سایت جدید
m5736z
blog.ir.
 

بخش 3             علل قیام، وارونه شدن حقایق طی 50 سال

آن روز که خاتم رسل دست وصی خود را در غدیر بالا برد تا همگان بدانند تنها اوست که می‌تواند نهال نوپای اسلام را به درختی تناور تبدیل سازد و سکانداری کشتی هدایت مردم به ساحل فقط از حیدر کرار ساخته است

دین به دنیافروشان از همان روز توطئه فتنه را در ذهن خود طراحی کردند اما 70 روز طول کشید تا آن را پیاده سازند؛ 70 روزی که باید صبر می‌کردند تا پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) از این دنیا رخت بر بندد و به دیدار معبودش بشتابد

سقیفه را به عنوان مرکز این فتنه انتخاب کردند و در حالی که جسد رسول روی زمین بود، دموکراسی دروغین آنان در مقابل نص پیامبر(صلی الله علیه و آله) به میدان آمد و علمدار حق را خانه‌نشین کرد چرا که تا او بود امکان انحراف وجود نداشت

ابتدا از منع نقل حدیث نبوی طی بخشنامه ای آغاز کردند و بعد انحرافات یک به یک آغاز شد هر چند به خاطر نزدیکی با عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) امکان انحرافات جدی وجود نداشت اما گذر تاریخ این امکان را برایشان ایجاد کرد. خلافت به سلطنت تبدیل شد و زهد خلیفه مسلمین به شکم‌بارگی و هوی‌پرستی دربار اموی ‌فقط 50 سال طول کشید تا این انحرافات عمیق حاصل شود.

هوی‌پرستی دربار امویان کم‌کم به درون اجتماع نیز سرایت کرد هر که در دنیا‌پرستی و تملق به آنان شبیه‌تر بود مقرب‌تر و جایگاه حکومتی‌اش بالاتر، تا آنکه شرابخواری چون یزید بر تخت تکیه زد. تفاوت یزید با پدرش در آن بود که کمتر ظواهر را رعایت می‌کرد و فسقش در میان عامه مردم بیشتر شهره بود

 اینجا بود که زمان قیام ثار‌ الله فرا رسید تا دین در حال زوال جدش را احیا کند اما این احیا چندان ارزان به دست نیامد؛ احیای دین با خون پاک سرور جوانان اهل بهشت و یاران صدیقش میسر شد شاید اگر هزاران انسان بصیر و عالم در آن عصر بودند نمی‌توانستند بصیرتی که خون حسین (علیه السلام) به امت اسلامی هدیه کرد را فراهم کنند

این خون پاک دیواری بلند میان حق و باطل در آن عصر و همه دوران‌ها کشید تا حق‌جویان راه را گم نکنند و در هر رخدادی پای علم حق تجمع کنند؛ فتنه‌ای که غبارش جلوی چشم خیلی‌ها را گرفت. انگار تقدیر بر این بود که بار دیگر تاریخ تکرار شود

دنیاپرستان فتنه‌ای را خلق کردند که چشم بسیاری از بزرگان را از دیدن حقیقت محروم کرد برخی مانده بودند که حق کجاست و حقیقت نزد کیست؟

آیا ممکن است کسانی که یک عمر در کنار بنیانگذار این انقلاب بوده و نفس کشیده بودند حال بر چهره انقلابش چنگ بکشند. هر چند روزها که سپری می‌شد غوغای فتنه در حال فروکش کردن بود اما هنوز این غبار مانع از شفافیت فضا بود تا اینکه نوبت به روز عاشورا رسید روزی که قرن‌هاست در این سرزمین مردم با فریاد لبیک یا حسین ندای ظلم‌ ستیزی او را سر می‌دهند و آرزو می‌کنند که ای کاش در کربلا بودند تا امامشان تنها نمی‌ماند

اما خبر نداشتند که سپاه عمر سعد در حال بستن زین و یراق است که ظهر عاشورا باز به میدان بیاید با همان هلهله و سوت و کف و تنها تفاوتش این بود که دیگر حسینی نبود که ذبح شود فدائیان حسین با نوحه و عزا به مولایشان لبیک می‌گفتند و وارثان سپاه عمر سعد هلهله می‌کردند،.

امام حسین علیه السلام و فتنه بزرگ اموی

نهضت امام حسین علیه السلام ابعاد و جنبه های گوناگونی دارد. یکی مبارزه با فتنه بزرگی بود که علی علیه السلام پیش از آن خبر داده بود این فتنه که از آن به فتنه اموی و فتنه قاسطین یاد می شود، فتنه ای بود که رسالت پیامبران و هدف اصلی آنان را هدف قرار داده بود و مهندسی فرهنگی اموی بر پایه نابودی عدالت سامان یافته بود زیرا فلسفه ای در پس زمینه آن طراحی شده بود که بر پایه جبر الهی، همه آن ها مشروعیت و مقبولیت شرعی می یافت.
فتنه بزرگ عدالت ستیزان اموی
در پیشگویی های پیامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت به وضعیت آینده امت و حضرت امیرمومنان علی علیه السلام از گروه های سه گانه ناکثین، قاسطین و مارقین و سخن به میان آمده که وصف اخیر برای گروه معاویه و دولت اموی بوده است.

مسلمانان با اظهار ایمان خویش، با سنت الهی، یعنی سنت امتحان و ابتلا و فتنه رو به رو می شوند؛ نخستین فتنه بزرگ امت پس از شهادت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، مخالفت با انتصاب الهی غدیر خم و ولایت و خلافت امیرمومنان علیه السلام در سقیفه بنی ساعده و دو دستگی و تفرقه در امت بود.

پس از این آزمون بزرگ گرفتاری های امت آغاز می شود

جامعه در آزمون های کوچک و بزرگ شکست می خورد تا در نهایت با سه آزمون در عصر علوی، بسیاری از مومنان نیز از رستگاری باز ماندند

حضرت امیرمومنان پس از سرکوب ناکثین پیمان شکن در جنگ جمل که همراهانی از خاندان رسول(صلی الله علیه و آله) با نام ام المومنین همسر پیامبر و شماری از صحابه معروف حاضر در جنگ بدر چون طلحه و زبیر در آن حضور داشتند، به سراغ دسته دوم از فتنه گران می رود که اکنون با نام قاسطین. این گروه از فتنه گران، هر چند که همانند گروه نخست، از فتنه بزرگ سقیفه و مخالفت با نصب غدیر بیرون آمده اند ولی از ویژگی های خاصی برخوردار می باشند؛ و پایه گزار جنگ صفین و آثار بد آن حکمیت می باشند

هنوز حضرت امیرمومنان موفق نشده بود تا فتنه دوم قاسطین را سرکوب کند که از درون لشکر حضرت، گروهی از منافقان جدید به نام خوارج بیرون آمدند که پیامبر از ایشان به عنوان مارقین یاد کرده.

مارقین فتنه ای در درون دولت ولایی علوی بود که از سوی برخی از یاران بریده و توسط قاسطین ایجاد و فرماندهی می شد این گروه از فتنه گران، مشروعیت نظام سیاسی ولایی حکومت علوی را هدف گرفته بودند. آنان با فلسفه لا حکم الا الله که کلمه حقی بود و از آن اراده باطلی داشتند، می کوشیدند تا مشروعیت دینی و سیاسی دولت علوی را از میان بردارند و اطاعت از ولایت و حکومت وی را نامشروع و ضد حکم الهی قرار دهند

امیرمومنان ناچار می شود تا چشم فتنه (مخالفت با دولت قانونی با شعار قانونگرایی) را در آورد و با کشتن آنان به طور کلی از میان بردارد زیرا آنان اگر موفق می شدند، دیگر هیچ نظام مشروع سیاسی چه به شکل خلافت یا خلافت سلطنتی و یا نظام ولایی و مانند آن برای اسلام و مسلمانان باقی نمی ماند.

فتنه بزرگ اموی

امویان که یک قبیله از قریش بودند، همانند یهودیان یک نژاد خاص بودند که بیشتر به شکل یک حزب عمل می کردند اینان با آن که از آغاز با اسلام مخالف بودند و در زمان تنزیل، اسلحه برداشتند، ولی در نهایت شکست خوردند و تسلیم شدند، هر چند که مسلمان نشدند و ایمانی نیاوردند

امویان در زمان عمر با قدرت یزید پسر معاویه در شام به درون نظام سیاسی راه یافتند و چنان نمایاند که مردم اسلام را جز به تفسیر معاویه نشناختند.                                         امویان سپس در زمان عثمان بیت المال و ثروت را در اختیار گرفتند و پس از قتل عثمان به عنوان ولی خلیفه مقتول، قدرت پیدا کردند و پس از شهادت امیرمومنان علی علیه السلام قدرت دینی را نیز در اختیار گرفتند و شخصیت های دینی را به خدمت خود در آوردند.
مبارزه امام حسین علیه السلام با فتنه بزرگ
امیرمومنان در طول مدت کوتاه چهار و نیم ساله حکومت خویش دو فتنه را از میان برداشت ولی عدم همکاری امت و مخالفت ایشان اجازه نداد تا ریشه شجره ملعونه را برکند

فتنه ای که موجب شد تا بوزینگان اموی بر شجره طیبه بتازند و منبر حکم رانی پیامبر را ابزار قدرت خویش خود قرار دهند

در بیست ساله حکومت شرایط به گونه ای تغییر کرد که روشنفکری باقی نماند و اهل بصیرت همگی یکایک کشته و از دور خارج شدند بدین ترتیب مردم به تفکر جبری، هر ظلمی را به سادگی می پذیرفتند و آن را به عنوان قسمت و تقدیر خویش قبول کردند.            امام حسین علیه السلام برای رهایی امت و اصلاح امت جد خویش که با اسلام واژگونه به بردگی و بندگی کشیده شده بودند، قیام می کند و در نهایت می کوشد تا با جانفشانی و شهادت خویش راه بازگشت را بر مردم بگشاید.

اعلام منشور ولایت در سرزمین منا

شیعیان امام على علیه السلام روزهاى سختى را در حکومت معاویه سپرى ‏مى ‏کردند. تعداد زیادى از آنان توسط معاویه به شهادت رسیده و بسیارى دیگر فرارى یا منزوى و در اضطراب و نگرانى به سر مى ‏بردند.                                                                                          در منابر و اجتماعات اهانت‏ به امام على علیه السلام به صورت‏ رسمى رواج یافته بود و دلهاى عاشقان و دوستداران امیرمومنان را سخت جریحه دار کرده بود. اکنون دیدگان به سوى امام حسین علیه السلام دوخته شده و منتظر رهنمودها و دستورهاى آن حضرت است تا این سکوت مرگبار را بشکند و راهى به‏ سوى افقهاى حقیقت ‏بگشاید

امام حسین علیه السلام همراه عبدالله ابن عباس‏ و عبدالله ابن جعفر حج مى‏گذارد. در سرزمین منى فرصتى دست مى‏ دهد تا امام علیه السلام از اصحاب پیامبر و شیعیان و نیک مردان انصار دعوت کند و حقایق را براى آنان بازگو کند. بیش از هفتصد تن گرد امام ‏اجتماع مى‏ کنند که دویست نفر آنان از اصحاب پیامبرند

حضرت بپا خاست و پس از حمد وثناى الهى، فرمود: «این تجاوزگر (معاویه) بر ما و شیعیان ما سختیها و ناملایماتى‏ روا داشته است که خود دانسته و دیده ‏اید یا به شما رسیده است.  من از آن مى ‏ترسم که حق ولایت از بین رود و مغلوب گردد، اگرچه خدا نور خویش را به رغم خواست کافران، غالب خواهد گردانید. سپس آنچه از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله درباره پدر و مادرش و اهل ‏بیت علیهم السلام بود، براى آنان قرائت کرد

همگى گفتند: اللهم نعم قد سمعنا و شهدنا; همین طور است ما خود شنیدیم‏ و افراد مورد اعتماد براى ما آنچه فرمودید، نقل کردند.                                                                          حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا مى‏دانید که‏ پیامبر(صلی الله علیه و آله) على علیه السلام را در غدیر خم به امامت منصوب کرد و مردم را به‏ ولایت او فرا خواند و دستور داد که این پیام را حاضران به ‏غایبان برسانند؟ همگى گفتند: بلى ما شنیدیم.                                              بدین ترتیب، امام علیه السلام در آن اجتماع بر حقیقت امامت تاکید ورزیده و رسالت و مسوولیت‏ خواص را براى ترویج مکتب ‏اهل‏ بیت علیهم السلام و مبارزه با استبداد اموى ترسیم کرد. سخنرانى حضرت در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز در همین راستا است.

 اعتراض به ولایتعهدى یزید

معاویه تصمیم به ولایتعهدى یزید گرفت راهى حج‏ شد; به مدینه آمد و از مردم براى او بیعت گرفت سپس‏ منبر رفت و یزید را این چنین ستود: یزید دانا به سنت و قرآن‏ شناس است و حلم و بردبارى‏اش بر سنگهاى سخت افزون است

امام‏ حسین علیه السلام برخاست و پس از ستایش خدا و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هرگز سخنورى هر چند سخن به تفصیل گوید نتوانسته است ‏حق اندکى از صفات ممتاز پیامبر صلی الله علیه و آله را ادا کند

اى معاویه! از واقعیت دور مانده ‏اى، سپیده صبح تاریکى شب را رسوا ساخته و نور خورشید پرتو روشنایى چراغ را بى‏ فروغ ساخته است. در برترى برخى سخن به زیاده‏ گفتى و در گزینش عده ‏اى حق دیگران را ضایع کردى و از بیان فضیلت ‏صاحبان آن بخل ورزیدى و بیش از حد ستم روا داشتى.                                                                               نشد که اندکى از فضیلت صاحبان حق را بپردازى و در همان حال ‏شیطان بهره فراوان و نصیب کامل خویش را برنگیرد دانستم آنچه‏ درباره یزید از سیاستمدارى و کمالش گفتى، مى‏خواهى مردم را با این سخنان به اشتباه اندازى.

گمان مى‏کنى انسانى ناشناس و دور از چشم مردم را تعریف مى‏کنى و از آنچه فقط خودت به آن دست‏ یافته‏ اى، خبر مى‏دهى: فخذ لیزید فیما اخذبه من استقرائه الکلاب.......... و ضروب الملاهى تجده ناصرا و همین کارهایى که یزید کرده، بگیر; همین که سگان را به حال پارس و گلاویزى مى‏ خواند و کبوتران‏ بازى‏ را به سوى همقطارانش و نیز کنیزکان آوازه خوان و انواع بیهوده‏ گرى و هوس بازى‏هایش کافیست که تو را در وصف خویش یارى کرده‏ باشد.

انحراف دولت اسلامی مبنای قیام امام حسین علیه السلام

یکی از دفاع هایی که در اسلام در مقابل تجاوز علیه دین وجود دارد، قیام سیدالشهدا(علیه السلام) است.                                                                                                                   امام حسین علیه السلام در طول بیست سال نتوانست مردم شهر خود را که پای منبر پیغمبرصلی الله علیه و آله) بزرگ شده بودند درست قانع کند که باید در مقابل این دولت غیراسلامی که به نام اسلام حکومت می کند ایستاد (ده سال در زمان حیات امام حسن علیه السلام و ده سال بعد هم در زمان خود)
آرام آرام چند نفری را در گوشه و کنار آماده کرد و به این ها فهماند که ما نباید در مقابل این قدرت شیطانی که در شام بوجود آمده آرام بنشینیم
بعد از مرگ معاویه، زمانی که یزید، همان شخصیت رسوایی که مردم او را می شناختند، سرکار آمد، زمینه ای فراهم شد که امام حسین علیه السلام حرفش را صاف و پوست کنده به مردم بزند که این، خلیفه پیغمبر نیست و نمی توان با او بیعت کرد.                                                   تا آن زمان هنوز تربیت شدگان خود پیغمبراکرم(صلی الله علیه و آله) باور نمی کردند که این دستگاه، دستگاه ضداسلامی است! خیال می کردند روزی خلفای حکومت کردند و روزی هم معاویه باید جای آنها بنشیند و همان رفتار آنها را ادامه دهد.                                                                نمی دانستند که در پس پرده چه چیزهایی است.                   

راه بنی امیه برای حکومت بر مردم

کسانی روی انگیزه های دنیاپرستی، شهوترانی توسعه طلبی، کشور گشایی و قدرت طلبی خواستند از مفاهیم اسلامی سوءاستفاده کنند و به نام خلافت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بر مردم حکومت کنند و هیچ دغدغه ای نسبت به اجرای احکام اسلامی نداشتند، بلکه اگر دغدغه ای داشتند در این بود که چرا احکام اسلام اجرا می شود و به خاطر همان تیزهوشی هایی که داشتند بلد بودند که چه جور با مردم سخن بگویند که آن ها را فریب بدهند و سال ها به نام خلافت اسلامی بر مردم حکومت کردند.                                                                         این ها برای دنیاپرستی و از روی حسد نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خاندان پیغمبر می خواستند همه ارزش ها را نابود کنند أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله نساء54                                                                                  مغیره و معاویه مشغول صحبت بودند که صدای اذان بلند شد. وقتی نام پیغمبر صلی الله علیه و آله در اذان برده شد معاویه گفت: ببینید محمد اسم خودش را در کنار اسم خدا گذاشته، از حالت خشم، رگ های گردنش پر شد و غضب در او ظاهر شد و اظهار کرد که من باید این را از بین ببرم!                                                                                                             کسی که به نام خلیفه رسول الله(صلی الله علیه و آله) حکومت می کرد، از این که نام رسول الله(صلی الله علیه و آله) در اذان برده می شود ناراحت می شد و همچنین کلامی که یزید ملعون در مجلس در حال مستی گفت: لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل بنی هاشم با سلطنت بازی کردند وگرنه نه نبوتی در کار بود و نه وحیی.

علت تأخیر قیام تا سلطنت یزید

تا معاویه زنده بود، سیدالشهداء(علیه السلام) خون دل خورد و تنها به ملاقات های بسیار محرمانه و خصوصی و یک نوع کادرسازی اکتفا می کرد. و الا برای عموم مردم همین دست پرورده های پیغمبر صلی الله علیه و آله که بسیاری از آن در جنگ ها و جهادها شرکت کرده بودند نمی توانست اثبات کند که معاویه صلاحیت جانشینی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را ندارد.                           خیلی از مردم بخصوص جوانان اسلام اموی و معاویه ای را تجربه کرده بودند و در نماز جماعت پدر امام لعن می شد و اگر ترک می شد بایستی قضا می کردند. تبلیغات بر علیه خاندان پیامبر بسیار بد بود و بد شنیده بودند. بعضی هم می گفتند چه فرقی می کند چهار روز هم دست این ها باشد، دنیا که ارزشی ندارد. چرا سیدالشهداء(علیه السلام) در آن تاریخ قیام را شروع کرد؟ برای این که جلوتر کسی حرفش را نمی شنید.

  قیام برای اصلاح امت اسلام

وصیت نامه امام مظلوم حسین بن علی(علیه السلام) به برادرشان محمد بن حنفیه:... و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر.. و گواهی می‌دهم که از مدینه به قصد فساد و تکبر و داعیه سلطنت بیرون نیامدم بلکه برای اصلاح در میان امت جدم آهنگ خروج کردم که امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیرت پسندیده جد خود احمد مختار و پدر گرامیم حیدر کرار رفتار نمایم.                                                         آیا قبل از امام حسین(علیه السلام) این خرابی‌ها نبوده، در دوران امامت ایشان در ده سال اول این خرابی‌ها نبوده؟ چرا سال آخر که با یزید مواجه شد این اصلاح لازم شد؟                                      در عرض پنجاه سال پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن‌قدر فساد ایجاد شد که امام لازم بداند این‌ همه مصیبت و شهادت خود و یاران و اسارت خاندان را.                                                                    لقد عظمت الرزیه و جلت و عظمت المصیبه بک علینا ....علی جمیع اهل السماوات هر آینه بزرگ است سوگ تو و سخت و عظیم است مصیبت تو بر ما شیعیان و بر تمام اهل اسلام و بزرگ و ناگوار است مصیبت تو در آسمان‌ها بر تمام اهل آسمان..

قرآن چون کتاب هدایت است، فشرده و کوتاه می‌گوید، و به پیامبر می‌گوید: وقایع را به مردم بگو باشد که تفکر کنند (بقره42) ولا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون و حق را به باطل نیامیزید و حقیقت را پنهان نکنید درحالی که می‌دانید.                                                اگر کسی نداند و حق را بپوشاند وقتی متوجه شود، پشیمان می‌شود و عذرخواهی می‌کند (توبه) ولی کسی که می‌داند دارد شیطنت می‌کند فرق می‌کند                                                          و آیه می‌فرماید (در حالی‌که می‌دانید) پس کسانی در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) هستند که می‌دانند و کتمان می‌کنند و لذا از زمان خود پیامبر فساد شروع شد البته به صورت منافقانه وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ و بعضی از اعراب بادیه‌نشین اطراف شما (اطراف مدینه) منافقند و بعضی اهل شهر مدینه هم منافق و بر نفاق ماهر و ثابتند که تو از آنها آگاه نیستی، ما از آنها آگاهیم، آنان را دو بار عذاب خواهیم کرد (در دنیا قبل از مرگ و در برزخ بعد از مرگ) و عاقبت هم به عذاب سخت ابدی دوزخ بازگردانیده می‌شوند. (101توبه).

آیه 70 و 71 آل عمران : يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ  ای اهل کتاب! چرا حق را به باطل می‌آمیزید و حقیقت را با آنکه می‌دانید پنهان می‌کنید؟                                و در آیات (بقره 49) همین مطالب به قوم بنی‌اسرائیل گفته می‌شود و نشان از نجات بنی‌ اسرائیل از دست فرعونیان دارد و غرق شدن فرعونیان. وَ إِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَ فِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ  و (به یاد آرید) هنگامی که شما را از ستم فرعونیان نجات دادیم که از آنها سخت در شکنجه بودید، (به حدّی که) پسران شما را کشته و زنانتان را زنده نگاه می‌داشتند، و آن بلا و امتحانی بزرگ بود که خدا شما را بدان می‌آزمود.                                                                             در آیه 51 بقره می‌فرماید: وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ  و آن‌گاه که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم، آن‌گاه در غیاب وی گوساله را به پرستش گرفتید و شما ستمکارید

با اینکه دیدند چطور از دریا نجات پیدا کردند ولی گوساله پرست شدند. اگر تا قبل از آن فرعون را خدا می‌دانستند از این مرحله به بعد گوساله را خدا می‌دانند. و این گوساله سامری در هر زمانی هست؛ گاهی به شکل پول، مقام، زن، فرزند، منیت، تکبر و ...                          پس جای تردید نیست که امت پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم می‌تواند دچار انحراف شود با اینکه به چشم دیدند و با گوش شنیدند پیامبر فرمودند: یا علی، تو مانند هارونی برای من ولی بعد از من پیامبری نیست

و این را سعد وقاص که از صحابه پیامبر بود در جواب معاویه می‌گوید که پرسید چرا تو علی را سب نمی‌کنی؟ سعد در جواب گفت من سه مطلب از پیامبر نسبت به علی می‌دانم و خود حضور داشتم لذا نمی‌توانم او را سب کنم. فرمودند یا علی نسبت تو به من مانند هارون است به موسی که در ماجرای (جنگ تبوک) بود و توطئه منافقین در مدینه پیامبر (ص) فرمود وضعیت مدینه چیز دیگری است و تو باید جای من بنشینی همان‌طور که موسی به هارون گفت اخلفنی ولی تو بعد از من نبی نمی‌توانی باشی ولی وصی می‌توانی باشی

(هیچ ‌یک از امتیازاتی را که پیامبر به علی(ع) دادند به هیچ احدی ندادند) سعد وقاص دو مورد تاریخی دیگر یکی در جنگ خیبر و یکی در روز مباهله را مطرح کرد . و لذا در واقعه جنگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) مجروح و بیمار است،                                                                   حضرت زهراسلام الله بالای بستر پیامبر اشعاری را که حضرت ابوطالب سروده بود می‌خواند. این آیه نازل می‌شود. پیامبر به دخترش فرمود آن را بخواند (144 آل عمران) وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ  أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى  أَعْقَابِكُمْ  و محمد(صلی الله علیه و آله) نیست جز فرستاده‌ای که پیش از او هم پیامبران آمدند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود عقبگرد می‌کنید؟ و هرکه عقبگرد کند هرگز به خدا زیانی نمی‌رساند، و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد

و پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌خواهد بفرماید که بعد از من هم‌چنین می‌شود.                                       و امام حسین(علیه السلام) می‌فرماید که در امت جد من فساد ایجاد شده و این فساد از زمان حیات جدش شروع شده و در این زمان به حدی رسیده که باید اصلاح شود.                       سیوطی: که بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌خواستند آیات قرآن را به دلخواه خود تغییر دهند

امام حسین علیه السلام) : اگر دین جدم جز با کشته شدن من پابرجا نمی‌شود پس شمشیرها مرا در بر گیرید. بحث حفظ دین است. همه امامان بعد از پیامبر می‌خواهند چنین کنند ولی شرایط زمان فرق می‌کند.

امام علی علیه السلام) با 25 سال سکوت و 5 سال حکومتش، امام حسن علیه السلام) با صلحش که معاویه در انتظار تخلف امام از عهد نامه صلح بود.

و امام باقر علیه السلام) و امام صادق علیه السلام) با توجه به جوّ حاکم بر جامعه (درگیری بنی‌امیه و بنی عباس) ایجاد کلاس درسی کردند و شاگردان بسیاری تربیت نمودند و همین‌طور سایر ائمه علیه السلام) با تدبیر در شرایط زمان خود و هرکدام جای دیگری بود فرقی نمی‌کرد

حالا امام حسین علیه السلام) در مقابل پلیدی چون یزید قرار گرفته و باید قیام کند و کرد. بررسی و تحقیق در این رابطه نشان می‌دهد علاوه بر کتب شیعه در کتب معتبر اهل سنت هم همین‌ است مثل

1- صحیح بخاری ج8 و ج9 حدیث شماره 1    2- صحیح بخاری ج5 باب غزوه حدیبیه   3- تاریخ طبری ج سوم ص241    4- تاریخ ابن اسیر ج 3 ص149 و ج6ص321                                      و همین‌ها باعث فساد در دین و سبب حرکت و قیام امام شد

در واقع کاربه‌جایی رسید که شخص فاسدی چون یزید بگوید من خلیفه مسلمین هستم و امام می‌فرماید اگر اسلام دست امیری چون یزید باشد وای به حال اسلام.                                  بعد از پیامبرصلی الله علیه و آله چه وقایعی رخ داد تا منجر به فساد در دین و حرکت امام شد که کسی چون علی علیه السلام قرآن را تفسیر نکند ولی کعب الاحبار یهودی و ابوهریره هرچه می‌خواهند بگویند! پول از خلیفه بگیرند و حدیث جعل کنند و از خود بسازند و به خورد مردم عادی بدهند و یا آیاتی که در شان اهل بیت و بخصوص امام علی علیهم السلام نازل شده در شان افراد فاسد بیان کنند.

در زمان معاویه قحطی شد (یک مقدار گرانی و گاهی قحطی) و عده‌ای معترض شدند. معاویه در مسجد بالای گفت: شما این آیه را قبول دارید (21حجر) و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر المعلوم (هیچ چیزی نیست مگر خزائن آن نزد ما باشد و ما معلوم نکردیم مگر به‌قدر معلوم) پس اگر ما کمبود داریم بخاطر این است که خداوند نازل نکرده. احنف بن قیس جوابی داد به این شرح: این مطلب که از قرآن گفتی سه قسم است؛            دو مطلب را درست گفتی ولی یک مطلب را نگفتی که خداوند به اندازه لازم نازل کرده، تو ضبط کرده‌ای و به مردم نمی‌دهی. پس می‌خواهند مردم فکر نکنند و معاویه بشود مفسر قرآن و آنچه بخواهد بگوید (ابن ابی الحدید معتزلی در ج4 ص73 نهج البلاغه)

معاویه چهار هزار درهم به سمره بن جندب داد که آیه 207 بقره را که می‌فرماید از مردم کسی است که در طلب رضای خدا از سر جان می‌گذرد (چون علی در بستر پیامبر) و خداوند به بندگان مهربان است. بگوید در شان ابن ملجم نازل شده ! اینها نمونه است از هزاران نیرنگ معاویه

علی(علیه السلام) در نهج البلاغه می‌فرماید: در جایی که دهان عالم را ببندند و به او بی‌احترامی کنند و جاهل را اکرام کنند نتیجه چه می‌شود.

و یک مستشرق غیر مسلمان می‌گوید موقعی که امام علی علیه السلام می‌فرمود: بپرسید از من آنچه را نمی‌دانید افسوس که به‌جای قلم به دست او بیل دادند و خوراک سالم را از مردم گرفتند و خوراک باطل دادند. و لذا حاصل مشرکی و منافقی چون ابوسفیان و هند جگر خوار می‌شود معاویه و حاصل معاویه با این افکار و رفتار پلیدش می‌شود یزید فاسدی که ریشه اسلام را می‌خواهد بزند و امام در مقابل او می‌ایستد

و حاصل توطئه منافقین (توبه101) آن می‌شود که پسر پیامبر را می‌کشند و سرها بر فراز نیزه و زن و فرزندان را اسیر و وارد شام می‌کنند در حالی که شهر را ‌ آذین بسته‌اند و جشن و پایکوبی می‌کنند و می‌گویند اینها خارجی هستند!                                                          اینها حاصل تبلیغات ضد اسلام حقیقی معاویه است. برای فریب مردم و به نام اسلام، نه اسلام محمدی بلکه اسلام اموی و آنچه که معاویه به مردم تحمیل کرده است. از راه های مختلف استفاده کرد، گوسفند به نام هدیه بین بچه ها تقسیم می شد و بعد از پروار شدن، یارانش به اسم یاران علی علیه السلام شبیخون زده و می دزدیدند. (بدنام کردن مولا) .             و یا آنقدر در مورد مولا تبلیغات کرده بودند که زمانی امام در محراب به شهادت رسید، عده ای می گفتند مگر علی نماز هم می خواند.

هدف اصلی قیام امام حسین علیه السلام

1- بیعت خواهی یزید و امتناع حضرت از بیعت

یزید به والی خود در مدینه نوشت: حسین علیه السلام و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را احضار نموده و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعت نکردند آنها را گردن بزن و سرشان را برای من به شام بفرست. امام در جواب این هتاکی شجاعانه فرمود: هنگامی که امت اسلامی به پیشوائی مثل یزید گرفتار گردد باید فاتحه اسلام را خواند و بدین جهت از بیعت با یزید امتناع ورزید.

2 - امر به معروف و نهی از منکر

امام حسین (علیه السلام) در بیان هدف قیام شان می فرماید: منظورم (از این قیام) امر به معروف و نهی از منکر است.

3- اصلاح امت و مبارزه با فساد

چنان که خود حضرت فرمود: انگیزه ام از قیام، اصلاح امت جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است به عبارت دیگر؛ یکی از علل قیام امام حسین علیه السلام زنده کردن ارزشهای اسلامی بوده است

ارزش هایی همچون وحدت امت اسلامی، حریت (آزادی و آزادگی)، اخلاق اسلامی و انسانی، زنده کردن معارف حق و از بین بردن بدعت ها و... این هدف آن چنان عالی است که امام می فرماید: «مگر نمی بینید که بحق عمل نمی شود و ... (اگر برای تغییر این وضعیت) مومن مشتاق دیدار پروردگارش باشد (و جان خود را فدا کند) شایسته است

4- دعوت کوفیان و تشکیل حکومت

وظیفه امام این است که در صورت آماده بودن زمینه، در جامعه اسلامی حکومت حقه اسلامی را تشکیل دهد و بحسب ظاهر چنین زمینه ای آماده بود، چون مردم کوفه با ارسال حدود 12 هزار نامه برای امام (علیه السلام) آمادگی خود را برای کمک به امام با لشکر     صد هزار نفری اعلان نمودند معلوم است که اگر امام اجابت نمی فرمود، چه بسا در برابر خدا و امت اسلامی و تاریخ مسئول بوده و مواخذه می گردید.

در اینکه فلسفه واقعی قیام امام حسین(علیه السلام) چه بوده است نظریات مختلفی ارائه شده از جمله این نظرات می توان به تشکیل حکومت اسلامی - امر به معروف و نهی از منکر - شهادت و ... اشاره کرد همه این نظریات در اینکه هدف اصلی امام حسین علیه السلام اصلاح جامعه بوده مشترک هستند

مرحوم علامه عسکری : قیام امام در حقیقت بر ضد انحراف از سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده (المعالم المدرستین ج3، ص7)
در اواخر دوره معاویه از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسمش باقی نمانده بود. وقتی معاویه از دنیا رفت و پسرش یزید در سال 60 به حکومت رسید، نیز همین اوضاع وجود داشت

در این زمان فقط سه راه برای امام باقی مانده بود :  بیعت   جنگ  سکوت

بیعت با یزید به معنای این بود که اقوال و روش یزید را قبول دارد اما، از بیعت خودداری کرد و در این راه به شهادت رسید سکوت با این شرایط هم جایز نبود فنای اسلام به دست یزید   تقریبا همه اتفاق نظر دارند که هدف امام حسین(علیه السلام) اصلاح جامعه بود. برخی قائلند امام می خواست حکومت تشکیل دهد.                                                                          صافی گلپایگانی قائل است که تاسیس حکومت اسلامی امکان نداشت و چون امکان نداشت پس هدف قیام هم نبود! شما گمان می کنید اینکه می گوییم کشته شدن مطلوب امام بوده با صرف نظر از آثار فوائد آن بوده؟ شما کاملا در اشتباه هستید ... اینکه می گوییم شهادت محبوب امام بوده و امام به آن اشتیاق داشته یعنی در زمینه دوران امر میان بیعت با یزید و تصویب حکومت او و شهادت البته شهادت محبوب است.                                                پر واضح است که حکومت مردی شریر... مانند یزید برای اسلام بزرگ ترین خطر و ضربه بود و اگر بدون عکس العمل جلو می رفت، و از طرف کسی انکار نمی شد مفاسد آن جبران ناپذیر و سبب محو آثار اسلام می گشت

بنابراین ایشان هم، هدف امام حسینعلیه السلام را اصلاح جامعه می داند، جامعه ای که با حکومت یزید به سوی خطر و نابودی در حال حرکت بود.                                             اگرچه تاسیس حکومت حق مبتنی بر قسط و عدالت از اهداف عالیه دعوت اسلام و از عناصر مهم اجتماعی اسلام است که در هر عصر مسلمانان وظیفه دارند آن را راس برنامه های اصلاحی و اجتماعی خود قرار داده و در تاسیس آن کوشا باشند،

اما از منظری دیگر خود حکومت اسلامی به عنوان فلسفه غایی یک مسلمان موحد به حساب نمی آید و در این نگاه حکومت اسلامی بهترین وسیله برای تحقق آرمان ها و ارزش های الهی و انسانی است که در پرتو آن مسلمانان بتوانند در یک جامعه توحیدی هرچه بیشتر در مسیر قرب الهی گام بردارند و از کمالات الهی و انسانی بهره مند گردند

«جهل زدایی» و قیام امام حسین علیه السلام است

ریشه تمام مفاسد بشر در جهل، نهفته است از این رو جهل‌زدایی نه تنها هدف قیام امام بلکه هدف بعثت خاتم‌ الانبیا(صلی الله علیه و آله) و نزول قرآن است کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ کتابی است که آن را به سوی تو فرو فرستاده‌ایم تا مردم را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون آوری

اصلی‌ترین علت قیام و شهادت امام حسین علیه السلام مبارزه با نادانی است در این باره از امام صادق علیه السلام گزارش کرده‌اند ایشان در دعایش به درگاه خدا می‌گوید: و بذل مهجته فیک لیستنفذ عبادک من الجهاله و خیره الضلالة و خونش را به خاطر تو بذل کرد تا بندگانت را از نادانی و سرگردانی و گمراهی بیرون آورد

همه آنچه که در تبیین هدف قیام و حکمت شهادت امام حسین علیه السلام بیان می‌شود در تعبیر جهل زدایی خلاصه شده است.                                                                          هدف از بعثت پیامبران پیشین نیز جهل‌زدایی بوده وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ما موسی را به آیات خود فرو فرستادیم و به او دستور دادیم که قومت را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون بیاور. در حقیقت، جهل ریشه همه مصائب و مفاسد جامعه بشر است بر این اساس اصلی‌ترین کار انبیاء و اولیای الهی ریشه کردن بیماری جهل در جامعه است زیرا تا این بیماری علاج نشود نمی‌توان انتظار داشت که ارزش‌های دینی بر جامعه حاکم شود

امام حسین(علیه السلام) نیز برای تحقق این آرمان بلند خون پاک خود را در راه خدا اهدا کرد و بدین سان اصلی‌ترین دلیل پیروان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام برای زنده نگه داشتن مکتب شهادت به وسیله عزاداری برای امام حسین نیز جهل زدایی از جامعه اسلامی است و تا درمان کامل این بیماری خطرناک اجتماعی و استقرار حاکمیت مطلق ارزش‌های اسلامی در جهان تداوم این مکتب ضرورت دارد.

نا امنی یکی از عوامل حرکت امام حسین(علیه السلام)                                                               یکی از عوامل فقدان امنیت به عنوان اصلی ترین و اساسی ترین نیاز بشری است؛ چنان که از اهداف قیام وی نیز ایجاد بستری برای سعادت و تکامل جامعه اسلامی و بازگرداندن دولت به مسیر اصلی وظیفه و کارکرد آن بود. امام حسین علیه السلام هم به عنوان حق شهروندی و هم به عنوان وظیفه ای دینی برای بازگرداندن دولت به راه درست دست به شمشیر برد.

فقدان امنیت

 آن حضرت در گفت وگوی خود با عبدالله بن عباس می فرماید درباره کسانی که دختر زاده پیامبر را از خانه و کاشانه و شهر و دیار خود اخراج کرده و او را از مجاورت قبر و مسجد پیامبر محروم کرده اند و چنان او را ترسانده اند که هیچ قرارگاهی ندارد و می خواهند او را بکشند. درحالی که نه شرک ورزیده و نه سنت رسول خدا را تغییر داده، چه می گویی گفت: من آنها را از دین به دور می دانم.                                                                           در همین باره به عبدالله بن عمر نیز می فرماید: اینها اگر به من دست بیابند رهایم نمی کنند و اگر دست نیابند به دنبالم می آیند و تا بیعت کنم اگر بیعت نکنم مرا نکشند                    و دست بردار نیستند. ای اباعبدالرحمن! آیا نمی دانی که یکی از نشانه های پستی این دنیا نزد خدا این است که سر یحیی پیامبر را برای یکی از روسپیان بنی اسرائیل هدیه بردند

آیا نمی دانی که بنی اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع خورشید هفتاد پیامبر می کشتند و آنگاه در بازارها می نشستند و خرید و فروش می کردند، چنانکه گویی هیچ نکرده اند، با این حال خدا در عذاب ایشان شتاب نکرد، ولی در نهایت آنها را گرفتار عذاب و انتقام نمود. در همه این گفت وگوها آن چه به خوبی خود را نشان می دهد فقدان امنیت است.

فقدان مشروعیت حکومت  نگرش امام علیه السلام به مسئله فقدان مشروعیت حکومت به جهت زیرپا گذاشتن ارزش هایی که مشروعیت حکومت و دولت را موجب می شد را می توان در سخنانی که میان آن حضرت و مروان رد و بدل شد یافت

حضرت پیش از این در خانه ولید در آن بیعت نهانی که می خواست از وی گرفته شود اصل مشروعیت حکومت را زیر سؤال می برد و می فرماید: ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگانیم، رحمت خدا بر خانه های ما نازل می شود، خدا آفرینش را با ما آغاز کرد و با ما پایان می دهد.                                                                و یزید مردی شرابخوار و آدمکش است که آشکارا مرتکب فسق می شود و کسی مثل من با کسی چون او بیعت نمی کند، با این حال تا صبح صبر می کنیم تا ببینیم کدام یک به خلافت سزاوارتریم.

حفظ حرمت حرم خدا

آن حضرت روز هشتم ذی حجه عمره مفرده خود را تمام می کند و از مکه بیرون می رود حضرت به دو دلیل این روز خاص را برای حرکت انتخاب کرد:                                              اول این که اگر حضرت پس از پایان مراسم حج، مکه را ترک می کرد، حرکت آن حضرت هیچ موج و بازتابی نداشت، چراکه ترک مکه پس از مراسم حج یک حرکت معمولی است. ولی در روزی که مراسم حج شروع می شود و در شرایط عادی خروج از حرم و ترک مراسم حج، حرام است، خروج ایشان چنان غیرعادی و سؤال برانگیز است که همه مسلمانان را به اندیشه وامی دارد.
دوم این که یزید تعدادی از مزدوران بنی امیه را به مکه فرستاده بود تا به عنوان حاجی در مراسم شرکت کرده و مترصد باشند که در یکی از مواضع ازدحام جمعیت مثل طواف و رمی جمرات حضرت را ترور کنند و اگر چنین اتفاقی می افتاد اولاً حرمت حرم شکسته می شد، ثانیاً شهادت حضرت هیچ تأثیری در تغییر وضع جامعه نداشت

در نگرش امام حسین علیه السلام حکومت یزید به علل و عوامل چندی از مشروعیت سیاسی و دینی ساقط است؛ از این رو اعمال وی و دیگر دولتمردان آن فاقد هر گونه مشروعیت است.
آن حضرت فقدان مشروعیت دولت و حکومت را چنین تشریح می کند:                              ای مردم! رسول خدا فرمود: هرکس سلطان ظالمی را ببیند که حرام خدا را حلال می شمرد، عهد خدا را می شکند و مخالف سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رفتار می کند و با بندگان خدا ظالمانه برخورد می کند، ولی با زبان یا عمل بر او نشورد.                                               خداوند او را با آن ظالم محشور خواهد کرد بدانید که طایفه یزیدیان اطاعت خدا را رها کرده و به اطاعت شیطان گردن نهاده اند فساد را آشکار، حدود را تعطیل و اموال عمومی را به نفع خود تصاحب کرده اند، حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کرده اند و من برای قیام بر آنها سزاوارترینم.                                                                                                                و در سخنرانی روشنگرانه خود به یاران و همراهان خود می فرماید: خود می بینید چه مصیبتی بر ما نازل شده است.                                                                                دنیا دگرگون و ناخوشایند شده، نیکی ها و فضیلت ها روی گردان شده و چون شتری سبکبار از میان ما رخت بربسته است. از زندگی دنیا جز اندکی همانند ته مانده ظرف آب باقی نمانده است زندگی سخت ننگین و چون چراگاهی سنگلاخی و بی ارزش شده است                               آیا نمی بینید کسی به حق عمل نمی کند و از باطل روی گردان نیست در چنین شرایطی مؤمن باید از این زندگی دل بکند و مشتاق زیارت پروردگارش باشد.                                 من در این محیط ننگین، مرگ را جز سعادت و خوشبختی و زندگی با ستمکاران را جز رنج و دل آزردگی نمی بینم

 اینها نمونه هایی از تاریخ است که بیانگر یکی از علل و اهداف قیام است. در همه این موارد به خوبی و روشنی معلوم می شود که عنصر امنیت هم در علت نهضت و هم به عنوان هدف نهضت مطرح بوده است.                                                                                   هر انسان شجاع و روشنی می بایست به عنوان حق شهروندی ضدسلطه نامشروع قیام کند و در تغییر ساخت و ساختار دولت بکوشد. چنان که همین مسئله مورد توجه آزادگان و روشنفکران جهان قرار گرفته است و امام حسین را هم به عنوان سرمشق و هم به عنوان شهروندی فداکار و وظیفه شناس ستوده اند.

حضرت حسین بن علی علیه السلام از خرد سالی تربیتش بر این بود که با صراحت لهجه از حق و حقیقت دفاع فرماید و هر گاه لغزش دید با شجاعت شهادت خود کتباً و شفاهاً تذکر دهد و نگذارد دین مبین اسلام که برای ابقای آن خون هایی ریخته شده باشد قربانی هوسرانی بنی امیه گردد.

و لذا تا آنجا که مقتضیات اجازه می داد دادخواهی خود را به صورت نامه ها و قاصدها به طرف عثمان و معاویه می فرستاد و با یک بیان سحر آمیز آنها را از راه نصیحت و اندرز از تخطی و تجاوز و تعدی باز می داشت و همواره خط مشی جدش و پدرش را گوشزد می فرمود.

 قیام و نهضت حضرت امام حسین علیه السلام ابعاد مختلفی داشت:

1- قیام او جنبه تقوایی داشت یعنی نهضت او ماهیت عکس العملی آن هم عکس العمل منفی داشت، یعنی در مقابل تقاضای نامشروع یزید و دار و دسته اش که از حضرت خواستند بیعت کند، او جواب نه داد و زیر بار نرفت و اگر می رفت نه تنها با یزید بیعت کرده بود بلکه تمام کارهای معاویه و یزید را مهر تایید می زد.

2- قیام او جنبه تعاونی داشت ماهیت عکس العمل مثبت، یعنی با دعوت مردم کوفه، بایستی دعوت را بپذیرد و به آنها جواب مثبت بدهد.

3- عامل سوم عامل امر به معروف و نهی از منکر بود و اگر از او بیعت هم نمی خواستند و مردم کوفه هم از او دعوت نمی کردند، به حکم وظیفه شرعی و الهی می بایست قیام کند.

حضرت امام حسین (علیه السلام) قیام کرد و قیام خونین او دنیایی را تکان داد و با یک نهضت خونین حقیقتی را به دنیا تعلیم داد که دشمن هر اندازه ای قوی باشد می توان با فداکاری از راه مظلومیت او را از جای بر کند.                                                                             حرکت امام(علیه السلام)  در مقابل یزید برای ابقای هویت و ماهیت مسلمین بود حضرت برای مصلحت جامعه قیام کرد و او همیشه نفع عمومی را بر منافع شخصی ترجیح می داد.

اگر امام حسین(علیه السلام) قیام نمی کرد اگر در برابر دشمن کینه توز خود قد بر نمی افراشت، اگر او در سخت ترین حوادث روزگار استقامت نمی کرد امروز از اسلام نامی نبود و از هویت و امت مسلمین نشانی پدیدار نمی گشت

حسین(علیه السلام) با قیام خونین خود انقلابی بر پا ساخت هنوز خون گلویش خشک نشده بود که علم های انقلاب علیه یزید و بنی امیه بلند شد. هنوز سر او را با اسرای او نزد یزید نرسانیده بودند که پرچم مخالفت و خون بهایی به اهتزاز در آمد و کار به جایی رسید که یزید در خانه خود امان نداشت و هدف تیر ملامت حتی نزدیکان خود و حتی زن و بچه خود واقع شد. حضرت حسین(علیه السلام) زندگانی جاودانی را برای خود و امنیت و سلامت و سعادت را برای مسلمین تضمین فرمود

اگر حسین(علیه السلام) قیام نمی کرد آداب و رسوم از بین رفته بود، اگر حسین(علیه السلام) آن داعی حق و حقیقت آن پیشوای بی نظیر سیاست، آن نابغه عظمت و بزرگواری در مقابل فشار دشمن قدم سست کرده بود امروز یک میلیارد و نیم مردم دنیا با اتفاق کلمه شهادت بر یگانگی خدا و رسالت محمد و عظمت اسلام نمیدادند. بی جهت نیست که 14 قرن خردمندان، عقلا، سیاستمداران و دانشمندان در این سیاست ملی خضوع و خشوع کرده اند، بی سبب نیست میلیون ها بشر دنیا در طول سال ها احساسات دینی و اجتماعی نشان داده به پاس نهضت یک روز حسین(علیه السلام) هر سال نهضت ملی بر پا می کنند که تو گویی دیروز حسین کشته شده است.                                     این احساسات، این حق شناسی، این قدردانی و سپاسگزاری از پیشوای خود جهت آن است که حسین آن پیشوای دوراندیش اگر قیام نمی کرد این ملت محو و نابود شده بودند.  حضرت حسین(علیه السلام) در سایه تعلیمات آسمانی که جدش تعلیم فرموده بود می خواند: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ  می دانست که در این معامله زیان نخواهد کرد دنیا آن قدر اعتبار ندارد که در راه یک امر معنوی قدم سست کند.

او می دانست که نباید از زخم شمشیر و نیزه یا شماتت دشمن مانند بید لرزان شد او مصمم گردید جامعه مظلوم و رنجدیده را از زیر یوغ بیدادگران نجات دهد.  او می دانست فداکاری در راه حق و حقیقت زندگی ابدی است خلافت اندیشه و افکار آیین مرد بزرگ بود که با مشت آهنین بناهای مادیت را در هم شکست و کاخ بیدادگری را واژگون ساخت و ملت اسلام را از زیر فشار دشمن رهایی بخشید

او مرام و هدف خود را روی پرچمی سرخ نوشت و در خیمه سلطنتی جایی که اعداء بتوانند بخوانند نصب کرد و آن این جمله بود القتل خیر من رکوب العار والعار خیر من دخول النار کشته شدن با شرافت و عزت بهتر از ننگ و ذلت و بندگی است لا اری الموت الا سعاده و لاالحیوه مع الظالمین الا برما مرگ با شرافت جز سعادت نیست زندگی با بیدادگران جز درد و رنج نیست.

مهم ترین ویژگی اصلاحات حسینی

1. اصلاحات حسینی، یک اصلاحات انقلابی است. به این معنا که ساخت شکنانه است و می خواهد تغییرات بنیادین در جامعه و نظام سیاسی و اجتماعی پدید آورد. از این رو ایشان از اصلاحات در امت پیامبر(صلی الله علیه و آله) سخن به میان می آورد.
2. خروج علیه نظام سیاسی: ایشان به صراحت از خروج سخن به میان می آورد؛ چرا که اصولا حاضر به بیعت با خلیفه نیست و او را برای این پست و منصب شایسته نمی داند.    هر چند مدتی به سکوت می نشیند تا جامعه با درک و شناخت از خلیفه یزید، علیه او قیام کند و او را همانند عثمان کنار زند، ولی چنین اتفاقی نمی افتد و به دلایل متعدد از جمله وظیفه شرعی امر به معروف و نهی از منکر و فشارهای سخت گیرانه حکومت غاصب یزیدی، ناچار به خروج علیه نظام سیاسی می شود.
3. خروج به دور از بغی: این خروج امام حسین علیه السلام به دور از هرگونه بغی و فساد است لذا حضرت از مدینه خارج می شود تا قیام او به مردم مدینه که همراه وی نیست آسیبی و فسادی نرساند

همچنین حج خویش را ناتمام می گذارد؛ چرا که می بیند دولت فساد، نه تنها پایبند هیچ معروفی نیست بلکه به هنجارشکنی دست می زند و منکری چون قتل بی گناه در حرم مقدس مکه را مرتکب می شود؛  از این رو از مکه خارج می شود تا حریم حرمت مکه و قداست آن شکسته نشود و خونی در ماه حرام و در حریم قدس الهی در مکه و کعبه ریخته نشود.
4. خروج به دور از هرگونه مقاصد شخصی و دنیوی: خروج علیه نظام سیاسی می تواند به جهت منافع شخصی یا هوا و هوس باشد و یا شخصی بخواهد خود را در جامعه مطرح کند و شهوت شهرت و معروفیت دارد؛ چنان که بسیاری این گونه در مسایل سیاسی وارد شده و بخاطر شهوت قدرت و شهرت، علیه نظام سیاسی رفتارهای خشونت آمیز را درپیش می گیرند؛                                                                                                         اما خروج امام حسین علیه السلام و قیام ایشان علیه نظام سیاسی، به قصد خوشگذرانی و تفریح نیست؛ یعنی ایشان در انگیزه های قیام علیه نظام سیاسی و خروج علیه آن، هیچ نیت و مقصد دنیوی در دل ندارد و نمی خواهد با این کار خود تفریحی کرده باشد و مردم را به جنگی سرگرم کند یا آشفتگی در جامعه ایجاد کند و یا بخواهد خودنمایی کند و خودش را مطرح سازد و شهرت و قدرتی را به دست آورد.
5. خروج به دور از فساد و ظلم: قیام علیه نظام سیاسی می تواند همراه با فساد در زمین و ایجاد اختلال جدی در نظم اجتماعی و به آتش کشیدن حرث و نسل و تباهی محیط زیست و خانه و کاشانه مردم باشد و ظلم و بیدادی را در میان مردم و جامعه سبب شود؛                     اما آن حضرت علیه السلام به گونه ای عمل می کند که هیچ فساد و تباهی به زمین و زمان و مردم و جامعه نرسد، انقلاب اصلاحگرانه او به دور از این امور مردم را به آگاهی و روشنگری برساند و موجبات قیام توده های مردم علیه نظام بیداد و ستمگر شود، چنان که رویه و هدف پیامبران است. (حدید 25)
6. اصلاحات در جامعه: ایشان بر این باورند که مشکل جامعه آن روز، مشکل فساد و تباهی است که در خود جامعه ریشه دوانده است و بدون اصلاحات نمی توان اهداف پیامبران و مقاصد رسول الله(صلی الله علیه و آله) را تامین و تضمین کرد.                                                   حضرت می بیند که نشانه های دین از جامعه برداشته شده و معیارهای اسلامی در جامعه جریان ندارد، بلکه معیارهای جاهلی است که حاکمیت یافته است و ارزش ها ضدارزش و ضدارزش ها ارزش تلقی می شود.

معروف جای منکر نشسته و منکر به عنوان معروف عمل و تشویق می شود. آن حضرت با تعبیری چون لطلب الاصلاح نکته ای را یادآور می شود: امام علیه السلام نفرمود: «انما خرجت للاصلاح» بلکه فرمود: انما خرجت لطلب الاصلاح یعنی من در جست وجو و در پی اصلاح هستم.

امام حسین علیه السلام در خطبه معروف منطقه منی با اشاره به جایگاه و اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در اصلاح سازی جامعه می فرماید: خداوند در این آیه 17 توبه: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِامر به معروف و نهی از منکر را اولین فریضه قرار داد. زیرا اگر به انجام این فریضه اقدام گردد تمام فرائض چه آسان و چه دشوار عملی شود، علاوه براین امر به معروف و نهی ازمنکر، دعوت کردن به اسلام است، هرگامی در طرد ستمگری ها و مخالفت با ستمگران دعوت کردن به تقسیم عادلانه بیت المال و غنایم و گرفتن مالیات از چیزهایی که در اسلام مشخص گردیده و مصرف آن در جایگاه اصلی خویش است.
7- تاکید بر وابستگی عاطفی با پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ادامه قیام:  امام حسین علیه السلام با تاکید بر فی امه جدی براین است که رابطه عاطفی و احساسی میان قیام خود و قیام پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایجاد کند و مسئولیت اخلاقی خود را نسبت به اصلاحات و انقلاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) علیه نظام فکری و عملی جامعه جاهلی و دستاوردهای آن تشریح کند و افزون برمقام امامتی که او وارث آن است، به عنوان فرزند رهبر این انقلاب اسلامی، به دفاع از دستاوردهای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و حفاظت و صیانت آن بپردازد

ایشان با تاکید بر حرکت براساس سنت و سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) برآن است تا بیان دارد که خروج ایشان همانند خروج پیامبر(صلی الله علیه و آله) علیه نظام جاهلی است و تلاش ایشان نیز همانند تلاش ها و مجاهدت های پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و می خواهد تا آب رفته دوباره به جو بازگردد و در مسیر درستی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) تعیین کرده ادامه یابد.
8- خروج علیه انحرافات پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام): از نظر امام نظام اجتماعی که به عنوان امت اسلام و امت پیامبر(صلی الله علیه و آله) مشهور است، در دوره ای دچار انحراف شدید شده است. از این رو، نمی خواهد همه تاریخ اسلام را تایید کند، بلکه با انتخاب دقیق می خواهد مسیر درست را نشان دهد. 

امام با انکار سنت و سیره خلفایی چون ابوبکر و عمر و عثمان و نیز معاویه غاصب، بر آن است تا سنتی را احیا کند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امیرمومنان علی(علیه السلام) آن را ایجاد و ثبت کرده اند.  از نظر ایشان اصلاحات انقلابی او نمی تواند جز با انکار دیگران و اثبات سیره عملی محمدی (صلی الله علیه و آله) و علوی علیه السلام صورت گیرد. سیره همان نظام رفتار و عملی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرمومنان علی علیه السلام در پیش گرفتند و در عمل به قرآن و آموزه های اسلامی در جامعه نهادینه کردند. پس هرگونه اصلاحاتی می بایست تنها در این چارچوب و براساس معیارهای مشخص باشد.
9- اصلاحات در چارچوب معیارهای مشخص شده :                                                            از سخنان امام حسین علیه السلام چنین برداشت می شود که اصلاحات نمی تواند بدون برنامه و معیارهای از پیش تعیین شده باشد. به این معنا که ایشان از همان آغاز، هم هدف را مشخص کرده و هم راه و روش دست یابی به هدف را بیان می کند تا هرگونه توهم توطئه و یا ایجاد کژی در نهضت، غیر ممکن شود

ایشان با تاکید بر سیره عملی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی علیه السلام برآن است تا معیارهای مشخص حرکت اصلاحی و انقلابی خود را بیان کند و اجازه ندهد که در میانه نهضت یا پس از آن کسانی سوار برموج آن شده و جریان انحرافی را در نهضت رقم زنند.
10- اصلاحات فراگیر و جامع در امت:   اصلاحات ایشان که در امت پیامبر صلی الله علیه و آله می گیرد نمی تواند تنها به بخشی اختصاص یابد، بلکه اصلاحات فراگیر است که همه ابعاد جامعه و ملت و دولت را در برمی گیرد. پس تلاش ایشان شامل اصلاح در نظام سیاسی امت نیز خواهد بود؛   چنانکه امام حسین علیه السلام در بخشی از دعای عرفه می گوید: خدایا! تو را شکر می کنم که مرا در دولت زمامداران کفر به دنیا نیاوردی؛ چون اگر قبل از اسلام به دنیا می آمدم از نعمت اسلام و معارف عمیق آن محروم می شدم، اما تو بر من منت نهادی و پس از سپری شدن دولت کفر و استقرار دولت اسلام مرا به دنیا آوردی.

بنابراین، ایشان اصل نظام سیاسی که پیامبر صلی الله علیه و آله ساخته را درست می داند و خواهان اصلاحاتی است تا این نظام سیاسی در دست حاکم عادلی باشد که بر معیارهای اسلامی تربیت شده و عمل می کند.
11. احیای سنت و مبارزه با بدعت:  از دیگر ویژگی های اصلاحات حسینی احیای سنت های نیک اسلامی است که پیامر صلی الله علیه و آله به آن فرمان داده و در جامعه و امت اسلام پدید آورده بود؛ اما به سبب عملکرد برخی از بدعت گذاران، آن سنت ها مرده و به جای آن بدعت هایی به نام اسلام در جامعه رواج و گسترش یافته بود.

امام حسین(ع) در نامه ای که خطاب به مردم بصره می نویسد: و انا ادعوکم الی کتاب الله و سنه نبیه.... و تطیعوا امری اهدکم سبیل الرشاد؛ من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر فرا می خوانم. سنت، مرده و بدعت زنده شده. اگر سخنم را بشنوید و فرمانم را پیروی کنید، شما را به راه رشد هدایت میکنم (تاریخ طبری، ج4)

ایشان همچنین در مسیر راه، وقتی به فرزدق برمی خورد، اوضاع را چنین ترسیم می کند: ای فرزدق این جماعت، اطاعت خدا راه گذاشته اند، پیرو شیطان شده اند، در زمین به فساد می پردازند، حدود الهی را تعطیل کرده، به میگساری پرداخته و اموال فقیران و تهیدستان را از آن خویش ساخته اند. من سزاوارترم که برای یاری دین خدا برخیزم، برای عزت بخشیدن به دین او و جهاد در راه او، تا آنکه «کلمه الله» برتر باشد