تحريف سيره و سنت پيامبر توسط معاويه/ پيدايش وهابيت؛ راههاي مقابله
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
جفای اعراب در حق امام علی(علیه السلام)
جامعه معاصر امام علي عليهالسلام
امام عليه السلام در جملاتي گران بها جامعه معاصر خويش را اين گونه معرفي مي کند: «پس مردم ما ـ قريش ـ خواستند پيامبرمان را بکشند و ريشه ما را بکنند و درباره ما انديشه ها کردند و کارها راندند. از زندگي گوارامان باز داشتند و در بيم و نگراني گذاشتند و ناچارمان کردند تا به کوهي گذار برشويم و آتش جنگ را براي ما برافروختند(1)
«بار خدايا! از تو بر قريش ياري مي خواهم که پيوند خويشاونديم را بريدند، و کار را بر من واژگون گردانيدند و براي ستيز با من فراهم گرديدند، در حقي که از آن من بود ـ نه آنان ـ و بدان سزاوارتر بودم، از ديگران و گفتند حق را تواني به دست آورد، و توانند تو را از آن منع کرد. پس کنون شکيبا باش، افسرده يا بمير به حسرت مرده، و نگريستم و ديدم نه مرا ياري است، نه مدافعي و مددکاري جز کسانم، که دريغ آمدم به کام مرگشان برانم. سپس خار غم در ديده خليده، چشم پوشيدم و ـ گلو از استخوان غصه تاسيده ـ آب دهان را جرعه جرعه نوشيدم، و شکيبايي ورزيدم، در خوردن خشمي که از حنظل تلخ تر بود و دل را از تيغ برنده دردآورتر».(2)
«بدان! که خودسرانه خلافت را عهدهدار شدند، و ما را که نسب برتر است و پيوند با رسول خدا صلي الله عليه و آله استوارتر، به حساب نياوردند، خودخواهي بود. گروهي بخيلانه به کرسي خلافت چسبيدند، و گروهي سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند، و داور قيامت و بازگشتگاه روز جزاست ـ اين سخن بگذار ـ ».(3)
«اي علي! پس از من مردم به مال هاي خويش فريفته شوند و به دين خويش بر خدا منت نهند. رحمت پروردگار را آرزو کنند و از سطوت او ايمن زيند. حرام خدا را حلال شمارند، با شبهت هاي دروغ و هوس هايي که در سر دارند، مي را نبيذ گويند و حلال پندارند. حرام را هديت خوانند و ربا را معاملت دانند. گفتم: اي رسول خدا آن زمان مردم را در چه پايه نشانم؟ از دين برگشتگان يا فريفتگان؟ فرمود: فريفتگان.»(4)
بدان! که خودسرانه خلافت را عهدهدار شدند، و ما را که نسب برتر است و پيوند با رسول خدا صلي الله عليه و آله استوارتر، به حساب نياوردند، خودخواهي بود. گروهي بخيلانه به کرسي خلافت چسبيدند، و گروهي سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند، و داور قيامت و بازگشتگاه روز جزاست
«ابوذر، همانا تو براي خدا به خشم آمدي، پس اميد به کسي بند که به خاطر او خشم گرفتي. اين مردم بر دنياي خود از تو ترسيدند، و تو بر دين خويش از آنان ترسيدي؛ پس آن را که به خاطرش از تو ترسيدند، بديشان واگذار و با آنچه از آنان ترسيدي رو به گريز درآر. بدانچه آنان را از آن بازداشتي، چه بسيار نيازدارندو چه بينيازي تو بدانچه از تو باز مي دارند. به زودي مي داني فردا سود برنده کيست و آن که بيشتر بر او حسد برند، چه کسي است. اگر آسمان ها و زمين بر بنده اي ببندد، و او از خدا بترسد، براي وي ميان آن و برون شوي اند. جز حق مونس تو مباشد، و جز باطل تو را نترساند. اگر دنياي آنان را مي پذيرفتي تو را دوست مي داشتند، و اگر از آن به وام مي گرفتي، امينت مي انگاشتند».(5) «و بدانيد! که شما بعد از هجرت ـ و ادب آموختن از شريعت ـ به ـ خوي ـ باديه نشيني بازگشتيد و پس از پيوند دوستي دسته دسته شديد. با اسلام جز به نام آن بستگي نداريد و از ايمان جز نشان آن را نمي شناسيد. مي گوييد به آتش ـ مي سوزيم ـ و ننگ را نمي توزيم. گويا مي خواهيد اسلام را واژگون کنيد با پرده حرمتش را دريدن، و رشته برادري ديني را بريدن. پيماني که خدايش براي شما در زمين خود پناهگاه و جاي امن فرمود، و موجب ايمني آفريده هايش نمود و اگر شما به چيزي جز اسلام پناه برديد، کافران با شما پيکار خواهند کرد، آنگاه نه جبرئيل ماند و نه ميکائيل، و نه مهاجران و نه انصار که شما را ياري کنند. جز تيغ بر يکديگر زدن نبود تا خدا ميان شما داوري کند».(6)
امام علي
«اي مردمي که اگر امر کنم، فرمان نمي بريد و اگر بخوانمتان؛ پاسخ نمي دهيد، اگر فرصت يابيد ـ در گفتار بيهوده ـ فرو مي مانيد و اگر با شما بستيزند، سست و ناتوانيد. اگر مردم بر امامي فراهم آيند، سرزنش مي کنيد، و اگر ناچار به کاري دشوار درشويد، پاي پس مي نهيد. بي حميّت مردم انتظار چه مي بريد! چرا براي ياري برنمي خيزيد و براي گرفتن حقتان نمي ستيزيد، مرگتان رساد، يا خواري بر شما باد. راستي شما چه مردمي هستيد؟ ديني نيست که فراهمتان آورد؟ غيرتي نداريد که بر کارتان وادارد؟ راه دانستن کتاب خدا را به شما نمودم و در حجت را به روي شما گشودم، آنچه را نمي شناختيد به شما شناساندم و دانشي را که به کامتان فرو نمي رفت، جرعه جرعه به شما نوشاندم. اگر بودي که کور مي ديد و خفته بيدار ميگرديد. چه نادان مردمي که رهبر آنان معاويه باشد و آموزگارشان پسر نابغه».(7)
«اي مردمي که به تن فراهميد و در خواهش ها مخالف هميد، سخنانتان تيز، چنانکه سنگ خاره را گدازد، و کردارتان کند، چنانکه دشمن را درباره شما به طمع اندازد. در بزم، جوينده مرد ستيزيد و در رزم، پوينده راه گريز. آن که از شما ياري خواهد خوار است، و دل تيمار خوارتان از آسايش به کنار. بهانه هاي نابخردانه مي آوريد و چون وامداري که پيدر پي مهلت خواهد، امروز و فردا مي کنيد. آن که تن به خواري داده، دفع ستم را چگونه شايد؟ که حق جز با کوشش به دست نيايد.»(8)
بدانيد! که شما بعد از هجرت ـ و ادب آموختن از شريعت ـ به ـ خوي ـ باديه نشيني بازگشتيد و پس از پيوند دوستي دسته دسته شديد. با اسلام جز به نام آن بستگي نداريد و از ايمان جز نشان آن را نمي شناسيد. مي گوييد به آتش ـ مي سوزيم ـ و ننگ را نمي توزيم. گويا مي خواهيد اسلام را واژگون کنيد با پرده حرمتش را دريدن، و رشته برادري ديني را بريدن. پيماني که خدايش براي شما در زمين خود پناهگاه و جاي امن فرمود
«و شما در روزگاري هستيد که خوبي در آن پشت کرده و همچنان مي رود، و بدي روي آورده و پيش مي دود و طمع شيطان در تباه کردن مردمان بيشتر مي شود. اين روزگاري است که ساز و ساخت شيطان قوي تر گرديده، و فريب و بدسگالي او فراگيرتر گشته، و شکار وي در دسترس قرار گرفته. گوشه چشم به هر سو که خواهي به مردم بيفکن! آيا جز مستمندي بيني با فقر دست به گريبان، يا دولتمندي با نعمت خدا در کفران، يا آنکه دست بخشش ندارد، و ندادن حق خدا را افزوني مال به حساب آرد، يا سرکشي که از سخن حق روگردان است گويي گوش او از شنيدن موعظت ها گران است... فساد آشکار گشته، نه کار زشت را دگرگون کننده اي مانده است و نه نافرماني و معصيت را بازدارنده اي... با خدا و بهشت او فسون نتوان کرد، و خشنودي او را جز به طاعت به دست نتوان آورد. لعنت خدا بر آنان که به معروف فرمان دهند و خود آن را واگذارند، و از منکر بازدارند و خود آن را به جا آورند».(9)
از آنچه از سخنان امام عليه السلام که در توصيف روزگار معاصر خويش بيان شده بود، به دست مي آيد؛ ويژگي هاي جامعه آن روز را چنين مي توان برشمرد: بدعت در دين، فراموشي سنت، بيگانگي با اسلام، فراموش کردن احکام صحيح اسلام، دفاع نکردن از حق، پيروي نکردن از دستورات رهبر الهي، گوشه نشيني م?منان، حکمفرمايي به ظاهر م?منان، آشکاري فساد، کساني که امر به معروف مي کنند خود به آن عمل نمي کنند، کساني که نهي از منکر مي کنند خود مرتکب منکر مي شوند، گويندگان بي کردار، گناهکاران، تلاش جهت پنهان نمودن گناه خود ندارند، گوش نکردن به مواعظ نيک، بي رغبتي به انجام عمل نيک، فراگير شدن «بدي» کردن، پايمال کردن حق، تلاش نکردن در جهت گرفتن «حق» خود از ستمکاران، انجام امور باطل، گام برنداشتن جهت نابودي باطل، پاي پس کشيدن از انجام کارهاي سخت، سستي و بي ارادگي در دفاع، بي توجهي به جهاد با دشمن، کند کرداري، تندخويي و تند زباني، شيوع کينه، تفرقه و پراکندگي، بريدن رشته برادري ديني، ياري نرساندن به يکديگر، نداشتن وحدت در اهداف، ندادن حقوق خدا از سوي ثروتمندان، بي توجهي ثروتمندان به فقرا، کفران نعمت از سوي ثروتمندان، ازدياد فقر و مستمندي، ناداني و جهل، بازگشت به ارزش هاي جاهلي.
پي نوشت ها :1. نهج البلاغه، کلام 9. 2. همان، خطبه 217. 3. همان، خطبه 162. 4. همان، خطبه 156. 5. همان، خطبه 130. 6 . همان، خطبه 192. 7. همان، خطبه 180. 8. همان، خطبه 29. 9. همان، کلام 32.
تحريف سيره و سنت پيامبر(ص) توسط معاويه
از ميان دشمنان اسلام تنها طايفه اى كه لحظه اى دست از عداوت و دشمنى با پيامبر و مسلمانان برنداشت, طايفه بنى اميه بود. سركرده اين طايفه ابوسفيان بود; او كسى بود كه تا پيش از فتح مكه, يكى از دشمنان سرسخت اسلام و مسلمانان به حساب مى آمد. او كسى بود كه جنگ بدر, احد و احزاب را به قصد نابودى اسلام راه اندازى كرد و تا فتح مكه لحظه اى عقب ننشست و فرزندش معاويه ـ كه در فساد, طغيان و بى دينى, كمتر از پدر خود نبود ـ از همان اول بناى مخالفت با پيامبر و اهل بيت او را گذاشت. پس از شهادت اميرمومنان(ع) بدترين فشارها را عليه شيعيان و پيروان آن حضرت روا داشت.
و مى توان گفت كسى كه بيشترين لطمه را به پيكره اسلام و مسلمانان وارد كرد, معاويه بود; چرا كه او طى پنجاه سالى كه برمسلمانان مسلط شده بود, نه تنها بسيارى از حرمت ها را شكست بلكه در تحريف سيره و سنت پيامبراكرم(ص) تلاش زيادى كرد. اميرمومنان كه بهتر از هركس ديگرى سابقه ديرينه اين طايفه و على الخصوص معاويه را مى دانست, طى نامه اى به مردم عراق به اين مسئله اشاره كرده و چنين خاطر نشان مى سازد: ((بدانيد كه شما مردم عراق با كسانى رو به رو شده ايد كه طلقإ (آزاد شدگان) و فرزندان طلقإ هستند, و با گروهى مى جنگيد كه به زور و به اكراه اسلام آورده اند. آنان از دشمنان خدا و سنت پيامبر و قرآن مجيد و پيروان احزاب و بدعت ها مى باشند. ))(1) و در خطبه ديگرى به هنگام تشويق ياران خود به هنگام رفتن به جنگ عليه معاويه فرمود: ((پيش به سوى دشمنان خدا و سنت و قرآن مجيد; به سوى باقى ماندگان احزاب و قاتلان مهاجران و انصار.))(2)
روش هاى معاويه در تحريف سيره نبوى
برخوردهاى زشت و زننده معاويه بن ابى سفيان با راويان حديث نبوى, نشان دهنده عمق كينه توزى و حقد و حسد او نسبت به پيامبر و يارانش مى باشد. او گاهى با شنيدن حديثى از پيامبر, با نشان دادن حركات زشتى از خود, راوى و روايت را به باد مسخره و استهزإ مى گرفت كه نمونه هاى زير بهترين گواه ما است:
تمسخر سعد علامه امينى از طبرى از ابن إبى نجيح نقل كرده: وقتى كه معاويه جهت اداى مراسم حج به مكه آمده بود, پس از طواف به سوى دارالندوه رفت در حالى كه سعد بن ابى وقاص او را همراهى مى كرد.معاويه او را بر تخت در كنار خود نشانيده و شروع به دشنام دادن به على(ع) كرد. سعد گفت: مرا در كنار خود نشانيده و على(ع) را دشنام مى دهى؟! به خدا سوگند اگر يكى از صفات على(ع) در من بود, برايم بهتر بود از آنچه كه آفتاب بر آن بتابد... (3) علامه امينى در ادامه اين ماجرا, از ابن عايشه و ديگران نقل كرده: وقتى سعد چنين گفت, بلافاصله از جاى خود برخاسته تا برود, معاويه بادى از خود خارج كرده و گفت: بنشين تا جواب خود را دريافت كنى, تاكنون در نزد من اين گونه پست و فرومايه جلوه نكرده بودى. اگر چنين است كه تو مى گويى, پس چرا با او بيعت نكردى در حالى كه اگر من چنين چيزى از پيامبر شنيده بودم تا زنده بودم خدمتگزارش مى بودم...(4)
تمسخر ابوقتاده و آن روزى كه معاويه وارد مدينه شد, ابوقتاده با او رو به رو گشت. معاويه گفت: اى ابوقتاده! به جز شما گروه انصار, همه مردم با من ديدار كردند. چه چيز مانع شد كه به ديدنم نياييد؟ ابوقتاده گفت: چهارپايانمان همراه ما نبود. معاويه گفت: پس شتران شما چه شدند؟ ابوقتاده گفت: آن ها را در آن روزى كه در پى تو و پدرت در جنگ بدر بوديم, پى كرديم. سپس گفت: پيامبر به ما فرمود كه ما پس از او سختى ها و مشكلاتى خواهيم ديد. معاويه گفت: در اين صورت به شما چه دستورى داده است؟ ابوقتاده گفت: ما را به صبر و شكيبايى دستور داده است. معاويه گفت: پس صبر كنيد تا وى را ملاقات كنيد.(5)
اهانت و اخراج روزى ابوبكره در مجلس معاويه حاضر شد. معاويه گفت: اى ابابكره! براى ما حديث بگو. إبوبكره گفت: از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: سى سال, خلافت است و سپس, پادشاهى خواهد شد. عبدالرحمن بن ابى بكره گويد: من نيز در آن موقع همراه پدرم بودم, پس معاويه با شنيدن اين حديث, دستور داد تا با پس گردنى ما را از آن جا بيرون كردند.(6)
تهديد ناقلان حديث از جمله كارهايى كه معاويه در رابطه با منع و جلوگيرى از احاديث رسول الله انجام داد, اين بود كه برخى از ياران رسول خدا(ص) را در صورت نقل روايت, به كشتن تهديد كرده بود. نصربن مزاحم مى نويسد: معاويه كسى را به سراغ عبدالله بن عمر فرستاده, به او گفت: اگر بشنوم كه حديثى را نقل كرده باشى, گردن تو را خواهم زد.(7)
برخورد با سيره و سنت پيامبر(ص)
حقد و كينه ديرينه معاويه او را وامى داشت كه به سخنان درربار پيامبر نيز نگاه ديگرى كند, بدين جهت از همان اول بنا را بر اين گذاشت كه سخنان و سنت پيامبر(ص) را جعل و تحريف و تغيير و همچنين با تجاهل و تغافل و انكار بلكه اظهار رإى در برابر سنت پيامبر و ده ها برنامه ديگر براى محو سنت, و تلاش مستمر و پى گير براى از بين بردن سيره و سنت پيامبر(ص) داشته باشد, به عنوان نمونه:
1. توبيخ راويان و به فراموشى سپردن روايات
معاويه از كسانى بود كه بر خلاف سنت رسول الله(ص), بازار رباخوارى را در شام رواج داده بود و اگر فردى در اين باره سخن مى گفت, در برابرش سخت موضع مى گرفت. و در برخى موارد از راوى مى خواست تا از ذكر حديث نبوى خوددارى كند. آورده اند كه: عباده بن الصامت در شام ديد كه كه شاميان در داد و ستد خود ظرف نقره اى را با دو برابر با ظرف نقره اى ديگر مى فروشند. به نزد آن ها رفته, اظهار داشت: اى مردم! هركه مرا مى شناسد كه مى شناسد و هركه مرا نمى شناسد, من عباده بن الصامت هستم; بدانيد كه در شب پنج شنبه در آخرين ماه رمضان از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: ((طلا بايد با طلا به وزن يكديگر بدون هيچ زيادى داد و ستد شود, پس هرچه زياد باشد ربا مى باشد...))
مردم پس از شنيدن اين حديث از اطراف او پراكنده شده و رفتند. به معاويه خبر دادند كه عباده چنين گفته است. معاويه پى او فرستاده و گفت: اگر تو پيامبر را همراهى و مصاحبت كردى, ما نيز از صحابه و ياران او بوديم و نيز از او شنيديم. عباده گفت: من او را ديدم و همراهش بودم و از او شنيدم. معاويه گفت: اين چه حديثى بود كه از او نقل كردى؟! عباده همان حديث را كه از پيامبر(ص) در باره ربا شنيده بود, نقل كرد. معاويه گفت: از اين حديث چشم پوشى كن و ديگر جايى آن را نقل ننما. عباده گفت: آرى من اين حديث را نقل مى كنم گرچه بر خلاف ميل معاويه باشد.(8)
2. اظهار رإى در برابر سنت پيامبر(ص)
وقاحت و بى شرمى معاويه به حدى بود كه اگر به چيزى كه بر خلاف سنت رسول الله بود و او عمل مى كرد, نه تنها به هيچ وجه حاضر نبود از كار خلافش دست بردارد بلكه با اظهار رإى خود در برابر سنت رسول الله(ص) مى گفت: به نظرم اين كار اشكالى ندارد. نسائى در سنن خود از قتيبه از مالك از زيد بن إسلم از عطإ بن يسار نقل مى كند كه معاويه ظرفى از طلا يا دينارى را به بيشتر از وزن خود فروخت, ابودردإ گفت: از پيامبرخدا(ص) شنيدم كه از همانند چنين چيزى نهى مى كرد مگر به مثل خود (بدون هيچ كم و زيادى.)(9)
روشن نيست كه نسائى فقط به همين قسمت اكتفا كرده يا بعدها بخشى از اين گفت و گو از كتابش حذف گرديده است. زيرا علامه امينى از مالك و از نسائى همين مطلب را نقل كرده با اضافه مطلبى كه در نسخه خطى سنن نسائى موجود نمى باشد. وى آورده است كه وقتى ابودردإ اين حديث را از پيامبر نقل كرد, معاويه گفت: به نظر من اين معامله اشكالى ندارد. ابودردإ گفت: چه كسى سخن من را درباره معاويه مى پذيرد؟ (عجيب اين است) كه من از رسول خدا(ص) به او خبر مى دهم و او از رإى و نظر خود برايم مى گويد! سپس اظهار داشت: هرگز در سرزمينى كه تو در آن حكمرانى, زندگى نمى كنم...(10)
3. تحريف مقصود پيامبر(ص)
بسيارى از ياران پيامبر(ص) از لبان مباركش در باره عمار بن ياسر(ره) شنيده بودند كه مى فرمود: ((إما انك ستقتلك الفئه الباغيه)) در جنگ صفين كه عمار به دست معاويه و هوادارانش به شهادت رسيد, برخى از پيروان معاويه از جمله عمروبن عاص, وحشت زده به نزد معاويه رفته, معاويه پرسيد: براى چه آمدى؟ عمرو خبر شهادت عمار را به او داد. معاويه گفت: حال چه شده؟ عمرو گفت: از پيامبر(ص) شنيدم كه مى فرمود: ((تقتله الفئه الباغيه))
معاويه گفت: آيا ما او را كشتيم؟! بلكه اين على و يارانش بودند كه او را كشتند. زيرا, عمار را به اين جا آورده و در برابر نيزه ها و شمشيرهايمان قرارش دادند.(11) عجيب اين است كه اين مكار و حيله گر در چند نوبت از شكست حتمى در جنگ, نجات يافت از جمله وقت شهادت عمار بن ياسر بود كه مى رفت برخى از دوستان و همفكران و همرزمان خود را از دست بدهد كه با تحريف فرمايش رسول الله(ص) همفكران خود را فريب داد. شبلنجى در نورالابصار اضافه مى كند: وقتى كه اين سخن به گوش على(ع) رسيد, فرمود: اگر من قاتل عمار باشم با اين بيان, پس بايد پيامبر(ص) حمزه را كشته باشد هنگامى كه او را به سوى كفار فرستاده و در اين راه كشته شد.(12) آيه الله فيروزآبادى(ره) پس از نقل اين جريان, اظهار مى دارد: اگر چنين باشد كه على(ع) قاتل عمار باشد چون او را به جنگ با معاويه فرستاده است; پس بايد خداوند عده اى از پيامبران را كشته باشد چرا كه آن ها را براى ارشاد و هدايت كفار به سوى آنان فرستاده و در اين راه كشته شدند.(13)
4 . صرف بيت المال براى تطميع
از جمله خيانت هاى معاويه نسبت به سيره و سنت پيامبر(ص) اين بود كه اموال زيادى را از بيت المال برداشته و در جيب افرادى منحرف و كينه توز سرازير مى كرد تا با شإن نزول آيات كه از زبان پيامبر(ص) شنيده شده, بازى كرده و آن ها را تغيير دهند. محدث قمى از ابوجعفر اسكافى نقل مى كند كه روايت شده: معاويه صدهزار درهم به سمره بن جندب داد تا از پيامبر روايت كند كه آيه (و من الناس من يعجبك قوله) در شإن على(ع) نازل شده و آيه (و من الناس من يشرى نفسه ابتغإ مرضاه الله) در شإن ابن ملجم ـ لعنه الله عليه ـ نازل شده است. پس او حاضر نشد كه چنين روايتى را به دروغ از زبان رسول خدا(ص) نقل كند. معاويه براى اين كه او را به چنين كارى حاضر كند, مبلغ را افزوده و دويست هزار درهم به او پيشنهاد كرد. اما بازهم قبول نكرد. معاويه مبلغ سيصدهزار درهم را پيشنهاد كرد. اما بازهم نپذيرفت تا اين كه به مبلغ چهارصد هزار درهم راضى شد و دست به چنين جنايتى زد.(14)
5. انكار سنت پيامبر(ص)
هرچيزى را كه معاويه نمى پسنديد و يا برخلاف ايده اش بود, بى درنگ آن را رد مى كرد, و اگر آن چيز از پيامبر(ص) رسيده و يا سنت و روش او هم بود, فورا انكار مى كرد كه چنين چيزى از پيامبر نرسيده است. در گفت و گويى كه ميان عباده بن الصامت و معاويه در باره فروش طلا به طلا و گندم به گندم و جو به جو... آمده است, وى با نقل حديثى از پيامبر(ص) اين خريد و فروش را مگر به مساوى نهى كرد. معاويه در مقام انكار اين حديث به خشم آمده, اظهار داشت: چرا برخى از مردان, احاديثى را از پيامبر(ص) نقل مى كنند در حالى كه ما نيز از صحابه پيامبر بوديم ولى آن ها را از او نشنيده ايم؟! عباده كه اين سخن را از معاويه شنيد, از جاى برخاسته بارديگر حديث را نقل كرد و گفت: ما آنچه را كه از پيامبر شنيده ايم, نقل خواهيم كرد گرچه برخلاف ميل و رغبت معاويه باشد. (15)
6. ميراندن سنت و احياى بدعت
معاويه بن ابى سفيان در ميراندن سنت هاى نبوى و احياى بدعت ها, اهتمام فراوانى داشت كه تاريخ بخشى از آن ها را به ثبت رسانده است. علامه امينى در كتاب الغدير بر 27 مورد از آن ها اشاره كرده است; از جمله: 1. معاويه اولين كسى بود كه فساد و فحشا را در بين مسلمانان رواج داد. 2. اولين كسى بود كه ربا را حلال كرد و خورد. 3. اولين كسى بود كه نماز را در سفر تمام خواند. 4. اولين كسى بود كه بدعت اذان را در نماز عيدين (فطر و قربان) پايه گذارى كرد. 5. اولين كسى بود كه جمع بين دو خواهر را جايز شمرد. 6. اولين كسى بود كه سنت پيامبر(ص) را در ديات, تغيير داد و آنچه كه از سنت نبود, اضافه كرد. 7. اولين كسى بود كه تكبير گفتن را قبل و پس از ركوع, ترك كرد. 8. اولين كسى بود كه در نماز عيد خطبه را بر نماز مقدم داشت. 9. اولين كسى بود كه حكم فرزندان نامشروع را نقض كرد. 10. اولين كسى بود كه انگشتر را در دست چپ كرد. 11. اولين كسى بود كه سب و دشنام به على(ع) را آغاز كرد و آن را به عنوان سنت برقرار كرد. 12. اولين كسى بود كه بيت المال را صرف تحريف كتاب خدا كرد. 13. اولين كسى بود كه شرط بيعت كردن با او را سب على بن ابى طالب(ع) قرار داد. 14. اولين كسى بود كه سرمقدس صحابى پيامبر(ص) عمروبن حمق را نزد او بردند. 15. اولين كسى بود كه ياران عادل رسول الله(ص) را به قتل رسانيد. 16. اولين كسى بود كه زنان پيروان اهل بيت پيامبر را به قتل رسانيد. 17. اولين كسى بود كه خلافت اسلامى را به پادشاهى تبديل كرد. 18. اولين كسى بود كه لباس ابريشم به تن كرد و در ظرف طلا و نقره آب نوشيد. 19. اولين كسى بود كه آواز و غناى حرام شنيد و اموال را بر آن صرف كرد. 20. اولين كسى بود كه بر شهر پيامبر حمله ور شد و مردم آن ديار را ترساند. (16) پى نوشت ها: 1. شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج 2, ص 32. 2. صفين, ص 105. 3. الغدير, ج 1, ص 257. 4. همان, ص 258. 5. تاريخ الخلفإ, ص 134. 6. الغدير, ج 10, ص 283. 7. وقعه صفين, ص 220. 8. الغدير, ج 1, ص 185 و اسدالغابه, ج 3, ص 107. 9. سنن نسائى, ج 7, ص 279. 10. الغدير, ج 10, ص 184. 11. سبعه من السلف, ص 284. 12. نورالابصار, ص 89. 13. سبعه من السلف, ص 289. 14. سفينه البحار, ج 1, ص 654. 15. سنن نسائى, ج 7, ص 275. 16. الغدير, ج 11, ص 72.
پيدايش وهابيت
وهابيت يک تلقي خطرناک و قرائت خشک و خشن از اسلام است که توسط محمدبن عبدالوهاب در سرزمين حجاز ظهور نمود و با کشتارهاي فجيعي سرانجام شبه جزيره عربستان را تسخير نمود. محمد در سال (1115 هجري)در شهر عيينه چشم به جهان گشود و در سال (1207) وفات نمود پدرش از قضات حنبلي و در کودکي به او درس مي داد اما ديري نپاييد که متوجه اشتباهات فکري فرزندش گرديد. از نخستين کساني که با اين خرق عادت مخالفت و مبارزه کردند پدر و برادرش بودند که شايد بتوان گفت اولين کتابي عليه اعتقادات محمدبن عبدالوهاب توسط برادرش نگاشته شد. محمد در همان اوان کودکي سخت مجذوب کتابهاي ابن تيميه حراني و ابن قيم جوزي (هردو از علماي قرن هشتم) بود و خمير مايه افکار و عقايد خود را از آنها گرفت. محمد سفرهاي زيادي نمود و مدتي نيز در اصفهان و قم تحصيل کرد سپس به موطن خود بازگشت و به نشر عقايد خود پرداخت مردم پس از آگاهي از عقايد وي، او را از شهر حريمله بيرون کردند و ناچار رهسپار زادگاهش شهر عيينه گرديد اما خبر افکار و عقايد نادرست او به امير احسا و قطيف رسيد و به حکمران عيينه دستور داد وي را به قتل برساند محمد به ناچار به شهر درعيه پناه برد حاکم منطقه مزبور مردي از قبيله غنيزه به نام محمد بن سعود بود شيخ با وي ملاقات نمود و افکار خود را بر او عرضه داشت و به او اطمينان داد که به وسيله او مي تواند بر تمام سرزمين نجد مسلط گردد.
کارنامه وهابيت در بدو پيدايش
پيروان محمدبن عبدالوهاب با حمايت قواي تحت فرمان (محمد بن سعود) به شهرهاي مختلف حجاز حمله کردند و براي ترويج وهابيگري و در واقع کشور گشايي دست به کشتار و خون ريزي عجيبي زدند و اموال زيادي را به تاراج بردند. بعد از وفات محمدبن عبدالوهاب پادشاهان سعودي برنامه هاي او را دنبال کردند و دايره حکومت خود را گسترش داده و بر تمام نجد و حجاز تسلط يافتند. از جمله اعمال بسيار وحشتناکي که در تاريخ وهابيت ثبت گرديده قتل عام مردم طائف و از آن وحشتناک تر کشتار بي رحمانه مردم عراق به ويژه شهر کربلا است برخي مورخان عدد کشته شدگان کربلا در جريان حمله وهابي ها را يکصد وپنجاه هزار تن!نوشته اند و مي گويند جوي خون در کوچه هاي کربلا به راه افتاد و جالب اين که اسم اين کار را جهاد في سبيل الله و مبارزه براي نشر توحيد مي گذاردند.
وهابيت در دوران معاصر
از جمله ميوه هاي تلخ اين شجره خشونت در عصرما، «طالبان» در افغانستان و «سپاه صحابه» در شبه قاره و «القاعده» در کل خاورميانه هستند و ديديم که هر کدام از اين ها چه تصوير زشتي از اسلام در اذهان و عقول جهانيان ترسيم کردند و چگونه توانستند چهره سپيد اسلام را در وجدان جهاني با مرکب جهل و جمود سياه کنند و ضربه اي را که آنها به اسلام (که در حال پيشروي در جهان است) وارد آوردند ضربه اي جبران ناپذير است. ملت مجاهد افغانستان قواي ارتش سرخ روس را به زانو درآورده بودند و دولت دست نشانده شوروي را ساقط کردند، در مدت زمان کوتاه سلطه طالبان چنان به ستوه آمدند که به ناچار از ميان بد و بدتر، بد را برگزيدند و براي رهائي از شر سلطه طالبان تن به ذلت اشغال دادند در عراق نيز چنان خشونت آفريدند که عرصه حيات بر ملت خسته و ستمديده تنگ کردند. در الجزاير نيز چنان فاجعه آفريدند که خاطرات تلخ دوران استعمار يک بار ديگر تجربه و تداعي گرديد.
تعليمات وهابيت
خشونت جوهره ي تعليمات وهابيت است و دليل آن همان تلقي غلطي است که از چهار واژه (کفر و ايمان) و (شرک و توحيد) دارند آنان با هيچ انديشه ديگري سرآشتي و مدارا ندارند و در تحميل عقيده خود بر ديگران ابدا مجامله و تعارف نمي کنند و به آساني حکم کفر و شرک هر کس را صادر نموده و خون و مال عرض او را مباح مي شمارند، در نتيجه:
1ـ وهابيت بدعتي است که عملاً باعث اختلاف و تفرقه در بين مسلمانان جهان گشته و طبيعي است که از حمايت دول استعمارگر برخوردار باشد.
2ـ وهابيت فقط اعتقادات و افکار خود را حق دانسته و غير خود را محکوم و بعضاً تکفير مي نمايد، لذا تلقي نمودن اين تز که وهابيت فقط در تقابل با تشيع است و همچنين وهابيت مساوي با اهل سنت تصور شود، خود دامي ديگر است که توسط دشمنان نهاده شده و بايستي به شدت با آن برخود نمود زيرا که وهابيت در مقابل با تمامي مسلماناني است که ايده هاي آنان را باور ندارند و در اين مصاف، جعفري با شافعي و مالکي و حنفي و ... هيچ فرقي با هم ندارند.
آيا وهابيت پيرو يكي از مذاهب اربعه مي باشد يا مذهب فقهي مستقلي دارد؟
اين فرقه در اصول اعتقادي خود، پيرو محمد بن عبدالوّهاب هستند كه احيا كنندة تفكرات ابن تيميه[1] بود، ابن تيميه در قرن هفتم هجري با بيان يكسري از عقايد و افكار مخالف مباني اصيل اسلامي و اجماع امت محمدي موجب برانگيخته شدن اعتراضها بر ضدّ خود شد و علماي معاصر وي با او به شدّت مخالفت ورزيدند، تا حدّي كه او را به زندان افكندند و علّت آن اين بود كه ابن تيميه و شاگردش ابن قيّم جوزيّه افكار و عقايد خود را طبق روش اهل حديث قرار داده بودند كه فقط ظاهر قرآن و سنت را حجّت مي دانستند و معتقد بودند كه آنچه كه از ظاهر آيات و روايات فهميده مي شود، عمل بدانها و اعتقاد به آن واجب است. از اين رو طبق فهم خود فتوي داده و بر آن تعصّب ميورزيدند. در مباحث فقهي وهّابي ها قائلند به اينكه بايد به سلف صالح رجوع كرده و افكار و عقايد آنان را ملاك اجرا و عمل خود قرار دهيم، چون آنان در عصر نبوّت و نزول قرآن مي زيسته اند و از آنجا كه مسلمين صدر اسلام سنّت پيامبر ـ صـ و قرآن كريم را بهتر درك مي كردند، لذا فهم آنان براي ما حجت است. از اين رو در واقع مي خواهند بگويند كه ما تابع يك شخص نيستيم، بلكه تابع يك خط فكري به نام سلفيّه يا سلفي گري هستيم.
مولف كتاب السلف و السلفيون در اين باره سه اصل را مطرح مي كند:
الف: ما سلفي نيستيم بلكه مسلمانيم و اصل انتساب به اسلام و سنت است.
ب: در صورت لزوم به منتسب شدن به يك منهج ما ميگوئيم كه سلفي هستيم يعني نسل اول از صحابه پيامبر ص
ج: سلفي ها در شريعت و اصول سلفي هستند و نه در فروع و فتاوي يعني در طريقة فهم و اصول ادلّه تابع منهج سلف هستند، ولي در فروع فقهي تابع نيستند.[2]
دكتر محمد سعيد رمضان البوطي دانشمند اهل سنت در كتاب خود، ضمن بررسي همين مطلب ثابت مي كند كه امروزه مذهبي كه به نام سلفيه وجود دارد، يعني وهابيّت، در واقع بدعتي است كه در دين خداوند واقع شده و اين گروه فقط خود را منتسب به سلف مي نمايند و گرنه در عمل و رفتار هيچ شباهتي به آنان ندارند.[3] نكته قابل توجه در اين بحث اين است كه وهابيّت منحصر بودن اجتهاد براي ائمه چهار گانه اهل سنت را قبول نداشته مي گويند كه دليلي نداريم كه فقط اين چهار نفر مي توانسته اند به اجتهاد برسند براي اين تفكر خود از سخنان بزرگان خود شاهد و مؤيد مي آوردند از جمله اينكه احمد بن حنبل گفته است: از من تقليد نكنيد، از مالك، شافعي، اوزاعي و ثوري تقليد، نكنيد زيرا آنان احكام را استنباط كردند شما نيز چنين كنيد.[4]
ابن تيميه هم كه ادامه دهندة خط فكري احمد بن حنبل در سلفي گري است مي گويد: حق آن است كه نبايد امامان در فقه را محصور در عدد معيني كنيم.[5] ابن قيّم جوزيه نيز كه مروّج افكار ابن تيميّه بود، مي نويسد: «واجب، تنها چيزي است كه خدا و رسول به آن امر كرده باشند و مي دانيم كه آنان كسي را به پيروي از مذهبي خاص امر نكرده اند، اين بدعت زشتي است كه در اين امت حادث شده است كه هيچ يك از پيشوايان اسلام به آن قائل نبودند.[6] نتيجه اينكه وهابي ها و خصوصاً روشنفكران آنان مي گويند كه امروزه هم مي توان به اجتهاد رسيد و حصر اجتهاد در ائمه مذاهب فقهي وجهي ندارد.
آخرين نكته اين است كه استنباط احكام شرعي از نصوص ديني و شناخت حلال و حرام الهي بستگي به يك سري شرايط و مقدمات دارد كه پس از گذراندن آنها يك شخص مي تواند داعيه اجتهاد داشته باشد. سخن ما اين است كه محمّد بن عبدالوهاب شأنيت مفتي بودن را نداشته است و محكم ترين سند و دليل ما در اين باره كتابي است كه برادر او سليمان بن عبدالوهاب در ردّ افكار و آراء او نوشته كه پس از ذكر يك سري از شرايط مجتهد چنين نتيجه گيري مي كند كه: «امروزه مردم گرفتار شخصي شده اند كه خود را منتسب به قرآن و سنت مي كند و از علوم آن دو استنباط مي نمايد او مخالفان خود را كافر مي داند، در حاليكه يك نشان از نشانه هاي اجتهاد در او نيست بلكه سوگند به خدا حتي يك دهم از نشانه هاي اجتهاد را هم ندارد».[7] نتيجه اين شد كه وهابيها بنابر ادعاي خودشان براي فهم مسائل ديني به سلف صالح مراجعه مي كنند اين در حالي است كه در جاهايي كه نصّي وجود نداشته باشد به فتواي احمد بن حنبل مراجعه مي نمايند.
شیوه ی تبلیغاتی وهابیون
در چند سال اخیر وهابیت همچون غده ای سرطانی در جای جای جهان رو به افزایش است. این واقعیتی غیر قابل انکار است. حال این سؤال مطرح می شود که چرا اینگونه است؟ در حالی که برخی نظرات وهابیت خلاف عقل است. فتوای آنها خلاف انسانیت است. تاریخ وهابیت از نسل کشی و غارت و تخریب اماکن اسلامی لبریز شده است، پس چرا عقل سلیم آن را می پذیرد و پیرو آن می شود؟ این امر ناشی از تلاش وهابیت در تبلیغات است. این درست که در هر جا و مکانی که می رویم، لعن بر این گروه ضاله می فرستیم، ولی با لعن جلوی انتشار آن ها گرفته می شود؟ مسلماً این گونه نیست. ما در کنار لعن و نفرین باید در عمل هم مخالفتمان را اثبات کنیم؛ و الا کاری از پیش نخواهیم برد.
شیعیان و سنی های گوشه گوشه ی جهان در جنبه ی تبلیغاتی مبارزاتی در برابر گروه ضاله ی وهابیت کوتاهی کرده اند. وهابیون در نظرات، اصول و فتاوایشان، شیعه کشی موج می زند. پس یک فرد وهابی تماماً در این وادی سیر می کند که شیعه ضاله است. پس باید او را کشت. مسلماً تمامی وهابیون امکان کشتن شیعه را ندارند. پس در هر جایی که هستند دست به تخریب آن و بالا بردن خود می زنند. از راه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ... . این سیر به همین جا ختم نمی شود، حتی تلاش می کنند شیعیان را هم به سمت وهابیت بکشانند.
دکتر عصام العماد، یکی از وهابیونی است که پس از تحقیقات مختلف، به مذهب شیعه گروید. از ایشان در خصوص ضعف و قوت شیوه ی تبلیغاتی شیعه و وهابیت پرسیدند، ایشان اینگونه جواب دادند: وقتی شما وارد هر از یک فرودگاههای یک کشور وهابی میشوید ، در بدو ورود به آن کشور مسؤلین فرودگاه به شما چند کتاب تقدیم می کنند که عبارتند از: اشنایی با ایین وهابیت و معرفی رهبر بزرگ وهابی محمد بن عبدالوهاب و ...
ولی وقتی وارد هر یک از فرودگاههای ایران می شوید، با یک شاخه گل و بروشور یک هتل 4 ستاره از شما استقبال میشود!!! وی افزود من اینگونه برداشت میکنم که در کشورهای وهابی انقدر فرهنگ تیلیغ وهابیت همه گیر شده است که این فرهنگ تبلیغی به فرودگاهها هم کشیده شده است ولی متاسفانه در ایران این فرهنگ بسیار ضعیف و یا اصلا دیده نمیشود. غیر از واژه ی ننگ چیز دیگری می توان نامید؟
پخش کتاب های ضاله که از چندی پیش در شهر مدینه آغاز شده بود به تازگی گسترش بیشتری یافته و تنوع کتابچه ها نیز افزون گشته است. بر این اساس صبح ها و در بین ساعات چهار تا هشت که درب بقیع برای ورود باز است اینگونه فعالیت ها رونق زیادی دارد و در نزدیکی محل ورودی، مکانی برای توزیع کتابچه در نظر گرفته شده است. کتب و بروشور هایی تحت عناوین خمس از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع)، گفتگوی آرام و دوستانه، خویشاوندی امام صادق(ع) و ابوبکر، ماجرای غدیرخم و رابطه آن با اصل ولایت، ازدواج موقت، چگونه هدایت یافتم؟، چرا سنی شدم، آنگاه که صحابه را شناختم از جمله مواردی است که به تازگی انتشار یافته و در شمارگان گسترده میان زائران بقیع توزیع می شود که در برخی موارد به بیش از پانصد نسخه در روز می رسد.
همچنین در بعد از ظهرها نیز این فعالیت ها رونق داشته و توزیع کتب ضاله ادامه دارد و حتی محلی برای مناظره و گفتگو در زیر درب ورودی بقیع در نظر گرفته شده است. در این محل که در آن سه اتاق وجود دارد یکی از اطاق ها به مناظره با شیعیان اختصاص دارد و در آن افراد زبده و با تجربه که علاوه بر آگاهی از مبانی اهل سنت نسبت به کتاب ها و منابع شیعی نیز تسلط دارند به گفتگو با افراد می پردازند. برخورد آرام و دوستانه، آشنا بودن خوب با زبان فارسی، استفاده از شیوه های روانشناسی و احترام به افراد از جمله ویژگی های آنان است. این افراد همزمان با ارائه جزوات و کتابچه ها به صورت ضمنی و زبانی به ترویج عقاید باطل خود می پردازند و با به کاربردن عباراتی چون «خمس در اسلام وجود ندارد»، «ازدواج موقت حرام است» و «اهل بیت به عمر و ابوبکر علاقه داشتند» زمینه را برای مطالعه این کتابها در افراد مهیا کرده و آنها را نسبت به این موارد کنجکاو می کنند.
اگر چه برخی زائران کم اطلاع ایرانی هم با مطالعه این جزوات منحرف، نسبت به برخی مسایل دچار تردید می شوند، اما سست بودن استدلال ها، استفاده از منابع غیر معتبر و برداشت های عجیب و غریب از آیات قرآن سبب شده است که بیشتر زائران نسبت به این مسایل بی توجه باشند و حتی در بسیاری موارد دانش آموزانی که در قالب کاروان های دانش آموزی آمده اند به راحتی به شبهات آنان پاسخ می دهند که موجب ناراحتی این افراد می گردد. در کنار این موارد، برخی اوقات زائرانی که نسبت به مسائل آگاهی و بینش کافی ندارند با این افراد وارد مشاجره می شوند و از الفاظ نامناسبی استفاده می کنند که با واکنش دیگر زائران رو به رو می شدند.
همچنین سخنرانی بین نماز مغرب و عشاء در فاصله ای حدود یک ساعت دارد در جاهای مختلف مسجد النبی(ص) مخصوصا در قسمت های توسعه یافته که فضای بیشتری دارد رونق زیادی گرفته است به طوری که در برخی موارد تعداد افراد شرکت کننده به بیش از دو هزار نفر می رسد، البته این سخنرانی ها به زبان عربی بوده و مخاطبان آن نیز عرب زبانان هستند و هدف متزلزل نشان دادن مبانی شیعی است. در این مراسم هنگامی که سخنران مراسم در برنامه تفسیر قرآن خود به آیه شریفه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» می رسید با مغالطه و عوض کردن رشته کلام سعی می کرد اینگونه القا کند اکمال دین به نبوت و بعثت پیامبر مربوط است نه ولایت و جانشینی آن حضرت.
نامگذاری اماکن مختلف به نام های صحابه و بزرگان وهابیت از دیگر مناسبت ها است. به طوریکه چندین درب مسجد النبی(ص) به نام های عمر و ابوبکر و دیگر صحابه نامگذاری شده است و در اقدام دیگری در اماکن تاریخی مدینه که مساجد قدیمی به نام های صحابه مشهور وجود دارد، عوامل وهابیت مساجد جدیدی به نام های خلفا تأسیس کرده و قدمت آنرا طولانی عنوان می کنند؛ به عنوان مثال در منطقه مناخه مسجد جدیدی به نام ذوالنورین و به یاد عثمان بن عفان خلیفه سوم ساخته شده است در حالی که قدمت مساجد این منطقه به صدر اسلام باز می گردد و مساجد آن به نام های پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) متبرک هستند. نامگذاری مدارس و مراکز علمی فرهنگی نیز در همین راستا صورت می گیرد و چندین مدرسه به نام های محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه مؤسس وهابیت به چشم می خورند. در منطقه خندق که در شمال مدینه واقع شده است، مساجدی به نام های فاطمه الزهرا(س) و حضرت علی(ع) و سلمان فارسی وجود دارد که این مساجد تعطیل شده اند و طرح احداث مسجد بزرگی به نام خندق در دستور کار قرار گرفته است
راههاي مقابله با شيوع وهابيت
1ـ تبيين قضيه و مساله ي مهم اولوالأمر: با توجه به دستور صريح الهي و لزوم حتمي اطاعت از اولوالأمر که ميفرمايند: « يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم»(نساء ـ 59) خلاصه و مجموع نظرات علماي اهل تسنن در خصوص مصداق اولوالأمر را مي توان به سه دسته تقسيم نمود.
دسته اول مي گويند منظور از اولوالأمر امراي اسلامي است مادام که در راستاي اطاعت از«الله» و «رسول» باشد. دسته دوم علماء را مصداق اولوالأمر مي دانند. اما دسته سوم به جمع بين نظرات فوق قائل هستند و معتقدند که اولوالامر همان امراء و علماي اسلامي هستند. با اين تفاصيل مي توان گفت که در عصر حاضر برابر نظرات اهل تسنن مصداق اتم و اکمل و بارز اولوالأمر مقام معظم رهبري هستند و اطاعتش واجب زيرا که هم مصداق امراي اسلامي هستند و هم مصداق علماي اسلامي. اگر اين مسأله قرآني تبيين گردد مشکلات مرتفع، و مردم و علماء خود را ملزم به تبعيت و اطاعت از نظرات اولوالأمر خود مي دانند خصوصاً در مسائل اجتماعي و سياسي و بالاخص در موضوع سلفيت.
2ـ تقويت مذهب امام شافعي/ حنفي از جمله:
الف ـ ساماندهي وضع روحانيون مانند: رفع مشکلات معيشتي ـ نظام وظيفه و مدرک علمي ايشان.
ب ـ اصلاح نظام آموز ديني: در اين راستا بايد برخي از متون علمي تغيير کند و در هر يک از علوم مربوطه متني جديد و جامع گنجانده شود و برخي علوم که در دهه هاي اخير مورد بي مهري قرار گرفته مثلا علم کلام، علم حديث و اصول فقه و ... که فهم صحيح قرآن و سنت متوقف بر فهم مسائل آنهاست، جايگاه شايسته خود را بيابند همچنين در روش تدريس و آموزش تغييراتي ايجاد گردد و از شگردهاي امروزي و روشهاي نوين براي تسهيل امر تفهيم و نظام سنجش مدرن نيز بهره گرفت.
ج ـ تأسيس موسسات پژوهشي ديني و آموزش عالي بر اساس مذهب
امام شافعي/حنفي.
به منظور تربيت نيروهاي متخصص مورد نياز دستگاه هاي علمي و فرهنگي و قضائي و رسانهاي غرب کشور تأسيس يک واحد دانشگاهي در کردستان که در آن رشته هاي مختلف فقه و اصول، حقوق و قضا، کلام و فلسفه، تاريخ و سيره، تفسير و حديث، روايت و درايت و ... به صورت تخصصي فراگرفته شود و دانشجويان آن از ميان طلاب مستعد و روحانيون جوان انتخاب و گزينش گردند، امري ضروري است. مسئولان منطقه، ارباب فضل و اصحاب قلم را تشويق نمايند تا با داير نمودن موسسات خصوصي و انجمن هاي مذهبي و انجام پژوهش هاي گروهي، بستري مناسب فراهم آورند تا همگان بتوانند متاع خود را عرضه کنند و بازار معرفت و خرد ديني را پر رونق گردانند.
د ـ احياي مواريث ديني و فرهنگي منطقه.
3 ـ احياي نام ها و واژهاي قدسي در کردستان و ... از قبيل:
الف ـ تأسيس مرکزي براي تنظيم و نشر آثار، افکار و انديشه هاي کلامي و عرفاني، انديشمندان و عارفان بزرگ کرد.
ب ـ نام گذاري مساجد شهري و روستايي به نام رجال برجسته ي منطقه با همکاري و هماهنگي اهالي هر مسجد و نيز ادارات اوقاف و مرکز بزرگ اسلامي.
ج ـ نامگذاري موسسات علمي و آموزشي، پارک ها، خيابان ها و مراکز درماني در هر شهري به نام اشخاص وجيه در نظر مردم همان منطقه.
د ـ برگزاري مسابقات مقاله نويسي در خصوص تحليل زندگاني اين رجال.
ي ـ تجليل مستمر از خدمات اکابر قوم.
4ـ بومي سازي فعاليت ها و برنامه هاي ديني صدا و سيماي مراکز
مسوولان لازم است برنامه هاي آموزشي، ديني، فرهنگي، ميزگردها را بر اساس نيازهاي جامعه کردستان و با مشورت و همکاري کارشناسان اهل سنت تدوين و اجرا نمايند همچنين در پوشش اخبار و گزارش هاي ديني منطقه دقت بيشتري مبذول دارند و اخبار مربوط به درگذشت رجال مذهبي منطقه را با حرارت و تأثر انعکاس دهند و افکار عمومي و وجدان جمعي را متأثر گردانند و برنامه اي زنده جهت شناساندن عالمان اين ديار تدارک بينند سخنراني هاي مهم رجال برجسته منطقه را ضبط و در آرشيو نگه دارند و در مواقع و فرصت ها از آن بهره جويند که بالاترين معيار موفقيت در هر برنامه اي، تأمين رضايت مردم و گرفتن حربه از دست دشمن است بنابراين بايد از توليد و پخش برنامه هايي که مايه سلب اعتماد و سلب رضايت مردم مي شود به شدت و با حساسيت بپرهيزند.
5ـ همکاري دو جانبه روحانيون توانمند اهل سنت و حوزه هاي نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه ها
همکاري پايدار حوزه هاي نمايندگي ولي فقيه و گروه هاي معارف اسلامي دانشگاه با روحانيون برجسته و توانمند منطقه به منظور تعديل و يا جايگزيني برخي از مطالب درسي و ساير فعاليت هاي جنبي دانشجويي مي تواند زمينه هاي تنش را از بين ببرد.
6ـ تقويت باورها و اعتقادات مردم (اهل سنت) از قبيل آداب و رسوم هايي که مغايرتي با دين نداشته و مردم بدان عمل مي نمايند.
7ـ تدوين جزوات، کتب و لوح هاي فشرده مختلف، متنوع و جذاب در خصوص مسايل و مواردي که مورد هجمه ي سلفيت قرار گرفته است با استفاده از منابع موثق نقلي اهل تسنن و منابع عقلي اهل تشيع تحت عنوان پاسخ علماي اسلام، شبيه کارهاي جناب آقاي قرائتي.
8ـ امامان جمعه با افتتاح دارالافتاء در شهرستان ها، با مردم بيشتر ارتباط برقرار نموده و در قالب کلاس هاي قرآني براي سنين و رده هاي مختلف به مبارزه با اين انحرافات فکري برخيزند.
9ـ صدا و سيماي برنامه هاي ويژه اي جهت مقابله با اين افکار تدوين نموده و در قالب مصاحبه ها، جلسات پرسش و پاسخ و پخش سخنراني هاي افراد عالم، صاحب نام، اساتيد و روحانيون (بومي و غيربومي) به غناي فکري و استحکام باورهاي اصيل ديني اهتمام بيشتري مبذول دارند.
10ـ تشکيل کنگره ها و همايش هاي مختلف در خصوص افراد به نام و عارف مسلک منطقه و مورد قبول مردم، که تبيين و ترويج افکار و ايده هاي اين اشخاص به منزوي نگه داشتن اعتقادات وهابيت و در حاشيه قرار دادن آن ها منجر مي گردد.
11ـ توجه بيش از پيش به مراسم مولودي خواني در مساجد خصوصاً در ماه ربيع الاول با تقبل نمودن قسمتي از پذيرايي هاي آن مراسم و ارسال سخنرانان مورد تأييد و موجه جهت ذکر فضايل و برکات وجود حضرت ختمي مرتبت به عنوان مبين و مفسر قرآن و نظارت آن حضرت بر اعمال و رفتار ما و ذکر مطالب ديگري که ضروري باشد.
12ـ توجه و عنايت به خانقاه ها و تکايا و مراسم ذکر و ذاکري در جهت تقويت روحيه و سلوک عرفاني مردم، در مسير نظام قرار دادن مراکز مذکور و تخطئه و تضعيف انديشه ها و افکار وهابيت.
13ـ انتخاب روحانيون کاروان ها و ميهمانان بعثه مقام معظم رهبري در سفرهاي مهم حج، از افرادي باشند که گفتمان آنها، گفتمان نظام و انقلاب باشد و همچنين قبل از سفر با شرکت در کلاس هاي توجيهي در رابطه با مسايل مرتبط با سلفيت، با آمادگي بيش از پيش بتوانند به عنوان سفير نظام جمهوري اسلامي هم شبهات حجاج را برطرف سازند، هم رسالت خود را در خصوص رساندن پيام نظام و صدور انقلاب به خوبي نمايند و هم در ساير وظايف معموله موثر باشند نه متأثر و منفعل.
14ـ اختصاص بودجه ي مناسب و توجه بيش از پيش به برنامه هاي دارالتقريب در خصوص ديدار با علماي اهل سنت کشورهاي اسلامي، سمينار هفته وحدت، سفر به عتبات عاليات و ... که هر ساله در تهران برنامه ريزي مي گردد.
با عملياتي نمودن چنين برنامه هايي از قبيل تعيين وظايف هر کدام از مدعوين و آمادگي هر يک در ارائه موضوعات تعيين شده، جمع آوري و تأليف نتايج ديدارها و نظرات شخصيت هاي جهاني به صورت کتابچه، CD و ... مي توان از نفوذ وهابيت جلوگيري نموده و به اهداف نظام جهت معرفي نمودن اسلام اصيل و ناب محمدي (ص) نزديک تر شد.
کتبي که توسط وهابيت در ايام حج بين شيعيان و حجاج توزيع ميشود، بيشتر ناظر به چه مباحث و موضوعاتي ميباشد؟ كتاب هايي كه اهداف آنان را بسيار مرموزانه دنبال ميكند تحت عناويني همچون: خمس از ديدگاه قرآن و اهل بيت(ع)، گفتگوي آرام و دوستانه، خويشاوندي ائمه(ع) و خلفا، ماجراي غديرخم و رابطه آن با اصل ولايت، ازدواج موقت، چگونه هدايت يافتم؟ چرا سني شدم، آنگاه كه صحابه را شناختم مي باشد.
شبهه افکني وهابيون بيشتر ناظر به چه مسائلي ميباشد؟ عمده شبهاتي که وهابيت وارد مي کنند پيرامون شفاعت، توسل، تبرک، زيارت قبر پيامبر (ص) و ساير قبور اولياي الهي، بزرگداشت مواعيد و اقامه جشن، سوگند به غير خدا، ساخت بنا بر روي قبور و غيره مي باشد که به عقيده آنها اين اعمال بدعت و شرک محسوب ميشود درحالي که واقعيت اين است که وهابيون با درک نادرست از مفهوم بدعت و شرک، عقايد ديگر مسلمانان را مطرود دانسته و اعمال آنها را تخطئه مي کنند و حال آنکه خود به اعمالي روي آورده اند که مورد آن کاملا بدعت محسوب شده و تخلف از سيره قطعي پيامبر (ص) و اولياي الهي مي باشد .
نحوه برخورد زائرين با اين شبهه افکنيها چه بوده است؟ اگر چه وهابيت تمام تلاش خود را براي بهره برداري از موسم حج به کار مي برد اما سست بودن استدلال ها، استفاده از منابع غير معتبر و برداشتهاي عجيب و غريب از آيات قرآن ، تند خويي و سابقه بسيار خشن آنان با زائران و در کنار اينها باورهاي قوي زائران نسبت به اعتقادات خودشان سبب شده است كه بيشتر زائران نسبت به اين مسائل بي توجه باشند و حتي در بسياري موارد به راحتي پاسخ اين افراد را بدهند.
راهکارهاي مواجهه با شبههافكني و تبليغات وهابيت عليه تشيع در موسم حج چگونه بايد باشد؟
در يک کلام، بهترين راهکار مواجه، شناخت درست، حركت عملي و فراگير است. بدين معني که راهكار اصلي و اولي عمق بخشيدن به معرفت وآگاهي نيروهاي خودي نسبت به فرقه گمراه وهابيت است، چرا که امروزه اين فرقه ضاله از همه طرق، بخصوص در موسم حج روي بحثهاي معرفتي و شناختي خيلي تأكيد دارد. بهترين كار در اين حوزه اين است كه افراد، معرفت خودشان را نسبت به اين فرقه ها زياد كنند. چون گروههاي آسيب پذير، گروههايي هستند كه مباني فرهنگ اسلامي وانديشه شيعي را خوب فرا نگرفته و در درونشان رسوخ نكرده است. طبيعي است كه اين افراد با اين تبليغات و در اين فضا و در اين جنگ نرم نسبت به واقعيت و حقيقت سردرگم ميشوند و نميدانند حق با كيست.
در صورتي که مباني شيعه در بين حجاج قبل از سفر حج تبيين نشود، حجاج در معرض خطر قرار ميگيرند و دشمن هم از همين بستر بسيار استفاده ميكند.مرحله ديگر، مرحله راهكار عملي است؛ يعني اول شبهات آنها را پاسخ بدهيم و حرف حقمان را تبيين كنيم و سپس با بيان واقعيات و حقايق نقاب از چهره پليد وهابيت برداريم.به عقيده بنده همانگونه که موسم حج يک فرصت براي استفاده وهابيون است در مقابل فرصت بسيار مغتنمي براي ما هم هست که با تبيين معارف حقه شيعه و نشر معارف اهل بيت عليهم السلام بين مسلمين و نيز بيان ضعفها و اشکالات فراواني که در اين فرقه ضاله وجود دارد از جمله اينکه اين فرقه به وسيله دشمنان اسلام بالاخص انگلستان به وجود آمده است و نيز روشنگري در مورد عقايد باطل و سرتاسر دروغ آنها بتوانيم از فضاي موسم حج به نحو احسن به نفع مذهب حقه شيعه استفاده بنماييم.
حقیقتی که وهابیت نمی خواهد آن را قبول کند!
یکی از پر طرفدار ترین شبهه های وهابیت این مسئله است که شیعه خلاف بیان قرآن نسبت به خطاب حضرات معصومین مشرک است و از دایره اسلام خارج اند و اینگونه مطرح می کنند که خداوند در سوره جن فرموده است : فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا ( آیه ۱۸ سوره جن) پس هیچ کس را با خدا مخوانید و این آیه با صدا زدن مردگان و واسطه قرار دادن آنان سازگاری ندارد چرا که آیه صدا زدن همراه با خدا را منع کرده است ؟
پاسخ : اولا : ابتدا باید مراد از خواندن با خدا معلوم شود . اگر خواندن کسی به عنوان شریک خدا همراه با خداوند خوانده شود ، این شرک است زیرا خداوند شریک ندارد ، اما اگر همان طور که خدا را می خوانیم و نیز معتقد باشیم که تمامی امور به اذن خداست ، صدا زدن دیگران نیز مورد ایراد نیست .
ثانیا : این آیه که میگوید همراه خدا کسی دیگر را نخوانی ، منظورش خدایانی دیگر است ، که خدایان دیگر نباید با الله خوانده شود . چنان چه به این مطلب آیات دیگری از قرآن بدان اشاره نموده اند : ۱٫ وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ۱ و با خدا معبودى دیگر مخوان خدایى جز او نیست جز ذات او همه چیز نابودشونده است فرمان از آن اوست و به سوى او بازگردانیده مىشوید
۲٫ فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ ۲ پس با خدا خداى دیگر مخوان ۳٫ وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ ۳ و هر کس با خدا معبود دیگرى بخواند براى آن برهانى نخواهد داشت و حسابش فقط با پروردگارش مىباشد
نتیجه : با توجه به آیات قرآ ن مجید ، صدا زدنی مشکل دارد که قائل به شریک با خداشویم ولی در مورد صدا زدن هایی دیگر مانند یاعلی گفتن و یا… نه تنها شرک نیست بلکه بلامانع است و در واقع خداوند ما را از صدا زدن دیگری به عنوان خدای دیگر منع کرده است نه غیر خداو امروزه وهابیت با اخذ بخشی ازآیات قرآن وعدم تامل به سایر آیات قران را تفسیر به رای می کنند .چرا که ماثابت کردیم انبیاء و اولیاء زنده هستند و کمک خواستن از آنان بلا اشکال است 118 منبع : ۱٫سوره قصص آیه ۸۸ ۲٫سوره شعراء آیه ۲۱۳ ۳٫سوره مؤمنون آیه ۱۱۷
وهابیها بگویند چرا سجده بر هر چیزی جایز است جز تربت
مهمترین مسئله در دیدگاه و مکتب تشیع، بالا بردن فهم و ادراک افراد نسبت به امور مختلف بر مبناى تعقل و تفکر است. در این مکتب وظیفه عالم دینى بیان حقایق و واقعیات به میزان فهم و سعه وجودى خود و بدون اعمال نظرهاى شخصى و رعایت مصالح است. انحراف فرقه وهابیت در توحید ذات الهى وهابیَه مىگویند که خداوند عوالم را بدون واسطه خلق کرده است؛ و موجودات، فرشتگان سماوى و أرواح مجرَده قدسیه، هیچ تأثیرى در آفرینش ندارند؛ و هیچ گونه عنوان واسطهگى به خود نمىگیرند؛ بنابراین استمداد از روح رسولالله، امامان و از ملائکه حتى ملائکه مقربین شرک است. جواب مىدهیم: آیا استمداد از ارواح به صورت زنده، مثل پیغمبر زنده، و امام زنده شرک نیست؟! آیا استمداد از عالِم، طبیب، متخصص، کشاورز و صنعتکار، شرک نیست؟ اگر شرک است؛ چرا شما استمداد مىکنید؟ دست از هر گونه استمدادى در عالم طبع و در حیات دنیا بردارید، تا پس از چند لحظهاى همگى بمیرید و به دیار عدم و موطن اصلى خود برگردید!
و اگر شرک نیست، چه تفاوت دارد بین استمداد از پیامبر زنده، و از روح او پس از مرگ؟ چه تفاوت دارد بین استمداد از طبیب جراح، براى عمل آپاندیس مثلًا و استمداد از جبرئیل؟ مىگویند: اینها شرک نیست؛ و آنها شرک است! چون ارواح آنها دیده نمىشوند، و به صورت نمىآیند؛ و خلاصه استمداد از اسباب طبیعى و مادى شرک نیست؛ ولى از امور معنوى و روحانى شرک است. استمداد از ماده کثیف شرک نیست، و از نفوس عالیه مجرده قدسیه شرک است. در جواب مىگوییم: قاعده عقلیه استثناء پذیر نیست؛ اگر استمداد از غیر خدا شرک باشد، همه جا شرک است؛ و همه جا غلط است. پس چگونه شما با دلیل عقلى مىخواهید، اثبات توحید حق را کنید و آنگاه در خصوص امور مادى و طبیعى، استثنا مىزنید!؟ آیا خندهآور نیست؟ یا گریه آور، بر مسکنت و تهی دستى شما از علم و عرفان حضرت حق؟! مىگویند: طواف بر گرد قبر معصوم شرک است؛ بوسیدن ضریح مطهر شرک است؛ بوسیدن عتبه شرک است؛ سجده کردن بر روى تربت سید الشهداء(علیه السلام)شرک است؛ واسطه قرار دادن ائمه و حضرت زهرا(سلام الله علیها) را براى قضاء حوائج، شرک است.
جواب مىدهیم: چرا شرک است؟ چه تفاوتی بین بوسیدن حجرالأسود یا بوسیدن ضریح است؟ چه تفاوت بین خانه بنا شده حضرت ابراهیم(علیه السلام) به نام کعبه؛ و بین مرقد مطهر آیت کبراى الهى و صاحب مقام أوْ أدْنى و صاحب شفاعت کبرى و حامل لوآء حمد است؟ چرا طواف در آنجا جایز است، و در اینجا که به لحاظ جایگاه دارای اهمیت و ارزش است جائز نیست؟ چرا سجده کردن بر روى زمین و خاک و هر چیزى جایز است، ولى خصوص تربت پاک یگانه شهید راستین شرع و شریعت، و حق و حقیقت أبا عبدالله الحسین جایز نیست! اگر سجده کردن بر روى چیزى شرک است، چرا بر روى فرش و قالى، و زمین و حصیر جایز است؛ ولى در اینجا به نحو ویژه، حرام شد؟ در آنجا توحید است؛ و در اینجا شرک شد؟! استمداد از هر شخص زندهاى هم که مىکنید، از روح او مىکنید نه از بدن او! و در این صورت چرا استمداد از نفوس خبیثه کافره که در دنیا هستند شرک نیست! و از روح صدیقه طاهره(سلام الله علیها) شرک شد؟ اینها سؤالاتى است که نمىتوانند پاسخی برای آنها بدهند؛ و هیچ گاه هم نمىتوانند و نتوانستهاند. جواب این است که: اگر به عنوان استقلال باشد، همه شرک است؛ چه طواف به گرد خانه خدا، و چه بوسیدن حجر الأسْود؛ و چه سجده کردن بر روى فرش و زمین معمولى؛ و چه واسطه قرار دادن طبیب و جراح و عالم و متخصص؛ و اگر به عنوان استقلال نباشد، هیچ کدام شرک نیست؛ بلکه نفس توحید و عین توحید است.
آیا در موجودات این عالم به نظر به استقلال نگریستن شرک نیست؟ پس طائفه وهابیه، با این تنزیه و تقدیسى که مىخواهند از ذات حق کنند، خودشان کور کورانه در دامن شرک افتادهاند؛ «و مِمَنْ یَعْبُدُ اللَهَ عَلَى حَرْفٍ؛ و برخى از مردم هستند که خدا را از یک سو و یک جانب فقط عبادت مىکنند»- یعنى فقط خدا را از یک دریچه مىبینند و مىنگرند و قدرت و عظمت او را فقط در بعضى از چیزها مىدانند نه در همه چیز و در همه جا؛ گردیدهاند. بوسیدن امام به دلیل امامت عین احترام به خداوند است؛ عرض حاجت به ارواح مقدسه از جهت معنویت و روحانیت و تقرب آنها به خداوند، عین عرض حاجت به خدا، و عین توحید است؛ حُب محبوبان خدا حب خداست.
مذهب «وهابیت» ملازم انکار صریح آیات قرآن است مىگوییم تمام آیات و روایات سرشار است از اینکه: موجودات وسائط در وجود و ایجاد هستند، و خلقت با سببیت صورت مىگیرد، و إلغاء واسطه در عالم تکوین، علاوه بر آنکه إنکار امر وجدانى است، انکار منقولات شرعیه از کتاب و سنت است. مگر در قرآن کریم نمىخوانیم: «وَ الْمُدَبِراتِ أمْرًا»؛ «سوگند به فرشتگانى که تدبیر امور مىکنند»، «وَ اللَهُ الَذِى أَرْسَلَ الرِیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَیِتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُشُورُ.»؛ «و خداوند آن است که بادها را مىفرستد، تا ابرها را حرکت دهند، و بنا براین ما آن ابر را به مکان مرده (و بى آب و علف) سوق مىدهیم؛ تا به سبب آن ابر، زمین را پس از مردنش زنده مىکنیم، نشور مردگان هم همین طور است.» «وَ هُوَ الَذِى أنْزَلَ مِنَ السَمَآءِ مَآءً فَأخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِ شَىءٍ؛ و اوست آن که از آسمان آب را فرود آورد؛ تا آنکه ما به وسیله آن، روئیدنى هر چیز را استخراج نماییم.» چگونه در این آیات، تدبیر امور را از فرشتگان مىداند، و باران را از حرکت ابرها به نقاط محروم؛ و بهرهبردارى از درختان را به واسطه تلقیح بادها؛ و بیرون آوردن هر قسم از روئیدنىها را به سبب ریزش باران از آسمان، و نیز در بسیارى از آیات دیگر صریحاً ایجاد تکونات را از این اسباب ذکر مىکند. و بنابراین ما چگونه مىتوانیم نفى سببیت کنیم، در حالى که این آیات صریحاً آن را اثبات میکند؟
بلى باید گفت: این اسباب، همه مقهور و مأمور خدا هستند و استقلال ندارند؛ و ما هم درباره این اسباب، و همه گونه اسباب دیگر از مادى و معنوى، همین را مىگوییم که: از خود استقلال ندارند؛ بلکه شفیع و شافع و واسطه براى اخذ از جانب خدا و افاضه به عوالم هستند. مىگویند: استمداد از ارواح پیغمبران و امامان، استمداد از روح مرده است، و این یک نوع مردهگرایى است؛ و یک نوع بت پرستى که انسان از چیز مرده، و بدون عین و أثر حاجتى را طلب کند؛ و آن را نزد خداوند شفیع قرار دهد؛ چه تفاوت مىکند بین درخواست از صَنَم، و بین درخواست حاجت از موجود بدون اثر؟ جواب مىدهیم: به نص آیات قرآن و براهین عقلی، روح انسان پس از مرگ، مرده نیست بلکه زنده است و بنا بر تجرد نفس نمىتواند معدوم صِرف گردد؛ و مرگ عبارت است از انتقال از دنیا به آخرت، و علاوه درباره شهداء مگر قرآن کریم نمىفرماید:زندهاند و در نزد خداوند روزى مىخورند؟
«وَ لَا تَحْسَبَنَ الَذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَهِ أَمْوتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِهِمْ یُرْزَقُونَ؛«و البته (اى پیغمبر) چنین گمان مکن که: آنان که در راه خدا کشته شدهاند، مردگانند! بلکه زندگانند؛ و در نزد پروردگارشان روزى مىخورند.» مىگویند: این آیه، در خصوص شهیدان است؛ شهیدان غزوه احُد چون حمزه و غیره. جواب آن است که: آیا حمزه و غیر او، از شهیدان؛ مگر در تحت نبوت رسولالله نبودهاند؟! آیا مقام حمزه از رسولالله بالاتر شد، که او زنده است؛ و رسولالله پس از مرگ مرده است؟! نه، چنین نیست؛ بلکه رسولالله شهید شُهَداء و موکَل بر ارواح پیغمبران است. ما در تمام نمازها به پیامبر درود مىفرستیم: «السَلَامُ عَلَیْکَ أَیُهَا النَبِىُ وَ رَحْمَة اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛!
فتوای جدید وهابیت علیه اهل بیت(ع)
یک مفتی وهابی به نام ابوالبراء به تازگی بر صفحه ی شخصی اینترنتی خود نوشته است: فرزندان خود را با اسماء شیعی مانند حسین و علی و زهرا نامگذاری نکنید زیرا منجر به فرقه گرایی می شود! شخصی به نام حسین در سوالی از وی می پرسد: ای شیخ من این موضوع را نمی دانستم خواهش می کنم شما از سوی خود اسمی را به من پیشنهاد دهید قبل از اینکه گریه سر دهم. ابوالبراء در جوابش می گوید: یک تاء به اول نام خود اضافه کن تا حسین تبدیل به تحسین شود. گفتنی است وهابیون با ادعای انتساب خود به اهل تسنن سعی دارند تا وانمود کرده از مسلمانان می باشند این در حالی است که حب اهل بیت ص در بین اهل تسنن امری بدیهی است که با نامگذاری فرزندان خود به نام اهل بیت(ع) این امر به اثبات رسانده اند و این دسته از فتاوا نشان دهنده دشمنی آنان با اهل بیت ع می باشد.
تقيّه و وهابیت
يكي از نقاط ضعفي كه وهابيت به شيعيان نسبت مي دهد اين است كه شيعيان مي گويند ما در بعضي موارد تقيه مي كنيم؛ پس آنان دو رو و منافق هستند. شيعيان با وجود اين كه در باطن، عقايدشان با وهابيت تفاوت دارد و نماز مطابق احكام وهابي ها را صحيح نمي دانند، لكن در ظاهر به امام جماعت وهابي اقتدا كرده و در نماز با وهابي ها موافقت و همراهي مي كنند؛ از اين رو شيعيان منافق و دو رو هستند! در پاسخ اين شبهه بايد گفت: اگر لازمه كتمان ايمان و تقيه نفاق باشد، پس مؤمن آل فرعون نيز بايد يكي از بزرگ ترين منافقان باشد! با اين وجود، چگونه در قرآن سوره اي به نام او نازل و از چنين كسي ستايش شده است؟! هم چنين در صدر اسلام عمار ايمان خود را كتمان كرد و به اين واسطه نجات يافت؛ اما پدر و مادر او كه مسأله تقيه را نمي دانستند و از پيغمبر اكرم(ص) در ظاهر برائت نجستند، به اندازه اي شكنجه شدند كه به شهادت رسيدند. قرآن نيز با آيه « الاّ من أكره و قلبه مطمئنّ بالايمان » نحل (16)، 106. تأييد مي كند كه در مواردي بايد ايمان را مخفي كرد تا از شر دشمنان محفوظ ماند يا مصالح ديگر اسلامي تأمين گردد. همان گونه كه حضرت امام(قدس سره) در «رساله تقيه» خود فرموده اند: تقيه هميشه به لحاظ خوف از جان نيست؛ بلكه تقيه دو قسم است؛ قسم اول، تقيه خوفي است، به اين معنا كه انسان به دليل ترس از جان تقيه كرده، ايمان، عقيده، اعمال و فتواي فقهي خود را اظهار نمي كند و مطابق فقه ديگران عمل مي كند. گاهي نيز براي حفظ مصالح جامعه اسلامي بايد تقيه كرد. به فرمايش حضرت امام(قدس سره) اين قسم، «تقيه مداراتي» نام دارد.
حكم بوسيدن ضريح معصومين و امامزاده هاآيت الله مكارم شيرازي
قبور و ضريح ائمه معصومين(عليهم السلام) براي شيعيان از حرمت بالايي برخوردار است.آيت الله مكارم شيرازي، با ارائه مستنداتي بر پايه قرآن و روايات به برخي پرسش ها در اين مورد پاسخ گفته است. بر اساس نظر فقهي متن سوال و پاسخ ايشان با موضوع بوسيدن و لمس كردن در و ديوار و ضريح معصومين و امام زاده ها از نظر خوانندگان عزیز می گذرد.سؤال: بوسيدن و لمس كردن در و ديوار و ضريح معصومين و امام زاده ها چه حكمي دارد؟
پاسخ: درباره بوسيدن و لمس كردن در و ديوار و ضريح معصومين و امام زاده ها و اشياى متعلق به آنان بايد گفت: اين كار نه تنها بدعت و حرام نيست بلكه به دليل متبرك بودن آنها ريشه در رفتار پيامبران پيشين نيز دارد. در قرآن مجيد آمده است كه وقتى حضرت يوسف خود را به برادرانش معرفى نمود و آنها را مورد عفو و بخشش قرار داد، به آنها گفت: «اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً»؛(پيراهنم را با خود نزد پدرم ببريد و بر صورتش افكنيد تا ديدگانش بينا گردد). سپس در جاى ديگرى از همين سوره آمده است: «فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً»؛ (چون مژده دهنده نزد پدر آمد، پيراهن را بر صورت پدر افكند و يعقوب بينايى خود را بازيافت). آيا مى توان رفتار اين دو پيامبر الهى- يوسف صديق كه توصيه به ماليدن پيراهن بر چشمان پدرش نموده و يعقوب كه آن را انجام داده است- را شرك به خدا و حرام دانست؟ آن هم داستانى كه از زبان قرآن مجيد نقل شده است؟
بوسيدن حجر الاسود توسط پيامبر
علاوه بر اين، در صحيح بخارى از عبداللَّه بن عمر نقل شده است كه: «پيامبر را در حالى ديدم كه حجرالاسود را لمس مى كرد و مى بوسيد». بر همين مبنا است كه كليه مسلمين جهان به هنگام زيارت خانه خدا، براى لمس كردن و بوسيدن حجرالاسود مدتها به صف مى ايستند.حال كه بوسيدن حجرالاسود و لمس كردن پيراهن يوسف و ماليدن بر چشم مجاز مى باشد، بديهى است كه مى توان در و ديوار و ضريح امامان را لمس نمود و بوسيد، زيرا تفاوتى بين اشيا (از جهت متبرك بودن آنها) وجود ندارد؟!بايد توجه داشت بوسيدن قبور ائمه از روى «محبت» است نه از روى «عبوديت»، و آيا هركسى را كه از روى محبت بوسيدند، عبادت كردهاند؟!! و آيا بوسيدن فرزند، بوسيدن عكس و يا وسائلى كه يادگار فرزندى است كه به مسافرت رفته و يا از دنيا رفته، شرك است؟! وقتي آنها شرك نباشد بوسيدن قبور اولياء از روي محبت نيز شرك نمي باشد.
علمايي از اهل تسنن كه بوسيدن قبر اوليا را جايز دانسته اند.ضمن اينكه برخي از علماى اهل سنّت بوسيدن قبر و تبرك جستن به قبر اولياء را جايز دانسته اند از جمله:
1. عبداللَّه فرزند احمد بن حنبل مى گويد از پدرم سؤال شد كه مس منبر رسول اللَّه و تبرك به آن و بوسيدن قبر شريف به قصد ثواب چه حكمى دارد؟ پدرم گفت اشكالى ندارد.
2. رملى شافعى: تبرك به قبر پيامبر و يا علما و يا اوليا جائز است و بوسيدن و استلام آن اشكالى ندارد.
3. محب الدين طبرى شافعى: بوسيدن قبر و دست گذاشتن بر روى آن جايز است و سيره عمل علماء و صالحان بر آن است.
4. علامه احمد بن محمد مقرى مالكى، متوفى در سال 1041 ه در «فتح المتعال بصفه النعال» به نقل از ولى الدين عراقى گفته است: حافظ ابوسعيدبن علا گفته است: در گفتار احمد بن حنبل در جزوه قديمى با خط ابن ناصر و ديگر از حفاظ ديده ام كه: از امام احمد در مورد بوسيدن قبر و منبر رسول خدا سؤال شد، فرمود: مانعى ندارد. او مى گويد: گفتار احمد را به ابن تيمية نشان داديم بسيار تعجب كرد و گفت: تعجب مى كنم، احمد نزدم مرد بزرگى است اما نمى دانم اين گفتار اوست يا معنى گفتار اوست؟!او مى گويد: چه تعجبى در اين گفتار است در صورتى كه از احمد براى ما نقل شده كه:جامه شافعى را شسته و آبش را خورده است (8).وقتى كه او از اهل علم تا اين اندازه احترام كند، پس نسبت به صحابه و آثار انبياء(عليهم السلام) چگونه احترام خواهد نمود؟ و چقدر نيكو سروده است از قول مجنون نسبت به ليلى:امر على الديار ديار ليلى اقبل ذا الجدار و ذا الجدارا و ما حب الديار شغفن قلبى ولكن حب من سكن الديارا«از ديار ليلى مى گذرم، اين ديوار و آن ديوار را مى بوسم، علاقه به ديار ليلى دلم را تسخير نكرده، آن كسى كه در آن سكونت دارد مرا مفتون خود ساخته است».
5. شيخ مشايخ شافعى ها، شافعى كوچك محمد بن احمد رملى، متوفى در سال 1004 ه در شرح«المنهاج» گفته است: مكروه است كه تابوتى كه روى قبر قرار دارد بوسيده و يا لمس شود، و بوسيدن اعتاب مقدسه، هنگام دخول براى زيارت اولياء نيز مكروه است؛ آرى اگر قصد تبرك داشته باشد كراهت ندارد چنان كه مرحوم والد به آن فتوى داده است. چنانكه تصريح كرده اند(9) كه: هر گاه از دست زدن به حجر الاسود عاجز باشد، مستحب است با عصائى به آن اشاره كند آنگاه عصا را ببوسد.
6. طيب ناشرى از محب الدين طبرى شافعى نقل كرده كه: بوسيدن قبر و لمس كردنش جائز است، آنگاه گفته است، روش علماء شايسته چنين بوده و اين شعر را خوانده است: لو رأينا لسليمی اثرا لسجدنا الف الف للاثر «اگر اثرى از سليمى ببينيم، هزار هزار بار براى آن سجده مى كنيم».
7. شيخ ابراهيم باجورى شافعى، در حاشيه اش بر شرح ابن قاسم عزى بر متن شيخ ابى شجاع در فقه شافعى، جلد 1 صفحه 286 گفته است: بوسيدن قبر و مس كردن آن مكروه است و مثل آن است تابوتى كه روى آن قرار مى دهند و همچنين است بوسيدن آستانه ها هنگام داخل شدن براى زيارت اولياء، مگر آنكه قصد تبرك به آنها را داشته باشد كه در اين صورت، كراهت نخواهد داشت. و اگر از آن به خاطر ازدحام و امثال آن مثل اختلاط زن و مرد، ناتوان باشد، چنانكه در زيارت آقايم احمد البدوى واقع مى شود، در اين گونه موارد در مكانى توقف كند و از دعاء و قرآن، آنچه كه مى تواند بخواند و با دستش يا چيز ديگر اشاره به قبر كند، پس آن را ببوسد. علماء تصريح كرده اند كه اگر از مس حجر الاسود ناتوان باشد، مستحب است كه با دستش و يا عصا به سوى آن اشاره كند آنگاه آن را ببوسد. و... .(12).در نتيجه بوسيدن در و ديوار و عتبه و آستانه مقدّسه أئمّه معصومين (عليهم السلام)نيز شرك نمى باشد چون زائر براى اظهار أدب و تبرك، آنها را مي بوسد.از: پايگاه اطلاع رساني حج