دلایل وجوب خمس چیست؟

  خمس یکی از فرائضی است که قرآن کریم، ایمان را با آن پیوند زده و در کنار جهاد قرار داده است: "وَاعلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى واليَتَامَى والْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَومَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ ". (انفال /41)

اقتصاد اسلامی و هر اقتصاد دیگر بر مجموعه ای از مالیات ها استوار است که یکی از آنها که مهم ترین هم هست خمس است و بعد زکات، کفارات و ... .

خمس در اسلام ثابت و قطعی است

این مالیات ها اموالی هستند که اقتصاد اسلامی بر پایه آنها استوار است؛ بنابر این یکی از مالیات های اقتصاد اسلامی «خمس» است و این مالیات در واقع از نظر عقلا یک مالیات عجیب و غیر عقلایی نیست و عقلا در برخی کشورها مالیاتی دارند که گفته می‏شود میزان این مالیات به اندازه خمس است که البته این برای ما مهم نیست، بلکه مهم آن است که خمس در اسلام ثابت و قطعی است و در این مساله میان مسلمانان اختلافی نیست.

چگونه اختلاف مطرح باشد در حالی که قرآن می‏فرماید: «واعلموا أن ما غنمتم من شیء فأن لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل».[1]. آیه در مورد وجود خمس، صریح است و در اصل وجوب فی الجمله آن اختلافی میان مسلمانان نیست و اگر اختلافی باشد در جزئیات است. از جمله تفاصیل مورد اختلاف خمس، مساله غنیمت است که آیا خمس غنیمت مخصوص غنایم جنگ است یا این مالیات در مساحت گسترده تری واجب است؟

بخشی از این مساحت گسترده که ما می­خواهیم درباره آن صحبت کنیم مازاد درآمد است یعنی اینکه انسان در پایان سال و پس از خرید مایحتاج خود نگاه می­کند چیزی برایش مانده یا نمانده؟ اگر نمانده که خمس بر او واجب نیست اما اگر چیزی برایش مانده باشد، این باقی مانده را که در اصطلاح باقیمانده و مازاد خرجی و درآمد می‏نامند، مشمول خمس می شود یعنی مالی که از مخارج زندگی او اضافه آمده، هرچه خواسته در زندگی خود خرج خوردن و پوشیدن و سفر و مداوا و ... کرده و در نهایت سال این مقدار اضافه آمده. امامیه می‏گویند خمس این مازاد، بر شخص واجب است.

نقطه اتفاق و اختلاف میان شیعه و سنی

در اینجا یک نقطه اتفاق داریم و یک نقطه اختلاف. اتفاق موجود میان ما و اهل سنت این است که خمس در این زمینه واجب است و کلامی در آن نیست اما نکته این است که در زمان ما دیگر جنگی نیست. جنگی که در زمان پیامبر(ص) موجود بوده در زمان ما موجود نیست و میان مسلمانان و غیر مسلمانان دیگر وجود ندارد و در نتیجه غنایمی هم وجود ندارد که بحث خمس آنها مطرح شود و بحث ما فقط درباره مازاد مؤونه مطرح می‏شود که شیعه امامیه می‏گویند خمس بر آن واجب است و اهل سنت می­گویند خمس ندارد.

آیا مازاد مؤونه ، خمس دارد؟

ما می‏گوییم خمس آن واجب است زیرا مازاد مؤونه در هر زمانی موجود است از زمان پیامبر(ص) تا زمان ما؛ اما غنایم جنگی در زمان گذشته موجود بوده و در زمان ما وجود ندارد. ثمره بحث ما در این است که آیا مازاد مؤونه خمس دارد یا ندارد؟ امامیه می­گویند خمس دارد و اهل سنت می­گویند خمس ندارد و این محل نزاع است.

تاثیر وجوب خمس در شکل گیری نهاد مرجعیت شیعی

اکنون نظر شما را به این نکته جلب می­کنم که ثبوت خمس مازاد مؤونه نزد امامیه در دو مساله ایجابی تاثیر گذاشته که در مدرسه و مکتب امامیه موجود هستند ولی این دو مساله ایجابی در مدرسه غیر امامیه موجود نیستند.

مسأله اول مساله مرجعیت و حوزه است که ما شیعیان داریم ولی مدرسه مقابل (اهل سنت)، مرجعیت و حوزه به شکلی که ما داریم، ندارند. سبب آن چیست؟ سبب مهم آن خمس است اگر خمس نبود مرجعیت پیدا نمی‏شد و در نتیجه این پناهگاه واحد برای شیعه امامیه وجود نداشت. مکاتب دیگر خمس ندارند و در نتیجه مرجعیت و حوزه به شکلی که ما داریم ندارند. پس مرجعیت و حوزه به این شکل که می­بینیم از زمان غیبت صغری یا آغاز غیبت کبری یکی از عوامل پیدایش و تقویت خمس است زیرا به وسیله این مالیات است که مراجع می‏توانند فعالیت داشته باشند و حوزه از این رهگذر پدید می آید و به این ترتیب شیعه و مدرسه اهل بیت(ع) محافظت می‏شود؛ چراکه شما می‏دانید مدرسه اهل بیت(ع) و مذهب تشیع به وسیله چند عامل حفظ شده و استمرار یافته که یکی از مهم ترین این عوامل مرجعیت و حوزه است.

خمس؛ عامل بقای تشیع و مرجعیت

اگر مرجعیت و حوزه و حوزویان نبودند تا مذهب تشیع را منتشر کنند و بالای منبر بروند و دین را برای مردم تبیین کنند، مذهب تشیع حفظ نمی­شد. برای همین است که هر منطقه ای که از لحاظ حضور حوزوی ها و روحانیت فقیر است ،مذهب تشیع در آن منطقه ضعیف است. به خلاف آن اگر منطقه و اهل آن با حوزوی ها و روحانیت زندگی کنند می‏بینیم مذهب تشیع در آنجا موجود و مستمر است. پس از آثار مثبت خمس این است که موجب بقای مرجعیت و حوزه و مذهب تشیع و استمرار آن است.

لازمه استقلال حوزه از دولت ها

پیامد مثبت دوم خمس این است که ممکن است کسی بگوید مدرسه و مکتب مقابل ما هم حوزه دارند، اما اگر این صحیح باشد باز هم آنها مرجعیت ندارند. اینجا نوبت می­رسد به تفاوت دوم ما و آنها. ما از دولت و حکومت و سیاست مستقل هستیم هر دولتی که بر سر کار باشد و سیاست های کشور تفاوت کند باز هم حوزه خودش را حفظ می­کند و از اختلاف دولت و حکومت متاثر نمی­شود و این بسیار مهم است. اگر خمس نبود ما مجبور بودیم تابع دولت و حکومت باشیم. اگر کارمند اوقاف بودیم که وابسته به دولت است، مجبور بودیم دستورات دولت را اجرا کنیم و این واقعیت تلخی است که ما در مدرسه مقابل شاهد آن هستیم. به خلاف ما که مرجعیت و حوزه کاملا از حکومت و دولت مستقل هستند و اینها از برکات خمس است.

من در اینجا فقط می­خواستم نظر مبارک شما را به آثار مثبت خمس در این مساحت گسترده ای که مدرسه امامیه به آن قائل است جلب کنم. یعنی در مازاد مؤونه. والا ثبوت خمس در غنیمت و معادن و گنج فایده و ثمره عملی ندارد. ما در این زمان نه جنگ داریم نه گنج نه معادن . به هر حال قسمت مهم بحث مؤونه مازاد است و بر این اساس این سؤال پیش می آید که دلیل ثبوت خمس در مازاد مؤونه چیست؟ برخی رسانه ها در این زمینه شیطنت می‏کنند. آنها نمی‏خواهند بگویند خمس اصلا وجود ندارد نه این انکار حکم قرآن است. نمی­خواهند بگویند غنیمت جنگ خمس ندارد بلکه منظور آنها این است که خمسی که شما امامیه دارید (یعنی خمس مازاد مؤونه) هیچ اصل و اساسی ندارد و هیچ روایت صحیحی بر این مطلب دلالت ندارد. و بحث من هم در باره این موضوع است و تلاش من بر این است که بحث را به طور خلاصه عرضه کنم زیرا یک بحث تخصصی است و نیاز به مجال بیشتری برای بحث مفصل دارد. لکن اینجا به شکل مختصر برخی ادله این مطلب را بیان می‏کنم.

دلایل وجوب خمس:

1. آیه ثبوت خمس

دلیل اول از ادله ثبوت خمس در مؤونه مازاد، "آیه خمس" است که می فرماید: «واعلموا أن ما غنمتم من شیء فأن لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل».

طرف مقابل ممکن است بسرعت جواب دهد که: این آیه در مساله غنیمت وارد شده و منصرف از کلمه غنیمت، غنیمت جنگ است اما شما پیروان مکتب اهل بیت(ع) می‏خواهید خمس را در مازاد مؤونه اثبات کنید نه در غنائم جنگ، پس این آیه شریفه به کار شما نمی آید.

 این یک اشکال است و البته اشکالی جدی نیست و در محافل درس طرح کرده ام و در کتاب خود به نام "الدروس التمهیدیة فی الفقه الاستدلالی" اشاره کرده ام.

جواب اشکال در تفاوت کلمه "غنیمت" و ماده "غنِم یغنُمُ" است. اگر کلمه غنیمة آمده بود بعید نبود که منصرف به غنیمت جنگ باشد اما آیه شریفه از کلمه غنیمة استفاده نکرده و از واژه غنمتم استفاده کرده به صیغه ماضی. هنگامی که به لغت مراجعه می­کنیم این واژه، مخصوص غنیمت جنگ نیست بلکه به معنی استفاده و کسب یک چیز است خواه بدون زحمت یا با زحمت اندک. استعمال های عادی ما هم به همین شکل است. می­گوییم غنمت فلان شیء یعنی بدون زحمت و به آسانی به آن دست یافتم. پس اگر انصراف مقبول باشد در کلمه «غنیمة» است نه در کلمه غنم و غنمتم و در آیه کریمه هم کلمه غنمتم آمده و بر این اساس به اطلاق غنمتم تمسک می­کنیم و مقتضای اطلاق هم شمول هر فایده است خواه با جنگ به دست آمده باشد یا غیر جنگ مانند مؤونه مازاد.

پس دلیل اول ما امامیه در ثبوت خمس در مؤونه مازاد، اطلاق آیه خمس است به بیانی که گفته شد.

2. اجماع

دلیل دوم ما "اجماع" است؛ زیرا ادله ما منحصر به روایات نیست تا یکی بیاید و به ما بگوید شما روایت صحیحی در این زمینه ندارید. ادله احکام نزد ما منحصر به روایات نیست. ما اولین چیزی که خواندیم این بود که منابع فقه چند چیزند: "کتاب خدا"، "سنت"، "اجماع" و "عقل". پس یکی از ادله ما اجماع است و تا زمانی که فقها بر این حکم اجماع داشته باشند این اجماع دلیل ثبوت حکم است و نیازی به تفتیش از روایت نداریم و حتی اگر روایت نباشد با وجود اجماع بهتر است. چرا؟ چرا اگر اجماع باشد و روایت نباشد بهتر است؟

دلیل شیعه به حجیت اجماع

سؤالی که مطرح می شود این است که حجیت اجماع نزد ما چگونه است و این که دلیل ما بر حجیت اجماع چیست؟!

جماعت اهل سنت می‏گویند دلیل حجیت اجماع این است که: لا تجتمع أمتی علی ضلالة. این حدیث را ما قبول نداریم. از کجا آمده. بلکه به عکس در قرآن آمده اکثرهم لایعلمون، أکثرهم لایعقلون. پس اتفاق امت دلیل بر حقانیت نظر آنها نیست. ما نیاز به دلیل داریم. دلیل ما بر حجیت اجماع این است که فقها اگر در تمام اعصار و روزگاران بر حکمی از احکام اتفاق داشته باشند با وجود اینکه این فقها عادل و متقی هستند و حکمی را بیهوده به خدا نسبت نمی­دهند و از خداوند عزوجل می‏ترسند، حتما مستند محکمی برای این حکم داشته اند. پس چگونه فتوا داده اند؟ حتما این طبقه موجود (علمای حاضر) در زمان ما با فضای روشنی در این حکم مواجه بوده اند که آن را از طبقه گذشته دریافت کرده اند و آنها نیز از طبقه پیشین و همین طور تا برسد به اصحاب ائمه(ع) که آنها هم از طریق معاشرت با امام(ع) به این فضای روشن دست یافته اند. و اگر آیه و روایتی در کار نباشد در چنین مواردی اجماع حجت است زیرا اگر آیه یا روایت در کار باشد(اجماع مدرکی)، ممکن است اجماع علما ناظر به این آیه یا روایت باشد نه به خاطر استناد به تلقی از امام(ع) و به این ترتیب حجیت به آیه یا روایت بر می­گردد و باید ببینیم میزان دلالت آیه یا روایت چقدر است و دیگر اجماع دلیلی مستقل در مقابل آیه وروایت نخواهد بود.

اجماع فقهای شیعه بر وجوب خمس در مؤونه مازاد

پس اجماع نزد ما به خاطر کاشفیت آن از قول معصوم حجیت دارد. و این تلقی در صورتی است که فرض کنیم آیه و روایتی وجود ندارد. پس اگر فرض ما بر این باشد که آیه و روایتی نداریم، می­توان گفت خمس در مؤونه مازاد واجب است به دلیل اجماع. زیرا تمام فقهای شیعه بر وجوب خمس در مؤونه مازاد اجماع داشته اند.

3. حکم ثانویه

دلیل سوم ما بر وجوب خمس مؤونه مازاد، "حکم ثانوی" است. ما در مذهب امامی منطقة الفراغ (خلأهای فقهی) داریم یعنی برخی احکام صحیح یا مباح هستند و لازم نیستند نه وجوداً (واجب) و نه عدماً (حرام). اما به خاطر شرایط پیش آمده و مقتضیات زمان و مکان، در فقه شیعه، فقیه می­تواند به عنوان ثانویه چیزی را تحریم یا واجب کند.

اختیاری که ناشی از خلأ فقهی می باشد

مثال: پیمان تجارت "تنباکو" به سود کفار و به زیان مسلمانان بود که «مرحوم میرزای شیرازی» خرید و فروش تنباکو را تحریم کرد درحالی که هیچ آیه و روایتی دال بر این تحریم نداریم. مثال دیگر واردات و خرید "پپسی کولا" که موجب تقویت اسراییل و تضعیف مسلمانان است و عنوان ثانوی این کالا موجب تحریم آن می‏شود.

این اختیار را منطقه فراغ (خلأ فقهی) می‏نامند که ائمه ـ علیهم السلام ـ پر کردن این خلأ را بر عهده فقیه گذاشته اند. فقیه هرگاه در چنین مواردی تشخیص دهد که مصلحت مقتضی وجوب یا تحریم است حکم آن را صادر می‏کند.

تأکید اسلام بر مقابله با هرج و مرج و بی نظمی

مثلا کسی که برق می‏دزد ؛ یا حق دولت را می‏دزد؛ یا از کار خود می‏دزد (مثلا معلم فلان مدرسه است ولی در محل کار خود حاضر نمی‏شود، پزشک فلان بیمارستان است اما در محل کار خود حاضر نمی‏شود و هفته ای یکبار می آید)؛ همه اینها حرام است. سبب عدم جواز آن چیست؟ اینها موجب بی نظمی و هرج و مرج می­شود. موجب سقوط حکومت و نظام می‏شود. اسلام نظام می­خواهد، ثبات می‏خواهد. اگر پزشک سر کار خود نباشد بیمارستان از اعتبار ساقط می‏شود، بیمار ها کجا بروند؟ در زمینه های دیگر هم به همین شکل است، اگر من پول برق خود را ندهم تو هم ندهی دولت دیگر نمی­تواند امور برق را ساماندهی کند و هرج و مرج و بی نظمی ادامه پیدا می­کند. به خاطر اینکه این مشکل یعنی اختلال نظام پیش نیاید فقها این کارها را حرام می‏کنند در حالیکه آیه و روایتی در این زمینه وجود ندارد.

خلأهایی که فقیه آن را پر می کند

اینها خلأهایی است که توسط فقیه پر می‏شود و این خلأها از یک زمان تا زمان دیگر و یک مکان تا مکان دیگر با هم فرق می‏کنند. شاید در زمانی، اقتضای زمان این باشد که این کارهایی که گفتیم مجاز باشد و حرام نباشد مانند روزگار نظام سابق که بهتر این بود که آن نظام سرنگون شود. در آن زمان فقها به تحریم این کارها فتوا نمی‏دادند اما پس از آن نه، چرا که دیگر نظام فاسد رفته و نظام جدید بر سر کار آمده و این کارها حرام است چون نظام باید ثبات و نظم داشته باشد و همه باید همکاری کنند و کار کنند تا کشور در مسیر صحیح خود قرار بگیرد؛ پس فقیه با در نظر گرفتن عناوین ثانوی گاهی حکم به وجوب یک امر می‏دهد و گاه به تحریم آن به خاطر اختلاف شرایط و مقتضیات و این یک مساله دقیق است که باید به آن توجه شود.

لازمه وجود مرجعیت و حوزه های علمیه

حال که این را دانستیم همین را در محل کلام خود پیاده می‏کنیم. در این بحث به دنبال دلیلی برای خمس در مؤونه مازاد هستیم. ما می‏گوییم دلیل سوم نه آیه است و نه اجماع بلکه می‏گوییم اگر خمس نباشد و خمس در مؤونه مازاد نباشد دیگر نه مرجعیتی هست و نه حوزه ای. و لازمه عدم مرجعیت و حوزه این است که مذهب امامیه از هم پاشیده می‏شود چون بقای مذهب به حوزه و مرجعیت است و این مسأله ای است که در روزگار ما به روشنی قابل رؤیت است و تازه برخی علمای مذهب مقابل به این رسیده اند که چرا آنها مرجعیت و نظام اسلامی همانند ما ندارند.

به هر حال با توجه به این دلیل ما نیاز به دلیلی از آیه و روایت و اجماع نداریم و همین حکم ثانویه برای وجوب خمس هم برای ما کفایت می‏کند.

4. روایات وجوب خمس

دلیل چهارم: اگر روایت هم در این زمینه  بخواهید روایات آن در کتاب "وسائل الشیعة" موجود است (در باب خمس باب هشتم از ابوب «ما یجب فیه الخمس»). مؤلف این کتاب در باب وجوب خمس در مؤونه مازاد، 10 روایت فقط برای اثبات وجوب خمس در مؤونه مازاد ذکر کرده است که اینجا نمی‏توانم آنها را ذکر کنم. این ده روایت کم نیست. ممکن است بگویید اینها صحیح است؟ اگر صحیح نباشد که فایده ای برای ما ندارد. با اینکه ما ثابت می­کنیم که برخی از آنها صحیح هستند اما اینجا فرض را بر این می­گذاریم که این ده ورایت صحیح نیستند. اما با این وجود، این ده روایت تشکیل تواتر می­دهند و هنگامی که یک روایت متواتر شد دیگر نیازی به بحث درباره سند آنها نیست. این مقدار روایت هم عدد کمی نیست که البته از ابواب دیگر خمس نیز می‏توان از روایاتی در این «تواتر مضمونی» استفاده کرد که در کنار هم تشکیل تواتر می‏دهند، و زمانی که برای ما یقین به این مضمون حاصل شد دیگر نیاز نیست سراغ تک تک روایات برویم و از سند آنها بحث کنیم.

زمانی لازم است از سند روایات بحث کنیم که روایت متواتر نباشد. من به یاد دارم که در همین مکان در حدود بیست سال پیش کسی شبهه کرد که شما چه دلیلی دارید که امام مهدی(ع) متولد شده و امام حسن عسکری(ع) چنین فرزندی داشته، یک روایت صحیح برای ما ذکر کنید. بنده در آن موقع یک سخنرانی در این زمینه داشتم و در آن گفتم که با وجود روایات متواتر در این زمینه که تبانی آنها بر دروغ ممکن نیست، دیگر نیاز به بررسی صحت سند این روایات نیست. پس ما تا زمانی که ده روایت یا بیشتر داریم که بر این مضمون یعنی وجوب خمس در مؤونه مازاد دلالت می‏کنند دیگر نیاز به بحث درباره سند نداریم.

وجود روایات معتبر در نزد شیعه

بحث دیگر این است که بر فرض که ما ده روایت نداشته باشیم و نیاز به بحث درباره اسناد روایات داشته باشیم، می‏گوییم روایاتی در این زمینه داریم که سند آنها معتبر است. کسی ممکن است سؤال کند روایت معتبر یعنی چه؟ ما چهار قسم روایت داریم: صحیح، موثق، حسن و ضعیف.

روایت صحیح از نگاه شیعه امامیه

روایت صحیح روایتی است که روات آن امامیه ثقه و عادل باشند. موثقه روایتی است که روات آن ثقه هستند اما امامی نیستند که این روایت نزد ما معتبر است و به آن عمل می­شود. روایت حسن روایتی است که راوی آن امامی ممدوح است. یعنی درباره عدالت و ثقه بودن او چیزی نگفته اند اما او را مدح کرده اند مثل ابراهیم بن هاشم (پدر علی بن ابراهیم قمی) که درباره او گفته اند اولین کسی است که احادیث مدرسه کوفه را در مدرسه قم منتشر کرده. کسی که احادیث یک مدرسه را به مدرسه دیگر منتقل کند و مدرسه دوم هم از او پذیرفته اند معلوم می­شود این شخص جایگاه بلندی داشته اگر نگوییم ثقه است چون اگر ثقه نبوده پس چگونه مدرسه دوم احادیث او را پذیرفته اند؟ پس فقط خبر صحیح حجت نیست. موثق و حسن هم حجت هستند و به آنها عمل می­شود. البته این نکته را بگویم که اینجا ما در صدد اثبات این مساله برای مدرسه شیعه هستیم و مخاطب ما در این بحث اهل سنت نیستند چون آنها اصلا روایات امام صادق و امام کاظم و امام جواد ـ علیهم السلام ـ را نمی‏پذیرند. به هر حال سخن ما با شیعه است و به این اعتبار است که می­گوییم صحیح و موثق و حسن حجت هستند.

یک روایت صحیح از «شیخ طوسی»

یکی از این روایات که صحیح است: شیخ طوسی به اسنادش از علی بن مهزیار که می­گوید ابوعلی ابن راشد به من گفت: به امام(ع) گفتم: أمرتنی بالقیام بأمرک و أخذ حقک فأعلمت موالیک بذلک فقال لی بعضهم و أی شیء حقه فلم أدر ما أجیبه فقال یجب علیهم الخمس فقلت فی أی شیء فقال فی أمتعتهم و صنایعهم.[2]

حدیث صحیح است، شیخ طوسی شیخ الطایفه است. علی بن مهزیار هم که می­دانید ثقه است و نجاشی و شیخ او را توثیق کرده اند. طریق شیخ طوسی به علی بن مهزیار در مشیخه او و الفهرست موجود است و طریق صحیح و معتبری است: جماعة عن أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه عن أبیه و محمد بن الحسن عن سعد بن عبدالله و الحمیری و محمد بن یحیی و أحمد بن إدریس عن أحمد بن محمد عن العباس بن معروف عنه(یعنی از علی بن مهزیار). این یک طریق صحیح و معتبر است و هیچ شائبه ای ندارد. و روایت هم به وضوح بر وجوب خمس دلالت دارد.

روایت دوم: بإسناده (شیخ طوسی) عن محمد بن الحسن الصفار عن أحمد بن محمد و عبدالله بن محمد جمیعا عن علی بن مهزیار قال کتب إلیه أبوجعفر علیه السلام: فأما الغنائم و الفوائد فهی واجبة علیهم فی کل عام قال الله تعالی واعلموا أنما غنمتم من شیء...[3]

امام علیه السلام در این حدیث می­فرماید خمس غنائم و فوائد بر شما واجب است. اگر غنائم به تنها آمده بود می‏گفتیم شاید منظور امام غنائم جنگی بوده اما بعد از آن فوائد آمده یعنی هر فایده ای خمس دارد. طریق روایت هم صحیح و معتبر است. طریق شیخ به محمد بن الحسن صفار معتبر است و نیاز به تبیین در جمع تخصصی دارد. محمد بن الحسن الصفار از اجله و ثقات اصحاب امامیه است. احمد بن محمد هم پسر عیسی اشعری است که او هم از ثقات اصحاب است و علی بن مهزیار هم همینطور. پس روایت هیچ تاملی ندارد و صحیح است.

روایت سوم: محمد بن یعقوب عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن الحسین بن عثمان عن سماعة : سألت أبی الحسن عن الخمس فقال فی کل ما أفاد الناس من قلیل أو کثیر.[4]

روایت بسیار واضح است یعنی هر فایده و درآمد کم و زیادی که مردم دارند باید خمس آن را بپردازند. طریق این روایت هم صحیح است. محمد بن یعقوب کلینی است که موجب افتخار شیعه است و علی بن ابراهیم قمی هم صاحب تفسیر و ثقه و جلیل است و پدرش هم که گفتیم مرد معتبری بوده. ابن ابی عمیر هم ثقه جلیل است و الحسین بن عثمان هم مشترک میان جماعتی است که همه آنها ثقه هستند. سماعه هم واقفی است ولی شیخ طوسی او را توثیق کرده پس روایت موثق و معتبر است و به آن عمل می‏کنیم.

روایتی دیگر

روایت آخری که برای شما ذکر می­کنم: محمد بن یعقوب عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن بن أبی نصر قال: کتبت إلی أبی جعفر علیه السلام الخمس أخرجه قبل المؤونة أو بعد المؤونة؟ فکتب علیه السلام بعد المؤونة.[5]

روایت واضح است که خمس واجب است و منظور او هم خمس غنائم نبوده چون در آن سال جنگی نبوده و «ابن ابی نصر» ربطی دارد به غنائم جنگی نداشته است. لذا منظور او مازاد مؤونه بوده که حضرت هم در جواب فرمود بعد از مؤونه.

سند روایت معتبر است شیخ کلینی و مشایخ او همه ثقات هستند. احمد بن محمد یعنی ابن عیسی اشعری که از ثقات اصحاب است و ابن ابی نصر یعنی بزنطی که او هم از ثقات است.

این چهار روایت که برای شما ذکر کردم هیچ شکی در سند آنها نیست.

جمع بندی ادله  پس به طور خلاصه می‏گویم:

اولاً: اگر کسی برای اثبات حکم خمس، روایات معتبر می‏خواهد چهار روایت معتبر داریم.

ثانیاً: با صرف نظر از این روایات ما تواتر داریم.

ثالثاً: با صرف نظر از تواتر، آیه کریمه را داریم.

رابعاً: با صرف نظر از آیه، اجماع داریم.

خامساً: با صرف نظر از اجماع، حکم ثانویه داریم.

پس از این ناحیه هیچ شکی در ثبوت خمس در مازاد مؤونه نیست و بر همین اساس است که فقها فتوای وجوب داده اند.

پاسخ به چند سؤال/ آیا خمس از زمان ائمه(ع) وجوب داشته است؟

سؤال: اولین کسی که به تعیین سال خمسی برای محاسبه خمس درآمد فتوا داده سید مرتضی است همان طور که شیخ انصاری هم به این مطلب اشاره می­کند. آیا این فتوا دلیل نقلی هم دارد؟

پاسخ: خمس از زمان ائمه(ع) موجود بوده همان طور که از روایاتی که برای شما خواندم فهمیده شد. در روایات اشاره شده بود که محاسبه خمس باید پس از اخراج مؤونه باشد و نزد عرب متعارف است که خرج را سالانه حساب می­کنند و سال مالی دارند و در زمان ما هم همین طور است. بله شاید اولین کسی که به آن تصریح کرده سید مرتضی است اما در واقع از زمان ائمه علیهم السلام موجود بوده است.

سؤال: آیا حکم خمس در زمان پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) نیز اجرا می‏شده و به آن عمل می‏شده؟ آیا برای پیامبر(ص) و امام(ع) جایز است که حکم الهی را تعطیل کنند و از خمس بگذرند؟

پاسخ: این شبهه را «مرحوم آیت الله العظمی خویی» اینگونه پاسخ دادند: ما در تشریع، مسأله ای به نام "تدرّج" داریم. به این معنا که پیامبر(ص) تمام احکام را یک جا بیان نفرموده. اگر یک جا می‏گفت، دیگر نیازی به ائمه(ع) هم نبود. پیامبر(ص) برخی از احکام را به شکل مجمل گفت که ائمه(ع) پس از ایشان به تفصیل بیان کرده اند. پیامبر(ص) برخی احکام را به ائمه(ع) واگذار کرده و همان طور که می‏بینید روایات زیادی هم از طرف ائمه(ع) بیان شده که  از باب مصلحت تدرج در بیان احکام، پیامبر(ص) به خاطر رعایت برخی مصالح، بیان آن را به تأخیر انداخته تا ائمه(ع) آن را تبیین کنند. و الا اگر بخواهیم این اشکال را مطرح کنیم، بیشتر احکامی که ائمه علیهم السلام مطرح کرده اند نیز این اشکال به آنها وارد است که پیامبر(ص) آنها را بیان نفرموده یا اجرا نکردند.

سؤال: دلیل دومی که برای وجوب خمس ذکر کردید اجماع است؛ در صورتی که برخی فقهای متقدم خمس را مباح می‏دانند؟

پاسخ: قول به اباحه، فرع قول به ثبوت خمس است؛ یعنی نفس اباحه دلیل این است که اصل خمس ثابت است و ائمه علیهم السلام آن را به شیعیان اباحه کرده و بخشیده اند. پس قول به اباحه با دلالت التزامی دلالت می‏کند بر اینکه خمس ثابت است اما ائمه علیهم السلام آن را بخشیده اند.

پی نوشت ها :  [1] انفال/41

[2] وسایل الشیعة (انتشارات آل البیت)/ جلد9/ ص500/ حدیث3

[3] وسائل الشیعة/ ج9/ ص 502

[4] وسائل الشیعة/ ج9/ ص 503

[5] وسائل الشیعة/ ج9/ ص 508

 

صدقه و نقش آن در زندگی

صدقه از مصادیق احسان است. انسان مسلمان، انسانی اخلاقی است؛ چرا که مسلمان، تعقل در کارها را از واجبات خود می‌داند و از هرگونه سفاهت و بی‌خردی و جهالت پرهیز می‌کند. عقل نیز به هر انسانی فرمان می‌دهد تا اصول اخلاقی و آموزه‌های دینی را به جا آورد تا حقیقت خود را بسازد. آموزه‌های دینی نیز چیزی جز همان اخلاق در یک فراز بالاتر نیست که از آن به مکارم اخلاقی یاد می‌شود. در تعالیم اسلامی، صدقه به عنوان قرض به خداوند معرفی شده و برای آن آثار مادی و معنوی، دنیوی و اخروی بسیاری گفته شده است. نویسنده در مطلب پیش رو گوشه‌ای از حقیقت صدقه و آثار و کارکردهای آن را تبیین کرده است.
صدقه، قرض به خدا
صدقه در فرهنگ اسلامی، چیزی است که انسان به قصد قربت از مال خود خارج سازد. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 480، «صدق») علامه طباطبایی براساس آیات و روایات و کاربردهای واژه صدقه در آیات گفته‌اند: صدقه، مطلق انفاق در راه خداست؛ اعم از اینکه واجب باشد یا مستحب. (المیزان، ج2، ص397) پس در برخی از آیات، مراد از صدقه، همان زکات واجب اموال است که خود دارای دستورها و ویژگی‌های خاصی است، چرا که زکات واجب براساس معیارها و شرایطی واجب می‌شود، در حالی که صدقه به معنای مطلق پرداخت مالی به قصد قرب الهی، امری مستحب است و درهر حال و به هر میزان قابل پرداخت است. به این معنا که لازم نیست تا نصاب خاصی از مال کسب شود تا به میزان معین از آن به عنوان زکات پرداخت شود. پس در هر میزان از مالی که انسان به دست می‌آورد، اخراج هر اندازه‌ای که در توان اوست، مستحب است. (ذاریات، آیه 19، معارج، آیات 24 و 25 و آیات دیگر)
دادن صدقه مستحب است ولی صدقه واجب یعنی زکات امری است که هیچ مسلمانی نمی‌تواند از انجام آن شانه خالی کند و در حقیقت یک حکم قانونی و حقوقی است و لازم‌الاتباع و لازم‌الاجرا است. به این معنا که دولت اسلامی باید صدقه واجب و زکات را جمع‌آوری کند و به مستحقان آن برساند و همچون مالیاتی که اکنون دولت‌ها وضع کرده و از مردم می‌گیرند، دولت موظف است که این اموال زکوی را جمع‌آوری کرده و به نیازمندان آن برساند. پیامبر(ص) در این باره می‌فرماید: امرت ان اخذ الصدقه من اغنیاءکم فاردها فی فقراءکم، من مامورم که صدقه (و زکات) را از ثروتمندانتان بگیرم و به فقرایتان بدهم. (مستدرک الوسائل، ج7، ص 105) با نگاهی به آموزه‌های قرآن و فرهنگ قرآنی صدقه می‌توان گفت این امر ارزشمند در برخی از موارد از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. از این رو خداوند در آیات قرآنی موارد و مصادیقی از صدقه را ذکر می‌کند که توجه و عمل به آن زندگی اجتماعی را تحت تاثیر شگرف و مستقیم خود قرار می‌دهد.
از مهمترین مصادیق صدقات مالی که مورد عنایت خداوند قرار گرفته، بخشش بدهی وامدار تهیدست (بقره، آیات 278 و 280)، بخشش خون بها از سوی خانواده مقتول (نساء، آیه 92)، چشم‌پوشی از قصاص بدون دریافت بهایی در برابر آن (مائده، آیه 45) است. با نگاهی به این موارد و مصادیق معلوم می‌شود که صدقه‌گاه تا چه اندازه می‌تواند روابط مالی افراد جامعه بلکه روابط انسانی را دگرگون سازد و خانواده‌هایی را از بدبختی و مشکلات عدیده رهایی بخشد. از این رو خداوند درباره حقیقت صدقه می‌فرماید که صدقه دادن، به منزله قرض دادن به خداوند است و برای همین به صدقه دهندگان چند برابر پاداش می‌دهد. (حدید، آیه18) از نظر قرآن کسانی تارک صدقه هستند که اعتقادی به خدا و معاد ندارند و کفر می‌ورزند (قیامت، آیات 31 و 32) یا اهل نفاق هستند (توبه، آیات 75 تا 77) یا اینکه از مرگ و قیامت غافل شده‌اند (منافقون، آیه 10) پس نگاه انسان به جهان و بینش اشخاص تأثیر شگرف و مستقیم در نوع نگرش و عملکرد آنان در زندگی دارد. کسانی که معتقد به مالکیت و ربوبیت خداوند هستند و به خدا و مرگ و قیامت و معاد اعتقاد دارند، اهل صدقه، به ویژه به تهیدستان و نیازمندان است.
آثار و کارکردهای صدقه
افزون بر اینکه صدقه، قرض دادن به خداوند است و خداوند اصل را با سود مضاعف و چند برابرش به صدقه‌دهنده در دنیا و آخرت باز می‌گرداند، آثار و برکات بسیار دیگری در زندگی مادی و معنوی و دنیوی و اخروی شخص و جامعه صدقه‌دهنده به دنبال خواهد داشت. پیامبر(ص) به برکات صدقه اشاره کرده و می‌فرماید: الصدقه بعشره و القرض بثمانیه عشر و صله الاخوان بعشرین و صله الرحم باربعه و عشرین؛ صدقه دادن، ده حسنه، قرض دادن، هجده حسنه، رابطه با برادران ‌[دینی]، بیست حسنه و صله رحم، بیست و چهار حسنه دارد. (کافی، ج 4، ص 10، ح 3)
خداوند صدقه را از علل و عوامل برکت در مال و زندگی برشمرده است (بقره، آیه 276) و در آیات دیگری از جمله 271 و 281 سوره بقره و 12 سوره مجادله، به بازگشت آثار مثبت و خیر و برکت صدقه به صدقه‌دهنده اشاره می‌کند و مردم را با توجه دادن به این آثار، جهت صدقه دادن تشویق می‌کند. امام صادق(ع) درباره برکت صدقه و افزایش مضاعف اموال در دنیا با دادن صدقه، می‌فرماید: ثلاثه اقسم بالله انها الحق ما نقص مال من صدقه و لازکاه و لاظلم احد بظلامه فقدر ان یکافی بها فکظمها الا ابد له الله مکانها عزا و لا فتح عبد علی نفسه باب مساله الا فتح علیه باب فقر؛ به خدا قسم سه چیز حق است: هیچ ثروتی بر اثر پرداخت صدقه و زکات کم نشد، در حق هیچ‌کس ستمی نشد که بتواند تلافی کند، اما خویشتنداری نمود مگر اینکه خداوند به جای آن به او عزت بخشید و هیچ بنده‌ای در خواهش و درخواست از دیگران را به روی خود نگشود مگر اینکه دری از فقر به رویش باز شد. (بحارالانوار، ج78، ص209، ح79)
صدقه دادن، موجب محو برخی از گناهان است (بقره، آیه 271) و محو و پوشانده شدن گناهان، زمینه‌ساز دفع و رفع بلا و جذب منفعت و جلب نعمت خواهد بود.پیامبر(ص) در این‌باره می‌فرماید: الصدقه تدفع البلاء و هی انجح دواء و تدفع القضاء و قد ابرم ابراما و لایذهب بالدواء الا الدعاء و الصدقه؛ صدقه بلا را برطرف می‌کند و مؤیرترین داروست. همچنین، قضای حتمی را برمی‌گرداند و درد و بیماری‌ها را چیزی جز دعا و صدقه از بین نمی‌برد. (بحارالانوار، ج93، ص137، ح71) امیرمؤمنان امام علی(ع) نیز فرموده است: کفروا ذنوبکم و تحببوا الی ربکم بالصدقه و صله الرحم؛ با صدقه و صله‌رحم، گناهان خود را پاک کنید و خود را محبوب پروردگارتان گردانید. (غررالحکم، ح 7258)
صدقه‌ای که به جا باشد مانند بخشش بدهکار تهیدست (بقره، آیات 278 و 280)، بخشش خون‌بها از سوی خانواده مقتول (نساء، آیه 92)، چشم‌پوشی از قصاص بدون دریافت بهایی در برابر آن (مائده، آیه 45) بهترین کاری است که انسان می‌تواند انجام دهد. این صدقات بدبختی آدمی را به خوشبختی تبدیل کرده و از پیشامدهای بد جلوگیری کرده و عمر آدمی را افزایش می‌دهد. پیامبر(ص) به این کارکرد و اثر صدقه اشاره می‌کند و می‌فرماید: الصدقه علی وجهها واصطناع المعروف و بر الوالدین و صله‌الرحم تحول الشقاء سعاده و تزید فی‌العمر و تقی مصارع السوء؛ صدقه بجا، نیکوکاری، نیکی به پدر و مادر و صله رحم بدبختی را به خوشبختی تبدیل و عمر را زیاد و از پیشامدهای بد جلوگیری می‌کند. (نهج‌الفصاحه، ح1869)
امام باقر(ع) درباره تأثیر صدقه در زندگی دنیوی انسان می‌فرماید: البر و الصدقه ینفیان الفقر و یزیدان فی‌العمر و یدفعان عن صاحبهما سبعین میته سوء؛ کار خیر و صدقه، فقر را می‌برند، به عمر می‌افزایند و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور می‌کنند. (ثواب الاعمال، ص 141) بنابراین برای جلب منفعت، دفع بلا و برگردان آن از خود و یا رفع و برطرف کردن گرفتاری‌ها و مصیبت‌هایی که دچار آن می‌شویم، بهتر است که صدقه دهیم. امام صادق(ع) در همین‌باره می‌فرماید: هر کس در روز و یا شب صدقه بدهد- اگر روز است روز و اگر شب است، شب- خداوند از او غم و اندوه، درنده و مرگ بد را دور می‌کند. (ثواب الاعمال، ص 140)
صدقه، وسیله طهارت روح
کسانی که در اندیشه طهارت روح خویش هستند و می‌خواهندمسیر معرفت و کمال را بپیمایند و در وادی عرفان، سالک شوند، می‌بایست به صدقه به عنوان یکی از ابزارهای کارآمد در تحقق تزکیه و طهارت نفس توجه داشته باشند و از این ابزار به خوبی بهره‌ گیرند. خداوند در آیه 12 سوره مجادله صدقه را از موجبات تطهیر نفس و پالایش روح از آلودگی معرفی می‌کند و از مردم می‌خواهد برای طهارت نفس از هرگونه زشتی‌ها و آلودگی‌ها از صدقه به عنوان پالایشگر استفاده کنند. انسان با پالایش روح و روان خود از هرگونه آلودگی، به مقام صالحین می‌رسد. از این رو صدقه به عنوان راه ورود به دنیا و مقامات صالحان مطرح می‌شود. (توبه، آیه 75؛ منافقون، آیه 10)
پیامبر(ص) درباره تاثیر شگرف صدقه در رهایی از وسوسه‌های شیطانی و ورود به دنیای صالحان و پاکان می‌فرماید: آیا شما را از چیزی خبر ندهم که اگر به آن عمل کنید، شیطان از شما دور شود، چندان که مشرق از مغرب دور است؟ عرض کردند: چرا. فرمودند: روزه روی شیطان را سیاه می‌کند، صدقه پشت او را می‌شکند، دوست داشتن برای خدا و همیاری در کار نیک، ریشه او را می‌کند و استغفار شاهرگش را می‌زند. (میراث حدیث شیعه، ج2، ص 20، ح 18) بی‌گمان ورود به دنیای پاکان و صالحان گام نهادن در وادی محبوبیت است. خداوند صدقه دادن را عامل مهم در کسب محبوبیت بنده در پیشگاه خود می‌داند و می‌فرماید که صدقه، موجب بهره‌مندی از محبت خداوندی است؛ چنان که رباخواری و کفرپیشگی و گناه‌ورزی عامل خشم و غضب می‌شود وانسان را از محبوبیت بازمی‌دارد. (بقره، آیه 276) پیامبر(ص) در باره این کارکرد صدقه می‌فرماید: ان الصدقه لتطفی غضب الرب؛ صدقه، خشم پروردگار را فرو می‌نشاند. (کنزالعمال، ح 161143)
برخی از اعمالی که ما انجام می‌دهیم نادانسته صدقه حساب می‌شود. به عنوان نمونه پذیرایی از مهمان از روز سوم به بعد جزو صدقات محسوب شده و آثار صدقه بر آن جاری می‌شود. پیامبر(ص) در این باره می‌فرماید: الضیافه اول یوم و الثانی و الثالث و ما بعد ذلک؛فانها صدقه تصدق بها علیه؛ میهمانی یک روز و دو روز و سه روز است، بعد از آن هر چه به او دهی صدقه محسوب می‌شود. (کافی، ج6، ص 283، ح2)
البته باید توجه داشت که برخی از اعمال با همه اهمیت آن، نمی‌تواند جایگزینی برای برخی دیگر از اعمال انسانی باشد. شکی نیست که خوش‌خلقی مثلا از مهم‌ترین کارهای انسانی است؛ چرا که خوش‌خویی نشان ایمان و اسلام است و اصولا اسلام برای مکارم اخلاقی نازل شده و پیامبر(ص) مامور است تا مردم را به مکارم اخلاقی سوق دهد. پس روزه ونماز و صدقه امور مهمی هستند ولی مثلا در حد و اندازه اصلاح ذات بین نیست. از این رو پیامبر(ص) می‌فرماید: آیا به چیزی بافضیلت‌تر از نماز و روزه و صدقه (زکات) آگاه‌تان نکنم؟ و آن اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه بین مردم ریشه‌کن کننده دین است. (نهج‌الفصاحه، ح458)
از نظر امام صادق(ع) اصولا صدقه واقعی و حقیقی در همین امر اصلاح میان مردم نهفته است؛ چرا که انسجام اجتماعی و اتحاد و وحدت در میان افراد جامعه خود مهم‌ترین عامل در سعادت و خوشبختی افراد آن جامعه است. چنانکه امام صادق(ع) می‌فرماید: صدقه یحبها الله: اصلاح بین الناس اذا تفاسدوا، و تقارب بینهم اذا تباعدوا؛
صدقه‌ای که خداوند آن را دوست دارد عبارت است از: اصلاح میان مردم هرگاه رابطه‌شان تیره شد و نزدیک کردن آنها به یکدیگر هرگاه از هم دور شدند. (کافی، ج2، ص209، ح1)
باتوجه به این کارکردهای صدقه باید همواره در همه حال در اندیشه صدقه دادن باشیم و آن را مهم‌‌ترین ابزار مادی در دنیا برای دستیابی به امور خوب و خیر بسیار بدانیم. البته به شرط اینکه اخلاص را در آن مراعات کرده (حدید، آیه18؛ بقره، آیه264) و به دور از هرگونه منت و اذیت و آزار (همان) و رعایت آداب و حفظ آبرو و حیثیت افراد صدقه‌گیرنده (بقره، آیه263) از بهترین و مرغوب‌ترین کالاها و اموال صدقه دهیم؛ یعنی از چیزی صدقه دهیم که خودمان همان را محبوب دانسته و بدان رغبت داریم. به هرحال، صدقه در زندگی انسان تأثیر فراوان دارد و هرکسی که گرفتار مصیبتی است یا ترس از مصیبی دارد که بدان گرفتار شود، صدقه دهد و چنان که در فقر و تنگدستی است از آن به عنوان عامل افزایش مال و ثروت سود برد و اگر در اندیشه سعادت دنیوی و اخروی و طهارت روح و روان خویش و حرکت در سیر و سلوک عرفانی است، صدقه را عامل پالایش روح و روان بداند و بدان تمسک جوید.

 

 

منّت؛ زايل کننده ثواب

‏«يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذي؛ ‌اى اهل ايمان صدقات خود را به سبب منت و آزار تباه نسازيد»(بقره: 264) در اعمالى كه ما انجام مى‌دهيم چه واجب و چه مستحب، برخى شرايط مربوط به صحت عملند و برخى شرايط مربوط به مقبوليت آن؛ مثلاً، نمازى كه مى‌خوانيم و روزه‌اى كه مى‌گيريم، شرايط صحتى دارد كه اگر واجد اين شرايط نباشد باطل است و بايد مجدداً آن را به جا بياوريم، شرايطى هم دارد كه در قبول عمل مؤثر است؛ به اين معنا كه انجام يك عمل به فرض صحت آن، الزاماً موجب ثواب اخروى نخواهد شد، بلكه براى قبول شدن به شرايطى بيش از شرايط صحت نياز دارد. حال اگر عباداتمان را آن گونه كه در روايات بيان شده، با تمامى شرايط صحت و قبول انجام دهيم آيا ديگر بايد خيالمان راحت باشد كه هم از نظر فقهى تكليفمان را انجام داده‌ايم و هم از نظر معنوى عبادتمان داراى شرايط قبولى بوده و ثواب اخروى براى ما منظور شده است و لذا هيچ مشكلى در قيامت نخواهيم داشت؟ مطلب مهم همين جا است؛ چراكه حتى اگر عملى با شرايط صحت و مقبوليت هم انجام گرفته باشد، از خطر مصون نيست. چه بسا ممكن است پس از انجام عمل باز هم امورى اتفاق بيفتد كه آثار معنوى عمل قبلى را از بين ببرد.

اعمال بد آينده مى‌تواند اعمال خوب گذشته را از بين ببرد، همان‌طور كه كارهاى خير و يا توبه مى‌تواند برخى از گناهان را جبران نمايد. انسانى كه با زحمت فراوان سعى مى‌كند اعمال خود را مطابق شرايط فقهى انجام دهد، و شرايط قبولى آن را هم رعايت مى‌كند كه مثلاً با اخلاص باشد، توأم با ريا و غرور نباشد و ... پس از مدتى ممكن است عملى انجام دهد كه كارهاى نيك گذشته را از بين ببرد. ‏در هر حال بايد توجه داشت كه ممكن است كارهايى از انسان سر بزند كه عمل يا اعمال گذشته او را فاسد كند. قرآن در سوره حجرات مى‌فرمايد: «لا تقدموا بين يدي الله و رسوله؛ در [هيچ كار] بر خدا و رسول پيشى مجوييد»(حجرات: 1)؛ «لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبي؛ صداهايتان را فوق صوت پيغمبر بلند مكنيد»(همان: 2).
اين بى احترامى‌ها موجب مى‌شود كه اعمال گذشته انسان ـ كه با شرايط صحت و قبولى هم انجام شده است ـ از بين برود. ممكن است كسى براى انجام وظيفه و از روى اخلاص، به انسانِ نيازمندى كمك مالى نمايد، اما پس از مدتى اين عمل خود را به رخ او بكشد و با اين كار عمل نيك گذشته‌اش را زايل گرداند. قرآن كريم در اين باره مى‌فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذي؛ ‌اى اهل ايمان صدقات خود را به سبب منت و آزار تباه نسازيد»(بقره: 264). در جاى ديگرى مى‌فرمايد: «قول معروف و مغفره خير من صدقه يتبعها اذي؛ رد كردن فقير با زبان خوش و دعاكردن در حق او بهتر است از صدقه‌اى كه در پى آن آزار دهند»(همان: 263).

اگر انسان با زبان خوش، فرد نيازمندى را كه به او مراجعه كرده است، رد نمايد بهتر از آن است كه به او كمك كند، اما بعد بر او منت بگذارد. اين منت گذاشتن، اصل عمل را باطل مى‌كند. امام صادق(عليه السلام) در وصاياي خود به عبدالله بن جندب، به همين موضوع اشاره كرده و مى‌فرمايند: «ان کانت لک يد عند انسان فلا تفسدها بکثره المنن و الذکر لها و لکن اتبعها بافضل منها فان ذلک اجمل بک في اخلاقک و اوجب للثواب في آخرتک؛ اگر دستى پيش كسى دارى (كنايه از اينكه اگر خدمت و احسانى به كسى كرده اى)، با منت گذاشتن بر او، آن را از بين نبر، بلكه سعى كن خدمت بهترى را براى او انجام دهى، كه اين كار هم اخلاقت را زيباتر مى‌سازد و هم ثواب اخرويت را بيشتر مى‌كند».

ريا در انفاق‏

‏«أ يود احدكم ان تكون له جنه من نخيل و اعناب تجري من تحتها الانهار له فيها من كل الثمرات و اصابه الكبر و له ذريه ضعفاء فاصابها اعصار فيه نار فاحترقت»(بقره: 266).‏ در آيه فوق، مثال گويايي براي مسئله انفاق آميخته با رياکاري، منّت و آزار و اينکه چگونه اين کارهاي نکوهيده آثار آن را از بين مي‌برد، بيان شده است، مي فرمايد: «آيا هيچ يک از شما دوست مي‌دارد که باغي از درختان خرما و انواع انگور داشته باشد که از زير درختانش نهرها جاري باشد، و براي او در آن باغ از تمام انواع ميوه‌ها موجود باشد، و در حالي که به سن پيري رسيده و فرزنداني (خردسال و) ضعيف دارد، ناگهان گرد بادي شديد که در آن آتش سوزاني است به آن برخورد کند، شعله‌ور گردد و بسوزد»؟ اين مثال ترسيمي است بسيار زيبا از حال اين گونه اشخاص که با ريا و منت و آزار، خط بطلان بر انفاق خويش مي‌کشند، پير مرد سالخورده‌اي را در نظر مجسم مي‌کند که فرزندان خردسال و کوچکي اطراف او را گرفته‌اند و تنها راه تأمين زندگي حال و آينده آنان، باغ سرسبز و خرمي است با درختان خرما و انگور و ميوه‌هاي ديگر، درختاني که پيوسته آب جاري از کنارش مي‌گذرد و زحمتي براي آبياري ندارد، ناگهان گردباد آتشباري مي‌وزد و آن را مبدل به خاکستر مي‌کند، چنين انساني چه حسرت و اندوه مرگباري دارد! حال کساني که اعمال نيکي انجام مي‌دهند و سپس با ريا و منت و آزار آن را از بين مي‌برند، چنين است، زحمت فراواني کشيده‌اند، و در آن روز که نياز به نتيجه آن دارند، همه را خاکستر مي‌بينند؛ چرا که گرد باد آتشبار ريا و منت و آزار آن را سوزانده است.

در پايان آيه، به دنبال اين مثال بليغ و گويا، مي‌فرمايد: «اين گونه خداوند آيات خود را براي شما بيان مي کند، شايد بينديشيد» و راه حق را از باطل تشخيص دهيد: «كذلك يبين الله لكم الآيات لعلكم تتفكرون». آري، سرچشمه بدبختي هاي انسان ـ مخصوصاً کارهاي ابلهانه‌اي همچون منت گذاردن و ريا که سودش ناچيز و زيانش سريع و عظيم است ـ ترک انديشه و تفکر است، و خداوند همگان را به آن دعوت مي کند(تفسير نمونه، 2: ص385) از جمله «و اصابه الكبر و له ذريه ضعفاء»: «صاحب آن باغ، پير و سالخورده باشد و فرزنداني کوچک و ناتوان داشته باشد» استفاده مي‌شود كه انفاق و بخشش در راه خدا و کمک به نيازمندان همچون باغ خرمي است که هم خود انسان از ثمرات آن بهره‌مند مي‌شود و هم فرزندان او، در حالي که رياکاري و منت و آزار، هم سبب محروميت خود او مي‌شود و هم نسلهاي آينده که بايد از ثمرات و برکات اعمال نيک او بهره‌مند گردند، محروم خواهند شد، و اين خود دليل بر آن است که نسلهاي آينده در نتايج اعمال نيک نسل‌هاي گذشته سهيم هستند. از نظر اجتماعي نيز چنين است؛ زيرا محبوبيت و اعتمادي که پدران بر اثر کار نيک در افکار عمومي پيدا مي‌کنند، سرمايه بزرگي براي فرزندان آنها خواهد بود.

تقسیم خمس در زمان پیامبراکرم(ص) روایات معتبر زیادی در کتب اهل سنت یافت می شوند که آن حضرت خمس را بر اساس آنچه در آیه شریفه آمده است، تقسیم می نمود. ابوعالیه ریاحی می گوید: روزی غنیمت را نزد پیامبر خدا آوردند. آن حضرت خمس را از آن برداشت و بر پنج قسم تقسیم نمود: سهم خدا، سهم رسول، سهم ذی القربی، سهم یتامی، سهم مساکین و سهم ابن سبیل. همه روایات اهل سنت تصریح دارند که در زمان پیامبر اکرم(ص) همواره سهم ذی القربی داده می شد و خمس بر طبق آیه بر شش قسم تقسیم می شد.

نقد رفتار خلفا 1.سهم ذی القربی ربطی به ارث پیامبر ندارد. ارث میت شامل اموال اقارب نمی شود. 2.اگر خمس شامل ارث پیامبر میشود، چرا ابوبکر پیشنهاد کرد مقداری را به فاطمه(س)بدهد؟ زیرا این به عقیده آنها صدقه است و صدقه هم بر آل محمد (ع) حرام است. 3. این روایت با روایات دیگر در تعارض است که در آنها خود ابوبکر قبول کرده که به فقرا و مساکین خاندان پیامبر از خمس پرداخت کند. چنان که آمده که «ابوبکر بنی هاشم را از خمس منع کرد و گفت: از این خمس برای فقرای شما و ازدواج کنیزان شما و کسی که از شما خادم ندارد... می پردازم.» اگر خمس از صدقه باشد، چطور صدقه را برای خاندان پیامبر جایز می دانند؟ حال آنکه در روایات زیادی آمده که صدقه و زکات چرک دست مردم است و به خاطر همین خداوند خمسی را برای آل محمد قرار داد.

خمس در غیر غنائم جنگی پیامبر فرمود: در رکاز خمس است. سؤال شد: ای رسول خدا! رکاز چیست؟ فرمود: طلا و نقره ای که خداوند هنگام خلقت در زمین قرار داده است.» اصحاب دیگر، مانند ابی ثعلبه الخشنی، ابو هریره و زید بن ارقم نیز چنین مضامینی را نقل کرده اند. در نامه هایی که به شخصیت ها و قبایلی که تازه اسلام آورده بودند، می نوشت، به آنان دستور می داد خمس بپردازند. مثلاً رسول خدا به سعد هذیم از قضاعه و جذام نامه نوشت و در آن واجبات صدقه را بیان فرمود و امر فرمود تا زکات و خمس خود را به دو فرستاده اش (ابی و عنیسه) و یا به کسی که آن دو نفر برای گرفتن زکات و خمس بفرستند، بپردازند. نامه های دیگری نیز نزدیک به این مضمون درمنابع اسلامی و اهل سنت آمده است.