تفسیر قرآن رهبر انقلاب سال 1353
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
درس هفدهم
نخستين نغمه هاى دعوت
در دعوت انبياء، نخستين شعار، همان نغمه توحيد است كه حساسترین و اساسى
ترين نقطه - بلكه روح و عنصر اصلى - مكتب آنان محسوب مى گردد.
اگر در برنامه انقلابى مكتبهاى ديگر، روال كار بر تدريج است و شعارهاى نخستين،
چيزى جز زمینهسازی براى پيشبرد هدفها نيست، در برنامه انبياء سخن آخر در
آغاز گفته مى شود و هر كس در ابتداى ايمان و پيوستگى، جهت و هدف و فرجام
كار را مى فهمد و از روى بصيرت كامل بدان مى گرود.
آنان که در جريان دعوت پيامبران قرارگرفتهاند و آن را مى پذيرند و هم آنان که از آن
سر پیچیده و با آن مى ستيزند، با مطرحشدن توحيد بهخوبی مى فهمند كه در
اين مكتب جديد، مبارزه با تحكمات بشرى و اختلاف طبقاتى و استثمار و
ستمگریها به هر شكل... بهطور طبيعى مطرح است، همچنان که در دوران سازندگى
اجتماعى و تشكيل نظام مطلوب، مراعات آزادى و تكريم انسان و عدالت اجتماعى و
رفاه عمومى و برافتادن ستم و بيداد... بهطور طبيعى موردنظر است؛ و همين
مشخص بودن هدف و جهت و راه مكتب انبياء است كه دشمنان معارض، آن را -
همهجا و هميشه به يك صورت - مشخص و معين مى سازد. همچنان که تعهد و تكليف
و جهت گيرى پيروان انبياء را در دوره هاى پس از ايشان معلوم مى كند و
از انحرافهاى مسلكى و مكتبى آنان جلوگيرى مى نمايد
قرآن در موارد متعدد و از زبان پيامبران بزرگ اولين شعار نبوت را عبوديت خدا و اجتناب از طاغوت نقل مى كند. يعنى توحيد:
وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فىِ كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً
وهمانا برانگيختيم در هر امتى، پيامبرى.
أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطاَّغُوتَ
كه عبوديت كنيد خدا را و دورى بگزينيد از طاغوت.
فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ
بعضى از آنان را خدا هدايت كرد
وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ
و بر بعضى از آنان گمراهى قرار گرفت
فَسِيرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كاَنَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ
پس در زمين گردش كنيد، پس بنگريد فرجام كار تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟ (نحل / 36)
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلىَ قَوْمِهِ
همانا نوح را بهسوی قومش فرستاديم.
فَقَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ
پس گفت اى قوم من! خدا را عبوديت كنيد.
مَا لَكُم مِّنْ إِلَاهٍ غَيرُهُ
جز او شما را معبودى نيست.
إِنىِّ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ
من بر شما از عذاب روزى بزرگ، بيمناكم. (اعراف / 59)
و باز از قول پيامبرى ديگر پس از آيه اى چند:
وَ إِلىَ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا
و بهسوی قوم عاد، برادرشان هود را فرستاديم.
قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكمُ مِّنْ إِلَاهٍ غَيرُهُ
گفت اى قوم من، خدا را عبوديت كنيد، بهجز او شما را معبودى نيست
أَ فَلَا تَتَّقُونَ
آيا پروا نمى گيريد؟
قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ
برگزيدگان قوم كه كافر بودند گفتند:
إِنَّا لَنَرَئكَ فىِ سَفَاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ
تو را در نابخردى مى بينيم و گمان داريم كه تو ازجمله دروغگویانی
قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بىِ سَفَاهَةٌ
گفت اى قوم من، در من نابخردى نيست.
وَ لَكِنىِّ رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعاَلَمِينَ
بلكه من پیامآور پروردگار و زمامدار جهانيانم
أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبىِّ وَ أَنَا لَكمُْ نَاصِحٌ أَمِينٌ
پيامهاى پروردگارم را به شما مى رسانم و شما را خيرخواهى امين هستم
أَ وَ عَجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلىَ رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ
آيا در شگفتيد كه يادآورى براى شما از سوى پروردگارتان، بر مردى از ميان شما فرارسد كه شمارا بدان بيم دهد؟
وَ اذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ
و به یادآورید كه شمارا جانشينان پس از قوم نوح ساخت
وَ زَادَكُمْ فىِ الْخَلْقِ بَصْطَةً
و شمارا در خلقت و اندام، فزونى بخشيد
فَاذْكُرُواْ ءَالَاءَ اللَّهِ لَعَلَّكمُْ تُفْلِحُونَ
نعمتهاى خدا را به یادآورید، مگر به پيروزى و موفقيت نائل گرديد
قَالُواْ أَ جِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا
گفتند آيا نزد ما آمده اى تا خدا را به تنهائی عبوديت كنيم و ذواتى را كه پدران ما عبادت مى كرده اند واگذاريم؟
فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ
اگر راست میگویی هر چه را كه بدان تهديدمان میكنى بیاور!
قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ
گفت: حقا كه از جانب پروردگارتان بر شما پليدى و خشم مقرر گشته است.
أَ تُجاَدِلُونَنىِ فىِ أَسْمَاءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكُم
آيا با من درباره نامها (پوچ و بیمعنا) ئى كه شما و پدرانتان از پيش خود نهاده ايد. مجادله میكنيد؟
مَّا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطاَنٍ
كه خدا هيچ قدرتى(حجتى) بدان نداده است؟
فَانتَظِرُواْ إِنىِّ مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ
پس منتظر شويد، من نيز با شما جزو منتظران خواهم بود. (اعراف / 65 - 71)
درس هیجدهم
گروههاى معارض
دانستيم
كه بعثت، يك رستاخيز اجتماعى يعنى دگرگونى عميق و بنيادى جامعه است به سود
طبقات ستمديده و محروم و به زيان طبقات برخوردار و عزيزان بیجهت.
اين
سخن ما را به فصل شورانگيزى از مباحث نبوت - كه از جهتى مهمترین مباحث آن
نيز هست - مى رساند. يعنى فصل درگيرىها وصف آرائى ها.
بسى روشن
است كه نغمه مخالفت با امتيازات طبقاتى در هيچ نقطه اى از جهان و از
تاريخ، بدون پاسخ نمى ماند و همانگونه كه طرفداران و حاميانى - غالباً از
طبقات محروم - به دست مى آورد، دشمنان و مخاصمانى نيز - از طبقات
ضربتخورده و مورد هجوم - در برابر خود مى سازد؛ و اين منشأ پديد آمدن
مبارزات و درگیریها ميان دو جبهه مى گردد و از همين نقطه است كه دهها
مسئله مهم در پيرامون نبوت، مطرح مى گردد (به بعضی از آنها اشارتى خواهيم
كرد.)
اكنون براى شناخت تفصيلى اين گروهها به قرآن برمیگردیم...
قرآن در يكجا با لحنى عام از وجود معارضان دعوت انبياء ياد مى كند. در جاى
ديگرى سه نام را كه مشخصکننده سهطبقه مى باشند (فرعون، هامان، قارون،
سمبل طبقه فرمانروايان، رجال و سران، اشراف و ثروتاندوزان) در كنار يكديگر
مى آورد و درجاهای ديگرى از اين سهطبقه بهاضافه طبقه ديگرى كه همان
رجال مذهبى و روحانیاناند، جداجدا نام مى برد؛ و مجموعاً چهار عنوان،
نمايشگر چهار گروه (يا طبقه) در جبههبندیهای ستيزه گرانه ضد انبياء، در
قرآن جلب نظر مى كنند:
طاغوت، ملأ، مترفين، احبار و رهبان.
در آيات زير نمونه اى از آيات فراوان قرآن در اين زمينه را مى توان يافت:
وَ كَذَالِكَ جَعَلْنَا لِكلُِّ نَبىٍِّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْانسِ وَ الْجِنِّ
و همانند تو براى همه پيامبران دشمنان و مخاصمانى از شیطانهای انس و جن قراردادیم.
يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلىَ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا
كه بعضى از آنان با سخنانى فريبنده و خوشظاهر و جهالت انگیز، به بعضى ديگر الهام مى دهند.
وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ
و اگر پروردگارت اراده مى كرد آنان چنين نمى كردند.
فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ
پس آنان را با همه افتراهایشان به كنارى نه (به آنها بیاعتنائی كن و از توطئه هاى آنان نوميد و دلافسرده مشو)
وَ لِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالَاخِرَةِ
و درنتیجه و عاقبت، دل كسانيكه به آخرت ايمان نياورده اند، بدان سخنان گوش فرا دهد.
وَ لِيَرضَوْهُ
و بدان خشنود گردند.
وَ لِيَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرفُونَ
و به همان فرجام آنان دچار آيند. (انعام / 112 - 113)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسىَ بِاياَتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِينٍ
همانا موسى را همراه با آیتهایمان و با حجتى آشكارا، فرستاديم.
إِلىَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ
بهسوی فرعون و هامان و قارون.
فَقَالُواْ سَاحِرٌ كَذَّابٌ
پس گفتند كه جادوگرى دروغپرداز است.
فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ
چون حق را از جانب ما به آنان ارائه داد، گفتند:
اقْتُلُواْ أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ وَ اسْتَحْيُواْ نِسَاءَهُمْ
پسران آنکسانی را كه بدو ايمان آورده اند بكشيد وزنانشان را زنده نگاهداريد.
وَ مَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فىِ ضَلَالٍ
دشمنى و نقشه چينى كافران، گمراه و بیاثر است. (غافر / 23 - 25)
وَ مَا أَرْسَلْنَا فىِ قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُترَفُوهَا
در هيچ آبادى اى بيم دهنده اى نفرستاديم جز آنكه اشراف و ثروتمندانشان گفتند:
إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَفِرُونَ
ما به آنچه شما آورده ايد كافر و بى اعتنائيم.
وَ قَالُواْ نَحنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا
و گفتند ما از ثروت و فرزندان بيشترى برخورداريم.
وَ مَا نَحنُ بِمُعَذَّبِينَ
و ما هرگز عذاب نخواهيم شد. (سبا / 34 - 35)
يَأَايهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ
اى مردمى كه ايمان آورده ايد! همانا بسيارى از عالمان و زاهدان.
لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ
اموال مردمان را بدون استحقاق مى خورند.
وَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ
و مردم را از پيمودن راه خدا بازمیدارند.
وَ الَّذِينَ يَكْنزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا يُنفِقُونهَا فىِ سَبِيلِ اللَّهِ
و آنان که طلا و نقره را اندوخته مى كنند و درراه خدا آن را انفاق نمى نمايند.
فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ
پس به عذابى الم انگيز بشارتشان بده. (توبه / 34)
درس نوزدهم
فرجام نبوت (۱)
راهى
كه انبياء مردم را بدان دعوت میكنند، راهى طبيعى و فطرى انسان است و حركت
مردم در آن راه حركتى طبيعى است و لذا با سرعت و سهولت بيشترى انجام
میگيرد. نظامهاى جابر و جاهلى كه مردم را از اين راه دور میكنند، كارى
برخلاف طبيعت و فطرت آدمى انجام میدهند به همین جهت ناپايدار و محکوم به
زوالاند.
ازاینجا میتوان فرجام كار انبياء و نبوتها را دانست...
برخلاف
نظرهاى تنگ مايه و سطحى؛ حركت انبياء حركتى ناموفق نبوده و باطل كه راه
مخالف انبياء است بر تاريخ بشرى و سير آن حكومت نداشته است و اين انبياء
الهى بوده اند كه از آغاز تاکنون توفيق يافته اند بشر را مجموعاً در همان
مسيرى كه خود میخواسته اند هدايت كنند... و از این پس نيز تا آخر جهان
بر همين قياس و قرار خواهد بود.
هرکدام از اين پيام آوران حق، در
قطعه اى از اين نوار ممتد - نوار تاريخ - بشر را بهپیش رانده و سير او را
بهسوی هدف خلقت انسان كه تعالى و تكامل جامعه بشرى است، تسهيل و تسريع
کردهاند و هنگامیکه پس از روزگارى تلاش و مبارزه بیامان از اين جهان -
بهر وضع و براثر هر علتى - رخت می بسته اند، در آخرين نقطه مأموريت و
رسالت خود، بار امانت خدائى - امانت هدايت بشر - را به رسول و مأمور بعد از
خود سپرده و خود موفقانه چشم برهم نهاده اند...
و چنين شده است كه
در اين دوران تاريخ، بشر از هميشه ی عمر ممتد خود، براثر هشيارى و آگاهى -
كه همان نيز از آثار دعوت پيامبران است - به راه آنان خوشبینتر و به هدف
آنان نزدیکتر است... و بر همين منوال، اين سير طبيعى ادامه خواهد يافت تا
روزى كه به دست آخرين حجت الهى، آخرين گام درراه تربيت و ارشاد بشر
برداشته شود و بشريت بیهیچ مانع و رادعى در بزرگراه تعالى و تكامل
بیپایان خويش گام گذارد و با سرعتى بيش از هميشه به حركت مبارك خويش ادامه
دهد...
و این است فرجام واقعى نبوتها و راهشان...
نكته بسيار مهم آن این است كه موفقيتهاى مرحله اى درگرو دو عامل بسيار تعیینکننده است: ايمان و صبر.
شكستهاى
اثناى راه براثر فقدان اين دو عامل و پيروزهاى درخشان براثر به كار گرفتن
آن بوده است... آيات امیدبخش و سنت نماى زير، بخشى از آيات مبشر قرآن در
اين زمينه است:
قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كلُِّ شىَْءٍ وَ هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ
بگو خدا است آفريننده هر چيز و او يگانه مقتدر است.
أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا
از آسمان آبى فرستاد پس روان گشت جویبارهایی بهاندازه خود.
فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا
پس اين سيل، كفى انبوه و نمايان را با خود حمل كرد.
وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فىِ النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ
و آنچه را در آتش مى افروزند (همچون آهن يا ديگر مواد معدنى) تا پيرايه يا کالایی به دست آورند، نيز، كفى همانند آن هست.
كَذَالِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ
خدا حق و باطل را بدین گونه مى نماياند.
فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً
اما آن كف، هرز مى رود و نابود و متلاشى میگردد.
وَ أَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فىِ الْأَرْضِ
و اما آنچه مردم را سود میدهد (مانند آب جويبار يا فلز و ماده معدنى) در زمين باقى میماند.
كَذَالِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ
اینگونه خداوند مثلها را نمودار میسازد.
لِلَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِرَبهِّمُ الْحُسْنىَ
براى آنان که به پروردگار خويش پاسخ مثبت گويند، نيكوترين فرجام است.
وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُواْ لَهُ
و آنان که بدو پاسخ مثبت نداده اند...
لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِيعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْاْ بِهِ
اگر همه ثروت و قدرت روى زمين را با همانند آن، مالك باشند حاضرند آن را فديه دهند (تا از فرجام بد خويش در امان بمانند.)
أُوْلَئكَ لهُمْ سُوءُ الحِسَابِ
و براى ايشان حسابى ناخوش آيند است.
وَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المِهَادُ
پناهگاه آنان دوزخ است و چه بد جايگاهى است. (رعد / 16 - 18)
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ
بهیقین كه فرمان ما از پيش صادر گشته براى بندگان فرستادهمان.
إِنهُّمْ لهُمُ الْمَنصُورُونَ
كه بيگمان هم ايشان يارى شدگان میباشند.
وَ إِنَّ جُندَنَا لهُمُ الْغَالِبُونَ
و بيگمان سپاه ما پيروزمندان میباشند.
فَتَوَلَّ عَنهُمْ حَتىَ حِينٍ
پس از آنان روى بگردان تا زمانى.
وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ
و به آنان بنگر كه در آينده آنان خود نيز خواهند نگريست.
أَ فَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُون
آيا در عذاب ما شتاب میگيرند؟
فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتهِمْ فَسَاءَ صَبَاحُ الْمُنذَرِينَ
چون بر ايشان فرود آيد، بدا به روزگار بيم داده شدگان.
وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتىَ حِينٍ
و از آنان روى بگردان تا زمانى.
وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ
و به آنان بنگر كه در آينده، آنان خود نيز خواهند نگريست.
سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ
منزه و مبرا است پروردگار تو - صاحب عزت و قدرت - ازآنچه توصيف میكنند. (صافات / 171 - 180)
درس بیستم
فرجام نبوت (۲)
كوته سخن درباره فرجام نبوتها
آن است كه در مرحله ها و فصول تاريخ، هرگاه دعوت انبياء، باایمان و صبر
كامل از سوى خود و پيروان آنان همراه بوده، پيروزى و موفقيت نصيب آنان شده و
به ايجاد محيط متناسب و نظام مطلوب و برانداختن نظام جاهلى، توفيق يافته
اند.
انبياء عموماً - حتى آنها كه بهظاهر با شكست مرحله اى
مواجه گرديده اند - در خط سير عمومى نبوت، به هدف و مقصود خود كه بالا
بردن سطح انديشه و روحيه انسانها و آماده ساختن آنان براى رسيدن به مرحله
بعدى است، دست یافتهاند.
اين حقيقت را قرآن با بیانهای گوناگون،
چه در ضمن گزارش ماجراى پيامبران و چه در رديف حقايقى مربوط به عموم
انبياء براى آگاهى و دلگرمى پيامبر خاتم (صلیالله علیه و آله) و مسلمانان و
همهکسانی كه درراه انبياء گام خواهند زد، آشكارا بيان فرموده است:
إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ
ما بهطور حتم و يقين، پيامبران خود و آنکسانی را كه ايمان آورده اند، یاریخواهیم كرد.
فىِ الحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ
در این جهان و هم در روزی که گواهان بپا می خيزند.
يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتَهُمْ
روزى كه پوزشخواهی ستمگران به آنان سودى نمى بخشد.
وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ
و آنان را دورى و محرومى از رحمت خدا و نيز سرمنزلی شوم، نصيب مى گردد.
وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسىَ الْهُدَى
همانا به موسى هدايت و رهیافتگی بخشيديم.
وَ أَوْرَثْنَا بَنىِ إِسْراَ ئيلَ الْكِتَابَ هُدًى وَ ذِكْرَى لِأُوْلىِ الْأَلْبَابِ
و براى بنیاسرائیل، كتاب را بجا نهاديم كه مايه هدايت و راهیابی و آگاهى خردمندان بود.
فَاصْبِر إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ
پس استقامت و صبر كن، كه بيگمان وعده خدا (بر پيروزى و نصرت) حق است.
وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشىِِّ وَ الْابْكاَرِ
و از خطاى خود پوزش طلب (درصدد جبران خطاهاى گذشته باش) و صبح و شام پروردگارت را ستايش و تسبیحگوی. (مؤمن 51 - 55)
سوره انبياء، سرود پيروزى انبيا و شكست و ناكامى جباران و معاندان و معارضان ايشان است:
وَ كَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كاَنَتْ ظَالِمَةً
و چه بسيار آبادى ها و جامعه هاى ستمگر را درهم شكستيم.
وَ أَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ
و پس از آنان، مردمى و گروههایی ديگر، پديد آورديم.
فَلَمَّا أَحَسُّواْ بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنها يَرْكُضُونَ
ستمگران چون خشم و عذاب ما را احساس مى كردند بیدرنگ پاى بگريز مى نهادند.
لَا تَرْكُضُواْ وَ ارْجِعُواْ إِلىَ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ
مگريزيد! و بهسوی تنعم گاههای خود بازگردید!
وَ مَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسَلُونَ
و بهسوی منازلتان! ممكن است مورد پرسش قرار گيريد!(آيه / 11 - 13)
و پس از چندين آيه، آنجا كه سخن به ماجراى ابراهيم مى رسد:
قُلْنَا يَنَارُ كُونىِ بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلىَ إِبْرَاهِيمَ
گفتيم: اى آتش، خنك و گوارا شو بر ابراهيم.
وَ أَرَادُواْ بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَهُمُ الْأَخْسَرينَ
براى او دشمنیای تهيه ديدند، پس ما آنان را به سختترین زیانها دچار ساختيم.
وَ نجَّيْناَهُ وَ لُوطًا إِلىَ الْأَرْضِ الَّتىِ بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ
او و لوط را نجات بخشيده و به سرزمينى كه براى جهانيان مبارك و فرخنده ساخته بوديم، منتقل كرديم.
وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ نَافِلَةً
و بدو اسحاق را داديم و يعقوب را كه نوه او بود.
وَ كلاٌ جَعَلْنَا صَالِحِينَ
و همگى را شايستگان ساختيم.
وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا
و آنان را پيشوايان و امامانى قراردادیم كه بر طبق فرمان ما هدايت مى كردند.
وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيراتِ وَ إِقَامَ الصَّلَوةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَوةِ
و به آنان انجام كارهاى نيك و به پا داشتن نماز و پرداختن زكات را آموختيم.
وَ كاَنُواْ لَنَا عَبِدِينَ
و آنان عبادتگران و بندگان ما بودند. (آيات: 69 - 73)
درس بیست و یکم
تعهد ايمان به نبوت
در
پايان مباحث نبوت، عملى ترين مسئله قابلطرح، آن است كه با توجه به فلسفه
نبوت و مفاد و روح و معناى آن، قبول دعوت نبى، ملازم با قبول تعهدى حتمى و
اجتناب ناپذير هست. يعنى پذيرنده دعوت نبى، بايد همان راهى را كه نبى در
آن گام نهاده تعقيب كند و در انجام مسئوليتى كه او به عهده گرفته وى را
يارى دهد.
اين در حقيقت نشانه اى براى ايمان او به نبوت نبى است.
نبوت،
قلمرو فكرى تازهاى به وجود مى آورد، انديشه اى و راهى تازه و هدفى تازه
را مطرح مى كند، آنکسی مؤمن است كه آن انديشه را بپذيرد، آن هدف را
بجويد و آن راه را بپويد.
براى مخالف بودن، مخالفت كردن لازم نيست،
موافقت و همراهى نكردن كافى است. در جبههبندی ميان نبى و معارضانش، هر كه
در ميانه باشد نيز با نبى و از او نيست و هر كه با او نباشد بر اوست.
اين حقيقت ضمن دهها آيه قرآن، رسا و ترديدناپذير، اعلامشده است:
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ هَاجَرُواْ
همانا كسانيكه ايمان آوردند و هجرت كردند.
وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ
و بهوسیله جان و مال درراه خدا مجاهدت نمودند.
وَ الَّذِينَ ءَاوَواْ وَّ نَصَرُواْ
و كسانيكه پناه دادند و يارى كردند.
أُوْلَئكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ
اينان بعضیشان، پيوستگان و هم جبهگان بعضى ديگرند.
وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ لَمْ يُهاجِرُواْ مَا لَكمُ مِّن وَلَيَتِهِم مِّن شىَْءٍ حَتىَ يُهاجِرُواْ
و آنان که ايمان آوردند ولى مهاجرت نكردند شمارا با آنان پيوستگى و ارتباطى نيست مگر وقتى مهاجرت كنند.
وَ
إِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فىِ الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلىَ
قَوْمِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُم مِّيثَاقٌ و اگر اين دسته از شما يارى
خواستند بايد یاریشان كنيد، مگر آنكه بر ضد مردمى باشد كه با شما پيمان
صلح دارند.
وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
و خدا به آنچه مى كنيد بينا است.
وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ
و كسانى كه كفر آوردند، بعضى، هم جبهگان و پيوستگان بعضى ديگرند.
إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فىِ الْأَرْضِ وَ فَسَادٌ كَبِيرٌ
اگر چنين نكنيد در زمين فتنه و فسادى بزرگ پديد خواهد آمد.
وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ
كسانيكه ايمان آوردند و هجرت كردند و درراه خدا جهاد نمودند.
وَ الَّذِينَ ءَاوَواْ وَّ نَصَرُواْ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا
و كسانى كه پناه دادند و يارى رساندند. آنهایند مؤمنان راستين.
لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ
براى آنهاست مغفرت و روزى بزرگوارانه.
وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِن بَعْدُ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَئكَ مِنكمُْ
و آنان که ايمان آوردند و پس از شما هجرت كردند و با شما به جهاد آمدند، از شما (و با شما) یند. (انفال / 72 -75)
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّنَ
و به یادآور كه خدا پيمان از پيامبران گرفت.
لَمَا ءَاتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ
(بدینصورت كه): ازآنچه از كتاب و حكمت بر شما فرو فرستاديم.
ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ
پس از شما هرگاه پيامبرى آمد كه آنچه را شما داريد تصديق مى كرد لازم است كه بدو ايمان آوريد و او را يارى كنيد.
قَالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلىَ ذَالِكُمْ إِصْرِى
آيا بدين پيمان اقرار كرديد و گردن نهاديد و از امت خود بر اینهمه از سوى من تعهد گرفتيد؟
قَالُواْ أَقْرَرْنَا
پيغمبران گفتند: اقرار كرديم و گردن نهاديم.
قَالَ فَاشهَدُواْ وَ أَنَا مَعَكُم مِّنَ الشَّهِدِينَ
گفت: پس گواه باشيد و من نيز با شما از گواهانم.
فَمَن تَوَلىَ بَعْدَ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
پس هر كه پسازاین پيمان، روى بگرداند اينان فاسقان خواهند بود. (آلعمران / 81 - 82)
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُواْ التَّوْرَئةَ ثمَُّ لَمْ يَحمِلُوهَا
داستان آنان که تورات به آنان داده شد اما آنان اين كتاب را متحمل نشدند تعهدات آن را نپذيرفتند.
كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحمِلُ أَسْفَارَا
همچون داستان درازگوشی است كه كتابى چند را حمل میکند.
بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ
چه نازيباست داستان مردمى كه آيات خدا را تكذيب كردند.
وَ اللَّهُ لَا يَهدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
خدا مردم ستمگر را هدايت نمى كند. (جمعه / 5)
درس بیست و دوم
ولايت
انديشه و بينش نوينى كه
بهوسیله پيامبر از سوى خدا مطرح مى گردد و پيام زندگى نوينى را مى دهد،
در صورتى مى تواند رسالت بناى آنچنان زندگى اى را به انجام رساند كه
نخست در فكر و روان و عمل يك جمع متشكل و پيوسته، تحقق و عينيت بيابد.
اين
جمع كه تشكيل جبهه متين و غیرقابل نفوذى را مى دهند لازم است هر چه
بيشتر، وحدت و خللناپذیری خود را استوار كرده و قویاً سعى كنند كه در
جریانهای فكرى و عملى مخالف، هضم و حل و نابود نشوند.
اين منظور،
مستلزم آن است كه از هرگونه اتصال و وابستگى هاى ديگر - كه موجب تضعيف و
كمرنگ شدن جبهه مؤمن خواهد شد - بپرهيزند و در صورت لزوم و امكان، حتى
روابط معمولى خود را نيز با آنان بگسلند.
اين جبهه گيرى و صفآرائی فكرى و عملى در عرف قرآن ولايت (موالات، تولى) ناميده مى شود.
همين
جمع پيوسته - كه سنگ زاويه جامعه اسلامى و پايه اصلى امت اسلامى است، آن
روزی که به امتى نيرومند تبديل شد و جامعه اى به شکل و قواره اسلام پسند،
بنا كرد؛ باز براى حفظ وحدت و يكپارچگى خود و جلوگيرى از نفوذ و اخلال
دشمنان، لازم است اصل ولايت را رعايت كند.
نكته ها و دقتهاى ولايت قرآنى را - كه به برخى از آنها در گفتارهاى بعد اشاره خواهد شد - در آيات متعددى از قرآن بايد جستجو كرد:
يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ
اى كسانيكه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خودتان را ولى و هم جبهه خود مگيريد.
تُلْقُونَ إِلَيهِم بِالْمَوَدَّة
كه پيام دوستى به آنان بفرستيد.
وَ قَدْ كَفَرُواْ بِمَا جَاءَكُم مِّنَ الْحَقِّ
درحالیکه به اندیشه حقى كه بدان گرويده ايد، كفر و انكار نموده اند.
يخِرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ رَبِّكُمْ
پيامبر و شمارا از شهر و ديارتان برون مى رانند چراکه به خدا - پروردگارتان - ايمان آورده ايد.
إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فىِ سَبِيلىِ وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتىِ
اگر براى جهاد در راه من و به جستجوى خشنودى من بيرون آمده ايد - (بايد كه آنان را هم جبهه مگيريد.)
تُسِرُّونَ إِلَيهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ
با آنان در نهان نرد دوستى مى بازيد باآنکه من به هر چه پنهان نموده يا آشكار ساخته ايد داناترم.
وَ مَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ
هر كه از شما چنين كند از راه ميانه گمراه گشته است.
إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُواْ لَكُمْ أَعْدَاءً
اگر بر شما دست يابند براى شما دشمنانى خواهند بود.
وَ يَبْسُطُواْ إِلَيْكُمْ أَيْدِيهِمْ وَ أَلْسِنَتهِم بِالسُّوءِ
و دست و زبان خود را به بدی به روى شما خواهند گشود.
وَ وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ
و بسى دوست میدارند كه شما كافر گرديد.
لن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكمُْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ
خويشان و فرزندانتان به شما سودى نمى بخشند.
يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ
روز قيامت ميان شما جدائى مى افكند.
وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرَ
و خدا به آنچه مىكنيد بينا است.
قَدْ كاَنَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فىِ إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ
در كار و روش ابراهيم و همراهيانش براى شما سرمشقى نيكو است.
إِذْ قَالُواْ لِقَوْمهمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُاْ مِنكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ
آنگاهکه به قوم خود گفتند: ما از شما و از هر آنچه بجاى خدا عبوديت مى كنيد، بيزار و برى هستيم.
كَفَرْنَا بِكمُْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتىَ تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ
به
شما كفر و انكار آورديم و ميان ما و شما دشمنى و كينه پديد آمد (و چنين
خواهد بود) تا وقتیکه به خداى يگانه ايمان آوريد. (ممتحنه / 1 تا 3 و بخشى
از آيه4)
درس بیست و سوم
پيوندهاى امت اسلامى
جبهه
واحد و پيوسته اى كه در حقيقت، بانى مدينه فاضله اسلامى است پس از تشكيل
واحد عظيم امت، در سطح عموم مؤمنین و معتقدين به دين گسترش مى يابد و اصل
ولايت در موضعگيرىهاى داخلى و خارجى امت اسلامى تجلى میكند.
در
داخل، همه آحاد و جناحهای ملت موظفاند كه با دقت و احتياطى تمام، نيروها
را در یکراه و بهسوی يك هدف بسيج كرده و از تشتت و تفرق كه موجب هرز رفتن
بخشى از نيروهاست بشدت بپرهيزند.
و در خارج، از هرگونه رابطه و پيمان و مودتى كه جهان اسلام را درخطر فرودست شدن و از استقلال محروم ماندن قرار دهد، اجتناب ورزند.
بسى
روشن است كه حفظ و رعايت اين هر دو رویه ولايت (اتصال و ارتباط و وابستگى
داخلى و جدائى و تأثیرناپذیری و عدم وابستگى خارجى) مستلزم وجود يك قدرت
متمركز و مسلط است كه در حقيقت، واحد تبلوریافتهای از همه عناصر مثبت و
سازنده اسلام باشد (امام - حاكم اسلامى)
و نيز مستلزم آن است كه
رابطه اى عميق و نيرومند، همه آحاد امت را به شخص حاكم (امام) يعنى محور
اساسى فعاليت و نشاط عمومى جامعه، پيوند زند و آنان را با او وابسته
سازد... و در اينجاست كه بعد ديگرى از ابعاد ولايت، جلوه گر میشود؛ و آن
ولايت امام و پيشواى عالم اسلام است.
در آيات زير، اشارات رساى قرآن را به اين حقايق ظريف و دقيق ملاحظه میتوان كرد:
يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِيَاءَ
اى گرويدگان بدين! يهوديان و مسيحيان را هم جبهگان و دوستان خود مگيريد.
بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ
آنان بعضى، هم جبهه و دوست بعضى ديگرند.
وَ مَن يَتَوَلهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنهُمْ
هركه از شما با آنان پيوند برقرار كند، در حقيقت از آنان و در شمار آنان است.
إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
حقا خدا گروه ستمگران را هدايت نمیكند.
فَترَى الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُساَرِعُونَ فِيهِمْ
بيماردلان را میبينى كه به ميان جبهه كافران می شتابند.
يَقُولُونَ نخشیَ أَن تُصِيبَنَا دَائرَةٌ
میگويند (و بهانه مى آورند) كه مى ترسيم آسيبى به ما برسد.
فَعَسىَ اللَّهُ أَن يَأْتىَِ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ
باشد كه خدا فتح و فيروزى مؤمنان را برساند يا حادثه اى به سود آنان تدارك كند.
فَيُصْبِحُواْ عَلىَ مَا أَسرَّواْ فىِ أَنفُسِهِمْ نَادِمِينَ
و آنگاه (اين بيماردلان) بر آنچه در دل نهان مى داشته اند پشيمان گردند.
وَ يَقُولُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانهِمْ
و مؤمنان بگويند: آيا همين اينان بودند كه با سختترين سوگندها به خدا سوگند ياد مى كردند؟!
إِنهَّمْ لمَعَكُمْ
كه ايشان با شمايند.
حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسرِينَ
كارهايشان پوچ شد و بر باد رفت و زيانكار گشتند.
يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ
اى گروه مؤمنان! از شما هر كس از دينش بازگردد.
فَسَوْفَ يَأْتىِ اللَّهُ بِقَوْمٍ يحُبهُّمْ وَ يحُبُّونَهُ
خداوند مردمى را خواهد آورد كه آنان را دوست بدارد و آنان او را دوست بدارند.
أَذِلَّةٍ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ
در برابر مؤمنان فروتن و مهربان باشند.
أَعِزَّةٍ عَلىَ الْكَافِرِينَ
در برابر كافران، شكست ناپذير و تسخيرناپذير باشند.
يجُاهِدُونَ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يخَافُونَ لَوْمَةَ لَائمٍ
درراه خدا كارزار كنند و از ملامت ملامتگرى نهراسند.
ذَالِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ
اين فضل و بزرگوارى خدا است كه به هر كس خواهد میدهد.
وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ
و خدا گشوده دست و دانا است.
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ
ولى (و مركز پيوندهاى اجتماعى) شما فقط خدا است.
وَ رَسُولُهُ
و پيامبرش.
وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ
و آن مؤمنانی كه نماز را بپا میدارند و زكوة را ادا میكنند درحالی که در رکوعاند.
وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ
و هر كه خدا و رسولش و مؤمنان را پيوسته و هم جبهه خود بسازد.
فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَلِبُونَ
پس بهیقین حزب خدا همان فیروزمندانند. (مائده / 51 - 56)
يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ
اى كسانيكه ايمان آورده ايد! آنچنان كه شايسته است از خدا پروا گيريد.
وَ لَا تمَوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ
و جان مسپريد مگر آنكه تسليم محض باشيد.
وَ اعْتَصِمُواْ بحِبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ
و همگى به ريسمان خدا دستزنید و پراكنده مشويد. (آلعمران /102 و بخشی از آیه 103)
درس بیست و چهارم
بهشت ولايت
يك جامعه در صورتى داراى
ولايت است كه در آن ولى مشخص بوده و عملاً مصدر و الهامبخش همه نشاطها و
فعاليتهاى زندگى باشد؛ و يك فرد در صورتى داراى ولايت است كه شناخت درستى
از ولى داشته و براى هر چه بيشتر وابسته و مرتبط ساختن خود به او - كه مظهر
ولايت خدا است - دائماً در تلاش و كوشش بسر برد.
ازآنجاکه ولى
جانشين خدا و مظهر سلطه و قدرت عادلانه الهى در زمين است، از همه امكانات و
استعدادهایی كه در وجود انسانها براى تكامل و تعالى نهاده شده، به سود
آنان بهرهبرداری میكند و از اينكه حتى اندكى از اين زمينه هاى مساعد
درراه زيان انسانيت به كار رود و يا نابود و خنثى گردد - كه اين نيز خود
زيان بزرگى است - مانع میگردد.
عدل و امن را كه براى رويش و بالندگى
نهال انسان، همچون زمينى مستعد و آبى گوارا و هوائى مساعد است، در محیط
زیست آنان تأمين میكند و از بروز جلوه هاى گوناگون ظلم (شرك، تعدى به
غير، تعدى به خود) جلوگيرى مینماید.
همه را بهسوی بندگى خدا سوق
میدهد، خرد و بينش انسانى را به باروری میرساند، آنان را به كار و ابتكار
سوق میدهد، ياد خدا (نماز) تقسيم عادلانه ثروت (زكوة) اشاعه نيكیها
(امربهمعروف) و ریشهکن ساختن بدیها و نابسامانیها (نهى از منكر) را
برنامه اساسى خود میسازد و خلاصه، انسانيت و پديده انسان را به هدف و غايت
از آفرينشش نزديك و نزديكتر میسازد.
تدبر در آيات زير، آفاق وسيعى
از بهشت ولايت را در پيش چشم ما میگشايد و اين سخن آگاهیبخش را كه
«هیچیک از فرمانهای دين به اهميت ولايت نيست » آشكار میسازد:
لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنىِ إِسرَئِيلَ عَلىَ لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِيسىَ ابْنِ مَرْيَمَ
كافران بنیاسرائیل؛ بر زبان داود و عيسى بن مريم، مورد لعن واقع شدند.
ذَالِكَ بِمَا عَصَواْ وَّ كَانُواْ يَعْتَدُونَ
اين براثر آن بود كه عصيان می ورزيدند و تعدى و تجاوز میکردند.
كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ
از كار ناپسندى كه در پیشگرفته بودند، دست نمى شستند.
لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ
چه بد و ناپسند بود آنچه میكردند.
تَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ
بسيارى از ايشان را می نگرى كه كافران را ولى خويش میگيرند.
لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ
براى خويشتن چه بد و ناخوش آيند چيزى از پيش فرستادند كه خدا برايشان خشم گرفت.
وَ فىِ الْعَذَابِ هُمْ خاَلِدُونَ
و در عذاب هم، ايشان جاودانه اند.
وَ لَوْ كَانُواْ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبىِِّ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ
و اگر به خدا و پيامبر و آئين او ايمان مى آوردند هرگز، ايشان را ولى خود نمیگرفتند.
وَ لَاكِنَّ كَثِيرًا مِّنهُمْ فاَسِقُونَ
ولى بسيارى از ايشان فاسق و از دين برون رفته اند. (مائده / 78 - 81)
يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتخَّذُواْ دِينَكمُْ هُزُوًا وَ لَعِبًا
اى كسانيكه ايمان آورده ايد! آنکسانی را كه آئين شما را به بازیچه و مسخره میگيرند.
مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكمُْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ
(كه عبارتاند) از اهل كتاب و كافران به ولايت ، بهعنوان ولى انتخاب مكنيد.
وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ
و از خدا پروا برداريد اگر مؤمن هستيد.
وَ إِذَا نَادَيْتُمْ إِلىَ الصَّلَوةِ اتخَّذُوهَا هُزُوًا وَ لَعِبًا
همان كسانى كه چون غريو نماز برمیدارید، آن را به بازیچه و مسخره میگيرند.
ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ
اين بدان جهت است كه آنان مردمى هستند كه نمى انديشند.
قُلْ يَأَاهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلَّا
بگو اى اهل كتاب! آيا از ما جز اين چيزى را عيب میگيريد:
أَنْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ
كه به خدا و آئين پيامبرمان و آئين پيامبران پيشين ايمان آورده ايم؟
وَ أَنَّ أَكْثرَكمُْ فَاسِقُونَ
و شما خود (از اینهمه يا بخشى از آن) برون رفته و بدان بیعقیدهاید.
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍ مِّن ذَالِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّهِ
بگو: آيا شمارا به چيزى كه سزاى آن در نزد خدا از اين بدتر باشد، خبر دهم؟
مَن لَّعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ
آنکس كه خدايش طرد و لعن فرموده و بر او خشم گرفته.
وَ جَعَلَ مِنهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الخْنَازِيرَ
و از آنان، جمعى را بوزينه و خوك نموده.
وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ
و آنکس كه طاغوت را عبوديت كرده.
أُوْلَئكَ شَرٌ مَّكاَنًا وَ أَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ
آنها موقعیتى بدتر دارند و از راه ميانه گمگشته تر و گمراهترند. (مائده /57-60)
درس بیست و پنجم
در پيرامون ولايت (۱)
در پيرامون اصل
ولايت - با آن گستردگى و جامعيتى كه در قرآن به این اصل دادهشده است -
مسائل فراوانى مطرح مى گردد كه گاه هر يك از آنها نيز مى تواند خود
مانند اصلى در شناخت جهتگیریهای اسلامى بشمار آيد.
در آيات زير برخى از آنها را با تدبر و دقت مى توان به دست آورد:
۱.
ولى جامعه اسلامى - يعنى آنقدرتی كه همه فعاليتها و نشاطهای فكرى و
عملى را رهبرى و اداره مى كند - خدا است و هر آنكه خدا وى را - بنام يا به
نشان - به ولايت بگمارد:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ
رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ
يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ
ولى و رهبر و حاكم شما فقط
خدا است و رسولش و مؤمنانى كه نماز را بپا مى دارند و زكوة را درحالیکه
در رکوعاند ادا مى كنند. (مائده /55)
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها
همانا خدا به شما فرمان مى دهد كه امانتها را به اهلش ادا كنيد.
وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ
و چون ميان مردم حكم و قضاوت مى كنيد، بر طبق عدالت كنيد.
إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ
همانا كه خدا شمارا به نيكو چيزى پند میدهد.
إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيراً
بهیقین، خدا شنوا و بينا است.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّه
اى كساني كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد.
وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ
و پيامبر را و آنکسانی را كه در ميان شما (از سوى خدا و به تعيين او) صاحب فرماناند.
فَإِنْ
تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ
كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ
و هنگامیکه در چيزى منازعه كرديد - اگر به خدا و روز قيامت ایماندارید - آن چيز را به خدا و پيامبر ارجاع نمایید.
ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً
اين نيكوتر و نيكو عاقبت تر است (براى شما). (مائده/59)
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ
هر كس از رسول پيروى كند پس به تحقیق كه خدا را اطاعت كرده است،
وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً
و هر كس كه اعراض كند (از پيروى رسول) پس نفرستاديم تو را برايشان نگهبان. (نساء: 80)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ بِهِ
آيا نمى نگرى به كسانيكه مى پندارند به آئين الهى تو و آئينهاى آسمانى پيش از تو ايمان آورده اند.
يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ
بااینحال مى خواهند براى حلوفصل امور خود به طاغوت مراجعه كنند.
وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا
درحالیکه (از طرف خدا) مأمور شده اند كه به طاغوت كفر و انكار بنمايند.
وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً
و شيطان مىخواهد كه آنان را بسى دور از راه راست، گمگشته و گمراه سازد. (نساء / 60)
۲.
ولايت خدا و پذيرش آن از طرف مؤمنان ناشى از يك فلسفه و زيربناى فكرى است
كه در جهانبینی اسلام مقرر گرديده و بنابراين، يك امر طبيعى است:
وَ لَهُ مَا سَكَنَ فىِ الَّيْلِ وَ النهَّارِ
و از آن اوست هر آنچه در شب و روز آرميده است،
وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
و او شنواى دانا است.
قُلْ أَ غَيرَ اللَّهِ أَتخَّذُ وَلِيًّا
بگو: آيا ولى و فرمانروائى بهجز خدا برگزينم.
فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ
كه پدیدآورنده آسمانها و زمين است.
وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لَا يُطْعَمُ
و اوست كه مى خوراند و خورانيده نمى شود.
قُلْ إِنىِّ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ
بگو من مأمور شده ام كه نخستين كسى باشم كه تسليم گرديده و اسلام آورده است.
وَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
و مبادا كه در شمار مشركان درآیی. (انعام / 13 - 14)
درس بیست و ششم
در پيرامون ولايت (۲)
۳.
هر ولايتى بهجز ولايت خدا و جانشينانش، ولايت شيطان و طاغوت است. پذيرش
ولايت شيطان موجب آن است كه شيطان بر همه نيروهاى سازنده و آفريننده اى كه
در وجود آدمى نهاده شده، تسلط يافته و آنها را در مجراى هواها و هوسهای
خويش درآورد. طاغوت ازآنجاکه جز براى بهرهمندیهای خود، براى هیچچیز ديگر
اصالتى قائل نيست و منافع جامعه را جز از دريچه سود شخصى نمى نگرد و
اساساً به نيازهاى انسانى و امكانات وى در طبيعت، واقف نيست، رهبرى اش
براى جامعه انسانى، منشأ زيان و خسارت و بر باد رفتن بسى از انرژیهای
ارزنده او است.
براثر همين بیاطلاعی و بیاعتنائی است كه در جامعه و
جهان تحت ولايت طاغوت، انسانها از نور معرفت و انسانيت و از فروغ زندگى
آفرين آئين خدا محروم مانده و در ظلمات جهل و هوس و شهوت و غرور و طغيان،
محبوس و اسير میگردند.
فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
چون قرآن خواندى پس به خدا از آسيب شيطان مطرود، پناهنده شو.
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلىَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَلىَ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ
او را بر آنکسانی كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل و اتکا مى كنند، تسلط و نفوذى نيست.
إِنَّمَا سُلْطاَنُهُ عَلىَ الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ
سلطه و نفوذ او فقط بر كسانى است كه ولايت و فرمانروائى او را مى پذيرند.
وَ الَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ
و كسانى كه او را شريك خدا قرار مى دهند (و بخشى از ولايت خدا را بدو مى سپارند) (نحل 98-100)
وَ مَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَينََ لَهُ الْهُدَى
هر كس پسازآنکه راه هدايت بر او آشكار گشته است با پيامبر به ستیزه برخيزد.
وَ يَتَّبِعْ غَيرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ
و راهى جز مسير عمومى جامعه ايمانى بپيمايد.
نُوَلِّهِ مَا تَوَلىَ
هر آن چیز و (هر آنکس) را كه به ولايت پذيرفته است، بر او ولى و فرمانروا مى سازيم.
وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ
و به دوزخش مى افكنيم.
وَ سَاءَتْ مَصِيرًا
و چه ناخوش سرانجامى است.
إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشرِكَ بِهِ
محققا خداوند از كسى كه براى او شريكى (در ولايت و فرمانروائيش) گرفته درنمیگذرد.
وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِكَ لِمَن يَشَاءُ
و كمتر از آن را براى هر كه بخواهد مى بخشايد.
وَ مَن يُشرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالَا بَعِيدًا
و هر آنكه براى خدا شريكى قائل شود به گمراهى و گمگشتگی بس دور دچار شده است.
إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَ إِن يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَانًا مَّرِيدًا
سواى او جز زنانى چند و جز شيطانى سركش را به كمك نمى خوانند (و به ولايت نمى گزينند.)
لَّعَنَهُ اللَّهُ
شيطانى مطرود خداوند.
وَ قَالَ لَأَتخّذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا
كه گفته (و عهد كرده كه) محققا از بندگان تو بهره و سهمى مقرر براى خودخواهم گرفت.
وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ
و محققا آنان را گمراه خواهم كرد و به پندارها و آرزوهاى دور و دراز سرگرمشان خواهم ساخت.
وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ الْأَنْعَامِ
و محققا به آنان فرمان میدهم تا گوش چارپايان را بشكافند (نمونه اى از پندارها و مقررات جاهلانه غير الهى).
وَ لاَمُرَنهَّمْ فَلَيُغَيرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ
و محققا فرمانشان مى دهم تا آفرينش خدائى را دگرگون كنند (آدميان را از مجراى فطرت خارج سازند)
وَ مَن يَتَّخِذِ الشَّيْطاَنَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا
و هر كه شيطان را ولى و فرمانرواى خويش سازد، بیتردید زيان و خسارتى نمايان كرده است.
يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ
شيطان آنان را به وعده و آرزوهاى دور و دراز سرگرم مى سازد.
وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَنُ إِلَّا غُرُورًا
و شيطان به آنان جز وعده هاى غرورانگيز و فريبنده نمى دهد. (نساء / 117 - 120)
اللَّهُ وَلىُِّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ
خدا ولى و فرمانرواى مؤمنان است آنان را از تاریکیهای (جهل، غرور، هوس، شرك، ظلم) به نور (معرفت، دانش، حكمت) مى كشاند.
وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ
و آنان که به آئین خدا کفر ورزیدند، اولیاء و فرمانروایانشان طاغوتهایند.
يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلىَ الظُّلُمَاتِ
آنان را از روشنایی و فروغ دین و حکمت و فضیلتهای انسانی به تاریکیهای جهل و هوس میکشاند.
أُوْلَئكَ أَصْحاَبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ
آنان مصاحبان آتشاند و در آن جاودانه اند. (بقره / 257)
درس بیست و هفتم
در پيرامون ولايت (3)
(هجرت)
۴.
ولايت طاغوت و شيطان در نظام جاهلى و طاغوتى، مؤمن را با هزاران پيوند و
رابطه، به قدرت طاغوت وابسته میسازد و او را با تور نامرئى نظام جاهلى
محاصره كرده، آزادى را از او سلب نموده، بیاختیار بهسوی سرانجامى كه در
انتظار آن نظام است میكشاند و از به كار رفتن نيروى او درراه خدا و در
مسيرى كه آئين و برنامه و خط مشى اسلامى مقرر نموده بازمیدارد
اين
واقعيت تخلف ناپذير، مسئله هجرت را مطرح میسازد: هجرت يعنى گريختن از
قیدوبندهای نظام جاهلى و رساندن خويش به محيط آزاد اسلامى؛ آنجاکه همه
عوامل و انگيزه ها، آدمى را به هدف خداپسند نزديك میسازد، آنجا كه جريان
طبيعى جامعه به سمت تعالى و تكامل فكرى و روحى و مادى است، آنجا كه راههاى
نيكى گشوده و درهاى بدى و شرارت، فروبسته است... يعنى جامعه اسلامى
پس
بنا بر اصل ولايت، هجرت يك «تعهد» فورى و ضرورى براى مؤمن است. «تعهد»
منتقل شدن از محيط جاهلى به جامعه اسلامى و قدم نهادن به منطقه ولايت الله
دقت و ملاحظه در آيات هجرت در قرآن، مطالب گوناگونى را در اين زمينه آشكار میسازد به اين آيات الهامبخش، گوش فرا دهيم:
وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ
آنها دوست دارند كه شما هم مانند آنان كافر گرديد
فَتَكُونُونَ سَوَاءً
پس با آنها يكى شويد (و در صف كفر قرار گيريد)
فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنهُمْ أَوْلِيَاءَ
بنابراين، با آنها پيوند ولايت برقرار نكنيد
حَتىَ يُهَاجِرُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ
تا اينكه آنها نيز درراه خدا هجرت كنند (و از همكارى و يارى طاغوت و شرك درآیند)
فَإِن تَوَلَّوْاْ
پس اگر روى گرداندند (و بر دشمنى و كفر خويش باقى ماندند)
فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ
هر جا يافتيدشان، دستگير كنيد و بكشيد،
وَ لَا تَتَّخِذُواْ مِنهُمْ وَلِيًّا وَ لَا نَصِيرًا
و مبادا از بين آنان براى خود ولى و ياورى بگيريد. (نساء / 89)
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ
آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و باجان و مال خود درراه خدا جهاد كردند.
وَ الَّذِينَ ءَاوَواْ وَّ نَصَرُواْ
و آنان که مهاجران و پيكارگران را پناه دادند و يارى كردند.
أُوْلَئكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ
اینچنین مردمى با يكديگر ولايت (و پيوند دوستى و همكارى) دارند
وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ لَمْ يُهَاجِرُواْ
اما كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نكردند
مَا لَكمُ مِّن وَلَيَتهِم مِّن شىَْءٍ حَتىَ يُهَاجِرُواْ
شما با آنان ولايت نداريد، جز اينكه آنها هم هجرت كنند
وَ إِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فىِ الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ
آرى، اگر به خاطر مخاطره دينى از شما يارى خواستند، بر شماست كه یاریشان كنيد
إِلَّا عَلىَ قَوْمِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُم مِّيثَاقٌ
جز اينكه شمارا عليه قومى بخوانند كه با آنها پیماندارید
وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
و خدا به آنچه میكنيد بيناست
وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ
و آنان که كفر ورزيدند، گروهى از آنان با گروهى ديگر پيوند ولايت دارند
إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فىِ الْأَرْضِ وَ فَسَادٌ كَبِيرٌ
اگر
چنين نكنيد (و ولايت خود را با گروه مهاجرين و هم ايمانان برقرار) نكنيد و
به ديگران بپيونديد، فتنه و فساد بزرگى در زمين برپا خواهد شد.
وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ
و آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و درراه خدا جهاد كردند
وَ الَّذِينَ ءَاوَواْ وَّ نَصَرُواْ
و آنها كه مهاجران را پناه دادند و يارى كردند
أُوْلَئكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا
اینچنین مردمى مؤمنان حقيقى هستند
لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ
براى آنان آمرزش الهى و روزى فراهم است (انفال /72-74)
إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّئهُمُ الْمَلَئكَةُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ
كسانى كه فرشتگان جانشان را میگیرند (و مرگشان فرامیرسد) درحالیکه به خويشتن ستم كرده اند
قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ
به آنها ميگويند: در چه وضعى زندگى مىكرديد؟
قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فىِ الْأَرْضِ
جواب میدهند: ما در زمين توسریخور و ضعيف نگاه داشته شده بوديم
قَالُواْ أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا
میگويند: آيا زمين خدا وسعت نداشت تا در آن هجرت كنيد؟!
فَأُولَئكَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءَتْ مَصِيرًاْ
اینچنین مردمى (كه تن به ذلت میدهند و حاضر نيستند حركت و هجرت كنند) در دوزخ جاى دارند و آن بد جايگاهى است
إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ
جز مردان وزنان و كودكان ناتوان
لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لَا يَهتَدُونَ سَبِيلًا
كه هيچ توان چارهاندیشی ندارند و راه بهجایی نمیبرند
فَأُوْلَئكَ عَسىَ اللَّهُ أَن يَعْفُوَ عَنهُمْ
چهبسا خدا آنان را عفو كند
وَ كاَنَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا
و خدا بخشنده و آمرزشگر است
وَ مَن يُهَاجِرْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ
و هر كس كه درراه خدا هجرت كند
يَجِدْ فىِ الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَ سَعَةً
در زمين راههاى باز فراوان و محیطهای آزادى خواهد يافت
وَ مَن يَخرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلىَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ
و هر كس كه از خانه اش بيرون رود تا بهسوی خدا و پيامبرش هجرت نمايد
ثُمَّ يُدْرِكْهُ المَوْتُ
و در اين راه مرگش فرارسد
فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلىَ اللَّهِ
اجر و پاداش وى بر خداست
وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا
و خدا آمرزنده و مهربان است. (نساء 97-100)