حضرت عبدالعظيم الحسنی علیه السلام

فرزند عبدالله بن علي، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي ع است و نسبش با چهار واسطه به وی مي رسد .ولادت با سعادت حضرت عبدالعظيم در سال 173 در شهر مقدّس مدينه ،  و مدّت 79 سال عمر با بركت او با دوران امامت، چهار امام معصوم  (امام موسي كاظم ، امام رضا ، امام محمّدتقي و امام عليّ النّقي )( علیهم السلام ) مقارن بوده  وی از دانشمندان شيعه و از راويان حديث ائمه معصومين عليهم السّلام و از چهره هاي بارز و محبوب و مورد اعتماد ، نزد اهل بيت و پيروان آنان بود و در مسايل دين آگاه و به معارف مذهبي و احكام قرآن ، شناخت و معرفتي وافر داشت   

   ستايشهايي كه ائمه معصومين از وي به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصيّت علمي و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادي ع گاهي اشخاصي را سؤال و مشكلي داشتند، راهنمايي مي فرمودند كه از وی بپرسند و او را از دوستان حقيقي خويش مي شمردند و معرّفي مي فرمودند  در آثار علماي شيعه نيز، تعريفها و ستايشهاي عظيمي درباره او به چشم مي خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهيزكار، ثقه، داراي اعتقاد نيك و صفاي باطن و به عنوان محدّثي عالي مقام و بزرگ ياد كرده اند؛ در روايات متعدّدي نيز براي زيارت حضرت ، ثوابي همچون ثواب زيارت حضرت سيّد الشهدا، بيان شده است.   

  زمينه هاي مهاجرت حضرت عبدالعظيم از مدينه به ري و سكونت در غربت را بايد در اوضاع سياسي و اجتماعي آن عصر جستجو كرد؛ خلفاي عبّاسي نسبت به خاندان حضرت پيامبر ص و شيعيان ائمه بسيار سختگيري مي كردند، يكي از بدرفتارترين اين خلفاء متوكّل بود كه خصومت شديدي با اهل بيت داشت، چندين بار كربلا را تخريب و با خاك يكسان ساختند و از زيارت آن بزرگوار جلوگيري به عمل آوردند . . سادات و علويّون در زمان او در بدترين وضع به سر مي بردند .  

عبدالعظيم نيز از كينه و دشمني خلفا در امان نبود و بارها تصميم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهاي دروغ سخن چينان را بهانه اين سختگيري ها قرار مي دادند، درچينن دوران دشوار و سختي بود كه عبدالعظيم به خدمت حضرت امام هادي ع رسيد و عقايد ديني خود را بر آن حضرت عرضه كرد ، امام هادي او را تأييد فرموده: تو از دوستان ما هستي .

ديدار عبدالعظيم در   سامرا  با حضرت امام هادي به خليفه گزارش داده شد و دستور تعقيب و دستگيري وي صادر گشت، وبه صورت  پستچی،   از راه طبرستان به ایران آمده و در  ری در سردابی پنهان میشود اکثر اهالی ری سنی مذهب بودند و در پی جلسات و طرح سوالات و مجالس مختلف شیعیان رو به افزایش میروند شیعیان بعد از شناسائی وی با او همکاری میکنند .  پایگاه بزرگ شیعه بتدریج در شهر ری تشکیل میشود    او نيز براي مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان مي كرد.

علّت اين انتخاب به شرايط ديني و اجتماعي ري در آن دوره بر مي گردد كه وقتي اسلام به شهرهاي مختلف كشور ما وارد گشت و مسلمانان در شهرهاي مختلف ايران به اسلام گرويدند، از همان سالها ري يكي از مراكز مهمّ سكونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعيّت خاصّي پيدا كرد . زيرا سرزميني حاصلخيز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع رياست يافتن بر ري در حادثه جانسوز كربلا، حضرت حسين بن علي ع را به شهادت رساند . 

   قسمت جنوبي و جنوب غربي شهر ري بيشتر محلّ سكونت شيعيان بود . او در محلّه ساربانان در كوي سكّه الموالي به منزل يكي از شيعيان رفت، مدّتي به همين صورت گذشت . او در زيرزمين آن خانه به سر مي برد و كمتر خارج مي شد ، روزها را روزه مي گرفت و شبها به عبادت و تهجّد مي پرداخت، تعدادی مخفيانه به زيارتش مي شتافتند، امّا مي كوشيدند كه اين خبر فاش نشود و خطري جانِ حضرت را تهديد نكند . 

 پس از مدّتي، افراد بيشتري عبدالعظيم را شناختند و خانه اش محلّ رفت و آمد شيعيان شد، نزد او مي آمدند و از علوم و رواياتش بهره مي گرفتند و عطر خاندان عصمت  را از او مي بوئيدند و او را يادگاري از امامان خويش مي دانستند و پروانه وار گردِ شمعِ وجودش طواف مي كردند حضرت عبدالعظيم ميان شيعيان شهرري بسيار ارجمند بود و پاسخگويي به مسايل شرعي و حلّ مشكلات مذهبي آنان را برعهده داشت؛ اين تأكيد ، هم گوياي مقام برجسته عبدالعظيم است و هم مي رساند كه وي از طرف حضرت امام هادي در آن منطقه ، وكالت و نمايندگي داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام مي دانستند و در مسايل ديني و دنيوي ، وجود او محور تجمّع شيعيان و تمركز هواداران اهل بيت عليهم السّلام بود.

 روزهاي پاياني عمر پربركت حضرت عبدالعظيم با بيماري او همراه بود، آن قامت بلند ايمان و تلاش، به بستر افتاده بود.  اندوه مصيبتهاي پياپي مردم و روزگار تلخ شيعيان در عصر حاكميت عبّاسيان برايش دردي جانكاه و مضاعف بود؛ در همان روزها يك روياي صادقانه حوادث آينده را ترسيم كرد: 

 يكي از شيعيان پاكدل ري، شبي درخواب حضرت رسول ص را در خواب ديد. که فردا يكي از فرزندانم در محلّه سكّه المولي چشم از جهان فرو مي بندد، شيعيان او را بردوش گرفته به باغ عبدالجبّار مي برند و نزديك درخت سيب به خاك مي سپارند. سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن يكي از فرزندان پيامبر را نصيب خويش سازد، عبدالجبّار كه خود نيز خوابي همانند خوابِ او را ديده بود به رمز و راز غيبي اين دو خواب پي برد و براي اينكه در اين افتخار بهره اي داشته باشد، محلّ آن درخت سيب و مجموعه باغ را وقف كرد تا بزرگان و شيعيان در آنجا دفن شوند......

همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست.. پيكر مطهّر او را غسل دادند،   در هنگام غسل، در جيب پيراهن او كاغذي يافتند كه نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پيكر او نماز خواندند، با جمعيّت انبوه عزادار به سوي باغ عبدالجبّار تشييع كردند و پيكر مطهّرش را در كنار همان درخت سيب كه رسول خدا ص آن شخص اشاره كرده بود، دفن كردند تا پاره اي از عترت مصطفي در اين باره به امانت بماند و نورافشاني كند .

سیادت و شرافت حضرت عبدالعظیم (ع) صرفا به انتصاب ایشان به خاندان اهل بیت علیهم‌السلام و امام حسنی مجتبی (ع) نمی‌شود. اگر چه خود این به تنهایی یک ظرافت بسیار باعظمتی است اما حضرت عبدالعظیم (ع) علاوه بر این انتصاب به خاندان وحی از ویژگی‌های شاخص فراوانی برخوردار بودند. حضرت عبدالعظیم (ع) به عنوان یک محدث بزرگوار و امین توفیق روایت حدیث از جانب ائمه معصومین علیهم‌السلام را داشتند که به لطف خدا با اهتمامی که طی سال‌های اخیر شد این مراتب در کنگره بین‌المللی حضرت عبدالعظیم (ع) و با انتشار مسند حضرت عبدالعظیم (ع) و بیش از 30 مجلد کتاب مرتبت با این موضوع بخشی از شخصیت حضرت در بعد علمی، به جامعه معرفی شد. 

 بعضی از اشخاص ممکن است در زمینه زهد، علم و تقوا ویژگی‌های قابل تحسینی داشته باشند اما لزوما در زمینه مبارزه به ظلم و ستمگران ممکن است توفیقاتی نداشته باشند اما حضرت عبدالعظیم (ع) علاوه بر اینکه در زمینه علم و تقوا سرآمد بودند در زمینه مبارزه با ستمگران عباسی نیز از مجاهدین دوران خود بودند و به عنوان نماینده امام هادی (ع) هجرت گزیدند و در خطه ری مامن و ملجا شیعیان و مردم شدند.  یکی دیگر از شاخصه‌های حضرت که به‌ویژه برای مقطع کنونی ما می‌تواند متضمن پیام بسیار مهمی باشد بحث ولایت‌مداری آن حضرت است.

حضرت عبدالعظیم (ع) در نهایت خضوع، فروتنی و تواضع بر کنار ساحل ولایت امام معصوم علیهم‌السلام نشست،‌از محضر آنان تلمذ کرد و همواره گوش به فرمان ولایت و ولی امر خود بود. این‌که امام معصوم (ع) خطاب به حضرت عبدالعظیم (ع) بفرمایند «مرحبا بک یا ابالقاسم انت ولینا حقا» مدال درخشانی است که تنها بر سینه این امامزاده می‌درخشد. باید حضرت را به عنوان یک اسوه حسنه و یک الگو ممتاز در زندگی علمی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حماسی به جامعه معرفی کرد.  

تأیید اعتقادات توسط متخصص

حضرت عبدالعظیم حسنی)ع( بر امام دهم حضرت علی بن محمد ملقب به هادی)ع( وارد شد و گفت: من میخواهم دین خود را بر شما عرضه کنم، اگر مورد رضایت خداست برای همیشه بر آن ثاب تقدم باشم. امام فرمود: ارائه بده!. گفت: «انی اقول انا لله تبارک و تعالی واحد لیس کمثله شیئی، خارج عن الحدین: حدالابطال و حدالتشبیه، و انه لیس بجسم و لاصوره و لاعرض و لاجوهر، بل هو مجسم الاجسام، و مصور الصور و خالق الاعراض و الجواهر... » من معتقدم خدای سبحان یکی است و مانند او هیچ چیزی نیست، او خارج از دو حد افراط و تفریط است- افراط یعنی تشبیه بدون تنزیه و تفریط یعنی تنزیه صرف که همان تعطیل است- او جسم و صورت نیست، از جوهر و عرض منزه است بلکه او جسم و صورت را می آفریند و خالق جوهر و عرض است... امام هادی)ع( اعتقادات وی را تأیید کرد و فرمود: یا ابا القاسم هذا والله دی نالله الذی ارتضاه لعباده فاثبت علیه. ای ابوالقاسم این )مطالب که گفتی( قسم به خدا همان دین خداست که برای بندگانش مورد پذیرش و قبول قرار داده است پس بر آن ثابت قدم باش.) توحید صدوق، ص 81 ، باب 2، ح

                          علت مشهور شدن حضرت عبدالعظيم به سيدالکريم

حضرت عبدالعظيم حسني (ع) يکي از شخصيت‌هاي علمي، عملي و جهادي بزرگ جهان اسلام هستند که تا کنون آنگونه که شايسته است قدر اين مرد بزرگ خاندان رسالت شناخته نشده است.

مبارزه و جهاد عليه ستمگران و مستکبران اولين ويژگي مهم اين خاندان بود. پدر حضرت عبدالعظيم در زندان از دنيا رفت و حضرت نتوانست پدر خود را ببيند. جد ايشان نيز مدتي در زندان بوده و درخانداني اهل مبارزه زندگي کرده است. حضرت عبدالعظيم نيز در ادامه راه پدران خود مخفيانه به ري هجرت کرد و در همان جا از دنيا رفت. مشهور شدن حضرت عبدالعظيم به لقب سيدالکريم از همين کرامت، سخاوت و مناعت طبع موجود در ميان خاندانش ريشه مي‌ گيرد. حضرت عبدالعظيم 5 امام معصوم را درک کرده است. البته اين به اين معنا نيست که به محضر آنها رسيده باشد و يا از آنها روايتي نقل کرده باشد. ايشان در زمان امام کاظم به دنيا آمده و تا زمان حيات امام حسن عسکري زنده بوده است. در اين ميان به محضر امام جواد و امام هادي رسيده و از آنها روايت نقل کرده است. حضرت سيدالکريم از جايگاه والاي علمي برخوردار بود. حضرت عبدالعظيم تنها يک محدث بزرگ نبوده است بلکه مجتهدي عالي‌ مقام بوده که با در دست داشتن اصول اهل بيت (ع) قدرت پاسخگويي به همه مسائل را داشته است. جايگاه و عظمت معنوي حضرت عبدالعظيم نيز بسيار بالا بوده و در اين مورد همين بس که امام معصوم ما بگويد زيارت ايشان ثواب زيارت سيدالشهدا (ع) را دارد.

سيد الكريم؛ يادگار كريم آل محمد (ص)

السلام علي رسول الله، و علي ذريه رسول الله، و رحمه الله و بركاه، السلام علي العبدان علي العبد الصالح، المطيع لله رب العالمين، و لرسوله و لاميرالمومنين، اسلام عليك يآاباالقاسم ابن السبط المنتجب المجتبي، السلام عليك يا من بزيارته ثواب زياره سيدالشهداء يرتجي،...‏

سلام بر رسول خدا، و بر فرزندان رسول خدا، و رحمت خدا و بركاتش بر شما باد، سلام بر بنده شايسته، فرمانبردارخدا پرورردگار جهانيان و بررسولش و بر اميرالمومنين، سلام بر تو اي اباالقاسم فرزند نوه پيامبر برگزيده مجتبي، سلام بر تو اي كسي كه به زيارت او ثواب زيارت آقاي شهيدان اميد مي‌رود... ‏

امامزاده لازم التعظيم، حضرت عبدالعظيم(ع) نسب شريفش به چهار واسطه به سبط جليل حضرت خيرالوري، امام حسن مجتبي (ع) منتهي مي‌شود؛ عبدالعظيم بن عبدالله بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن ابي طالب(ع) از اعاظم علما و زهاد و عباد و صاحب ورع و تقواست و از اصحاب حضرت جواد و حضرت هادي عليهماالسلام است و احاديث بسياري از ايشان روايت كرده و صاحب كتاب خطب امير المومنين (ع) و كتاب يوم و ليله، و اوست كه دين خود را به امام زمانش حضرت هادي (ع) عرضه كرد و حضرت تصدديق نمود و فرمود: يا اباالقاسم هذا والله دين الله الذي ارتضاه لعباده فاثبت عليه ثبتك الله “بالقول الثبات في الدنيا و الآخره” و امام مي‌فرمايد: اي ابالقاسم! به خدا قسم اين همان دين خداست... و خدا مي‌فرمايد: (سوره ابراهيم آيه 27) “خداوند كساني را كه ايمان ‌آورده‌اند، در زندگي دنيا و در آخرت با سخن و اعتقاد استوار ثابت مي‌گرداند و ستمگران را گمراه مي‌كند...” (مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي- بحار جلد 3 ص 268)‏

فضيلت زيارت قبر حضرت عبدالعظيم حسني (ع) در ري: علي بن الحسين بن موسي بن بابويه، از محمد بن يحيي العطار نقل كرد كه وي گفت: بر حضرت ابي الحسن العسكري (ع) وارد شدم. حضرت فرمودند: كجا بودي؟ عرض كردم: به زيارت حضرت حسين بن علي (ع) رفته بودم. حضرت فرمودند: آيا نمي‌داني اگر قبر عبدالعظيم را كه نزدتان هست زيارت كني مثل آن است كه حسين (ع) را زيارت كرده‌اي.‏

‏”اما انك لوزرت عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين (ع)” (كامل الزيارات 324 باب 107)

و اينك روايتي از روايات بسياري كه از ايشان نقل شده است مورد بحث و بررسي قرار مي‌دهيم؛ حضرت عبدالعظيم بن عبدالله الحسني نقل مي‌كند: از امام باقر (ع) درباره قول خداي تعالي (آيه 8 از سوره تغابن) “فامنوا بالله و رسوله و النور الذين انزلنا و الله بما تعملون خبيرـ پس به خدا و رسول او و نوري كه فرو فرستاده‌ايم ايمان بياوريد و خدا به آنچه مي‌كنيد آگاه است.” سئوال شد منظور از نوري كه فرو فرستاده چه كساني هستند؟ فرمود: به خدا مقصود از نور، ائمه (ع) است، نور امام در دل مومنان از نور خورشيد تابان در روز، روشن‌تر است و ايشانند كه دل‌هاي مومنين را منور كنند و خدا از هر كه خواهد نور ايشان را پنهان دارد پس دل آنها تاريك گردد و در ظلمت رود. “كافي جلد 1- باب ائمه (ع) نور خداي عزوجل، كتاب الحجه”‌‏

بايد بررسي كرد كه چرا نور امام، دل‌هاي مومنين را منور مي‌كند؟ مگر نه اينكه ائمه (ع) با سخنانشان دل‌ها را روشن مي‌كنند، پس چرا سخنان ما آن تاثير را ندارد؟

قال الباقر (ع): “ان حديثنا يحيي القلوب- همانا سخنان ما خاندان پيامبر، دل‌ها را زنده مي‌كند.” (بحار جلد 62، ص 144) اگر من هم همان سخنان را بگويم انسان‌ها متحول و دگرگون مي‌شوند؟ پس رمز تاثيرگذاري سخنان معصومين صلوات الله عليهم اجمعين در چيست؟ ويژگي‌هاي بسياري وجود دارد كه به چند مورد آن اشاره مي‌كنيم؛

1- خواست خدا: خدا مي‌خواهد كه كلام معصومين عليهم السلام اثر بگذارد و از هر خطا دور باشند. انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا- جز اين نيست كه خدا مي‌خواهد آلودگي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملا پاكيزه گرداند. (سوره احزاب آيه 33) چون سرا پا نورند نوراني مي‌كنند چون پاكند پاك مي‌كنند، چون مطهرند، مطهرند. “وانك لعلي خلق عظيم- و به راستي تو بر خلق و خوي بس بزرگي هستي. (سوره قلم آيه 4) اين را بايد مطالعه كرد كه خلق عظيم چيست؟ و قار و ادب و سخاوت و گذشت و... بايد بررسي كرد چگونه پيامبر (ص) توانست بر دل‌هاي مردم حكومت كند؟ آن هم مردم جاهل آن زمان كه تاريخ گواه است چه رفتارهاي غيرانساني بلكه حيواني و بدتر از حيوان داشتند. و او با خلق عظيم خود توانست به قلوب آنها مسلط شود. ‏

‏2- معصومين عليهم السلام سخن نمي‌گويند مگر اينكه يقين كنند كه در اين سخن رضايت و خشنودي خدا حاصل مي‌شود. پس هم خواست خداست و همه معصومين(ع)، و معصوم چيزي از خود نمي‌گويد “و ما ينطق عن الهوي ان هو الاوحي يوحي و از روي هوس نمي‌گويد، نيست اين سخن جز وحي كه نازل مي‌شود. (سوره نجم)

3- براساس معيار و ضابطه سخن مي‌گويد: روي سليقه شخصي سخن نمي‌گويند، الگو دارند، الگو و ضابطه معصومين در سخن گفتن، قرآن است. چون قرآن نوراني است، كلام امام هم نوراني است، چون قرآن دگرگون مي‌كند، كلام امام هم دگرگوني ايجاد كرده و قلب‌ها را نوراني مي‌كند و لذا فرمودند اگر سخن ما را به شما عرضه كردند به قرآن رجوع كنيد، اگر تطبيق كرد به آن عمل كنيد ولي اگر مغايرت داشت رهايش كنيد،‌ بكوبيد به سينه ديوار، كه اين سخن ما اهل بيت و پيامبر (ص) نيست.

قال رسول‌الله (ص): القرآن بلاغ من الدنيا الي الآخره- قرآن رساننده و هدايتگر انسان است از دنيا به جانب آخرت. (كافي، فضل القرآن- بحار 89 صفحه 26) و در سخن ديگري مي‌فرمايند: القرآن نورا ليس معه ظلمه- قرآن نوري است كه همراه آن ظلمت نيست (كافي، فضل القرآن صفحه 401 ترجمه مصطفوي) و قرآن مي‌فرمايد: ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين. نتيجه اينكه قرآن، هدايتگر است، نور است و امام جداي از قرآن نيست؛ اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي (بحار 2 ص 225) يعني اگر به قرآن و عترت پيامبر (ص) چنگ بزنيد هرگز گمراه نمي‌شويد و اگر كسي سخني غير از قرآن بگويد و يا به ميل خود آن را تفسير كند جايگاهش در آتش است. “من فسر القرآن بر أيه مقعده من النار (بحار 30 ص 510) نقل از پيامبر (ص): كسي كه قرآن را به ميل خود تفسير كند جايگاهش در آتش است.”

4- سخني كه مي‌گويند لقلقه زبان نيست: از عمق جان سخن مي‌گويند، سخني نمي‌گويند كه عكس آن را عمل كنند. امام صادق (ع) با فرزندشان و يكي از مسلمانان از مسجد به خانه مي‌آمدند. به خانه كه رسيدند، او خداحافظي كرد و رفت. امام با فرزندشان وارد خانه شدند. فرزند سئوال كرد پدرجان چرا تعارف نكرديد داخل بيايد؟ امام فرمودند: پسرم ما آمادگي پذيرايي نداشتيم و موقع دعوت كردن هم نبود و او هم كار داشت. فرزند عرض كرد حالا شما تعارف مي‌كرديد، او كه نمي‌آمد و مي‌رفت. نه پسرجان، ما قصد نداريم با شيعيان حرفي بزنيم كه خلاف آن را در دل داشته باشيم. امام صادق (ع) مي‌فرمايند: الكلام اذا خرج من القلب دخل في القلب و اذا خرج من اللسان لم يجاوز من الآذان (مجموعه ورام جلد 2 ص 153) ترجمه اين حديث در دو ضرب المثل زبان فارسي هم هست؛ 1- سخني كه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند. 2- يك گوش در و يكي دروازه. پس سخني كه از قلب خارج شود بر قلب مي‌نشيند و اگر از زبان خارج شود فقط به گوش مي ‌رسد و از آن تجاوز نمي‌كند. ‏

‏5- معصوم عليهم السلام سخن نمي‌گويد مگر اينكه به آن سخن پايبندي عملي دارد. واعظ غيرمتعظ نيست خود عمل مي‌كند،‌ عالم بي عمل نيست.

مومن كيست؟ مومن كسي است كه قولش مبين عملش باشد و كردارش مويد گفتارش باشد. كسي مي‌بيند امام صادق (ع) در كوچه دارند مي‌دوند، عرض مي‌كند چه خبر شده؟ مي‌فرمايند: براي مومني مشكلي پيش آمده. چرا با اين عجله؟ نمي‌خواهم توفيق كمك از دستم برود.

پيامبر (ص) لحظات آخر عمر شريفشان را مي‌گذرانند،
علي (ع) آنجا حضور دارند مي‌فرمايند: بيا جلوتر، جلو مي‌رود تا گوشش كنار دهان پيامبر قرار مي‌گيرد، پيامبري كه خدا مي‌فرمايد: اگر تو نبودي عالم را نمي‌آفريدم “لولاك لما خلقت الافلاك” مي‌خواهد شيواترين كلام را بگويد: يا علي لاخير في قول الا مع الفعل، يا علي هيچ خيري نيست در آن سخن و گفتاري مگر آن كه در آن، عمل باشد (بحار ج 74 ص 58) و قرآن كساني را كه قول و عملشان مطابقت ندارد، بسيار مذمت مي‌كند، يا ايها الذين آمنو لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون- اي كساني كه ايمان آورده‌ايد چرا چيزي مي‌گوييد كه عمل نمي‌كنيد؟ نزد خدا سخت مبغوض است كه چيزي بگوييد كه به آن عمل نمي‌كنيد. (سوره صف) ‏

امام كاظم (ع) مي‌فرمايند: المومن قليل الكلام كثيرالعمل و المنافق كثيرالكلام قليل العمل. مومن و انسان با ايمان سخنش اندك و عمل و كردارش فراوان است و منافق حرف زياد مي‌زند ولي عملش اندك است.

بزرگمهر سخني دارد بسيار ارزنده مي‌گويد: مردم سه دسته‌اند: گروه اول- گويند و كنند. گروه دوم گويند و نكنند. گروه سوم زبان بسته و بازوان گشاده. كار كردن و دم بر نياوردن شيوه جوانمردان است.علي(ع) سخني دارند كوتاه ولي بسيار با ارزش، خير المقال ما صدقه الفعال- بهترين سخن آن سخني نيست كه فصيح‌تر گفته شود، بهترين سخن آن سخني است كه عمل آن را تصديق كند. (تحف القول 85) ‏

‏6- از آنجا سخنان معصومين عليهم السلام به دل مردم مي‌نشيند و اثر مي‌كند كه زيبا سخن مي‌گويند، و نه تنها زيبا سخن مي‌گويند بلكه سخن زيبا هم مي‌گويند. در كلامشان داد و فرياد و بد زباني نيست، پرخاش نيست، طعنه نمي‌زنند، زخم زبان نمي‌زنند نيش نمي‌زنند، بلكه لطيف و ظريف مي‌گويند. مانند جرعه‌اي آب خنك در گلوي انسان تشنه مي‌ماند، اينگونه به جان مي‌نشيند.

علي (ع) مي‌فرمايند: “اجملو في الخطاب تسمعوا جميل الجواب- مردم را نيكو خطاب كنيد تا پاسخ نيكو بشنويد.” از كنار خانه‌اي مي‌گذريم، صداي ناهنجار ساز و مطرب مي‌آيد، چه مي‌گوييم؟ داد و فرياد و... او هم مي‌آيد بيرون، درگيري و دعوا، آخرش چه؟ بدتر از اولش.

امام هفتم امام موسي كاظم(ع) خانه‌اي عبور مي‌كند. كنيز خانه را مي‌بيند مي‌فرمايد صاحب خانه بنده است يا آزاد؟ مي‌گويدصاحب خانه بُشر است، آزاد است و خود چندين غلام و بنده و كنيز دارد. امام مي‌فرمايد بله راست مي‌گويي آزاد است، اگر بنده بود چنين نمي‌كرد. كنيز مي‌آيد داخل، بُشر مي‌‌پرسد چرا دير كردي؟ جريان را مي‌گويد بشر منقلب مي‌شود پاي برهنه مي‌دود، اين طرف و آن طرف امام را مي‌يابد، به پاي امام مي‌افتد و مي‌گويد پسر فاطمه (س) كنيز اشتباه گفت من آزاد نيستم، بنده هستم، بنده‌اي سركش، فراري، حالا برگشته‌ام، توبه مي‌كنم آنقدر اين سخن امام در او اثر كرد كه در تاريخ دارد تا پايان عمرش كفش به پا نكرد، چون در آن لحظه پا برهنه دويد و معروف شد به بشر حافي (بشر پا برهنه). پس بياييم از روي خدا خواهي سخن بگوييم، از عمق جان سخن بگوييم به آنچه مي‌گوييم پايبند باشيم و عمل كنيم و سخن نيكو بگوييم. ‏

چرا سخن ما اثر نمي‌كند؟ چون ما صادق نيستيم، از اين طرف يك ساعت بچه را نصيحت مي‌كنيم، تلفن زنگ مي‌زند، مي‌گوييم بچه بگو بابام نيست! و از اين قبيل دروغ‌ها، غذايي كه مي‌خوريم، تفكري كه مي‌كنيم و تمام ذهنياتمان همه و همه اثر در كلام دارد. اگر الهي باشد در قلب ديگران اثر مي‌كند وگرنه گوشي در و گوشي دروازه!