باشد و انسان با اختیار، راهى را انتخاب كند. زیرا ابلیس انسان را مجبور به انحراف نمى‏كند و تنها وسوسه مى‏كند، چنانكه در آیه 22 ابراهیم آمده . و ما كان لى علیكم من سلطان الاّ اَن دعَوتُكم فاستجبتم لى 
گفت أنظرنى الى یوم الجزاء    *    كاشكى گفتى كه تب یا ربّنا 

1- ابلیس هم از استجابت دعاى خود مأیوس نبود. «قال أنظِرنى» 
2- شیطان نیز مى‏داند كه عمر، به اراده و به دست خداست. «قال أنظرنى» 
3- هر عمر طولانى ارزشمند نیست، شیطان هم عمر طولانى دارد. «أنظِرنى الى یوم یبعثون» 
4- ابلیس، هم آفریدگار را مى‏شناخت، «خلقتنى» هم معاد را قبول داشت، «یوم یبعثون» ولى چه سود كه فرمان خداوند را اطاعت نكرد. 
5 - گاهى خواسته‏ى كافران هم پذیرفته مى‏شود. «قال انّك من المنظرین» 

سوره اعراف آيه 16, 17

قَالَ فَبِمَآ أَغْوَيْتَنِى لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَ طَكَ الْمُسْتَقِيمَ   ثُمَّ لَأَتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَنِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَكِرِينَ(شیطان) گفت: پس به خاطر آنكه مرا گمراه كردى، من هم براى (فریب دادن) آنان حتماً بر سر راه راست تو (به كمین) خواهم نشست. 
سپس از روبرو و از پشت سر و از راست و چپشان بر آنان مى‏تازم و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهى یافت.
در حدیث مى‏خوانیم: شیطان كه سوگند خورد از چهار طرف در كمین انسان باشد تا او را منحرف یا متوقّف كند، فرشتگان از روى دلسوزى گفتند: پروردگارا! این انسان چگونه رها خواهد شد؟ خداوند فرمود: دو راه از بالاى سر و پایین باز است و هرگاه انسان دستى به دعا بر دارد، یا صورت بر خاك نهد، گناهان هفتاد ساله‏اش را مى‏بخشایم. [تفسیر كبیر فخررازى]  همین كه حضرت آدم از تسلّط شیطان بر انسان آگاه شد، روبه درگاه خدا آورده و ناله زد. خطاب رسید: ناراحت نباش، زیرا من گناه را یكى و ثواب را ده برابر حساب مى‏كنم و راه توبه هم باز است. [تفسیر نورالثقلین‏]  امام باقر ع فرمود: ورود ابلیس بر انسان از پیشِ رو بدین شكل است كه امر آخرت را براى انسان ساده و سبك جلوه مى‏دهد، و از پشت سر به این است كه ثروت‏اندوزى و بخل و توجّه به اولاد و وارث را تلقین مى‏كند و از طرف راست با ایجاد شبهه، دین را متزلزل و تباه مى‏سازد و از طرف چپ، لذّات و شهوات و منكرات را غالب مى‏كند. [تفسیر كنزالدقائق] 
شیطان اگر بتواند، مانع ایمان انسان مى‏شود و اگر نتواند، راه‏هاى نفاق و ارتداد را مى‏گشاید و اگر موفّق نشود، با ایجاد شك و تردید و وسوسه، انسان را به گناه سوق مى‏دهد تا از ایمان و عبادتش لذّت نبرد و كار خیر برایش سنگین و با كراهت جلوه كند.  در روایات متعدّد، صراط مستقیم، به اهل‏بیت ع و ولایت على ع تعبیر شده . [تفسیر فرقان] 

1- نافرمانى و گناه خود را به تقدیر قضا و قدر الهى نسبت دادن، كارى شیطانى. قال فبما اغویتنى 
2- ابلیس مهلت خواست تا انتقام بگیرد، نه آنكه توبه كند. «أنظرنى، لاقعدنّ...» 
3- ابلیس به جاى تشكّر از خداوند، گستاخى كرد. «انّك من المنظرین، لاقعدنّ لهم...» 
4- شیطان، انسان را موجودى منفعل و اغواپذیر مى‏داند. «لاقعدنّ لهم...» 
5 - شیطان، دشمن قسم خورده انسان . لاقعدنّ... چنانكه در جاى دیگر: فبعزّتك لاغویّنّهم اجمعین 
6- انسان به طور فطرى سالك راه حقّ و مستقیم است. «لاقعدنّ‏لهم صراطك‏المستقیم» 
7- ابلیس نیز اقرار دارد كه راه مستقیم راه خداوند است. «صراطك المستقیم» 
8 - شیوه‏هاى اغفال ابلیس، متعدّد و مختلف است. «من بین ایدیهم ومن خلفهم و...» 
9- شیطان، هم صراط مستقیم را مى‏شناسد، «صراطك المستقیم» هم راه‏هاى وسوسه و هجوم و غلبه را، «لآتینّهم من بین...» هم شاكرین و ناسپاسان را. «و لاتجد اكثرهم شاكرین» 
10- هدف و آرزوى شیطان، ناسپاسى انسان است. ولاتجد اكثرهم شاكرین بنابراین پیروى از شیطان، ناسپاسى خداست و انسان سپاسگزار، در راه‏ مستقیم است. 

سوره اعراف آيه 26

يَبَنِى ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَ رِى سَوْءَ تِكُمْ وَرِيشاً وَ لِبَاسُ التَّقْوَى‏ ذَ لِكَ خَيْرٌ ذَ لِكَ مِنْ ءَايَتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ اى فرزندان آدم! همانا بر شما لباسى فرو فرستادیم تا هم زشتى (برهنگى) شما را بپوشاند و هم زیورى باشد، ولى لباس تقوا همانا بهتر است. آن، از نشانه‏هاى خداست، باشد كه آنان پند گیرند و متذكّر شوند

پس از نقل داستان حضرت آدم، خداوند در این سوره چهار بار (در این آیه و آیات 27، 31 و 35)، فرزندان آدم و نسل بشر را خطاب قرار داده و به امورى همچون: حفظ لباس تقوا، فریب شیطان را نخوردن، در خوراكى‏ها و آشامیدنى‏ها و تجمّلات اسراف نكردن و پذیرفتن دعوت انبیا، سفارش نموده است.  «ریش»، به معناى پر پرندگان است كه براى آنها، هم پوشش است و هم وسیله‏ى زیبایى، همچنین به لباسى كه براى انسان نوعى زینت به حساب آید، ریش گفته مى‏شود. 
همه‏ى نعمت‏ها به دست خداوند است و از خزینه‏ى غیب الهى سرازیر مى‏شود : و اِنْ من شى‏ء الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم [حجر21] هیچ چیز نیست، جز آنكه گنجینه‏هاى آن نزد ماست و جز به اندازه معلوم، فرو نمى‏فرستیم. و مى‏فرماید: وانزلنا الحدید [حدید، 25] ، و انزل لكم من الانعام [زمر6] پس مراد از نزولِ لباس از سوى خداوند، آفرینش و قرار دادن آن در اختیار انسان است. أنزلنا علیكم لباساً مراد از لباس التّقوى، لباسى است كه بر اساس تقوا، تواضع، پاكى و پاكدامنى باشد و به هر یك از خشیت، طاعت، عفّت، حیا و عمل صالح نیز تعبیر شده . [تفسیر منهج‏الصادقین] 

1- توجّه به نعمت‏هاى الهى، عامل عشق به خدا و دورى از غفلت است. قد انزلنا علیكم... لعلّهم یذّكّرون 
2- لباس، زمانى نعمت الهى است كه بدن را بپوشاند. «یوارى سواتكم» 
3- گرچه در تهیّه‏ى لباس، علاوه بر عوامل طبیعى انسان‏ها نیز تلاش مى‏كنند، ولى همه‏ى اینها به دست خداست. «انزلنا علیكم لباساً» 
4- پوشش و پوشاندن كار خداست، «انزلنا علیكم لباساً یوارى»، ولى برهنگى و برهنه كردن كار شیطان است. «فوسوس... لیبدى لهما ما ورى عنهما من سواتهما» 
5 - لباس، نعمت الهى است، «لباساً یوارى» و برهنگى و خلع لباس، كیفر گناه. «فلمّا ذاقا الشجرة بدت لهما سوءاتهما» 
6- پوشش و آراستگى با پوشاك و لباس‏هاى زیبا، مطلوب و محبوب خداوند است. «قد انزلنا علیكم لباساً... و ریشاً» آراستن و زینت و بهره‏بردن از لباس‏هاى زیبا تا آنجا كه به اسراف كشیده نشود، مانعى ندارد. 
7- معنویّت در كنار مادّیت، تقوا در كنار زینت لازم است. ریشاً و لباس التّقوى، و گرنه لباس مى‏تواند وسیله‏ى اسراف، تكبّر، فساد، خودنمایى، مدپرستى، شهوترانى، فخرفروشى و امثال آن شود. 
8 - آن گونه كه در لباس مادى، پوشش عیوب، حفاظت از سرما و گرما و زیبایى مطرح است، تقوا هم عامل پوشش عیوب است، هم نگهدارنده از گناه و هم مایه‏ى زیبایى معنوى انسان مى‏باشد. «لباس التّقوى» 
9- از خاك، پنبه مى‏روید، از علف كه خوراك حیوان است پشم تولید مى‏شود و از آب دهان كرم، ابریشم، اینها همه از آیات الهى است كه مى‏تواند مایه‏ى تذكّر و بیدارى انسان باشد. «ذلك من آیات اللّه لعلّهم یذّكّرون» 

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِى الَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَلَمِينَ‏ همانا پروردگار شما خداوندى است كه در شش روز (و دوران) آسمان‏ها و زمین را آفرید و سپس بر عرش (جایگاه قدرت و تدبیر جهان) مستولى شد. او روز را به وسیله‏ى شب كه به سرعت آن‏را دنبال مى‏كند مى‏پوشاند و خورشید و ماه وستارگان را (آفرید) كه تسلیم فرمان اویند. آگاه باشید كه آفرینش و تدبیر تنها از آنِ اوست! خجسته و مبارك است خداوندى كه پروردگار جهانیان است.

در آیه‏ى قبل، سخن از محو شدن هر چیز و هر كس در قیامت بود، جز خداوند، «ضلّ عنهم...» در اینجا معرّفى پروردگار واقعى است.  «یوم»، غیر از «نهار» است. «نهار»، روزِ در برابر شب است، ولى «یوم»، گاهى به معناى روز است و گاهى به معناى شبانه روز و گاهى هم به روزگار و دوره، یوم گفته شده است و در این آیه، معناى اخیر مراد است.  «تبارك» از «بركت»، به معناى بقا و ماندگارى است. «بَرَك»، سینه‏ى شتر است، وقتى كه شتر سینه‏اش را بر زمین مى‏گذارد، نشانه‏ى استقرار و ماندن اوست. آنگاه به هر صفتى كه پایدار و بادوام باشد و هر موجودى كه داراى عمر طولانى یا آثار مستمرّى باشد، بركت گفته شده است. «بِركه»، نیز جایى است كه مدّتى طولانى آب در آن مى‏ماند و ذخیره مى‏شود.  با توجّه به قرائن موجود در این آیه و آیات دیگر قرآن، منظور از «خلق»، آفرینش نخستین و منظور از «امر»، جعل و وضع قوانین حاكم بر هستى است كه آفریده‏ها را در مسیر خود هدایت مى‏كند. [تفسیر نمونه] 
«استوى على العرش»، كنایه از قدرت، سلطه، تدبیر، هدایت و اداره كامل جهان است. در زبان فارسى هم، بر تخت نشاندن یا از تخت نشستن، یعنى بر اوضاع مسلّط شدن و قدرت و حكومت را به دست گرفتن. البتّه ممكن است «عرش»، كنایه از جهان ماوراى ماده و «كرسىّ» كنایه از جهان مادّه باشد، چنانكه در آیةالكرسى مى‏خوانیم: «وسع كرسیّه السموات و الارض». [تفسیر نمونه‏] 
همان گونه كه خداوند خورشید و ماه و ستارگان را براى هدایت و استفاده‏ى مخلوقات مسخّر آنان قرار داد، رسالت وامامت واهل‏بیت ع را نیز در مسیر استفاده و هدایت آنان قرار داد، چنانكه به نقل شیعه و سنّى پیامبر ص فرمودند: «النّجوم أمان لاهل الارض و اهل‏بیتى أمان لامّتى» [تفسیر فرقان‏ ] 
خداوند گرچه قدرت دارد كه همه‏ى هستى را در یك لحظه خلق كند، ولى تأنّى و تدریج، سنّت اوست، لذا هستى را در شش دوره آفریده است. چنانكه عجله و شتاب بى‏دلیل، امرى شیطانى و راه نفوذ و تسلّط اوست. پیامبر ص فرمودند: «التّأنّى من الرّحمن و العجلة من الشیطان». حضرت على ع نیز فرمود: اگر خدا مى‏خواست آسمان و زمین را در كمتر از یك چشم بهم زدن مى‏آفرید، ولى ترتیب و مرور را مثالى براى اُمناى خود و حجّتى بر خلقش قرار داد. [تفسیر اثنى عشرى] مولوى مى‏گوید: 
مكر شیطان است تعجیل و شتاب‏       خوى رحمن است صبر و احتساب 
با تأنّى گشت موجود از خدا               تا به شش روز این زمین و چرخ‏ها 
ورنه قادر بود كز كُن فَیكون‏                 صد زمین و چرخ آوردى برون 
آدمى را اندك اندك آن همام‏              تا چهل سالش كند مردى تمام 
این تأنّى از پى تعلیم توست             ‏ صبر كن در كار، دیر آى و درست 

1- آفریدگار هستى، لایق تدبیر و مدیریّت آن است. «ربّكم اللّه الّذى خلق...» 
2- عرش، مركز مدیریّت و تصمیم‏گیرى خداوند است. «استوى على العرش» 
3- تعقیب دائمى شب و روز، تنها با كروى بودن و حركت داشتن زمین ممكن است. «یطلبه حثیثاً» 
4- هستى، هم نظام دارد و هم تسلیم اراده‏ى خداست. «مسخرات بأمره» 
5 - هم آفرینش به دست خداست، هم اداره و تدبیر آفریده‏ها. «له الخلق والامر» 
6- خداوند سرچشمه‏ى بركات است. «تبارك اللّه» 
7- نزول بركات، از ربوبیّت خداوند است. «تبارك اللّه ربّ العالمین» 
8 - تمام هستى در حال تكامل و تحت تربیت الهى است. «ربّ العالمین» 

سوره اعراف آيه 55

اُدْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ‏ پروردگارتان را با تضرّع و پنهانى بخوانید، قطعاً او تجاوزگران را دوست ندارد.

پیامبر اكرم ص در سفرى بعضى اصحاب را دیدند كه با فریاد دعا مى‏كنند، حضرت فرمودند: آرام دعا كنید. [تفاسیر مجمع البیان و كبیر فخررازى] حضرت زكریّا نیز خداوند را در پنهانى و با اخلاص ندا مى‏كرد. «نادى ربّه نداءً خفیّاً» [مریم، 3] زیرا نشانه‏ى ادب است چنانكه خداوند به مؤمنان مى‏فرماید: بلندتر از صداى پیامبربا او سخن نگویید. «لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النبىّ كجهر بعضكم لبعض» [حجرات، 2] وممكن است صداى بلند در عبادت ونیایش، زمینه‏ساز تظاهر وریا باشد. 
تضرّع و ناله در دعا، نشانه‏ى توجّه انسان به كمبودها و نیازهاى خود و عامل شكستن غرور و خودخواهى است. زیرا آنكه خود را قوى و غنى بداند، در برابر هیچ كس ناله و درخواستى ندارد. 
امام صادق ع فرمود: تضرّع در دعا، دستان را به طرف آسمان بلند كردن و دعا نمودن است، [كافى، ج‏2، ص‏481] پیامبر اكرم ص نیز چنین دعا مى‏كرد و سلمان فارسى از آن حضرت نقل كرده كه فرمود: خداوند حیا مى‏كند دستى را كه به دعا بلند شود محروم برگرداند. [تفسیر قرطبى] 

1- پس از خداشناسى، خداپرستى لازم است. «اُدعوا ربّكم» در آیه‏ى قبل، خداشناسى مطرح شد، در این آیه خداپرستى. 
2- بهتر است دعا با استمداد از كلمه‏ى «ربّ» و همراه تضرّع و زارى و پنهانى باشد. «اُدعوا ربّكم تضرّعاً و خفیة» دعاى پنهانى از ریا دور و به اخلاص نزدیك‏تر است. 
3- دعا وقتى مؤثّر است كه خالصانه و همراه با تضرّع باشد. «تضرّعاً و خفیة» 
4- با تمام وجود و با كمال خضوع خدا را بخوانیم و زبانمان نماینده همه‏ى وجود ما باشد. اُدعوا... تضرّعاً» 
5 - گردنكشان و تجاوزكاران، از لطف و محبّت الهى محروم مى‏باشند. «انّه لا یحبّ المعتدین» 
6- دعا نكردن، دعاى بى‏تضرّع و دعاى ریائى، از نمونه‏هاى سركشى و تجاوز است. «المعتدین» 

سوره اعراف آيه 56

وَلَا تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ پس از اصلاح زمین، در آن دست به فساد نزنید و خداوند را با بیم و امید بخوانید، قطعاً رحمت خداوند به نیكوكاران نزدیك است.

آیه‏ى قبل، رابطه‏ى انسان با خدا را مطرح كرد، این آیه رابطه‏ى انسان با مردم را.  امام باقر ع فرمود: خداوند به واسطه‏ى پیامبر و قرآن، زمین را اصلاح كرد و فرمود: بعد از اصلاح فساد نكنید. [كافى، ج‏8، ص‏58 ] آرى، آمدن هریك از انبیا، یك اصلاح بزرگ اجتماعى را بدنبال دارد و انحراف از آیین و دستورات آنان، عامل فساد و تباهى در جامعه است.  بین دو فرمان «اُدعوا» در آیه‏ى قبل و این آیه، جمله‏ى «لا تفسدوا فى الارض» آمده تا اشاره كند كه دعاى زبانى باید همراه با تلاش اصلاح طلبانه‏ى اجتماعى باشد، نه با زبان دعا كردن و در عمل فساد نمودن.  این آیه و آیه‏ى قبل، شرایط كمال دعا و آداب آن و زمینه‏هاى استجابت را مطرح كرده است، كه عبارتند از: 
الف: دعا همراه با تضرّع. «تضرّعا» 
ب: دعا پنهانى و دور از ریا. «تضرّعا و خفیة» 
ج: دعا بدون تجاوز از مرز حقّ.«انّه لا یحبّ المعتدین» 
د: دعا همراه بیم و امید. «خوفاً و طمعا» 
ه: دعا بدون تبهكارى. «لا تفسدوا» 
و: دعا همراه با نیكوكارى. «المحسنین» 
لقمان حكیم به فرزندش فرمود: فرزندم! اگر دل مؤمن را بشكافند در آن دو نور خواهند یافت؛ یكى نور ترس الهى و دیگرى نور امید و رحمت كه هر دو با هم یكسانند. [تفسیر اثنى عشرى] 

1- جامعه‏ى اصلاح شده نیز در معرض خطر است. «ولاتفسدوا... بعد اصلاحها» 
2- انقلابیون اصلاحگر، بى‏نیاز از دعا و مناجات نیستند. «وادعوه خوفاً...» 
3- آبادى‏هاى زمین را تخریب نكنید. «ولاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها» 
4- انسان باید میان خوف و رجا باشد. این اعتدال را خداوند، احسان نامیده . قریب من المحسنین 
5 - سیره و روش نیكوكاران، دورى از فساد است. «لاتفسدوا... قریب من المحسنین» 
6- احسان، زمینه‏ى دریافت رحمت الهى است و بدون آن، انتظار رحمت بى‏جاست. «قریب من‏المحسنین» آرى، دعاى مستجاب همراه بانیكوكارى است. 
7- دست نیاز به جانب حقّ دراز كردن و دورى از فساد، احسان است. «و لاتفسدوا... و ادعوه... قریب من المحسنین

سوره اعراف آيه 57

وَهُوَ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ حَتَّى‏ إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلنَا بِهِ الْمَآءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِ‏ّ الثَّمَرَ تِ كَذَ لِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ‏ و اوست كه بادها را پیشاپیشِ (باران) رحمتش به بشارت مى‏فرستد، تا آنكه (باد) ابرهاى سنگین (پر آب) را به آسانى حمل كند (و آن را) به سوى سرزمین مرده روانه كنیم، پس به این وسیله آب (باران) نازل كردیم و به واسطه‏ى آن هرگونه میوه‏اى را (از زمین) رویاندیم و برآوردیم. مردگان را نیز این گونه (از زمین) بیرون خواهیم آورد، باشد كه شما (با دیدن حیات زمین پس از مرگ) متذكّر شوید.

در آیات قبل، خداشناسى و خداپرستى مطرح بود، اینجا معاد، و براى هر یك از مبدأ و معاد، به مسائل طبیعى و نظام آفرینش استدلال شده است.  كلمه‏ى «اَقلَّت» یعنى به آسانى حمل كردن، و این نشان‏دهنده‏ى آن است كه بادها به قدرى قوى هستند كه ابرهاى پر آب و سنگین را به آسانى جا به جا مى‏كنند

1- قوانین طبیعى با همه پیچیدگى و نظمى كه دارند، تحت اراده پروردگار است و نباید انسان را از مبدأ هستى غافل كند. «هو الّذى یرسل الریاح» (در فرمول‏هاى علمى و قوانین مادّى غرق نشوید، هدایت و حركت بادها و نزول باران و رویش گیاهان، با تدبیر خداوند است) 
2- منكران معاد، برهانى ندارند و تنها استبعاد مى‏كنند. بیان نمونه‏هاى حیات در طبیعت و جمع شدن مواد تشكیل دهنده‏ى گلابى، سیب و انار كه در خاك پخش هستند، نظیر جمع شدن ذرّات مردگان است و این نمونه‏ها براى رفع آن استبعاد كافى است. «كذلك نخرج الموتى» 
3- مرگ، به معناى فنا و نیستى نیست، بلكه تغییر حالت است، همان گونه كه زمین مرده، به معناى زمین معدوم و نابود نیست. «سقناه لبلد میّت... فاخرجنا... كذلك نخرج الموتى» 

سوره اعراف آيه 58

وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِى خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً كَذَ لِكَ نُصَرِّفُ الْأَيَتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ‏ و سرزمین پاك (و آماده)، گیاهش به اذن پروردگارش بیرون مى‏آید. امّازمینى كه خبیث (و شوره‏زار) است، جز محصولى اندك و بى‏فایده بیرون نمى‏دهد. ما این چنین آیات خویش را براى گروه شكرگزار، گونه‏گون بیان مى‏كنیم.

كلمه‏ى «نَكد»، به معناى چیزى است كه در آن خیرى نباشد، «نبات نَكد»، به معناى گیاه كم و بى‏فایده مى‏باشد.  زمین شوره سنبل بر نیارد در او تخم و عمل ضایع مگردان . اگر با دید وسیع به این آیه بنگریم، شاید بتوان یكى از مصادیق سرزمین پاك را كه محصول پاك مى‏دهد، خانواده‏ى پاك بدانیم.  گوهر پاك بباید كه شود قابل فیض‏ ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود . آیات قرآن، مثل بارانِ رحمت است، هنگامى كه بر افراد آماده تلاوت شود، شناخت و عشق و ایمان و تلاش در پى دارد، ولى نااهلان را جز لجاجت و دشمنى نمى‏افزاید: «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزید الظالمین الاّ خساراً» [اسراء، 82]  باران كه در لطافت طبعش خلاف نیست‏ در باغ لاله روید و در شوره زار، خس 
پیامبر اكرم ص فرمودند: «مثل ما بعثنى اللّه من الهدى و العلم كمثل الغیث الكثیر اصاب ارضاً...» مبعوث شدن من با علم و هدایت بر مردم، همانند باریدن باران بسیار زیادى است كه بعضى زمین‏ها آن را مى‏گیرند و بعضى نمى‏گیرند. چنانكه بعضى دستورات مرا مى‏گیرند و عالم و فقیه مى‏شوند و بعضى سربلند نكرده و هدایت را قبول نمى‏كنند.[ تفسیر منهج‏الصادقین] پس قلب طیّب همانند سرزمین طیّب و قلب خبیث مانند سرزمین خبیث و غیر بارور است. 

1- تنها نزول رحمت براى سعادت كافى نیست، قابلیّت و ظرفیّت محل هم لازم است. والبلد الطیّب 
2- گرچه نظام طبیعت، بر قوانین خاص خود استوار است، اما همه چیز زیر نظر و با اراده و اذن پروردگار صورت مى‏پذیرد. «باذن ربّه» 
3- اصل بر پاكى و پاك بودن است و ناپاكى، یك مسئله‏ى عارضى است. البلد الطیّب... و الّذى خَبُثَ 
4- نه یك تذكّر كافى است و نه تذكّرات یكنواخت كارساز است، بلكه ارشاد و تبلیغ باید متعدّد و متنوّع باشد تا به نتیجه نزدیك شویم. «نصرّف الآیات» 
5 - گرچه قرآن براى همه مایه‏ى هدایت است، امّا تنها شاكرین بهره مى‏گیرند. نصرّف الآیات لقوم یشكرون

سوره اعراف آيه 128

قَالَ مُوسَى‏ لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُواْ بِاللَّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَقِبَةُ لِلْمُتِّقِينَ‏ موسى به قوم خود گفت: از خداوند یارى بجویید و صبر و مقاومت كنید، زیرا زمین از آنِ خداوند است كه آن را به هر یك از بندگانش كه بخواهد به ارث مى‏گذارد و فرجام (نیك) از آنِ پرهیزكاران است.

در این آیه دو فرمان همراه با دو بشارت مطرح است: فرمان به استعانت و صبر، بشارت به وراثت زمین و پایان نیك براى متّقین.  امام باقر ع از حضرت على ع نقل مى‏كند كه فرمودند: من و اهل‏بیتم مصداق این آیه هستیم. و امام صادق ع در تفسیر این آیه فرمودند: «فما كان للّه فهو لرسوله و ما كان لرسول اللّه فهو للامام بعد رسول اللّه» [تفسیر نورالثقلین] بنابراین اگر آیه مى‏فرماید: زمین براى خداوند است، یعنى رسول خدا ص و امامان ع وارثان زمین از سوى خدا هستند. 

1- رهبر، در مواقع حسّاس، امّت را دلدارى مى‏دهد. «قال موسى لقومه...» حضرت موسى نابودى فرعونیان و تسلّط مؤمنان بر آنان را به یارانش مژده داد. 
2- از عوامل پیروزى و بیمه شدن در برابر تهدیدها، استمداد، توكّل، مقاومت و تقواست. «استعینوا باللّه واصبروا» (هم از او كمك بگیریم و هم خود صبر كنیم.) 
3- نابودى حكومت‏هاى ستمگر و جانشینى مؤمنانِ صابر، با اراده و مشیّت خداوند حتمى است. «یورثها من یشاء» 
4- شرط رسیدن به حاكمیّت، صبر و مقاومت و استعانت از خداوند است. «استعینوا باللّه و اصبروا انّ الارض للّه یورثها من یشاء» 
5 - استعانت از خداوند و صبورى، نمودى از تقوا و پرهیزكارى است. «استعینوا باللّه و اصبروا... و العاقبة للمتّقین» 
6- اهل تقوا، هم در دنیا پایان نیك دارند، «یورثها من یشاء» و هم در آخرت، برندگان اصلى‏اند. «والعاقبة للمتّقین» 
7- امید به آینده‏ى روشن، وعده‏ى ادیان الهى از جمله اسلام است. «و العاقبة للمتّقین

سوره اعراف آيه 142

وَ وَاعَدْنَا مُوسَى‏ ثَلَثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قَالَ مُوسَى‏ لِأَخِيهِ هَرُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ‏ وما با موسى، سى شب (در كوه طور، براى نزول تورات وآیات الهى) وعده گذاشتیم و آن را با (افزودن) ده شب كامل كردیم، پس میعاد پروردگارش چهل شب كامل شد و موسى (پیش از رفتن به این وعده‏گاه) به برادرش هارون گفت: در میان امّت من جانشین من باش (و كار مردم را) اصلاح كن و از راه وروش مفسدان پیروى مكن!

در آیه 51 سوره‏ى بقره، سخن از وعده‏ى چهل شب با موسى است، «واذ واعدنا موسى أربعین لیلة»، ولى در اینجا سى شب به اضافه‏ى ده شب، كه به فرموده‏ى امام باقر ع فلسفه‏ى این كار، آزمایش بنى‏اسرائیل بوده است. در روایات مى‏خوانیم: سى شب آن در ماه ذى‏القعده و ده شب آن در اوّل ماه ذى‏الحجّه بوده است. [تفسیر نورالثقلین]  با آن كه حضرت موسى چهل شبانه روز را به طور كامل در كوه طور بوره است، (چنانكه در تورات سِفر خروج نیز آمده است،) ولى تعبیر به چهل شب، ممكن است به این دلیل باشد كه مناجات‏ها اغلب در شب صورت مى‏گیرد و یا آنكه در قدیم تقویم براساس ماه بوده و ماه در شب نمایان است، لذا براى شمارش ایّام نیز از شب استفاده مى‏شده است. 
تغییر برنامه بر اساس حكمت، مانند تغییر نسخه‏ى پزشك در شرایط ویژه‏ى بیمار، اشكال ندارد. لذا سى شب با اضافه شدن ده شب به چهل شب تغییر نمود. چنانكه «بداء» در مورد خداوند، به معناى تغییر برنامه براساس تغییر شرایط است، البتّه تمام این تغییرات را خداوند از قبل مى‏داند، همان گونه كه گاهى پزشك از قبل مى‏داند پس از دو روز عمل به این نسخه، وضع بیمار تغییر كرده و نیاز به دارو و نسخه‏اى دیگر دارد. و درباره‏ى خداوند هرگز به معناى پشیمان شدن یا تغییر هدف و یا كشف نكته‏اى تازه و تغییر موضع نیست، زیرا این معانى از جهل و محدودیّت سرچشمه مى‏گیرد كه مربوط به انسان است، امّا خداوند در مسیر امتحان و تربیت انسان این تغییرات را انجام مى‏دهد.  در «اربعین» و عدد چهل، اسرارى نهفته است، این عدد، در فرهنگ ادیان و در روایات اسلامى جایگاه خاصّى دارد، چنانكه مى‏خوانیم: 
در زمان حضرت نوح ع براى عذاب كفّار، چهل روز باران بارید. 
چهل سال قوم حضرت موسى در بیابان سرگردان بودند. 
پیامبر ص چهل روز از خدیجه جدا شد و اعتكاف كرد تا غذاى آسمانى نازل شد و مقدّمه‏ى تولّد حضرت زهرا علیها السلام فراهم گردید. 
رسول خدا ص در چهل سالگى مبعوث شد. 
انسان تا چهل سالگى زمینه‏ى كمال روحى ومعنوى دارد، امّا پس از آن دشوار مى‏شود. 
چهل روز اخلاص در عمل، عامل جارى شدن حكمت از قلب به زبان است. 
چهل بار خواندن بعضى سوره‏ها و دعاها براى فرج و رفع مشكلات سفارش شده است. 
چهل روز پذیرفته نشدن اعمال از جمله نماز، پیامد بعضى گناهان است. 
چهل مؤمن اگر به خوب بودن مرده‏اى شهادت دهند، خداوند او را مى‏آمرزد... [سفینةالبحار، ج‏1، ص 504 تا 505] بعضى كتاب‏ها نیز با محوریّت عدد چهل، مانند چهل حدیث نوشته شده است. [تفسیر فرقان و اربعین در فرهنگ اسلامى] 
چگونه مى‏توان پذیرفت كه حضرت موسى براى غیبت موقّت خود جانشین تعیین كند، امّا خاتم پیامبران ص براى غیبت ابدى خود، جانشینى تعیین نكرده باشد؟! با آنكه حدیث منزلت كه پیامبر خطاب به على ع فرمود: «أنت منّى بمنزلة هارون من موسى» تو براى من مثل هارون براى موسى مى‏باشى، به صورت متواتر در منابع اهل سنّت آمده است. [صحیح بخارى، ج‏6، ص‏3 ؛ صحیح مسلم، ج‏4، ص‏187 ؛ سنن‏ابن‏ماجه، ج‏1، ص‏42 و مسند احمدبن حنبل، ج‏1 ص‏173، 175، 177، 179 و 182 ] و آیا مردم در زمان غیبت امام زمان عج رها شده‏اند؟! 
دو آزمایش براى قوم موسى رخ داد: یكى ده روز زیادتر ماندن موسى در وعده‏گاه و دیگرى گوساله‏ى سامرى. چنانكه خداوند مى‏فرماید: «فانّا قد فتّنا قومك من بعدك و اضلّهم السامرىّ» [طه، 85] ، هنگامى كه موسى ع فرمود: من براى دریافت دستورات الهى، سى شب به وعده‏گاه مى‏روم، چون از سى شبانه‏روز گذشت و موسى نیامد، مردم گفتند: موسى خلف وعده كرده است، لذا از او بریده و بدنبال برنامه‏هاى انحرافى رفتند. در حالى كه بار رفتن موسى به كوه طور، خداى او كه از میان نرفته بود تا مردم به سراغ بت‏پرستى بروند.  مراد از اصلاح در آیه، اصلاح در مسائل اجتماعى و جامعه است، نه اصلاح در رفتار فردى و شخصى. (كلمه‏ى «اَصلِح»، پس از «اُخلُفنى» آمده است.) 
در زمان حضرت موسى، مفسدانِ توطئه‏گرى بودند كه موسى نگران آنها بود و به هارون سفارش مى‏كرد: نگذار زمام امور را به دست گیرند وخواسته یا ناخواسته دنباله‏رو آنان شوى. «ولا تَتّبع سبیل المفسدین» 

1- بى‏مقدّمه و بدون خودسازى، بر پیامبران كتاب آسمانى نازل نمى‏شود، بلكه لیاقت به همراه عبادت و مناجات‏هاى شبانه و عارفانه لازم است. «و واعدنا موسى ثلاثین لیلة...» 
2- مسئولیّت‏ها حتّى در سطح رهبرى، نباید مانع عبادت و اعتكاف و خلوت با خدا باشد. «و واعدنا موسى...» 
3- قانون الهى چنان مقدّس است كه دریافتش نیاز به آمادگى كاملِ روحى دارد. «و واعدنا...» 
4- وعده‏گاه خداوند با انبیا، مكان نهایى همچون كوه طور و غار حراست و ضیافت الهى از بندگان صالح خود، دعا و مناجات است. «واعدنا...» 
5 - شب، بهترین فرصت براى مناجات است. «لیلة» 
6- عبادت در چهل شب تمام، آثار خاصّى بدنبال دارد. «اتممناها... فتمّ» 
7- در كارها باید مدّت و اجل تعیین شود. «أربعین» 
8 - رهبرى جدید باید در فراز و نشیب‏هاى نهضت، در كنار رهبرى قدیم تجربه دیده باشد. «قال موسى لاخیه هارون اخلفنى فى قومى...» 
9- جامعه هرگز نباید بى‏رهبر باشد. «اُخلُفنى» 
10- انبیا به اذن الهى، حقّ تعیین جانشین دارند. «اُخلُفنى» 
11- امامت و رهبرى مردم باید به سفارش پیامبر، «اُخلُفنى فى قومى» در مسیر اصلاح جامعه، «اصلح» و به دور از انحراف «ولاتتّبع سبیل المفسدین» باشد. 
12- در یك زمان، دو رهبر نمى‏شود. هارون علیه السلام همچون حضرت موسى پیامبر بود، ولى رهبرى با موسى علیه السلام بود. «اُخلُفنى» (آرى، امامت و رهبرى غیر از نبوّت است، لذا موسى براى دوران غیبت، هارون را جانشین خود و رهبر مردم قرار داد) 
13- انبیا آنقدر دلسوز امّتند و خود را مسئول مى‏دانند كه حتّى براى چند روز، مردم را بى‏سرپرست نمى‏گذارند. «اُخلُفنى» 
14- وظیفه‏ى كلّى رهبر، اصلاح امّت است. «اَصلِح» 
15- اگر مردم به فساد كشیده شدند و یا خواستار فساد بودند، رهبرى نباید از موضع اصلاح‏گرى دست بردارد. «و لا تتّبع سبیل المفسدین» 
16- تذكّر و یادآورى، نشانه‏ى ناتوانى و ضعف نیست. با آنكه هارون علیه السلام پیامبر و معصوم بود، امّا باز هم حضرت موسى او را به دو وظیفه عمده‏ى اصلاح و دورى از فساد توجّه داد. اَصلِح و لا تَتّبع 
17- اصلاح جامعه، با عوامل فاسد و پیروى از مفسدان، امكان‏پذیر نیست. «اَصلِح و لاتَتّبع سبیل المفسدین» 
18- جامعه نیاز به رهبرى اصلاح‏گر دارد، «اَصلِح» رهبرى كه هرگز تسلیم نظرات و توطئه‏هاى مفسدان نشود. «ولا تَتَّبع سبیل المفسدین» 

سوره اعراف آيه 180

وَلِلَّهِ الْأَسْمَآءُ الْحُسْنَى‏ فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِى أَسْمَئِهِ سَيُجْزَوْنَ مَاكَانُواْ يَعْمَلُونَ و نیكوترین نام‏ها براى خداوند است، پس خداوند را با آنها بخوانید. و كسانى را كه در اسم‏هاى خدا به كژى و مجادله میل دارند (و به جنگ و ستیزه مى‏پردازند و صفات خدا را بر غیر او مى‏نهند) رهاكنید. آنان به زودى به كیفر آنچه مى‏كردند، خواهند رسید.

گرچه همه‏ى نام‏ها و صفات الهى نیكوست و خداوند همه‏ى كمالات را دارد كه قابل احصا و شماره نیست، امّا در روایات، بر 99 اسم تكیه شده، كه در كتب اهل‏سنّت مانند صحیح مسلم، بخارى، ترمذى نیز آمده است. و هر كس خدا را با آنها بخواند، دعایش مستجاب مى‏شود. [تفاسیر المیزان و نمونه‏ ] و هر كس آنها را شماره كند، اهل بهشت است. البتّه منظور تنها شمردن لفظى و با حركات لب نیست، بلكه توجّه و الهام گرفتن از این صفات و اتّصال به آنهاست. این 99 اسم، عبارتند از: 
«اللّه، اله، الواحد، الاحد، الصّمد، الاوّل، الآخر، السّمیع، البصیر، القدیر، القاهر، العلىّ، الاعلى، الباقى، البدیع، البارّ، الاكرم، الظاهر، الباطن، الحىّ، الحكیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحقّ، الحسیب، الحمید، الحفىّ، الربّ، الرّحمن، الرّحیم، الذّارء، الرّازق، الرّقیب، الرؤوف، الرّائى، السّلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتكبّر، السیّد، السُبّوح، الشهید، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنىّ، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتّاح، الفالق، القدیم، الملك، القدّوس، القوىّ، القریب، القیّوم، القابض، الباسط، قاضى‏الحاجات، المجید، المولى، المنّان، المحیط، المبین، المقیت، المصوّر، الكریم، الكبیر، الكافى، كاشف الضرّ، الوتر، النور، الوهّاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادى، الوفىّ، الوكیل، الوارث، البرّ، الباعث، التوّاب، الجلیل، الجواد، الخبیر، الخالق، خیر النّاصرین، الدیّان، الشكور، العظیم، اللطیف، الشافى». [351] در قرآن، اسامى خدا تا 145 نام آمده و عدد 99 در روایات، یا براى این است كه برخى نام‏ها قابل ادغام و تطبیق بر بعض دیگر است، یا مراد این است كه این نام‏ها در قرآن نیز هست، نه اینكه فقط این تعداد باشد. در بعضى آیات، مضمون این نام‏ها وجود دارد. مثلاً «صادق»، به عنوان نام خدا در قرآن نیست، ولى آیه‏ى «و من أصدق من اللّه قیلاً» [تفاسیر مجمع البیان و نورالثقلین؛ توحید صدوق‏ ] یعنى چه كسى راستگوتر از خداست؟ آمده است. در برخى روایات و دعاها مانند دعاى جوشن كبیر، نام‏هاى دیگرى هم براى خدا بیان شده است، البتّه بعضى از اسماى حسناى الهى، آثار و بركات و امتیازات خاصّى دارد. فخررازى مى‏گوید: همه‏ى صفات خداوند، به دو چیز بر مى‏گردد: بى‏نیازى او و نیاز دیگران به‏او. [تفسیر كبیرفخررازى‏ ] 
امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا سوگند، اسماى حسنى ماییم. [تفسیر نورالثقلین؛ كافى، ج‏1، ص 143] یعنى صفات الهى در ما منعكس شده است و ما راه شناخت واقعى خداییم. طبق این احادیث، جمله‏ى «ذروا الّذین یلحدون»، به ما مى‏گوید كه به ملحدین فضائل اهل‏بیت ع تكیه و اعتنا نكنید.  در روایت دیگرى امام رضا علیه السلام فرمودند: ما اهل‏بیت ع اسماى حسناى خدا هستیم كه عمل هیچ كس بدون معرفت ما قبول نمى‏شود. «نحن واللّه الاسماء الحسنى الّذى لایقبل اللّه من احد عملاً الاّ بمعرفتنا» [تفسیر اثنى عشرى‏] 
عبارت «الاسماء الحسنى»، چهار بار در قرآن آمده است. [اسراء، 110 ؛ طه، 8 ؛ حشر، 24 و این آیه‏ ] اسماى حُسنى‏ سه مصداق دارد: صفات الهى، نام‏هاى الهى و اولیاى الهى. [تفسیر فرقان] 
امام رضا علیه السلام فرمود: هرگاه به شما مشكلات و سختى روى آورد، به وسیله‏ى ما از خداوند كمك بخواهید و سپس فرمود: «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها» [بحار، ج‏91، ص 5] 
طبق روایات، هر كه اسم اعظم خداوند را بداند، دعایش مستجاب است و مى‏تواند در طبیعت، تصرّف كند. چنانكه بلعم‏باعورا (كه در آیه 175 از او یاد شد) اسم اعظم الهى را مى‏دانسته است. 
امّا اینكه اسم اعظم چیست؟ بعضى گفته‏اند: یكى از نام‏هاى الهى است كه بر ما پوشیده است. بعضى گویند: اسم اعظم، در حقیقت لفظ و نام نیست، بلكه كمال و صفتى از خداوند است كه هر كس بتواند پرتوى از آن را در وجود خویش پدید آورد، قدرت روحى او به حدّى مى‏رسد كه مى‏تواند در طبیعت تصرّف كند، وگرنه چنان نیست كه یك فرد، با فراگرفتن لفظ و گفتن كلمه‏اى بتواند مستجاب الدّعوه شود و مثلا در جهان اثر بگذارد. [تفسیر نمونه‏ ] 
امام رضا علیه السلام فرمود: «انّ الخالق لا یوصف الاّ بما وصف به نفسه» آفریدگار، جز به آنچه خود توصیف كرده، وصف نمى‏شود. یعنى نمى‏توان از پیش خود بر خدا نام نهاد. مثلاً او را عفیف و شجاع و امثال آن نامید. [تفسیر فرقان‏ ]  اسم، نمایانگر مسمّى است، ذات خداوند مقدّس است، نام او هم باید مقدّس باشد. بنابراین هم ذات خدا را باید منزّه شمرد، «سبحانه عمّا یشركون» [توبه، 31] و هم نام او را تنزیه كرد. «سبّح اسم ربّك الاعلى» لذا قرار دادنِ نام دیگران در ردیف نام خدا جایز نیست و نمى‏توان گفت: به نام خدا و خلق. 

شهید مطهرى مى‏گوید: نام‏هاى خداوند جنبه علامت ندارند، بلكه نمایان‏گر صفت و حقیقتى از حقایق ذات مقدّس او مى‏باشند. [آشنایى با قرآن، ص‏14 ]  امام صادق علیه السلام ذیل این آیه فرمود: غیر خدا را با اسم‏هاى الهى نام ننهید و آنگاه به مناسبت جمله «یلحدون فى اسمائه» فرمود: «یضعونها فى غیر مواضعها» آنان نام‏هاى الهى را در غیر مورد آن بكار مى‏برند و با این كار، مشرك مى‏شوند و به همین دلیل خداوند فرمود: و ما یؤمن اكثرهم باللّه و هم مشركون» [یوسف، 106] ایمان اكثر مردم با شرك همراه است.[تفسیر نورالثقلین ؛ توحید صدوق، ص‏324] 

1- كلمه‏ى «اللّه»، محور همه‏ى اسماى الهى است. «وللّه الاسماء الحسنى» (كلمه‏ى «اللّه»، دربردارنده‏ى تمام صفات الهى است) 
2- تمام خصال نیكو، براى خداست، دیگران براى رسیدن به «حُسنى» باید سراغ او بروند. «للّه الاسماء الحسنى» 
3- دعوت و دعا باید به زیبایى‏ها و خوبى‏ها باشد. «الحسنى فادعوه بها» 
4- اسماى الهى نشانه‏هاى اوست، مى‏توان از نشانه به او رسید. للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها 
5 - ایمان به اینكه خداوند تمام كمالات را دارد و از همه‏ى عیب‏ها دور است، انسان را به دعا و ستایش وامى‏دارد. «فادعوه بها» 
6- داروى غفلت، یاد خداست. در آیه‏ى قبل خواندیم: هم الغافلون در این آیه مى‏خوانیم: فادعوه بها 
7- اسلام، به نام نیكو و دورى از انحراف در نام‏گذارى توجّه دارد. الاسماء الحسنى... یلحدون فى أسمائه 
8 - نسبت به ملحدان و منحرفان، عكس العمل نشان دهیم. «ذروا الّذین یلحدون» 
9- راه حقّ، فطرى است و انحراف از آن، بر خلاف مسیر فطرت است. (یاد خداوند به وصفى كه سزاوار او نیست، انحراف و خارج شدن از حقّ و اعتدال است.) «الّذین یُلحِدون» («الحاد»، به معناى انحراف است) 
10- هم نام و صفات خدا را به دیگرى نسبت دادن الحاد است، هم نام دیگران را به خدا نسبت دادن. «یُلحدون فى أسمائه» 

سوره اعراف آيه 194

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ‏ همانا كسانى را كه به جاى خدا مى‏خوانید (و مى‏پرستید)، بندگانى (آفریده‏هایى) همچون خود شمایند. پس اگر راست مى‏گویید، آنان را بخوانید، تا آنان جوابتان را بدهن

ممكن است مراد از «عباد»، انسان‏هایى باشند كه به عنوان خدا مطرح شده بودند، مثل حضرت عیسى علیه السلام، یا فرشتگان و ممكن است مراد، همان بت‏هایى باشند كه بت‏پرستان آنها را «اله» مى‏پندارند. و اگر به معناى مخلوقات بدانیم، شامل هرچیزى مى‏شود كه به جاى خدا پرستش مى‏شو

 پرستش، دلیل مى‏خواهد و معبود باید برتر و بالاتر از عابد باشد، پرستیدن مخلوقات یا انسان‏هایى مثل خودمان، نه دلیل دارد، نه امتیازى. «عباد أمثالكم» اقبال لاهورى در این زمینه مى‏گوید: 
آدم از بى‏بصرى بندگى آدم كرد گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم كرد 
یعنى از خوى غلامى زسگان پست‏تر است‏ من ندیدم كه سگى پیش سگى سر خم كرد 
2- معبودى شایسته‏ى پرستش است كه عبد خود را اجابت كند و نیازهاى او را برطرف كرده و او را رشد دهد، و بین او و معبود روابط دو طرفه باشد. «فلیَستَجیبوا لكم» 
3- عدم پاسخگویى معبودها به حوائج شما، نشانه‏ى عجز و بى‏عرضگى و دروغین بودن آنهاست. «فلیَستَجیبوا لكم ان كنتم صادقین

سوره 7. اعراف آيه 204

وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْءَانُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنْصِتُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ و هرگاه قرآن خوانده شود، به آن گوش دهید و ساكت شوید (تا بشنوید)، باشد كه مورد رحمت قرار گیرید.

كلمه‏ى «اِنصات»، به معناى ساكت شدن براى گوش سپردن است.  این آیه مى‏گوید: هنگام تلاوت قرآن، از روى ادب سكوت كرده و آیات آن را گوش دهید. البتّه سكوتِ واجب، تنها در زمانى است كه امام‏جماعت مشغول خواندن حمد و سوره نماز باشد كه باید مأمومین ساكت باشند و در باقى موارد مستحب و نشانه‏ى ادب است. اگر فرمان سكوت هم نبود، خرد و ادب اقتضا مى‏كرد كه در برابر كلام خالق، سكوت كنیم.  حضرت على ع در نماز بود كه فرد منافقى چندین بار بلند قرآن خواند، در هر بار حضرت سكوت مى‏كردند و سپس نماز را ادامه مى‏دادند. [409]  امام باقر علیه السلام فرمودند: قاریان قرآن سه گروه مى‏باشند: گروهى قرآن را وسیله‏ى كسب و كار و معاش خود دانسته و بر مردم تحمیل مى‏شوند، گروهى كه تنها قرآن را به زبان دارند و در عمل، احكامش را رعایت نمى‏كنند و گروهى كه قرآن را تلاوت كرده و دواى درد خود مى‏دانند و همواره با قرآن مأنوسند، خداوند به واسطه‏ى این افراد عذاب را دفع كرده و به خاطر آنان باران نازل مى‏كند و اینان افرادى نادر هستند. «اعزّ من الكبریت الاحمر». [كافى، ج‏2، ص‏627 ] 409) تفسیر نمونه‏ 

1- در برابر تلاوت قرآن از سوى هركس كه باشد، باید سكوت كرده و گوش بسپاریم. «و اذا قُرء القرآن فاستمعوا له» («قُرِء» مجهول آمده است) 
2- سكوت و گوش سپردن به قرآن، زمینه‏ى برخوردارى از رحمت الهى است. «لعلّكم تُرحمون» 

سوره اعراف آيه 205

وَاذْكُر رَّبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْأَصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ الْغَفِلِينَ و پروردگارت را از روى خوف وتضرّع، آهسته و آرام در دل خود و در هر صبح و شام یاد كن و از غافلان مباش.

در آیه‏ى قبل، آداب تلاوت قرآن بیان شد و این آیه آداب ذكر و دعا مى‏باشد كه باید با تضرّع و خشوع و بیم و امید همراه باشد.  كلمه‏ى «آصال» جمع «اصیل»، به معناى نزدیك غروب و شامگاهان و كلمه‏ى «غُدوّ» جمع «غدوة»، به طلوع فجر تا طلوع خورشید گفته مى‏شود.  بعضى گفته‏اند مراد از «ذكر» در این آیه، نمازهاى واجب در شبانه روز است. و از ابن‏عباس نقل شده كه بر اساس این آیه، امام جماعت باید در نماز صبح و شب قرائتش با صداى بلند باشد به مقدارى كه مأمومین بشنوند، نه زیادتر از آن. 

1- پیامبران نیز باید پیوسته به یاد خدا باشند، تا چه رسد به دیگران. «واذكر ربّك» 
2- قرآن، علاوه بر ذكر زبانى، ذكر قلبى و یاد درونى را هم مى‏ستاید. «فى نفسك» 
3- یاد خدا وقتى غفلت‏زدایى مى‏كند كه بدون تظاهر و سر وصدا باشد، وگرنه خودش نوعى سرگرمى و غفلت مى‏شود. «تضرّعاً و خیفةً و دون‏الجهر» 
4- ربوبیّت خداوند دائمى است، سزاوار كه یاد او هم پیوسته باشد. واذكر ربّك... بالغدوّ و الاصال 
5 - آن ذكر و یادى بیمه كننده‏ى انسان است كه عاشقانه و سوزناك و پیوسته و در هر صبح و شام باشد. «تضرّعاً... بالغدوّ و الاصال» 
6- در آغاز هر روز و هنگام شروع به كار و تصمیم‏گیرى و در پایان هر روز و هنگام جمع‏بندى و نتیجه‏گیرى باید به یاد خدا بود. «بالغدوّ و الاصال» 
7- آنان كه هر صبح و شام، خدا را یاد نمى‏كنند، از غافلانند. « واذكر... ولاتكن من الغافلین» 

سوره 7. اعراف آيه 206

إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ همانا كسانى كه مقرّبان درگاه پروردگارت هستند، از پرستش او سر باز نمى‏زنند، او را تسبیح مى‏گویند و براى او سجده مى‏كنند.

«الّذین عند ربّك»، یعنى مقرّبان درگاه خداوند، هم شامل فرشتگان مى‏شود، هم بندگان‏وارسته‏اى كه خود را در محضر خدا مى‏بینند.  سجده كردن هنگام تلاوت و شنیدن آیه‏ى فوق، مستحبّ است. [تفسیر نمونه‏ ] در مورد پانزده آیه‏ى قرآن سجده وارد شده است كه چهار مورد آن واجب است، آیات 15 سجده، 37 فصّلت، 62 نجم و 19 علق و در یازده آیه سجده مستحب است، آیات 206 اعراف، 15 رعد، 48نحل، 107 اسراء، 58 مریم، 18 و 77 حج، 60 فرقان، 25 نمل، 24 ص و 21 انشقاق. 

1- با عبادت، خود را همرنگ و هماهنگ فرشتگان سازیم. «واذكر ربّك...انّ الّذین عند ربّك...» 
2- مستكبر، به مقام قرب الهى نمى‏رسد، «الّذین عند ربّك لایستكبرون» و مقرّبان الهى، متواضع و فروتن بوده و تكبّر نمى‏ورزند. 
3- ذكر خدا، نمونه‏ى روشن عبادت است. «واذكر ربّك... لایستكبرون عن عبادته» 
4- غفلت از خداوند، بر اثر خودبزرگ‏بینى و استكبار است. «لا تكن من الغافلین انّ الّذین عند ربّك لا یستكبرون» 
5 - راه قرب به خداوند، فروتنى، عبادت و سجده‏ى خالصانه است. «عند ربّك لایستكبرون... و له یسجدون» 
6- سجده، مخصوص خداوند است و مقرّبان این را باور دارند. «له یسجدون» (مقدّم شدن «له» بر «یسجدون»، نشانه‏ى اختصاص است) 
7- به عبادت خود مغرور نشویم، چون خداوند فرشتگانى دارد كه پیوسته در حال عبادت‏اند. «انّ الّذین عند ربّك.... یسبّحونه و له یسجدون» 
8 - ابتدا باید روحیّه‏ى استكبار را كنار گذاشت، سپس خدا را تسبیح گفت و در مرحله‏ى سوّم به سجده افتاد. «لایستكبرون، یسبّحونه، یسجدون»     «الحمدلِلّه رَبِ‏ّ العالمین»