انواع قلب که به آن در قرآن اشاره شده است
مقدمه نویسنده ❣ مراد از قلب در قرآن، روح و مرکز ادراکات است. واژهی قلب بیش از 100 بار در قرآن کریم ذکر شده است . در موارد متعددی که کلمه قلب در قرآن به کار رفته، مفاهیمی؛ نظیر تفکر، ایمان، درک عواطف و احساسات به آن نسبت داده شده است.آرى، قلب انسان همچون آئینه است که اگر غبار آن را برطرف کنیم، نور خدا در آن جلوه مى کند. شناخت و معرفت هم دل پاک و روحیه سالم مى خواهد تا چه رسد به وحى که عالى ترین مقام است پس مواظب قلب های پاکمان باشیم. در این کتاب واژه ی قلب که در قرآن کریم اشاره شده و تحت شرایطی در انسان با توجه به روحیات و صفاتش دگرگون شده و در افراد پاک به صورت قلب سالم و در افراد ناپاک به صورت قلبی بیمار و مریض و .... با توضیحات آیه مربوطه توضیح داده شده است. محمود زارع پور
بخش اول قلوب سالم : ۱. قلب مـؤمـن ❤
وَ لَمّا یَدْخُلِ الاِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ
و آن دلی است که ایمان در آن لانه کرده و در لقلقه ی زبان نیست (تفاوت مسلمان با مومن)
قالَتِ الاَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُوْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا اَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ الاِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ اِنْ تُطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لایَلِتْکُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ شَیْئاً اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ؛ (حجرات ۱۴) عرب هاى بادیه نشین گفتند: «ایمان آورده ایم». بگو: «شما ایمان نیاورده اید، ولى بگوئید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است؛ و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزى از پاداش کارهاى شما را فروگذار نمى کند، خداوند آمرزنده مهربان است.شان نزول: جمعى از طایفه «بنى اسد» در یکى از سال هاى قحطى و خشکسالى وارد «مدینه» شدند و به امید گرفتن کمکى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شهادتین بر زبان جارى کرده، به پیامبر گرامی گفتند: طوائف عرب بر مرکب ها سوار شدند و با تو پیکار کردند، ولى ما با زن و فرزندان نزد تو آمدیم و دست به جنگ نزدیم، و از این طریق مى خواستند بر پیامبر اکرم منّت بگذارند.آیات فوق، نازل شد و به آنها خاطر نشان کرد که اسلام آنها ظاهرى است و ایمان در اعماق قلبشان نیست! به علاوه، اگر هم ایمان آورده اند نباید منّتى بر پیامبر خاتم بگذارند، بلکه خدا بر آنها منّت دارد که هدایتشان کرده است. ولى وجود این شان نزول ـ مانند سایر موارد ـ هرگز مانع از عمومیت مفهوم آیه نیست. اسلام، رنگ ظاهرى است، ولى ايمان تمسّك قلبى است. تمسّك به ريسمان محكم الهى، همان ايمان است. گاهى انگيزهى اسلام آوردن، حفظ يا رسيدن به منافع مادّى است، ولى انگيزهى ايمان حتماً معنوى است. اظهار اسلام، بدون عمل ممكن است، ولى ايمان بايد همراه عمل باشد، ايمان، بالاتر از اسلام و تقوا، بالاتر از ايمان و يقين، بالاتر از تقوا است و در ميان مردم چيزى كميابتر از يقين نيست.
فرق اسلام و ایمان : در آیه گذشته، سخن از معیار ارزش انسانها یعنى تقوى در میان بود، و از آنجا که تـقـوى ثـمـره شـجـره ایمان است ، آنهم ایمانى که در اعماق جان نفوذ کند، در آیات مورد بحث به بیان حقیقت ایمان پرداخته است. طـبـق ایـن آیـه تـفـاوت اسـلام و ایـمـان، در ایـن اسـت کـه اسـلام شـکل ظاهرى قانونى دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند در سلک مسلمانان وارد مى شود، و احکام اسلام بر او جارى مى گردد. ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او .اسـلام ممکن است انگیزه هاى مختلفى داشته باشد، حتى انگیزه هاى مادى و منافع شخصى، ولى ایـمـان حـتـما از انگیزه هاى معنوى، از علم و آگاهى، سرچشمه مى گیرد، و همان است که میوه حیات بخش تقوى بر شاخسارش ظاهر مى شود.ایـن هـمـان چـیزى است که در عبارت گویائى از پیغمبر گرامى آمـده: الاِسـلامُ عـَلانـیـة، و الاِیمانُ فِى القَلب اسلام امر آشکارى است، ولى جاى ایمان دل است. در بعضى از روایات مفهوم اسلام منحصر به اقرار لفـظـى شـمـرده شـده، در حـالى کـه ایـمـان اقـرار تـواءم بـا عـمـل مـعـرفـى شـده الایـمـانُ اِقـرارُ و عَـمـَل، وَ الاِسـلامُ اِقـرارُ بـِلا عَمَل (هر مؤمـنـى مـسـلمـان اسـت ولى هـر مـسـلمـانـى مـؤمـن نـیـسـت) ایـمـان آن اسـت کـه در دل سـاکن شود، زیرا در ادامه آیه داریم، اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید ثواب اعمالتان را بـه طـور کـامـل مى دهد، و چیزى از پاداش اعمال شما را فروگذار نمى کند (وَ اِن تُطیعوا اللهَ وَ رَسولَه لایَلِتکم مِن اَعمالِکم شَیئا) چرا که خداوند غفور و رحیم است ان الله غفور رحیممى گوید، اگر شما ایمان قلبى به خدا و پیامبر (صلى الله عـلیـه و آله) داشـتـه بـاشـیـد کـه نـشـانـه آن اطـاعـت از فـرمـان خـدا و رسـول او اسـت، اعـمـال شـمـا ارزش مى یابد، و خداوند حتى کوچکترین حسنات شما را مى پذیرد، و پاداش مى دهد، و حتى به برکت این ایمان گناهان شما را مى بخشد که او غفور و رحیم است. و از آنـجا که دست یافتن بر این امر باطنى یعنى ایمان کار آسانى نیست. در آیه بعد به ذکر نشانه هاى آن مى پردازد، نشانه هائى که به خوبى مؤمن را از مسلم، و صادق را از کـاذب، و آنها را که عاشقانه دعوت پیامبر را پذیرفته اند، از آنـهـا کـه بـراى حـفـظ جان و یا رسیدن به مال دنیا اظهار ایمان مى کنند جدا مى سازد، مى فـرمـایـد: مـؤ مـنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هـرگـز شـک و ریـبـى بـه خـود راه نـداده، و بـا امـوال و جـانـهـاى خود در راه خدا به جهاد پـرداخـتـه انـد (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْیَرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ) آری نـخـسـتـیـن نـشـانه ایمان عدم تردید و دو دلى در مسیر اسلام است. نشانه دوم جهاد با اموال. و نشانه سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جانها) است . به این ترتیب اسلام به سراغ روشن ترین نشانه ها رفته است : ایستادگى و ثـبـات قـدم، و عـدم شـک و تـردیـد از یـکـسـو، و ایـثـار مال و جان از سوى دیگر. چـگـونـه مـمـکـن اسـت ایـمـان در قـلب راسـخ نـبـاشـد در حـالى کـه انـسـان از بذل مال و جان در راه محبوب مضایقه نمى کند. چنین کسانى راستگو هستند و روح ایمان در وجودشان موج مى زند (أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ)ایـن مـعـیـار را کـه قرآن براى شناخت مؤمنان راستین از دروغگویان متظاهر به اسلام بیان کـرده، مـنـحـصـر بـه فقراى طایفه بنى اسد نیست، معیارى است روشن و گویا براى هر عـصـر و زمان، براى جداسازى مؤمنان واقعى از مدعیان دروغین، و براى نشان دادن ارزش ادعـاى کـسانى که همه جا دم از اسلام مى زنند و خود را طلبکار پیامبر مى دانند ولى در عمل آنها کمترین نشانه اى از ایمان و اسلام دیده نمى شود. در مقابل، کسانى هستند که نه تنها ادعائى ندارند، بلکه همواره خود را مقصر مى شمرند، و در عین حال در میدان ایثار و فداکارى از همه پیشگام ترند. و اگـر ایـن معیار قرآنى را براى سنجش مؤمنان واقعى به کار بریم معلوم نیست از انبوه میلیونها میلیون مدعیان اسلام چه اندازه مؤمن واقعى هستند، و چه مقدار مسلمان ظاهرى؟ سیماى مؤمن واقعى در قران چهار آیه قرآن با جمله «انّما المؤمنون» شروع و ترسیم سیماى مؤمن واقعى است: انّما المؤمنون الّذین اذا ذُکر اللَّه وَجِلتْ قلوبهم دلهاشان لرزان است. اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَة. ثُمَّ لَمْیَرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ. وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوه
2. قلب سلیم ❤
إِلَّا مَنْ أَتَى اللهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ و آن قلبی است خالص برای خدا و خالی از کفر و نفاق و هرگونه پستی.
مگر كسى كه با روح و قلب پاك به سوى خدا آيد. (شعراء ۸۹)
حدیث : قلب سلیم، قلبى است که در آن شرک نباشد. در هر صورت اموال و اولادی به انسان سود میرسانند که تبدیل به باقیات صالحات شده باشند. «قَلْبٍ سَلیمٍ»: دل سالم از بیماری کفر و نفاق و ریا
قرآن «قلب سلیم» را مطرح میکند که هیچ یک از عیوب در آن نیست، هم پاک است و هم نرم و پرعطوفت، هم سالم است و هم انعطافپذیر در مقابل حق و از آن به عنوان «حرم خدا» در روایات توصیف شده است. قلب سلیم در مقابل قلب مریض است. قلبِ سلیم، قلب مؤمن است.
امام صادق(علیه السلام) : قلب سلیم قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که غیر از او در آن نباشد. بند و بستهاى دنیوى در قیامت بىاثر است و جز قلب پاک، هیچ چیز کارایى ندارد...
روحِ پاک، روحى است که از وابستگى به دنیا و آلودگى به شرک، کفر، نفاق، تکبّر و همهى امراض قلبى پاک باشد چون خداوند دربارهى منافقان مىفرماید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»
ویژگى هاى قلب سلیم
الف) قلبى که جز خدا در آن نیست. «لیس فیه احد سواه» ب) قلبى که پیرو راهنماى حقّ، توبه کننده از گناه و تسلیم حقّ باشد. ج) قلبى که از حبّ دنیا، سالم باشد. د) قلبى که با یاد خدا، آرام گیرد. ه) قلبى که در برابر خداوند، خاشع است. البتّه قلب مؤمن، هم با یاد خداوند آرام مى گیرد و هم از قهر او مى ترسد. «اذا ذُکر اللّه وَجِلَت قلوبهم» همانند کودکى که هم در کنار پدر و مادر آرامش دارد و هم از آنان حساب مى برد.
و) قرآن درباره روز قیامت مى فرماید: «یَومَ لایَنفَعُ مالٌ و لا بَنُونَ الّا مَن اتَى اللّهَ بِقَلبٍ سَلِیمٍ» روزى که مال و فرزند به درد انسان نمى خورد و تنها وسیله نجات او قلب سلیم است. براى آشنایى و شناخت قلب سالم و روح پاک، ابتدا شناخت بیمارى هاى آن و دورى از آنها لازم است، یعنى قلب سلیم، ثمره جهاد اکبر و مبارزه با نفس و امراض نفسانى است. لذا قرآن درباره منافقان و شهوترانان و بهانه گیران با جمله «فى قُلُوبِهِم مَرَضٌ» از نداشتن قلب سالم آنان سخن به میان آورده است
مرحوم نخودکی با اشاره به اینکه عموماً سلامت جوارح آدمى جز با سلامت قلب، حاصل نمىشود، معتقد بود : قلب در حقیقت، فرمانرواى بدن است و سلامت و بیمارى آن از اعمال جوارح ظاهر مىگردد.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ یعنى: آدمى و شخصیت او پشت زبانش پنهان است که مدار انسانیت به نفس است و خاموش نشسته و کفر و ایمان، صلاح و فساد، زهد و حرص، و تواضع و تکبرش نهان و مستور است. اما چون به سخن آمد، حالش معلوم و آشکار مىگردد. مرحوم نخودکی اصفهانی با بیان اینکه اهل ظاهر جز ظاهر را درنمىیابند ولى اهل باطن، امور باطنى را نیز درک مىکنند به حدیثی از امیرالمؤمنین اشاره کرده که فرمودهاند: اتَّقُوا فِراسَةَ المؤمنِ ؛ فإنّهُ يَنظُرُ بنورِ اللّه یعنى از هوشیارى اهل ایمان اندیشه کنید که مؤمن به نور خداوند مىنگرد . حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ما أضمَرَ أحَدٌ شيئا إلاّ ظَهَرَ في فَلَتاتِ لِسانِهِ، و صَفَحاتِ وَجهِهِ؛ هیچ کس نیست امرى در دل خود پنهان دارد مگر آنکه خداوند آن را در گفتار ناخودآگاه و در صفحه رخسارش هویدا و آشکار خواهد کرد، بیان میدارد. این سخن، موعظهاى بزرگ است به جهت اینکه امرى را در قلب خود، پنهان نداریم که شناعت آن از گفتارمان که خود ترجمان قلب است، ظاهر گردد. چه بسا که در مجلسى وقتى ذکر حق به میان مىآید، بعضى گرفته و ملول مىشوند و چون صحبت دنیا مىشود مسرور و مبتهج مىگردند و آثار بشاشت در صورتشان ظاهر میشود.3. قلب مُنیب 💜
و آن قلبی که در حال بازگشت و توبه به سوی خدا . و ثابت و پابرجاست بر طاعت خدا
مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَ جَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ (ق/33) کسی که از خداوند رحمان در نهان میترسید، و با قلبی متوجه و پر انابه (به دیدار خدایش) آمده است.
واژه منیب از انابه در لغت به معنی برگشتن به سوی خدا با توبه و اخلاص در عمل و در اصطلاح قرآن یعنی شخص همیشه متوجه خدا گردد، و به طاعت او رو آورد، و از هر گناه و لغزشی توبه نماید و این حال را تا پایان عمر ادامه دهد و با همین حالت وارد عرصة محشر گردد.
تعبیر به ترسیدن از خدا در نهان، اشاره به این است که آنها با اینکه خدا را هرگز با چشم نمی بینند از لابلای آثارش و از طریق استدلال و برهان به او ایمان میآورند، ایمانی توأم با احساس مسئولیت کامل.
آنها نه فقط در حضور جمع که در تنهایی و خلوت نیز مرتکب گناهی نمی شوند.
این خوف و خشیت سبب می شود که قلب آنها «منیب» باشد، دائما متوجه خدا گردد، و به طاعت او اقبال کند، و از هر گناه و لغزشی توبه نماید، و این حال را تا پایان عمر ادامه دهد و با همین حالت وارد عرصه محشر گردد.
علت عمدة سلیم بودن قلب، منیب بودن آن است عوامل دیگری از جمله علاقه، محبت شدید به خدای متعال و... نقش دارند. انسان برای اینکه راه بازگشت و توبه به درگاه الهی را همواره به روی خود باز نگه دارد باید به قلب خود توجه کند چراکه از جمله راههای رستگاری انسان در قلب او نمود پیدا میکند
قلب منیب، آن است که بعد از توجّه به انحراف و خلاف، توبه و انابه کرده، به سوی خدا باز گردد. از ویژگی بارز آن، تغییر حالات در رفتار و گفتار انسان است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله به ابن مسعود فرمود: از خداوند در نهان چنان بيمناك باش كه گويا او را مىبينى و اگر تو او را نمىبينى او تو را مىبيند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ سرچشمه انابه به درگاه خداوند، معرفت مقام الهى و خشيت از اوست. خَشِيَ الرَّحْمنَ ... وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ . 1- رحمت الهى، نبايد عامل غرور گردد، بلكه بايد همواره دغدغه و خشيت داشت. «خَشِيَ الرَّحْمنَ» «خشيت» به آن خوف و ترسى گفته مىشود كه برخاسته از معرفت و عظمت خداوند باشد. 2- اگر از ترس جريمه، آبروريزى، انتقاد مردم، كم شدن مزد و ... حريم نگاه داشتيم، چندان ارزشى ندارد، ترس از خدا در نهان، نشانهى خشيت است. «خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ» 3- متّقى منحصر كسى نيست كه هرگز گناه نمىكند، بلكه كسى كه اگر لغزشى پيدا كرد به طور جدّى توبه مىكند و داراى قلب و روح منيب است نيز متقى مىباشد. لِلْمُتَّقِينَ ... لِكُلِّ أَوَّابٍ ... خَشِيَ ... بِقَلْبٍ مُنِيبٍ در مقابل قلب های سالم مومنان، خداوند در آیات قرآن، نُه صفت براى قلب کفّار بیان کرده است :
الف) انکار حقایق. قُلوبُهم مُنکِرة ب) تعصّب نابجا. فى قلوبهم الحَمیّة ج) انحراف و گمراهى. صَرفَ اللّه قُلوبهم د) سنگدلى و قساوت. فَویلٌ لِلقاسیَة قلوبهم ه) بى خاصیتى و مرگ. لاتَسمعُ المَوتى و) آلودگى و زنگار. بَل رانَ على قلوبهم ز) بیمار و مریض. فى قلوبهم مَرض ح) کوردلى و نفهمى. طَبع اللّه علیها بکفرهم ط) کم ظرفیتى. یَجعَلْ صَدره ضَیّقاً شرح صدر و ضَیقا حَرَجا دو مقوله معنوی هستند ولی بالا رفتن در آسمان امری مادی است؟ خدا برای ما تشبیه لطیفی از احوال کافران لجوج آورده که بسیار پر معناست. با مطالعه در جوّ زمین به درک مناسبتری از تشبیه صورت گرفته در یَجعَلْ صَدره ضَیّقاً میرسیم. لایه های آسمان که اتمسفر یا جو خوانده شده، تحت شرایط جغرافیایی تغییر میکند، در اینجا فشار در قفسه سینه است که قلب را میفشرد. افرادی که واقعا معاند با دین الهی هستند از مشاهده گرایش مردم به دین حق، سخت ناراحت و عصبانی میشوند و چنان تنگدلی و فشاری بر انان حادث میشود که گویی میخواهند در آسمان بالا رفته و به جوّ رسیده است.4. قلب مَهدی ❤
و آن قلبی است تسلیم امرخدا و هدایت شده، و راضی به قضا و قدر پروردگار است.
وَ مَن یُؤمِن بِاللهِ یَهدِ قَلبَهُ (تغابن آیه ۱۱)
مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
هیچ رنج و مصیبتی (به شما) نرسد مگر به فرمان خدا، و هر که به خدا ایمان آرد خدا دلش را (به مقام عالی رضا و تسلیم) هدایت کند و خدا به همه امور عالم داناست.
انسان مؤمن، چون به علم و حکمت و رحمت خدا ایمان دارد، مىداند که بدون دلیل و حکمت و عدالت، به کسى مصیبتى نمىرسد و هر مصیبتى، یا نتیجه عمل خود انسان است و یا اسباب آزمایش و امتحان براى رشد و کمال.
نمونه هدایت قلب که مایه آرامش مؤمنان مصیبت زده مىشود، در سوره بقره آمده :
الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ بقره 156... أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ 157
کسانىکه هنگام برخورد با مصیبت مىگویند: ما براى خدائیم و بسوى او بازمىگردیم، آنان علاوه بر دریافت صلوات و رحمت الهى، هدایت یافتگان واقعى هستند.
ایمان که یک امر درونى است، اگر در انسان جاى بگیرد باعث هدایت یابى قلب مىشود و اگر روح و قلب انسان هدایت شود، رفتار و گفتارش نیز هدایت شده است. «یهد قلبه...»
۱. ایمان، سبب جلب رحمت و هدایت ویژه الهى، در برابر مصیبتها مىگردد « ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ... وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللهِ یَهْدِ قَلْبَهُ
۲. دریافت الطاف الهى براساس گامىست که خود انسان برمىدارد وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللهِ یَهْدِ قَلْبَهُ. ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ.... وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللهِ یَهْدِ قَلْبَهُ ... هیچ مصیبتى رخ نمىدهد مگر به اذن خدا! و هرکس به خدا ایمان آورد، خداوند قلبش را هدایت مىکند؛ و خدا به هرچیز داناست. منظور این است که خداوند را در قلب خویش تصدیق کند، و هنگامیکه خداوند قلب او را روشن سازد و هدایت را اختیار کند، خداوند هدایتش را افزون میکند. امام صادق (علیه السلام) قلب بین سینه و گلو درحال حرکت میباشد تا ایمان در آن به پیوندد، هنگامیکه ایمان در آن پیوند خورد استقرار پیدا میکند، 5 . قلب مُخبِت 💛
فتُخبِتَ لَهُ قلُوبُهُم و آن قلبی است فروتن و آرام به ذکر خدا، که باعث هدایت انسان به صراط مستقیم می شود.
وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (حج ۵۴) و نیز آگاهان بدانند (وحى کدام ست و القائات شیطان کدام، و بدانند) که طرح و آرزوى انبیا حقّى است از طرف پروردگارت، پس به آن ایمان آورند و دلهایشان در برابرآن خاضع گردد و خدا کسانى را که ایمان آوردهاند به راه مستقیم هدایت مىکند. راغب گوید: سپس اَخبات به معنى نرمى و تواضع به کار رفته است. القائات شیطان، در برنامههاى انبیا و نسخ آنها از طرف خدا، دو اثر دارد: الف- وسیلهى آزمایش براى بیماردلان و سنگدلان است. ب- خنثى شدن القائات شیطان، سبب نورانیّت دل و ایمانِ اهل علم و آگاهى است. علم آنست که به انسان قدرت تشخیص حقّ از باطل را بدهد (و تنها محفوظات تقلیدى و سطحى نباشد) گاهى بهره بردارىها و برداشتهاى مادى یا معنوى، مربوط به خلق و خوى شخصى افراد است یک القاى شیطانى براى افراد سنگدل فتنه است ولى براى اهل علم، کلید شناخت مىشود لیعلم - علم، یک موهبت الهى ست که به افراد داده مىشود - اهل علم نباید سنگدل و بیماردل باشند زیرا در این آیه، «اُوتوا العِلمَ» در برابر «فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَ القاسِیَةِ قُلُوبُهُم» که در آیهى قبل آمده، قرار گرفته است. خَبْت (بر وزن فَعل) به معناى زمین صاف و وسیع است که انسان به راحتى و با اطمینان مى تواند در آن گام بردارد. به همین جهت این ماده در معناى اطمینان به کار رفته، و به معناى خضوع و تسلیم نیز آمده. چرا که چنین زمینى هم براى گام برداشتن اطمینان بخش است، و هم در برابر رهروان، خاضع و تسلیم. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ همانا کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دهند و در برابر پروردگارشان فروتن باشند، قلب مخبت یکی از ویژگیهای اصلی قلب سالم، تواضع نسبت به خداست، این معنا در قرآن با کلمه «اخبات» یاد شده که از آن شکسته دلی، ذلت باطنی و نرمی نسبت به پروردگاد فهمیده میشود . 6 . قلب مُطمَئن 💜
و تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللّه
و آن قلبی است که با یادخدا و نامش به آرامش می رسد.
الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد ۲۸( (هدایتشدگان) کسانىاند که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرام مىگیرد.
یاد خدا تنها به ذکر زبانى نیست، اگر چه یکى از مصادیق روشن یاد خداست، زیرا آنچه مهم است یاد خدا بودن در تمام حالات خصوصاً در وقت گناهست.
برکات یاد خدا
الف) یاد نعمتهاى او، عامل شکر اوست.
ب) یاد قدرت او، سبب توکّل بر اوست.
ج) یاد الطاف او، مایه محبّت اوست
د) یاد قهر و خشم او، عامل خوف از اوست
هـ) یاد عظمت و بزرگى او، سبب خشیت در مقابل اوست
و) یاد علم او به پنهان و آشکار، مایه حیا و پاکدامنى ماست
ز) یاد عفو و کرم او، مایه امید و توبه است
ح) یاد عدل او، عامل تقواست
انسان، بى نهایت طلب است و کمال مطلق مىخواهد، ولى چون هر چیزى غیر از خدا محدودست و وجود عارضى دارد، دل را آرام نمىگرداند . در مقابل کسانى که با یاد خدا آرامش مىیابند، عدهاى هم به متاع قلیل دنیا راضى مىشوند «رضوا بالحیاة الدّنیا و اطمأنوا»
1- نشانه انابه واقعى، ایمان و اطمینان به خداست. «من اناب، الذین امنوا...»
2- ایمان بدون اطمینان قلبى، کامل و کارساز نیست. «امنوا و تطمئن قلوبهم»
3- یاد خدا با زبان کفایت نمىکند، اطمینان قلبى هم مىخواهد. «تطمئن قلوبهم بذکر الله»
4- تنها یاد خدا، مایهى آرامش دل مىشود. «بذکر اللَّه تطمئن القلوب»
امروزه دارندگان زر و زور و تزویر بسیارند ولى از آرامش لازم خبرى نیست.
یکى از شایعترین بیمارىهاى قرن حاضر، اضطراب و افسردگى است. براى این بیمارى علائمى همچون انزواطلبى و افسردگی، در خود فرو رفتن، خودکمبینى و بیهوده انگارى است.
- شخص مضطرب از شروع در کارها نگران است و احساس ترس و تنهایى مىکند.
- شخص مضطرب نگران آنست که آینده چه خواهد شد. این حالت را مى توان با توکّل بر خدا و پشتکار درمان کرد.
- چون در بعضى کارها ناکام شده است، نگران است که شاید در تمام امور به این سرنوشت مبتلا شود.
- چون بر افراد و قدرتهاى ناپایدار تکیه دارد، با تزلزل آنها دچار اضطراب مىشود.
و خلاصه امورى همچون عدم قدردانى مردم از زحمات آنها، گناه، ترس از مرگ تلقینهاى خانواده به اینکه نمىدانى و نمىتوانى، قضاوتهاى عجولانه، توقّعات نابجا و تصوّرات غلط، علت بسیارى از افسردگىها و اضطرابها مىباشد که با یاد خدا و قدرت و عفو و لطف او مىتوان آنها را به آرامش و شادابى مبدل ساخت.
نماز، ذکر الهى و مایه آرامش است. «وَ اَقِمِ الصّلاةَ لِذِکرى»
به واسطه ذکر و یادى که خدا از شما مىکند، دلهایتان آرام مىگیرد،
یعنى اگر بدانیم خداوند ما را یاد مىکند و ما در محضر او هستیم، دلهایمان آرامش مىیابد.
چنانکه حضرت نوح علیه السلام به واسطه کلام الهى آرام گرفت «وَ اصنَعِ الفُلکَ بِاَعیُنِنا» (و به دستور ما و زیر نظر ما آن کشتی را بساز و در باره کسانی که ستم کردند، با من سخنی به وساطت مگو که آنان غرق شدنی هستند)
و امام حسین علیه السلام به هنگام شهادت على اصغرش با عبارت « هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ؛ این مصیبت بر من آسان است، چرا که در محضر خداست » این آرامش را ابراز فرمود و یا در دعاى عرفه آمده: «یا ذاکِرَ الذّاکِرینَ» .
اطمینان قلبی و حضرت ابراهیم علیه السلام
اطمینان قلب یعنی فکر انسان بر چیزی که باور دارد آرام گیرد و به خود تردید راه ندهد گاهی هدف از اطمینان قلب، اعتماد در کار و یا توقع امید فراوان به آن است. وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (بقره ۲۶۰) و (بیاد آور) هنگامى که ابراهیم گفت: پروردگارا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده مىکنى؟ فرمود: مگر ایمان نیاوردهاى؟ عرض کرد: چرا، ولى براى آنکه قلبم آرامش یابد. (خداوند) فرمود: چهار پرنده (طاووس، خروس، کبوتر و کلاغ) را برگیر و آنها را نزد خود جمع و قطعه قطعه کن (و درهم بیامیز) سپس بر هر کوهى قسمتى از آنها را قرار ده، آنگاه پرندگان را بخوان، به سرعت بسوى تو بیایند و بدان که خداوند تواناى حکیم است. تنها از یگانه ابر مرد تاریخ پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله، یعنى على علیه السلام فرمود: اگر پردهها کنار روند، بر یقین من افزوده نمىشود. ولى سایر مردمان همه دوست دارند که شنیدهها و حتّى باورهاى خود را به صورت عینى مشاهده نمایند. چنانکه همه مىدانند قند را از چغندر مىگیرند، ولى دوست دارند چگونگى آن را مشاهده کنند. در تفاسیر: حضرت ابراهیم از کنار دریایى مىگذشت، مردارى را دید که در کنار دریا افتاده و قسمتى از آن در آب و قسمتى دیگر در خشکى است و پرندگان و حیوانات دریایى، صحرایى و هوایى از هر سو آن را طعمهى خود قرار دادهاند. با خود گفت: اگر این اتّفاق براى انسان رخ دهد و ذرّاتِ بدن انسان در بین جانداران دیگر پخش شود، در قیامت آنها چگونه یکجا جمع و زنده مىشوند. لذا از خداوند درخواست کرد که نحوهى زنده شدن مردگان را مشاهده کند. خدا نیز با این نمایش، ابراهیم را به نور یقین و اطمینان رهسپار نمود. 1. زنده کردن مردگان، از شئون ربوبیّت خداست. رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ 2. براى آموزش عمیق، استفاده از نمایش و مشاهدات حسى لازم است. أَرِنِی7. قلب وَ جِل 💚
وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ و آن قلبی که ترسان و لرزان است چراکه اعمال خود را در مقابل عظمت و بزرگی خدا، نا چیز می بیند.
از صفات مومنین خالص: وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ (مومنون60) و کسانى که (اموال خود را در راه خدا) مىدهند آنچه را دادند، در حالى که دلهایشان ترسان است از این که سرانجام به سوى پروردگارشان باز مىگردند.
از امام کاظم علیهالسلام نقل شده: این آیات درباره امیرالمومنین على علیهالسلام و فرزندان او نازل گردیده است (البرهان فی تفسیر القرآن)
وجِلَةٌ : اضطراب و نگرانى یُؤْتُونَ مآ آتَوْا : میدهند و عطاء میکنند آنچه را که عطاء کرده و در توان دارند. مراد دادن زکات و صدقات و ادای حقوق مردم و حق پروردگار است
در احوالات بزرگان میتوان دید هر مقدار آگاهی و ایمان بالاتر است افتادهتر و خشوع و خشیت آنان نسبت به عظمت خدا نزد مردم، بیشتر است. در عصر حاضر امام خمینی، علامه طباطبایی، آیتالله قاضی شهید محراب، آیتالله دستغیب شهید محراب، رجبعلی خیاط و...
تکامل معنوى انسان در چند مرحله صورت مىپذیرد که در این آیات مطرح شده است:
مرحلهى اوّل- علم و شناختى که مایهى خشیت شود «مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ»
مرحلهى دوم- ایمان عمیق و دائمى به آنچه درک کرده است. «یُؤْمِنُونَ»
مرحلهى سوم- دورى از انواع شرکها، مخفى و آشکار «لا یُشْرِکُونَ»
مرحلهى چهارم- انفاق از آنچه خدا عطا نموده است. «یُؤْتُونَ...»
مرحلهى پنجم- مغرور نشدن و دغدغه داشتن که مبادا کارم ناقص یا عملم مردود یا وظیفهام چیزى دیگرى باشد و در قیامت پاسخگو نباشم. «قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» 1- به انفاق خود مغرور نشویم. «یُؤْتُونَ... وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» 2- ترس مؤمن از خداوند به خاطر حضور او در محضر پروردگار در روز قیامت است. «وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ»
آیه دیگر إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ مؤمنان، تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهایشان (از عظمت او) لرزان شود و هرگاه آیات خدا بر آنان تلاوت شود، ایمانشان را مىافزاید و تنها برپروردگارشان توکّل مىکنند. الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ آنان که نماز را برپا مىدارند و از آنچه به ایشان روزى دادهایم، (به محرومان) انفاق مىکنند. آیه 2 انفال خداوند یکجا مىفرماید: «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، یاد خداوند دلهاى مؤمنان را مضطرب مىکند، ولى در جاى دیگر مىفرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، با یاد خداوند دلها آرام مىگیرد. این دو آیه با هم منافاتى ندارد، زیرا در یک جا ترس از عظمت خداوند است. و در جاى دیگر اطمینان داشتن به خداوند. چنانکه در آیهاى دیگر مىخوانیم: کسانى که از خداوند خشیت دارند و با خواندن یا شنیدن قرآن پوست بدنشان مىلرزد، پس از مدّتى آرام شده، دلهایشان نرم مىشود. آرى، یاد قهر و عقاب الهى دل مؤمن را مىلرزاند و با یاد لطف و مهر الهى، دلش آرام مىگیرد، همچون کودکى که از والدین خود، هم مىترسد و هم به آنان دلگرم است. «وجل»، به حالت اضطراب و خوف و ترس انسان گفته مىشود که گاهى به خاطر درک مسئولیّتها و احتمال عدم انجام وظایف است و گاهى به خاطر درک عظمت مقام و هیبت الهى است. لذا در قرآن مىخوانیم: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»، تنها بندگان عالم و آگاه، از خداوند خشیت دارند.
1. آنکه با شنیدن نداى اذان و آیات الهى بىتفاوت باشد، باید در کمال ایمان خود شک کند. 2. ذکر خدا از سوى هرکس که باشد، در مؤمن اثر مىگذارد. «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ 3. ایمان، با عشق و خشیت درونى همراه است. الْمُؤْمِنُونَ ... وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ 4. ایمان، مراتب و درجاتى دارد و قابل کاهش وافزایش است. «زادَتْهُمْ إِیماناً 5. ترسى که ریشه در جهل داشته باشد بد است، ولى ترسى که از معرفت سرچشمه بگیرد پسندیده است. الْمُؤْمِنُونَ ... 6. هر آیهى قرآن، حجّت و دلیل و نورى است که مىتواند بر ایمان بیافزاید. إِذا تُلِیَتْ ... زادَتْهُمْ إِیماناً 7. مؤمن، میان بیم و امید است. «الْمُؤْمِنُونَ، وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ، یَتَوَکَّلُونَ 8. کسى که تنها خداوند را ربّ خود مىداند، به او توکّل مىکند. «عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ 9. نشانهى ایمان کامل آن است که دل مؤمن با یاد خدا خشیت پیدا کند، «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، با تلاوت و یادآورى آیات الهى، بر ایمانش افزوده شود، «زادَتْهُمْ إِیماناً» و توکّل بر خدا کرده، «یَتَوَکَّلُونَ» نماز را به پا دارد، «یُقِیمُونَ» و به دیگران نیز کمک مىرساند. «یُنْفِقُونَ 10. رفتار هرکس، برخاسته از انگیزهها، دیدگاهها و اعتقادات اوست الْمُؤْمِنُونَ...یُقِیمُونَ...یُنْفِقُونَ 11. اسلام، انفاق بخشى از مال و دارایى را لازم دانسته ، نه تمام آن را مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ 12. نماز و انفاق شخص مؤمن مقطعى نیست؛ بلکه مستمرّ ودائمى است. یُقِیمُونَ ... یُنْفِقُونَ 13. انفاق، باید از مال حلال و روزى الهى باشد. (چون رزق را به خدا نسبت داده است و خداوند رزق حرام نمىدهد) 14. مؤمن، دارایى خود را بخشش الهى مىداند، نه محصول دست رنج خویش و این عقیده، گذشت و انفاق را بر او آسان مىکند. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.
8 . قلب آزموده ❤
امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ و و آن قلبی است مودّب، که برای پذیرش تقوی، آماده ی آزمایش الهی است.
إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ (حجرات ۳) همانا کسانى که نزد پیامبر (از روى ادب و احترام) صدایشان را پایین مىآورند، آنان کسانى هستند که خداوند دلهایشان را براى (پذیرش) تقوا آزمایش (و آماده) کرده و آمرزش و پاداش بزرگ مخصوص آنها است.
غض به معناى پایین آوردن و کوتاه کردن است. این واژه در قرآن، هم در مورد کوتاه کردن صدا به کار رفته (وَ اغضُض مِن صَوتِکَ صدایت را پایین بیاور) و هم در مورد کوتاه کردن نگاه؛ چنانکه در مورد نگاه به نامحرمان، قرآن مىفرماید: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ به مومنین بگو چشم های خود را بپوشانند ( در مقابل نامحرم )
اگر ادب در کلام لازم است، در رفتار و کردار، به طریق اولى لازم است. آهسته سخن گفتن، نشانهى ادب، تواضع، وقار و آرامش انسان است. قرآن در این آیه مىفرماید: خداوند دلهاى افراد را آزمایش مىکند، تا میزان پاکى و تقواى درون آنها را آشکار سازد. زیرا چه بسیار افراد ریاکارانه اظهار ادب و تواضع مىکنند، ولى در درون متکبّرند. پاداشهاى الهى معمولًا با صفات کریم، عَظِیمٌ، کَبِیر و غَیْرُ مَمْنُونٍ (پیوسته) همراه است و این بخاطر آن است که سرچشمه این پاداشها، رحمت و لطف بىنهایت خدا است. ادب در گفتار این آیه ادب سخن گفتن با رسول خدا را بیان مىکند،
1. سخن باید واقعى و حقیقى باشد. بِنَبَإٍ یَقِینٍ
2. گفتار بایستى دل پسند باشد. الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ
3. سخن باید رسا و شفّاف باشد. قَوْلًا بَلِیغاً
4. بعضى از گفتار باید نرم بیان شود. قَوْلًا لَیِّناً
5. سخن باید بزرگوارانه بیان شود. قَوْلًا کَرِیماً
6. سخنى باشد که پذیرش و عمل آن آسان باشد. قَوْلًا مَیْسُوراً
7. در گفتار هیچ گونه لغو و باطلى نباشد. «اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»، «عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ
8. گفتار باید همراه با کردار باشد وگرنه قابل سرزنش است. «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ
پیام ها
1. هم خلافکار را توبیخ کنیم و هم درستکار را تشویق. (در آیهى قبل کسانى که در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله بلند صحبت کردند توبیخ شدند، و در این آیه و آیات بعد، افراد مؤدّب تشویق مىشوند.) إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ ... لَهُمْ مَغْفِرَةٌ 2. ادبهاى مقطعى و لحظهاى، نشان دهندهى عمق تقوا نیست. یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ (فعل مضارع، نشانهى استمرار و تداوم) 3. در قرآن هرجا «مَغْفِرَةٌ» و «أَجْرٌ» آمده، ابتدا سخن از مغفرت است. زیرا تا از گناه پاک نشویم، نمىتوانیم الطاف الهى را دریافت کنیم. لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ 4. لازمهى ایمان و تقوا، عصمت از گناه نیست، چه بسا افراد مؤمن متّقى که گرفتار لغزش و گناه مىشوند امّا به زودى جبران مىکنند. لَهُمْ مَغْفِرَة شأن نزول آیات ۲ تا ۵ به جهت اهمیت موضوع :قومى از سفهاى بنىتمیم نزد پیامبرصلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: یا محمد نزد ما بیا تا با تو حرف بزنیم. پیامبر از سوء ادب و طرز رفتار بد آنها مغموم گردید و آیه ۴ نازل شد. اینان گروهى عظیم را تشکیل داده داخل مسجد شدند و از پشت حجرات مسکونى پیامبر بانگ زدند تا پیامبر نزد آنان بیاید این موضوع بر پیامبر گران آمد و آزرده خاطر گردید لذا با همان حالت بیرون آمد.
آنان به پیامبر گفتند: نزد تو آمده ایم تا به تو فخر فروشیم بنابراین به شاعر و خطیب ما اجازه بده تا شعر گویند و سخن برانند. پیامبر اجازه داد در آن میان عطارد بن حاجب برخاست و خطبه غرّا و فصیحى اداء نمود پس از خطبه او رسول خدا صلی الله علیه و آله به ثابت بن قیس بن شماس فرمود: که برخیزد و جواب او را بدهد. ثابت برخاست و خطبه مفصلى که فصیح تر از خطبه عطارد بود، قرائت نمود پس از ثابت، زبرقان بن بدر از طائفه تمیم برخاست و چند بیت شعر خواند.
پیامبر به حسان فرمود: جواب او را بدهد. حسّان که از فصحا و شعراى بزرگ عرب بود، برخاست چند بیت شعر بسیار فصیح و بلیغ در جواب زبرقان ایراد نمود.
در این میان اقرع بن حابس از طائفه تمیم از جابر خاست و گفت: ایها الناس این مرد را (مقصودش پیامبر بود) که مى بینید خطیب او از خطیب ما بهتر و شاعر او از شاعر ما فصیح تر و صداى گویندگان او از صداى گویندگان ما رساتر و بلندتر بوده است. بعد از این گفت و شنود به خطیب و شاعر رسول خدا صلی الله علیه و آله جوائز نیکو بخشیدند و همگى آن طائفه به دین اسلام گرویده و مسلمان شدند.
ابن عباس گوید: این آیات درباره قومى از بنىالعنبر که از طوائف بنى عمرو بن تمیم بودند، نازل گردید. بدین شرح که پیامبر لشگرى به فرماندهى عیینة بن حصن الفزارى براى آنان فرستاد وقتى آنها دیدند که عیینة نزدیک شده عیال و فرزندان خود را گذاشتند و فرار نمودند. عیینة فرزندان ایشان را به اسیرى به مدینه آورد بعد از این قضیه پدران اسیران مزبور نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آمدند و با دادن فدیه فرزندان خود را خواستند و هنگامى وارد مدینه شدند که رسول خدا در حجره خود در خواب قیلوله بود.
فرزندانى که اسیر بودند چون پدران خود را دیدند به زارى افتاده و سخت گریستند و قوم مزبور با صداى بلند پیامبر را از پشت حجره صدا میزدند و مى گفتند: یا محمّد نزد ما بیا، از اثر فریاد آنان پیامبر از خواب برخاست،
9. قلب زینتی
وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ و آن دلی است که به وسیله ایمان زینت داده شده لذا از هرگونه کفر و فسق و گناه دور است. وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ﴿حجرات ۷﴾ و بدانيد كه پيامبر خدا در ميان شماست اگر در بسيارى از كارها از [راى و ميل] شما پيروى كند قطعا دچار زحمت مى شويد ليكن خدا ايمان را براى شما دوست داشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما بياراست و كفر و پليدكارى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت آنان [كه چنيناند] رهيافتگانند . اين آيه مىفرمايد: اصولًا مردم بايد تابع پيغمبر باشند، نه آنكه رهبر الهى تابع هيجانهاى ناپختهى برخاسته از گزارشات افراد فاسق قرار گيرد. در روايات مىخوانيم: اگر اهل ايمان نزد شما محبوب بودند، در راه خير هستيد و اگر به گنهكاران علاقمند بوديد، در شما خيرى نيست. بر اساس روايات، يكى از مصاديق ايمان در جملهى «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ»، محبّت علىابن ابىطالب عليهما السلام و مراد از كفر و فسوق و عصيان، دشمنى با اهلبيت پيامبر عليهم السلام است. كسانى كه علاقه به معنويات و تنفّر از گناه را نعمت نمىدانند، نعمتهاى الهى را كفران كرده، عملشان كم و تلاشهاى آنان نابود است.
رسيدن به رشد و كمال، هديهى الهى به انبياست؛ «آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ» و وظيفهى آنها رشد دادن ديگران مىباشد؛ «يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ» آنان نيز خود به دنبال رشد بودهاند، چنانكه حضرت موسى در بيابانها به دنبال حضرت خضر مىرود تا از طريق علم او به رشد برسد؛ «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
ايمان زمينهى رشد، وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ و كتب آسمانى وسيلهى رشد هستند، يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ. در اين آيه نيز مؤمنان واقعى اهل رشد معرّفى شدهاند. أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ به هر حال مراد از رشد در قرآن، رشد معنوى است، و اين كوته فكرى است كه انسان رشد را تنها در كاميابىهاى دنيوى بداند.
در مديريّت و سياستگذارى جامعه، اگر تصميمگيرنده معصوم يا عادل نباشد، از استبدادى سر در مىآورد كه در آن رشدى نيست، «وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ» ولى اگر تصميمگيرنده معصوم يا عادل باشد، زمينهى رشد فراهم است. أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ
1. اگر مىخواهيم پشيمان نشويم بايد به تعاليم انبيا مراجعه كنيم. (در آيهى قبل، سخن از ندامت و پشيمانى بود و اين آيه مىفرمايد: به پيامبر مراجعه كنيد تا از كارهاى ندامتآور بيمه شويد.) نادِمِينَ- وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ
2. حضور پيامبر و رهبران الهى، امتياز خاصّى براى جامعه است. فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ
3. رهبر بايد در دسترس مردم باشد. «أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ
4. توقّع مشورت كردن پيغمبر با مردم مانعى ندارد، امّا اطاعت پيامبر از مردم انتظارى نابجاست. لَوْ يُطِيعُكُمْ ... لَعَنِتُّمْ ...
5. مشكلات جوامع به خاطر دورى از مكتب انبيا و عمل به سليقهها و هوسهاى شخصى است. لَوْ يُطِيعُكُمْ ... لَعَنِتُّمْ ...
6. رهبر جامعه اسلامى بايد استقلال رأى داشته باشد. لَوْ يُطِيعُكُمْ ... لَعَنِتُّمْ ... دشمن نيز همين نوع مشكلات را كه برخاسته از سستى رأى رهبر است مىخواهد، چنانكه در جاى ديگر مىخوانيم: وَدُّوا ما عَنِتُّمْ ...
7. در مواردى كه حكمى از طرف خدا و رسول نيست، مشورت با مردم و پيروى از آنها مانعى ندارد. فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ
8. گرايش به مذهب، امرى فطرى است كه خداوند در انسان به وديعه گذاشته است. حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ
9. ايمان، امرى قلبى است كه با جبر و تحميل سازگار نيست. «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ
10. ايمان، زينت دلهاست. «وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» همان گونه كه كوهها، درياها، معادن، گلها، آبشارها وهمهى آنچه روى زمين است، زينت زمين است. «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها» (آرى، زينت انسان، كمالات معنوى است و جلوههاى مادّى، زينت زمين هستند.)
11. تولّى و تبرّى بايد در كنار هم باشد، اگر اهل ايمان را دوست داريم بايد از اهل كفر، فسق و عصيان نيز بيزار باشيم. حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ ... كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ ...
12. انكار قلبى و انگيزهى فاسد، مقدّمهى طغيان است. ابتدا فرمود: «الْكُفْرَ» و سپس الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ
13. آفات ايمان؛ كفر، فسوق و عصيان است. حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ ... كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ
14. تنفّر از بدىها، امرى فطرى است، كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ ... و اين تنفّر، مايهى رشد انسان است. أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ
15. كسانى كه از كفر، فسق و عصيان تنفّر ندارند، رشد ندارند. كَرَّهَ ... أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ
16. از نعمتهاى بزرگ الهى، علاقه به ايمان و بيزارى از كفر، فسق و عصيان است. حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ ... كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ ... فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً
17. فضل خداوند، بر اساس علم و حكمت اوست، نه بدون ملاك و گزافه. فَضْلًا ... وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
10. قلب ایمن شده ❤
کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ و آن قلبی است تثبیت، و سبب رضایت خدا بوده و در گروه حزب الله به حساب آمده.
لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ مجادله۲۲
هیچ قومى را نمىیابى که به خدا و قیامت مؤمن باشند و (در همان حال) با کسى که در برابر خدا و رسولش موضع گرفته است، مهرورزى کنند، حتّى اگر پدران یا پسران یا برادران یا خویشانشان باشند. آنها کسانى هستند که خداوند، ایمان را در دلهایشان ثابت فرموده و با روحى از جانب خویش آنان را تأیید نموده است و آنان را در باغهایى که نهرها از پاى (درختان) آنها جارى است، وارد مىکند در حالى که در آنجا جاودانه هستند، خداوند از آنان راضى است و آنان نیز از او راضى هستند. آنان حزب خدا هستند، آگاه باشید که تنها حزب خدا پیروز و رستگارند.
مقام رضا، بالاتر از مقام تسلیم است، یعنى بنده نه فقط تسلیم مقدّرات الهى و امر و نهى اوست، بلکه در دل نیز به آن راضى است و از سر رضایت آن را مىپذیرد. ایمان با کفر سازگار نیست. به نوح دربارهى فرزندش گفته مىشود: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ هنگامى که براى ابراهیم ثابت شد عموى او منحرف است، از او برائت جست.
فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» حتّى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله از استغفار براى مشرکان منع مىشود. «ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ
شیخ طوسی: این آیه درباره حاطب بن ابى بلتعه نازل شد. موقعى که به اهل مکه نوشته و خبر داده بود که رسول خدا نابهنگام براى فتح مکه خواهد آمد. در صورتى که پیامبر این موضوع را مخفى کرده بود. وقتى که حاطب براى این کار مورد بازخواست قرار گرفت. گفت: چون اهل و خویشاوندان من در مکه بودند، بهتر دانستم که فتح مکه را به آنان خبر بدهم سپس این آیه نازل گردید.
تولّى و تبرّى
در سوره مجادله بارها سخن از تولّى و تبرّى مطرح شده است که بیانگر اهمیّت دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خداست: تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ، لا تَجِدُ ... یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ
امام رضا علیه السلام فرمود: « كَمَالُ اَلدِّينِ وَلاَيَتُنَا وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا » کمال دین، در پذیرش ولایت ما و دورى از دشمنان ماست.
به امام صادق علیه السلام گفتند: فلانى به شما محبت مىورزد ولى نسبت به برائت از دشمنان شما ضعیف عمل مىکند. حضرت فرمودند: دروغ مىگوید کسى که ادّعاى محبت ما را دارد و از دشمن ما دورى نجسته است.
امام صادق علیه السلام فرمود: «اوحى الله الى نبى من انبیائه قل للمؤمنین ...... متعال به پیامبرى از پیامبرانش وحى فرمود که به مؤمنان بگو: مانند دشمنان من لباس نپوشند و مانند دشمنان من غذا نخورند و در چگونگى زندگى و رفتار، مانند دشمنان من نباشند، چرا که در این صورت دشمنان من محسوب مىشوند. هم چنانکه آنان دشمنان من هستند. در حدیث آمده است : هَلِ الدّینُ إلا الحُبّ و البُغض آیا دین، جز حبّ و بغض است؟
انواع تأییدهاى الهى در قرآن :
تأیید با فرشته خود جبرئیل. «أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ
تأیید ویژه الهى. «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ
تأیید با یارى مؤمنان. «أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ
تأیید با لشکریان ناپیداى الهى. «أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها
قرآن در چند مورد عبارت «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» را به کار برده است:
1. در مورد راستگویان راستکردار: یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ... رَضِیَ اللَّهُ ... 2. در مورد پیشگامان و پیشتازان: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ ... رَضِیَ اللَّهُ ... 3. در مورد مؤمنان واقعى: کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ ... رَضِیَ اللَّهُ ....
موضعگیرى در برابر خدا و رسول آن قدر زشت و ناپسند است که چهار بار در قرآن مطرح شده و هر بار با تهدید و غضب الهى همراه بوده است. از جمله در همین سوره آیات 5، 20 و 22 که به صورتهاى مختلفى تهدید در پى داشته است مانند: سرنگون شدن. کُبِتُوا خوار شدن. فِی الْأَذَلِّینَ مورد بى مهرى قرار گرفتن. و دخول در آتش و جاودانگى در جهنّم. مَنْ یُحادِدِ اللَّهَ ... لَهُ نارَ ... خالِداً 1. یک دل، دو دوستى بر نمىدارد. دوستى خداوند با دوستى دشمنان دین خدا قابل جمع نیست. لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ ... یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ در آیهاى دیگر داریم: ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ خداوند در سینه انسان دو دل قرار نداده است. 2. عیبها را از ریشه برطرف کنید. مودت دشمنان خدا انسان را به گرایشهاى فکرى، عملى و اخلاقى به سوى آنان وادار مىکند، لذا باید ریشهى آن را خشکاند.... یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ 3. در اسلام، روابط و علاقهها باید در شعاع رضاى خداوند باشد. «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ 4. روابط خانوادگى و خویشاوندى نیز خط قرمز و مرز دارند. وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ ... 5. خداوند به خاطر قطع رابطه با چهار گروه از خویشان اگر معاند باشند، (پدر، پسر، برادر و فامیل)، چهار نمونه از لطف خود را بیان کرده است: ایمان، امداد، بهشت و رضوان. الْإِیمانَ، أَیَّدَهُمْ، جَنَّاتٍ، رَضِیَ اللَّهُ 6. ارزش ایمان به ثبات آن است وگرنه ایمانهاى مقطعى، موسمى و عاریهاى بسیار است. کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ 7. اول ایمان پایدار، بعد امداد و دریافت. کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ ... أَیَّدَهُمْ ... 8. دین تنها یک رابطه قلبى و فردى میان انسان و خدا نیست، بلکه تعیین کننده روابط اجتماعى است. لَوْ کانُوا آباءَهُمْ 9. پاداشها منحصر به آخرت نیست، بلکه تثبیت ایمان و امداد الهى، از پاداشهاى الهى در همین دنیاست.... أَیَّدَهُمْ 10. حزب اللّه، با دشمن خدا دوست نمىشود. یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ ... أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ 11. حزب اللّه، نژاد و زبان و منطقه خاص ندارد، بلکه هر مؤمن مقاوم و استوار، جزو حزب اللّه است. 12. پیروزى و غلبهاى ارزش دارد که همراه با رستگارى و رسیدن به هدف باشد. در جاى دیگر مىفرماید: «ألا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» و در اینجا مىفرماید: «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 13. تداوم نعمت، خود یکى از نعمتهاى بهشتى است. «خالِدِینَ فِیها 14. این که ما از خدا راضى باشیم یک طرف قضیه است، مهم رضایت خدا از ماست. «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ 15. در قیامت نعمتها دو گونه است: مادّى جَنَّاتٍ ... و معنوى. رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ ... (چنانکه در جاى دیگر مىفرماید: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ»
11. قلب تقیّ ❤
مِن تَقوَى القُلُوب و آن قلبی است که به شعائر و احکام خدا احترام گذاشته، و سرشار از تقوی است.
ذلِکَ و َمَن یُعَظِّم شَعَائِر اللهِ فَإِنَّهَا مِن تَقوَى القُلُوب» (حج/۳۲) این است (دستورهای خدا دربارهى حج) و هرکس شعائر خدا راگرامى بدارد، پس این از تقواى دلهاست.
قرآن کریم در آیات دیگر، با صراحت 2 مورد از مراسم و برنامههاى حج را جزء شعائر الهى شمرده: یکى صفا و مروه و دیگر شتران قربانى، ولى شعائر الهى در این دو خلاصه نمىشود و تمام عبادتهاى دسته جمعى از شعائر خداست، مانند نمازجمعه، جماعت،مراسم حج
تقوا، از حالتهاى روحىست که از آثار و نشانهها به وجود آن پىبرده مىشود، زیرا در کارهاى ظاهرى، بین گناه و ثواب فرق چندانى نیست. مثلاً نماز خالصانه با نماز ریاکارانه در ظاهر یکى ست و آنچه یکى را ارزشمند و دیگرى را ضدارزش مىکند، همان روح و باطن کارست که مربوط به قلبهاست. «تَقوَى القُلوب»
1- تقواى درونى باید آثار بیرونى هم داشته باشد، هرکس به شعائر بىاعتنا باشد، درحقیقت تقواى قلبى او کم است.
2- بزرگداشتها باید براساس تقوا باشد، نه رقابت. از امام صادق (روایت شده که دربارهی این سخن خداوند عزّوجلّ [که میفرماید:] ... لَکُمْ فِیها مَنافِعُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ...؛ منظور حیوانی است که برای قربانیکردن (در حج) مشخص شده که حجگزار باید آن را گرامی بدارد؛ و اگر مجبور به سوارشدن بر آن شد میتواند چنین کند بهشرط اینکه بر آن سخت نگیرد؛ و اگر شیری دارد بهقدری میتواند آن را بدوشد که باعث آزردگی و رنجوریاش نشود.
تقوای قلب چیست :
امام علی (علیه السلام) در تعریف تقوی : التقوی اجتناب تقوی اجتناب ( از معصیت خدا ) است . امام صادق (علیه السلام) تقوی اینست که خداوند در جایی که تو را فرمان داده است غایب نبیند و در آن جا که تو را نهی کرده است، حاضر نیابد. پس در یک جمله میتوان گفت تقوی یعنی ترک گناهان و عمل به واجبات. البته این تعریف یکی از مراتب تقوی است .
متقین محبوب خدا هستند : چه عزتی بالاتر از محبوب خدا شدن؛ بلی من اوفی بعهده و اتقی فان الله یحب المتقین تقوی دارای مراتب و مراحلی است که بهترین آن تقوای دل ( قلب ) است ؛ چون گاهی تن انسان در برابر اوامر و نواهی حق تعالی خاضع است , یعنی انسان با تقوی چشمش , گوشش و ......
در برابر فرامین الهی خاضع بوده و گناه نمیکند. ولی عده ای نه تنها اعضاء تنشان گناه نمیکند بلکه دلشان نیز در برابر پروردگار خاضع است؛ حضرت علامه جوادی آملی حفظه الله تعالی در این خصوص می فرمایند : پرهیزکاران از نظر تعظیم شعائر ( تکریم اوامر و نواهی الهی ) سه گروهند:
گروه اول کسانی هستند که در مقام عمل, متقی هستند. اینان از جهنم نجات پیدا کرده به بهشت میرسند؛ اما تقوی دل چیز دیگری است. گاهی انسان برای نجات جان خود از عذاب دست به آلودگی دراز نمیکند. چنین شخصی, گرچه اوامر الهی را انجام داده, و از نواهی پرهیز کرده اما در حقیقت او خود را بزرگ می دارد؛ نه دستورهای الهی را. او متقی است اما تقوای بدنی دارد نه تقوای دل و در مرحله عمل, با تقوی و طهارت است.
گروه دوم که از گروه اول بالاترند, زیرا دستورات الهی را گرامی میدارند نه از آن جهت که ضامن نجات از دوزخ و مایه وصول به بهشت است. کسی که برای نجات از جهنم تلاش و کوشش میکند عبد النجاه من النار و آن کس که برای رسیدن به بهشت کوشش می کند عبد الفوز بالجنه است نه عبد الله! او پس از نجات از جهنم و ورود به بهشت, مانند مزدوری است که اجرتش را بعد از کار, از کارفرما میگیرد، دیگر رابطه ای با کارفرما ندارد.
گروه سوم که از گروه اول و دوم بالاترند, کسانی که اوامر و نواهی الهی را تکریم میکنند, نه برای رهیدن از جهنم و رسیدن به بهشت و نه برای اینکه امر و نهی خداست، بلکه از این جهت که خدا محبوب بالاصاله و عظیم و اعلای بالذات است، آنچه از ناحیه او و به او منسوب باشد نیز از عظمت و حرمت برخوردار است
12. قلب حَیّ و بیدار ❤
إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ و آن قلب زنده و بیداری است که از شنیدن داستانهای امتهای گذشته که با گناه و طغیان هلاک شدند پند و اندرز میگیرد.
إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ (سوره ق 37) همانا در این (تحوّلات تاریخى و هلاک سرکشان) پندى هست براى کسى که دلى (بیدار) دارد و یا با حضور قلب، (به سخنانِ حقّ) گوش فرا دهد؟
«قَرْنٍ» یعنى نزدیک شدن دو چیز به یکدیگر. به مردمى که در یک زمان زندگى مىکنند، «قرن» گفته مىشود. سپس این لفظ بر خود زمان، (صد یا سى سال) اطلاق شده است.
«بطش» به معناى گرفتن چیزى با قدرت و گاه به معناى جنگ و ستیز آمده.
«فَنَقَّبُوا» از «نقب» به معناى ایجاد سوراخ یا شکاف و راه نفوذ در دیوار است
و کلمه«منقبت» از همین ریشه، به کمالاتى گویند که در روح مردم نفوذ کند.
مراد آیه آن است که برخى اقوام گذشته، با نفوذ در اقوام دیگر و شکافتن راه و پیشروى، دست به کشورگشایى مىزدند.
منظور از قلب، جسم صنوبرى شکل نیست، بلکه مراد مرکز ادراک انسان است
امام کاظم(ع) : منظور از قلب، عقل است.
نظیر این آیه را در سوره ملک مىخوانیم: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ» اگر ما حق را مىشنیدیم یا خود تعقّل مىکردیم امروز از دوزخیان نبودیم. در این آیه تعقّل در کنار شنیدن و در آیه مورد بحث، قلب در کنار شنیدن مطرح شده است، پس مراد از قلب همان عقل است.
«القاى سمع» کنایه از گوش دادن و شنیدن به قصد فراگیرى است و به عبارت دیگر، مراد گوش جان است، نه گوش سر.
«شَهِیدٌ» به معناى شاهد و حاضر است. یعنى کسىکه در مجلس حاضر است و با دقّت به سخنان گوش مىدهد، نه آنکه به اصطلاح گوشش اینجاست و خودش جاى دیگر.
1- کسانى از تاریخ پند مىگیرند که یا از درون مستعد باشند، «لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» یا از بیرون حق را بشنوند و بپذیرند. «أَلْقَى السَّمْعَ»
2- از حوادث تاریخى به سادگى نگذریم، آنها را تحلیل کنیم و درس بگیریم.
کسانى که از حوادث عبرت نمىگیرند، قلبشان مرده است. «لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ»
3- شنیدن و گوشدادنى اثر دارد که با توجّه و حضور قلب باشد. «وَ هُوَ شَهِیدٌ»
امام کاظم (علیه السلام) : إِنَّ فِی ذَلکَ لذِکْرَی لمَن کَانَ لهُ قَلبٌ، یعنی عقل. یعنی میشنوند. و دلشان به غیر از آن چیزی که میشنوند مشغول نمیگردد. و خودش شاهد آن چیزی هست که شنیده است و آن را بدون آنکه از آن غفلت داشته باشد یا فراموشش کند، درک میکند.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ یعنی در نماز علی (علیه السلام) موعظه برای هرکسی است که عقل داشته باشد، أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ یعنی با دو گوش خود به آنچه با زبان تلاوت میکند گوش بدهد؛
وَ هُوَ شَهِیدٌ یعنی قلب او برای خدا حضور داشته باشد».
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله): بندهای نیست که دو رکعت نماز میخواند و در آن راجع به چیزی از امور دنیا فکر نمیکند مگر اینکه خداوند از او راضی میشود و گناهان او را میبخشد».
پیامبر (صلی الله علیه و آله) ای بندگان خدا! تفاوت بین دو دستهی گنهکاران و نیکوکاران را با حضور قلب توجّه کنید پس سلامتی خویش را پیش از آنکه دل از جایش کنده شود غنیمت بشمارید؛ چرا که خوشگذرانیها نابود میشود و ننگش بهجا میماند.
13- قلب آرام گرفته ❤
أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ
آن دلی که به علت تکیه بر خدا آرامش گرفته و باعث افزایش ایمانش می باشد.
هُوَ الَّذی أَنزَلَ السَّکینَةَ فِی قُلُوبِ المُؤمِنِینَ لِیَزدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِم وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (فتح/4) اوست که آرامش را به دلهاى مؤمنان نازل کرد، تا بر ایمانشان بیفزایند و لشکریان آسمانها و زمین براى خداست و خداوند، داناى حکیم است.
السَّکِینَةَ : آرامش. قوت قلب. طمأنینه؛ مراد اطمینان خاطری است که هرگونه شک و تردید و وحشت را از انسان زائل میکند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم میدارد. بمعناى سکون و آرامش و خدا این حالت را به هرکس عنایت کند، نتایج بسیارى را براى او در پى دارد، از جمله:
- از ملامتها نمىهراسد، - توکّل دارد، - اگر چیزى را از دست بدهد غمناک نمىشود و اگر چیزى را به دست آورد طغیان و نافرمانى نمىکند.
- استقبال یا بىاعتنایى مردم، شهرت یا گمنامى و فقر و غنا در او اثرى ندارد.
همانگونه که القاى ترس بر دل کفّار یکى از امدادهاى الهى است، سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ آرامش نیز نعمتى الهى است که بر قلوب مؤمنان وارد مىکند.
1- آرامش روحى تنها در سایه الطاف الهى است و هیچ فرد یا چیز دیگرى نمىتواند به انسان آرامش دهد. أَنْزَلَ السَّکِینَةَ
2- دریافت الطاف الهى، لیاقت مىخواهد. «أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ...»
3- ظرف آرامش، دل مؤمن و وسیله آرامش یاد خداست. چنانکه در جاى دیگر مىخوانیم: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
4- ایمان، درجاتى دارد و قابل کم یا زیاد شدن است. «لِیَزْدادُوا إِیماناً» 5- یک مرحله از ایمان، مقدّمه رسیدن به آرامش و مرحله دیگر ایمان آرامشاست. «لِیَزْدادُوا إِیماناً» (ابتدا، ایمانى لازم است تا خداوند آرامش را بر دل نازل کند أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ و نتیجه آرامش، بالارفتن ظرفیّت و زیاد شدن ایمان است.) 6- توجّه به جنود الهى در زمین و آسمان، وسیله آرامش است. « لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ 7- همه هستى، لشکریان خداوند هستند. «لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض 8- الطاف الهى و یارى رسانى خداوند، عالمانه و حکیمانه است. وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً آرامش در سایه نماز و زکوه خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (توبه ۱۰۳) از اموالشان صدقه (زکات) بگیر تا بدین وسیله آنان را (از بخل و دنیاپرستى) پاکسازى و رشدشان دهى و بر آنان درود فرست (و دعا کن). زیرا دعاى تو، مایهى آرامش آنان است و خداوند شنوا و داناست. از امام باقر (علیه السلام) درباره: أَنزَل السَّکِینَةَ فِی قُلوبِ المُؤْمِنِینَ سؤال شد. امام فرمود: «منظور از آن ایمان است. تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۴۲۲ الکافی، ج۲، ص۱۵ امام الرّضا (علیه السلام) : السَّکِینَهْ رِیحٌ مِنَ الْجَنَّهْ تَخْرُجُ طَیِّبَهْ لَهَا صُورَهْ کَصُورَهْ وَجْهِ الْإِنْسَانِ فَتَکُونُ مَعَ الْأَنْبِیَاء (علیهم السلام)... رِیحٌ مِنَ الجَنَّهْ...... نسیمی بهشتی که چهرهای همانند چهرهی انسان دارد بویش خوشبوتر از مشک است و این آن چیزی بود که در حنین بر آن پیامبر (صلی الله) نازل شد و مشرکان شکست خورده و پراکنده شدند. سخنان رهبری آرامش در قلب در قرآن کریم، خدای متعال به عنوان یک نعمت بزرگ، نزول سکینه الهی را بر جامعهی اسلامی ذکر میکند. سکینه یعنی آرامش، یعنی اطمینان، یعنی آن طمأنینهای که وجود دارد. یک وقت در میان یک ملتی تلاطم هست، آرامش وجود ندارد؛ همه نسبت به هم بدبین، همه نسبت به یکدیگر ستیزهگر؛ دستگاههای حاکم در مقابل مردم، مردم در مقابل دستگاههای حاکم؛ یک چنین کشوری که دارای امنیت نباشد، نمیتواند نه در علم، نه در اقتصاد، نه در صنعت، نه در عزت ملی، خودش را به پیش و به جلو بکشد؛ اما وقتی استقرار و امنیت و آرامش در یک کشور بود، ملت فرصت پیدا میکند که آمادگیهای خود را، استعدادهای خود را بروز دهد؛ همچنان که شما میبینید علیرغم تهدیدهای دشمنان، تحریم های دشمنان، خباثتهای دشمنان، ملت ایران و جوانان عزیز ما توانستهاند در میدانهای گوناگون، خود را نشان دهند؛ عظمت خود را، استعداد خود را، آمادگی خود را در زمینههای مختلف به رخ دنیا بکشند؛ این به برکت ثبات است. دشمنان ما بارها کوشش کردند که با شیوههای گوناگون، این ثبات سیاسی را به هم بزنند
14. قلب مانوس و الفت گرفته ❤
فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ
آن دلی که به علت اتحاد و همبستگی برای صاحبانش انس و الفت و دوستی قرار داده شده.
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ آل عمران ۱۰۳
و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آنگاه که دشمنان یکدیگر بودید، پس خداوند میان دلهایتان الفت انداخت و در سایه نعمت او برادران یکدیگر شدید، و بر لب پرتگاهى از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد. این گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مىکند، شاید هدایت شوید
حضرت علىّ علیه السلام مىفرماید: قرآن، حبل الله است.
امام صادق علیه السلام: «نحن حبل الله» ما اهلبیت، حبل الله هستیم.
و در روایت دیگرى: علىّبن ابىطالب علیه السلام حبل الله است.
ایجاد الفت میان دلها تنها به دست خداست. «فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ»
قرآن خطاب به پیامبر مىفرماید: لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ اگر همهى سرمایههاى زمین را خرج کنى، نمىتوانى بدون خواست او بین دلها ایجاد الفت نمایى. تفرقه، در ردیف عذابها و مجازاتهاى الهى است. همچنین در اسلام دروغ گفتن براى ایجاد وحدت، جایز و راست گفتنِ تفرقهانگیز، حرام است.
1- وحدت و دورى از تفرقه، یک وظیفهى الهى است. «وَ اعْتَصِمُوا»
2- محور وحدت باید دین خدا باشد، نه نژاد، زبان، ملّیت و.... «بِحَبْلِ اللهِ»
3- از برکات و خدمات اسلام غافل نشوید. «إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ»
4- وحدت، عامل اخوّت است. «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»
5- اتّحاد، از نعمتهاى بزرگ الهى است. فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ 6- تفرقه و عدوات، پرتگاه و گودال آتش است. شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ ا اعتصام به حبل الهی، مایه سربلندی انسان است این آیه بیانگر عمومیت حفظ وحدت در جامعه است و دین اسلام و حجت الهی به عنوان محور وحدت است تمامی افراد جامعه در معرض ابتلا و آزمایش بوده و افراد سربلند از این آزمایش الهی ثمرات معنوی خاصی را خواهند برد
شأن نزول این آیه درباره دو طایفه اوس و خزرج نازل شده که صد سال در میان آنها نزاع و کشمکش بوده و نسل بعد نسل در اوقات شب و روز میان آنها جدال و نزاع برقرار بود تا این که خداوند پیامبر اسلام را به ظهور رسانید و آنان، بدین اسلام گرویدند و از برکت آن، کینه و دشمنى از میان آنان رخت بربست و با هم برادر شدند
سؤال: در این آیه مىفرماید: اگر همهى سرمایهى زمین را خرج مىکردى، نمىتوانستى ایجاد الفت کنى، پس چرا در آیه 60 سورهى توبه مىفرماید: «و المؤلّفة قلوبهم» باید بخشى از زکات، صرف تألیف قلوب شود؟ پاسخ: مقدار کینهها و عمق و سوابق آن میان مردم متفاوت است؛ گاهى با یک لبخند و هدیه، کینه برطرف مىشود، ولى گاهى آن قدر عمیق است که با هیچ وسیلهاى نمىتوان آن را زدود. علاوه بر آنکه تألیف قلوب سه نوع است: ا الف: اُلفت مؤمنین با مؤمنین، ب اُلفت مؤمنین با کفّار، ج: اُلفت کفّار با کفّار، امّا آنچه امکان ندارد، اُلفت واقعى کفّار با یکدیگر است، ولى اُلفت مؤمنین با هم و جذب برخى کفّار، کاملاً امکانپذیر است. علاوه بر اینکه ایجاد الفت در آیه 60 سوره توبه نیز از جانب خدا و به فرمان اوست و در حقیقت آیه مورد بحث بیانى توحیدى از تألیف قلوب است همانند آیه (و ما رمیت اذ رمیت و لکنّ اللّه رمى). انفال 17
1. دلها و پیوند بین آنها به دست خداست. «و ألّفَ بین قلوبهم2. وحدت و اُلفت و محبّت، از نعمتهاى الهى است که خدا از آن یاد کرده و آن را بر مردم و پیامبر، منّت نهاده است. 3. مهمتر از اتّحاد ظاهرى، پیوند قلبى و باطنى است، «و ألّف بین قلوبهم» وگرنه کافران هم در ظاهر متّحدند، ولى دلهایشان پراکنده است. تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتىّ 4. زمانى مردم بازوى رهبرند که با هم متّحد باشند، وگرنه کمر رهبر را مىشکنند. «ایّدک بنصره ... و ألّف بین قلوبهم5. قبایل عرب تا پیش از گرایش به اسلام، گرفتار دشمنى عمیق با یکدیگر بودند. ما الّفتَ بین قلوبهم6. ثروت و مقام، همه جا محبّتآور نیست. لو أنفقت... ما ألّفت7. ایجاد محبّت و پیوند بین مؤمنین، پرتوى از عزّت و حکمت خداوند است. و ألّف بین قلوبهم... عزیز حکیم حشر، 14 آیه دیگر : إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً. صدقات برای فقیران است و مسکینان و کارگزاران جمعآوری آن و نیز برای به دست آوردن دل مخالفان و آزاد کردن بندگان و قرض داران و انفاق در راه خدا و مسافرین نیازمند، و آن فریضهای است از جانب خدا و خدا دانای حکیم است. تألیف قلوب به معنای کشش کافران به سمت اسلام و جذب آنان به همکاری با مسلمین و برقراری رابطه با ایشان است. اما نه در حد روابطی که با برادران مسلمان مطرح است و نه در آن حد که موجب نفوذ بیگانگان در امور مسلمین و در نتیجه نفی عزت اسلامی و طرد قاعده نفی سبیل شود. بخشی از درآمدهای دولت اسلامی یعنی صدقات واجب (زکوات) برای آنها مصرف میشود؛ و یکی از آن موارد تألیف قلوب غیر مسلمین و متمایل کردن آنان به اسلام است: اکثر علما و مفسرین برآنند که مولفة قلوبهم، آن دسته از کفار و مشرکینی هستند که اگر توسط دولت اسلامی مساعدت شوند به اسلام و یاری مسلمین در مقابله و مبارزه با دشمنان متمایل میشوند. مصداق این حکم قرآنی را در جریان تقسیم غنایم حنین پس از فتح مکه، میتوان مشاهده کرد. پیامبر به کسانی از اشراف مکه که میخواست دلهای آنها را جلب کند، عطا داد و آنها به مؤلفة قلوبهم مشهور شدند
15. قلب پذیرش وحی ❤
عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِین
دلی که برای انذار مردم از آن چیزی که در پیش گرفته آمادگی دارد (پیامبر)
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ» (شعراء 194) (قرآن) که جبرئیل فرشتهى امین الهى آن را فرو آورده بر دل تو (پیامبر)، تا از هشداردهندگان باشى.
قرآن را ساده ننگریم، زیرا:
الف) سرچشمهى آن، «رَبِّ الْعالَمِینَ» است.
ب) واسطهى آن، «الرُّوحُ الْأَمِینُ» است.
ج) ظرف آن، قلب پاک پیامبر صلى الله علیه و آله «قَلْبِکَ» است.
د) هدف آن، بیدارى مردم «الْمُنْذِرِینَ» است. فرشتهى وحى داراى چند نام است: روحالامین، روحالقدس، شدیدالقوى، رسولٌکریم و جبرئیل. دلیل این که به جبرئیل روح گفته شده، به خاطر آنست که دین و روح مردم به واسطهى او زنده شده، یا خودش موجودى روحانى است.
1- سنّت الهى به استخدام واسطههاست. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ»
2- وحى الهى بدون کم و کاست نازل شده است. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ»
3- قلب، مرکز دریافت حقایق است. «عَلى قَلْبِکَ»
4- تا از عمق جان چیزى را باور نداشته باشیم، نمىتوانیم هشدار جدّى بدهیم.
5- سنّت خداوند، فرستادن پیامبران براى انذار و هشدار است. «مِنَ الْمُنْذِرِینَ»
6- درمان غافل، با انذار و هشدار است. مِنَ الْمُنْذِرِینَ در قرآن، انذار بیشتر از بشارت آمده. با تعبیر «علی قلبک» میخواسته اشاره کند به چگونگی دریافت قرآن، که: این دریافت، توسط روح و جان انسان و بدون مشارکت حواس و اندامهای حسی ظاهری است. و شاهد بر این مطلب این است که حضرت در هنگام وحی حقایقی میدید و سخنانی میشنید که اطرافیان نمیدیدند و نمیشنیدند. (المیزان15/ 317) شاهد دیگر بر این مطلب، استفاده از تعبیر «روح» درباره نازل کننده وحی است یعنی میخواهد بفهماند: سخن چون از دل برآید، بر دل نشیند.
بخش دوم : قلوب بیمار و ناسالم
16. قلب مریض ❤
1) فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ
و آن قلبی است که دچار بیماری نفاق و مبتلا به فسق و فجور و شهوتهای حرام شده است
یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً» (احزاب/32) اى همسران پیامبر! شما مثل یکى از زنان (عادّى) نیستید. اگر تقوا پیشهاید پس به نرمى و کرشمه سخن نگویید تا (مبادا) آن که در دلش بیمارى است طمعى پیدا کند، و نیکو و شایسته سخن بگویید.
قرآن در مورد زنان و رعایت حجاب و چگونگی صحبت کردن و طرز راه رفتن، شرائطی را بیان نموده چرا که دل های بعضی از مردان مریض است. (پیشگیری قبل از درمان)
1- حساب خانوادهى رهبران دینى از سایرین جداست و باید بیش از دیگران مراقب رفتار خود باشند (موقعیّت اجتماعى، محدودیّت آور است.)
2- وقتى به زنان پیامبر که بیشترشان پیر و سالخورده بوده و زندگى سادهاى داشتند هشدار داده مىشود که با ناز سخن نگویند، زنان جوان و زیبا باید حساب کار خود را بکنند.
3- با کرشمه سخن گفتن زن، بى تقوایى است.
4- قرآن براى سخن گفتن نیز آدابى بیان مىکند.
5- تنها طمع بیماردلان، براى آنکه زن خود را کنترل کند، گرچه تصمیم جدّى نداشته باشند.
6- افراد آلوده، از مقدّسات نیز دست طمع بر نمىدارند. یا نِساءَ النَّبِیِ... فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ
7- نباید گفتار و رفتار زن تحریککننده باشد.
8- در جامعهى نبوى نیز همهى افراد سالم نیستند.
9- نباید کارى کنیم که حتّى یک نفر دچار گناه و فساد شود. الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ و نفرمود «الذین فى قلوبهم»
10- چشمچرانى و هوسبازى، یک بیمارى روحى است.
11- گرچه کسى که بیمار دل است مشکل دارد، «فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» امّا من نباید کارى کنم که او را تحریک کند. فَلا...
12- طورى سخن بگویید که هم محتوا خوب باشد «قَوْلًا مَعْرُوفاً» و هم شیوه، سالم باشد. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»
۲) فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ در دلهاى منافقان، بیمارى است پس خداوند بیمارى آنان را بیافزاید. و براى ایشان عذابى دردناک است، به سزاى آنکه (در اظهار ایمان) دروغ مىگویند (بقره) بیمارى، گاهى مربوط به جسم است، نظیر آیهى ۱۸۵ سوره بقره؛ «وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً» که درباره احکام روزه بیماران مىباشد. و گاهى مربوط به روح است، نظیر این آیه «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» که درباره بیمارى نفاق مىباشد. جمله وَ ما یَشْعُرُونَ دو گونه مىتوان معنا کرد: اول آنکه شعور ندارند که خدا اسرارشان را مىداند و دیگر اینکه شعور ندارند که در حقیقت به خود ضربه مىزنند. داستان منافق، به لاشه و مردارى بد بو مىماند که در مخزن آبى افتاده باشد. هر چه آب در آن بیشتر وارد شود، فسادش بیشتر شده و بوى نامطبوع و آلودگى آن افزایش مىیابد. نفاق، همچون مردارى است که اگر در روح و دل انسان باقى بماند، هر آیه و حکمى که از طرف خداوند نازل شود، به جاى تسلیم شدن در برابر آن، دست به تظاهر و ریاکارى مىزند و یک گام بر نفاق خود مىافزاید. این روح مریض، تمام افکار و اعمال او را، ریاکارانه و منافقانه مىکند و این نوعى افزایش بیمارى است. «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً شاید جملهى «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» نفرین باشد. نظیر «قاتَلَهُمُ اللَّهُ» یعنى اکنون که در دل بیمارى دارند، خدا بیمارى آنان را اضافه مىکند. 1. نفاق، یک مرض روحى و منافق بیمار است. همانطور که بیمار، نه سالم است و نه مرده، منافق هم نه مؤمن است و نه کافر. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ 2. اصلِ انسان، دل و روح اوست. فَزادَهُمُ اللَّهُ حقّ این بود که بگوید «فزادها الله مرضا» یعنى در دل آنان مرض بود، خداوند مرض آنها را زیاد کرد. ولى فرمود: مرض خود آنان را زیاد کرد. پس قلب انسان، به منزله تمام انسان است. زیرا اگر روح وقلب منحرف شود، آثارش در سخن و عمل هویداست. 3. نفاق، مرضى است که رشد سرطانى دارد فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً در قرآن، آیاتى را مىخوانیم که در آن اوصاف پسندیدهاى همچون: علم، هدایت و ایمان، قابل افزایش معرّفى شده است. همانند: «زِدْنِی عِلْماً» طه۱۱۴ و «زادَتْهُمْ إِیماناً» انفال، ۲ و «زادَهُمْ هُدىً» محمد۱۷. همچنین برخى از امراض و اوصاف ناپسند مانند: رجس، نفرت، ترس و خسارت نیز قابل ازدیاد دانسته شدهاند. همانند: «فَزادَتْهُمْ رِجْساً» توبه، 125 و «زادَهُمْ نُفُوراً» فرقان۶۰ و «ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا» توبه۴۷ و «وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً» اسراء ۸۲. با توجّه به آیات مذکور، معلوم مىشود که سنّت خداوند، آزادى دادن به هر دو گروه خیر و شر است. «کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ» اسراء ۲۰ 4. زمینههاى عزّت و سقوط را، خود انسان در خود به وجود مىآورد لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ 5. دروغگویى، از روشهاى متداول منافقان است. کانُوا یَکْذِبُونَ ویژگى هاى قلب مریض الف) قلبى که از خدا غافل است لایق رهبرى نیست. لاتُطِع مَن اغفَلنا قَلبه. ب) دلى که دنبال فتنه و دستاویز شبهه ها مى گردد. فامّا الذّین فى قلوبهم زَیغ فَیَتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة. ج) دلى که قساوت دارد. جعلنا قلوبهم قاسیة د) دلى که زنگار گرفته است. بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون ه) دلى که مهر خورده است. طبع اللّه علیها بکفرهم
3) أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ (محمد 29) آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى (نفاق و كفر) است، پنداشتهاند كه خداوند هيچ وقت كينهها و حسادتشان را آشكار نخواهد كرد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز عید غدیر خم على علیه السلام را به ولایت و امامت منصوب فرمود. عده اى گفتند: پیامبر میخواهد با گرفتن زیر بازوى پسرعموى خود، او را بلندمرتبه گرداند سپس خداوند این آیه را بر رسول خویش نازل فرمود.
17. قلب مُریب 💙
1) و َارتَابَت قُلُوبُهُم
و آن قلبی است که در شک و تردید، متحیّر و سرگردان است
إِنَّما یَستَاذِنُکَ الَّذینَ لایُومنُونَ بِاللَّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ ارتابَت قُلُوبُهُم فَهُم فی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُون (توبه 45) تنها کسانى از تو اجازه مىگیرند (به جبهه نروند) که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان مرددّ گشته، پس آنان در شک و تردیدشان سرگردانند.
حضرت على علیه السلام: هرکس درشک و تردید بماند، شیطانها او را لِه و لگدمال مىکنند.
1- جنگ، میدان آزمونى براى باورها و اعتقادات است یَستَأذِنُکَ الَّذِینَ لایُومِنُونَ بِاللَّهِ وَالیَومِ الآخِر
2- منافقان چون ایمان به هدف ندارند، در پى بهانه و فرار مرخّصى هستند لا یُؤمنُونَ بِاللَّه
3- عامل اصلى حضور در جبهه یا فرار از جنگ، بود و نبود ایمان است یُومِنُونَ،لایُومِنُون
4- بدتر از تردید، استمرار و باقى ماندن در شکّ است فی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُون
5- بى ایمانى، موجب سرگردانى، تردید و اضطراب در زندگى است فی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُون
6- تردید در انجام تکالیف دینى، چون جهاد با مال و جان، نمودار بىایمانى و نفاق لایُومِنُون منابع : نکته ها و پیام های آیات : تفسیر نور (قرائتی)تفسیر نمونه (آیت الله مکارم) . تفسیر المیزان (علامه طباطبایی)تفاسیر روایی از معصومین (علیهم السلام) و برداشت های نویسندهدنباله قلب ها در تاریخی فرهنگی قرآنی 2
+ نوشته شده در ساعت 6 توسط زارع پور (تهیه و تلخیص)
|