سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

روش نقد قرآني

شيوه نقد قرآني بر اين است كه همواره نقد همراه با طرح باشد؛ چرا كه نقد واقعي به معناي جداسازي سره از ناسره است و شخصي كه ناسره چيزي را بيان مي كند، مي بايست سره آن را نيز ارائه دهد. به اين معنا كه شخص مي بايست هم معروف و منكر را در حوزه نظريه و مفهومي بشناسد و هم در حوزه مصداقي بتواند معروف را از منكر جدا كند. خداوند در آيه48 قصص به علل مخالفت هاي اهل كتاب، مشركان و كافران اشاره مي كند و مي فرمايد كه ايشان كتابهاي هدايت گر تورات و قرآن را كه از سوي خداوند فرو فرستاده شده بود، به عنوان دو كتاب خرافي و سحر معرفي كرده و به انتقاد از آن مي پردازند. خداوند در اين آيه مي فرمايد كه اين شيوه نادرست است و اگر نقدي بر اين دو كتاب داريد و آن را سحر مي شماريد كه سخنان ياوه و باطلي را ارايه مي دهد، شما خودتان كتابي را ارايه دهيد كه هدايتگرتر از اين دو كتاب باشد. بنابراين اگر كسي درباره مسئله اي انتقاد دارد بايد همواره انصاف را مراعات كرده و حق و باطل را مشخص و سره و از ناسره را جدا كند و آن را به درستي نشان دهد و تنها به بيان ناسره نپردازد و ديگر آن كه اگر نسبت به اين كار اشكالي دارد، خود طرحي كامل تر و بهتر ارايه مي دهد.

انتقاد و انتقادپذیری از نگاه قرآن
انتقاد و انتقادپذیری مسأله‌ای است که در مناسبات قدرت معنا و مفهومی درست می‌یابد. به این معنا که مسأله تحمل دیگری در حوزه روابط اجتماعی و روان‌شناسی هنجاری هرچند مسأله مهم و اساسی است ولی در حوزه مناسبات قدرت تحمل دیگری به شکل انتقادپذیری تجلی واقعی و حقیقی می‌یابد. اصولاً توان و ظرفیت تحمل مردم در زمان قدرت به شدت کاهش می‌یابد و از هرگونه نقد و انتقاد ناخشنود می‌شوند و واکنش‌های تند و عصبی از خود بروز می‌دهند. از این‌رو اگر از انتقاد و انتقادپذیری سخن به میان می‌آید مهم ترین مصادیق خود را در حوزه رفتارشناسی قدرت و مناسبات میان دولت و ملت نشان می‌دهد. با این همه این تأکید بدان معنا نیست که در حوزه‌های دیگر ارتباطات اجتماعی نمی‌توان از آن سراغ گرفت بلکه مسأله فراگیری است که همه حوزه‌های رفتاری انسانی را دربر می‌گیرد. در این نوشتار تلاش می‌شود که نگرش قرآن به مسأله نقد و انتقادپذیری تبیین شود.
تحمل دیگری
جامعه مجموعه‌ای از افراد انسانی است که در یک منطقه جغرافیایی به علل طبیعی همانند هم‌نژادی و یا اهداف خاص دیگر چون امنیت و آرامش و آسایش گرد هم آمده‌اند تا از توان و ظرفیت یکدیگر بهره‌گیرند و نیازهای جسمی و روحی خویش را برآورده سازند. هر یک از افراد جامعه دارای شخصیت و اهداف و نیازهای عمومی و خصوصی است. شخصیت و روحیات افراد جامعه به علل مختلف مانند وراثت و تربیت، متفاوت و گاه متضاد است. از این‌رو تنوع خواسته‌ها و علایق و دلبستگی‌ها از سویی و نیز روحیات و عواطف انسانی از مهرورزی محض تا خشونت و ترور و قتل از سوی دیگر در هر جامعه‌ای یافت می‌شود. بنابراین اصول عقلانی محض، مردمان را به اموری وادار می‌سازد تا برخلاف حتی میل و علاقه خویش بدان پایبند باشند و یا سنت‌ها و سیره‌های عقلایی در یک فرآیند طولانی ایجاد می‌شود تا مناسبات میان مردمی را سامان دهد. غیر از اصول عقلانی و عرفی و اخلاق، اصول دیگری نیز از سوی اهالی قدرت از شیخ و پیر و رئیس قبیله و یا دولت وضع می‌شود تا حدود و مرزهای آزادی را مشخص کند و در صورت تعرض، مجازات و تنبیه نماید. بنابراین قوانین نیز به نوعی برای ایجاد تعادل در مناسبات میان افراد جامعه وضع می‌شود.
با این همه آنچه عنصر اصلی و اساسی و مؤلفه واقعی مناسبات و روابط اجتماعی را تشکیل می‌دهد، ظرفیت و توانمندی ذاتی و فردی است که از آن به تحمل دیگری یاد می‌شود. زمانی خانواده شکل می‌گیرد که دو تن از افراد مخالف جنسیتی بخواهند در کنار هم و زیر یک سقف قرار گیرند، در اینجاست که مسأله تحمل دیگری خود را نشان می‌دهد. اگر انسان نتواند در کنار خود، کس دیگری را تحمل کند نمی‌تواند زندگی خانوادگی را تشکیل دهد. تحمل دیگری بدان معناست که اشخاص با تفاوت‌های شخصیتی و رفتاری و خواست‌ها و نیازهای مختلف می‌بایست در کنار هم قرار گیرند. گاه تضاد منافع و خواسته‌ها و نیز روحیات موجب می‌شود تا درگیر شوند. در اینجاست که مسأله تحمل دیگری به معنای نادیده گرفتن برخی از منافع کوچک‌تر و کم اهمیت‌تر و ارزش و اهمیت دادن به منافع مهم‌تر و اساسی‌تر مطرح می‌شود. در چنین شرایطی مسأله تزاحم خود را نشان می‌دهد و شخص عاقل کسی است که در صورت تزاحم، اهم و مهم را در کنار هم قرار دهد و اهم را مقدم قرار دهد. گاه تزاحم ممکن است حتی در میان دو امر اهم رخ دهد و هر دو مسئله از نیازها و خواسته‌های اساسی باشد ولی باز در آنجا انسان میان آن دو، سبک و سنگین می‌کند و یکی را مقدم و مرحج تشخیص می‌دهد.
در زندگی جمعی این‌گونه مسائل بسیار اتفاق می‌افتد و شخص روزانه با ده‌ها مسئله مواجه می‌شود که می‌بایست یکی را فدای دیگری کند. در اینجاست که مسئله تحمل برای افزایش روابط و دست‌یابی به اهداف والا و برتر، خود را نشان می‌دهد.
بخشی از جامعه‌پذیری به معنا و مفهوم ایجاد تحمل در دیگری است و جامعه می‌کوشد تا به اشخاص و افرادی که در جامعه زندگی می‌کنند شیوه تحمل دیگری را بیاموزد. کودکان در آغاز که تفاوت نیازهای خود و دیگری را درک نمی‌کنند و «من» در آنها تقویت نشده است با یکدیگر به خوبی بازی می‌کنند و وسایل خویش را در اختیار دیگری قرار می‌دهند ولی همین که تفاوت‌هایی را درک کردند با یکدیگر درگیر می‌شوند. از این زمان است که کودکان می‌آموزند تا دیگری را تحمل کنند. کودکانی که در خانه و به‌طور انفرادی زندگی می‌کنند در آینده در جامعه و یا خانواده خود دچار مشکل می‌شوند؛ زیرا ظرفیت و توان تحمل دیگری را بالا نبرده‌اند. از این رو روان‌شناسان اجتماعی، مهدکودک‌ها را مرکزی برای جامعه‌پذیری و تحمل دیگری می‌دانند. شاید مدرسه و دبستان این کار را انجام دهد ولی برای بسیاری از کودکان آن زمان دیر است. در خانه‌های تک‌فرزند این مسئله به شکل حادتری بروز می‌کند؛ زیرا رقیبی در خانه وجود ندارد تا با خواست‌ها و مطالبات او درگیر شود. از این‌رو درجامعه‌پذیری دچار مشکل می‌شوند مگر آنکه مدرسه و اجتماع این کار را انجام دهد.
به هرحال مسئله انتقاد، ارتباط تنگاتنگی با تحمل دیگری دارد. کسانی که از ظرفیت بالای تحمل دیگری برخوردارند به سادگی با انتقاد کنار می‌آیند.
نسبت میان نظارت و انتقاد
اصولا میان انتقاد و نظارت ارتباط معناداری وجود دارد. از آنجایی که در نقد و انتقاد تلاش می‌شود تا کارهای خوب از بد جداسازی و مشخص شود نیازمند نظارت دائمی است. شخصی می‌تواند قضاوت و داوری درستی داشته باشد و در انتقاد خویش به بیراهه نرود که بتواند نظارت دقیق روی رفتار و اعمال دیگری داشته باشد. از این رو میان انتقاد و نظارت ارتباط تنگاتنگ و معناداری می‌توان یافت. شخص منتقد نیازمند آن است که رفتار و کردار و اعمال و کارهای دیگری را زیر نظر داشته باشد و به تعبیر قرآنی مراقب وی باشد. مراقبت که از واژه عربی رقبه به معنای گردن، گرفته شده به این معناست که شخص برای دیدن بهتر امری و یا چیزی گردن فراز می‌کشد. از این‌رو به ناظر و بیننده‌ای که می‌کوشد تا به دقت تمام و با احاطه کامل علمی امری را ببیند و آن را تجزیه کند و یا آن را حفظ کند مراقب می‌گویند. مراقب کسی است که با گردن‌کشی می‌کوشد تا احاطه عملی به مسأله بیابد و هم آن را حفظ و نگه‌داری کند و نیز همه جوانب امر را زیرنظر داشته باشد. از این‌رو فرشتگان موکل خداوند را رقیب گفته‌اند.
مناسبات قدرت و مسأله انتقاد
چنان که گفته شد انتقاد، مسأله‌ای است که در روابط اجتماعی مطرح است و بیشتر در حوزه مناسبات قدرت معنا و مفهوم می‌یابد. لذا ارتباط تنگاتنگی با مسأله تحمل‌پذیری و نظارت پیدا می‌کند.
هر کسی که در مقام قدرت نشسته است و یا احساس قدرت می‌کند و به تعبیر قرآنی استکبار می‌ورزد و یا تکبر و نخوت و تفاخر و غرور وی را گرفته است از درجه تحمل کمتری نسبت به زیردستان برخوردار است و نسبت به هرگونه انتقاد، واکنش‌های تند و خشونت‌باری بروز می‌دهد. به این معنا که بیشتر اهل قدرت و یا توهم‌کنندگان آن توان و ظرفیت کمی از تحمل برخوردارند. این‌گونه است که در خانواده‌های پدرسالار و یا حتی فرزند سالار و مادرسالار، دیگری احساس می‌کند که نمی‌تواند به سادگی رابطه مثبت با سوی دیگر ایجاد کند. زنانی هستند که در خانه سکوت می‌کنند زیرا شوهر را شخصی نمی‌یابند که تاب تحمل انتقاد را داشته باشد. گاه حتی در خانواده‌های امروزی این مسأله نسبت به فرزندان بسیار دیده می‌شود که فرزند به گونه‌ای احساس غرور می‌کند و اجازه انتقاد به پدر و مادر را نمی‌دهد.
در حوزه عمومی نیز با این مسأله روبه‌رو هستیم. بسیاری از مسئولان و اهالی قدرت و یا کسانی که احساس و توهم قدرت و غرور به ایشان دست داده است رفتاری برخلاف انتظار از خود بروز می‌دهند و از اینکه مورد نظر باشند و رفتار و کردارهای آنان ارزیابی و داوری و به نقد کشیده شود خشنود نمی‌شوند. از این‌رو با تندی و نارضایتی با انتقاد و انتقادکنندگان برخورد می‌کنند.
جایگاه انتقاد در آموزه‌های قرآنی
قرآن به عنوان کتاب راهنمای انسان در زندگی فردی و اجتماعی به همه مسائل مهم پرداخته است که یکی از مهم ترین این امور، مسأله روابط اجتماعی و چگونگی تعامل با دیگری در همه سطوح و رده‌های اجتماعی است. از این‌رو به روابط میان مؤمنان و نیز مؤمنان و دولتمردان اشاره می‌کند و مسأله انتقاد و انتقادپذیری را به روشنی طرح و مصادیق بسیاری را بیان می‌کند.
نخستین موردی که قرآن به آن اشاره دارد داستان آفرینش انسان است که در سوره‌های مختلف مطرح شده است. در سوره بقره آیات 30 تا 37 به نکاتی اشاره دارد که ارتباط تنگاتنگی با انتقادپذیری و تحمل دیگری دارد. خداوند با آنکه احاطه عملی کامل به هستی و آفریده‌های خویش دارد و در مقام لایسئل عما یفعل (بازخواست نمی‌شود از آنچه می‌کند) نشسته است با این همه اجازه انتقاد و طرح مسئله را می‌دهد. در این داستان که خداوند خود گزارشگر مستقیم و بی‌واسطه آن است به این نکته اشاره می‌کند که فرشتگان رفتار خداوند را مورد ارزیابی و داوری قرار می‌دهند و از اینکه آفریده‌‌ای را می‌آفریند که خونریزی می‌کند و خشونت می‌ورزد به نقد می‌کشند. خداوند با آنکه در آن مقام بلند و عظما نشسته است همه این انتقادات را گوش می‌دهد و بدان‌ها پاسخ‌های منطقی و قانع‌کننده می‌دهد.
در این داستان به مسئله نقش انتقاد نیز اشاره شده است. انتقاد موجب می‌شود تا اشخاص دیدگاه‌ها و نظرات خویش را مطرح سازند. طرح مسئله و دست‌یابی به دیدگاه‌ها می‌تواند افزون بر بهره‌گیری از آن‌ها در عمل، ابهامات کار را نیز برطرف سازد. خداوند با این شیوه کوشید تا هدف از آفرینش انسان را به خوبی بیان کند و ماموریت فرشتگان و دیگر موجودات را نسبت به این موجود جدید مشخص سازد.
در حوزه مناسبات قدرت و ملت و دولت نیز این مسئله در داستان مورچگان و حضرت سلیمان(ع) به خوبی نشان داده شده است. حضرت با آنکه در مقام قدرت بود به انتقاد ملکه مورچگان گوش می‌دهد. ملکه مورچگان به صراحت و تندی رفتار و اعمال حضرت و لشکریانش را انتقاد می‌کند و بیان می‌کند که آنان بر هر سرزمینی که درآیند آن را ناخواسته به نابودی می‌کشند. انبوه لشکر اگر به هر جایی درآید چمن و سبزه‌ها و درختان را از بیخ برمی‌کنند و ناخواسته خانه‌های مورچگان و دیگر موجودات ریز و نادیده را از میان می‌برند این‌گونه است که به نقد لشکرکشی می‌پردازد و آن را امری زیانبار تحلیل می‌کند. اگر مورچه‌ای این‌گونه از لشکرکشی آسیب می‌بیند دیگر جانوران درشت اندام‌تر و درختان چه آسیب‌هایی خواهند دید؟ مورچه با انتقاد از لشکرکشی‌های حضرت سلیمان(ع) می‌کوشد تا رفتار وی را مورد ارزیابی قرار دهد و آثار زیست‌محیطی آن را بنمایاند. این آثار زیست محیطی آنچنان مخرب و زیانبار است که مورچگان زیرزمینی نیز در امان نیستند چه برسد به موجودات دیگر؟
حضرت با تبسم خویش انتقاد را می‌پذیرد و فرمان می‌دهد که لشکر‌کشی‌ها به گونه‌ای طراحی شود که آسیبی به محیط زیست وارد نسازد.
این انتقاد در مسئله هدهد نیز به شکل دیگر خودنمایی می‌کند. به این معنا که کوچک‌ترین عضو دولت نیز می‌بایست هم پاسخگو باشدو اعمال خویش را با مدیریت بالا دستان انجام دهد و خودسرانه عملی را انجام ندهد و هم اینکه آماده انتقاد و بازخواست باشد. البته به نظر می‌رسد که بازخواست، خاص نیروهای کوچک نیست بلکه همه رده‌ها باید آماده انتقاد و بازخواست از عملکرد خویش باشند.
انتقاد از قوانین وضعی و یا تغییر آن و یا ایجاد تعادل میان قوانین از دیگر اموری است که در مسئله مناسبات قدرت مطرح است. این مسئله را در آیات مختلف به اشکال گوناگون می‌توان یافت. گاه به این شکل است که از قانون و نحوه محتوای آن انتقاد می‌شود و گاه از نحوه اجرای قوانین نقد می‌شود. این‌گونه است که در سوره مجادله زنی به پیامبر به عنوان حاکم به مجری قوانین دولتی اعتراض می‌کند. در این سوره به خوبی بیان می‌شود که چگونه و در چه زمینه‌هایی دولتمردان باید خود را آماده انتقاد سازند. با انتقادات است که بسیاری از ابهامات برطرف می‌شود حتی اگر این انتقادات تند و سریع و زننده باشد چنان که در آیات قرآنی گزارش شده است.
حضرت رسول(ص) اصحاب و جامعه مدینه را به گونه‌ای تربیت کرده بود که همگان به راحتی از هر مسئله دولتی و مردمی انتقاد می‌کردند. تفاوتی میان رئیس دولت و یا مردم عادی نبود. جامعه‌ای که به ابوبکر می‌گوید اگر گامی به کژی گذاری تو را با شمشیر راست می‌کنم، این مسئله، نشانگر ظرفیت بالای انتقادپذیری در جامعه بود که به مردم انگیزه نظارت و مراقبت را داده و جواز مسئله امر به معروف و نهی از منکر را در همه سطوح صادر کرده بود. مردم مجاز بودند تا تنها در حوزه قوانین عمل کنند و هر کسی بیرون از این دایره قرار می‌گرفت با او برخوردکرده و انتقاد صریح نشان می‌دادند، زیرا آموخته بودند که لاطاعه لمخلوق فی معصیه الخالق؛ از هیچ‌کس نمی‌بایست در معصیت خالق پیروی کرد و امر او مطاع نیست.
آنان آموخته بودند که از حق و حقوق خویش دفاع کنند. روشنگری‌های پیامبر مطالبات جامعه را افزایش داده بود و زمینه را برای انتقاد و نقد عملکردهای فردی و عمومی دولت و جامعه فراهم آورده بود.
اصولا اگر قرآن به مردم می‌آموزد که به مجادله‌های دیگران گوش دهند و از میان نرم و درشت و تند و تلخ و شیرین آن، سخن نیکو و مفید را برگزینند به این معناست که می‌بایست تاب تحمل پذیرش سخنان درشت انتقادی را در خویش افزایش دهند. بدین ترتیب قرآن زمینه‌های تحمل‌پذیری جامعه را بالا می‌برد و جامعه‌ای از عالی‌ترین روابط اجتماعی ایجاد می‌کند

اصل نقدپذيري

يکي از اصول مهم اخلاقي در گستره پژوهش و تحقيق، اصل نقدپذيري است. نقد گفتگوي اثربخشي است که امکان چالش دو نظرگاه و روي‌آورد را فراهم مي‌آورد. تلاش براي برخورداري از طرز تلقي و رهيافت ديگران، ناگفته ها را اعم از مواضع قوت و يا خلل، به ميان مي‌آ‌ورد و محقق را از تک‌بعدي نگري و تحويل انگاري مصون مي‌دارد. شرط اثربخشي و کارايي آن مسبوقيت گوش بر زبان و سعي در فهم روشن، کامل و بي‌کم و کاست مدعاي گوينده است. نقد را رديّه انگاشتن و تنها به گفتار خويش توجه کردن و ناقد را قاصر در فهم مطالب پنداشتن مانع اثربخشي و کارايي گفتگوي نقادانه است و محقق را از عمل به توصيه گرانقدر و روش‌شناختي " کونوا نقّاد الکلام "(1) باز مي‌دارد(2). نقد جاده دوطرفه است.

محقق از طرفي محتاج و ملزم به نقادي فرضيه‌هاي رقيب و نظريه‌هاي مختلف است و از طرف ديگر به عنوان كسي كه فرضيه و نظريه‌اي را به ميان مي‌آورد و ادعايي را مطرح مي‌كند، ملزم به شنيدن مؤثر نقدهاست... محقق با ارائه گزارش تحقيق خويش، عده‌اي را مورد خطاب قرار مي‌دهد. اين خطاب به صورت طبيعي و نه قراردادي، حقوقي را ايجاد مي‌كند. مهمترين حق مخاطب، نقادي سخنان محقق است. بنابراين، محقق بايد خود را نسبت به شنيدن نقد موظف بداند. واكنش پرخاشگرانه ناشي از فقدان هوش هيجاني لازم، غير اخلاقي است. منتقد را به انواع تبكيت‌هاي بيروني و غير معرفتي نواختن و او را به غرض‌ورزي متهم كردن و امثال آن از علائم مواجهه غير اخلاقي با نقد است.كساني كه به لحاظ شخصيت از هوش هيجاني لازم برخوردار نيستند و يا خودكامه و مستبد مي‌انديشند، تحمل نقد شدن را ندارند(3). قرآن كريم همگان را به بردبارى و تحمل و مدارا توصيه كرده و سزاوارترين افراد به رعايت اين اصل اخلاقى مهم را انديشمندان خوانده است: "و لا تستوي الحسنه و لا السيئه ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينک و بينه عداوه کانه ولي حميم".

تلخي و شيريني نقد و انتقادپذيري

نقد به معناي جدا كردن سره از ناسره است. به اين معنا كه هر چيز با ارزشي كه با چيز بي ارزشي درآميخته باشد، با ابزارهاي مخصوص خودش از هم جدا مي شود؛ مانند كاري كه كشاورزان با الك كردن انجام مي دهند يا كارگران ساختماني با سرند كردن، سنگريزه هاي درشت را از شن و ماسه جدا مي كنند يا مانند زرگران كه عيارهاي مختلف زر را جدا كرده و زر سرخ ناب را از ناخالصي بيرون مي كشند.
نقد، آسيب شناسي سخن
سخن نيز از نظر ظاهري و باطني يعني محتوا، گاه چنان است كه زشت و زيبا، بد و خوب آن در هم آميخته مي شود و ناقد مي كوشد تا زيبايي ها و خوبي هاي سخن را از زشتي ها و بدي هايش جدا كرده و به نمايش گذارد. از اين رو نقد، همواره تلخ و گزنده است؛ زيرا آسيب شناسي كلام و سخن است و اصولا انسان ها به تلخي گرايش ندارند و همواره حلواي چاپلوسي را دوست مي دارند؛ چرا كه با طبع و طبيعت ايشان تناسب دارد.
اما انسان عاقل مي داند كه نقد هر چند كه داروي تلخ و گزنده اي است ولي لازم بقا و رشد و بالندگي انسان و زندگي است. در جامعه اي كه نقد پذيرفته شده باشد، به اين معناست كه آن انسان و جامعه به بلوغ رسيده است؛ زيرا مي داند كه انسان ها هر چند در كمال باشند ولي تا اتمام و غايت كمال راهي بس دشوار و درازي دارند؛ لذا براي بقاي خود مي كوشد تا آفات و بيمارهاي را بشناسد و حتي گاه با چاقوي جراحي نقد، آن را از تن خويش هر چند با درد، بيرون آورد؛ زيرا اين غده سرطاني اگر در بدن بماند موجب مرگ مي شود. ناقد، دكتر آسيب شناس و آفت شناسي كه بيماري را مي بيند و علت درد را مي شناسد و با چاقوي تيز نقد به جراحي يا درمان درد و بيماري مي پردازد.
انتقادپذيري، توصيه اكيد ديني
اصولاً كساني كه واقعا دوست دارند نقاط ضعف خود را بشناسند و كارها و عملكردها و رفتارهاي خود را آسيب شناسي كنند، نه تنها از نقد نمي هراسند و گريزان نيستند بلكه حتي از آن نيز استقبال مي كنند و آن را موهبتي الهي مي دانند. افرادي كه همواره خواهان كمال هستند بايد اين حديث گوهربار امام صادق(ع) را آويزه گوش خود كنند كه: «احب اخواني الي من اهدي الي عيوبي، بهترين دوستانم، كساني اند كه عيبهايم را به من هديه بدهند.» (بحارالانوار/74/282)
اين آموزه والا و ارزشمند بايد به صورت تابلوي شكيل و زيبا بالاي سر هر مدير و مسئولي باشد تا بدين طريق اعلام كند اولا كارها و رفتارهايش خالي از عيب نيست و ثانياً از هرگونه انتقاد و نقد و آسيب شناسي استقبال مي كند. كسي كه خواهان رسيدن به مراتب بالاي ترقي و پيشرفت و كمال است قطعا از شنيدن نقد، هيچ گاه آزرده خاطر و برآشفته نمي شود كه حتي از آن استقبال هم مي كند و آن را هديه اي ارزشمند قلمداد مي كند و بايد از انتقادكننده- بشرط آنكه انتقاد او از روي غرض ورزي و هواي نفس و... نباشد- تشكر و تقدير هم بكند. نقدپذيري همچنين گوياي آن است كه شخص از رذايلي چون غرور و تكبر بدور است و روحيه اش با تواضع عجين گشته است.
ضرورت دوري از چاپلوسان و توجه به ناقدان
از امير مومنان علي(ع) روايات بسياري است كه از اهل تملق و چاپلوسي پرهيز كنيد؛ زيرا آنان همانند دوستان ناداني هستند كه به بيمار ديابتي، حلواي چاپلوسي مي خورانند و او را به سوي مرگ و نيستي مي كشانند. آن حضرت(ع) به مالك اشتر و ديگر كارگزاران نظام اسلامي سفارش مي كند كه ياران خويش را از كساني برگزينند كه اهل تملق و چاپلوسي نباشند و با زبان تند و تلخ نقد و انتقاد، به آسيب شناسي كارها بپردازند تا امكان شناسايي و درمان درد و بيماري فراهم آيد.
آن حضرت در نامه 53 كه در نهج البلاغه آمده است مي فرمايد: بايد كه برگزيده ترين وزيران تو كساني باشند كه سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در كارهايي كه خداوند بر دوستانش نمي پسندد كمتر تو را ياري كنند، هر چند كه اين سخنان و كارها تو را ناخوش آيد. به پرهيزگاران و راست گويان بپيوند، سپس، از آنان بخواه كه تو را فراوان نستايند و به باطلي كه مرتكب آن نشده اي، شادمانت ندارند، زيرا ستايش آميخته به تملق، سبب خودپسندي شود و آدمي را به سركشي وادارد. روايتي را امام رضا(ع) به امام جواد(ع) نامه اي نوشت كه شنيدم برخي از اطرافيان، تو را از در پشتي مي برند تا مردم تو را نبينند، سوگند به خدا و آن حقي كه بر گردن تو دارم از همان در بزرگ رفت و آمد كن تا مردم تو را ببينند.
شهرياران ماكياولي دوست دارند كه مردم يا نفهم باشند يا خودشان را به نفهمي بزنند و چيزي را كه مي بينند و مي شنوند و درك مي كنند، نفهمند. ولي بايد گفت كه انسان ها هر چند مدتي سكوت مي كنند و به مصالحي خاموشي برمي گزينند ولي هرگز اين وضعيت پايدار نخواهد ماند؛ زيرا اگر كفر، دولت ها را ساقط نمي كند ولي بي عدالتي و ظلم، تباهي ملت و دولت را به دنبال خواهد داشت. از اين رو خداوند ماموريت پيامبران را آگاه سازي مردم نسبت به حقوق خويش و قيام توده ها به عدالت در چارچوب عقل و وحي و كتاب و سنت قرار داده است. (حديد25)

ویژگی عالمان از منظر امام حسین(ع)

جایگاه و ارزش علم وعالم
علم در آموزه‌های قرآنی از جایگاه بس ارزشی برخوردار است. (بقره، آیات 31 تا 33، یوسف، آیه 22، طه، آیه114، زمر، آیه 9، مجادله، آیه11) شاید هیچ فضیلتی برتر از آن برای شخص آدمی نباشد که او انسانی عالم باشد به ویژه آن که این علم از نوع علم الوراثه و علوم لدنی و شهودی و حضوری باشد نه از علم الدارسه و علوم اکتسابی، زیرا انسان با علم است که به جایگاه خلافت الهی دست یافته است و چنان که از آیه 31 سوره بقره بر می‌آید مهمترین ویژگی انسانی که خداوند از روح خود در او دمیده (حجر، آیه 29، ص، آیه72)همان علم اوست، زیرا خداوند به او کرامت و شرافت بخشیده و همه اسمای خود را به او آموخته تا نسبت به همه ما سوی الله عالم شود.
این علم از علوم عادی همانند علم حصولی و اکتسابی نیست که انسان تنها تصویر ذهنی و مفاهیم را در اختیار دارد، بلکه علم حضوری است که آن چیز در نزد او حاضر بوده و او دارای چنین چیزی است، به این معنا که حقیقت هر چیزی در ذات او وجود دارد و حتی همه حقایق هستی به شکلی در نهاد انسان است وهمه ما سوی‌الله دارایی او را تشکیل می‌دهد.
از همین آیه 31 بقره همچنین به دست می‌آید که علم به اسماء، علم به حقیقت امور است. از همین رو به جای آن که با ضمیر (هاء) که برای غیر ذوی‌العقول به کار می‌رود، از ضمیر (هم) که برای صاحبان عقل و خرد است، استفاده شده است. (ثم عرضهم)
علم در هر شکلی بخشش الهی به انسان‌هاست و در این میان علوم خاصی چون علم لدنی که خداوند به انسان‌های نیکوکاری چون آصف بن برخیا (نمل، آیه 49)و خضر (کهف، آیه 65) می‌دهد به دلیل همان ویژگی‌هایش است که به عنوان یک نعمت بزرگ در آیه 14 سوره قصص و نیز 22 سوره یوسف مطرح می‌شود.از آیات قرآنی به دست می‌آید که خلافت انسانی به سبب علم حضرت آدم(ع)به علم لدنی و شهودی برای او ثابت شده است. (بقره، آیات 30 تا 33) همچنین پیامبران الهی به سبب داشتن همین علوم لدنی و شهودی است که از مقام خلافت الهی برخوردار شدند و بر مردمان واجب شد تا از ایشان اطاعت کنند. (انبیاء، آیه 74، بقره، آیات 120و 147، مریم، آیات 41 و 43 و آیات بسیار دیگر)
انتخاب علی(ع) از سوی خداوند به عنوان خلیفه‌الله و حجت‌الله پس از پیامبر(ص) نیز به سبب علم لدنی کاملی است که در اختیار ایشان بوده است. از این‌رو درباره علم کامل آن حضرت(ع) به علم الکتاب تعبیر می‌شود (رعد، آیه43؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج5، ص303؛ شواهد التنزیل، حسکانی، ج1، ص400) درحالی که آنچه آصف‌بن برخیا داشته تنها گوشه‌ای از این علم با تعبیر (علم من الکتاب) بوده است. (نمل، آیه40) علم موجب می‌شود تا انسان به جایگاه خلافت برسد هر چند که شامل علوم اکتسابی و تجربی و حصولی باشد؛ اما اصالت از آن علم لدنی و شهودی است؛ چرا که خلیفه می‌بایست حق هر صاحب حقی را ادا کرده و عدالت به معنای قرار دادن هر چیزی در جایگاه مناسبش را به جا آورد. بی‌گمان انجام چنین عملی نیازمند آگاهی کامل به ذات و ماهیت و حقیقت هر چیزی است و لازم است تا خلیفه از علم غیب و اسرار آگاه باشد تا بتواند هر چیزی را در جایش قرار دهد و حقش را ادا کند. بنابراین اقتضای خلافت، عدالت‌ورزی است و لازمه عدالت‌ورزی آن است که انسان به حقایق هر چیزی چنانکه هست آگاه باشد تا حق او را ادا کرده و عدالت ورزد و او را در جایگاه واقعی و حقیقی‌اش قرار دهد.
براین اساس تشخیص ارزش‌ها و ضدارزش‌ها و بایدها و نبایدها حتی در حوزه اخلاقی نیازمند علم به حقیقت اشیاء و تأثیر مثبت و منفی آن در زندگی و اهداف آفرینش هستی و انسان است. این جاست که در آیات قرآنی بارها وقتی حکمی از احکام اسلامی و فضیلتی از فضایل بیان می‌شود یا به نقد برخی از رذایل و منهیات پرداخته می‌شود، در پایان آیه از علم و عدم علم سخن به میان می‌آید و مثلا گفته می‌شود که اگر علم داشتید می‌دانستید که روزه برای شما خیر است لذا واجب شده است. به این معنا که حکم واجب و بایدی که از سوی خداوند درباره روزه وارد شده براساس علم است و اگر انسان از این علم برخوردار بود می‌فهمید که مثلا روزه برای او خیر و مفید است. (بقره، آیات103 و 184 و 280؛ توبه، آیه41؛ نحل، آیات41 و 95؛ قصص، آیه80؛ عنکبوت، آیات 16 و 64؛ صف، آیه11؛ جمعه، آیه9)
برهمین اساس اگر کسی از چنین علمی برخوردار نباشد نمی‌تواند قوانین اخلاقی بلکه قوانین حقوقی وضع کند و مردم را به بایدها و نبایدهایی فرمان دهد؛ چرا که در این صورت قوانین او ممکن است که در نهایت به انسان و یا جامعه یا جهان ضرر برساند؛ بویژه که اگر مبنای قانونگذاری، عقل جمعی و اکثریت و مانند آن باشد که در این صورت حقوق اقلیت‌ها همواره تضییع می‌شود و مستکبران و قدرتمندان و اکثریت جامعه گروهی را به استضعاف می‌کشند و حقوق آنان را تباه می‌کنند. بنابراین، قانونگذار در همه عرصه‌ها و حوزه‌ها از اخلاقی و حقوقی می‌بایست، عالم به علوم شهودی باشد تا جایگاه هر چیزی را بدرستی بشناسد و حق هر کسی را بداند و با قانون‌گذاری تثبیت نماید. اینجاست که باید گفت حتی عقل با تمام برتری‌هایش نمی‌تواند چنین چیزی را به ارمغان آورد و تنها منبع تشریع و قانونگذاری در جهان و جان می‌بایست خداوند خالقی باشد که عالم به همه حقایق وجودی هر چیزی و هر کسی است و در مرتبه دوم کسانی که با ارتباط با این علم الهی از علم غیب به اذن او بهره‌مند شده‌اند که همان پیامبران و اولیاء و اوصیای آنان هستند. بر این اساس می‌فهمیم که چرا در آموزه‌های اسلامی علم و عالم به این معنا تا چه اندازه در ایجاد و تثبیت خلافت و امامت و ولایت انسانی نقش اساسی و بنیادینی دارد.
امام حسین(ع) و نشانههای عالم
امام حسین(ع) در بیان نشانه‌های عالم واقعی به دو خصلت و منش افراد اشاره می‌کند که با آن می‌توان فهمید که شخص عالم یا مدعی علم است؟ امام حسین(ع) درباره برخی از نشانه‌های علم و عالم می‌فرماید: من دلایل العالم انتقاده لحدیثه و علمه بحقایق فنون النظر؛ از نشانه‌های عالم، انتقادش نسبت به سخنان خودش و آگاهی‌اش به حقایق فنون و هنرهای نظرپردازی است. (بحارالانوار، ج 78؛ ص 119)
1- نقدگرایی و انتقادپذیری: یکی از دو نشانه اصلی که امام حسین(ع) برای عالم بیان می‌کند نقدگرایی و انتقادپذیری عالم است. عالم نسبت به آنچه می‌گوید و یاانجام می‌دهد به دیده نقد می‌نگرد و بر این باور است که شاید در سخن و رفتارش نقصی وجود داشته باشد؛ چراکه همواره خود را پیش از دیگری متهم می‌کند؛ زیرا می‌داند که علم او به حقایق؛ آنچنان تمام و کامل نیست، بلکه حتی اگر از برترین علوم برخوردار باشد نسبت به علم الهی بسیار اندک است. (اسرا‌ء، آیه 85)بنابراین، همواره احتمال می‌دهد که آنچه می‌گوید و انجام می‌دهد می‌تواند خلاف واقع و یا حقیقت باشد. همین خصیصه به او این امکان را می‌دهد که همواره درخواست افزایش علم را داشته باشد تا به حقایق نزدیک‌تر شده و از ملکوت چیزهاآگاه شود. از این رو از سوی خداوند حتی به پیامبری که ماذون به علم غیب الهی است، فرمان داده می‌شود که این دعا را داشته باشد: رب‌زدنی علما؛ پروردگارا بر دانش و علمم بیفزا. (طه، آیه 114)

پیامبر(ص) نیز همواره خواهان علم بود که موجب حقیقت‌شناسی شود.از این رو می‌فرماید:اللهم ارنی الاشیاء کماهی؛ خدایا حقایق چیزها را چنانکه هست به من بنمایان! امام حسین(ع) می‌فرماید عالم باید همواره آماده باشد تا سخن و اندیشه خود را بر ترازوی نقد دیگران قرار دهد و از این آمادگی برخوردار باشد که سخن و اندیشه‌اش نقد شود بلکه حتی بخواهد که دیگران سخنان و اندیشه‌اش را نقد کنند. به این معنا که می‌بایست علم و دانش خویش راعرضه دارد تا دیگران به نقد آن بپردازند و سره از ناسره را جدا سازند، حتی اگر به نظر شخص، آنچه دیگران ناسره و نادرست یافته‌اند، درست باشد، ولی اجازه دهد تا احتمالات دیگری که دیگران درباره اندیشه و سخن او دارند بداند و بشنود و درباره آن تفکر و تامل نماید؛ چرا که در چنین حالتی است که انسان از جزم‌اندیشی بدون پشتوانه علمی بیرون می‌آید و هنگامی هم که به جزم در اندیشه رسید در آن صورت مبتنی بر شنیدن افکار و اندیشه‌های دیگران و همراه با آگاهی از احتمالات نادرستی در سخن و اندیشه‌اش است پس در مقام عزم بر عملی ساختن اندیشه‌اش دیگر تردیدی نخواهد داشت؛ چرا که همه ملاحظات و احتمالات را دیده و شنیده است. این چنین نقدپذیری به معنای همراهی با دیگران در عقول و اندیشه‌هایشان است و شخص در حقیقت به خود امکان می‌دهد تا از عقول و اندیشه‌های دیگران بهره‌مند شود و سپس براساس موازین، آن را بسنجد و داوری نهایی کند.

همچنین از این حدیث این معنا به دست می‌آید که عالم حقیقی از نظر امام حسین(ع) کسی است که حتی پیش از سخن گفتن و حدیث کردن، به ارزیابی و سنجش آن بپردازد و با نقد آن بکوشد تا سخنی سدید و استوار بر زبان آورد که هیچ‌گونه نقدی بر آن وارد نباشد یا از کمترین نقد واقعی رنج ببرد. پس تفکر و نقد اندیشه، پیش از بر زبان آوردن آن یکی از خصلت‌های عالمان است. عالم کسی است که پیش از دیگران به نقد خود و اندیشه‌هایش اقدام کند وهر سخنی را بر زبان نیاورد. پس به تعبیر قرآن در بیان اندیشه‌ها عجله نمی‌کند و می‌کوشد تا پیش ازگفتن همه جوانب آن را بسنجد و ارزیابی کند؛ چرا که از نظر قرآن یکی از آسیب‌ها و آفات علم آن است که انسان پیش از نقد و سنجش اندیشه براساس معیارهای متقن و استوار آن را بر زبان جاری سازد. (کهف، آیات 65 تا 78)
اصولا هواهای نفسانی اجازه نقدپذیری به انسان را نمی‌دهد از این‌رو یکی از آفات علم همین تأثر عالم از هواهای نفسانی است که موجب کبر و غرور بی‌جا می‌شود و نقدپذیری را از انسان سلب می‌کند. بسیاری از کسانی که پس از عالم شدن حتی به علوم ربانی و لدنی، گرفتار سقوط شده‌اند مشکل هواهای نفسانی آنان بوده که خود را در جایگاه برتری قرار می‌دادند که سخن دیگری را نمی‌پذیرفتند و پرخاشگری می‌کردند و نقد دیگران را برنمی‌تابیدند. (اعراف، آیات 175 و 176)
2. روش شناسی و آگاهی از نظرات گوناگون: از دیگر خصلت‌های عالم آن است که به فنون و هنرهای نظریه‌پردازی و تعمق در اندیشه‌ها آگاهی داشته باشد. اگر انسان بخواهد حقیقت را چنان که هست دریابد و عالم به حقایق باشد می‌بایست هنرها و روش‌های آن را بشناسد؛ چرا که هر کسی با روشی به حقیقت دست می‌یابد.آگاهی انسان به فنون و هنرهای حقیقت‌شناسی، به انسان کمک می‌کند که در نظریه‌شناسی و نظریه‌پردازی استاد شود و بتواند از نظرات دیگران در چارچوب درستی بهره‌مند شود.
تعمق در هر علم و دانشی نیازمند آگاهی به روش‌های آن علم است. برای هر علمی فن و هنر و روشی است که می‌بایست به آن توجه کرد و با بهره‌مندی از آن به نظر و نظریه‌های مطرح پرداخت و امکان آن را یافت که در مسیری درست حقیقت را در هر علمی به‌دست آورد.

اگر انسان در مسایل عقلانی بخواهد تأمل و نظری داشته باشد و حقیقت علوم عقلانی را به‌دست آورد و صاحب‌نظر باشد می‌بایست از روش تعقل بهره‌مند شود و از علوم منطق و فلسفه بهره گیرد. اگر بخواهد در مسایل تجربی و علوم آن وارد شود می‌بایست فنون و روش‌ها و هنرهای نقد آن را بشناسد و از طریق تحلیل و تجزیه و تجربه وارد شود و یا در علوم انسانی می‌بایست از راه‌ها و روش‌های خاص آن بهره گیرد. همچنین در علم فقه و مسایل آن می‌بایست از هنر و روش‌های آن بهره‌مند شود.بنابراین زمانی عالم می‌تواند موفق شود که برای آگاهی و نظریه‌پردازی و تأمل عمیق در هر علم و دانشی از هنرها و روش‌های آن استفاده کند. پس در علوم عقلانی با بهره‌گیری از فنون و روش‌های حسی و آزمایشگاهی هرگز نمی‌توان به حقیقت رسید؛ چنان که با روش عقلانی نمی‌توان در علوم حسی و تجربی صاحب‌نظر شد و حقیقت را کشف کرد و بدان آگاه شد.بنابراین لازم است که عالم در نظر کردن و تأمل و دقت عمیق علمی در هر دانش و علمی از فنون آن علم برای کشف حقیقت استفاده کند.
از نظر امام حسین(ع) آگاهی از نظرات مختلف دیگران برای کشف حقیقت و همچنین آگاهی نسبت به روش‌ها و فنون علوم مختلف برای کسب حقیقت از اموری است که یک عالم بدان متصف است و منش و روش او این گونه است که قبل از دیگران به نقد اندیشه خود پرداخته و اگر سخنی گفت نقدپذیر است و از سوی دیگر به فنون و روش‌های حقیقت در هر علمی آگاه بوده و از نظرات دیگران سود می‌برد.

*****************************************************************

عذرخواهي در قرآن و روایات

البته براي بسياري از مردم، عذرخواهي سخت است و بدتر اين كه براي برخي ديگر حتي عذرتراشي و بهانه جويي آسان مي باشد. جامعه ايماني بايد به گونه اي تربيت شود كه عذرخواهي براساس نيت پاك و خلوص (توبه، آيات 19 تا 39) انجام گيرد و از عذرتراشي بيرون رود؛ زيرا عذرتراشي نه تنها كار را به سامان نمي رساند بلكه سخت تر و بدتر مي كند. بنابراين مي بايست صادقانه و خالصانه عذر تقصير آورد و توبه خويش را به نمايش گذاشت و تمرد و طغيان را در نفس و جان خويش توبيخ كرد.خداوند در آيات 31 تا 51 سوره قيامت به اين نكته توجه مي دهد كه ارزش عذرخواهي در اين است كه در زمان خود اتفاق بيفتد و اين اندازه طولاني نشود كه ديگر ارزش خود را از دست دهد.
كاري نكن تا پوزش بخواهيانسان نبايد كاري كند كه مجبور به عذرخواهي شود. اگر كارهاي انسان همواره معروف و خير و پسنديده باشد، نيازي به عذر و پوزش نيست. اما به هر حال انسان در شرايطي قرار مي گيرد كه لازم است كه عذر بخواهد. در اين جاست كه پذيرش پوزش از سوي ديگران به عنوان احسان تلقي مي شود. در داستان خضر(ع) و موسي(ع) اين مطلب مورد توجه قرارگرفته است كه قطع هرگونه رابطه بايد براساس دليل و عذر مقبولي باشد. از آن جايي كه موسي(ع) متعهد شده بود كه تا پايان همراهي پرسشي نكند، اما تخلف وي موجب شد تا حضرت خضر(ع) عذر موجهي براي جدايي داشته باشد. (كهف، آيات67و 87) اما اگر اين عذرخواهي پس از زمان طولاني اتفاق افتد يا به معنايي عذرتراشي باشد، در اين گونه موارد عذر پذيرفته نمي شود (نساء، آيه79) و يا عذر كساني كه تمام زشتي ها را تا جايي كه مي توانند انجام مي دهند و هنگام ناتواني عذر مي تراشند، پذيرفته نخواهد شد. (توبه، آيات 26تا 66 و نيز آيات24و 34 و روم، آيات75 و نيز غافر، آيه25 و قيامت، آيات31تا 51)
اما درباره كساني كه مي دانيد در اثر خطا و اشتباهي گناهي مرتكب شده اند مي بايست تا جايي كه امكان دارد حتي براي انجام عمل و كارشان توجيهاتي تراشيد تا شخص خود را بيابد و از اشتباه خود درس گيرد. امير مؤمنان علي(ع) در اين باره فرمودند: اقبل عذر اخيك، و ان لم يكن له عذر فالتمس له عذرا؛ عذر براي خود را بپذير، و اگر او عذري نداشت برادر خطاي او عذري بتراش. (بحارالانوار، ج47، ص165) البته چنان كه گفته شد، انسان بايد كاري نكند كه مجبور به پوزش باشد.

از اين رو پيامبر(ص) مي فرمايد: اياك و ما تعتذر منه؛ فان فيه الشرك الخفي؛ زنهار از كاري كه به سبب آن پوزش بخواهي؛ زيرا در اين كار شرك پنهان، است. (بحارالانوار؛ ج87، ص200، ح82.) و اميرمؤمنان مي فرمايد: اياك و ما تعتذر منه؛ فانه لايعتذر من خير؛ زنهار از كاري كه به سبب آن پوزش بخواهي؛ چرا كه از كار خوب پوزش خواهي نمي شود. (بحارالانوار: ج17، ص369، ح91) بنابراين بهتر است كاري كرد كه نيازمند پوزش نباشد، چرا كه عزت آدمي در آن است. امير مؤمنان مي فرمايد: الاستغناء عن العذر أعز من الصدق به؛ نياز نيافتن به پوزش خواهي، عزت بخش تر از پوزش خواهي موجه است. (نهج البلاغه، الحكمه 923)
از آن حضرت در نامه اي به حارث همداني آمده است: و احذر كل عمل اذا سئل عنه صاحبه انكره أو اعتذر منه، و لا تجعل عرضك غرضا لنبال القول؛ بپرهيز از هر كاري كه اگر از كننده آن درباره اش بازخواست شود، انكارش كند و يا پوزش خواهد و آبروي خود را آماج تيرهاي سخن مردم قرار مده. (نهج البلاغه، نامه96)
پذيرش عذر، امري پسنديده است. بنابراين اگر كسي عذر و پوزش خواست بايد پوزش وي پذيرفته شود. خداوند در آيه199 سوره اعراف به پيامبر(ص) فرمان مي دهد كه عذر خطاكاران را بپذيرد و آنان را به سبب بدكاري شان مواخذه نكند. (مجمع البيان، ج3و 4، ص787) زيرا پذيرش عذر مؤمنان معذور، تبلور غفران و رحمت الهي است. (توبه، آيات68 و 19 و نيز نحل، آيات106 و 110) از امام حسن مجتبي(ص) روايت است كه فرمود: در انتقام گرفتن شتاب مكن و راهي براي پوزش خواهي و عفو باقي بگذار. بنابراين، اگر عذري آورد از وي بپذيريد و اگر مؤمن است حتي براي كارش خودتان عذري بتراشيد و او را مواخذه نكنيد؛ زيرا اين گونه احسان و ايثار موجب مي شود تا روابط اجتماعي گرم تر و صميمي تر شود و الفت ميان افراد آن افزايش يابد و كينه ها و دشمني ها به صلح و صفا و مهر و محبت تبديل گردد. اولين وظيفه هر انسان مؤمن در جامعه ايماني اين است كه تحمل اشتباه دوستان را داشته باشد. حضرت علي(ع) مي فرمايد: لغزش دوستت را تحمل نما براي زماني كه مي خواهي دشمنت را متقاعد كني.»

ارزش و فضیلت عفو و گذشت

امام‌حسین(ع) فرمود: ان اعفی الناس من عفی عن قدره با گذشت‌ترین انسان کسی است که با داشتن قدرت عفو کند. (فرهنگ سخنان امام‌حسین(ع) محمد دشتی ص36) یکی از اساسی‌ترین ارزشها و مکارم اخلاقی در زندگی اجتماعی و روابط انسانها گذشت از خطاهای دیگران و پذیرش عذر آنان است. این ویژگی می‌تواند دشمنی‌ها را ریشه‌کن کند و محبت و دوستی و اتحاد درپی داشته باشد. زیرا آدمیان در روابط اجتماعی و در تعامل با یکدیگر بطور قطع دچار اشتباه و حتی ظلم نسبت به همنوعان می‌شوند. لذا به منظور صیانت از استحکام روابط فیمابین، عذرخواهی‌ها را پذیرا باشیم. بدین نحو کینه‌ها و دشمنی‌ها و نزاع‌ها جای خود را به دوستی‌ها و مهربانی‌ها و همدلی‌ها خواهد داد. عفو و گذشت ضد انتقام گرفتن و عوض درآوردن است. علی(ع) فرمود: انتقام گرفتن از زشت‌ترین کارهای فرد توانمند است و شتاب کردن در انتقام، شیوه فرومایگان می‌باشد. (غرر ج2 ص519)
فضیلت گذشت
در مقابل، گذشت نمودن از جمله بهترین صفات نیک انسان متعالی است . البته بدیهی است که گذشت در جایی صحیح است که آدمی از حق شخصی خود بگذرد. اما حق دیگری و یا حقوق عمومی به شخص مربوط نمی‌شود که از آن بگذرد. حضرت موسی عرض کرد: پروردگارا! کدامیک از بندگانت پیش تو عزیزتر هستند؟ فرمود: آن کس که به وقت قدرت عفو کند. امام سجاد(ع) فرمود: روز قیامت خدا اولین و آخرین را در یک بلندی جمع می‌کند. سپس منادی ندا می‌کند که کجایند اهل فضل؟ گروهی برمی‌خیزند، ملائکه می‌گویند: فضل شما چیست؟ گفتند:

1) هرکس از ما دوری می‌کرد ما به او نزدیک می‌شدیم. 2) هرکس ما را محروم می‌کرد ما به او بخشش می‌کردیم. 3) هرکس به ما ظلم می‌کرد او را می‌بخشیدیم. فرشتگان می‌گویند: راست گفتید، داخل بهشت شوید. بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی احسن الی من اسا (معراج السعاده ص206) امام حسین(ع) فرمود: اگر مردی در این گوشم (اشاره به گوش راست) مرا دشنام دهد و در گوش دیگرم (اشاره به سمت چپ) از من پوزش بخواهد، عذر او را می‌پذیرم. زیرا که امیرالمؤمنین(ع) برایم از رسول‌‌الله نقل کرده است: بر حوض کوثر وارد نمی‌شود کسی که پوزش مردم را قبول نکند. اعم از اینکه عذرش موجه باشد یا غیرموجه. (فرهنگ سخنان امام‌حسین(ع) ص291)
تحول یافتن مرد شامی
شخصی بنام عصار‌بن مصطلق از شام به مدینه آمد. وقتی پرسید که این مرد کیست که آنجا نشسته گفتند: حسین بن‌علی است. با توجه به تبلیغات سوئی که علیه اولاد علی(ع) در ذهنش بود هرچه می‌توانست به حضرت بد و بیراه گفت. امام بدون ناراحتی و خشم نگاهی محبت‌آمیز به او انداخت و پس از تلاوت آیه خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین اعراف199 به او گفت: ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده‌ایم. گویا از شام آمدی؟ من با این اخلاق مردم شام آشنایی دارم. تو در شهر غریبی. اگر می‌خواهی با مسکن و پوشاک و پول و... پذیرائی کنیم. آن مرد که انتظار چنین برخوردی نداشت چنان منقلب شد که گفت آرزو داشتم زمین شکافته می‌شد و فرو می‌رفتم که این‌طور ندانسته گستاخی کردم. تا آن ساعت حسین و پدرش پیش من از منفورترین مردم بودند و از آن ساعت محبوب ترین مردم برای من شدند. امام نیز چون آثار پشیمانی را در من دیدند فرمودند: امروز سرزنش و گناهی بر شما نیست. بروید خدا شما را می‌آمرزد که او از هر رحمت آورنده‌ای مهربان‌تر است. (داستان راستان ص46) مردی به پیامبر(ص) گفت: خدمتکاری دارم که گاه اشتباه می‌کند و گاه اصلاً کارم را انجام نمی‌دهد. بفرمایید حد و مرز گذشت کردن چه اندازه است؟ حضرت فرمود: از طلوع آفتاب تا غروب آن، حد و مرز عفو و گذشت کردن 70 بار است. (عبرت آموز‌ ص216) رسول اکرم(ص) فرمود: هر کس پر گذشت باشد عمرش طولانی می‌شود. (میزان‌الحکمه ج2ص698)

چگونه اهل عفو و گذشت شويم

يكي از فضيلت هاي اخلاقي، عفو و گذشت از خطاها، اشتباهات و گناهان ديگران است. خداوند اين فضيلت اخلاقي را از مصاديق احسان برشمرده و كساني را كه اهل عفو و گذشت هستند، به عنوان محسنان و نيكوكاران شناخته و معرفي كرده است. همگان دوست دارند كه اهل احسان و گذشت باشند، ولي به علل و عوامل دروني و بيروني نمي توانند اين منش را بويژه در موارد خاص داشته باشند؛ چرا كه خشم و لذت انتقام چنان آدمي را فرا مي گيرد كه ديگر به چيزي جز انتقام نمي انديشد. بارها شنيده ايم كه گذشت از بزرگان است و عفو در هنگام قدرت، شيرين. با اين همه، گفتن آن بسيار آسان و عمل بدان بسيار سخت است؛ چرا كه شرايط به گونه اي رقم مي خورد كه عفو و گذشت، امري ناشدني و دور از دسترس به نظر مي رسد.
ارزش عفو و گذشت هر كسي به طور طبيعي دچار خطا و اشتباهي مي شود؛ چرا كه عصمت تنها از آن شمار اندكي از انسانهاي وارسته است و دست يابي به آن براي ديگران در يك فرآيند پيچيده و سختي امكان پذير است. بنابراين همه ما به نوعي عفو و گذشت را تجربه كرده ايم. اين بدان معناست كه همه ما به نوعي تجربه تلخ خطا و اشتباه و تنبيهات و مجازات هاي آن را داشته و به همان اندازه طعم شيرين عفو و گذشت را همانند مزه كودكي در خاطره ها داريم.در هنگام خطاها و اشتباهات همان اندازه كه از خود شرمگين هستيم، از ديگران اميد عفو و گذشت را داريم. از اين رو همواره از عفو به عنوان يك ارزش انساني سخن مي گوييم و اوج آن را زماني مي دانيم كه گناهي بزرگ را مرتكب شده باشيم. در آن زمان است كه عفو و گذشت به عنوان يك فضيلت خود را نشان مي دهد؛ چرا كه در اين موارد است كه گذشت دشوار مي شود و احسان و نيكوكاري واقعي، رخ مي نمايد و مدعيان فضيلت عفو، از اهل احسان شناخته مي شوند.

از نظر قرآن،عفو و گذشت از سوي اولياي دم، بويژه در حال قدرت بر انتقام از قاتل و دسترسي به انجام قصاص، امري ارزشمند دانسته شده است؛ (بقره، آيه 178) چرا كه عفو در چنين حالتي يكي از كارهاي بسيار پسنديده و معروفي است كه تنها از اهل رحمت برمي آيد.(همان) با آن كه از نظر قرآن در حوزه مباحث و مسايل حقوقي، مقابله به مثل و قصاص به عنوان يك حق اثبات شده، ولي از آن جايي كه روابط اجتماعي و انساني را تنها حوزه حقوق و قوانين عقلاني، تعيين نمي كنند، بلكه مهم ترين معيار در زندگي اجتماعي و تعاملات و روابط اجتماعي، احسان و عواطف انساني است، از اين رو قرآن به عفو و گذشت به عنوان يك معيار اخلاقي نه حقوقي تاكيد مي ورزد و بر ارزشمندي آن پا مي فشارد. جامعه انساني هر چند كه با قوانين عقلاني و حقوق مي تواند قوام يابد و پايدار بماند، ولي هرگز نمي تواند جامعه كامل انساني را ايجاد نمايد و لذا قرآن هر چند بر حقوق به عنوان مبناي جامعه تاكيد مي كند ولي بر احسان به عنوان مبناي كمال جامعه انساني تاكيد بيش تري مي نمايد
اولويت اصول اخلاقي بر اصول حقوقيدر جامعه نيز آن چه كمال جامعه انساني بويژه قرآني و ايماني را مي سازد، مجموعه اصول اخلاقي و آداب اجتماعي است كه بر پايه عواطف انساني سامان دهي شده است. اين اصول اخلاقي و آداب، فراتر از حقوق با خاستگاه عقل و عقلاء است كه روابط انساني جامعه را سامان مي دهد و آن را به سوي مودت، همگرايي، همدلي و احسان و ايثار در روابط اجتماعي سوق مي دهد.از اين رو خداوند با آن كه حقوق متقابل مردم را اثبات مي كند و از حق قصاص و مقابله به مثل به عنوان يك حكم عقلاني و شرعي ياد مي كند، ولي با اين همه محور تعاملات انساني و روابط اجتماعي را احسان و عواطف قرار مي دهد و در همان جايي كه از قصاص به عنوان يك حق سخن به ميان مي آورد، بي هيچ درنگي از عفو و گذشت به عنوان عمل اخلاقي مورد پسند و عرف شناخته شده زيبا و كامل سخن به ميان مي آورد و عفو و گذشت از قصاص را نشانه اي از رحمت و مهرباني انساني مي داند و خواهان عمل به آن مي شود. (بقره، آيه 178) خداوند به صراحت اعلام مي كند كه حقوق تنها به عنوان عامل حل اختلافات بغرنجي است كه افراد حاضر نيستند تا براساس عواطف انساني عمل كنند.

آثار و آداب عفو و گذشت از خطاي ديگران اصولا شيوه قرآن در بيان احكام و ديگر آموزه هاي دستوري اين است كه براي تشويق مخاطب و مكلف، به آثار و پيامدهاي هر وظيفه و مسئوليتي مي پردازد و كاركردها و تأثيرات دنيوي و اخروي هر عملي را به مخاطب بيان مي كند. از اين رو همه احكام اثباتي و يا سلبي از نظر قرآن داراي منافع و مصالح و يا مضرات شناخته شده و يا ناشناخته عقلي و عقلايي و شرعي است.
عفو خداوندي و عفو مردمي از آن جايي كه مصاديق كلي عفو و گذشت در قرآن به دو دسته اصلي عفو خداوندي و عفو مردمي تقسيم مي شود لازم است به دو نوع متفاوت از فلسفه عفو توجه كرد. عفو از سوي خداوند براي ترغيب بندگان به شكرگزاري و سپاس صورت مي گيرد و خداوند با هدف ايجاد انگيزه هاي گرايش خلق به سوي خالق در مقام ربوبيت، به گذشت از خطا و گناهان خلق اقدام مي كند و با آن كه بنده مستحق مجازات و تنبيه سريع دنيوي و يا اخروي است از وي مي گذرد و شخص را به گناه و خطايش نمي گيرد. اين معنا را مي توان از آيات 51 و 52 سوره بقره به دست آورد كه به فلسفه و علت عفو و گذشت از سوي خداوند اشاره دارد. اما هدف و فلسفه اي كه قرآن براي گذشت و عفو مردم از يك ديگر بيان مي كند، عبارت از دست يابي بندگان به تقوا و پرهيزگاري است.
قرآن در بسياري از آيات، موارد زيادي را به عنوان آثار تقوا برمي شمارد كه از آن جمله مي توان به بصيرت و بيداري انسان از خطر ابليس و شياطين (اعراف آيه 201) و بصيرتي خاص كه مي تواند بدان، حق را از باطل بازشناسد (انفال آيه 29) و دانش و تعاليم ويژه الهي (بقره آيه 282)، نور و روشنايي ويژه خدايي در زندگي (انبياء آيه48 و حديد آيه 28) و ولايت الهي (يونس آيات 62 و 63 و جاثيه 19) تقرب به خدا و مقامات عالي و كمالي انساني (آل عمران آيه 15 و مائده آيه 27 و 35 و حجرات آيه 13و قمر آيه 54 و 55) جلب محبت خداوند (آل عمران آيه 76 و توبه آيه 4 و 7) و حكمت خاص (مريم آيه 12 و 13) و حتي حكومت (اعراف آيه 128) پيروزي در دنيا و نصرت و ياري خدا (آل عمران آيات 123 تا 126) و تأخير اجل و مرگ انسان (نوح آيه 3 و 4) و ده ها اثر و كاركرد دنيوي و اخروي اشاره كرد.

منشا و خاستگاه عفو خدا در تحليل قرآني عفو خداوند ريشه در حلم الهي دارد. حلم به معناي نگهداري نفس و طبع از هيجان غضب است. هر چند كه در كاربردهاي قرآني به معناي عقل نيز آمده است.تفسير آن به عقل، در حقيقت از اين جهت است كه مسبب عقل و از دستاوردهاي آن است (مفردات، ص 253، ذيل واژه حلم)
از آن جايي كه حليم، از اسما و صفات خداوند و به معناي مهلت دادن و شتاب نكردن بر عقوبت نسبت به گناه است. ]روح الارواح في شرح اسماء الملك الفتاح، ص 280؛ مجمع البيان، ج 1-2، ص 569[ مي توان گفت در انسان نيز مي تواند اين فضيلت انساني منشا و خاستگاه عفو و گذشت از خطا و اشتباه ديگران شود كه خود منشأ دست يابي به تقوا و صدها اثر و كارد آن است. قرآن، خداوند را دوازده بار در آيات بقره (225 و 235 و263)؛ آل عمران(155)؛ نساء(12)؛ مائده(101)؛ توبه(114)؛ حج(59)؛ اسراء(44)؛ احزاب(51)؛ فاطر(41)؛ تغابن(17) ستوده است كه همه مرتبط با عفو و گذشت از خطاها و گناهان بشر است. مشيت و اراده الهي از ديگر علل و عواملي است كه قرآن به عنوان منشأ عفو و گذشت خداوند مطرح مي كند. (شورا آيات 33 و 34) به نظر مي رسد كه انسان مي تواند با اراده خويش نيز اين گونه عمل كند و از خطا و اشتباه ديگران درگذرد.

علل و عوامل ديگري چون فضل (آل عمران 152) و ولايت (بقره آيه 286) و مغفرت (آل عمران 152 مائده 101) به عنوان خاستگاه و منشأ عفو و گذشت الهي نسبت به خطا و اشتباه و گناهان مردم مطرح شده است كه انسان آن را در خود افزايش دهد تا بتواند با دست يابي به مقام عفو و گذشت، به مقام تقوا و متقين برسد و از آثار بي شمار آن در دنيا و آخرت بهره مند شود. برخي از موارد عفو و گذشت به عنوان تكليف و مسئوليت بيان شده است كه از جمله آن ها عفو از خطاكاران از سوي پيامبر به عنوان حاكم دولت اسلامي است (آل عمران 159 مائده 12 و 13 و حجر 85)پيامبر در اين موارد ماموريت مي يابد تا از خشونت نسبت به خطاكاران داخلي و خارجي درگذرد. اين بدان معناست كه دولت مي بايست در حق مردم با نگاهي همراه با عطوفت و مهرباني و به دور از خشونت رفتار نمايد.
عوامل عفو در مردم انساني كه بخواهد به مقام عفو و گذشت دست يابد و از متقين گردد، مي بايست حلم و عقل را در خود تقويت كند و خود را به انساني حليم تبديل نمايد. شخص با حلم و مقداري فضل و اراده قوي مي تواند اميدوار باشد كه نسبت به خطاهاي ديگري چشم پوشي كند. اما اين امور زماني بروز و ظهور مي يابد كه شخص خود اهل ايمان باشد، از اين رو در آيات 36 و 37 شورا، خداوند به نقش ايمان در غلبه انسان بر هيجانات دروني و گذشت از خطاي ديگران توجه مي دهد. به اين معنا كه ايمان واقعي ايماني است كه شخص را بر مديريت و مهار نفس توانمند مي سازد و اجازه نمي دهد كه عواطف و احساسات به گونه اي بروز كند كه نتواند از خطاي ديگري بگذرد.

اگر در خداوند سخن از مشيت بوده، در آيه 43 شورا به اراده قوي انسان به عنوان يكي از علل و عوامل اصلي براي توانمندي انسان بر عفو و گذشت از انتقام اشاره مي شود تا دانسته شود كه انسان نيز اگر اراده و خواست قوي داشته باشد مي تواند اميدوار باشد كه از خطاي ديگران در گذرد و با ايشان از در عفو و گذشت وارد شود. در اين آيات و نيز 34 و 35 فصلت به اين نكته توجه داده مي شود كه دارا بودن صبر و تحمل، موجب گذشت انسان ها در برابر بدي هاي ديگران مي شود. همين آيات به شكل كلي نيز تأكيد مي كنند كه انسان ها بايد با تقويت فضايل اخلاقي، خود را در مسير تعالي قرار دهند كه از جمله آن ها عفو و گذشت از خطاي ديگري است كه اين امر خود منشأ دست يابي به تقوا و آثار بي شمار آن است.
موارد عفو عفو و گذشت به ويژه نسبت به جاهل و رفتارهاي جاهلانه وي سزاوار است. اين مطلب به ويژه از سوي صاحبان قدرت بيش تر مورد تأكيد قرار گرفته است. (اعراف 199 و قصص 52 و 55). عفو و گذشت هم چنين نسبت به فرزندان (تغابن 14)برادران (يوسف 88 تا 92) و همسران (تغابن 14) بيش از هر موردي لازم و ضروري است؛ زيرا هدف از آن افزايش ارتباط و تحكيم خانواده و اصول آن است. انسان ها همانگونه كه مي بايست از گناه و خطاي ديگري درگذرند. (مائده 95) بايد نسبت به حقوق خويش نيز اهل گذشت و عفو باشند و با آن كه داراي حقوقي هستند ولي مي توانند با چشم پوشي از آن حقوق، دلي را به دست آورند و مردمي را جلب و جذب نمايند. (نساء 149 و مائده 44و 45 و فرقان 63)

هركسي كه در اجتماع با تنش ها و چالش هايي روبه رو مي شود و به سبب برخي از شرايط رواني و روحي با افراد پرخاشگر و ستيزه جو و اهانت كننده مواجه مي گردد، دراين زمان عفو و گذشت مي تواند موجبات تعديل رفتاري شخص را فراهم آورد و نوعي تعادل شخصيت رابه توهين كننده ببخشد و فرصت هايي نيز براي بازسازي رفتاري فراهم آورد(فرقان 63 و نيز نساء 128) در روابط خانوادگي و اجتماعي گذشت از حقوق شخصي به قصد استمرار و استحكام روابط همسري و يا اجتماعي بسيار مهم و اساسي است؛ زيرا پافشاري بر حقوق گاه موجب مي شود تا اختلافات از دايره و سطح قابل مهار بيرون رود و تنشها را افزايش دهد. (نساء 92) عفو از ديه (نساء 92) ظلم و ستم(بقره آيه 51 و 52) ظهار (مجادله آيه2) قصاص (بقره آيه 178 و مائده آيه45) و امور مالي به ويژه در حوزه خانواده (بقره 237) از مهمترين مواردي است كه قرآن براي عفو و گذشت انسانها نسبت به يكديگر بيان مي كند.

آداب عفو قرآن اموري را به عنوان آداب عفو و گذشت مطرح مي كند كه براي دستيابي به مقام تقوا بسيار موثر است. ازجمله اين آداب مي توان به ترك سرزنش خطاكار و مدارا با او (بقره آيه 109 و مائده آيه 13 وتغابن آيه14) بخشايش و پوشاندن خطا و عدم طرح آن حتي به شكل كنايه و رمزي (نساء آيه 99 و تغابن آيه14و يوسف آيه88 تا 92) ترك درگيري و اعراض از آن به ويژه با جاهلان (اعراف آيه 199 و زخرف آيه 89) اشاره كرد. عفو و گذشت بايد همواره به شيوه اي باشد كه موجبات تحقير و خواري و ذلت عفوشونده را در پي نداشته باشد. اين مسئله به ويژه دربرخي از موارد، خطايي بسيار مهم و اساسي است. از جمله عفو و گذشت از خويشان و خانواده كه بايد همراه با زيبايي و نيكي باشد. (حجر آيه85)، چنين عفوي از ارزش و جايگاه بسيار بلندي برخوردار است. هرچند كه از نظر قرآن همه اشكال عفو امري پسنديده و ارزشي و نيكو است. (بقره آيه 178 و 237 و 280 و نحل آيه 126 و آل عمران آيه 152)
آثار عفو افزون بر اين كه عفو موجب دستيابي شخص به مقام متقين مي شود همچنين موجب مي شود تا شخص به چيزهاي ديگري نيز برسد. از جمله آن كه از محبت خاص خداوند بهره مند مي شود (آل عمران آيه 134 و مائده آيه 13) و زمينه دوستي وي با خلق فراهم مي آيد (فصلت آيه34) همچنين از گذشت الهي (نساء آيه149) و دريافت سلام خاص خداوند (فرقان آيه 63 تا 75) و رحمت كريمانه وي (نور آيه 22 و تغابن آيه 14) نيز بهره مند مي گردد.شخص با عفو و گذشت به مقام صابران(نحل آيه126)و نيكوكاران و محسنان (آل عمران آيه 134) و متقين (همان و نساء آيه 128 و بقره آيه 187 و 237) دست مي يابد. به نظر مي رسد كه عفو و گذشت آثار شگرفي در حوزه دفع و رفع بلا نيز داشته باشد. اين مطلب را مي توان از آيات 126سوره نحل و نيز 30 سوره شورا به دست آورد. خداوند در آيه 45 سوره مائده عفو جاني را عاملي مهم براي كفاره گناهان شخص مي شمارد كه خود بيانگر تاثير آن در رفع بلاست؛ زيرا بسياري از بلاها ريشه در گناهان دارد. اگر گناهان شخص تكفير شود بلاها نيز از او و خانواده اش دفع مي شود و يا رفع مي گردد.

گذشت، بهتر از مقابله به مثل عمل به اصول اخلاقي به جاي اصول حقوقي زماني كه در اوج اقتدار و قدرت انجام بگيرد بسيار زيباتر و دلنشين تر است. از اين رو خداوند در آيه 60سوره حج به مسلماناني كه از سوي دشمنان مورد ستم قرار گرفته اند، توصيه مي كند كه در صورت تمكن و قدرت مقابله به مثل، از انجام آن خودداري كنند و دشمنان ستمگر را مورد عفو و گذشت قرار دهند؛ چرا كه از نظر خداوند همواره تحمل در برابر عمل ناشايست ديگران و عفو وگذشت از ايشان، بهتر از مقابله به مثل است (نحل، آيه 126 و مومنون، آيه 96 و فصلت، آيه 34 و شوري، آيه 40 و نيز تفسير التبيان، ج 7، ص 393)به هرحال عفو و گذشت به عنوان بنياد تقويت روابط اجتماعي و كمالات انساني، امري مورد پسند و تاييد و تاكيد خداوند است (نحل، آيه 126) و حتي به پيامبر(ص) فرمان مي دهد تا همواره مبناي روابط خود حتي با دشمنان را برپايه عفو و گذشت و عدم مقابله به مثل مگر در موارد خاص بگذارد. (مومنون، آيه 96 و فصلت، آيه 34) از اين رو خداوند فرمان مي دهد كه مقابله نكن.اگر خواستي مقابله كني به همان اندازه بكن و تعدي و تجاوز نداشته باش، ولي با اين همه اگر صبر و شكيبايي كني و از ديگران عفو و گذشت نمائي، اين امر پسنديده تر است. (همان و نگاه كنيد: تفسير كبير، فخر رازي، ج 7، ص289)
احسان، مقدم بر عدالت از نظر خداوند و قرآن، همواره عواطف انساني مقدم بر عقل انساني در روابط اجتماعي است و عقل انساني تنها زماني به كار مي آيد كه شخص فاقد عواطف قوي انساني است و منش اخلاقي در وي تقويت نشده و فضيلت هاي اخلاقي در جانش نفوذ و رخته نكرده است. دراين صورت است كه براي ايجاد تعادل و حفظ نظام احسن اجتماعي لازم است تا اصول عقلاني و حقوقي براي حل مشكلات و بحران هاي اجتماعي به كار گرفته شود.براين اساس در اسلام در حوزه روابط اجتماعي و بلكه در روابط با محيط زيست، احسان همواره برتر از عدالت است، هرچند كه نظام هستي بر پايه آن بنياد گذاشته شده است، چرا كه روابط انساني، تنها با احسان و ديگر فضايل اخلاقي است كه به رشد و بالندگي تمام و كمال خود مي رسد.همين گرايش به فضايل اخلاقي و تقدم آن بر عدالت در تفكر و انديشه اسلامي است كه انسان ها را اميدوار كرده تا خداوند با آنان به فضل و رحمت خويش معامله كند، نه بر پايه عدالت خويش؛ چرا كه اجراي عدالت در حق بشر به معناي خروج همگان جز شماري اندك از دايره ورود به بهشت مي باشد. (الهي عاملنا بفضلك و لاتعاملنا بعدلك)
راه هاي ايجاد و تقويت فضيلت احسان و عفو انسان به طور فطري به فضيلت هاي اخلاقي از جمله احسان و عفو گرايش دارد، ولي هر چه معرفت آدمي به اين امور بيش تر شود، به همان اندازه محبت و گرايش به آن تقويت مي شود. از اين رو مبناي پاداش هاي اخروي براساس معرفت است؛ بدين معني كه هرچه معرفت در آدمي نسبت به امري بيش تر شود، به همان اندازه عشق و محبت بدان افزايش مي يابد و هرچه محبت به امري فزوني يابد، اراده انجام عملي كه آدمي را به آن برساند قوي تر و عزم جدي تر مي شود و در نهايت رشد فكري و عملي افزايش مي يابد و به همان اندازه پاداش هاي الهي نيز بهتر و بيش تر مي شود.
1- توجه به قدرت و عفو الهي مهم ترين عامل در ايجاد و تقويت فضيلت اخلاقي چون عفو و گذشت آن است كه آدمي متوجه قدرت الهي شود.به اين معنا كه خداوند بر هر چيزي قادر و تواناست و اين توانايي خداوند در كنار حكمت و ربوبيت الهي به انسان مي فهماند كه هيچ چيزي از دايره ربوبيت و قدرت الهي بيرون نيست و خداوند كه مالك هر چيز و قادر بر هر كاري است، مي تواند حق شخص را به تمام و كمال استيفا نمايد. بنابراين نسبت به كساني كه بر او ظلم و ستمي روا مي دارند، عفو و گذشت روا مي دارد و او را به خداي قادر و توانا واگذار مي كند.بنابراين حتي در حق دشمنان دين و ايمان از كافران نيز چشم پوشي مي كند و اجازه مي دهد تا خداوند به حكمت و قدرت خويش آنان را بگيرد و مجازات و يا عفو كند؛ بويژه آن كه خداوند خود سفارش نموده است تا احسان كرده و مقابله به مثل نكند. (بقره، آيه109)

خداوند در آيه 149 سوره نساء به عفو و قدرت خويش توجه مي دهد و از مردم مي خواهد تا ايشان نيز از خطاها و گناه ديگران از آشكار و پنهان بگذرند و اهل گذشت باشند، چرا كه خداوند نيز اين گونه است كه در عين قدرت، اهل عفو و گذشت است. در حقيقت آگاهي و شناخت آدمي از نوع معامله خداوند با خطاكاران در دنيا، به انسان مي آموزد كه براي متاله (خدايي شدن) مي بايست همانند خداوند عمل كرد و در هنگام قدرت از خطاي ديگران گذشت و از مجازات ايشان چشم پوشيد. در حقيقت توجه آدمي به عفو الهي، خود عامل عفو از خطاي ديگران مي شود، چرا كه آدمي دوست مي دارد كه متاله و خدايي شود و همانند خداوند باشد و همه صفات و اسماي الهي را در خود فعليت بخشد. (نساء، آيه 149)
2- توجه به آخرت عامل مهم ديگر در ايجاد و تقويت روحيه گذشت و فضيلت عفو آن است كه آدمي متوجه به آخرت شود. به اين معنا كه عقيده به هدفداري خلقت و حكمت آفرينش در كنار ايمان به حتمي بودن قيامت، موجب مي شود تا شخص نسبت به ديگران عفو و گذشت داشته باشد، چرا كه مي داند قيامتي هست كه در آن به همه كارهاي ريز و درشت آدمي رسيدگي مي شود و براساس عمل و باور، به او پاداش داده مي شود. (حجر، آيه 85)
3- توجه به آمرزش خداوند از ديگر عوامل ايجادي و تقويت كننده مي توان به توجه انسان نسبت به آمرزش و غفران خداوند اشاره كرد. خداوند در آيه 22 سوره نور بيان مي كند كه اگر كسي دوست داشته باشد تا مورد آمرزش و مغفرت الهي قرار گيرد و خداوند به او رحم كند، مي بايست خود اين گونه باشد و در حق ديگران رحم و گذشت داشته باشد. به سخن ديگر: ارحم ترحم؛ اگر دوست داري مورد رحمت خداوندي قرار گيري، خودت نيز اهل رحمت و گذشت و مهرباني باش. بنابراين چشم داشت آدمي به غفران خداوندي در حق خود، عامل مهمي در تحقق و تقويت گذشت و عفو نسبت به ديگران مي شود.
4- نرم خويي و عواطف انساني البته روحيه نرم خويي و لطافت طبع آدمي خود از مهم ترين عوامل عفو و گذشت نسبت به خطاكاران است. از اين رو خداوند با اشاره به عواطف قوي انساني پيامبر(ص) و روحيه نرم خويي آن حضرت(ص) بيان مي دارد كه همين مسئله موجب شده تا ايشان از بسياري از خطاهاي ديگران چشم پوشي كند و مردم را دور خود جذب و جمع نمايد. به سخن ديگر، عواطف قوي انساني و روحيه نرمخويي موجب گذشت و نيز عامل جذب انسانها مي شود.
5- ناديده گرفتن خطاهاي كوچك از ديگر عواملي كه در ايجاد و تقويت روحيه گذشت و فضيلت اخلاقي عفو دخالت دارد، اين كه شخص از جرم هاي كوچك در گذرد تا به گذشت از جرم ها و خطاهاي بزرگ عادت كند. البته گذشت آدمي از خطاهاي كوچك ديگران موجب اين نيز مي شود تا خداوند از جرم ها و خطاهاي بزرگش بگذرد. به سخن ديگر، يكي از عوامل جذب رحمت ديگران و عفو و گذشت ايشان، ناديده گرفتن جرم هاي كوچك آنان است كه خود عامل اين مي شود تا ديگران نيز حتي از خطاهاي بزرگش درگذرند و از آن چشم پوشي كنند.
يك استثناء شناخت جايگاه و موقعيت و مناسبت عفو و گذشت بسيار مهم است.به اين معني كه گذشت بايد زماني صورت گيرد كه موجب تأثيرگذاري مثبت و تنبه و بازدارندگي شود و يا احتمال آن داده شود اما اگر عفو و گذشت از مجرم و خطاكار باعث شود كه او در جرم و خلافها و بي ادبي هاي خود جري تر و جسورتر شود و سوءاستفاده كند و يا عزت انسان را خدشه دار سازد و به عبارت بهتر گذشت و عفو، نتيجه عكس در برداشته باشد، در اين صورت عفو، كاري غيرعقلاني و غيرشرعي خواهد بود

خط قرمزهاي عفو و گذشت
البته گذشت و عفو در زماني پسنديده است كه اصل دين يا ايمان مردم در خطر نباشد؛ بنابراين مي توان براي عفو و گذشت نيز خط قرمزي را مشخص كرد و اينگونه نيست كه انسان در هر چيزي عفو و گذشت داشته باشد بخصوص در مسائل اجتماعي و مربوط به حقوق مردم و جامعه و دين گذشت عملي خائنانه خواهد بود. همان گونه كه خداوند برخي از گناهان را به شدت در همين دنيا عقوبت مي كند و براي آخرت نمي گذارد بايد شخص خطاكار در امور دين و اجتماع را به سرعت مجازات كرد. امام علي(ع) در بيان خط قرمز عفو مي فرمايد: جاز بالحسنه و تجاوز عن السيئه ما لم يكن تلما في الدين او وهنا في سلطان الاسلام؛ (بدي يا خوبي را) به نيكي پاداش ده و از بدي درگذر، به شرط آن كه به دين لطمه اي نزند يا در قدرت اسلام ضعفي پديد نياورد. (غررالحكم، ج3، ص373، ح8874)
آن حضرت به مؤمنان هشدار مي دهد كه در اجراي قاعده عفو و گذشت به اين نكته توجه داشته باشند كه هر باره هر كسي و هر عملي نمي بايست اين قاعده را اجرا كرد؛ چرا كه گاه اين امر مي تواند موجبات تشديد خلافكاري هاي شخص شود و نابهنجاري را در جامعه افزايش دهد. از اين رو هشدار مي دهد و مي فرمايد: ألعفو يفسد من اللئيم بقدر اصلاحه من الكريم؛ عفو و گذشت به همان اندازه كه در اصلاح شخص بزرگوار موثر است شخص فرومايه را تباه مي كند. (بحارالانوار، ج74، ص24)پس روشن است كه آنچه در مورد عفو و گذشت بيان شد بيشتر ناظر به مسائل و مراودات شخصي افراد جامعه است نه مسائل كلان جامعه و دين.

                                                                    وظیفه ما در قبال دیگران

می توان وظایفی که بر عهده هر یک از ما نهاده شده است را به دو قسم کلی تقسیم کرد: سلسله وظایفی که مربوط به خود ماست. یعنی خود ما باید چگونه رفتار کنیم؟ و وظایفی که نسبت به دیگران داریم. قسم دوم خود به چند بخش تقسیم می شود. بخشی از این وظایف مربوط به کسانی است که رفتارهای ناپسندی دارند. ما در مقابل آن ها چگونه باید رفتار کنیم؟ این رفتارهای ناپسند را به چند دسته می شود تقسیم کرد. یک دسته، رفتارهای ناپسندی است که مستقیما در حق ما نیست؛ ولی کار غلطی است که علنا انجام می شود. این دسته اعمال مربوط به باب امر به معروف و نهی از منکر است.
رفتارهای ناپسند در حق ما
اما یک سلسله از رفتارهای ناپسند، متوجه من می شود. من در مقابل چنین رفتارهائی چه عکس العملی باید نشان دهم؟ اینگونه از رفتارها را می توان به سه دسته تقسیم کرد: وظیفه دیگری است که رفتاری را در حق من انجام ندهد؛ ولی انجام داده است. مثلا همسایه است و نباید به همسایه اش ظلم کند ولی ظلم کرده است. وظیفه دیگری است که رفتاری را در حق من انجام دهد؛ ولی انجام نداده است؛ مثلا باید صله رحم کند ولی نکرده . وظیفه ای است که اخلاق اجتماعی اقتضای انجام آن را دارد؛ گرچه نه انجام آن واجب است و نه ترک آن حرام. مثلا به کمک دوستی احتیاج دارم؛ ولی او علیرغم توانائی، از این کمک، دریغ می کند.
دسته اول از اهمیت بیشتری برخوردار است. اینکه کسی نسبت به انسان ظلم کند، حقش را تضییع کند، مالش را تلف کند، به او توهین کند، آبرویش را بریزد، به طور کلی در حق او ظلم کند، در این موارد چه باید کرد؟ این مورد به توضیح بیشتری نیاز دارد لذا بعد از دسته دوم و سوم به آن می پردازیم.
وظیفه در قبال کسی که ترک وظیفه کرده
در مورد دسته سوم حضرت امیر(ع) می فرمایند: یعطی من حرمه در زمانی که او به تو احتیاجی داشت، فراموش کن که روزی تو را محروم کرده است و در مقابل، یاریت را از او دریغ نکن. اگر به کمک مالی محتاج شد، در حد توان به او کمک کن و فراموش کن که روزی تو نیاز مالی داشتی و او به تو کمکی نکرد.
در مورد دسته دوم مولا علی(ع) می فرمایند: یصل من قطعه اگر کسی از خویشاوندان ارتباطش را با من قطع کرد و این تکلیف- که بعد از احسان به والدین از واجب ترین تکالیف انسان هاست- را انجام نداد، وظیفه من در مقابل او چیست؟ من رحم او هستم و رحم، طرفینی است؛ ولی او به وظیفه اش عمل نکرد، چه بسا سالی گذشت و نیامد احوالی از خویش خود بپرسد، یا راه دوری بود یک تلفن نزد، در ایام عید تبریکی نفرستاد و خلاصه حداقل صله رحم را بجا نیاورد و طوری رفتار کرد که گویا با من رابطه خویشی ندارد، در اینجا وظیفه این است که سعی کنیم رابطه قطع نشود. او به وظیفه اش عمل نکرد من نباید به او نگاه کنم بلکه باید سعی کنم این پیوند گسسته نشود. این پیوندی است که خدا بین انسانها برقرار کرده است و حکمت هایی در آن نهفته است.
ضرورت صله رحم در هر حال صله رحم یکی از واجب ترین وظایف شرعی است کسی که صله-رحم نکند هم در دنیا عقوبت می شود هم در آخرت. خدای متعال هم می فرماید همچنان که تو خویشاوندت را قطع کردی من هم تو را قطع می کنم. تو دیگر رابطه ای با من نداری. کسی که رابطه اش را با خویشاوندش قطع کند، خدا هم با او قهر می کند. (مشکاه الانوار فی غررالاخبار/ص165) قطع رحم گناه بزرگی است. درچند آیه از آیات قرآن کریم راجع به قطع رحم بحث شده است. (72 بقره) اینها وظایف ما است درمقابل کسی که وظیفه خودش را ترک کرده است.
وظیفه در قبال ظالم در حق ما :
1- انسان عکس العمل شدیدتری درمقابل آن انجام دهد. این صورت قطعا کار مذمومی است. حتی قرآن در مورد مشرکین می فرماید: اگر آنها عهدشکنی کردند، به شما ظلم کردند، احترام شما را، احترام ماه حرام را، احترام مسجدالحرام را نگه نداشتند، شما حداکثر می توانید مشابه آن را نسبت به آن انجام بدهید بقره194 2- مقابله به مثل کند، نه اینکه بیشتر باشد. این صورت در بسیاری از جاها جایز است. 3- چشم پوشی و گذشت کند.این خیلی بهتر است و فی حد نفسه ارزشش بیشتر است.البته استثنائاتی دارد. 4- نه تنها از رفتار بد او گذشت کند، بلکه یک کار خوبی در مقابل او انجام دهد.
قله ارزش های اجتماعی در این مورد چهارم است. سیره اهل بیت(ع) بر همین بوده است. در احوالات امام صادق(ع) آمده است که کسی به ایشان توهین کرد؛ حضرت مالی را که قابل توجه بود به خادمشان دادند و فرمودند: این را ببر در منزلش به او بده و نگو چه کسی فرستاده است. خادم می گوید من آن کیسه را بردم و به او دادم. گفت: خدا رحمت کند آن آقایی که هرسال برای ما یک چنین کیسه ای می فرستد و ما تقریبا خرج سالمان تامین می شود. اما خدا داد من را از جعفربن محمد بگیرد. این یکی از مصادیق بین این آیه شریفه است: و لاتستوی الحسنه و لاالسیئه ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم (فصلت43)جلوی بدی ها را با انجام کارهای خوب بگیرید. کسی که می خواهد کار بدی انجام دهد یا انجام داده است، شما در مقابلش خشونت به خرج ندهید. نباید توهین و بدگویی کنید. اگر می خواهید دیگر کار بد نکند شما کار خوبی انجام بدهید. این کار خوب در او اثر می گذارد و یاد می گیرد که چگونه باید با دیگران رفتار کند. چه بسا همین رفتار شما باعث شود که آن کسی که با شما دشمنی دارد، به یک دوست صمیمی تبدیل شود این نص آیه قرآن است. این اوج ارزش های رفتاری درمسائل اجتماعی نسبت به کسانی است که رفتار ناهنجاری دارند. البته این ارزش درجایی است که انسان بتواند مقابله کند، ولی گذشت کند. این هنر است...والعافین عن الناس والله یحب المحسنین (آل عمران134)... و لیعفوا لیصفحوا الاتحبون ان یغفرالله لکم و الله غفور رحیم (نور22) مگر دوست ندارید خدا از شما بگذرد. اگر دوست دارید خدا از شما بگذرد شما هم از اشتباهات دیگران بگذرید.
استثنائات باید توجه داشت همیشه گذشت از کسی که مرتکب خطایی می شود، مطلوب نیست. گاهی عناوین دیگری بر رفتار، مترتب می شود که این جا عفوکردن صحیح نیست. از جمله این موارد، جایی است که عفو و نیکی کردن موجب جری ترشدن فرد خاطی و گسترش ظلم او به دیگران شود و نتیجتاً همه وضعیتش در دنیا و هم در آخرت بدتر شود. در اینگونه موارد، عکس العمل صحیح این است که در حد معقولی توبیخ شود تا موجب تنبه او شود. از دیگر موارد استثناء، کسی است که در میان جامعه تجاهر به فسق کند، چاقوکشی و عربده کشی کند و ما توانائی برخورد داشته باشیم؛ خصوصاً نیروهای انتظامی در اینگونه موارد حق بخشش ندارند. وظیفه نیروی انتظامی برخورد با فسق علنی و تجاوز به حقوق دیگران است. باید جلوی فساد گرفته شود؛ این جا جای بخشش نیست. این بخشش موجب می شود که جان و مال مردم به خطر افتد، امنیت از جامعه برداشته شود و فرهنگ جامعه فاسد شود.

ضابطه برخورد در موارد استثناء
در مواردی که نیاز به برخورد است باید قانون رعایت شود. غالباً قرآن بعد از ذکر اینگونه موارد می فرماید: ولا تعتدوأ. وقتی بناست جلوی فسادی گرفته شود، نباید مرتکب فساد بزرگتری شد. کسی که با ناسزا و توهین و یا ضرب و شتم بی جا می خواهد جلوی منکری را بگیرد، خود مرتکب چند منکر شده است. مثلا برای نهی کردن کسی که غیبتی کرده ابتدا باید او را تزکیه کرد؛ یعنی نسبت غیبت که از گناهان کبیره است به او ندهیم بلکه بگوئیم: شما گمان دارید که این از موارد جواز غیبت است و در مرحله بعد بگوئیم: اما اگر این را طوری می گفتید که آبروی کسی نرود و ما هم به کسی بدبین نمی شدیم، بهتر بود. باید جوری با او برخورد کرد که متنبه شود و کارش را ترک کند و در عین حال آبروی او هم نرود. رسول خدا(ص) می فرمایند: المومن حرام کله عرضه و ماله و دمه (بحارالانوار 74/261 همه چیز مؤمن محترم است، عرض و آبروی او و مال او و خون او. کسی که غیبت کرده باید او را نهی از منکر کنند؛ اما می شود این نهی ازمنکر را طوری انجام داد که هم نهی از منکر شده باشد و هم متنبه شود و هم آبرویش نریزد.
و لایجرمنکم شنآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی (مائده8) دشمنی یا گروهی شما را به گناه و بی عدالتی نکشاند، عدالت داشته باشید که به تقوا نزدیک تر است. ما باید سعی کنیم که تمام رفتارهایمان، چه رفتارهای شخصی که به کسی مربوط نیست و چه عکس العملی که در مقابل دیگران نشان می دهیم، خالصا لوجه الله باشد. شیطان در این جاها بسیار فعال است. مؤمنینی که می خواهند انجام وظیفه کنند، امر به معروف و نهی از منکر کنند، آنها را فریب می دهد و در یک دامی می اندازد که از آن منکر خطرش بیشتر است.