امام سجاد )ع( زبان گویای حماسه عاشورا
امام سجاد )ع( زبان گویای حماسه عاشورا
حرکت امام سجاد در دوران اسارت
وضعیتِ بعد از عاشورا در میان شیعیان و معتقدان به خطّ امامت، وضعیت عجیبى بود. وحشى گرى مزدوران اموى و کارى که با خاندان پیغمبر چه در کربلا و چه در کوفه و چه در شام انجام دادند، همة مردم علاقه مند به خطّ امامت را مرعوب کرد. زُبدگان از اصحاب امام حسین علیه السلام در ماجراى عاشورا و یا در ماجراى توّابین به شهادت رسیدند، اما آن کسانى که باقى مانده بودند آ نقدر جرأت و شهامت که اجازه بدهد درمقابل قدرت سلطة جبارِ یزید و سپس مروان بتوانند حرف حقِ خودشان را بزنند نداشتند. یک جمع مؤمن اما پراکنده، بى تشکیلات، مرعوب و درحقیقت از راه امامت عملاً منصرف شده، این میراثى بود که از جمع شیعه براى امام سجاد باقى ماند. اختناق زیاد، نیروى کمک بسیار ضعیف و امام سجاد باید براى حفظ جریان اسلامِ اصیل و مکتبى و واقعى، دست به یک مبارز هاى بزند و این پراکنده ها را جمع بکند و آنها را به حکومت علوى یعنى حکومت اسلامىِ واقعى، نزدیک کند. با این شرایط، امام سجاد سى و چهار سال عمل کرد.
اولین بخش افتخارآمیز زندگى امام چهارم بخش اسارت اوست. البته امام چهارم دو مرتبه اسیر شده است و دو مرتبه با غل و زنجیر به شام برده شده است، بار اول از کربلا بود و بار دوم از مدینه در زمان عبدالملک بن مروان. امام سجاد در این بارى که از کربلا با کاروان اسیران حسینى به شام برده شد مجسمة قرآن و اسلام بود. از لحظه اى که شهدا به روى خاک غلتیدند حماسة على بن الحسین ع شروع شد. دخترهاى خردسال، بچه هاى کوچک، زنهاى بى پناه، دور امام سجاد را گرفتند در آن کاروانى که مردى در آن وجود ندارد و امام سجاد این همه را رهبرى کرد. اینها را جمع کرد و در طول راه تا وقتى به شام رسیدند نگذاشت که این جمعى که با پیوندِ ایمان به یکدیگر مرتبط هستند دچار تردید و تزلزل بشوند. وارد کوفه شدند عبیدالله بن زیاد دستور داده بود که همة مردهاى این خانواده را به قتل برسانند، دید مردى در میان کاروان اسیران هست، پرسید تو که هستى؟ گفت من على بن الحسینم. امام را تهدید به قتل کرد، اینجا اولین بروز جلوة امامت و معنویت و رهبرى آشکار شد؛ «أباِلقَتلِ تهَُدِّدُنى »1 آیا ما را به کشتن تهدیدمى کنى؟ درحالی که ما کرامتمان به شهادت است، ما کشته شدن در راه خدا را افتخار مى دانیم، از مرگ نمى ترسیم. دستگاه عبیدالله زیاد درمقابل این صلابت، عقب نشست.
در ماجراى شام بعد از آنى که روزهاى متوالى، امام سجاد را با همة اسیران در وضع ناهنجار و نابسامانى نگه داشتند، یک وضع کاملاً اسارت بار، بعد یزید به نظرش رسید که امام سجاد را با خود به مسجد ببرد و در مقابل مردم از لحاظ روحى هم، امام را تضعیف کند و کارى کند که مبادا تبلیغات مخالفان او و طرفداران امام که همه جا بودند، تأثیرى در وضع حکومت او بگذارد. امام سجاد در آن مجلس رو کرد به یزید گفت، اگر بگذارى، من هم بر روى این چوبها بروم و با مردم حرف بزنم. یزید فکر نمى کرد که فرزند پیغمبر، یک جوانى که اسیر است، بیمار است، قاعدتا در این مدت به قدر کافى از لحاظ روحى تضعیف شده، بتواند خطرى براى او محسوب بشود؛ اجازه داد. امام سجاد بالاى منبر رفت و فلسفة امامت و ماجراى شهادت و جریان طاغوتى حکومت اموى را در مرکز این حکومت برملا کرد. کارى کرد که مردم شام شوریدند، یعنى امام سجاد این شخصیت عظیمى است که درمقابل عبیدالله زیاد، در مقابل انبوه جمعیت فری بخوردة شام، در دستگاه اموى، درمقابل مأمورین یزید، نم ىترسد، حرف حق را م ىزند، روشنگرى مى کند. اینچنین نیست که براى او زندگى، مایه و مقدارى داشته باشد.
امام سجاد در حال اسارت و بیماری، همانند قهرمانی بزرگ با گفتار و رفتارش، در این فصل، حماسه می آفریند. در این دوران، امام وضعیتی به کلی متفاوت دارد با آنچه که در دورانِ اصلی زندگیِ او مشاهده خواهید کرد. در آن دورانِ اصلی، بنای امام بر کار زیربناییِ ملایم، حساب شده و آرام است؛ که گاهی حتی ایجاب می کند با عبدالملک بن مروان هم در مجلس بنشیند و با او رفتاری معمولی و ملایم داشته باشد. اما در این فصل امام را به صورت کلی انقلابیِ پرخروشی می بینید که کمترین سخنی را تحمل نمی کند، و در برابر چشم همه، پاسخهای دندان شکن به دشمنانِ مقتدر خود می دهد. در کوفه در مقابل عبیدالله بن زیاد، آن وحشی خونخواری که از شمشیرش خون می ریزد و سرمست از بادة غرورِ کشتنِ فرزند پیامبر و سرمست از پیروزی است، آنچنان سخن میگوید که ابن زیاد دستور میدهد او را بکشید و اگر کارِ به جای حضرت زینب علیهاالسلام نبود که خودش را انداخت و گفت من نمی گذارم او را بکشید و دیدند بایست یکی زن را بکشند و از طرفی بایستی اینها را به عنوان اسرا به شام ببرند، اگر این نبود به احتمال زیاد مرتکب قتل امام سجاد)ع( نیز می شد.
در بازار کوفه همصدا و همزمان با عمه اش زینب و با خواهرش سکینه سخنرانی می کند و مردم را تحریک مینماید و حقایق را افشا می کند. در شام، چه در مجلس یزید و چه در مسجد در برابر انبوه جمعیت، حقایق را با روشنترین بیان برملا میکند، و این گفتارها و خطبه ها متضمّن حقانیت اهلبیت برای خلافت، و افشای جنایتهای دستگاه حاکمِ موجود، و هشدارِ تلخ و زننده به آن مردم غافل و ناآگاه است. در اینجا مقتضی نیست که آن خطبه را بازگو کرده و پرده از ژرفای آن بردارم که این، کاری است مستقل. و هرکس بخواهد این خطبه را تفسیر کند باید کلمه کلمة آن را بررسی کرده و با توجه به این مبانی انجام دهد. این وضعیت امام سجاد بود در دوران حماسه ساز اسارت. این سؤال وجود دارد که چرا امام سجادع در دوران پس از اسارت بنا را بر ملایمت و نرمش می گذارد و مایل است که تقیّه کند و پوششی از دعا و کارهای ملایم بر روی حرکات انقلابی و تند بگذارد، و در دوران اسارت بدان سان به کارهای تند و پرخاشگرانه و آشکار دست بزند؟
پاسخ این است که این فصل، فصلی استثنائی بود. اینجا امام سجاد جز آنکه امام است، و باید زمینة کار آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم کند، زبان گویایی برای خو نهای ریخته شدة عاشورا است. امام سجاد در اینجا درحقیقت خودش نیست، بلکه زبان خاموش حسین)ع( باید در سیمای این جوانِ انقلابی در شام و در کوفه تجلیّ کند. اگر آنجا امام سجاد، اینچنین تند و برُّنده و تیز و صریح مسائل را بیان نکند، درحقیقت زمین های برای کار آیندة او باقی نمی ماند، چون زمینة کار آیندة او، خون جوشان حسین بن علی)ع( بود، چنانکه زمینه برای همة قیامهای تشیع در طول تاریخ، خون جوشان حسین بن علی)ع( است. نخست باید به مردم هشدار بدهد، سپس در پرتو این هشدار بتواند مخالفتهای اصولی، عمیق، متین و دراز مدت خود را آغاز کند. و این هشدار جز با این زبان تند و تیز امکان پذیر نیست.
نقش امام سجاد)ع( در این سفر، نقش حضرت زین بعلیهاالسلام بود، یعنی پیا مآور انقلابِ حسی نب نعلی)ع(. اگر مردم بدانند که حسین کشته شد و چرا کشته شد و چگونه کشته شد، آیندة اسلام و آیندة دعوتِ اه لبیت به نوعی خواهد بود و اگر ندانند نوعِ دیگری. بنابراین برای آگاهی و گسترش این شناخت در سطح جامعه، باید همة سرمای هها را بهکار انداخت و تا هرجا ممکن است این کار را انجام داد. لذا امام سجاد مانند س یکنه، مانند فاطمة صغری، مانند خود زینب علیهاالسلام، و مانند ت کتکِ اسیران هرکسی ب هقدر توان خویش کی پیا مآور است. همة این نیروها باید گرد هم آیند تا بتوانند خونِ جوشانِ به غربت ریخت هشدة امام حسین)ع( را به تمامی مناطقِ بزرگ اسلامی ببرند، یعنی از کربلا شروع کرده به مدینه برسانند. هنگام کیه امام سجاد)ع( وارد مدینه شدند، در برابر زبان و چشم و چهرة جستجوگر و پرسندة مردم، باید حقایق را بیان کنند، و این اولین اقدام است، لذا این فصلِ کوتاه از زندگی امام سجاد، فصلی استثنائی است. فصل بعدی هنگامی آغاز م یشود که امام سجاد)ع( در مدینه ب هعنوان شهروندِ محترم، مشغول زندگی م یشود، و کارش را از خانة پیامبر)ص( و حرم او آغاز م کیند.
شرایط اجتماعی و سیاسی پس از حادثة کربلا
هنگامی که حادثة عاشورا رخ داد، در سراسر عالم اسلام تا آنجایی که خبر رسید، به خصوص در حجاز و عراق، حالت رعب و وحشتی میان شیعیان و طرفدارانِ ائمه به وجود آمد، زیرا احساس شد که حکومت یزید تا آن حد هم آماده است که حکومت خود را تح یکم کند، یعنی تا حد کشتنِ حسین بن علی)ع( که فرزند پیامبر و در همة جهان اسالم به عظمتِ اعتبار و قداست شناخته شده بود. و این رعب که آثارش در کوفه و مدینه نمایان بود، پس از گذشت زمانی با چند حادثة دیگر کامل شد که یکی از آن حوادث، حادثة حَرّه بود و اختناق شدیدی در منطقة نفوذ اهل بیت، یعنی حجاز به ویژه مدینه و همچنین عراق به ویژه کوفه به وجود آمد. ارتباطات، ضعیف شد و کسانی که طرفدار ائمه بودند و مخالفان بالقوة دستگاه خلافت بنی امیه به شمار می آمدند، در حال ضعف و تردید به سر می بردند. روایتی از امام صادق)ع( نقل شده که آن حضرت وقتی دربارة اوضاع ائمة قبل از خودشان صحبت می کردند، فرمودند: «ارتدََّ النّاسُ بعَدَ الحُسَینِ إ ثلَاثَه » مردم پس از امام حسین)ع( مُرتد شدند مگر سه نفر و در روایتی هست پنج نفر و بعضی روایات هفت نفر هم ذکر کرده اند.
در روایتی که از حضرت سجاد)ع( که راوی اش ابوعمرمهدی است می گوید: از امام سجاد شنیدم که فرمود: «ما بمَِکَّه وَ المَدینَه عِشرُونَ رَجُ یحُِبُّنا »2 در همة مکه و مدینه بیست نفر نیستند که ما را دوست می دارند. این دو حدیث را از این باب نقل کردم که وضع کلی جهان اسلام نسبت به ائمه و طرفداران ائمه روشن شود؛ یعنی این خفقانی که به وجود آمد کی چنین حالتی را به وجود آورد که طرفداران ائمه متفرق، پراکنده، مأیوس و مرعوب بودند و امکان کی حرکت جمعی برای آنها نبود. البته در همان روایت امام صادق)ع( هست: «ثمُّ إنّ النّاسَ لحَِقُوا وَ کَثُرُوا »3 مردم تدریجا ملحق شدند و زیاد شدند. اگر همین مسئله ای که ذکر شد کی مقدار با تفصیل بیشتر بخواهیم بیان کنیم به این ترتیب می شود که بعد از حادثة شهادت امام حسین)ع( مقداری مردم مرعوب شدند، لکن آنچنان ترسی نبود که به کلی نظام تش یکلات پیروان اهل بیت را به هم بریزد. دلیلش هم این است که ما م یبینیم حتی در همان هنگام کیه اسرای کربلا را به کوفه آوردند، حرکاتی مشاهده می شود که این حرکات حا یک از وجود تشیکلات شیعه است. البته وقتی از «تش یکلات پنهانی شیعه » سخن می گو ییم منظور کی تش یکلات منسجم کامل به شکلی که امروز در دنیا معمول است، نم یباشد؛ بلکه منظورمان رابط ههای اعتقادی است که مردم را به کیدیگر متصل م کیند و وادار به فداکاری م ینماید و به کارهای پنهانی برم یانگیزد و در نتیجه کی مجموعه را در ذهن انسان ترسیم می کند.
در همان روزها یی که خاندان پیامبر)ص( در کوفه بودند، در یکی از شبها، در محلی که آنها زندانی بودند سنگی فرود م یآید. سنگ را بر می دارند م یبینند کاغذی به آن بسته است. در آن کاغذ نوشته شده بود: «حاکم کوفه شخصی را پیش یزید در شام فرستاده که دربارة وضعیت و سرنوشت شما از او کسب تکلیف کند. اگر تا فردا شب، مثلاً صدای تکبیر شنیدید، بدانید که شما در همین جا کشته خواهید شد و اگر نشنیدید بدانید که وضع بهتر خواهد شد .»4 ما هنگامی که این داستان را م یشنویم ب هخوبی درک م کینیم که کی نفر از دوستان و اعضای این تش یکلات در داخل دستگاه حاکم اب نزیاد حضور دارد و قضایا را م یداند و به زندان دسترسی دارد و اطلاع دارد که برای زندان یها چه ترتیباتی و چه پی شبین یها یی شده و م یتواند خبر را با صدای تکبیر به اهل بیت برساند و با این شدتِ عمل که ب هوجود آمده بود، چنین چیزها یی نیز دیده می شد. نمونة دیگر عبدا للهب نعَفیف ازَدیّ که مرد نابینا یی است؛ در همان مراحل اولیة ورود اسرا به کوفه از خود عک سالعمل نشان م یدهد که منجر به شهادتش م یشود،
و از این قبیل افراد چه در شام و چه در کوفه پیدا م یشدند که هنگام برخورد با اسرا نسبت به آنها اظهار علاقه و ارادت م کیردند یا گریه می کردند یا همدیگر را ملامت م کیردند؛ و چنین حوادثی در مجلس یزید و در مجلس اب نزیاد نیز پیش آمده است. بنابراین با اینکه ارعاب شدیدی در اثر این جریان پیش آمده بود، اما آنچنان نبود که بهکلی نظامِ کار دوستان اهل بیت را از هم بپاشد و آنها را دچار پراکندگی و ضعف بنماید، لکن بعد از گذشت مدتی حوادث دیگری پیش آمد که این حوادث اختناق را بیشتر کرد. و از اینجا م یتوانیم بفهمیم حدیث «ارتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَین » مربوط به دوران آن حوادث یا پس از آن حوادث است و یا مربوط به فاصل هها یی است که در این بین وجود داشته است. در طول دوران این چند سال قبل از آنکه آن حادثة مهم و کوبنده ب هوجود بیاید شیعیان به ترتیب دادن کارهایشان و بازگرداندن انسجام قبلی خودشان دست می زنند. در اینجا طبری چنین نقل می کند: «فلَمَ یزَل القَوم فی جَمعِ آلَه الحَرب و الاِستعدادِ للقِتال »5 یعنی آن مردم مقصود شیعیان است ابزار جنگ جمع م کیردند و خودشان را برای جنگ آماده می کردند، و پنهانی مردم را از شیعه و غیرشیعه به خونخواهی حسینبن علی)ع( دعوت م کیردند و گرو هگروه مردم، به آنها پاسخ مثبت م یدادند. و این وضعیت همچنان ادامه داشت تا یزیدبن معاویه از دنیا رفت. بنابراین میبینیم با اینکه فشار و اختناق زیاد بود، درعی نحال این حرکات هم انجام م یگرفت همان گونه که طبری نقل می کند و شاید به همین دلیل است که مؤلف کتابِ «جهاد الشیعه »6 با آنکه کی نویسندة غیرشیعی است و نسبت به امام سجاد)ع( نظرات واق عبینان های ندارد، اما حقیقتی را درک کرده و آن، این است که م یگوید: «گروه شیعیان پس از شهادت حسین)ع( مانند کی تش یکلات منظمی درآمدند که اعتقادات و روابط سیاسی، آنان را به کیدیگر پیوند م یداد و دارای اجتماعات و رهبرانی بودند و همچنین دارای نیروهای نظامی بودند.
و جماعت توّابین نخستین مظهر این تش یکلات هستند .» پس احساس می کنیم با وجود اینکه تش یکلات شیعی در اثر حادثة عاشورا دچار ضعف شده بود اما حرکات شیعی در قبال این ضعف مشغول فعالیت بود که مجددا آن تش یکلات را به وضع اول در آورد، تا اینکه واقعة حَرّه پیش آمد. به نظر من واقعة حرّه در تاریخ تشیع مقطع بسیار عظیمی است که ضربت بزرگی را وارد آورد. واقعة حرّه دقیقا در سال شصت وسه هجری اتفاق افتاده است. جریان ب هطور خلاصه به این صورت است که در سال شص تودو هجری جوانِ ک متجرب های از بنی امیه والی مدینه شد. او فکر کرد برای ب هدست آوردن دل شیعیانِ مدینه خوب است عد های از آنها را برای مسافرت و دیدار با یزید دعوت کند و همین کار را کرد. عد های از سران مسلمانان و بعضی از صحابه و بزرگان مدینه را که غالبا از علاق همندان به حضرت سجاد)ع( بودند برای رفتن به شام دعوت کرد که بروند با یزید مأنوس شوند و این اختلافات کم شود. اینان به شام رفتند و با یزید ملاقات کردند و چند روزی مهمان او بودند و پذیرا یی شدند. سپس یزید به هرکدام از آنها مبالغ زیادی پول در حد پنجاه هزار درهم و صدهزار درهم داد و اینها به مدینه برگشتند. همین که به مدینه رسیدند چون فجایعی که در دستگاه یزید اتفاق می افتاد دیده بودند زبان به انتقاد از یزید گشودند. مسئله درست ب هعکس شد، اینها ب هجای تعریف از یزید مردم را به جنایات او آگاه کردند و به مردم گفتند: یزید چگونه می تواند خلیفه باشد درحالی که اهل شُربِ خَمر، بازی با سگها و اهل انواع و اقسام فسق و فجور است و ما او را از خلافت خلع کردیم.
1. بحارالانوار/ ج 45 /ص 118 2. بحارالانوار/ ج 46 /ص 143 شرح نهجالبلاغه/ ابن ابی الحدید/ ج 4/ص 104 3. بحارالانوار/ ج 46 /ص 144 4. این داستان را ابن اثیر در تاریخش الکامل نقل کرده است. )نویسنده ( 5. تاریخ طبری/ ج 5/ص 558 6. سمیر مختار اللیثی__
مأموریت بزرگ امام سجاد )ع( چه بود ؟
دربارة امام سجاد علیه السلام سخن گفتن و سیره نوشتن کار دشواری است زیرا زمینة معرفت و آشنایی مردم با این امام بزرگوار بسیار زمینة نامساعدی دارد. در ذهن اغلبِ سیره نویسان و تحلیلگران اینطور وارد شده است که این بزرگوار در گوشه ای نشسته و به عبادت مشغول بود و کاری به سیاست نداشت. بعضی از مورخان و سیره نویسان این مسئله را با صراحت بیان کرد ه اند و آنهایی که با صراحت اینچنین نگفت ه اند، برداشتشان از زندگی امام سجاد چیزی جز این نیست و این معنی را در القابی که به امام داده می شود و تعبیراتی که از ایشان م یشود ب هخوبی می توان فهمید: برخی از مردم لقبِ «بیمار » به این بزرگوار م یدهند درحالیکه بیماریِ ایشان همان چند روزِ واقعة عاشورا بود و ادامه پیدا نکرد و هرکسی در مدت عمرش چند روزی بیمار م یشود، گرچه بیماری امام برای مصلحتی خدایی بود که این بزرگوار وظیفة دفاع و جهاد در راه خدا را آن روز نداشته باشد که در آینده بتواند بار سنگین امانت و امامت را بر دوش بکشد و سی وپنج یا سی وچهار سال پس از پدر زنده بماند و دشوارترین دوران امامت شیعه را بگذراند.
شما وقتی سرگذشتهای زندگی امام سجاد را بنگرید حوادث متنوع و جالب توجه زیاد خواهید دید، همانند دیگر امامان ما، لیکن اگر همة اینها را گرد هم آورید به سیرة امام سجاد دست نخواهید یافت. سیرة هرکسی به معنای واقعیِ کلمه، آنگاه روشن میشود که ما جهت گیری کلی آن شخص را بدانیم و سپس به حوادث جزئی زندگی او بپردازیم. اگر آن جه تگیری کلی دانسته شد، آن حوادث جزئی هم معنی پیدا می کند؛ اما اگر چنانچه آن جه تگیری کلی دانسته نشد یا غلط دانسته شد، آن حوادث جزئی هم ب یمعنی یا دارای معنی نادرستی خواهد شد، و این مخصوص امام سجاد)ع( یا سایر امامان نیست بلکه این اصل در مورد زندگی همه صدق می کند.
در مورد امام سجاد)ع(، نامة آن حضرت به محمد بن شها بزهری، نمونه ای از یک حادثه در زندگی امام است. این نامه ای است از یک نفر که منسوب به خاندان پیامبر است به یک دانشمند معروف زمان. در این باره نظرهایی میتوان داشت: این نامه می تواند جزئی از یک مبارزة گسترده و وسیع بنیانی باشد، می تواند یک نهی از منکر ساده باشد و م یتواند اعتراض یک شخصیت به شخصیت دیگر باشد، همانند اعتراضهایی که در طول تاریخ میان دو شخصیت و یا شخصیتها فراوان دیده شده است. از این جریان به خود یخود و جدا از بقیة حوادث آن دوره، چیزی نمیتوان فهمید. تکیة من روی این مسئله است که ما اگر حوادث جزئی را بریده از آن جه تگیری کلی در زندگی امام مورد مطالعه قرار دهیم، بیوگرافی امام فهمیده نخواهد شد، مهم این است که ما جه تگیری کلی را بشناسیم.
نخستین بحث ما دربارة جه تگیری کلی امام سجاد)ع( در زندگی است، و این را با قراینی از کلمات و زندگی خود آن حضرت، و نیز با برداشت کلی از زندگی ائم هعلیهم السلام یاد م یکنم و توضیح می دهم. به نظر ما پس از صلح امام حس نعلیه السلام که در سال چهل اتفاق افتاد، اهل بیت پیامبر به این قانع نشدند که در خانه نشسته و تنها احکام الهی را آنچنانکه م یفهمند بیان کنند، بلکه از همان آغاز صلح، برنامة همة امامان این بود که مقدمات را فراهم کنند تا حکومت اسلامی به شیوه ای که مورد نظرشان بود، بر سر کار آورند، و این را به روشنی در زندگی و سخنان امام مجتبی)ع( م یبینیم.
..کار امام حسن)ع( کار بنیانی و بسیار عمیق و زیربنایی بود. ده سال امام حسن با همان چگونگ یها زندگی کردند. در این مدت افرادی را دور خود جمع کرده و پرورش دادند. عده ای در گوشه و کنار با شهادت خودشان، با سخنان مخالف تآمیز خودشان با دستگاه معاویه مخالفت کرده و در نتیجه آنها را تضعیف نمودند.
پس از آن نوبت به امام حسین)ع( رسید. آن بزرگوار نیز همان شیوه را در مدینه و مکه و جاهای دیگر دنبال کردند، تا اینکه معاویه از دنیا رفت و حادثة کربلا پیش آمد. گرچه حادثة کربلا قیامی بسیار مفید و بارورکننده برای آیندة اسلام بود، اما ب ههرحال آن هدفی را که امام حسن و امام حسین دنبال م یکردند به تأخیر انداخت، برای اینکه مردم را مرعوب کرده، یاران نزدیک امام حسن و امام حسین را به دم تیر برده و دشمن را مسلط نمود و این جریان ب هطور طبیعی پیش م یآمد.
اگر قیام امام حسین)ع( به این شکل نبود، حدس بر این است که پس از او و در آینده ای نزدیک امکان حرکتی که حکومت را به شیعه بسپارد وجود داشت. البته این سخن بدین معنا نیست که قیام امام حسی نعلیه السلام باید انجام نم یگرفت بلکه شرایطی که در قیام امام حسین بود، شرایطی بود که ناگزیر باید آن قیام در آن هنگام انجام م یگرفت و در این هیچ شکی نیست. لکن اگر آن شرایط نبود و اگر امام حسین در آن جریان شهید نم یشد احتمال زیادی بود که آیندة مورد نظر امام حس نعلیه السلام ب هزودی انجام گیرد.
..ائمه دنبال این خط و این هدف بودند و همواره برای تشکیل حکومت اسلامی تلاش م یکردند. وقتی امام حسین)ع( در ماجرای کربلا به شهادت رسیدند و امام سجاد با آن وضعِ بیماری به اسارت در آمدند، درحقیقت مسئولیت امام سجاد)ع( از آن لحظه آغاز شد. اگر تا آن تاریخ قرار بر این بود که امام حسن و امام حسین آن آینده را تأمین کنند، از آن وقت قرار بر این شد که امام سجاد قیام به امر کند،
و سپس امامان پس از آن بزرگوار. بنابراین در کلِ زندگی امام سجاد ما باید در جست وجوی این هدف کلی و خط مشی اصلی باشیم و بی تردید بدانیم که امام سجاد)ع( درصدد تحققِ همان آرمانی بودند که امام حسن و امام حسین آن را دنبال میکردند. امام سجاد در عاشورای سال شصت و یک هجری به امامت رسیدند و در سال نود و چهار مسموم و شهید شدند. در تمام این مدت آن بزرگوار همان هدف را دنبال کردند. اکنون با این بینش جزئیات کار امام سجاد)ع( را پیگیری کنید که چه مراحلی را پیمودند و چه تاکتی کهایی را به کار بردند و چه موفقی تهایی را به دست آوردند. تمام جملاتی که آن حضرت بیان کردند و حرکاتی که داشتند و دعاهایی که خواندند و مناجاتها و راز و نیازهایی که به صورت صحیفة سجادیه درآمده است، تمام اینها را با توجه به آن خطّ کلی باید تفسیر کرد، و همچنین موضعگیری های امام در طول مدت امامت:
1 موضعگیری در برابر عُبیدالله بن زیاد و یزید که بسیار شجاعانه و فداکارانه بود.
2 موضعگیری درمقابل مسرفبن عقبه، کسی که در سال سومِ حکومتِ یزید
و به امر او، مدینه را ویران کرد و اموال مردم را غارت نمود. در اینجا موضعگیری امام بسیار نرم و ملایم بود.
3 حرکت امام در رویارویی با عبدالملک بن مروان، قوی ترین و هوشمندترینِ خلفای بنی امیه، که گاهی تند و گاهی ملایم بود.
4 برخورد با عمربن عبدالعزیز.
5 برخوردهای امام با اصحاب و یاران، و توصیه هایی که به دوستانشان داشتند.
6 برخورد با علمای درباری و وابسته به دستگا ههای ستمگر حاکم.
تمام این برخوردها و حرکتها را باید با دقت بررسی کرد. با توجه به این خطّ کلی، تمام جزئیات و حوادث معناهای بسیار رسا و شیوایی پیدا میکنند. و اگر چنانچه با این توجه، وارد زندگی امام سجاد بشویم، آن بزرگوار را انسانی مییابیم که در راه این هدف مقدس که عبارت است از تحقق بخشیدن به حکومت خدا در زمین، و عینیت بخشیدن به اسلام، تمام کوشش خود را به کار برده و از پخته ترین و کارآمدترین فعالیتها بهره گرفته است، و قافلة اسلامی را که پس از واقعة عاشورا در کمال پراکندگی و آشفتگی بود، تا اندازة چشمگیری پیش برده است و دو مأموریت بزرگ و مسئولیت اصلی را که به آن اشاره خواهیم کرد که امامان ما هر دو را باهم به عهده داشتند، جامة عمل پوشانده است و سیاست و شجاعت و دقت و ظرافت در کارها را رعایت کرده است، و چون همة پیامبران و مردان موفق تاریخ، پس از سی وپنج سال مبارزة خستگ یناپذیر و به انجام رساندن بار رسالت، سرافراز و سربلند از دنیا رفته است و پس از خود، مأموریت را به امام بعد، یعنی امام باقر)ع( سپرده است. واگذاری امامت و مأموریت عظیم تشکیل حکومت خدا در زمین به امام باقر)ع
به صورت روشنی در روایات آمده است. در روایتی داریم که امام سجاد)ع( فرزندانشان را جمع کردند، سپس اشاره کردند به محمدبن علی یعنی امام باقر)ع( و فرمودند: این صندوق امانتی است به دست تو، هنگامیکه صندوق را گشودند، در آن قرآن و کتاب بود. رمز فرماندهی انقلابی است و آن کتاب رمز تفکر ایدئولوژی اسلامی است، و امام آن را به امام پس از خودش سپرده است، و با خیال راحت و وجدان آرام و با سرفرازی بسیار در پیشگاه خدای متعال و نزد انسا نهای آگاه، دنیا را وداع گفته و از دنیا رخت بربسته است. این بود ترسیم کلی زندگی امام سجاد. پاسدار اسلام، ش 6
دورة امام سجاد کار با دشواری فراوان آغاز میشود. حادثة کربلا یک تکان سختی در ارکان شیعه بلکه در همه جای دنیای اسلام داد. قتل و تعقیب و شکنجه و ظلم سابقه داشت، اما کشتنِ پسر پیغمبر و اسارت خانوادة پیغمبر و بردن اینها شهر به شهر و بر نیزه کردنِ سر عزیز زهرا که هنوز بودند کسانی که بوسة پیغمبر بر آن لب و دهان را دیده بودند چیزی بود که دنیای اسلام را مبهوت کرد. کسی باور نمیکرد که کار به اینجا برسد. اگر این شعری که به حضرت زینب علیهاسلام منسوب است درست باشد:
«ما توَهَّمتُ یا شَقیقَ فؤُاَد ی کانَ هذَا مقُدََّرا مکَتوُبا »1 اشاره به این نکته است، و این برداشت همة مردم است. ناگهان احساس شد که سیاست، سیاستِ دیگری است. سختگیری از آنچه که تا ب هحال حدس زده میشد بالاتر است. چیزهای تصورنشدنی، تصور شد و انجام شد. لذا یک رعب شدیدی تمام دنیای اسلام را گرفت. مگر کوفه را، و کوفه فقط به برکت توّابین، و بعد به برکت مختار، وإ آن رعبی که ناشی از حادثة کربلا در مدینه و جاهای دیگر بود حتی در مکه با وجود اینکه عبدا لله زبیر هم بعد از چندی قیام کرده بود یک رعب بی سابقه ای در دنیای اسلام بود.
..بنابراین وضع فکری، این وضع فساد اخلاقی؛ و فساد سیاسی هم یک عامل دیگر است. اغلب شخصی تهای بزرگ، سر در آخور تمنّیاتِ 2 مادی که ب هوسیلة رجال حکومت برآورده م یشد، داشتند. شخصیت بزرگی مثل محمدب نشها بزهری که خودش یک زمانی شاگرد امام سجاد هم بود، وابستة به دستگاه شد؛ که آن نامة معروف امام سجاد به محمدب نشها بزهری، نامه ای برای تاریخ است که در «تحَُف العقول » و جاهای دیگر ثبت شده است، نشان دهندة این است که چه وابستگیه ایی برای شخصی تهای بزرگ بوده ]است[. امثال محمدب نشهاب زیاد ]بودند.[ کی جمل هاى را مرحوم مجلسىرضوا نا للهعلیه در بحار از جابر نقل م کىنند که ظاهرا جابرب نعبدالله است که امام سجاد فرمود: «ما ندَری کَیفَ نصَنَعُ باِلنّاسِ إن حَدَّثنَاهُم بِما سَمِعنا مِن رَسولِ ا للهِصلّ یا لله علی هوآله ضَحِکُوا »، نه فقط قبول نم کىنند، مىخندند «وَ إن سَکَتنَا لمَ یسَعنَا »3 . بعد ماجرایى را ذکر م کىند که حضرت حدیثى را نقل کردند براى جمعى، کسى در بین آن جمع بود، استهزا کرد و قبول نکرد
آن حدیث را. بعد دربارة سعیدب نمُسَیَّب و زهرى مىگوید از منحرفین بودند، که البته در مورد سعیدب نمسیّب بنده قبول نم کىنم این را، دلایل دیگرى دارد که جزو حواریون امام بوده، اما در مورد زهرى و خیل یهاى دیگر، همی نجور است. بعد اب نابىالحدید عدة زیادى از شخصی تها و رجال آن زمان را مىشمرد که اینها همه از اهل بیت، منحرف بودند.
1. بحارالانوار/ ج 45 /ص « ،115 ای ماهی که کامل نشده خسوف کرد و غروب نمود، ای پارة دلم؛ فکر نمی کردم که این هم مقدّر و نوشته شده باشد. »
2. )منی( آمال، آرزوها، آرزوهای نفسانی
3. بحارالانوار/ ج 6/ص « ،259 ما نم یدانیم با مردم چه معامله کنیم، اگر نقل کنیم هرچه از پیامبر شنید هایم، م یخندند؛ اگر نقل نکنیم طاقت نم ىآوریم .
* بزر گترین نقش امام سجاد)ع( این است که تفکر اصیل اسلامی یعنی توحید، نبوت، مقام معنوی انسان، ارتباط انسان با خدا و بقیة چیزها را تدوین کرده است و مهم ترین نقشِ صحیفة سجادیه همین بود. شما صحیفة سجادیه را در نظر بگیرید سپس اوضاع فکریِ اسلامی مردمِ آن دوران را هم در نظر بگیرید، خواهید دید اینها چقدر باهم فاصله دارد.
بزر گترین نقش امام سجاد )ع( چه بود ؟
اما حکومت اسلامی در آن شرایط چگونه به وجود میآید؟ این به چند چیز نیازمند است:
1 باید اندیشة درست اسلامی که ائمه)ع( حامل واقعیِ آن هستند و همین اندیشه است که باید مبنای حکومت اسلامی قرار بگیرد، تدوین و تدریس و منتشر شود. بعد از اینکه در طول سالیان متمادی، جامعة اسلامی از تفکر درستِ اسلامی جدا مانده، چگونه میتوان حکومتی بر مبنای تفکر اصیل اسلامی بوجود آورد، درحالیکه زمینه سازیِ فکری میان مردم انجام نگرفته باشد و آن احکام اصیل تدوین نشده باشد.
بزر گترین نقش امام سجاد)ع( این است که تفکر اصیل اسلامی یعنی توحید، نبوت، مقام معنوی انسان، ارتباط انسان با خدا و بقیة چیزها را تدوین کرده است و مهمترین نقشِ صحیفة سجادیه همین بود. شما صحیفة سجادیه را در نظر بگیرید سپس اوضاع فکریِ اسلامی مردمِ آن دوران را هم در نظر بگیرید، خواهید دید اینها چقدر باهم فاصله دارد. در همان وقت یکه همة مردمِ دنیای اسلام در جهت ماد یگری و به سوی حرکات و انگیز ههای مادی سیر میکردند و از شخص خلیفه که عبدالملک مروان است تا علمای اطراف او از جمله محمدبن شهاب زهری عالم درباری همه فکر خودخواهی و دنیاخواهی را تعقیب میکنند، امام سجاد)ع( به مردم خطاب میکند : «أوَ لا حُرٌّ یدَعُ هذِه اللمُّاظَه لِأهلهِا » آیا آزاد مردی نیست که این پس ماندة دهان سگ را برای اهلش بگذارد.
تفکر اسلامی در این جمله عبارت است از: هدفگیری معنویات و حرکت در راه رسیدن به آرمانهای معنوی و اسلامی، و انسان را در رابطه با خدا و در رابطه را نوسازی و بازسازی کند. نتیجه اینکه امام سجاد)ع( سه کار اصلی دارد:
اول: تدوین اندیشة اسلامی به صورت درست و طبقِ ما أنزل الله، پس از آنکه مدتهایی بر تحریف یافراموشی این اندیشه گذشته است.
دوم: اثبات حقانیت اهل بیت و استحقاق آنها نسبت به خلافت و ولایت و امامت.
سوم: ایجاد تشکیلات منسجم برای پیروان آ ل محمد)ص( یعنی پیروان تشیع. این سه کار اصلی است که ما باید بررسی کنیم و ببینیم در دوران حیات امام سجاد)ع( کدا میک از این سه کار در دست انجام بوده است. در کنار این سه کار، کارهای دیگری هم وجود دارد که اینها کارهای حاشیه ای یا ضمنی است. از جمله اینکه گاهی اظهاراتی و حرکاتی از خود امام یا از طرف یاران ایشان انجام بگیرد که آن فضای اختناق را تا حدودی باز کند. ما میبینیم در ماجراهای متعددی که یاران امام یا خود امام در مجامع البته آن وقت که استحکامات بیشتری پیدا کرده بودند به اظهاراتی دست میزنند که این اظهارات فقط برای این است که آن فضای مختنق را بشکند و یک هوای لطیفی در بین این جوّ گرفته بوجود بیاید.
با تکالیف قراردادن. و این درست نقطة مقابل آن چیزی است که حرکت مادیِ مردم آن روز ایجاد میکرد. و امام سجاد از قبیل این نمونه باید کارهای فراوانی انجام میداد که نتیجه این کارها این باشد که تفکر درست اسلامی ب هصورت واقعیِ خود در فضای جامعه اسلامی محفوظ بماند و از بین نرود. این اولین کار امام سجاد بود.
2 آشنا کردن مردم نسبت به حقانیت آن کسانی که حکومت باید به دست آنها تشکیل شود. درحالیکه تبلیغات ضد خاندان پیامبر در طول یکی دیگر از کارهای حاشیه ای، دست و پنجه نرم کردنهای خفیفی با دستگاههای حکومتی یا وابستگان به آنها است، مثل قضایایی که بین امام سجاد)ع( و عبدالملک بارها اتفاق افتاده است و مثل اموری که بین حضرت با علمای منحرف وابسته به عبدالملک از قبیل محمدبن شها بزهری رخ داده و همچنین بعضی از درگیریهایی که بین یاران ائمه و خلفا گذشته است، که اینها به منظور این بوده که مقداری از آن جوّ گرفته را باز کنند.
در روایات اخلاقی، دهها سال تا دوران امام سجاد)ع( غوغا کرده و عالم اسلام را پرکرده و احادیث مجعولِ فراوانی از قول پیامبر در خلاف جهت حرکت اهل بیت و حتی در مواردی مشتمل بر سَبّ و لعنِ اهل بیت جعل شده و در بین مردم پخش شده بود، و مردم هیچگونه آگاهی از مقام معنوی و واقعی اهل بیت نداشتند، چگونه میتوان حکومتی به دست اهل بیت تشکیل داد؟
بنابراین یکی از اهداف و حرکتهای مهم دیگر امام سجاد این است که میبایست مردم را نسبت به حقانیت اهلبیت و اینکه مقام ولایت و امامت و حکومت حقّ اینها است و اینان خلیفة واقعی پیامبر هستند، روشن سازند و مردم نیز میبایست به این مسئله آشنا شوند. و این مطلب ضمن اینکه جزو ایدئولوژی و تفکر اسلامی است، درعین حال ماهیتِ سیاسی دارد، یعنی یک حرکت سیاسی است بر ضد دستگاه حاکم.
3 امام سجاد)ع( باید تشکیلاتی بوجود میآورد که آن تشکیلات بتواند محور اصلیِ حرکتهای سیاسیِ آینده باشد. در جامعه ای که مردم بر اثر اختناق و فقر و فشارهای مالی و معنوی و هم نوعی، به تنهایی و جدایی و دوری و از هم گسستگی عادت کرده اند، حتی شیعه تحت آنچنان فشار و ارعابی قرار گرفته اند که تشکیلاتشان متلاشی شده است، امام سجاد)ع( چگونه میتواند دست تنها یا با یک عده افراد غیرمنظم و غیرمتشکل کار خود را آغاز کند؟
بنابراین کار دیگر امام سجاد)ع( این است که تشکیلات شیعی را به راه بیندازد. این چیزی که از دیدگاه ما از دوران امیرالمؤمنین)ع( وجود داشته و سپس در ماجرای عاشورا و واقعة حَرّه و واقعة مختار تقریبا زمینه هایش متلاشی شده، این موعظه ها، نامه ها و دیگر روایاتی که از زبان امام سجاد)ع( نقل شده و یا برخوردهایی که در زندگی امام سجاد بوده، تمام آنها برایش معنی پیدا میکند، یعنی خواهد دید که همة آن اظهارات و برخوردها که اشاره کردیم و اینها در کل برای ایجاد حکومت اسلامی است، البته امام در فکر این نبودند که حکومت اسلامی در زمان خودشان تشکیل شود چون میدانستند که این در آینده یعنی درحقیقت در دوران امام صادق)ع( تشکیل خواهد شد. امام سجاد)ع( بر خلاف امام صادق)ع( نظرشان این نبود که در زمان خودشان این حاکمیت تبدیل پیدا کند و حکومت اسلامی برقرار شود، زیرا معلوم بود که زمینه در دوران زندگی امام سجاد آماده نمیشد. ظلم و اختناق و تاریکی و فشار بیش از اینها بود که در ظرف این سی سال بتوان آنها را برطرف کرد، بلکه امام سجاد)ع( برای دوران آینده کار میکرد. حتی به قراین متعددی میفهمیم که امام باقر)ع( هم در دوران زندگیشان به قصد این نبودند که حکومت اسلامی را در زمان خودشان تشکیل بدهند. یعنی از سال ۶۱ تا سال ۹۵ ه .ق که شهادت امام سجاد است و از سال ۹۵ تا سال ۱۱۴ که شهادت امام باقر است، هیچکدام از اینها به این فکر که در زمان خودشان این حکومت تشکیل بشود، نبودند. و لذا برای درازمدت کار میکردند. بنابراین روش امام سجاد برای درازمدت بود.
تحلیل منش امام در قیام مختار
..باید دینِ مردم درست م یشد، باید اخلاق مردم درست م یشد، باید مردم از این غرقاب فساد بیرون م یآمدند، باید دوباره جه تگیری معنوی، که لبُّ لبُاب دین و روح اصلیِ دین همان جه تگیری معنوی است، در جامعه اِحیا م یشد. لذا شما نگاه م یکنید، م یبینید زندگی و کلمات امام سجاد زهد است، «أنّ عَلامَه الزّاهِدینَ فی الدّنیا الرّاغِبینَ فی الآخِرَه »1 شروع یک سخن مفصل طولانی ای نگونه است.
اگرچه در آن سخن هم یک مفاهیم و اشاره به آن اهداف کذایی که ذکر کردیم، هست. یا «أوَ لا حُرٌّ یَدَعُ هذِهِ اللُّماظَه لِأهلِها یَعنی الدّنیا، فَلَیسَ نِالَفُسکُم ثَمَنٌ اِ الجَنّه فَلا تَبیعُوها بِغَیرِها »2 . کلمات امام سجاد، بیشترینش زهد است، بیشترینش معارف است، اما باز معارف را هم در لباس دعا. چون هما نطو رکه گفتیم اختناق در آن دوران و نامناسب بودنِ وضع، اجازه نم یداد که امام سجاد بخواهند با آن مردم ب یپرده و صریح و روشن حرف بزنند؛ ن هفقط دستگا هها نم یگذاشتند، مردم هم نم یخواستند. اصلاً آن جامعه یک جامعة نالایق و تبا هشده و ضای عشد های بود که باید بازسازی م یشد. س یوچهار سال، س یوپنج سال، از سال شص تویک تا نودوپنج، زندگی امام سجاد ای نطوری گذشته. البته هرچه که گذشته وضع بهتر شده است لذا در دنبالة همان حدیثِ «ارِتدَّ النّاسُ بعَدَ الحُسَین » از امام صادق، دارد که «ثمُّ انِّ النّاسَ لحَِقوا و کَثُروا » بعد مردم ملحق شدند، و ما م یبینیم که همی نطور است. دوران امام باقر که م یرسد، وضع فرق کرده بود، این ب هخاطر زحمات س یوپنج سالة امام سجاد است. 28 / 4/ 1365
بعضی فکر م یکنند اگر امام سجاد م یخواست درمقابل دستگاه بن یامیه محور اصلی شیعه باقی ماند. البته روایاتی در بعضی از کتب از جمله بحارالانوار هست که حاکی از اظهار تذلّل حضرت سجاد پیش مسل مب نعقبه است و من هم این روای تها را تکذیب قطعی م یکنم برای اینکه: اولاً: این روایات به هیچ سند صحیحی متکی نیست.
ثانیا:ً روایات دیگری وجود دارد که آنها را از جهت مضمون تکذیب م یکند. در ملاقات امام سجاد با مسل مب نعقبه روایات متعددی هست که هی چکدام با همدیگر سازگار نیستند و چون برخی از آن روایات با منش و روش ائمه منطب قتر و سازگارتر است، ما آنها را م یپذیریم و ب هطور طبیعی قبول م یکنیم. وقتی ما آنها را قبول کردیم، آن روایات دیگر ب هکلی مردود خواهد شد و من شک ندارم که آن روایات نادرست است.
به هرحال آ نگونه رفتاری که در برخی از آن روایات هست از امام سجاد)ع( صادر نشده، لکن شک هم نیست که حضرت برخورد خصمان ه با مسل مب نعقبه نکردند، چرا که اگر آ نچنان برخوردی داشتند، حضرت را به قتل م یرساند و این برای جریان فکری امام حسین)ع( که باید ب هوسیلة امام سجاد)ع( تعقیب م یشد، خسارت جبرا نناپذیری بود. لذا است که امام سجاد م یمانند و هما نطو رکه در روایتِ امام صادق)ع( دیدیم، ک مکم مردم ملحق شدند و زیاد شدند. کار امام مقاومت کند بایستی او هم علَم مخالفت را بر م یداشت و یا اینکه مثلً به مختار یا عبدا للهب نحنظله ملحق م یشد و یا اینکه رهبری آنها را ب هدست م یگرفت و آش کارا مقاومتِ مسلحانه م یکرد. با در نظر گرفتن وضعیت زمان حضرت سجاد)ع( م یفهمیم که این تفکر با توجه به هدف ائمه)ع( یک تفکرِ نادرستی است.
اگر ائمه)ع( از جمله امام سجادعلیه السلم در آن شرایط م یخواستند به چنین حرکات آشکار و قهرآمیزی دست بزنند، یقیناً ریشة سجاد درحقیقت در چنین زمینة سخت و نامساعد و غیرقابل ادام های شروع م یشود. البته دستگاه عبدالملک که بیشترین دوران امامت س یوچند سالة امام سجاد را این حکومت گرفته بود کمال اشراف و نظارت را بر زندگی امام سجاد)ع( داشت، جاسو سهایی گماشته بودند که وضع زندگی امام سجاد حتی مسئلة داخلی و خصوصی آن حضرت را به او گزارش م یدادند.
اهداف امام
اینک زمینة کار امام سجاد روشن شد. حالا امام م یخواهد در این زمینه شیعه کند ه م یشد و هیچ زمین های برای رشد مکتب اه لبیت و دستگاه ولایت و امامت در دورانِ بعد باقی نم یماند، بلکه همه از بین م یرفت و نابود م یشد. لذا م یبینیم امام سجاد)ع( در قضیة مختار اعلام هماهنگی نم یکنند، گرچه در بعضی از روایات آمده است که ارتباطاتی پنهانی با مختار داشتند، ولی هیچ شکی نیست که آشکارا با او هیچ روابطی نداشت هاند و حتی در بعضی از روایات گفته م یشود که امام سجاد نسبت به مختار بدگویی م یکنند، و ای نهم خیلی طبیعی به نظر م یرسد که این یک عمل تقیّ هآمیزی باشد که رابط های بین آنها احساس نشود.
البته اگر مختار پیروز م یشد حکومت را ب هدست اه لبیت م یداد، اما در صورت شکست اگر بین امام سجاد و او رابطة مشخص و واضحی وجود م یداشت یقیناً نِقمتِ 3 آن، دامن امام سجاد)ع( و شیعیان مدینه را هم م یگرفت و رشتة تشیع قطع م یشد. لذا امام سجاد هی چگونه رابطة آشکاری را با او برقرار نم یکنند.
در روایت آمده است که وقتی مسل مب نعقبه در ماجرای حرّه به مدینه م یآمد، کسی شک نکرد اولین شخصیتی که مورد نقمت او قرار م یگیرد عل یب نالحسین)ع( است. لکن امام سجاد)ع( با تدبیر و روش حکیمانه طوری رفتار کردند که این بلا از سر ایشان دفع شد و آن حضرت باقی ماندند و طبعا و این وضعیت، کار خود را آغاز کند. اینجا به هدف و روشی که ائمه در پیش گرفت هاند مختصر اشار های م یکنم سپس به جزئیات زندگی آن حضرت با این روش م یپردازیم.
بدون شک هدف نهایی حضرت سجاد ایجاد حکومت اسالمی است و هما نگونه که در آن روایتِ امام صادق)ع( آمده است خدای متعال سال هفتاد را برای حکومت اسالمی در نظر گرفته بود و چون در سال شصت حضرت حسی نب نعلی به شهادت رسید، به سال صدوچه لوهفت، صدوچه لوهشت به تأخیر افتاد، این کاملاً حاکی از این است که هدف نهایی امام سجاد و سایر ائمه ایجاد یک حکومت اسلامی است.
* امام سجاد)ع( در قضیة مختار اعلام هماهنگی نمیکنند، گرچه در بعضی از روایات آمده که ارتباطاتی پنهانی با مختار داشتند، ولی هیچ شکی نیست که آشکارا با او هیچ روابطی نداشته اند و حتی در بعضی از روایات گفته میشود که امام سجاد نسبت به مختار بدگویی میکنند، و این هم خیلی طبیعی به نظر می رسد که این یک عمل تقیّه آمیزی باشد که رابطه ای بین آنها احساس نشود. البته اگر مختار پیروز می شد حکومت را به دست اهلبیت میداد.
1. بحارالانوار / ج 75 /ص « ،128 علامت کسانى که در دنیا زاهد و پارسایند و دل به آخرت بست هاند... »
2. تح فالعقول / ص « ،391 آیا آزادمردی هست که این پ سماندة دهان سگ، یعنی دنیا، را برای اهلش واگذارد، بهای جا نهای شما چیزی جز بهشت ]آخرت[ نیست، پس آن]جانتان[ را ب هجز با آن ]بهشت[ معامله نکنید. »
3. )نقم( عقوبت، عذاب، رنج و سختی__
بیانات امام سجاد؛ تجلّی گاه مبارزة سیاسی
در اینجا کلمات امام را که در کتاب تح فالعقول نقل شده است، مورد بررسی قرار میدهیم. در این مطالبی که از امام سجادعلیه السلام نقل میشود، ما چند نوع مطلب مشاهده میکنیم که به همین جهاتی که ذکر شده، اشاره میکنند. یک نوع آن بیاناتی است که خطاب به عامة مردم است و از خود بیان هم پیدا است که شنونده و خوانندة این بیان عدة خاصی از نزدیکان و خصیصین 5 و از کادرهای امام سجاد نیستند.
در این خطاب که به عامة مردم است، دائما به آیات استناد میشود. چرا که عامة مردمی که امام سجاد را به عنوانِ یک امام نگاه نمیکنند، برای حر فهایش دلیل میخواهند، استدلال میخواهند. به همین جهت امام یا به آیات استدلال میکنند یا با استعاره، از آیات کمک میگیرند. در این روایت شاید پنجاه مورد یا بیشتر، آیة قرآن یا به صورت مستقیم یا به صورت استعاره مشاهده میشود. ولی در بیان بعدی چون مخاطب مؤمنی ناند اینطور نیست، زیرا آنها امام سجاد را میشناسند، و امام سجاد برای آنها که سخن او را قبول دارند، به آیات قرآن استناد نمیکنند. لذا از اول تا آخر که نگاه کنید، آیه قرآن بسیار کم است.
روایت مفصلی است در تحف العقول که میفرماید: «مَوعِظته لِسائر اصحَابه و شیعته و تَذکیره ایّاهُم کُلّ یَومَ جمعه »6 . این موعظه مال این بوده که اصحاب حضرت و شیعیان حضرت و دوستان حضرت، آن را هر روز جمعه در آ نگاه در خلال این عقاید اصلی و این مطالب اساسی اسلام یعنی توحید، نبوت، قرآن و دین آن نکته اساسی مورد نظرشان را بیان میکنند: «وَ عَن إمامِکَ الذّی کُنتَ تتَوَ هّال »7 از آن امامی که تو ولایت آن را داری سؤال میکنند. مسئلة امامت را در اینجا مطرح میکنند، مسئلة امامت در زبان ائمه یعنی مسئلة حکومت، فرقی بین مسئلة ولایت و مسئلة امامت در زبان ائمه نیست. اگرچه ولیّ و امام ممکن است معناهای متفاوتی داشته باشند، اما این دو مسئله مسئلة ولایت و مسئلة امامت در زبان ائمه یکی است، مراد یکی است. امامی که اینجا ذکر میکنند یعنی آنکس یکه هم متکفّل 8 ارشاد و هدایت توست از نظر دینی، هم متکفّل ادارة امور زندگی توست ازنظر دنیا، یعنی جانشین پیغمبر. ..امام یعنی رهبر جامعه، یعنی آ نکس یکه ما هم دینمان را از او یاد میگیریم، هم ادارة دنیامان به دست او است. اطاعت او هم در امور دینی، هم در امور دنیا بر ما واجب است. ..لیکن شما ملاحظه کنید که در دنیای تشیع، در طول قرنهای متوالی چطور این مسئله به غلط جا افتاده بود. مردم خیال میکردند که یک نفری در جامعه حکومت میکند که ادارة امور زندگی دست اوست، قبض و بسط میکند، مجامع خودشان، یا ب هطور غیرجمع، به طور انفرادی بخوانند.
در اینجا دایرة مخاطبین، دایرة وسیعی است که این نکته از قراینی که در خود این روایت مفصل هست، استنباط میشود. در این روایتِ مفصل اولا خطاب به صورت «ایهّا المؤمنون؛ ایهّا الاخِوه » و امثال اینها نیست، «ایهّ ا جنگ میکند، صلح میکند، هر کار م یخواهد میکند، مالیات میبندد. به مردم امر و نهی میکند؛ یک نفر هم در جامعه هست که دین انسان را درست میکند! آن اوّلی حاکم است، این دومی در زمان قرنهای بعد از غیبت، عالمِ است و در زمان مثلاً ائمه، امام است. یعنی امام در النّاس » است که خطابِ عام است. درحالیکه بعضی از روایات دیگر، خطاب به صورت خطاب به مؤمنین است. بنابراین خطاب، عمومی است.
ثانیا در این روایت، چیزی که دستگاه را به صورت صریح مورد مؤاخذه و عتاب قرار بدهد، وجود ندارد. صرفا بیان عقاید، بیان آنچه که انسان باید بداند و یادآوری اعتقادات و معارف اسلامی است. و همانطو رکه عرض کردم همه به زبان موعظه هست که اینگونه شروع میشود: «أیهّا النّاسُ اتقّوا الله وَ اعلمَُوا أنکُّم إلیَهِ راجِعُون » سخن با لحن موعظه شروع میشود و میفرماید: تقوای خدا را پیشه کنید و بدانید که به سوی خدا بر میگردید و آنگاه به عقاید اسلامی میرسد و مردم را توجه میدهد به اینکه شما باید اسلام را به درستی بفهمید. این معنایش این است که اسلام را به درستی نمیدانید. درحقیقت، درضمن این بیان انگیزة شناخت درست اسلام را در مردم بیدار میکند.
مثلاً ببینید امام سجاد)ع( چقدر از شیوة جالبی استفاده کرده، در اینجا میفرماید که «ألا وَ إنّ أوّلَ ما یسَألانکَِ عَن رَبکَّ الذّی کُنتَ تعَبُدُه » در همین روال نصیحت پیش میروند، میگویند بترس از آنوقت یکه تو را در قبر بگذارند، و نکیر و منکر به سراغ تو بیایند و اولین چیزی که از تو سؤال کنند، از خدای تو است، که او را عبادت میکنی. یعنی انگیزة شناخت خدا و فهمیدن توحید را در ذهن مُستَمِع شان بیدار میکنند. «وَ عَن نبَیّکَ الذّی ارُسِلَ إل کَی » از پیامبری که به سویِ تو فرستاده شده، سؤال میکنند؛ انگیزه شناخت مسئله نبوت را در آن زنده میکنند. «وَ عَن دینکَِ الذّی کُنتَ تدَِینُ بهِ » از دینت سؤال میکنند. «وَ عَن کِتابکَِ الذّی کُنتَ تتَلوُه » از کتابت سؤال م یکنند.
دوران ائمه را، ما به مثابِ 9 عالمِ دینی در دوران غیبت تصور میکردیم که یک تصور غلطی است. کلمة امام یعنی پیشوا. امام صادق وقت یکه می آمدند در منی یا عرفات، فریاد میکشیدند: «أیهّا النّاسُ إنّ رسولَ الله کانَ الإمام » پیغمبر، امام بود. امام یعنی آ نکس یکه هم امور دینی مردم دست اوست و هم امور دنیایی مردم.
در جامعة اسلامیِ دوران عبدالمل کمروان، که امام سجاد آن وقت زندگی میکردند، این معنی غلط جا افتاده بود. امامت جامعه، یعنی اداره امور زندگی مردم و قبض و بسط نظام زندگی آنها که بخش مهم امامت است، و این از دست اهلش گرفته شده و به دست نااهل سپرده شده بود و آن نااهل خودش را امام میدانست، و مردم او را در طول مدت، امام شناخته بودند. یعنی مردم عبدالملک مروان و پیش از او مروان، و پیش از او یزید و بعد از عبدالملک هم کسانِ دیگر را امام شناخته بودند و آنان را به عنوان رهبر جامعه و حاکم بر نظام اجتماعی مردم قبول کرده بودند. و این در ذهن مردم جا افتاده بود.
وقتیکه امام سجاد)ع( میفرماید، از امامت، در قبر از تو سؤال میکنند، یعنی به تو میگویند که تو امام درستی انتخاب کرده بودی؟ و آ نکس یکه بر تو حکومت میکرد، آ نکسی که رهبری جامع هات به دست او بود، آیا او به راستی امام بود؟ به راستی آن همان کسی بود که خدا به امامت او راضی بود؟ با این مطلب مردم را نسبت به این مسئله حساس میکند، بیدار میکند. به این وسیله امامت را که آن روز دستگاه بنی امیه مایل نبود به کلی راجع به آن صحبتی بشود، امام در روال موعظه، در ضمن یک گفتار، خطاب به عامة مردم، در ذهن مردم، بیدار میکند و زنده میکند. این یکی از رو شهای خیلی آرام امام سجاد)ع( است، که بعد به رو شهای تندترش نیز میرسیم.__
فلسفه امامت از منظر امام سجاد )ع(
بنابراین مقصود امام از این نوع دومِ سخن گفتن چیست؟ مقصود کادرسازی است. امام م یخواهد از مؤمنین کادرهای لازم را برای هنگام لازم بسازد، لذا اینها را از جذب شدن به قط بهای قدرت و جذب شدن ب ه رفاه کاذب برحذر میدارد. و بارها در این نوع دوم از رژیم حاکم یاد م یکند، درحال یکه در بیان قبلی به این صراحت نبود ولی اینجا حضرت سجاد)ع( بارها از دستگاه حاکم با زشتی یاد م یکنند و آن را در کنار شیطان م یگذارند. مثلاً اینجا م یفرماید: «إنّ الامُورَ الواردَِه عَل کَیُم فی کُلِّ یوَمٍ وَ لیَلَه منِ مُظلمِاتِ الفتَِنِ وَ حَوادِثِ البدَِعِ وَ سُنَنِ الجَور وَ بوَائقِ الزّمان » آنچه که بر شما هر روز و هر شب وارد میشود از فتن ههای تاریک، از بدع تهای جدید بدع تهایی که دستگا ههای ظلم ب هوجود م یآورند از سن تهای ظالمانه و از سخت یهای دوران. «وَ هَیبَهِ السُّلطان »ا ز اظهار هیبت و قدرت سلطان، «وَ وَسوَسَ هالشّیطَان »
امام بلافاصله بعد از سلطان، وسوسة شیطان را م یآورد، یعنی با کمال صراحت حاکم وقت را در اینجا مورد توجه قرار م یدهد و او را در کنار شیطان م یگذارد! و در ادامة سخن جملة بسیار جالبی است که چون خیلی مهم است نقل م یکنم و این جمله حاکی از آن مطلبی است که قبلاً گفتم: «لتَُثَبطُِّ القُلوبَ عَن تنَبُّهِها » این حوادثی که در زندگی شب و روز انسان پیش م یآید در دوران خفقان د لها را از آن نیت و جهتی که دارند باز م یدارد و از انگیزه و نشاط مبارزه م یاندازد. «وَ تذُهِلهُا عَن مَوجُودِ الهُدَى » موجودیت هدایت را، یعنی آن هدایتی که الان در جامعه وجود دارد آن را از یاد اینها م یبرد؛ «وَ مَعرِفهَِ أهلِ الحَق »1 و آنها را از شناسایی اهل حق به فراموشی م یسپارد و نم یگذارد که اهل حق در یاد اینها بمانند.
حضرت سجاد)ع( در همان روالی که قبلاً گفتم دارد اینها را موعظه م یکند که: مبادا ای نگونه حوادث زندگی شما را از آن خطی که دارید به فراموشی بیافکند و آن را از یاد شما ببرد. امام بارها از سلطان و حاکم جور یاد م یکنند. و باز جای دیگری م یفرماید: «وَ إیاّکُم وَ صُحبَهَ العَاصینَ وَ مَعُونهَ الظّالمِین »2 مبادا که با گناهکاران همنشین شوید. مراد از گناهکاران چه کسان یاند؟ همان کسانی که جذب دستگاه ظلمِ عبدالملکی شد هاند.
مبادا نزدیک آنها بروید. مبادا به ستمگران کمک کنید. شما درست امام سجاد)ع( را در این چهره ترسیم کنید و ببینید از امام سجاد، چگونه شخصیتی در ذهنتان تصور م یکنید؟ آیا با زهم همان امام مظلوم ک محرفِ بیماری که هیچ به کار زندگی کار ندارد در ذهنتان م ینشیند؟! امام یک عده از مؤمنین و دوستداران و طر فداران و هواداران خودش را جمع کرده و دارد با این کیفیت آنها را از نزدیک شدن به دستگا ههای ستمگر زمان و از فراموش کردن مبارزه منع و نهی م یکند و نم یگذارد که آنها از طریق مبارزه منحرف بشوند. امام دارد آنها را شاداب و با طراوت و سرزنده نگه م یدارد برای روزی که وجودشان بتواند در راه ایجاد حکومت اسلامی مؤثر باشد.
از جمله چیزهایی که در این بخش از بیانات امام سجاد)ع( به نظرم خیلی جالب و مهم آمد یک قسمتی از تجرب ههای گذشتة اه لبیت)ع( یاد م یکند. در این بخش، امام سجاد به مردم م یگوید: شما یادتان است یا خبر دارید که در گذشته چقدر فشار از سوی حکام جائر بر شما وارد آمد؟ منظور فشارهایی است که بر پیروان اه لبیت در دوران معاویه، یزید و مروان پیدا شد . اشارة امام به واقعة حرّه، واقعة عاشورا، شهادت حُج رب نعَدیّ و رُشَی دهجری و د هها حادثة مهم و معروف دیگری است که پیروان اه لبیت در طول زمان گذشته، آنها را تجربه کرده بودند و در ذهنشان بود. امام م یخواهد از تجرب ههای گذشته و از یادآوری این
خاطرات تلخ، این مردم را در مبارز هشان ثاب تقد متر کند. به این عبارت توجه کنید: «فقَد لعَمرِی استَدبرَتمُ مِنَ الامُورِ الماضیَه فی الأیاّمِ الخالیَه مِنَ الفِتَنِ المُتَراکِمه وَ ا نِالهِماکِ فیها ما تسَتَدِلوّنَ بهِ عَلىَ تجَنُّبِ الغُواه »3 به جان خودم قسم، شما از جریا نهای گذشته در دورا نهای پیشین که پشت سر گذاشت هاید، از فتن ههای انباشته و متراکم، و غرق شدن در این فتن هها، حوادث و تجرب ههایی م یتوانید از آن آزمای شها استفاده کنید و به آنها استدلال بر اجتناب و دوری از گمراهان و اهل بدع تها و مفسدین در زمین بنمایید. یعنی شما تجربه در دستتان هست و م یدانید که اهل بَغی 4 و فساد یعنی همین حکام جور هنگام یکه مسلط شوند با شما چگونه عمل خواهند کرد؟ شما با استناد به آزمون گذشته هم اکنون م یدانید که باید از اینها جدا شوید و از اینها فاصله بگیرید و درمقابل اینان ص فآرایی کنید. امام در خلال این بیان، مسئلة امامت را ب هصورت صریح مطرح م یکند. یعنی همان مسئلة خلافت و ولایت بر مسلمین و حکومت بر مردم و ادارة نظام اسلامی. امام سجاد)ع( اینجا مسئلة امامت را به صراحت بیان م یکند، د رصورتیکه در آن دوران به آن صراحت نم یتوانست ای نگونه مطالب را__ برای عامة مردم مطرح کند. م یفرماید: «فقَدِّمُوا أمرَ الله وَ طاعَتَهُ وَ طاعَهَ مَن أوجَبَ الله طاعَتَه » فرمان خدا و اطاعت او را مقدم بدارید و همچنین اطاعت کسی را که خدا اطاعت او را واجب کرده است.
امام در اینجا فلسفه و مبنای امامت را ازنظر شیعه معین م یکند چه کسی باید بعد از خدا مورد اطاعت ما قرار گیرد؟ کسی که خدا اطاعت او را واجب کرده است. اگر مردم آن زمان م یخواستند روی این مسئله فکر کنند، خیلی آشکارا به این نتیجه م یرسیدند که اطاعت عبدالملک واجب نیست، چون ممکن نیست خدا اطاعت عبدالملک را واجب کرده باشد. عبدالملک با آ نهمه ظلم و جور و فساد و بغی، پیدا است که شایستة اطاعت نیست. امام اینجا مسئلة امامت را ذکر م یکند، سپس برای اینکه تنها شُبه های هم که در ذهن مستمعانشان وجود دارد از بین برود م یفرماید: «وَ لا تقَُدِّمُوا الامُورَ الوارِدَه عَل کَیُم مِن طاعَه الطَّواغیتِ وَ فتِنَه زَهرَه الدّنیا بیَنَ یدَی أمرِ الله وَ طاعَتِهِ وَ طاعَه اوُلیِ الأمرِ مِنکُم »5 آنچه که بر شما پیش میآید از طاغو تها یعنی عبدالمل کها آن را در قبال اطاعت خدا و مقدم بر اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا و اطاعت اول یالامر واقعی قرار ندهید. امام در این بخش از بیانات خود نیز مسئلة امامت را صریحاً مطرح م یکند. 1. الکافی/ ج 8/ ص 15 2. الکافی/ ج 8/ ص 16 3. تح فالعقول / ص 253 4. ) ب غی( ستم کردن 5 . تح فالعقول
حضرت سجّاد علیه السلام
امام سجاد ع در مدت سی و پنج سال پاسدار شیعه بود. مورخین معتقدند که تدبیر امام سجاد ع مدینه را و بسیاری از شیعیان را از دست کسانی چون یزید و عبدالملک مروان نجات داد.
در زمان معاویه و آن جنایاتش پرورش پیدا کرده. معاویه را با کشتارهای دسته جمعی شیعیان، با اشاعه سبّ امیرالمؤمنین در خطبهها و بعد از نمازها دیده است. بعداً حماسه کربلا و اسارت، که هر روزی از آن چند بار مرگ است، مجلس ابن زیاد و مجلس یزید را با اهلبیت پدرش پشت سر نهاد. قضیه حرّه که ننگی است بر دامن مسلمانان را مشاهده کرد. یزید سال دوم سلطنت، شخصی را با پنج هزار لشگر به مدینه فرستاد و دستور قتل عام داد و سه روز مدینه را برای لشگریان خود مباح اعلام نمود. او شاهد قضیه عبدالله بن زبیر است ـ که همه بنیهاشم و من جمله محمد بن حنفیه را در شعب ابی طالب جمع نمود که بسوزاند و چون دشمن رسید موفق نشد ـ شاهد مروان بن حکم بود که دشمن سرسخت اهلبیت بود. شاهد حکومت عبدالملک مروان با فرماندارش حجاج بن یوسف ثقفی است. زندانی زندان حجاج بن یوسف است که در میان بیابانی، پنجاه هزار زندانی در آن زندان بود و دمیری در حیاة الحیوان میگوید خوراک آنها دو قرصه نان بود که بیشتر آن خاکستر بود. شاهد کشتار بیشتر از صد هزار نفر بود به جرم دوستی با اهلبیت. پنجاه و هفت سال در این دنیا زندگی کرد ولی هر روز از آن برای آن بزرگوار قتلگاهی بود.
تحلیل نحوه مبارزه امام سجاد (ع)
«اختناق در آن دوران و نامناسب بودن وضع، اجازه نمیداد که
امام سجاد بخواهند با آن مردم بیپرده و صریح و روشن حرف بزنند؛ نه فقط دستگاهها
نمیگذاشتند، مردم هم نمیخواستند. اصلاً آن جامعه یک جامعه نالایق و تباهشده و
ضایعشدهای بود که باید بازسازی میشد.» آن چهرهى مظلوم بىصداى سربهزیرِ
منفعلى که از امام سجاد درست کردند به کلى برخلاف واقع است؛ چهرهى حقیقى امام
سجاد علیهالسّلام چهرهى یک مبارزِ قهرمانِ خستگىناپذیرِ آشتىناپذیرِ پیگیرى
است، که با تدبیر تمام، با دقت کامل راهها را مىشناسد و انتخاب مىکند و به سمت
هدفها این راهها را مىپیماید، خودش خسته نمىشود و دشمن را خسته مىکند؛ و
بالاخره دشمن وقتى هیچ کار دیگری نتوانست بکند، آن حضرت را مسموم کرد و این امام
بزرگوار بعد از یک عمر پربرکت و پرمبارزه به رضوان الهى پرواز کرد. این خلاصهى
زندگى امام سجاد است.
اصل اساسی بعثت انبیاء و امامت امامان علیهمالسلام، همانا هدایت مردم به عبودیت
الهی در تمامی عرصههای معرفتی، رفتاری و اخلاقی و پیشرفت جوامع انسانی در حوزههای
عمرانی و فرهنگی بر مدار عدالت، زایش بصیرت در مقابل تهاجم سخت و نرم جبهههای دینستیزی
و البته صبر و مجاهدت در برابر هجمههای آنان است؛ «لَقَد أرسَلنا رُسُلَنا
بِالبَیّناتِ». در بسیاری از مقاطع تاریخی با شرایط زمانی و مکانی متفاوت، تنها
راه مدیریت جوامع انسانی به سوی مقام عبودیت و رشد و کمال فردی و اجتماعی، تشکیل
حکومت و داشتن ساختار مناسب سازمانیافته است. این مهم با پیشرفتهتر و پیچیدهتر
شدن تعاملات مردمی و نوع عملکرد سازمانیافتهی سران جبههی دینستیزی، اهمیتی
دوچندان مییابد.
معصومین علیهمالسلام و اقتضائات زمانی و مکانی
روند مبارزات ائمهی معصومین علیهمالسلام پس از رحلت پیامبر اسلام ص، همواره تابع
شرایط و زمینههای موجود بوده است. در زمان پیامبر اسلام ص حکومتهای بسیاری در
اطراف جغرافیای اسلام و همچنین تشکیلات قبیلگی، قومی و فرهنگی در مکه و مدینه وجود
داشت که بدون ساختاری نظاممند و هدفمند، نه مبارزه برای تحقق اسلام در جامعه ممکن
بود و نه کنترل اجتماعی و رشد شاخصههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مقدور
مینمود. به همین خاطر پیامبر گرامی اسلام حکومت اسلامی را در مدینه برقرار کردند.
پس از رحلت پیامبر، امیرالمؤمنین ع در آغاز آن فرایند مجعول گزینش خلیفهی پس از
پیامبر، ابتدا موضعگیری کردند و پس از اثبات مخالفتشان با آن انحراف حکومتی، موضع
سکوت و صبر و انتظار و حمایت از اساس نظام اسلامی پیشه ساختند. البته امام علی پس
از بازگشت خلافت به ایشان، بهشدت با خط نفاق و انحراف و فتنه مبارزه کرد، ولی با
وقوع جریانات مختلف ولایتستیزی بهویژه در دوران حکومت امیرالمؤمنین و به بنبست
کشاندن آن توسط گروههای قاسطین، ناکثین، مارقین و ساکتین، آسیبهای جدی بر نظام
علوی وارد آمد.
پس از واقعهی کربلا، جریان ولایتستیز فرهنگی، سیاسی و نظامی شکل گرفت که همگی در
کنارگذاری خط ولایت اهداف مشترکی داشتند. به همین جهت امام سجاد ع در قالب دعا به
مخاطبانشان بصیرت میدادند و با اتخاذ سیاست صبر و انتظار به بازسازی جبههی ولایتمدار
میپرداختند.
امام مجتبی ع نیز در آغاز، همین راه را ادامه دادند، ولی با جوسازیهای سیاسی و
فریبخوردن خودیها از دشمنان و موضعگیری ساکتین و ایجاد ناامنیهای امنیتی توسط
سران فتنهی اموی، حضرت برای حفظ اساس اسلام و مکتب اهلبیت علیهمالسلام به یک
طراحی سیاسی نجاتبخش متوسل شدند و با واگذاری مشروط آن موافقت کردند. در ادامه
امام حسین ع با حاکمیت یزید وارد مبارزهی سختی شدند. وقوع جریان کربلا و نهضت
عاشورا و شهادت حضرت و یارانشان و به اسارتبردن خاندان رسول خدا ص، جبههی ولایتمدار
را در یک محدودهی بسیار خفقانآور سیاسی قرار داد.
بنابراین همواره موضعگیریهای ائمه علیهمالسلام بستگی به شرایط محیط، شیوهی
دشمنی دشمنان و توان مجاهدت دوستان دارد و شیوهی صبر و انتظار، بازسازی و تربیت
نیروهای مورد نیاز و حمایت از نهضتهای شیعیان و گسترش سازمانیافتهی فرهنگ ولایی
در قالبهای مناسب شرایط زمان، شیوهی معصومان پس از امام سجاد ع گشت.
پس از واقعهی کربلا، جریان ولایتستیز فرهنگی، سیاسی و نظامی شکل گرفت که همگی در
کنارگذاری خط ولایت اهداف مشترکی داشتند. جریان امویان سفیانی، امویان مروانی و آل
زبیر چنان سرزمینهای اسلامی را دچار انحطاط و انحراف کرده بودند که ایمان و تقوا
و معنویت، عدالت و ولایت بهکلی از جامعه رخت بربسته بود و تمامی حرکتهای اسلامخواهی،
ولایتمداری، عدالتگستری و استکبارستیزی سرکوب میشد. نمونهی آن، واقعهی حُرّه
و آن جنایات بیشمار است. به همین جهت امام سجاد ع در قالب دعا به مخاطبانشان
بصیرت میدادند و با اتخاذ سیاست صبر و انتظار به بازسازی جبههی ولایتمدار میپرداختند.
امام سجاد ع در غربت غریبانهشان، باید احیای اسلام راستین را طراحی میکردند.
ایشان به خاطر فضای عذابآور حاکم باید در قالبهایی بدون تحریک سردمداران جبههی
ولایتستیزی، مفاد اسلام ناب محمدی ص را در ابعاد مختلف بیان میکردند. کتب معتبر
تاریخی نگاشتهاند که آن حضرت در مدینه و کوفه بیش از بیست نفر صحابی نداشتند ولذا
غیر از عرضهی دین و مقابله با دشمنان و بازسازی جبههی ولایتمدار به عنوان یک
سیاست راهبردی، راهی نمانده بود. به همین جهت صحیفهی سجادیّه هم که در 53
دعای آن، مطالب بسیار عمیق معرفتی، رفتاری، اخلاقی، خانوادگی، سیاسی و نظامی موجود
است- دو نسخه بیشتر نبود و سالها در دست خاندان رسولالله ص پنهان بود. در پرتو
واسازی جملهی ولایتمدار توسط امام سجاد ع، نهضت علمی امام باقر و امام صادق
علیهماالسّلام شکل گرفت و قیامهای متعدد زید بن علی و یحیی بن زید در سرزمینهای
اسلامی به وقوع پیوست که سقوط نظام پلید اموی از آثار آن بود.
عصر اختناق و خشونت
بعد از شهادت امام حسین(ع) چنان جو رعب و وحشت بر حجاز و
عراق حاکم شد که امام سجاد(ع) با اشاره به این وضع ناگوار می فرمود: «ما بمکه و
المدینه عشرون رجلا یحبنا؛ در تمام مکه و مدینه حتی بیست نفر هم ما را دوست
ندارند.» فضل بن شاذان (یکی از محدثان برجسته شیعه در زمان امام جواد(ع)» می گوید:
«در آغاز امامت علی بن الحسین(ع) جز پنج نفر، پیرو (جان برکف) او نبودند که
عبارتند از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمدبن جبیربن مطعم، یحیی بن ام الطویل و
ابوخالد کابلی.»
حکومت سیاه عبدالملک
بیست و یک سال از امامت امام سجاد(ع) با خلافت عبدالملک مصادف بود. عبدالملک
مردی ستمگر بود. پیش از حکومت، اوقات خویش را در مسجد می گذراند به طوری که او را
«حمامه المسجد؛ کبوتر مسجد» می گفتند. پس از مرگ پدرش- مروان بن حکم- هنگامی که
خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بود، با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت:
اینک بین من و تو جدائی افتاد و دیگر با تو کاری ندارم.» او پس از شکست دادن
عبدالله بن زبیر وارد مدینه شد و ضمن سخنانش گفت: «من نه همچون خلیفه خوار شده
(عثمان)، نه همچون خلیفه آسانگیر (معاویه) و نه مانند خلیفه سست خرد «یزید» هستم،
من این مردم را جز با شمشیر درمان نمی کنم.» عبدالملک به قدری ظلم کرد که نور
ایمان در دلش خاموش شد. خودش به سعیدبن مسیب گفت: «چنان شده ام که اگر کار نیکی
انجام دهم، خوشحال نمی شوم و اگر کار بدی از من سر زند، ناراحت نمی گردم.» سعید
گفت: «مرگ دل در تو کامل شده است.»
حجاج، عامل خونریز عبدالملک
مسعودی می نویسد: عمال عبدالملک مانند: «حجاج بن یوسف ثقفی»، حاکم عراق
«مهلب»، حاکم خراسان و «هشام بن اسماعیل»، حاکم مدینه نیز همچون خود عبدالملک سفاک
و بی رحم بودند. حجاج در مدینه گردن گروهی از صحابه مانند «جابر بن عبدالله
انصاری»، «انس بن مالک» و «سهل ساعدی» را به قصد خوار کردن آنان داغ نهاد. دستاویز
او در این کار، آن بود که اینان کشندگان عثمان هستند. وقتی از مدینه بیرون رفت،
گفت: این شهر از همه شهرها پلیدتر است؛ اگر سفارش امیر نبود، این شهر را با خاک یکسان
می کردم. پس از آنکه حجاج مکه و مدینه را مطیع ساخت، عبدالملک او را به ولایت کوفه
و بصره فرستاد. وقتی وارد کوفه شد، سر و صورت خود را بسته بود و به طور ناشناس
وارد مسجد شد، صف مردم را شکافت، بر منبر نشست و مدتی خاموش ماند. سپس روی خود را
گشود و سخن آغاز کرد: «مردم کوفه! سرهایی را می بینم که چون میوه رسیده، موقع چیدن
آنها فرا رسیده و این کار به دست من انجام می گیرد.» ورود حجاج به بصره نیز همچون
ورودش به کوفه بود. همراه دو هزار نفر از شامیان و چهارهزار از نیروهای دیگر وارد
بصره شد و به مسجد رفت. به یارانش سفارش کرد: «وقتی صحبت می کنم، اگر عمامه از سر
برداشتم، همه را از دم تیغ بگذرانید.» او بر منبر رفت و گفت: «خلیفه وقتی مرا
منصوب کرد، دو شمشیر به من داد؛ یکی شمشیر رحمت و دیگری شمشیر عذاب، شمشیر رحمت در
بین راه از دستم افتاد.» سپس عمامه از سر برداشت. یارانش به مردم حمله کردند و به
قدری از آنان کشتند که خون تا درب مسجد و بازار جاری گردید.
رسالتها در عصر امام سجاد علیه السلام
مردم مسلمان عصر امام به علت تبلیغات و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی حکومتهای نامشروع
در برابر حقایق سیاسی و مذهبی در نهایت جهالت و بی دینی به سر می بردند. نوآوری و
عقاید گمراه کننده و باطل به عنوان احکام و عقاید مذهبی، مورد اعتقاد و عمل
مسلمانان قرار گرفته بود. در چنین شرایطی، بزرگترین و مهمترین مسئولیت امام سجاد ع
احیای مجدد اسلام ناب محمدی (ص)، تبیین جایگاه امامت و رهبری اهل بیت ع مبارزه با
جهالت سیاسی و مذهبی مردم و تربیت مجاهدان واقعی بود. امام ع می باید در برابر
حقایق سیاسی اسلام روشنگری می کردند بویژه که درباره امامت و رهبری و افشاگری علیه
حکومتهای غاصب و ظالم و ترویج فرهنگ جهاد و شهادت لازم بود که شیعیان و مسلمانان
را برای مبارزه و جهاد علیه ظلم، بدعت و گمراهی آماده می ساختند. آن حضرت موفق
شدند که در سخت ترین شرایط و با استفاده از بهترین شیوه های تبلیغاتی و مبارزاتی،
در اهداف خویش موفق و پیروز شوند.
نقش امام سجاد در تربیت موالی
"موالی" یعنی عده ای از ایرانیان که به عراق آمده و در آنجا با تشیع
آشنا شدند. از جمله موضوع شایع در قرن اول و دوم هجری تربیت موالی بود. این افراد
عمدتاً به علت داشتن استعداد مناسب و نیز آمادگی کسب علم و نیز با احساس ضعفی که
ایشان در برابر عرب ها داشتند و درصدد بودند که آن را جبران کنند، به خوبی در
زمینه حدیث کار کردند و در نتیجه توانستند در مدت زمانی کوتاه از فقها و محدثین
مراکز عمده اسلامی شوند. این افراد در خانواده های مختلف عرب، تربیت شده بودند که
طبعاً انگیزه های سیاسی و مذهبی جاری و مرسوم در آن قبایل و عشیره ها، به اینان
نیز سرایت کرده بود، بویژه کوفه، بیشتر گرایش شیعی داشت و "موالی" آن
نیز چنین بودند، از این رو اهل بیت ع نیز از این ویژگی برای تربیت موالی استفاده
کردند. در این میان، سیاست علی بن الحسین علیه السلام شایان توجه بسیار است. امام
می کوشید تا در مدینه، با تربیت طبقه "موالی"، راه را برای آینده باز کند.
و اسلام حقیقی و سلیم را به آنان (که زمینه کافی داشتند) انتقال دهد، پس با شخصیتی
که امام داشت به شایستگی می توانست در روحیه موالی اثر بگذارد و احساسات شیعی را
به آنان انتقال دهد.
فعالیتهای فرهنگی امام سجاد(ع:
امام سجاد(ع) درعصرعاشورا و پس از شهادت پدرش
حسین بن علی(ع) به مقام امامت نایل آمد. آن حضرت (ع) ازآن پس تا زمان شهادت ، در
مدت 34 سال حضوری ویژه داشت که با دورههای سه امام پیشاز خود متفاوت بود. برای
تجزیه و تحلیل مواضع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هریک ازامامان، شناخت وآگاهی از
شرایط و مقتضیات عصر آنان ضروری است؛ چه اینکه بدون اینشناخت، تجزیه و تحلیل مواضع
و خط مشی آن نمیتواند بایسته ومطابق واقع باشد. ناکامیکسانی که نمیتوانند میان
جنگ و صلح، قیام و سکوت وانتقاد وتقیه امامان (عرابطهای مستحکم ومنطقی جستجو
کنند، معلول بیتوجهی به واقعیتها و عینیتهایی استکه نقش تعیین کنندهای در خط
مشی سیاسی واجتماعی رهبران دارد. در صورتی که زمینههاشناخته شود، تعارضی در
برنامه امامان معصوم(ع) دیده نخواهد شد.
-1 دایرکردن حوزه درسی در موضوعهای فقه، تفسیر، حدیث،
فلسفه، کلام، عرفان و اخلاق.
-2 آن حضرت هر روز جمعه جلسه سخنرانی عمومی برگزار میفرمود و به پند و اندرز مردم
، ترغیب به زهد در دنیا و شوق به آخرت و انتقال معارف میپرداخت.
-3 آن حضرت، شاگردان بسیاری را تربیت کرد که برخی از آنان از بزرگان و سرآمدان
دانشمندان اسلامی شدند.
-4 مبارزه با فساد اخلاقی
-5 توجه به خدا ؛ پیروی از قرآن و سنت و نیز تقویت ایمان مردم و آشتی دادن امت با
امام و اهل بیت(ع
-6 مبارزه با قصاصین؛ قصه پردازان که ابزار دست حاکمان بودند و سیاستهای دیکته
شده آنها را با هنرمندی و هنرنمایی برمردم تحمیل و به آنان تلقین میکردند.
-7 گسترش اعتقاد به اصول اسلامی ؛ امام در قالب دعا، مضامین بلد توحیدی را تعلیم
میفرمودند.
-8 مباحث علمی؛ در صحنه فعالیتهای فرهنگی امام به آوردگاه ارباب مذاهب رفته و با
استدلالهای قوی، کید آنان را در هم میشکست.
-9 مقابله با مدعیان عقل گرایی؛امام در جبهههای مختلف اعتقادی ، یک تنه به مقابله
مدعیان نقل گرایی و با متمسکانبه ظاهر کتاب خدا رفته و خانههای عنکبوتی سست بنیان
تفکر آنان را فرو میریخت سه گرایش اسلامی در اواخر نیمه اول قرن اول هجری پابه
عرصه اندیشه گذاشت؛ عدلیه، معتزله و اشاعره و به مرور از دل مکتبها، گروهها و نحلههای
دیگری بیرون آمد.
-10 صحیفه سجادیه؛ مهمترین میراث فرهنگی امام سجاد(ع) صحیفه سجادیه میباشد که
همان قرآن صاعد و مجموعه ادعیهای است که همه معارف الهی و آنچه مورد نیاز سالک
الی الله است درآن گرد آمده و سرچشمه فیض، مشعل هدایت، مدرسه اخلاق و تهذیب به
شمار میآید که همواره دست نیاز انسان به سوی آن بلند است.
-11 رساله حقوق امام سجاد(ع) کتاب قانون اسلام است و درتمام شئون و همه مناسبات و
تعاملات انسان با خویشتن، با خدا، با دیگران و با محیط اطراف آن، قوانینی وضع و
حقوق متقابلی تعریف کرده است.
-12 افزون بر آن، دیوان شعری منسوب به امام سجاد(ع) به جا مانده و روایات بسیاری
نیز از شاگردان امام (ع) در موضوعهای مختلف درج گردیده است.
ماجرای شتر امام سجاد
حضرت زین العابدین ع شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او
به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود.
امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود. وقتی امام به شهادت رسید،
شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود
را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.
خبر به حضرت امام باقر ع رسید. امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:« آرام باش.
بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.» شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به
قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد. امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار
سوم فرمود:« او را رها کنید! او میداند که از دنیا خواهد رفت.» سه روز نگذشت که
شتر از دنیا رفت. منابع: بحارالانوار، ج 46، ص147 و 148، حدیث 2 و 3 و 4 و اصول
کافی ج 1، ص 467، حدیث 2 و 3 و4
قاتل امام سجاد
حضرت علی بن الحسین ع در زمان خلافت ولید بن عبدالملک به
شهادت رسید. بنا به گفته عمر بن عبدالعزیز، ولید که حاکم جبّار و ظالمی بود، زمین
را از جور و ستم لبریز کرده بود. در دورهی حکومت او، رفتار مروانیان و کارگزاران
آنها با دودمان پیامبر ص بنی هاشم و به خصوص امام سجاد ع بسیار ظالمانه و بیرحمانه
بود. والی مدینه - هشام بن اسماعیل - گر چه از زمان عبدالملک بن مروان مسئول اداره
شهر مدینه بود، ولی در دوران ولید رفتار ظالمانه ای با حضرت زین العابدین ع در پیش
گرفت و هنگامی که به دلیل بدرفتاری زیاد با مردم مدینه از منصب خود عزل شد، او را
در کنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او تقاص بگیرند. او خود معترف بود که از
کسی جز علی بن الحسین ع بیم ندارد، اما هنگامی که امام با جمعی از اصحاب خود از
کنار او عبور کردند، هیچ یک به او متعرض نشدند و از او شکایتی نکردند. این جا بود
که هشام فریاد زد:« الله اعلم حیث یجعل رسالته » (خدا میداند رسالت خود را در
کدام خاندان قرار دهد.)
و در روایت دیگری، امام برای او پیغام داد که اگر از نظر مادی در تنگنا هستی، ما
تأمینت میکنیم. مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام
به دست ولید مسموم شد، و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک، که برادر
خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمی توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام
شود. منابع: بحارالانوار،ج 46، ص 152، حدیث 12 و ص 153 و 154 محل دفن امام سجاد
حضرت زین العابدین ع پس از تشییع باشکوه مردم مدینه، در بقیع که قبور بسیاری از
اولیاء خداوند، همسران پیامبر، فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه گرانقدر پیامبر و
تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن قرار دارد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسن
مجتبی ع عموی بزرگوارش، مدفون گردید. در این قطعه از بقیع عباس، عموی پیامبر، نیز
دفن شده بود و بعداً حضرت امام صادق و حضرت امام باقر نیز مدفون گردیدند. این بخش
دارای قبه و بارگاه بوده ولی اکنون به دست وهابیون تخریب شده است.
پیشوای چهارم شیعیان ع بعد از حضور در حماسه افتخار آفرین و عزت بخش عاشورای
حسینی، از لحظه ای که در غروب عاشورا با شهادت پدر بزرگوار و سایر عزیزانش مواجه
گردید برای ادامه راه آنان، مسئولیت سنگینی را به دوش کشید . امامت امت، سرپرستی
اطفال و بانوان، رساندن پیام عاشورا به گوش جهانیان، تداوم مبارزه با طاغوت و
طاغوتیان و از همه مهمتر پاسداری از اهداف متعالی امام حسین ع که موجب عزت و
افتخار عالم اسلام گردید، از جمله مسئولیتهای آن امام همام به شمار می آید . امام
سجاد ع که در دوران امامت خویش در محدودیت شدیدی به سر می برد و حاکمان مستبد اموی
سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند و اهل ایمان از ترس مال و جان خود
مخفی می شدند، با اتخاذ صحیحترین تصمیمها و موضعگیریهای مناسب و بجا و با استفاده
از مؤثرترین شیوه ها توانست از فرهنگ عاشورا و دستآوردهای ارزشمند آن - که همان
عزت و افتخار ابدی برای اسلام و مسلمانان و بلکه برای جهان بشریت بود - به صورت
شایسته ای پاسداری کرده و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشد و یاد و نام و
خاطره سالار شهیدان حضرت حسین بن علی ع را جاودانه ساخته و بر بلندای تاریخ ابدی
نماید . در این فرصت با مهمترن فعالیتهای آن یادگار امامت در پاسداری از فرهنگ عزت
و افتخار حسینی ع آشنا می شویم: بدون تردید روشنگریهای امام سجاد ع و حضرت زینب
کبری ع و برخی دیگر از خاندان حضرت ابا عبدالله ع بعد از ماجرای غمبار کربلا در
تداوم آن نهضت عظیم اسلامی نقشی به سزا داشته است .
مهمترین دستآورد سخنان آن بزرگوار آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدانهای
خفته، افشای جنایات دشمنان اهل بیت نمایاندن چهره حقیقی زمامداران ستمگر اموی و
انتشار فضائل و مناقب اهلبیت علیهم السلام و معرفی آن گرامیان به عنوان جانشینان
بر حق پیامبر ص بود . امام سجاد ع در شهر کوفه با مردم ساده، سطحی نگر، تاثیرپذیر
و پیمان شکن آن شهر سخن گفته و بعد از شناساندن خویش و افشای جنایات امویان! هنوز
سخنان امام تمام نشده بود که مردم گریه کنان و ضجه زنان همدیگر را ملامت کرده و به
نگون بختی خود، - که خود برگزیده بودند - تاسف خورده و اشک ندامت و پشیمانی می
ریختند . (1) مهمترین تاثیر این خطابه را می توان در سال 65 هجری در قیام توابین
به وضوح به نظاره نشست .
همچنین پیشوای چهارم هنگامی که در شام به مجلس جشن پیروزی یزید برده شد، ضمن تحقیر
خطیب متملق دربار اموی، در کرسی خطابه قرار گرفته و با بهره گیری از زیباترین و
بلیغ ترین جملات، فجایع کربلا را بازگو کرده و ضمن افشای چهره زشت جنایتکاران،
تبلیغات سوء دشمنان اهلبیت ع را خنثی کرده و سیمای سراسر فضیلت و افتخار آل محمد ص
را برای مردم نا آگاه شام نمایان ساخت . این سخنان آتشین، منطقی و روشنگر، آنچنان
فضای جهل و غفلت و خفقان را درهم شست که یزید در مقام دفاع از خود و سلطنتش برآمد
. (3)
حضرت سجاد ع بنیانگذار فرهنگ سوگواری و گریه در میان مؤمنان، بعد از شهادت پدر ارجمند خویش در حدود 35 سال امامتش به این روش ادامه داد تا جایی که یکی از بکائین پنجگانه تاریخ نامیده شد . (7) وقتی علت این همه اشک و ناله را از او می پرسیدند در جواب می فرمود: «مرا ملامت نکنید . یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، پیامبر و پیامبرزاده بود، او دوازده پسر داشت، خداوند متعال یکی از آنان را مدتی از نظرش غایب کرد، در اندوه این فراق موقتی، موهای سر یعقوب سفید شده، کمرش خمیده گشت و نور چشمانش را از شدت گریه از دست داد، در حالیکه پسرش در این دنیا زنده بود . اما من با چشمان خودم پدر و برادر و 17 تن از خانواده ام را دیدم که مظلومانه کشته شده و بر زمین افتادند .
پس چگونه اندوه من تمام شده و گریه ام کم شود؟» (8) یکی از آثار نهضت جاویدان کربلا، دمیدن روح حماسه و شجاعت و ایثار در میان مسلمانان بود . آنان باالهام از جنبش شورآفرین و حماسه ساز امام حسین علیه السلام و با تاثیرپذیری از خطابه های بیدارگر امام سجاد و حضرت زینب علیهما السلام روحیه اسلامخواهی و طاغوت ستیزی خود را در قالب قیامهای مردمی متبلور ساخته و بر علیه حکمرانان خودسر اموی دست به شورشهایی زدند که در نهایت بعد از مدتی اساس حکومت آنان را متزلزل ساخته و از میان بردند . پی نوشت ها: 1) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 32 2) مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 305; بحار الانوار، ج 45، ص 137 و 174; معالی السبطین، ج 2، ص 178 . 3) همان . 7) امالی صدوق، ص 140 8) لهوف سید بن طاووس، ص 380
رسالت سجاد(ع) ستم ستیزی از طریق اطاعت پذیری از حق
امام سجاد(ع) رسالت خویش را همانند دیگر
معصومان(ع) ستم ستیزی و برقراری عدالت در جامعه می دانست. او با شیوه ها و
ابزارهای موجود می کوشید تا این مفهوم را از طریق اطاعت پذیری نسبت به حق بیان
کند. مردم مسلمان عصر امام(ع) به علت تبلیغات و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی حکومت
های نامشروع، در برابر حقایق سیاسی و مذهبی در نهایت جهالت و بی دینی به سر می
بردند. بدعت ها و عقاید گمراه کننده و باطل به عنوان احکام و عقاید مذهبی، مورد
اعتقاد و عمل مسلمانان قرار گرفته بود.
در چنین شرایطی، بزرگترین و مهمترین مسئولیت امام سجاد(ع)، احیای مجدد اسلام ناب
محمدی(ص)، تبیین جایگاه امامت و رهبری اهل بیت(ع)، مبارزه با جهالت سیاسی و مذهبی
مردم و تربیت مجاهدان واقعی بود.
امام سجاد(ع) می باید در برابر حقایق سیاسی اسلام روشنگری می کردند بویژه که
درباره امامت و رهبری و افشاگری علیه حکومتهای غاصب و ظالم و ترویج فرهنگ جهاد و
شهادت لازم بود که شیعیان و مسلمانان را برای مبارزه و جهاد علیه ظلم، بدعت و
گمراهی آماده می ساختند. آن حضرت موفق شدند که در سخت ترین شرایط و با استفاده از
ظریفترین شیوه های تبلیغاتی و مبارزاتی چون بهره گیری از نیایش و دعا با مضامین
روشنگر و ستم ستیز، در اهداف خویش موفق و پیروز شوند.
مبارزه با نمادهای ظلم و سامری های زمانه
یکی از کارهایی که آن حضرت(ع) در آن شرایط سخت انجام می داد، مبارزه با
نمادهای ظلم و ستم و سامری های گمراه کننده ای بود که به نفع دولت ظالم اموی
فعالیت می کردند و اذهان را تخدیر می نمودند. حسن بصری یکی از دانشمندان قرن اول
هجری است، که دستگاه حکومت بنی امیه از چهره مذهبی او برای توجیه خیانت خود فراوان
استفاده می نمود. در زمان حکومت امام علی(ع) حسن بصری جوانی نورس بود. پس از پایان
جنگ جمل و فتح بصره به دست سپاه امام، هنگامی که امام در میان هیاهوی مردم و موج
جمعیت وارد بصره می شد، در لابلای مردم، جوانی را دید که قلم و لوحی دردست دارد و
چیزهایی را که امام می گوید یادداشت می کند، حضرت با صدای بلند او را صدا زد که:
چه می کنی؟
حسن پاسخ داد: آثار شما را یادداشت می کنم، تا پس از شما برای مردم بازگو کنم.
امام در اینجا جمله ای فرمود که جالب و قابل توجه است، فرمود: اما ان لکل قوم
سامریا و هذا سامری هذه الامه لانه لایقول لامساس و لکنه یقول لاقتال؛ مردم آگاه
باشید که هر ملتی یک سامری دارد که با تزویر خود و با چهره مذهبی خویش، جامعه را
از مسیر واقعی خود منحرف می کند و این «حسن بصری» سامری این امت است، و تنها
تفاوتش با سامری زمان موسی(ع) این است که اگر او می گفت: «لامساس؛ کسی با من تماس
نگیرد.» ولی این می گوید: «لاقتال؛ مبارزه با حکومت جنایتکار بنی امیه غلط است.»
(سامری مردی بود که پیروان حضرت موسی را به گوساله پرستی دعوت کرد و سبب گمراهی
گروهی از آنها شد). نقل شده که پس از این کار مبتلا به وسواس شد و هر کسی را که می
دید وحشت می کرد و فرار می نمود و فریاد می زد (لامساس؛ با من تماس نگیرید.)
پیش بینی امام درست از آب درآمد و این دانشمند، چنان خدمتی به دستگاه بنی امیه
نمود که به گفته یکی از محققین اگر زبان حسن بصری و شمشیر حجاج نبود حکومت مروانی
در گهواره، زنده به گور می شد، مگر نمی بینید که حسن نشسته و در جلوی او عده ای بی
شمار، صف بسته اند و او با مهارت هایی که در سخن گفتن دارد،
ضمن سخنرانی می گوید: «پیامبر خدا فرمود: به زمامداران
ناسزا نگویند که آنان اگر نیکی کنند، برای آنها پاداش است و بر شما لازم است
سپاسگزاری کنید و اگر بد نمایند، کیفر کردارشان را می بینند، و بر شما لازم است
شکیبا باشید، که آنها بلائی هستند که خداوند به وسیله آنها از هرکس که بخواهد
انتقام می گیرد.» و همین دانشمند بود که فتوا داد «اطاعت از پادشاهان بنی امیه
واجب است هر چند ظلم کنند زیرا خداوند به وسیله آنان اصلاحاتی می کند که از جنایات
آنان بیشتر است.» به هر حال او از چهره های مذهبی معروف زمان امامت امام چهارم،
علی بن الحسین(ع) بود و امام برای رسوا ساختن او در مجلسی که سخنرانی می کرد با او
مناظره و گفتگوی جالبی دارد که نقل می شود:
چرا زین العابدین(ع) به مبارزه سیاسی نپرداخت؟
امام سجاد(ع) پس از شهادت پدر، در ایام اسارت و در شرایط
اختناق، امامت را به عهده گرفت و این شرایط سخت تا پایان امامت وی ادامه یافت.
وجود اختناق و کنترل شدید حکومت ها سبب شد مبارزات سیاسی یا مسلحانه نتیجه ای جز
هدر رفتن نیروها نداشته باشد. امام سجاد(ع) با شش حاکم جور معاصر بود که عبارتند
از:۱- یزید بن معاویه، ۲- عبدالله بن
زبیر، ۳- معاویه بن یزید، ۴- مروان بن
حکم، ۵- عبدالملک بن مروان و ۶- ولیدبن عبدالملک.
مسعودی نوشته است: حضرت سجاد(ع) امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و درزمانی
دشوار عهده دار گردید.» در چنین مقطع زمانی، آیا امام(ع) می توانست دست به مبارزات
سیاسی و فعالیت های گسترده فرهنگی و اجتماعی بزند؟ به نظر می رسد پاسخ منفی است به
دو دلیل: ۱- جو اختناق و کنترل شدیدی که حکومت ها پس از شهادت امام
حسین(ع) به وجود آورده بودند؛ این اختناق سبب شد مبارزات سیاسی یا مسلحانه نتیجه
ای جز هدر رفتن نیروها نداشته باشد. چنانکه مبارزات زمان آن حضرت تماما به شکست
انجامید.
برای درک این وضعیت اسفبار توجه به دو روایت زیر سودمند است: الف) «سهل بن شعیب»
یکی از بزرگان مصر می گوید: روزی به حضور علی بن الحسین(ع) رسیدم و گفتم: حال شما
چگونه است؟، فرمود: فکر نمی کردم شخصیت بزرگی از مصر مثل شما نداند که حال ما
چگونه است؟ اینک اگر وضع ما را نمی دانی، برایت توضیح می دهم: وضع ما در میان قوم
خود مانند وضع بنی اسرائیل در میان فرعونیان است که پسرانشان را می کشتند و
دخترانشان را زنده نگه می داشتند. امروز وضع ما چنان دشوار است که مردم با ناسزاگویی
به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرب می جویند.»
ب) زراره بن اوفی می گوید : دخلت علی علی ابن الحسین(ع) فقال: یا زراره
الناس فی زماننا..... و اما الشاه بین اءسد وذئب و ثعلب و کلب و خنزیر» حضرت در
این روایت حاکمان را به شیران درنده و مسلمانان را به گوسفندان اسیر در چنگ
درندگان تشبیه کرده است.
۲- شرایط ناسالم فرهنگی آن روزگار؛ براثر فعالیتهای ناسالم
حکومت های وقت و انگیزه های مختلفی که در آن زمان وجود داشت مردم به طرف بی بند و
باری سوق داده شدند و با چنین مردمی هرگزنمی شد کارهای بنیادی انجام داد مگر این
که تحولی معنوی در آنان به وجود آید. در این موقعیت تمام تلاش حضرت سجاد(ع) این
بود که شعله معنویت را روشن نگه دارد و این جز از راه دعاها و نیایش ها و تذکارهای
مقطعی حضرت به خوبی از عهده آن برآمد، ممکن نبود. در مورد رواج فرهنگ غلط بی
بندوباری و فحشا در آن عصر، یکی از محققان می نویسد: «در مدینه مجالس غنا و رقص
برپا می شد و چه بسا زنان ومردان با یکدیگر بودند و هیچ پرده ای نیز در میان
نبود.(الشعر والغنافی المدینه و مکه ، ص ۲۵۰) ... عایشه دختر
طلحه مجالس مختلط از مردان و زنان برپا می کرد و در آن مجالس با فخر و مباهات آواز
می خواند. (الاغانی، ج ۱۰، ص۵۷) ... مدینه پر از زنان آوازه خوان شده بود و آنها
نقش فعالی در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازه خوانی و اشاعه بی
بندوباری و فساد داشتند ....»
در تاریخ الادب العربی، ج ۲ ، ص ۳۴۷ چنین آمده
است: «گویی این دو شهر بزرگ حجاز(مکه و مدینه) را برای خنیاگران ساخته بودند تا
آنجا که نه تنها مردمان عادی، بلکه فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان می
شتافتند.» در این موقعیت، امام سجاد(ع) برای تبیین معارف اسلام و برپا داشتن شجره
اسلام و زنده نگه داشتن مشعل معنویت، از سلاح دعا استفاده کرد و بذر معنویت پاشید
تا در موقعیت مناسب ثمر دهد.
نقش انقلابی امام سجاد(ع) در احیای اقلیت شیعه
در واپسین روز واقعه کربلا، شیعیان در بدترین شرایط، از لحاظ کمی و کیفی و نیز موقعیت سیاسی و اعتقادی، قرار گرفتند، کوفه که مرکز گرایشهای شیعی بود، تبدیل به مرکزی جهت سرکوبی شیعه شد، شیعیان واقعی امام حسین(ع) که در مدینه و مکه بوده و یا موفق شده بودند که از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسیدند. گرچه بسیاری هنوز در کوفه بودند، اما تحت شرایط سختی که ابن زیاد در کوفه به وجود آورده بود، جرأت ابراز وجود نداشتند، کربلا از نظر روحی شکست بزرگی برای شیعه بود و به ظاهر این گونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمیتوانند سر برآورند.
* نقش انقلابی امام سجاد(ع) در احیای اقلیت شیعه
تعدادی از اهلبیت و در رأس آنها امام حسین(ع) به شهادت رسیدند و تنها یک نفر از فرزندان ذکور امام حسین(ع)، از نسل فاطمه(س)، باقی مانده بود که البته در آن شرایط شهرتی نداشت، به خصوص که فرزند بزرگ امام حسین(ع)، یعنی علی اکبر، نیز به شهادت رسیده بود. زندگی امام سجاد(ع) در مدینه و دور بودن از عراق فرصت هدایت جریانهای شیعی کوفه را از امام گرفته بود، در چنین شرایطی که تصور نابودی اساس تشیع وجود داشت، امام سجاد(ع) میبایست کار را از صفر شروع کند، مردم را به سمت اهلبیت بکشاند، امام در این راه موفقیت زیادی کسب کرد. زیرا امام سجاد(ع) توانست شیعه را حیاتی نو بخشد و زمینه را برای فعالیتهای آینده امام باقر و صادق(ع) فراهم کند. تاریخ گواه است که امام سجاد(ع) در طول 34 سال فعالیت امامتی خود، شیعه را از یکی از سختترین دورانهای حیات خویش عبور داد، دورانی که جز سرکوبی شیعه به وسیله زبیریان و امویان نشان روشنی ندارد.
آری دورهای که امام سجاد(ع) در آن زندگی میکرد، دورانی بود که همه ارزشهای دینی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته و مردم یکی از مهمترین شهرهای مذهبی (مدینه)، میبایست به عنوان برده یزید با او بیعت کنند، احکام اسلامی بازیچه دست افرادی چون ابن زیاد، حجاج و عبدالملک بن مروان بود. حجاج، عبدالملک را مهمتر و برتر از رسول الله(ص) میشمرد! و برخلاف نصوص دینی از مسلمانان جزیه میگرفت و با اندک تهمت و افترایی مردم را به دست جلادان میسپرد. در سایه چنین حکومتی آشکار است که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزشهای جاهلی چگونه احیا خواهد شده است، امام سجاد(ع) در این شرایط، انسانی اهل عبادت بود که مهمترین تأثیر اجتماعیش در ایجاد پیوند مردم با خدا به وسیله دعا بود. شخصیتی که همه مردم تحت تاثیر روحیات و شیفته مرام و روش او بودند، بسیاری از طالبان علم راوی احادیث او بودند و از سرچشمه پرفیض او که برگرفته از علوم پیامبر(ص) و علی(ع) بود، بهره میجستند.
اندیشه، سیاست و استراتژی امویان در یک نگاه:
1 - اسلام زدایی و تحریف معارف دینی
2- بدعت گذاری
3- حذف اهل بیت(ع)
4 -سب و دشنام و ترویج لعن بر امیر المؤمنین(ع)
5-کینه و عداوت آنان با آل علی(ع)
6-عوام فریبی و انتساب خویش به رسول خدا(ص)
7-کشتار دسته جمعی مسلمانان و سرکوب آنان .
8- دستگیری، حبس، کشتن چهره های درخشان و انقلابی و آگاه و هواداران اهل بیت(ع)
9 - محروم کردن شیعیان از مناصب سیاسی و حقوق اجتماعی و اقتصادی
10- ترویج فرهنگ جبر و سکوت و تسلیم
11- انحصارطلبی سیاسی
12-غارت بیت المال و صرف آن در راه منافع و امیال شخصی
13-اشاعه فساد و فحشا و ترویج شراب و شهوت و قمار
14-احیای سنت های جاهلی و رجعت به اشرافیت قبیلگی جاهلیت
15 - احیای عصبیت های قومی و مفاخرات قبیلگی
16- تاسیس سلطنت عربی به جای خلافت اسلامی
17- پی ریزی خلافت موروثی و جانشینی یزید
18- بیعت گرفتن اجباری از مردم و سران قبایل برای یزید
19- بکار گماردن عناصر نالایق و فاسد تنها به دلیل اموی بودن
20- حیله گری و تزویر و تبلیغات دروغین
21- جعل حدیث و فضیلت تراشی برای برخی از صحابه.
22- تجمل گراییآنچه گذشت بازتاب مهمی در جامعه اسلامی داشت و از سوی اندکی از خواص در حجاز و مدینه مورد اعتراض واقع شد.