مخاطبان پيام دين . رابطه دين و سياست. تساهل و تسامح . دين و اخلاق
قال الامام علي(ع): لانسبن الاسلام نسبه لم يسبها احد قبلي: الاسلام هوالتسليم و التسليم هواليقين واليقين هوالتصديق و التصديق هوالاقرار و الاقرار هوالادا، والادا، هوالعمل. امام علي(ع) فرمود: اسلام را به گونه اي تعريف مي كنم كه پيش از من، هيچ كس چنين توضيحي از آن نداده است: اسلام همان تسليم است و تسليم، همان يقين است و يقين همان تصديق است و تصديق همان اقرار است و اقرار همان اداء تكاليف است و اداي تكاليف، همان عمل كردن و انجام آنهاست.
مخاطبان پيام دين
كساني كه
با پيام دين مواجه مي شوند، از نظر سطوح انگيزه اي به اين چهار دسته تقسيم مي
شوند. دسته اول اصولاً با هر آن چه نام دين دارد، مخالفت مي ورزند و راه
هاي شنيدن و گوش دادن برپيام هاي دين را مي گيرند و در مقام انكار بر مي آيند. اين
دسته كافراني هستند كه اصولاً دين ستيزي بدون هيچ دليل و انگيزه اي منطقي و
عقلاني در آنان، اصل عمل وحركت است. دسته دوم كساني هستند كه به ظواهر
ديني چون مراسم عاشورايي و تسبيح و زيارت و مانند آن كه هزينه اي هم ندارد و
به زندگي آنان خللي وارد نمي سازد و حتي آنان را سرگرم و اوقات فراغت شان را پر مي
كند، مي نگرند و زيارت براي ايشان چيزي جز مفهوم سياحت را ندارد.
دسته سوم، كساني هستند كه دين را دوست دارند، ولي وقتي به الگوها و اسوه هاي
آن مي نگرند، با يك جداسازي منطقي آنان را از دايره توان و هدف خويش خارج مي كنند
و مي گويند: فاطمه فاطمه است و علي علي است ما را چه رسد به اينان. بنابراين، آنان
را نه تنها بشري همانند خود نمي دانند كه متاله و خدايي شده اند، بلكه معجزه و
استثناهايي مي شمارند كه از بالا انتخاب شده اند و از دايره اسوه و الگو خارج مي
شوند. دسته چهارم براين باورند كه سبك زندگي آنان همان سبكي است كه به
عنوان اسوه و الگو معرفي شده است. (احزاب 21) بنابراين، نه تنها به همه جزئيات
زندگي و سنت و سيره و آموزه هاي گفتاري و رفتاري و تقريري آنان توجه دارند، بلكه
مي كوشند تا آن ها را به عينه در زندگي خويش به كارگيرند.به نظر مي رسد كه از نظر
قرآن تنها اين دسته چهارم هستند كه رستگار مي شوند و به سبب انگيزه قوي مي توانند
خدايي و متاله شده و از سبك زندگي رهبراني چون رسول الله و امامان (ع) سود برند.
نفي ظاهربيني در دين علي(ع)، در نيمه شبي به همراه كميل كه از اصحاب خاص آن حضرت بود، از مسجد به طرف منزل بازمي گشتند. كنار خانه اي رسيدند. در دل شب كه همه جا خاموش بود، صداي صاحب خانه به گوش مي رسيد كه در داخل خانه خود مشغول نماز شب است و با صداي بسيار جذاب با حال حزن و اندوه و گريه تلاوت قرآن ميكند. و سوره زمر 9 را مي خواند: امن هو قانت اناءالليل ساجدا و قائما يحذر الاخرهو يرجوا رحمه ربه قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون، انما يتذكر اولوالالباب. آيا آن كسي كه در دل شب برخاسته و رو به خدا ايستاده و ترس از خدا و روز جزا در جانش نشسته است، سجده مي كند و ركوع مي كند، يا خدا يا خدا مي گويد. آيا اين آدم برابر است با آن كه مثل حيواني افتاده و خوابيده و از همه جا بي خبر است؟ اين صدا و آن حال، آن چنان جذاب بود كه كميل را مجذوب خود كرد. به طوري كه ايستاد. مثل اينكه قدرت راه رفتن از او سلب شده است. خواست لحن خوش قرآن را گوش كند. امام علي(ع) وقتي ديدند كميل توقف كرده فرمودند: بيا دعا و مناجات اين مرد، تو را جذب نكند كه بيچاره جهنمي است. كميل تعجب كرد. همه اش در فكر بود كه چرا اين مرد به اين خوبي جهنمي است. چندي نگذشت كه جنگ نهروان پيش آمد. همين قاريان قرآن روي علي(ع) شمشير كشيدند و به جنگ و ستيز با آن حضرت برخاستند. امام علي(ع) مي فرمود: تنها من بودم كه آتش اين فتنه را خاموش كردم. كسي جز من نمي توانست با نمازشب خوان ها بجنگد و قاريان قرآن را از دم شمشير بگذراند».
اهميت حفظ دين
نقل شده است وقتي كه حضرت يعقوب و يوسف با هم ملاقات كردند با هم معانقه نمودند و هر دو گريستند، آنگاه حضرت يوسف گفت: اي پدر بر من آنقدر گريستي كه چشمت رفت و نابينا گرديدي، مگر نمي داني خدا روز قيامت ما را با هم جمع مي كند و در آنجا همديگر را ملاقات خواهيم كرد؟! يعقوب(ع) فرمود: بلي اي پسرم اين را مي دانستم ولي از آن مي ترسيدم كه مبادا دينت سلب شود و روي همين اصل بين من و تو جدايي در قيامت حاصل گردد!! ... همچنين وقتي كه يعقوب(ع) در حال وفات قرار گرفت فرزندان خود را جمع كرد و فرمود: بعد از من چه را خواهيد پرستيد؟ گفتند: خدايت و خداي پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را، پس فرمود: اي فرزندانم به راستي كه خدا دين شما را برگزيده است. بكوشيد كه فقط در دين اسلام بميريد - قصص الانبياء ثعلبي، ص123
نگرش و توجه به مجموعه دستورات ديني
هويت دين چيزي جز احكام و معارف آن نيست براي شناختن گرايش يك دين مي توان با توجه به احكام مختلفي كه در آن است و اهدافي كه به عنوان آرمان خويش پيش روي مي نهد، به اين مهم دست يافت. در دين اسلام با توجه به حجم عظيمي از احكام اجتماعي و اهداف سياسي دين كه در بياناتآن وجود دارد به سهولت مي توان به علت قوت گرايش و نگرش هاي آن واقف شد. امام در پاسخ به کساني که اجراي احکام دين را نوعي گذشته گرايي بي تناسب با زندگي امروز بشر مي دانند معتقد است دستورات دين با کليت حيات تکاملي انسان در هر دو جهان مرتبط است و نبايد سازش دين را منحصر به سازش با همين حيات مادي کرد؛ زيرا اگر زندگي همين زندگي آلوده به هزاران بدبختي و سختي است جز يک کار کودکانه نيست که هيچ دانشمند يا باخردي به پيدايش آن اقدام نمي کرد چه رسد به خدا.
سيره و روش رهبران ديني ترديدي نيست كه سيره رهبران و مبلغان يك مكتب بيانگر خوبي براي گرايش ها و ارزش هايي است كه در آن مكتب مورد توجه است، چرا كه سيره آنان تجسم انديشه هايي هستند كه مبلغ و پيام آوران آن بوده اند. درباره سيره پيامبر اكرم ص با توجه به تشكيل حكومت اسلامي و رهبري مردم در طول 23 سال دوران پيامبري ترديدي وجود ندارد. تأمين اهداف اديان الهي و انبياء بدون تشكيل حكومت سيره عملي ممكن نيست، زيرا كه تجربه نشان داده كه از طريق توجه و نصيحت و اندرز، احكام الهي به طور كامل پياده نمي شود بلكه از اهرم قدرت در تمام ابعاد بايد استفاده كرد. امام خميني (ره) در اين باره مي فرمايد: سيره رهبران الهي حتي پيامبران معروف به زهد و اعراض از دنيا و سيره پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) هر كدام دليل بر آميختگي دين و سياست مي باشد. در مورد حضرت عيسي كه تابعين امروزي او خيال مي كنند، حضرت عيسي (ع) فقط يك معنوياتي گفته است ايشان هم همين طور بوده كه از اول بنا بوده معارضه كند آن وقت كه تازه متولد شده مي گويد: من كتاب آوردم يك همچو عيسي نمي نشيند توي خانه مسئله بگويد تا چه بشود. اگر مسئله گو بود ديگر چرا اذيتش مي كردند. (امام خميني (ره) ، صحيفه نور، ج 20 ، 178
اهتمام دين به اجراي احكام الهي
از ويژگي
هاي مهم مكتب اسلام اهتمام آن به اجراي احكام است، در ديدگاه اسلامي دين تنها
مجموعه قوانين كل نيست كه در مدارس علمي مورد بحث و نظر واقع شود و در ميان مدارس
نيز متوقف گردد. در مورد اهميت اجراي احكام در اسلام همين بس كه ائمه معصومين در
راه پياده كردن قرآن كريم و تشكيل حكومت اسلامي سختي ها و رنج ها و حبس ها كشيده
اند و در راه براندازي حكومت هاي جائر زمان خود شهيد شدند. به گفته امام نگاه
اسلام به زندگي فراتر از حيات مادي است و قوانين آن با نياز هاي مادي و معنوي
انسان انطباق دارد. به طوري که اجراي احکام اسلام مي تواند حيات مادي و معنوي
انسان را تامين کند. در واقع در اين ديدگاه نمي توان از جدايي دنيا و آخرت سخن گفت
و دخالت در امور سياسي نوعي عمل آخرتي و عبادي محسوب مي شود و دين و سياست مانند
دنيا و آخرت با يکديگر پيوند خوردهاند.
لزوم وضع قوانين در
زندگي اجتماعي بدون ترديد يكي از آثار و لوازم حتمي زندگي
اجتماعي، تزاحم در منافع و تعدي و تجاوز به حقوق ديگران است. زيرا هر يك از افراد
اجتماع به مقتضاي غريزه سودجويي تلاش مي كند كه تا سرحد توانايي از منافع مادي
برخوردار گردد. از اين رهگذر است كه عقل انسان حكم مي كند كه براي بقاء و سعادت
اجتماعي قوانين ضرورت دارد، تا در سايه اجراي آنها حقوق افراد و توده مردم محفوظ
بماند، اختلاف و اختلال مرتفع گردد. بدين سان مي توان گفت: كه جعل قوانين در
زندگي اجتماعي امري حتمي و ضروري است.
دليل نقلي بر رابطه دين
و سياست امام رضا (ع) در پاسخ به اين سئوال كه چرا خداوند رحمان
فرمان برداري از اولي الامر را لازم دانسته است؟ دلايلي را به كار مي برد كه به
خوبي روشن مي كند كه دين از سياست جدا نيست، در قسمتي از فرمايشات امام (ع) آمده
است: هيچ گروه و ملتي بدون قيم و سرپرست و بدون مدبر دين و دنيا به حيات خود ادامه
نمي دهد. پس هيچ گاه حكمت باري تعالي اجازه نمي دهد بندگان خود را نسبت به نيازهاي
ضروريشان به خود واگذارد. اصولا قوام و برپايي يك جامعه به وجود رهبر و سرپرستي
است كه افراد آن ملت به رهبري او با دشمنان خود مبارزه نموده، اموال خود را نظارت
او تقسيم نمايند و آن رهبر جمع و جماعات آنان را بر پا سازد و از ظلم و ستم به
مظلومين جلوگيري كنند
سيره پيشوايان امام
خميني(ره مي فرمايد: «رسول اكرم (ص) والي به اطراف مي فرستاد، به قضاوت مي نشسته،
قاضي نصب مي نمود، سفرايي به خارج نزد رؤساي قبايل و پادشاهان روانه كردند،
معاهده و پيمان مي بسته، جنگ را فرماندهي مي كرد و خلاصه احكام حكومتي را به جريان
مي انداخته است. پس از رحلت حضرت رسول(ص) هيچ يك از مسلمانان در اين معني كه، حكومت
لازم است، ترديد نداشتند. (امام خميني (ره)، كشف الاسرار، 145
ضرورت استمرار اجراي
احكام: بدون يك حكومت اسلامي و دستگاه اجرايي كه همه تعامل ها و
روابط افراد را از طريق اجراي احكام تحت نظام عادلانه در بياورد، هرج و مرج و
همچنين فساد اجتماعي، اعتقادي و اخلاقي پديد مي آيد. بنابراين براي جلوگيري از هرج
و مرج و بي نظمي و براي اينكه جامعه دچار فساد نشود لابد و ناچار جز تشكيل حكومت و
يك نظام سياسي اسلامي وجود آيد و همه امور كشور اسلامي اداره كند. (منابع:امام
خميني (ره)، ولايت فقيه، ص 122 . خميني، روح ا...؛ كشف الاسرار، خميني، روح ا...؛
صحيفه نور، خميني، روح ا...؛ حکومت اسلامي خميني، روح ا...؛ تحرير الوسيله خميني،
روح ا... ؛ ولايت فقيه، جوادي آملي فارابي، ابونصر؛ السياسته المدينه،
اخلاق دين، خشونت زا يا رحمت آفرين؟! شبهاتي پيرامون دين و اخلاق
شبهه اول: استقلال اخلاق از دين؛ قلمرو دين مربوط به رابطه انسان با خداست اما اخلاق مربوط به روابط رفتاري انسانها با يكديگر است. اخلاق به عنوان يك جزئي از دين تلقي شود ما با اين تعريف آشنا هستيم كه دين مجموعه اي است از عقايد و اخلاق و احكام، پس طبعاً اخلاق مي شود جزئي از مجموعه دين، رابطه اش هم با دين رابطه ارگانيك و رابطه يك جزء با كل است مثل رابطه سر با كل پيكر انسان. از باب تشبيه مي توان گفت، اگر ما دين را به يك درختي تشبيه نماييم، اين درخت داراي ريشه ها و تنه و شاخه هايي است. عقايد همان ريشه هاست و اخلاق تنه درخت است و شاخه و برگ و ميوه درخت نيز همان احكام است. يك نوع اتحاد بين دين و اخلاق در نظر گرفته مي شود كه يكي در درون ديگري جا بگيرد.
اصولاً اخلاق است كه ما را موظف مي كند به اينكه وظايف ديني انجام بدهيم. بر مبناي اين نظريه در دين اساس اين است كه انسان بندگي و عبادت خدا را نمايد. پس رابطه انسان با خدا اصل است و اصل اساسي در دين همين است اما چه چيزي موجب مي شود كه ما در مقام عبادت و بندگي خداوند برآييم؟ پاسخ مي دهيم كه خدا بر انسان حقي دارد، حق مولويت دارد، ما عبد او هستيم، ما مخلوق او هستيم بنابراين بايد حق خدا را ادا كرد. حق خدا اداكردنش به اين است كه او را عبادت كنيم پس آنچه ما را وادار مي كند كه به دين روي بياوريم و دستورات ديني را عمل كنيم و بالاخره خداوند را عبادت كنيم يك امر اخلاقي است كه به ما مي گويد كه حق هر كسي را بايد ادا كرد، يكي از حقوق هم حق خداست پس بايد دين داشت تا حق خدا ادا شود. اين يك نوع رابطه اي بين دين و اخلاق است كه اخلاق جايگاه خودش را دارد و ارزشها تعيين مي كند. دين هم رابطه انسان را با خدا تنظيم مي كند اما اخلاق است كه مي گويد بايد حق خدا را ادا نمايي و او را عبادت كني.
اخلاق موجب اين مي شود كه ما برويم خداوند را بشناسيم. در آن نظر قبلي اين بود كه خدا را شناختيم و قبول هم كرديم خدا حقي دارد، اخلاق به ما مي گويد برو حق خدا را ادا كن اما در اين ديدگاه رابطه اخلاق با دين به اين صورت تصوير مي شود كه اخلاق به ما مي گويد برو حق خدا را ادا كن اما در اين ديدگاه رابطه اخلاقي با دين به اين صورت تصوير مي شود كه اخلاق به ما مي گويد انسان بايد خدا را بشناسد. پس وجود شكر منعم كه يك دستور اخلاقي است و ما را وادار مي كند كه برويم خدا را بشناسيم تا به دنبالش ساير مسائل ديني مطرح شود. ما به كمك وحي الهي و علومي كه از اولياي خدا به وسيله وحي و الهام به ما رسيده مي توانيم ارزش هاي رفتاري و حدود كارها را مشخص كنيم كه چه كاري درچه حدي مطلوب است و داراي ارزش اخلاقي است و برعكس چه كاري فاقد ارزش اخلاقي يا ضداخلاق است.
شبهه دوم: اخلاق دينداري، معجوني از ترس و بينشاطي: انسان ديندار در زندگي دنيوي دائم در حال ترس و وحشت از خدا و قيامت به سر مي برد که اين ترس در مراتبي منجر به مختل شدن حيات مادي و ترک دنيا و مواهب آن و بروز برخي رفتارهاي به ظاهر نامعقول از فرد معتقد بدان است.
شبهه سوم: مسئوليت پذيري و عواطف انساني عدم ابتناي اخلاق ديني بر اختيار،: ملاک و مبناي اخلاق و رفتار هر انسان بايد اصل اختيار، مسئوليت پذيري، وظيفه اجتماعي و عواطف انساني و نوعدوستي باشد، اما اديان بهجاي اين اصول، ملاک رفتار و کردار انسان را ترس از خدا قرار ميدهند. انسان متدين تنها به دنبال رضايت خدا و امان بودن از عذاب اوست نه اينکه اخلاقيات را براي انجام وظايف و مسئوليتهاي انساني و اجتماعي خود انجام دهد.
شبهه چهارم: وابستگي حسن و قبح به اراده خدا برخي ملحدان چنين تبليغ مي کنند که اساسا اسلام، اصل حسن و قبح عقلي را قبول ندارد. به اين معني که با قطع نظر از خدا و ديگران، برخي اشيا، ذاتا نيک و کمال و تعدادي زشت و قبيح اند. اين امر مورد پذيرش مسلمانان نيست، بلکه آنان معناي حسن و قبح را نه عقل و ذات اشيا، بلکه صرف اراده و خواست خدا مي دانند و به تعبيري "هرچه آن خسرو کند نيکو بود". درحاليکه تعدادي از اشيا ذاتا نيکو و تعدادي ذاتا قبيح هستند و خواست خدا نمي تواند آنرا تغيير دهد. مثلا اينکه عدالت زيبا و ظلم قبيح است؛ عقل آنرا درک مي کند و خداوند با اراده خود نمي تواند حکم آنرا معکوس کند.
شبهه پنجم: اخلاق دين، آيين دشمني و عدم دوستي با غير همکيشان يکي ديگر از شبهات ناظر به نظام اخلاقي اديان، بخصوص آيين مقدس، اين است که هر ديني تنها دوستي و محبت را به پيروان خويش توصيه و اختصاص داده و پيروان اديان ديگر و بلکه ديگر انسانها را کافر و دشمن فرض نموده و يا حداقل با نگاه تنفر آميز نگاه ميکند؛ و اين با مبادي و اصول و اخلاقي سازگار نيست و موجب ميشود اخلاق در سيستم دين در قلمرو وسيعي رو به افول گذارد و بذر خشونت و جنگ رشد کند. "لا يتخذ المومنون، الکافرينَ من دون المومنين و من يَفعَل ذلک فليس من الله في شيء؛ افراد با ايمان نبايد به جاي مومنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند، و هرکس چنين کند، هيچ رابطه اي با خداوند ندارد(آل عمران 28) نقد و نظر: در تحليل و ارزيابي اين شبهه، نکات ذيل قابل تامل است:
نهي از رابطه خاص : اولين نکته اي که بايد آنرا مد نظر قرار داشت، مسئله هدايت و ضلالت و به تعبير ديگر حق و باطل است. اسلام معتقد است که اين آيين، يگانه صراط مستقيم و حق و ديگر اديان و مکاتب، از حق و هدايت ناب به دور افتادهاند. اين مطلب قابل انکار نيست. از اينرو هشدارهاي قرآن درباره مخالفان نه تنها طبيعي بلکه ضروري است تا مسلمانان بهخاطر منافع دنيوي از اصل دين و اهداف بزرگ غافل نشوند و اسلام را فداي منافع شخصي خود ننمايند. آيه اي که مخالفان بر آن تمسک کردند دقيقا بر اصل فوق ناظر است و به مسلمانان هشدار مي دهد که کافران را اولياء يعني سرپرست و محرم اسرار خود قرار ندهند. آيه شريفه درصدد نهي از صرف رابطه همکاري مسالمت آميز، نوعدوستي و ابراز علاقه به کفار نيست، بلکه از مرتبه بالاتر، يعني اتخاذ کفار در حد محبوب و دوست قلبي و به تعبير علامه طباطبايي امتزاج روحي بر حذر مي دارد که لازمه آن، محرم راز همديگر شدن و اجازه تصرف در امور يکديگر است.اگر مرتبه اين علاقه و دوستي به حدي برسد که مسلمانان در مرحله انتخاب دوست نزديک و محرم راز خود به معنايي که ذکر شد، کافر را بر همکيش خود مقدم دارد؛ اينگونه رابطه در آيه شريفه نهي و منع شده است. اما رابطه دوستي عادي، حتي دوست داشتن قلبي کفار به عنوان انسان و آفريده الهي، نه تنها منع نشده، بلکه در قرآن و روايات به آن سفارش نيز شده است. منبع:برگرفته از کتاب "دين و نبوت"، الميزان، ج3،ص۱۷۴
فهم دين لازمه تدين
در موسم حج حضرت امام سيدالساجدين(ع) در مكه تشريف داشتند. مردي به نام عباد بصري كه آدم فضول و جسوري بود (در هر زماني از اينها پيدا مي شوند و خودشان را متدين حساب كرده و از بزرگان نيز خرده گيري مي كنند بدون اينكه لياقت آن را داشته باشند) مقابل امام ايستاد و پس از سلام گفت: تركت الجهاد و صعوبته و اقبلت علي الحج ولينته... شما ديدي جهاد دشوار است رها كرده و به حج كه آسان بود آمده اي؟! و حال آن كه خدا دستور جهاد داده: ان الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم.. براي امام آيه قرآن خواند و امام را مكلف به انجام جهاد كرد! امام سجاد(ع) با همان وقار و متانت خاص خود گوش كرد و فرمود: آيه پس از اين آيه را هم بخوان كه شرايط تكليف جهاد را بيان ميكند التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدودالله و بشرالمومنين (التوبه-111) هرگاه افراد متصف به اين صفات پيدا شدند، در آن موقع جهاد افضل از حج است. وگرنه من به ميدان جنگ بروم و خودم را به كشتن بدهم تا امثال عبدالملك مروان و وليدبن عبدالملك حاكم بر امت اسلامي بشوند و ميدان براي اشباع شهوات آنان آماده گردد؟ هر قتالي كه جهاد نيست و هر كشته شدني كه مقبول درگاه خدا نمي باشد
فطره الله التي فطر الناس عليها
شكي نيست كه دين باوري در انسان ها جنبه فطري دارد، يعني هر كسي براساس نوع خلقت انساني و گرايش فطري خود، بدون استدلال و دلايل عقلي و بدون معلم و استاد، خداآگاه و خداجو است. علاءبن فضيل مي گويد: از امام صادق(ع) درباره گفتار خداوند كه فرمود: «فطره الله التي فطر الناس عليها» سؤال كردم. حضرت فرمود: اين فطرت توحيد است.(بحارالانوار، ج3، ص 277) بنابراين اگر انسان سير حركت خود را براساس همان گرايش فطري قرار دهد، به طور طبيعي هيچ گاه نه تنها از دين دور نميشود بلكه روز به روز دين مداري او تقويت مي شود. از طرفي اگر در اثر بروز و ظهور موانعي همانند پيروي از ظن و گمان، تبعيت از هواي نفس، نامساعد بودن عوامل محيطي اعم از خانواده، جامعه و... حجاب يا حجبي روي اين گرايش فطري را بپوشاند، در چنين شرايطي ديگر گرايش فطري تلألو و تجلي خارجي ندارد و چنين افرادي نه تنها دين محور نيستند بلكه با هرگونه آموزه هاي ديني و وحياني مقابله ميكنند. چنانچه در روايتي آمده است كه هر كسي براساس فطرت الهي خود آفريده مي شود، اما در اثر تربيت پدر و مادر خود يهودي، مسيحي يا مجوس مي شود.
بنابراين اگر انسان در مسائل دين شناسي به گونه افقي بينديشد و همه مسائل را براساس روال مادي و عادي تبيين كند و منطقه ادراك و انديشه او خيال و وهم باشد، يا هرگز گرايش به دين ندارد يا گرايش او كمتر است. از اين رو، ممكن است اين نوع دين داري زوال پذير باشد. اما اگر براساس سير عمودي و با ديد الهي، دين را بررسي كند و دريابد كه حقيقت دين از نزد خدا آمده است و منطقه انديشه و ادراك او به سمت عقل باشد، گرايش و اشتياق او به دين بيش تر است. قرآن كريم در تجليل خود درباره منحرفان از دين الهي، مي فرمايد ان يتبعون الا الظن و ما تهوي الانفس(نجم-32) اينان در مسائل علمي و اعتقادي به گمان و ظن اكتفا مي كنند، نه به يقين و برهان، و نيز در مسائل عملي به سمت خواسته هاي دل، حركت مي كنند. دو پديده پيروي از ظن و گمان در بخش ادراك و انديشه، و حركت در مسير هوا و هوس در بخش انگيزه، پديده هاي خطرناكي هستند؛ زيرا اولا مبدا گمان و خيال، شيطان است. ثانيا گمان، تنها از يك راه به دست نمي آيد، بلكه مي تواند از راه هاي متعدد پديدار شود و انسان گمان محور را در دام خود گرفتار كند و در مقام عمل نيز به دليل گوناگوني اميال و بي حد و مرزي خواسته هاي نفس، شيطان از اين راه ها سوءاستفاده مي كند و انسان را به اعمال بد سوق مي دهد. اگر انسان بخواهد به اين دو پديده خطرناك مبتلا نشود، بايد در دين شناسي، پيرو يقين و استدلال و تعقل باشد و در مقام دين داري، جز رضاي خدا را طلب نكند.
عقلانيت ديني و نگاه قرآن
فهم بسياري از رفتارهاي اجتماعي و فردي در فرهنگها و سنتهاي مختلف از رهگذر فهم و درک تفاوتهاي عقلانيت محقق ميشود اينکه هر فرد بر چه اساس دست به انتخاب ميزند و تصميمگيري مي کند در فهم «انتخاب عقلاني» آنها ميسر است. مفهوم انتخاب عقلاني اگر چه در برخي انتخابهاي عقلاني داراي اشتراک لفظي است ولي نوع شاخصهايي که عقلانيت ابزاري، عقلانيت انتقادي، عقلانيت اخلاقي، عقلانيت ارتباطي و عقلانيت ديني براي انتخاب يک بديل در اختيار قرار مي دهند گوناگون و متفاوت است. مبحث عقلگرايي ديني در تاريخ انديشه، پيشينهاي بس طولاني دارد؛ کلام و نيز فلسفه اسلامي دو نمونه بارز اين گرايش است. انديشمندان اسلامي در اين باب از ديگران گوي سبقت ربودند و در اين راه بسي انديشه سوختند و قلم زدند. دفاع عقلاني از دين امروزه از مباحث خرد سوز فيلسوفان دين به شمار ميآيد.
در قرآن کريم الفاظي که ناظر به انواع ادراکات است فراوان بوده و از مرز بيست تعبير ميگذرد؛ تعبيراتي از قبيل: عقل، فکر، يقين، لب، حکمت، تدبر، خبره، شهادت، ظن، حسبان، شعور، نظر، ذکر، عرفان، فهم، فقه، درايه، رأي، زعم، حفظ، علم وبصيرت. هر يک در اين واژهها معنا و استعمال خاصي دارد. برخي از آنها در مورد ذات حقسبحانه به کار نميروند؛ زيرا به نحوي با ماده سر و کار دارند. ولي بعضي ديگر نظير واژههاي علم يا خبره، بر ذات واجب نيز اطلاق شدهاند؛ زيرا در ذات معاني آنها نقصي وجود ندارد: « والله بکل شيءٍ عليم»[نساء 75]،« والله بما تعملون خبير»[بقره 234].علاوه بر اين، قرآن به گونهها و اساليب متعدد و متنوعي انسان را به تعقل، تدبر و تفکر دعوت کرده است: « هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون» [زمر 9]. قرآن انسانهايي را که با تأمل و تفکر به نظريات و آراي مختلف گوش فرا داده، بهترين آنها را انتخاب ميکنند، هدايت يافته و صاحب عقل ناب و خالص ميداند: « فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئک الذين هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب»[زمر 18
در آموزه هاي اسلامي، آفات و آسيب هايي براي دين اسلام بيان شده كه در صورت بروز و ظهور آنها در سيره نظري و عملي يك مسلمان، جاذبه و تاثيرگذاري آن دين را از بين مي برد و آن را برضد خود دگرگون مي سازد. اينكه ما مي گوييم دين گريزي مخاطبان، در واقع اين عبارت از يك منظر صحيح به نظر نمي رسد، چرا كه دين يك امر فطري است و انسان ها فطرتاً خداآگاه، و خداجو و طالب دين الهي هستند.
اما از سوي ديگر صحيح است چرا كه فطرت انسان ها هرچيزي كه در قالب و سازوكار دين به آنها عرضه شود قبول نمي كند. يعني اينكه دين باچه روش و سازوكاري به مخاطبان ارائه مي شود، اين خود نقش تعيين كننده اي در پذيرش آن دين دارد. در همين رابطه امام رضا(ع) مي فرمايد: الناس لو عرفوا محاسن كلامنا لاتبعونا. مردم اگر خوبي هاي كلام و سخن ما را مي شناختند، قطعاً از ما پيروي مي كردند. دین، زیباترین جلوه رحمانیت حق برای هدایت نوع بشر است و دینداری رویکرد به این رحمانیت و سیر در مسیر هدایت است. در مسیر هدایت بشر که دین آن را مشخص میکند پیوسته رهزنانی به صورت آفات دین و دینداری ظهور کرده است که شناخت آنها و پرداختن به بهداشت دینداری از آداب مهم در چنین سیری است. در بیانات پیامبر اکرم(ص) وائمه معصومین(ع) امور متعددی به عنوان آفات و آسیبهای دین معرفی شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1- سوءظن قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: اجتنبوا كثيراً من الظن ان بعض الظن اثم اي كساني كه ايمان آورده ايد از ظن و گمان بسيار دوري كنيد كه همانا برخي از گمان ها گناه است (حجرات- 12) همچنين در روايتي از علي(ع) آمده است: آفه الدين سوء الظن. آسيب دين، بدگماني است. (غرر الحكم، ح 3924)
2- هواي نفس قرآن كريم در اين زمينه خطاب به حضرت داود (ع) مي فرمايد: ولا تتبع الهوي فيضلك عن سبيل الله اي داود ما تو را در زمين خليفه قرار داديم، پس ميان مردم براساس حق و عدالت حكم كن و از هواي نفس پيروي مكن كه در اين صورت از راه خدا تو را گمراه مي كند. (ص-62). همچنين در روايتي از پيامبر گرامي(ص)آمده است: «آفه الدين الهوي» آسيب دين هواي نفس است. (كنزالعمال ج 611 ص 711)
3- حسادت قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: و من شر حاسد اذا حسد از شر هر حسودي هنگامي كه حسد مي ورزد به خدا پناه مي برم (فلق- 5) همچنين در روايتي از امام باقر(ع) آمده است. الحسد، آفه الدين» حسادت، آسيب دين است. (تحف العقول، ص 39)
4- شرك به خدا قرآن كريم در اين زمينه از زبان حضرت لقمان خطاب به فرزندش مي فرمايد: يا بني لا تشكر بالله ان الشرك لظلم عظيم» پسرم! چيزي را همتاي خدا قرار مده كه شرك ظلم بزرگي است. (لقمان-13) همچنين در روايتي از علي(ع) آمده است: آفه الايمان الشرك آسيب ايمان، شرك است. (غررالحكم، ح 3915)
5- فرمانروايان بد قرآن كريم در اين زمينه از زبان ملكه سبا مي فرمايد: قالت ان الملوك اذا دخلوا قريه افسدوها و جعلوا عزه اهلها اذله و كذلك يفعلون پادشاهان هنگامي كه وارد منطقه آبادي شوند، آن را به فساد و تباهي مي كشند و عزيزان آنجا را ذليل مي كنند؛ (آري) كار آنان همين گونه است» (النمل-43) پيامبر گرامي اسلام در اين رابطه مي فرمايد: آفه الدين، ولاه السوء آسيب دين، فرمانروايان سوء هستند. (كنزالعمال، ج6، ص23)
6- خوارشماري قرآن كريم يكي از روش هاي فرعوني را خفيف و خوار كردن مردم براي اطاعت از مافوق و رهبر مي داند، و در سوره زخرف آيه 45 مي فرمايد: فاستخف قومه فاطاعوه (فرعون) قوم خودش را خفيف و خوار مي كرد تا از او اطاعت كنند. علي(ع) در اين زمينه مي فرمايد: التهاون آفه الدين خوارشماري آسيب دين است. (واژه تهاون در صناعت عربي، يعني: تحقير و استهزا كردن، سهل انگاري و بي اعتنايي به چيزي) (شرح نهج البلاغه، ج20، ص 295)
7- رهبران ستمگر، فاسد و جاهل خداوند در قرآن كريم در الاسراء آيه 17 مي فرمايد: يوم ندعو كل اناس بامامهم. در روز (قيامت) هر يك از مردم را با امام و رهبرشان مي خوانيم. از اين آيه شريفه نتيجه مي گيريم كه هر فردي با هر مرام و مسلكي در روز قيامت با امام و رهبري كه از او تبعيت كرده محشور مي شود. چه امام و رهبر خداجو و حق طلب باشد يا امام و رهبر باطل. همچنين در روايتي از پيامبر گرامي اسلام آمده است: آفه الدين ثلاثه: فقيه فاجر، و امام جائر، و مجتهد جاهل آسيب دين سه چيز است (سه كس به دين آسيب مي زنند): فقيه فاسد، پيشواي ستمگر، و عابد نادان.
8- عجب؛ ريا، تفاخر مصباح الشريعه در سخني كه به امام صادق(ع) نسبت داده است، مي نويسد: بهترين جامه تو، آن جامه اي است كه از خداي متعال، بازت ندارد، بلكه تو را به سپاسگزاري از او و ياد او و فرمانبري اش نزديك گرداند، پوشيدن آن تو را به خودپسندي و خودنمايي و خودآرايي و فخرفروشي و غرور نكشاند، زيرا اينها از آسيب هاي دين اند.
اسلام و بردباري مذهبي تسامح و تساهل
يكي از
مسائلي كه از طرف برخي از روشنفكران به تقليد از مباحث
الهياتي غربي مطرح شده بحث از تسامح و تساهل در مذهب است اين بحث كه نسبت تنگاتنگي
با تكثرگرايي و پلوراليزم معرفتي برقرار كرده اين ضرورت را ايجاب مي كند كه با
توجه به مباني قرآني به بررسي آن پرداخته شود. برخي از مترجمان و نويسندگان بومي
نيز تقليدا بحث ناسازگاري يا تقييد اصل مدارا و تسامح با اصل «انحصار مستقيم به
اسلام» را مطرح كرده اند. به نظر كتاب و سنت، بطلان توهم فوق را
آشكار مي سازد:
1- اجباري نبودن پذيرش
اسلام
يكي از خاستگاههاي خشونت و تهديدكننده زندگي مسالمت آميز پيروان اديان مختلف در يك
جامعه، تئوري «اجبار در انتخاب دين» است. يك جامعه ممكن است از پيروان اديان مختلف
(حق و باطل) تركيب يافته باشد. الزام و اجبار همه گروهها به يك آيين مي تواند
همزيستي را با تهديد مواجه كند، چنان كه تاريخ بعضي از اين گونه رفتار را در خود
ضبط كرده است. آيين مقدس اسلام هرچند همه مردم و فرقه هاي مختلف را به سوي خود
دعوت مي نمايد و عدم پذيرش آن را - از سر عناد و انكار- مساوي با عذاب در سراي
ديگر (قيامت) مي داند؛لكن حساب دنيا و آخرت مردم را از يكديگر تفكيك مي كند. به
اين معني كه قرآن در وهله نخست همه مردم را به پذيرفتن اسلام فرامي خواند و
پيغمبر(ص) نيز آخرين وسع و جهد خود را در اين راه مبذول داشتند و دست به جهاد براي
رفع موانع دعوت نيز زدند با اين وجود مردم را به انتخاب اسلام، مجبور نمي كردند.
گرچه يادآور مي شوند كه عدم پذيرش اسلام اگر در اين دنيا مجازات و كيفري در پي خود
ندارند، اما در آخرت، انسان ها مسئول اعمال خودشان خواهند بود و كيفر خواهند شد.
اينك به برخي از آياتي كه اكراه و اجبار در پذيرفتن اسلام را نفي مي كند لااكراه في الدين
قد تبين الرشد من الغي مفسران در شأن نزول آيه نوشتند كه گروهي از
فرزندان مسيحيان تازه مسلمان از پذيرفتن اسلام امتناع ورزيدند، پدرانشان بعد از
يأس از اسلام فرزندان مسيحي خود از طريق مسالمت آميز، شكايت آنان را به محضر
پيامبر(ص) بردند تا آن حضرت با استفاده از الزام حكومتي آنان را مجبور به اسلام
نمايد.
آيه فوق
براي نهي از الزام بر پيامبر(ص) نازل شد. قل الحق من ربكم فمن شاء فليومن و من
شاء فليكفركهف29 بگو اين حرف حق است از پروردگارتان هر كس مي خواهد ايمان
بياورد و كس مي خواهد كافر گردد) انا
هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا انسان 3 ما راه را به انسان
نشان داديم خواه شاكر باشد خواه ناسپاس خداوند در اين دو آيه نخست به غايت اصلي خود
از خلقت يعني هدايت مردم بر صراط مستقيم تأكيد مي كند و به دنبال آن يادآور مي شود
كه هدايت فوق اجباربردار نيست، هركس آزاد و مختار است كه در اين دنيا يكي از دو
گزينه (ايمان و كفر) را برگزيند. فان
تولوا فانما عليك البلاغ آل عمران20 اگر از پذيرش اسلام سرپيچي كند
بر تو تنها ابلاغ رسالت است) و
ما انت عليهم بجبار ق 45 تو مأمور به اجبار آنها نيستي فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمسيطر تذكر
ده كه تو فقط تذكردهنده تو سلطه گر بر آنها نيستي جاثيه 21-22)
آيات فوق، شأن و وظيفه پيغمبر را تبليغ و رساندن پيام الهي بر مردم توصيف مي كند و
خاطرنشان مي كند كه ايمان مردم مي بايست آزادانه و از روي بصيرت و برهان باشد و
توسل به نيروهاي قهريه مفيد نخواهد افتاد. آموزه فوق، روش همه انبياء الهي بوده
است. چنان كه حضرت نوح خطاب به قوم خود مي فرمايد: من چگونه مي توانم شما را ملزم
به آيين خود نمايم، درحالي كه قلب هايتان از آن اكراه دارد. «انلزمكموها و انتم
لها كارهون هود28 آيا ما مي توانيم شما را به پذيرش اين دليل روشن مجبور سازيم با
اين كه شما كراهت داريد؟ يك سلسله آيات در قرآن داريم كه در آن تصريح مي كند كه دين
بايد با دعوت درست بشود نه با اجبار، اين هم باز مؤيد اين مطلب است كه اسلام نظريه
اش اين نيست كه به زور به مردم بگويد: يا مسلمان بشوي و اگر نه، كشته مي شوي. اين
آيات هم به شكل گيري مفهوم آن آيات مطلق [جهاد] را- به اصطلاح- روشن مي كند.
2- طرح گفت و گوي منطقي با اديان
ديگر
يكي از خاستگاه هاي تفاهم و تسامح و همزيستي گروه ها و مكاتب مختلف در يك جامعه،
گشودن دريچه گفت وگو و مذاكره منطقي است. آيين مقدس اسلام از بدو تولد خويش به اين
نكته توجه داشته است و از پيامبر خويش مي خواهد بنيان تبليغ و معرفي دين خود را بر
اصل گفت وگو و منطق بنا نهد. اهميت و جايگاه گفت وگو در قرآن به قدري داراي ارج و
منزلت است كه كاربرد واژه گفت وگو (قول و مشتقات آن) بعد از لفظ جلال «الله»، رتبه
اول را دارد . قرآن كريم از پيامبر مي خواهد كه بنيان تبليغ و معرفي دين خود را چه
در مواجهه با مخالفان و چه در مواجهه با مسلمانان بر اصل گفت وگو و منطق و حكمت و
جدال احسن قرار دهد.
ادع الي سبيل ربك
بالحكمه و الموعظه و جادلهم بالتي هي احسن. ولاتجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي
احسن. اين دو آيه، استراتژي تبليغ و دعوت اسلام را اتكاء به برهان، موعظه و جدال احسن معرفي مي
كند و به پيامبر اسلام يادآور مي شود حتي در گفت وگو و مجادله پيروان اديان ديگر
مبادا از «جدال احسن»، تعدي نمايد. مفسران در تبيين جدال احسن به گفت وگو براساس
رفاقت و نرمي و دوري از تندگويي و طعن و اهانت اشاره مي كنند. شهيد مطهري آيات
فوق را دليل ديگر بر نفي اكراه در انتخاب دين در اسلام ذكر مي كند.
البته قصد اسلام از انفتاح بابت گفت وگو با اديان ديگر، اظهار و اثبات براهين
حقانيت خويش است تا به اين وسيله پيروان اديان ديگر با بصيرت و برهان گام به صراط
مستقيم نهند، ... و
قولوا امنا بالذي انزل الينا و انزل اليكم و الهنا و الهكم واحد و
نحن له مسلمون عنكبوت 64 و (به اهل كتاب) بگوييد: ما به تمام آن چه از سوي خدا بر
ما و شما نازل شده ايمان آورده ايم و معبود ما و شما يكي است و ما در برابر او
تسليم هستيم) خداوند متعال در آيه ديگر ضمن دعوت اهل كتاب به الهيات مشترك آنان را
از آلودن گوهر اديان آسماني (توحيد) به آفت شرك برحذر مي دارد. قل يا اهل الكتاب
تعالوا الي كلمه سوآء بيننا و بينكم ان
لاتعبدوا الا اللهو لانشرك به شيئا آل عمران46 بگو اي اهل
كتاب بياييد به سوي سختي كه ميان ما و شما يكسان است كه جز خدا را نپرستيم و چيزي
را همتاي او قرار ندهيم آيه فوق از اهل كتاب مي خواهد در زير چتر واحد و مشترك
آسماني يعني اصل توحيد جمع شده و به همزيستي خود با مسلمانان ادامه دهند.
3- نهي از استثمار و نفي اطاعت بندگان
يكي از مؤلفه هاي جامعه مطلوب و مدينه فاضله- و به اصطلاح امروزي جامعه مدني،-
برابري حقوق افراد جامعه و عدم بندگي انسانهاي ضعيف در برابر انسانهاي قوي و متمول
است و به بياني بايد سفره استثمار فردي يا حكومتي از جامعه انساني رخت ببندد و به
جاي آن بستر آزادگي و برابري حقوق تمامي انسان ها گسترده شود، قرآن كريم نيز از
اين نكته ظريف غافل نمانده ولي اين كه يك پيامبر الهي با قوه قهريه مردم را به
اطاعت خود فرا خواند، به شدت برخورد كرده است. آيه ديگر يكي از اهداف پيامبران را
آزادي مردم از بندگي طاغوتيان زمان ذكر مي كند. براي هيچ بشري سزاوار نيست كه
خداوند كتاب آسماني و حكم و نبوت به او دهد سپس به مردم بگويد: غير از خدا مرا
پرستش كنيد (آل عمران97) خداوند يكي از وظايف پيامبر اسلام را رهايي
مردم از زنجير استعمار طبقه خاص معرفي مي كند.
بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آن ها بود (از دوش و گردنشان) برمي دارد اعراف157
در آيه ديگر اهل كتاب را از تكبر و روحيه نژادپرستي و استثمار يكديگر بر حذر مي
دارد. قل يا اهل الكتاب... لايتخذ
بعضناً بعضا اربابا من دون الله اي اهل كتاب بعضي از ما بعض ديگر
را غير از خداي يگانه به خدايي نپذيرد آل عمران 46) حضرت علي(ع) نيز هدف بعثت
پيامبر اسلام(ص) را آزادي مردم از استثمار و عبادت بندگان به سوي پروردگار ذكر مي
كند.
4- مدارا با كافران
شايد از آيات پيشين اين توهم پيش آيد كه همزيستي اسلام با مخالفان اختصاص به
پيروان كتابهاي آسماني و عمدتاً يهوديت و مسيحيت (اهل كتاب) دارد، اما اسلام
همزيستي با كافران و مشركان را برنمي تابد و موضع قرآن با آنان موضع مقابله و عدم
مدارا است. لكن ضعف توهم فوق نيز از تامل در مجموع آيات ناظر به چگونگي مواجهه با
كفار آشكار مي شود. تامل در مجموع آيات جهاد و مقابله با كفار و مشركان ما را به
اين نكته رهنمون مي سازد كه جهاد با كفار به دليل مقابله آنان با اسلام و مسلمانان
است. و اگر كفار به صرف اعتقاد كفر يا شرك خود باقي بمانند و دست به شيطنت و ستيز
با مسلمانان نزنند، قرآن نه تنها دستوري به مقابله و جهاد با آنان نمي دهد كه
پيغمبر اسلام را به مدارا و صلح نيز فرا مي خواند: و ان جنحوا للسلم
فاجنح لها و توكل علي الله انه هو السميع العليم. و اگر تمايل به صلح نشان دهند،
تو نيز از در صلح درآي، و بر خدا توكل كن، كه او شنوا و داناست.
«فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و
القوا اليكم السلم فما جعل الله لكم عليهم سبيلا(نساء89 و 90) خداوند
اصل مدارا را حتي درباره منافقاني دريغ نكرده و در آيه اي پس از امر به مقاتله با
منافقان در كارزار جنگ قايل به استثناء شده و منافقاتي را كه بين آنان و مسلمانان
پيماني است يا از جنگ خسته شده اند و تمايل به صلح دارند، امر به آتش بش با اين
دسته مي دهد. هرگاه [توبه] سرباز زنند [و به اقدام به ضد شما ادامه
دهند] هر جا آنها را يافتيد، اسير كنيد، و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانيد.
و از ميان آنها دوست و يار و ياوري را اختيار نكنيد، مگر آن كه با هم پيمانان شما پيمان بسته اند، يا آنها كه به سوي شما مي آيند و از پيكار با شما، يا پيكار با قوم خود ناتوان شده اند. قرآن كريم علاوه بر صلح و سفارش زندگي مسالمت آميز با كفار، مسلمانان را به نوعي به نيكوكاري و احسان و اجراي عدالت در حق آنان توصيه مي كند. خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارشان بيرون نراندند نهي نمي كند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد (ممتحنه 8). خداوند در اين آيه ملاك و موضوع مقابله و عدم مدارا با كفار را صرف عقيده شان ذكر نمي كند، بلكه ملاك، قتال كفار با مسلمانان و آزار و اذيت آنان است، از اين رو آيه امر به احسان و نيكوكاري در حق كفار مي دهد كه با جبهه اسلام در حال ستيز و مقابله نباشند. به هر حال) با آنها (كفار) مدارا كن و عذرشان را بپذير، و به نيكي ها دعوت نما و از جاهلان روي بگردان اعراف199)
آيه فوق يكي از بنيادي ترين دستورهاي اخلاقي اجتماعي براي مدارا و همزيستي به شمار مي رود. خداوند در اين آيه درباره كفاري كه به حضرت محمد(ص) ايمان نمي آوردند و بعضا موجبات اذيت و آزار جسمي و روحي آن حضرت را فراهم مي آورند، دستورگذشت و عفو (چشم پوشي از بدي ها و انتقام و گزينش راه اعتدال) را صادر مي كند. شايد اين توهم پيش آيد كه آيه فوق و عفو پيامبر اسلام اختصاص به دوران ضعف و عدم قدرت آن حضرت داشت، لكن عفو عمومي آن حضرت در جريان فتح مكه تمامي كفار و مشركاني را كه يك عمر اسباب آزار و اذيت و تبعيد و طرح قتل حضرت را فراهم آورده بودند، سستي توهم فوق را نمايان مي كند. آيه ديگر مسلمانان را از ناسزا گفتن و دشنام دادن به كفار و معبود آنان باز مي دارد تا بدين سان بستر درگيري ها و ناسزا گفتن كفار برشعاير و مقدسات ديني فراهم نيايد. و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبواالله عدوا بغير علم انعام 107 كساني كه غير خدا را مي خوانند دشنام ندهيد مبادا آنها از روي جهل خدا را دشنام دهند
سيره
پيامبر(ص) در مدارا
الف- مساوات مردم :
حضرت محمد(ص) با الهام از آيات قرآن، در برابر مخالفان و منكران دين، رفتار بسيار
خوش و عاطفه آميزي داشت. حضرت همه مردم را فرزندان يك آدم و خاك و مخلوق خداوند
وصف مي كند كه با تأمل در اين نكته نه تنها تساوي مردم استفاده مي شود، بلكه مي
توان از آن خويشاوندي جوهري انسان ها در اصل آفرينش و انتساب به يك خداوند را
استنتاج كرد كه آن زمينه عطوفت و محبت قلبي و روحي انسان ها به يكديگر مي شود كه
مبناي اساسي براي اصل مدارات اسلامي است. «ايها الناس ان ربكم واحد و ان ابائكم
واحد كلكم من آدم و آدم من تراب». حضرت ملاك احترام و تكريم الهي را نفس انسانيت و
خيررساني به ديگران توصيف مي كند: «الخلق كلهم عيال الله و احبهم اليه انفعهم
لهمهمه مردم عيال و آفريده يكسان خداوندند خداوند نافع ترين آنها به مردم را دوست
دارد) مردم همه مخلوق و عيال خداوندند [ يعني هيچ فرق و امتيازي بر يكديگر ندارند]
و محبوب ترين آنها نزد خداوند، كسي است كه خير و نفع او براي سايرين بيشتر باشد.
ب- دفاع از اقليت هاي
مذهبي: من ظلم معاهدا و كلفه فوق طاقته فانا حجيجه يوم القيامه. پيامبر(ص) بارها مسلمانان را به رفتار خوش و انصاف درحق غيرمسلمانان سفارش كرده
و فرموده: كسي كه در حق «معاهد» يعني اهل كتابي كه بين او و اسلام پيماني بسته
شده است، ظلم و ستمي روا دارد، من در روز قيامت حامي آن اهل كتابي عليه مسلمان
ظالم خواهم بود.
ج- رنجانيدن ذمي،
رنجانيدن پيامبر است: من اذي ذميا فانا خصمه و من كنت خصمه خصمته يوم القيامه دراين روايت نيز
پيامبر(ص) هرگونه آزار رسانيدن به اهل كتاب را مساوي به دشمني با خويش تلقي كرده
اعلام مي كند كه در قيامت براي دفاع از مظلوم- هرچند يهودي- برخواهد خاست.
د- احترام به جنازه
يهودي: پيامبر گرامي با جمعي نشسته بودند كه جنازه يك يهودي را
آوردند. پيامبر براي احترام جنازه به پا خاست. حاضران گفتند: آن جنازه يهودي است.
پيامبر بزرگوار فرمود: هر موقع كه جنازه اي ديدي [ چه مسلمان و چه غيرمسلمان]
براي احترام آن از جا برخيزيد. 3
ه- اولين منشور آزادي عقيده: يكي از افتخارات بزرگ اسلام انعقاد قراردادهاي رسمي صلح جويانه با مخالفان و منكران خود است. پيامبر اسلام در دوران حكومتش عهدنامه هاي مختلفي با منكران خود منعقد نمودند كه به موجب مفاد اين عهدنامه ها حكومت اسلامي در مقابل دريافت ماليات ويژه از اهل كتاب خود را متلزم به رعايت حقوق سياسي و اجتماعي و امنيت اقليت هاي مذهبي مي كرد. اولين آنها قرارداد صلح با يهوديان در مدينه است كه بنا به نظر «پروفسور هوستون اسميت» اين قرارداد در حقيقت اولين منشور و فرمان آزادي عقيده در تاريخ بشريت است. مواد تبصره هاي اين معاهده بسيار مترقي و قرن ها جلوتر از زمان خود است. يكي ديگر از اين معاهده ها قرارداد پيامبر(ص) با مسيحيان نجران است كه به موجب آن: «محمد(ص) پيامبر خدا ملتزم مي شود كه جان و مال و اراضي و عقايد و معابد آنها [مسيحيان ] از هرگونه گزندي مصون خواهد ماند و هيچ گونه تحميل و يا تحقيري به آنان روا نخواهد شد و نيز اراضي آنان به وسيله لشكريان اشغال نخواهد گرديد. مادامي كه اهالي نجران به اين پيمان وفادار بمانند، هيچ نيرويي متعرض آنان نخواهد بود.»
سيره امام
علي(ع) در مدارا
تاريخ زندگاني امام علي(ع) به خاطر وجود فراز و نشيب هاي فراوان و رويارويي ها با
انواع مخالفان چه در زمان بركنار بودن از حكومت و چه در عصر حكومت، قواعد مواجهه
با مخالفان را به ما مي آموزد، به ويژه رعايت اهم و مهم در مناسبات و مواضع است كه
آن بزرگوار به صيانت از نهال اسلام، از حقوق خود در موضوع خلافت چشم پوشيد، و
بالاتر از آن، به همكاري با خليفه اهتمام ورزيد. اين درحالي بود كه توقع مي رفت آن
امام بزرگوار به عنوان مخالف سياسي و برحق خلافت خليفه گان غاصب، به گوشه اي رفته
و به قهر و مانع تراشي روي آرند. سيره نوراني آن حضرت براي كساني كه در حكومت
اسلامي در اقليت قرار دارند و يا احياناً خود را ذي حق مي دانند، درس عبرت و آيينه
اي است كه در آن روحيه همكاري و همراهي با حكومت به صورت شفاف به تصوير كشيده شده
است.
الف- عشق و محبت به
تمامي مردم: حضرت(ع) در دستورالعمل اجرايي به مالك اشتر، وي را
علاوه بر رعايت اصل قانون و حقوق مردم و عدالت، به محبت و عطوفت قلبي به همه مردم
اعم از مسلمان و كافر سفارش مي كند: «اشعر قلبك الرحمه و المحبه لهم و اللطف بهم و
لاتكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم فانهم صنفان اما اخ لك او نظير لك في
الخلق». «اي مالك قلبت را از رحمت و محبت و لطف به مردم آكنده كن و مبادا چون گرگ
فرصت طلبانه حقوق آنان را پايمال سازي. زيرا مردم دو قسمند: يا مسلمان و برادر
ديني تواند و يا غيرمسلمان [اهل كتاب يا كافر] كه در آفرينش مانند تواند.»
ب- احترام به حقوق اقليت
ها: احترام به قوانين و مقررات اديان ديگر و به رسميت شناختن آن
يكي ديگر از اصول حقوقي اسلام است؛ مثلاً با اين كه در اسلام ازدواج با محارم
مردود اعلام شده است، هيچ مسلماني حق ندارد با استناد به قوانين شريعت اسلامي،
ادياني را كه چنين ازدواجي را حرام نمي دانند، مانند زرتشتيان، زناكار شمارد. اين
حرمت نهادن به احكام ديگر مذاهب، در سيره زندگاني امامان بزرگوار شيعه بسيار آشكار
است. اگر به داوري و قضاوت بنشينم، درباره پيروان تورات به حكم
تورات و بين پيروان انجيل به انجيل و به پيروان زبور به زبور و بين پيروان قرآن
كريم به قرآن كريم عمل خواهم نمود9
ج- توجه خاص به اقليت ها: شهر انبار يكي از مناطق تحت حكومت امام علي(ع) بود كه مردم آن مسلمان و يهودي بودند. جمعي از لشكريان معاويه به آن دستبرد زدند و زيورآلات برخي از زنان، از جمله يك زن يهودي را به يغما بردند. حضرت از شنيدن اين خبر چنان اندوهناك شد كه فرمود: «اگر مسلماني از شنيدن خبر غارت يك زن يهودي كه تحت حمايت حكومت اسلامي است، بميرد، پيش من نه تنها سزاوار ملامت نيست، كه شايسته تكريم و اجراست.» (04)
د-پرداخت مستمري به از كار افتادگان اهل كتاب: روايت شده است كه امام (ع) در راه به پيرمرد فقيري برخورد. حضرت درباره وضع او از يارانش پرسيد: گفتند: او مسيحي است. امام (ع) با خشم و تندي فرمودند: «شما در ايام جواني از او استفاده كرديد [يعني او نيز مانند سايرين درايام جواني خود به اين سرزمين خدمت نموده است] تا اين كه به پيري و ناتواني رسيده است، آيا سزاوار است كه او را به حال خود واگذاريد؟» همان جا حضرت دستور دادند از بيت المال به او معاش و حقوق پرداخت نمايند. 1
ه- بدرقه همسفر
يهودي: حضرت در راه كوفه با يك يهودي همسفر شدند. مقداري به كوفه
مانده بود كه يهودي راه ديگري را پيش گرفت. حضرت نيز در پي او رفت، آن شخص از حضرت
پرسيد: پس چرا با من مي آيي؟ حضرت فرمود: تو همسفر من بودي و من مي خواهم تو را چند
قدم بدرقه كنم.
و- تسامح و مدارا در
برابر خوارج: خوارج گروهي از لشكريان حضرت علي (ع) درجنگ صفين
بودند كه در مسئله «حكميت» از قرارگاه آن حضرت خارج شدند و درجايي ديگر براي خود
قرارگاهي تشكيل دادند. اينان تا جايي پيش رفتند كه حضرت علي(ع) را تكفير كردند، و
به مخالفت ورزي و تبليغات عليه آن حضرت پرداختند؛ گاه با حضور درمسجد و عدم اقتدا
به ايشان، علنا به حضرت اهانت مي كردند. به همين مقدار نيز بسنده نمي كردند گاه در
اثناي نماز به دادن شعارهاي تند و بعضا ناسزاگويي دست مي زدند. با اين حال حضرت با
آنها مدارا مي نمود و دست به هيچ گونه عكس العمل تندي نمي زد و ياران خود را نيز
دعوت به سكوت و آرامش مي كرد و بركشتگان آنان نيز نماز مي گزارد. حتي به آنان
اجازه حضور در مسجد را مي داد و حقوق آنان را از بيت المال پرداخت مي نمود. حضرت
مكرر تاكيد مي كردكه به اين اصل (مدارا) عمل خواهد نمود: لا نمنعكم مساجد الله ان
تذكروا فيها اسمه لانمنعكم من الفيحا مادامت ايديكم مع ايدينا لانقاتلكم حتي
تبدوونا.»
ز- سنت مناظره:
مناظرات ائمه شيعه با مخالفان و كافران درحالي كه حكومت و قدرت در دست مسلمانان
بود گواه ديگري بر مدارات اسلامي است كه تاريخ موارد بسياري از آن را ثبت كرده
است.
«تلرانس»
يا «تساهل و تسامح» در لغت به معني سازشكاري، مدارا، سهل گيري، رواداري، بي تفاوتي
و... است. در ادبيات سياسي و اجتماعي غرب، تلرانس به اين معني است كه افراد جامعه
در حوزه دين، اخلاق و ارزش ها، نسبت به عقايد يا اعمالي كه آنها را ناپسند و ناروا
مي دانند، از خود واكنش و حساسيت نشان ندهند. ريشه هاي تاريخي و اجتماعي پيدايش
اين انديشه به قرن هفدهم ميلادي باز مي گردد. در اين قرن، طي جنگ هاي سي ساله
مذهبي ميان دو فرقه كاتوليك و پروتستان در اروپا، خونريزي ها، و ويراني هاي بسياري
روي داد. از اين رو، برخي روشنفكران غربي اين نظر را مطرح كردند كه با وجود اختلاف
ها و تضادهاي فرقه اي و مذهبي، بايد جنگ و خشونت و تعصب مذهبي را كنار گذارد و به
همزيستي مسالمت آميز، مدارا و سهل گيري روي آورد. ديري نپاييد كه در قرن هجدهم،
تلرانس و بي تفاوتي ديني رواج يافت. اگرچه در ابتدا، كليساي كاتوليك با تلرانس
ديني مخالفت مي ورزيد اما در برابر رشد و گسترش روزافزون اين انديشه، ناتوان ماند
و تسليم آن شد. 1.
1-
نسبيت گرايي فرهنگي و ارزشي كه پيش فرض نظري انديشه تلرانس است، نقد و ابطال است.
2- پيامبر اسلام : لم
يرسلني الله بالرهبانيه و لكن بعثني بالحنيفيه السهله السمحه.
اين سهولت و سماحت به اصل احكام اسلام اشاره دارد و نه به مقام اجراي آنها؛ يعني
اسلام ديني است كه قوانيني فراتر از توان متعارف انسان وضع نكرده و هرجا كه سختي و
مشقت رخ داد، حكم رفع مي شود: ما
جعل عليكم في الدين من حرج 3 خداوند در مقام تكليف، بر شما مشقت
و رنج ننهاده . يريدالله
بكم اليسر و لايريد بكم العسر4 خداوند براي شما حكم را آسان
خواسته و تكليف را مشكل نگرفته است.»
3- در
اسلام، مصاديقي از رفق و مداراي مطلوب، معرفي شده است:
اول، در
رابطه بين دو شخص، در حوزه مسايل عادي و روزمره زندگي، طرفين بايد از اعمال سلايق
و نظرات شخصي خود پرهيز كنند و با حفظ قيوداتي، مدارا كنند.
دوم، در
تعليم و تربيت، معلم و مربي بايد گام به گام و به نرمي و آرامي، افراد را هدايت
كند و پرورش دهد و در مواجهه با جهالت ها و كج روي هاي آن ها، سعه صدر به خرج دهد
و واكنش خشن و شديد نشان ندهد تا آنها بتدريج، راه را از بيراه بازيابند.
سوم، در
مقابل كساني كه با ما اختلاف اعتقادي و فكري دارند اما مي توان به بازگشت و هدايت
آنها اميدوار بود، لازم است مدارا كنيم تا زمينه مساعد براي رجوع آنها به حقيقت
فراهم شود.
چهارم،
در مباحثه و گفتگوي با ديگران كه نوعي دعوت و تبليغ است، قرآن توصيه مي كند كه
بهترين شيوه ها را انتخاب كنيم، به صورتي كه حتي اگر ناچار به مجادله شديم، بايد
جدال به احسن كنيم: ادع
الي سبيل ربك بالحكمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي أحسن5
اي پيامبر! مردم را از طريق حكمت و برهان و موعظه نيكو، به راه خدا دعوت كن و با
بهترين طريق، مجادله نما.
4- عرصه
اي كه در آن اسلام با انديشه تلرانس، تعارض آشكار و جدي دارد، عرصه «اصول و ارزش
هاي قطعي اسلام» است. اسلام در اين حوزه، رفق و مدارا و آسان گيري را نمي پذيرد،
بلكه با تعابيري همچون «مداهنه» و «مصانعه» (به معني سازشكاري) كه در مقابل صراحت،
شفافيت و قاطعيت قرار مي گيرند، آن را به شدت نفي مي كند. قرآن كريم خطاب به
پيامبر اكرم(ص) ودوا
لو تدهن فيدهنون6 كفار بسيار مايل هستند كه تو با آن ها مداهنه
]سازش[ و مدارا كني تا آن ها هم (به نفاق) با تو مدارا كنند. پيامبر اسلام(ص) در
روايتي در مورد قاطعيت علي(ع) در مقام اجراي احكام اسلامي و پايبندي ايشان به آنها
تأكيد ميكنند: انه خشن
في ذات الله غير مداهن في دينه بنابراين، هيچكس حتي معصومين(ع)
نمي توانند در مورد كوچكترين امر و نهي هايي كه جزء وحي الهي و از قطعيات اسلام
هستند، مصالحه و عقب نشيني كنند. البته تشخيص مرزها و مصاديق، احتياج به فقاهت و
اجتهاد دارد تا احكام و مصالح اهم و مهم از يكديگر تشخيص داده شوند. 1- مصباح
يزدي، نظريه سياسي اسلام، جلد دوم، صص 624- 44.2 3- حج، 8.7 4-
بقره، 58.1 5- نحل، 52.1 6- قلم، 9.
اسلام دين سهل انگاري نيست؟ مصباح يزدي
در فرهنگ
غربي، دين را تابع سليقه افراد مي دانند و معتقدند همان گونه كه سليقه افراد
درپسنديدن رنگ لباس ها متفاوت است. از مشكلات فراروي جامعه ما، تأثير تبليغات
شيطاني چندساله اخير براي ترويج فرهنگ تساهل و تسامح است. به هر روي، اشخاص مختلف،
با بيان هاي گوناگون- گرچه ممكن است بعضي از ايشان حسن نيت داشته باشند- به قدري
تساهل و تسامح، تحمل افكار ديگران و گزاره هايي از اين دست را تكرار كرده اند كه
سرانجام تا حدي بر همگان اثر كرده است. گرچه ممكن است استثنائاتي نيز وجود داشته
باشد، همگان باور كرده اند كه در اين زمان و در اين اوضاع، نمي توان زياد سخت گرفت
و به اصطلاح «خشونت» ورزيد. امروزه داشتن غيرت ديني، تعصب در برابر احكام اسلام،
اعتقاد به اينكه دين بر حق و اصيل فقط يكي است و احكام آن بايد به اجرا درآيند و
اموري از اين دست، جزم گرايي تلقي مي شود، امروزه دنياي مدرن چنين حرف هايي را نمي
پسندد، و در عوض، بازار پلوراليسم ديني و كثرت گرايي گرم است. اين حرف ها آن قدر
گفته و نوشته شده است كه هر كسي به گونه اي تحت تأثير قرار گرفته است.
اسلام ديني آسان است و سهولت و يسر دارد: يريد الله بكم اليسر؛1
خدا درباره شما آساني و سهولت را اراده كرده است؛ اما تساهل و سهل انگاري ندارد.
دين اسلام آسان است؛ اما در آنچه هست، سهل انگاري و بي اعتنايي را روا نمي داند.
مراد پيامبر اكرم(ص) از الحنيفيه السهله السمحه ، در عبارت: لم يرسلني الله
بالرهبانيه ولكن بعثني بالحنيفيه السهله السمحه ؛2 خداوند مرا به رهبانيت و
انزواطلبي مبعوث نفرمود، بلكه مرا با دين حنيف آسان مبعوث كرده . جواز سهل
انگاري نيست. اسلام دين آساني است، اما اين دين آسان را بايد جدي گرفت؛ نبايد اجازه
داد حتي سرسوزني در آن خدشه وارد شود. اما به هر روي، اين روحيه ترويج شده است، و
با ترويج آن، جوانان ما تحت تأثير قرار گرفته اند. برخي كوشيده اند با شعر، رمان،
تئاتر و فيلم هاي سينمايي و ... در جامعه ما اين عقيده را رسوخ دهند.
خداوند متعال مؤمنان را به اتحاد و عدم تفرقه دعوت كرده : واعتصموا بحبل الله
جميعا ولا تفرقوا؛ همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد. اسلام به وحدت
و همبستگي دستور مي دهد، چنان كه همه مسلمانان در حكم پيكري واحد شوند. در روايتي
از پيامبر اكرم(ص): المؤمن آخ المومن كالجسد الواحد؛ مؤمن برادر مؤمن و
مانند يك جسم اند.
حرمت
اعمال وهن آميز
از نظر
اسلام، همان گونه كه شخص و شخصيت، گرامي و عزيز است، آيين و دين اسلام نيز عزيز
است و بايد احترام آن داشته شود. بنابراين هرگونه اعمال و رفتاري كه موجب بي
احترامي و وهن اسلام شود، حرام است. همان گونه كه مومن نمي تواند جامه اي را بپوشد
كه او را خوار و ذليل كند، نمي تواند كاري را انجام دهد كه موجب وهن اسلام و
مسلماني شود. برخي از مردم، براي خودشان عزت و احترامي قايل هستند و اجازه نمي
دهند تا كسي مقام و منزلت ايشان را كوچك شمارد. از اين رو، تلاش ميكنند تا شخصيت
آنها در جامعه عزيز و گرامي داشته شود. پس چنان رفتار مي كنند كه ادب اجتماعي ميطلبد و از هرگونه عوامل وهن آور پرهيز مي كنند تا خداي ناكرده خوار و ذليل نشوند و
كمترين اهانتي به آنان صورت نگيرد.
هم چنين بر هر مسلماني است كه چنان مسلماني كند كه اسلام متهم نشود و از سوي
ديگران به عنوان آييني شناخته نشود كه همگان از آن بيزاري بجويند، بلكه مي بايست
اسلام چنان نمايانده شود كه هر كسي افتخار كند كه به اسلام و مسلماني شناخته و
معروف شود.
اسلام، جامع همه خوبي ها
اسلام خود را دين فطرت و عقل سليم و آيين درست زندگي معرفي مي
كند. هر امتياز خوب و نيكي را كه مي توان براي يك آيين و دين از نظر عقل سالم و
فطرت سليم انساني تصور كرد، اسلام آن را براي خود تعريف و بيان كرده است. با اين
همه ديده مي شود كه برخي از افراد اسلام را چنان معرفي مي كنند كه مجموعه اي از
آيين هاي زشت، بد، بي خردي، ناپسند و ضدانساني است؛ درحالي كه اسلام از آن ها پاك
و مبراست. البته گاه اين گونه معرفي بد و نادرست، از سوي دشمنان انجام مي شود؛ ولي
گاه ديگر، از سوي مسلمانان اين اتفاق رخ مي دهد؛ زيرا برخي در مقام تبيين اسلام،
مجموعه اي از بينش ها و نگرش ها را به اسلام نسبت مي دهند كه اسلام از آن ها مبرا
و پاك مي باشد؛ يعني در حوزه هاي اعتقادي، احكام عملي و هنجارهاي اخلاقي، مباحث و
مسايلي را به اسلام نسبت مي دهند كه اسلام واقعي و راستين هيچ سنخيتي با آن ها
ندارد. اين عمل به سبب عدم فهم درست اسلام و يا اشتباه و خطا در شناخت اسلام از
سوي برخي از عالمان ديني اتفاق مي افتد كه اسلام شناس كامل نيستند. در برخي از
موارد و در مقام عمل، مسلمانان به گونه اي عمل مي كنند كه اسلام از آن اعمال بيزار
است؛ درحالي كه شخص خود را مسلمان معرفي مي كند و اعمال زندگي خود را مطابق آن
برمي شمارد؛ ولي هنگامي كه ناظر بيروني به اين اعمال نگاه مي كند، از هرگونه
مسلماني بيزار مي شود و مي گويد كه اگر اسلام و مسلماني اين است، عطايش را به
لقايش بخشيدم. در حقيقت گاه از اسلام در مقام بيان و يا عمل، بددفاع مي شود و گاه
ديگر، دفاع بد مي شود. لذا چهره اي نادرست و نارسا از اسلام ارايه مي شود.
انتساب به ايمان ممنوع گاهي ديده مي شود كه برخي از افراد مي كوشند تا خود را از انتساب به اسلام مبرا شمارند. اين براي كساني كه اعتقادي به اسلام ندارند و يا در عمل، مسلمان نيستند، امري پسنديده است تا ناظر بيروني گمان خطا نبرد كه اين افراد مسلمان هستند و چنين اعتقاد يا اعمالي دارند. اما گاهي هم اسلام بايد خودش را از برخي از افراد، پاك و مبرا بداند. با نگاهي به آيه 14 حجرات و آيات ديگر قرآن مي توان اين مفهوم را از قرآن به دست آورد كه اسلام از انتساب برخي از افراد به مسلماني بيزاري مي جويد. از جمله اين افراد مي توان به منافقان اشاره كرد؛ زيرا انتساب ايشان به اسلام در حالي كه هيچ اعتقادي به باورهاي آن ندارند و در مقام عمل برخلاف احكام و اصول اخلاقي آن حركت مي كنند، عين وهن به اسلام و مسلماني است. گروه ديگر از مردم نيز به سبب اين كه هنوز بينش ها و نگرش هاي آنان براساس آموزه هاي وحياني اسلام و قرآن شكل نگرفته است، بيرون از دايره ايمان قرار مي گيرند و خداوند در همين آيه به صراحت از ايشان به عنوان مسلماني تبري مي جويد؛ زيرا هر يك از عناوين اسلام و ايمان، ويژگي ها و خصوصياتي را مي طلبد كه در منافقان يا مسلمانان سست ايمان و يا ناقص الايمان نيست. بر اين اساس بايد گفت كه هر كسي نمي تواند خود را مسلمان شمارد يا مومن بداند. اتخاذ چنين عناويني براي كساني كه بر باورهاي اسلامي و يا ايماني نيستند، حرام و ممنوع است. در همين راستا امام رضا(ع) برخي از مدعيان تشيع را به خانه خويش راه نداد؛ زيرا خود را از شيعيان اهل بيت(ع) مي شمردند در حالي كه هنوز به مقام تشيع نرسيده بودند. بنابراين، استفاده از عناوين و نام هايي چون اسلام، ايمان و تشيع زماني جايز است كه شخص به درستي بيانگر اين عناوين باشد و بيان و عملش آن را نشان دهد.
آثار
انتساب به اسلام و ايمان انتساب شخص به عناوين و نام هايي چون مسلماني
و شيعه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) اقتضائاتي دارد كه اگر شخص آن را نداشته باشد، اين
انتساب همانند جعل اسناد رسمي، از مصاديق سرقت و تهمت است. تنها اشخاصي مي توانند
خود را منتسب به اسلام و ايمان و شيعه كنند كه واقعاً اين عناوين در آنان وجود
داشته باشد و آنان مصداق آن ها باشند. بنابراين كسي كه مسلمان نيست يا محب اهل
بيت(ع) است ولي شيعه و پيرو واقعي ايشان نيست، نمي تواند خود را منتسب به اسلام و
تشيع كند؛ زيرا چنين كاري همانند اين است كه شخصي بي آن كه تحصيلات عالي داشته و
از نهادهاي رسمي مجوز استفاده از عنوان دكترا را كسب كند، خود را دكتر بنامد. از
نظر امام رضا(ع) و ديگر امامان(ع)، استفاده كساني كه شيعه نيستند و تنها محب اهل
بيت(ع) هستند، از عنوان شيعه نه تنها سرقت و دزدي است، بلكه جرم و گناه است كه
علاوه بر مجازات در آخرت، تبعات و پيامدهايي در دنيا به دنبال دارد. خداوند در
آيات 29 تا 32 سوره احزاب به زنان پيامبر(ص) هشدار مي دهد كه انتساب به بيت شريف
پيامبر(ص) اقتضائاتي دارد كه مي بايست رعايت شود؛ چنان كه رعايت آن امور و يا عدم
رعايت آن نيز پاداش و مجازات هاي مضاعفي را به دنبال خواهد داشت. اين بدان معناست
كه انتساب به شخص يا چيزي چون ايمان و تشيع، اقتضائاتي دارد كه اگر رعايت شود،
آثار ويژه و اگر مراعات نشود مجازات خاصي را خواهد داشت.
حرمت رفتار وهن آميز خداوند
در آيه 104 بقره، موردي را مطرح مي كند كه بايد به آن فراتر از مورد و مصداق بيان
شده، توجه شود. هر چند كه خداوند در اين آيه به يك مسئله جزيي و فرعي اشاره مي كند
ولي مي توان از آن يك قاعده كلي فقهي استنباط كرد كه در همه ابواب فقه و عمل
مسلماني، ساري و جاري مي شود. خداوند در اين آيه به مسلمانان هشدار مي دهد كه به
جاي واژه راعنا
از واژه انظرنا
استفاده شود؛ زيرا كاربرد واژه نخست موجب سوءاستفاده دشمنان و وهن اسلام و مسلمين
خواهد شد؛ چرا كه واژه راعنا كه در زبان عربي به معناي «به من بنگر» است؛ در زبان
عبري به معناي حمقنا،
ما را احمق كن است و يهوديان از اين واژه سوءاستفاده كرده و مسلمانان و اسلام را
تحقير و مسخره مي كردند.
با آن كه كاربرد واژه در زبان عربي به معناي رعايت كردن و توجه يافتن به شخص است
ولي چون رعن
در زبان عبري به معناي احمق كردن است، موجب سوءاستفاده دشمن كينه توزي چون يهوديان
مدينه عليه اسلام و مسلمين مي شود؛ از اين رو كاربرد آن غير جايز دانسته شد. از
اين آيه مي توان استنباط كرد كه هرگونه اعمال مجاز و مباحي كه سبب سوءاستفاده
دشمنان مي شود، حرام است. اگر زماني قمه زدن يا زنجيرزني عمل مباحي بود، هنگامي كه
پخش تصاوير آن در ماهواره ها موجب وهن اسلام و تشيع است، عملي حرام تلقي مي شود و
جايز نخواهد بود. البته آن چه گفته شد در امور مباح است وگرنه در احكام اسلامي كه
حكم قطعي خداوند است نمي توان اين گونه رفتار كرد. بنابراين در جايي كه حكم شرعي
قاطع وجود دارد، مسلمان مؤمن هرگز از انجام آن كوتاه نمي آيد و آن را تعطيل نمي
كند هر چند كه از سوي دشمنان تمسخر شود و يا سوءاستفاده تبليغاتي از آن شود؛ زيرا
مؤمن از ملامت و سرزنش سرزنشگران نمي ترسد و به احكام الهي پاي بندي عملي خود را
نشان مي دهد؛ زيرا خداوند از مسلمان خواسته تا در آن چه مامور است استقامت ورزد و
از سرزنش سرزنشگران نهراسد.(مائده54)
رفتار دين گريزانه امام صادق(ع) : مسلماني، همسايه اي مسيحي داشت، با او رفت و آمد مي كرد. كم كم او را دعوت به اسلام كرد. او هم بعد از مدتي قبول كرد و مسلمان شد و آن مرد، آداب وضو و نماز يادش داد. همان شب اول مسلماني اش خوابيده بود؛ ساعت آخر شب ديد كسي در مي زند. در را باز كرد و گفت: آيا حادثه اي پيش آمده؟ گفت: مگر مسلمان نشده اي؟ مسلمان بايد آخر شب بيدار شود و به مسجد برود و نافله شب بخواند! او وضو گرفت و با هم به مسجد رفتند. نافله شب خواندند و تمام شد. مرد تازه مسلمان گفت: حالا خوب است كه برويم. مرد كهنه مسلمان گفت: نه، نماز صبح مانده. اين نافله شب بود. بنشين نماز صبح را هم با جماعت بخوانيم. بعد از نماز صبح گفت: خوب تمام شد؟ گفت: خير! مستحب است انسان پس از نماز صبح براي تعقيبات بنشيند تا آفتاب بالا بيايد كه سبب زيادي رزق آدم مي شود. بيچاره تازه مسلمان نشست تا آفتاب بالا آمد. تكان خورد كه برخيزد، كهنه مسلمان دامن او را كشيد كه بنشين مقداري دعا و قرآن بخوانيم تا ظهر نماز را با جماعت ادا كنيم. مگر نمي داني كه مؤمن در مسجد مانند ماهي در آب است و هرگز از شناوري در آب احساس خستگي نمي كند؟ بعد از نمازظهر و عصر هم گفت: تا مغرب چيزي نمانده، صبر كن بعد از نماز مغرب و عشا كه با جماعت خوانديم، مي رويم. خلاصه پس از نماز عشا رفتند. آن بيچاره تازه مسلمان خسته و كوفته به خانه رفت و خوابيد. هنوز خستگي از جانش در نرفته بود كه آخر شب ديد باز درمي زنند! پشت در رفت. همسايه را ديد كه مي گويد: بيا با هم به مسجد برويم. گفت: آقاي عزيز! اين دين شما يك آدم بيكار مي خواهد من كار دارم با دين شما نمي توانم زندگي كنم. من به همان دين قبلي خودم برمي گردم! امام صادق(ع) فرمود: اين آدم همان طور كه او را مسلمان كرد، همان طور هم كافرش كرد- وسايل الشيعه، كتاب الامربالمعروف والنهي عن المنكر، باب14، ح3
اعترافات متفكران غربي
«الفضل ما
شهدت به الاعداء» هنر، آن است كه مخالفان يا غيرمسلمانان به فضائل اسلام اعتراف
كنند:
1-ويل دورانت: اسلام طي پنج قرن از سال 18 تا 567 از لحاظ نيرو، نظم بسط
قلمرو حكومت، تصفيه اخلاق و رفتار، سطح زندگاني، وضع قوانين منصفانه انساني و
تساهل ديني، ادبيات، دانش علم طب و فلسفه پيشاهنگ جهان بود. «هرچند محمد (ص)
پيروان دين مسيح را تقبيح مي كند، با اين همه نسبت به ايشان خوش بين است و خواستار
ارتباطي دوستانه بين آنها و پيروان خويش است. حتي پس از برخوردي كه با پيروان دين
يهود داشت، با اهل كتاب كه همانا يهوديان و مسيحيان بودند، راه مدارا پيش گرفت.»
2-گوستاولوبون: زور شمشير، موجب پيشرفت قرآن نگشت، زيرا رسم اعراب
[مسلمان] اين بود كه هر كجا را كه فتح مي كردند، مردم آن جا را در دين خود آزاد مي
گذاردند. اين كه مردم مسيحي از دين خود دست برمي داشتند و به دين اسلام مي گرويدند
و زبان عرب را بر زبان مادري خود برمي گزيدند، بدان جهت بود كه عدل و دادي كه از
آن عرب هاي فاتح مي ديدند، مانندش را از زمامداران پيشين خود نديده بودند.»
3- روبرتسون: تنها مسلمانان هستند كه با عقيده محكمي كه نسبت به دين خود
دارند، يك روح سازگار و تسامحي نيز با اديان ديگر در آنها هست.»
4- ميشو: «هنگامي كه مسلمانان (در زمانه خليفه دوم» بيت المقدس را فتح
كردند، هيچ گونه آزاري به مسيحيان نرساندند. ولي برعكس هنگامي كه نصاري اين شهر را
گرفتند، با كمال بي رحمي مسلمانان را قتل عام كردند و يهود نيز وقتي به آنجا آمدند
بي باكانه همه را سوزاندند... بايد اقرار كنم كه اين سازش و احترام متقابل به
اديان را كه نشانه رحم و مروت انساني است، ملت هاي مسيحي مذهب از مسلمانان ياد
گرفته اند
5-كونت هانري دي كاستري: اين نويسنده فرانسوي، بقاي نسل يهود را معلول
مداراي دول اسلامي با آنان مي داند: «اگر از جنس يهودي تا به حال كسي در اين جهان
به جاي مانده است، بر اثر همان دولت هاي اسلامي بود كه در قرون وسطا آنان را از
دست مسيحيان خون آشام نجات دادند... در صورتي كه اگر نصارا همچنان به حال قدرت
باقي مي ماندند و بر جهان حكومت مي كردند، نسل يهود را از جهان برمي داشتند.»
6- آدام متز: كليساها و صومعه ها در دوران حكومت اسلامي چنان مينمودند كه گويي خارج از حكومت اسلامي به سر مي برند و به نظر مي رسيد بخشي از سرزميني ديگر هستند كه اين خود موجب مي شد چنان فضايي از تسامح برقرار گردد كه اروپا در سده هاي ميانه با آن آشنايي نداشتند.
معناي زندگي، تابع مفهوم ربوبيّت
ديدگاه ديني : سعي ميشود ديدگاه اسلام بنا به وظيفهاي که در اصل دين بودن خود دارد، نسبت به معناي زندگي بررسي شود. بايد ببينيم اسلام به عنوان يک دين از مزيت مشترک اديان ديگر که نقش ارزشمندي در زندگي بشر دارند برخوردار است يا نه؟ بررسي اينکه "تدبير يک نيروي برتر در اسلام" تا چه اندازه ارزشمند است به ما کمک ميکند که بدانيم اين دين تا چه اندازه به اين خواست همگاني و دروني بشر پاسخ مثبت داده است؟ از سوي ديگر اين مطلب بايد بررسي شود که چالش مهم اديان نسبت به اسلام چگونه مطرح است. آيا در آموزههاي اسلامي براي زدودن اين چالش بزرگ، راهي پيشبيني شده است؟ اسلام براي رفع اين معضل چه چارهاي در نظر گرفته است؟
ربوبيت فراگير الهي به نظر ميرسد براي بررسي ويژگي مشترک اديان در اسلام که از آن با عبارت تدبير يک نيروي برتر ياد شده، لازم است که به يکي از صفات خداوند متعال که بسيار مورد تاکيد و توجه متون ديني قرار گرفته، توجه شود. خداوند در آيات بسياري با صفت رب مورد اشاره قرار گرفته . در اين باره ميتوان به بيش از 900 آيه اشاره نمود که در آنها به انحاي مختلف بر اين صفت الهي تاکيد شده است. ربوبيت الهي در قرآن کريم از جنبه هاي مختلف مورد اشاره قرار گرفته . در يکي از سورههاي قرآن تاکيد که انسان در بدو گرايش خود به امور معنوي با آن آشنا ميشود همين ربوبيت است. اين مطلب ميتواند بيانگر همان جستار دروني انسان به سوي يک نيروي مدبر متعالي باشد، که غالب اديان بدان تاکيد دارند. مطلب دوم به لحاظ اهميتي است که اين صفت الهي به علت گستره بسيار زياد آن نسبت به ديگر آموزهها از آن برخوردار است. گسترهاي که باعث ميشود بتوان واژه فراگير را درباره ربويت الهي در آموزههاي اسلامي، بکار گرفت. البته اين گستره فراوان و در عين حال واحد خداوند ازجمله چيزهايي که ميتواند دنياي يک فرد معتقد را به کلي دگرگون سازد و آن را با دنياي فرد غير معتقد متمايز سازد.
اصل ربوبيت : يکي از زيباترين قصص قراني، داستان قهرمان توحيد حضرت ابراهيم (ع)است. اين داستان در سوره انعام مورداشاره قرار گرفته است. داستان ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشيد پرستان که پس از زوال آنها حضرت ابراهيم(ع) در رد بر الوهيت ستارگان و ماه و خورشيددر آيه 78 سوره انعام قوم إنّي بريء ممّا تشرکون". گفته ميشود اين قضيه وقتي واقع شده که حضرت ابراهيم(ع) بعد از مدتها از غاري که در آن ارتباطي با خارج نبود، بيرون آمد. البته يک احتمال هم وجود دارد که اين غار نوعي تمثيل هم باشد و واقعيت بدن در امري فراتر از يک اتفاق عادي و قضاياي ظاهري نهفته باشد. بر اين اساس نيز برخي از عرفا برداشتهاي عرفاني از اين مسئله کردهاند. اما به هر حال اين کلمات داراي ظاهري است که که مطمئنا مواجهه اوليه يک فرد نسبت به وجود خدا را توصيف ميکند. اين احتمال نيز وجود دارد که همانند آيات الهي، اين آيات از معانياي ژرفتر نيز برخوردار باشند که بررسي آن مجال ديگري را ميطلبد.
حضرت ابراهيم(ع) پس از خارج شدن از غار هنگام شب و روز خداياني مانند ماه خورشيد و ستارگان را مورد توجه قرار ميدهد و آنها را با واژه "رب" که به معناي تدبير کننده است، مورد خطاب قرار ميدهد. سپس ميفرمايد چون اينها اموري زايل شدني و ناپايا هستند، نميتوانند ربوبيت و تدبير عالم هستي را به دست گيرند. در نهايت در طي جملهاي اينگونه بيان ميکند که: "إنّي وجّهتُ وجهي للذي فطر السماوات و الارض حنيفاً و ما کنّا من المشرکين؛ من روي خود را به سوي کسي کردم که آسمانها و زمين را آفريده، من در ايمان خود خالصم و از مشرکان نيستم". (سوره انعام79)نکته حائز توجه در گفتار حضرت ابراهيم (ع)آناست که او در مقام کسي که به دنبال خداي خود ميگردد، اولين خطابش با کلمه "رب" صورت ميگيرد. گويي اولين قدم هر جستجوگري آن است که بايد تدبير کنندهاي براي عالم هستي بيابد. تدبيرکنندهاي که نبايد مانند ديگر امور دنيوي زايل شدني باشد. اين آيات کاملا از نياز دروني انسانها به تدبير کننده عالم خبر ميدهد، آنها اگر فطرت پاک خود را آلوده نسازند ميتوانند به اين دريافت ابتدايي دست يابند که زندگي اين عالم بدون تدبيرگر نيست.
اين همان چيزي است که حضرت ابراهيم(ع) ميخواست به ديگران بفهماند. انسانها با گرايش به اديان مختلف اين نياز به مدبر هستي را درک نمودند و فهميدند که اين عالم نميتواند بدون تدبير کننده آگاه به وجود بيابد و سپس به روند زندگي خود ادامه دهد. در واقع اديان موجود آينه اين دريافت و فهم ساده انسان است که با ريشههاي دروني به منصه ظهور رسيده است و قرآن کريم در اين آيات و برخي آيات مشابه خواست به اين امر تاکيد داشته باشد. گويي آدمي بدون هرگونه تحصيل و تعليمي ميتواند درک کند که جهان متکثر مادي بدون درنظر گرفتن يک تدبيرگر چيزي کم دارد. او ميتواند اين کمبود را با عمق وجود خود درک کند. حتي او براي رفع اين کمبود ممکن است به سوي امور توهمي يا کم ارزش روي کند. اما مطمئنا او اين فقدان و تشنگي را درک ميکند و براي رفع آن تلاش ميکند. وجود اين همه اديان ريز و درشت برآورد کلي از اين کمبود واقعي انسان است. اسلام نيز در اين آيات ميخواهد به انسان بگويد که روي نياز و کمبود خود را به سوي خالق و فاطر زمين و آسمان کند که تنها اوست که ميتواند سيراب کننده عطش بيانتهاي او باشد و اين همان سخن و نتيجه ابراهيمي است که بدان اشارت رفت.
ایستادن پای دین
حضرت عبدالعظیم حسنی میفرماید: بر امام علیالنقی(ع) وارد شدم، وقتی نگاه حضرت
به من افتاد، فرمود: خوشآمدی! تو حقیقتا از دوستان ما هستی. من به حضرت گفتم:
یاابن رسولالله! میخواهم دین خود را به شما عرضه کنم، اگر دینم مورد پسند شما
بود، پای آن میایستم تا جایی که خدا را ملاقات کنم (ایشان در این بخش از روایت از
لفظ دین استفاده میکند. نمیگوید میخواهم اسلام یا ایمانم را به شما عرضه کنم،
میگوید: «دین». بنابراین از ادامه روایت معلوم میشود که معنای دین مجموعهای
ترکیبی از اصول و فروع است. ضمن اینکه معلوم میشود معنای دینداری این است که پای
دینت بایستی تا جان به جان آفرین تسلیم کنی بحارالانوار، ج 3، ص 268